مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی اندیشه سیاسی یهود
– تشکر میکنیم از آقای شهبازی که در این گفتگو شرکت کردند. اجازه دهید اولین سئوال را مطرح کنم. چه شد که مسئله زرسالاران یهودی برایتان جالب شد و کار را در این زمینه شروع کردید؟
شهبازی:
من هم تشکر میکنم که محبت کردید و تشریف آوردید. علاقه من به این مسئله از کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی شروع شد. در حوالی سال ۱۳۶۹ بر روی این کتاب کار میکردم و مطالبی تهیه میکردم که به عنوان جلد دوم کتاب فوق منتشر شد با عنوان فرعی “جستارهایی از تاریخ معاصر ایران”. اگر کتاب را خوانده باشید، مسئله مهم و جدید آن بیان نقش ریپورترها (اردشیر جی و پسرش شاپور جی») در تاریخ معاصر ایران است که قبلاً کاملاً ناشناخته بود. مسئله ریپورترها به علت اهمیتش تمام ذهن و علاقه من را به خود مشغول کرد و به دنبال ریشهیابی آن رفتم. میخواستم بدانم که چه کانونهایی در پشت این پدر و پسر بودند و چه علایق و انگیزههایی سبب شد که اردشیر آن نقش بزرگ را در تأسیس حکومت پهلوی ایفا کند. در وهله اول، خوب، روشن بود که اردشیر ریپورتر رئیس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ایران است. ولی این همه مسئله نبود. به عینه میدیدم که اردشیر علایق شخصی خاص خود را داشت و در واقع او یک کارگزار صرف و مجری اوامر دستگاه اطلاعاتی انگلیس نبود بلکه به نوبه خود در ایجاد علاقه در انگلیسیها نسبت به خلع قاجاریه و تأسیس سلطنت پهلوی بسیار تأثیر داشت. این علایق از کجا میآمد؟ از آنجا که اردشیر ریپورتر از زرتشتیان هند بود و به عنوان نماینده پارسیان هند در ایران حضور داشت، در بررسی خود به پدیدهای به نام الیگارشی پارسی رسیدم.
الیگارشی پارسی و ایران
پارسیان یک طایفه کوچک زرتشتی ساکن غرب شبهقاره هند هستند. در درون این طایفه، که در جریان سفر خود به بمبئی آنها را از نزدیک دیدهام و اکثرشان مردم متوسط و زحمتکشی هستند، یک اقلیت بسیار ثروتمند وجود دارد که از قرن هیجدهم به طور عمده در شهر بمبئی مستقر بودند و در دستگاه استعماری بریتانیا بسیار قدرت داشتند. آنها همهکاره شهر بمبئی بودند. توجه کنیم که در دوران استعماری، بمبئی از نظر اهمیت سیاسی و اقتصادی و میزان جمعیت دومین شهر امپراتوری بریتانیا بود. اولی لندن بود و دومی بمبئی. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بمبئی پایتخت امپراتوری بریتانیا در منطقهای بزرگ به شمار میرفت که از سمت شرق دولتهای محلی مرکز و غرب شبهقاره هند را در برمیگرفت و از سمت غرب به مصر و حبشه و سودان و قاره آفریقا میرسید. در این دوران، سرزمینهای ایران و بینالنهرین (عراق کنونی) و شبهجزیره عربستان و افعانستان و آسیای میانه در حوزه مسئولیت و نظارت حکومت بمبئی بودند.
