مکتب آریایی و تئوری چراگاه

مکتب آریایی و تئوری چراگاه

اسطوره‌ها و بنیان‌های اندیشه سیاسی یهود (۱۲) مکتب آریایی 
مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی

– سئوالی داشتم درباره تاریخ‌نگاری ایران. فکر می‎‌کنید در تاریخ‌نگاری ایران تا چه حد تمایل به بازنگری و تحقیقات جدید وجود دارد و تا چه حد این تاریخ‌نگاری در قالب‌های کهنه گذشته درجا می‌زند؟

شهبازی:
مجموعه کتب و تحقیقاتی که در دوران اخیر در زمینه تاریخ ایران فراهم شده، چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی، در سطحی نیست که شایسته تاریخ ایران باشد. کافی است مقایسه‌ای بکنیم میان تاریخ‌نگاری هند یا تاریخ‌نگاری عثمانی و جمهوری ترکیه تا متوجه شویم که تاریخ‌نگاری ایران تا چه حد عقب است. ما تحقیقات پایه‌ای نداریم نه تنها در زمینه تاریخ باستان یا تاریخ قرون اولیه اسلامی یا تاریخ دوره‌های بعد، بلکه حتی در زمینه تاریخ ۳۰۰ سال اخیر هم، یعنی تاریخ ایران از قرن هیجدهم میلادی که در مواجهه جدّی با کانون‌های استعماری غرب قرار داشتیم، فقر عجیبی بر تاریخ‌نگاری ما حاکم است. به گمان من، یکی از عوامل اساسی که بر رشد جامعه ما تأثیر منفی می‌گذارد این عدم غنا یا بهتر بگویم فقر تاریخ‌نگاری است.

فقر تاریخ‌نگاری در همه ابعاد حیات سیاسی ما بازتاب پیدا می‌کند. چرا؟ برای این که شناخت تاریخی پایه شناخت سیاسی و اجتماعی انسان را می‌سازد. اهمیت تاریخ فقط به خاطر شناخت گذشته نیست بلکه از نظر ایجاد زیرساخت‌های فکری برای حال و آینده هست. تاریخ پرونده یک ملت است. همان‌طور که برای شناخت یک فرد باید پرونده او را مطالعه کرد، برای شناخت یک جامعه هم باید این پرونده وجود داشته باشد تا با مطالعه آن بتوان برای حال و آینده او برنامه‌ریزی نمود. اگر ما در اجرای یک الگوی توسعه شکست می‌خوریم ولی از شکست خود درس نمی‌گیریم و همان الگو را دو دهه بعد تکرار می‌کنیم و باز هم شکست می‌خوریم، به دلیل همین فقر آگاهی و دانش تاریخی است.

معضل دیگر، حاکمیت الگوهای نظری خاص بر تاریخ‌نگاری ماست. تاریخ‌نگاری باستان ما به طور عمده در زیر سلطه دو مکتب آریایی‌گرایی و استبداد شرقی است و به کلی از تحقیقات جدید به دور است. این دو مکتب روح یک جریان فکری و سیاسی به نام باستان‌گرایی (آرکائیسم) را می‌ساخت که به خصوص پس از مشروطه بر تاریخ‌نگاری رسمی و دولتی ما حاکم شد.

مکتب آریایی و تئوری چراگاه

مکتب آریایی‌گرایی در قرن نوزدهم و با مقاصد استعماری و به وسیله کسانی چون فریدریش ماکس مولر شکل گرفت. ماکس مولر تحقیقات خود را برای کمپانی هند شرقی انگلیس شروع کرد و بعدها عضو شورای مشاورین ملکه ویکتوریا شد. به رغم این‌که ایرانیان تنها ملتی هستند که به تأثیر از این مکتب به طور رسمی هنوز خود را بقایای قومی به نام “آریایی” می‌دانند، مباحث تحقیقاتی و نظری جدید که در این زمینه مطرح است در ایران هیچ بازتابی نمی‌یابد. این مکتب با نوعی ناسیونالیسم افراطی عجین شده به نحوی که بحث انتقادی درباره آن با “تابوها” و “مقدسات” شووینیستی اصطکاک پیدا می‌کند. هواداران این مکتب وانمود می‌کنند که گویا این افتخاری برای ایرانیان است که خود را از قومی به نام “آریایی” بدانند در حالی که:

