رازهای تمدن جدید غرب (قسمت ششم)
پژوهشگران در نقش غارتگری ماوراء بحار در پیدایش تمدن جدید غرب تردید ندارند؛ ولی بهراستی این “غارت” تا چه حد در تحول فوق نقش تعیین کننده داشت؟ به عبارت دیگر، اگر تاراج قارههای آمریکا، آفریقا و آسیا نبود، آیا تمدن جدید صنعتی غرب در سده نوزدهم پدید میشد؟
پیشتر درباره اقتصاد پلانتکاری، تجارت برده و تجارت ماوراء بحار و سهم آن در اقتصاد اروپا تا آستانه سده نوزدهم سخن گفتهایم. معهذا، به نظر میرسد که شاید توصیفی از ثروت هند، و تنها هند، در دوران تهاجم استعماری غرب ضروری باشد.
رالف فیچ (۱)، نخستین فرستاده الیگارشی تجاری انگلستان به هند که در واپسین سال های سلطنت اکبر وارد این سرزمین شد، به شدت تحت تأثیر عظمت شهرها و زندگی مرفه مردم قرار گرفت و در مقایسه با آن کشور خویش را فقیر و عقبمانده یافت. (۲) و سِر توماس رو نخستین سفیر انگلستان در دربار هند، خود را در میان اعیان دربار جهانگیر حقیر میدید. به نوشته موریس کالیس، مورخ انگلیسی، حقوق سالیانه رو 600 پوند استرلینگ در سال بود حال آنکه رجال هند هریک سالیانه دهها هزار و حتی صدها هزار پوند درآمد داشتند. رو در دفتر خاطراتش مینویسد که از وضع لباس خود شرمسار است. او میافزاید حتی درآمد پنج سالهام نیز کفاف آنرا نمیدهد که لباسی در شأن آنان تهیه کنم. (۳) حضور توماس رو در دربار جهانگیر همزمان است با ورود محمدرضا بیگ، سفیر شاه عباس صفوی. جهانگیر در خاطراتش ورود سفیر ایران را شرح داده و متن نامه شاه عباس به خود را ذکر کرده، ولی هیچ اشارهای به سفارت سر توماس رو انگلیسی ننموده است. (۴) این نشان میدهد که پادشاه هند اهمیتی فراوان برای ایران قایل بود و در مقابل ورود نماینده پادشاه انگلیس برایش اهمیت و ارجی نداشت.
رابرت کلایو که پس از شکست سراجالدوله برای نخستین بار مرشدآباد را دید، این شهر را “از نظر وسعت، جمعیت و ثروت” با لندن زمان خود برابر یافته است؛ با کاخهایی بزرگتر از کاخهای اروپا، و مردانی که از هر فردی در لندن ثروتمندتر بودند. کلایو میافزاید هند “کشوری است که ثروت بیپایان دارد“. پارلمان بریتانیا کلایو را به اختلاس و ارتشا متهم کرد. او در برابر دادگاه قرار گرفت ولی تبرئه شد. وی در دفاع زیرکانهاش، نخست ثروتهایی را که پیرامون خود در هند دیده بود وصف کرد، و توضیح داد که چه شهرهای ثروتمندی حاضر بودند به او رشوه دهند تا از تاراج حتمی در امان بمانند؛ چه صرافانی که در دخمههای انباشته از جواهر و طلای خود را گشودند و در اختیارش گذاشتند؛ و آنگاه به سخنان خود چنین پایان داد: “من در این لحظه از قناعت خود درشگفتم!” (۵).