در بمبئی قدرت اصلی در دست گروهی منسجم از ثروتمندان پارسی بود و بسیاری از مأموران سیاسی و اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در سایر مناطق یا منتخب آنها بودند و یا در رابطه نزدیک با آنها قرار داشتند. مثلاً، این پارسیان، مثل اعضای خانوادههای پتیت و خراس و عدنوالا، نه تنها با عمان رابطه فعال تجاری داشتند بلکه بعضی از آنها از طرف حکومت هند بریتانیا به عنوان مشاور امام مسقط عمل میکردند. سِر هرمزجی عدنوالا در اوایل قرن نوزدهم شخصیت بسیار متنفذی بود و همو بود که پس از تأسیس رسمی سلطنت پهلوی (آذر ۱۳۰۴ش.)، در مرداد ۱۳۰۵ در رأس یک هیئت بزرگ پارسی برای تبریک به رضاشاه به ایران آمد. این سفر به ابتکار اردشیر ریپورتر صورت گرفته بود. در زنگبار هم وضع همینگونه بود و یک پارسی به نام بهمن جی مانکجی داروخانوالا به عنوان مشاور سلطان زنگبار در این کشور مستقر بود و همهکاره سلطان به شمار میرفت و بعد از او دکتر فرامرزجی پستانجی در این مقام قرار گرفت که در عین حال استاد لژ فراماسونری زنگبار هم بود. در دولتهای شبهقاره هند که به ظاهر مستقل بودند ولی به طور غیررسمی در تحت نظارت حکومت هند بریتانیا قرار داشتند، باز این پارسیان به عنوان نمایندگان رسمی و غیررسمی بریتانیا فعال بودند. مثلاً در حیدرآباد دکن یکی از این پارسیان به نام دارابجی چنوی همهکاره نظام (حاکم) حیدرآباد بود و اعضای خاندان ویکاجی تمامی امور مالیه این دولت را در کنترل خود داشتند و به کمک بانکهای خصوصی انگلیس حکومت حیدرآباد را به شدت بدهکار خود کرده بودند. در دولتهای پونا و بارودا هم همین سیستم وجود داشت.
بخش عمده ثروت این الیگارشی پارسی از طریق تجارت تریاک قرن نوزدهم به دست آمده است و در این دوران آنها شرکای مهم تجارت تریاک انگلیسیها و آمریکاییها و یهودیها در شرق بودند. تجارت تریاک مهمترین یا یکی از مهمترین شاخههای اقتصاد جهانی در قرن نوزدهم بود و همین تجارت باعث شد که دو جنگ بزرگ میان قدرتهای متحد اروپایی و چین، که قربانی اصلی این تجارت بود، رخ دهد که به «جنگهای تریاک» معروف است.
این الیگارشی پارسی بر اساس یک افسانه منظوم به نام قصه سنجان خود را از تبار اشراف و موبدان ساسانی میداند که گویا در زمان حمله اعراب به ایران برای حفظ عقاید و دین خود به غرب هند فرار کردند و کتابهای دینی خود را هم به هند بردند. سران این طایفه از اوایل قرن هیجدهم میلادی نه تنها با ایران ارتباطات گسترده داشتند بلکه در سرنوشت ایران نیز بسیار مؤثر بودند. در حمله خونین و شوم محمود افغان به ایران و اشغال اصفهان و انهدام دولت صفوی این طایفه نقش جدّی داشت و فردی به نام نصرالله گبر نفر دوم قشون افاغنه و سپهسالار محمود افغان بود. میدانیم که حمله محمود افغان به ایران مهمترین حادثهای است که سرنوشت تاریخی ایران را دگرگون کرد. در دوران جدید، اردشیر ریپورتر و پسرش شاپور، نه تنها نمایندگان اینتلیجنس سرویس بریتانیا در ایران بودند بلکه نماینده این الیگارشی پارسی هم به شمار میرفتند. مثلاً، اردشیر ریپورتر در تهران نماینده کمپانی تاتا بود که به الیگارشی پارسی تعلق دارد و حتی امروز هم بزرگترین کمپانی هندوستان به شمار میرود.
از زمان حضور جدّی استعمار بریتانیا در ایران تا جنگ دوم جهانی، این بمبئی بود که جایگاه اصلی را در عملیات سیاسی و اطلاعاتی و نظامی و اقتصادی بریتانیا در ایران داشت نه لندن. این اشتباه بزرگی است که مورخین ما مرتکب میشدند و در بررسی نقش استعمار بریتانیا در ایران توجه خود را به لندن متوجه میکردند. تا زمانی که من کار خود را شروع کردم تقریباً هیچکس به نقش حکومت هند بریتانیا در تحولات ایران توجه جدّی نکرده بود. من نشان دادم که کودتای ۱۲۹۹ طرح حکومت هند بریتانیا، به ریاست لرد ریدینگ، و سازمان اطلاعاتی آن در ایران، به ریاست اردشیر ریپورتر بود که وزارت خارجه انگلیس، به ریاست لرد کرزن، با آن مخالف بود و میخواست طرح خاص خود، قرارداد ۱۹۱۹، را تحقق بخشد. البته طرح کودتا در ایران از حمایت یک لابی بسیار مقتدر در دولت لندن برخوردار بود که هسته اصلی آن را شخص لوید جرج (نخستوزیر) و وینستون چرچیل (وزیر جنگ و بعد وزیر مستعمرات) و سر فیلیپ ساسون (منشی مخصوص لویدجرج) و ادوین مونتاگ (وزیر امور هندوستان) و سر هربرت ساموئل و سایر اعضای لابی مقتدر صهیونیستی در دولت وقت انگلیس تشکیل میدادند.