فریدریش ماکس مولر

فریدریش ماکس مولر

اولاً داده‌های باستان‌شناسی وجود این قوم و مهاجرت آن به فلات ایران و شبه‌قاره هند را ابداً تأیید نمی‌کند. ثانیاً، این مکتب در واقع پیشینه تاریخی سرزمین و مردم ایران را تحقیر می‌کند و سابقه مدنیّت در این سرزمین را به مهاجرت آریایی‌ها محدود می‌کند. به عبارت دیگر، مکتب آریایی‌گرایی بخش مهمی از تاریخ تمدن ایرانی، مثلاً تمدن بزرگ عیلام، را به دوران پیش تاریخ تبدیل می‌کند. یعنی تاریخ واقعی تمدن در فلات ایران با مهاجرت آریایی‌ها یعنی از اواخر هزاره دوم پیش از میلاد شروع می‌شود. این یعنی تحقیر و تخفیف تاریخ تمدن در ایران. توجه کنیم که دو تمدن همسایه، آشوری و بابلی، به ترتیب از هزاره پنجم پیش از میلاد و هزاره دوم پیش از میلاد آغاز می‌شوند. طبق مکتب آریایی‌گرایی، در آن دوران ایران برهوتی بیش نبوده است!!

تمدن عیلام

آثار تمدن عیلام

اصولاً روح نظریه مهاجرت آریایی‌ها همان روح مهاجرتی است که در اسطوره‌های یهودی وجود دارد و آن را به همه دنیا و به همه اقوام و ملل تسری داده‌اند. مثلاً قبایل وحشی توتونی را، که نیای آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها هستند، چون سابقه‌ای از آن‌ها در قبل از قرن چهارم میلادی شناخته نیست، از مهاجرین آریایی به اروپا خوانده‌اند. ماکس مولر حتی سلتی‌ها را (که نیای اسکاتلندی‌ها و ایرلندی‌ها هستند) آریایی می‌دانست. اسطوره قوم آریایی، که مکتب ماکس مولر ایجاد کرد، بر “تئوری چراگاه” مبتنی است که یک یهودی به نام مایرز در کتابی به نام طلوع تاریخ مطرح کرد. او می‌گفت: آریایی‌ها قومی کوچ‌نشین بودند در جلگه‌های آسیای میانه (شمال) که در جستجوی “چراگاه” به “سرزمین‌های خالی از سکنه“، توجه بفرمایید: “سرزمین‌های خالی از سکنه”، یعنی جلگه‌های شبه قاره هند و فلات ایران (جنوب)، سرازیر شدند. امروزه تئوری چراگاه مورد نقد جدّی قرار گرفته است. به عنوان نمونه ناگندرانات گوس، که مردم‌شناس بزرگی است و استاد دانشگاه‌های کلکته و داکا، و هندو است نه مسلمان، کتابی دارد به نام پیشینه آریایی در ایران و هند. خلاصه انتقادات او به تئوری چراگاه این است:

پیشینه آریایی در ایران و هند نوشته ناگندرانات گوس

پیشینه آریایی در ایران و هند نوشته ناگندرانات گوس

اول: حاصلخیزی استپ‌های پهناور آسیای میانه، که تا به امروز نیز مهد جوامع شکوفای کوچ‌نشین بوده و هست، محل تردید نیست. چرا باید این قوم به اصطلاح آریایی سرزمین آباء و اجدادی را رها کند و چنین به سوی “جنوب” یورش ببرد؟ تنها عوامل جغرافیایی می‌تواند این مهاجرت را توجیه کند مانند وقوع سوانح طبیعی مهمی چون یخبندان، خشکسالی و غیره. اگر چنین سانحه عظیمی رخ داده است در دوران‌های پسین باید برای مدتی آسیای میانه را برهوت و خالی از سکنه می‌یافتیم که چنین نیست.

دوم: اگر تئوری چراگاه را به عنوان پایه مادی مهاجرت آریایی‌ها بپذیریم، باید این را نیز بپذیریم که آن‌ها قومی گرسنه و در جستجوی معاش بودند. این با مبانی ایدئولوژی‌ آریایی‌گرایی که مهاجرت آریاییان را در پی “رسالت تاریخی” و “امپراتوری‌سازی” و “آفرینش افتخارات” می‌داند در تعارض است.