در این زمان بود که کلایو خزانه مرشدآباد را به تاراج برد. اهمیت این حادثه چنان است که جان کی تاراج خزانه مرشدآباد به وسیله کلایو و همدستانش را با تاراج معادن الماس آفریقای جنوبی به وسیله سر سیسیل رودز مقایسه میکند. (۶)
درباره ارزش واقعی این خزانه گزارشها سخت آشفته است. سراجالدوله ارزش آنرا معادل ۸۵ میلیون پوند استرلینگ میدانست و فاتحان انگلیسی ۴۰ میلیون پوند استرلینگ بر آن قیمت نهادهاند. بهرروی هرچه بود، بخش مهمی از آن به تاراج رفت. آنچه رسماً اعلام شد این است که کلایو از این خزانه، معادل ۲/۵میلیون پوند استرلینگ برداشت کرد که نیمی از آن بابت غرامت سقوط “قلعه ویلیام” به کمپانی هند شرقی پرداخت شد و نیم دیگر خرج توطئهگران محلی و نظامیانی شد که به او در شکست سراجالدوله یاری رسانیده بودند. سهم رسمی خود کلایو از این غارت تنها ۲۳۴ هزار پوند ذکر شده است (۷).
تفحصهایی که پس از اعتراضات فوکس و ادموند برک توسط پارلمان انگلیس صورت گرفت، نشان داد که در سالهای ۱۷۵۷ تا ۱۷۶۶، یعنی از جنگ پلاسی تا پایان حضور کلایو در هند، کارگزاران کمپانی در بنگال جمعاً مبلغ ۲/۱۶۹میلیون پوند استرلینگ به عنوان “هدیه” دریافت کردهاند ( بجز “جاگیر” کلایو که ۳۰ هزار پوند درآمد سالیانه داشت) و ۳/۷ میلیون پوند استرلینگ به عنوان “غرامت” به کمپانی پرداخت شده است. (۸) باید بپذیریم که این ارقام بسیار کمتر از میزان واقعی غارت کلایو است؛ زیرا نه کارگزاران کمپانی حاضر به ارائه گزارش واقعی چپاول خود بودند و نه پارلمان انگلیس از شبکهای جدی برای تفحص دقیق برخوردار بود. معهذا، همین ارقام به روشنی گویای ابعاد عظیم غارتی است که به وسیله کلایو در هند صورت گرفت. به نوشته جان کی، در آن زمان یک خانه در میدان برکلی لندن (محله اعیانی شهر) ده هزار پوند قیمت داشت و ده مایل مربع اراضی املاک شراپشایر (۹) انگلیس ۷۰ هزار پوند (۱۰).
ویل دورانت ثروت هند در زمان تصرف این سرزمین توسط کمپانی هند شرقی بریتانیا را چنین توصیف میکند:
در عهد سلسله تیموریان هند وضع مردم نسبتاً بهتر شده بود. دستمزدها ناچیز بود. در عهد اکبر دستمزد کارگران از روزی سه سنت تا ۹ سنت نوسان داشت؛ در مقابل قیمتها هم به همین نسبت پایین بود. در سال ۱۶۰۰ در مقابل پرداخت یک روپیه (که به طور عادی ۳۲/۵ سنت است) ۸۸کیلو گندم یا ۱۲۶ کیلو جو خریداری میشد. در سال ۱۹۰۱ همان یک روپیه بهای ۱۳ کیلو گندم یا ۲۰ کیلو جو بود. یکی از انگلیسیهای مقیم هند در سال ۱۶۱۶ “وفور آذوقه” را “در سراسر مملکت بسیار عظیم” توصیف میکند و میافزاید که “در آنجا هرکس، بی آنکه کمیابی یا قحط و غلایی باشد نان میخورد”. انگلیسی دیگری که در قرن هفدهم در هند سیاحت میکرد، متوجه شد که متوسط مخارج روزانهاش چهار سنت است.