وقتی که مسئله نقش بزرگ الیگارشی پارسی در تحولات تاریخ ایران برایم مسجل شد. طبعاً این سئوال پیش آمد که این نقش چرا ناشناخته مانده و تاکنون هیچکس به آن توجه نکرده است؟ در این بررسی متوجه شدم که تعمداً در طول این دوران طولانی نقش الیگارشی پارسی در ایران ناشناخته مانده و مسکوت گذارده شده است. به این ترتیب، تصمیم گرفتم نتایج تحقیقات خود را درباره نقش الیگارشی پارسی در تاریخ ایران منتشر کنم. این تحقیق در واقع خلاء بزرگی را در تاریخنگاری معاصر ایران پر میکرد و یکی از عوامل مهم مؤثر در تحولات ایران را معرفی میکرد که تاکنون کاملاً مورد غفلت قرار گرفته بود.
زمانی که کار بر روی الیگارشی پارسی را دنبال میکردم بتدریج به پیوندهای عجیب آن با الیگارشی یهودی رسیدم و متوجه شدم که چنان اشتراکی میان این دو کانون وجود دارد که اصلاً نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد. مثلاً اگر سِر جمشید جی جیجیبهای پارسی از بزرگترین تجار تریاک جهان در قرن نوزدهم بود، خانواده ساسون، که سران یهودیان بغدادی بودند، نیز همین جایگاه را داشتند و متحداً و در شراکت با پارسیان عمل میکردند. در طول قرن نوزدهم کشت و صادرات تریاک ایران نیز در انحصار شبکهای بود از کارگزاران ساسونها و سران طایفه پارسی.
در کودتای ۱۲۹۹ و استقرار سلطنت پهلوی در ایران نیز الیگارشی پارسی و زرسالاران یهودی مشترکاً عمل کردند. لرد ریدینگ، نایبالسطنه هند از زمان کودتا تا خلع رسمی قاجاریه (۱۲۹۹-۱۳۰۴ش) سِر روفوس اسحاق نام دارد و اولین یهودی است که نایبالسلطنه هند شد. لوید جرج و چرچیل (نخستوزیر و وزیر جنگ انگلیس در زمان کودتا) هر دو هم از نظر خانوادگی و هم شخصاً با یهودیان ثروتمند انگلیس پیوندهای بسیار نزدیک داشتند. ادوین مونتاگ (وزیر امور هند در دولت وقت بریتانیا) و هربرت ساموئل به خانواده یهودی ساموئل تعلق داشتند و در زمان جنگ اول جهانی نقش بزرگی در استقرار یهودیان در فلسطین ایفا کردند. این دو نفر پسرعموهای سر مارکوس ساموئل، بنیانگذار کمپانی رویال داچ شل، بودند که به عنوان بزرگترین و دسیسهگرترین غول نفتی قرن بیستم شناخته میشود.
مقارن با کودتای ۱۲۹۹ در ایران، سِر هربرت ساموئل از سوی دولت لوید جرج به عنوان اولین کمیسر عالی بریتانیا در فلسطین منصوب شد و به تعبیر دائرةالمعارف یهود «اولین یهودی بود که پس از ۲۰۰۰ سال بر سرزمین اسرائیل حکومت کرد». به این ترتیب، تصویر جدیدی از استراتژی کانونهای استعماری غرب در دوران جنگ اول جهانی و بعد از آن در منطقه خاورمیانه به دست آمد. یک بُعد اصلی این استراتژی را استقرار سلطنت پهلوی در ایران تشکیل میداد و بُعد اصلی دیگر را استقرار حاکمیت یهودیان بر فلسطین.