سوم: برخلاف تئوری چراگاه، این سرزمین‌ها، نه شبه قاره هند نه فلات ایران، خالی از سکنه نبودند و هم در هند و هم در ایران جماعات انسانی انبوهی از دیرباز زندگی پررونق و شکوفای شهری و کشاورزی و کوچ‌نشینی داشتند.

چهارم: با توجه به حضور جماعات انسانی انبوه در این سرزمین‌ها “مهاجرین” طبعاً با جماعات انبوه بومی آمیزش یافتند و چون در اقلیت بودند در آن‌ها مستحیل شدند و بنابراین پدیده‌ای به نام “نژاد آریایی” نمی‌تواند وجود داشته باشد.

مهاجرت آریایی ها

مهاجرت آریایی ها

بسیاری از محققین جدّی غرب هر یک بخشی از مکتب آریایی‌گرایی را به نحوی رد کرده‌اند و وقتی این ردیه‌ها را کنار هم بچینیم از آن بنای عظیم و باشکوه هیچ چیز باقی نمی‌ماند. مثلاً، اگر کتاب نیبرگ سوئدی را بخوانید سراسر نقد مجموعه تئوری‌هایی است که اساس مکتب آریایی‌گرایی را شکل می‌دهد. یا اشمیت در دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد: هیچ دلیل تاریخی و باستان‌شناختی وجود ندارد که گذر قومی به نام آریایی را از جبال هندوکش و ورود آنان را به جلگه هند و فلات ایران به اثبات رساند.

استبداد شرقی

در زمینه نظری، تاریخ‌نگاری ما متأثر از مکتب استبداد شرقی است. مکتب استبداد شرقی در قرن هیجدهم به وسیله متفکرینی چون منتسکیو شکل گرفت و در قرن‌های بعد کسانی مانند مارکس و ویتفوگل آن را بسط دادند. این نوع نگاه به تاریخ بر این پیش‌داوری مبتنی است که گویا در شرق همیشه حکومت‌ها استبدادی و متمرکز بوده است. این نگاه امروزه مورد قبول محققین جدّی نیست. در این زمینه در کتاب زرسالاران بحث کرده‌ام و مقایسه‌ای میان ساختارهای سیاسی شرق و غرب به دست داده‌ام.

حتی تا به امروز، تاریخ‌نگاری و اندیشه‌ سیاسی در ایران به شدت تحت تأثیر این مکتب است که ساختار سیاسی کشور ما را یکسره در تحت اقتدار تام و تمام دولت مرکزی و پادشاه می‌بیند. این تصویر از تاریخ هخامنشی شروع می‌شود و به تاریخ بعد از اسلام تسری می‌یابد. این در حالی است که، به گفته واندنبرگ، اگر بخواهیم بر اساس داده‌های باستان‌شناسی درباره تاریخ هخامنشی سخن بگوییم مثل این است که فقط بر اساس بقایای کاخ ورسای درباره تاریخ فرانسه قرن هیجدهم نظر بدهیم. نگاه ما به تاریخ دوره هخامنشی بیشتر متأثر از کتاب تربیت کورش گزنفون است که مورخین بعد از مشروطه آن را در آثار خود، مثل تاریخ ایران باستان پیرنیا، به طور مشروح نقل کرده‌اند. کتاب گزنفون سندیت تاریخی ندارد و در واقع الگوسازی او از نظام سیاسی اسپارت در یونان باستان است که به نام کوروش انجام شده.

ادامه دارد… مکتب آریایی ، مکتب آریایی ، مکتب آریایی

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

مکتب آریایی ، مکتب آریایی ، مکتب آریایی ، مکتب آریایی ، مکتب آریایی

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

پشت پرده راز بمب اتم چه کسی ایستاده است؟

پشت پرده راز بمب اتم چه کسی ایستاده است؟

برنارد باروخ معتقد بود راز بمب اتم به‌عنوان سرمایه‌ی قومی و ملی، وسیله‌ای است که باید به‌واسطه‌ی آن قدرت فراملیتی قوم یهود را در سرتاسر عالم برقرار کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × پنج =