ثروت این کشور در عهد چندره گوپته، ماوریا و شاه جهان به اوج خود رسیده بود. ثروت هند در عهد شاهان سلسله گوپته در تمام جهان ضربالمثل شده بود. یوان چونگ در توصیف یکی از شهرهای هند میگوید که با باغها و استخرها جمالی یافته بود، و به نهادهای ادب و هنر آراسته بود؛ “ساکنانش در آسایش بودند و خاندانهایی در آن بودند پرخواسته، میوه و گل در آن فراوان بود… مردم سیمایی ظریف داشتند و جامههایشان از حریر رخشان بود، گفتارشان… روشن و بامعنا بود…” نیکولو کونتی سراسر سواحل گنگ را [در حدود سال ۱۴۲۰م.] پر از شهرهای آباد میبیند؛ “همه خوشساخت، و دارای بوستانها و باغستانهای فراوان، زر و سیم، بازرگانی و صنعت”. خزانه شاه جهان چنان سرشار بود که او دو اطاق محکم زیرزمینی داشت که گنجایش هر یک ۴۲۵۰متر مکعب بود، تقریباً سرشار از سیم و زر. وینست اسمیت میگوید: “مدارک آن زمان جای هیچگونه شکی باقی نمیگذارد که جمعیت شهرهای مهمتر وضع مرفهی داشتند”. جهانگردان هر یک از شهرهای آگره و فتحپور سیکری را بزرگتر از لندن توصیف کردهاند/ آنکتیل دوپرون، که در سال ۱۷۶۰ در مناطق مهراته سفر میکرد، خود را “در میان سادگی و سعادت عصر طلایی” یافته است؛ “مردم شاد، پر نیرو و در سلامت کامل بودند.” (۱۱)
ورا آنتستی (۱۲) انگلیسی مینویسد:
در هند تا قرن هیجدهم شرایط اقتصادی نسبتاً پیشرفتهای وجود داشت و روشهای تولیدی، صنعتی و سازمان تجاری آن کشور با سایر بخشهای جهان قابل قیاس بود… این کشور موسلینهای زیبا و سایر ساختهها و مصنوعات نفیسی را میساخت و صادر میکرد، در حالی که نیاکان ما بریتانیاییها در همان هنگام زندگانی بدویان را داشتند. اما هند نتوانست در انقلاب اقتصادی که به دست نوادگان همان نیمه وحشیها صورت گرفت شرکت کند.
پل باران، پس از ذکر این گفته آنتستی، میافزاید:
این “قصور” نه تصادفی بود و نه ناشی از بیلیاقتی “نژاد” هندی؛ بلکه ثمره تاراج حسابشده، بیرحمانه و منظم هندوستان بهدست سرمایههای انگلیسی بود. این برنامه از آغاز حکمرانی بریتانیا آغاز شد. میزان تاراج و آنچه از هندوستان به یغما برده شد چنان اعجابآور است که مارکیز سالیسبوری، وزیر وقت امور هند در سال ۱۸۷۵ هشدار داد “اگر قرار است هندوستان چاپیده شود باید این چاپیدن به نحوی عاقلانه صورت گیرد” (۱۳).
پل باران میزان ثروتی را که در فاصله جنگ پلاسی (۱۷۵۷) تا جنگ واترلو (۱۸۱۵) از هند به وسیله انگلیسیها به غارت رفت بین ۵۰۰ الی هزار میلیون پوند استرلینگ برآورد میکند. این دوران تاریخی بسیار مهمی است و انباشت سرمایه انگلستان در این زمان بیشک در پیدایش انقلاب صنعتی نقش تعیینکننده داشت. در نتیجه این سیل طلا بود که انگلستان موفق به انقلاب صنعتی شد وگرنه پیش از سال ۱۷۶۰ دستگاههای نخریسی لانکشایر با دستگاههای مشابه در هند و ایران و چین تفاوتی نداشت. (۱۴)
در کاوش برای شناخت علل “توسعه یافتگی” ژاپن نیز نباید در جستجوی موهومات بود. یکی از رازهای ترقی ژاپن این است که به مدت دو سده (۱۶۴۰-۱۸۶۷) هیچ مداخله خارجی فرایند رشد طبیعی آن را منقطع نساخت. در این جزایر زلزلهخیز معادنی غنی که طمع اروپاییان را جلب کند وجود نداشت؛ و حتی امروزه، به رغم پیشرفتهای عظیم دانش کان شناسی، منابع کانی ژاپن بسیار اندک است. پل باران مینویسد:
ژاپن تنها کشور در آسیا [و آفریقا و آمریکای لاتین] است که از استعمار و وابستگی به سرمایهداری اروپای غربی و آمریکا جان سالم به در برد و فرصتی برای توسعه مستقل ملی به دست آورد.