در بررسی بیشتر، به نقش یهودیان در شکلدهی به طایفه پارسی رسیدم. میدانیم که پرتغال اولین قدرت غربی است که در قرن شانزدهم یک امپراتوری مستعمراتی در شرق ایجاد کرد و همین میراث بود که در قرن هفدهم به هلندیها و در قرن هیجدهم به انگلیسیها رسید. متوجه شدم که سران طایفه پارسی از قرن شانزدهم در غرب هند به عنوان کارگزاران محلی و بومی پرتغالیها برکشیده شدند و بتدریج در قرون بعد در پیوند با سایر استعمارگران اروپایی به قدرت و ثروت فراوان رسیدند. و متوجه شدم که در ایجاد و توسعه امپراتوری مستعمراتی پرتغال و اسپانیا یهودیان جایگاه مهمی داشتند و بعدها همین نقش را در امپراتوریهای مستعمراتی هلند و بریتانیا ایفا کردند.
پدیده دیگری که در این زمان با آن آشنا شدم «مارانوها» یا یهودیان مخفی هستند. اینها گروهی از یهودیان بودند که به ظاهر مسیحی میشدند ولی در باطن همچنان یهودی بودند. مارانوها یک پدیده بسیار مهم در تاریخ اروپای جدید هستند. بعضی از آنها وزرای مقتدر پادشاهان اسپانیا و پرتغال بودند و بعضی در مقامات عالی کلیسا جای داشتند و تعدادی از آنها حتی به مقام کاردینالی رسیدند. کریستف کلمب با پول و سرمایه همین مارانوها به قاره آمریکا سفر کرد و خود او نیز مارانو بود. در کتاب زرسالاران مفصلاً درباره این پدیده بحث کردهام و این فرضیه جدّی را مطرح کردهام که جان کابوت، بنیانگذار سفرهای اکتشافی – مستعمراتی انگلستان، و پسرش سباستیان کابوت نیز باید مارانو باشند.
به هر حال، این یهودیان – مارانوها در بازسازی فرهنگی طایفه پارسی بسیار مؤثر بودند و روحیات و روانشناسی و فرهنگ خودشان را در میان ایشان اشاعه دادند. به عبارت دیگر، نوسازی طایفه پارسی به شکل امروزی آن در پیوند با یهودیان صورت گرفت و اسطوره آوارگی پارسیان، که در افسانه کاملاً موهوم و بیپایه معروف به قصه سنجان انعکاس یافته، در دوران پیوند پارسیان با پرتغالیها جعل شد. این اسطوره آوارگی و روانشناسی مولود آن شباهتی عجیب به فرهنگ یهودیان دارد و تأثیر یهودیان بر فرهنگ و خلقیات پارسیان تا بدان حد بزرگ است که برخی محققین هندی و غربی از پارسیان به عنوان “یهودیان هند” یاد میکنند. به عبارت دیگر، طایفه پارسی در هند از نظر فرهنگی یک فرقه کاملاً بازسازی و نوسازی شده است. ادعای ایرانیتبار بودن آنها هم به کلی جعلی است. چنانچه تحقیقات مردمشناسی جسمانی نشان میدهد پارسیان به یقین از مردم بومی شبهقاره هند و از نژاد دراویدی هستند. چهره ظاهری آنها هم به روشنی این مسئله را نشان میدهد. آنها تا قبل از پیوند با اروپاییان و یهودیان حتی خود را زرتشتی نمیدانستند و هیچ متن دینی زرتشتی در اختیار نداشتند. همه این تحولات و آشنایی آنها با اوستا و متون زرتشتی به کمک اروپاییان و یهودیان و از طریق متونی ایجاد شد که از ایران برده شد و در اختیار آنها نهاده شد.
ادامه دارد…
اندیشه سیاسی یهود اندیشه سیاسی یهود
اندیشه سیاسی یهود اندیشه سیاسی یهود
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اندیشه سیاسی یهود اندیشه سیاسی یهود