او می افزاید:
ژاپن نه چنان بازاری داشت که ساختههای خارجی را جلب کند و نه میتوانست برای صنایع غرب سیلوی موادخام باشد. بنابراین، فریبندگی ژاپن برای سرمایهداران و دولتهای اروپای غربی هیچگاه بهاندازه طلای آمریکای لاتین و محصولات گیاهی و حیوانی و کانی آفریقا، ثروتهای شگفت جزایر هند، یا بازارهای بیکران چین جذابیت نداشت. (۱۵)
در بررسی “مدل توسعه” ژاپن نیز آنچه ناگفته میماند این حقیقت بارز تاریخی است که ژاپنیها خود قدرت متجاوز و استعمارگر خاوردور بودند و در این عرصه پا به پای اروپاییان پیش میتاختند. اشغال فرمز (۱۸۹۵)، اشغال کره (۱۹۱۰)، اشغال منچوری (۱۹۳۷) و اشغال چین (۱۹۳۸) بخشی از کارنامه استعماری ژاپن است. داستان فجایع ژاپنیها در چین در رمانهای خانم پرل س.باک آمریکایی، نسل اژدها و خاک خوب، بهروشنی توصیف شده است. به یاد داشته باشیم که پس از اشغال کره، ژاپنیها حدود دو میلیون کرهای را بهعنوان برده به سرزمین خود منتقل کردند و آنان را به کار شاق استخراج معادن و قطع جنگلها واداشتند. نود سال پس از حادثه موحش فوق، اخلاف این کرهایها، که امروزه حدود ۶۸۰ هزار نفرند، شهروندان درجه دو ژاپن بهشمار میروند و بهرغم گذشت سه نسل از داشتن گذرنامه ژاپنی و حق رأی دادن محروماند. (۱۶) ارنست ماندل مینویسد: “تنها در ژاپن که بازرگانان راهزنش از سده چهاردهم دریای چین و جزایر فیلیپین را آشفته ساخته و سرمایهای در خور اعتنا گرد آورده بودند” تکرار تجربه اروپایی ممکن شد. (۱۷) او میافزاید:
بنا به قول پروفسور تاکه کوشی، نخستین سیلان سرمایه پولی به ژاپن [در سدههای پانزدهم و شانزدهم] به دست راهزنان دریایی انجام شد که در سواحل چین و کره به تبهکاریهایشان ادامه میدادند. (۱۸)
طبق تحلیل آرنولد توین بی، مورخ نامدار انگلیسی، “توسعه” ژاپن نیز یک “تصادف تاریخی” بود. چین در سده دوازدهم میلادی در اوج تمدن خود بود، ولی سپس در اثر مقابله با یورش مغول و جنگهای داخلی به تحلیل رفت و از سده شانزدهم در سراشیب سقوط قرار گرفت. درست در همین زمان، ژاپن جنگهای داخلی خونین خود را، که از ۱۲۸۱ آغاز شده بود، به پایان برد و بر پرهرجومرجترین دوران تاریخ خویش نقطه پایان نهاد. در سال ۱۵۹۰ این سرزمین توسط هیدیوشی (۱۹) (۱۵۳۸-۱۵۹۸) یکپارچه شد و سپس به مدت ۲۶۴ سال (۱۶۰۳-۱۸۶۷) در زیر سیطره مقتدرانه خاندان توکوگاوا (۲۰) قرار گرفت. بدینسان، تصادفاً آغاز تمرکز و آرامش و “صلح بزرگ” در درون ژاپن با سده هفدهم میلادی مصادف شد و “تجار” ژاپنی توانستند از طریق ماجراجوییهای دریایی و غارت سواحل چین و کره و غیره راه کسب و انباشت ثروتهای انبوه را بپیمایند (۲۱). تنها پس از آن و بر این شالوده بود که دوران امپراتور میجی (۲۲) (۱۸۶۸-۱۹۱۲) آغاز شد.
تا سده پانزدهم میلادی چین قدرت دریایی برتر منطقه بود ولی در سده شانزدهم این قدرت را از دست داد. آرنولد توین بی مینویسد اگر چینیها این قدرت دریایی را حفظ کرده بودند به کانون اصلی تمدن جهانی بدل میشدند. معهذا، پیشرفت دریایی چین از سال ۱۴۳۳ متوقف شد به دو دلیل: نخست، توجه امپراتور مینگ به مرزهای شمالی و دوم وسعت سرزمین چین و فراوانی نعم در آن.
احتمالاً فراوانی نعمت چین سبب شد که حکمرانان به فکر اکتشافات دریایی و فتوحات خارج از چین نیفتند. چه این لونگ، امپراتور سلسله چینگ، در سال ۱۷۹۳… به یک فرستاده انگلیسی گفته بود که چین از نظر اقتصادی خودکفا [و بینیاز از ارتباط با اروپاییان] است. (۲۳)
توین بی میافزاید: “فقر کشورهای اروپای غربی حکام آنها را وادار ساخت تا از فتوحات ماوراء بحار حمایت و تشویق به عمل آورند.” (۲۴) و این سخن ماست.
تأسیس دولت مقتدر ملی در ژاپن با تأسیس دولت مقتدر ملی شاه عباس بزرگ در ایران همزمان است. ایرانیان بهدلیل موقع جغرافیایی سرزمین خود و منابع انسانی و مادی غنی آن نیازی به غارت دیگران نداشتند ولی همین ثروت چشم دیگران را گرفت و دخالت کانونهای متجاوز خارجی را سبب شد. این فرایند درخشان فرجامی هولناک یافت. با سقوط دولت سامانمند صفویه، سرزمین پهناور ایران دیگر حفاظی جدی در برابر دخالت و دسیسههای خارجی نداشت. در مقابل، تجاوز خارجی و طمع بیگانگان آرامش ژاپن را برنیاشفت. ثبات ژاپن و نیز انباشت ثروت در این سرزمین از طریق غارت سرزمینهای مجاور پایههای “عصر میجی” را بنا نهاد و سرانجام ژاپن جدید را آفرید. نماد این ثبات را در تاریخ کمپانی میتسویی (۲۵) می توان یافت که در سال ۱۶۹۱ به عنوان بانکدار رسمی خاندان توکوگاوا تأسیس شد و امروزه بیش از سه سده قدمت دارد.
پینوشتها:
1.Ralph Fitch
2.Muckerjee,ibid,p.140
3.Maurice Collis,British Merchant Adventurers,London:William Collins,1942,p.17
4.Strachan,ibid,p.93
5.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، ع.پاشایی، امیرحسین آریان پور، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ج۱، صص ۵۵۱-۵۵۲؛ Lloyd,ibid,p.77
6.Keay,ibid,p.319.
7.ibid,pp.319-320
8.Smith,ibid,p.519
9.Shropshire
10.Keay,ibid,p.320
11.دورانت، همان مأخذ.
12.Vera Antstey
13.پل باران، اقتصاد سیاسی رشد، ترجمه کاوه آزادمنش، تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹، صص ۲۶۸-۲۶۹.
14.همان مأخذ، صص ۲۶۹-۲۷۱.
15.همان مأخذ، ص ۲۸۷.
16.Newsweek,May 3,1993,p.39
17.ارنست ماندل، علم اقتصاد، ترجمه هوشنگ وزیری، تهران: خوارزمی، چاپ اول، ۱۳۵۹، ص۱۳۴.
18.همان مأخذ، ص ۱۰۸.
19.Toyotomi Hideyoshi
20.Tokugawa
21.آرنولد توین بی، تاریخ تمدن، ترجمه یعقوب آژند، تهران: مولی، ۱۳۶۸، صص ۶۱۲، ۶۱۸-۶۱۹.
22.Meiji
23.همان مأخذ، ص ۶۳۲.
24.همان مأخذ، ص ۶۳۲.
25.Mitsui
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:
سلام – خسته نباشید
تلاش شما بسیار ستودنی است یکی از راه های مهم برای مبارزه با فرهنگ غرب اطلاع رسانی بر اساس تاریخ استعماری آنهاست به نظر من این مباحث باید در کتاب های دانشگاهی منعکس شود توده های مردم ما اهل مطالعه نیستند باید تدابیری اندیشید که هر چه بیشتر مردم با تاریخ استعمار آشنا شوند / مدام پیگیر مباحث شما هستم