متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت نهم
«وَ قالَ الَّذینَ کفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَینِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیکونا مِنَ الْأَسْفَلین [۱] و کافران (در درون دوزخ) میگویند: پروردگارا بما بنمای آن دو کس از جن و بشر را که ما را گمراه کردند تا قرار دهیم آن دو را در زیر پاهایمان که باشند از پائینترینها.»
کافران در درون دوزخ به دنبال دو نفری هستند که یکی از بشر و دیگری از جن همدست شده و جریان تاریخ را در بستر باطل قرار دادند، پیدا کنند و آندو را در زیر پای خودشان در عمیقترین جای دوزخ قرار دهند.
توضیح:
1- الذَین: با صیغهی تثنیه: آن دو کس: ابلیس و قابیل. که اولین پیمان را بسته و قابالا (قبّاله ، کابالا ، کباله) را به جریان انداختند.
2- قرآن دربارهی ابلیس میگوید: «کانَ مِنَ الْجِن»؛ لفظ جن در هر دو آیه به یک معنی است خواه ابلیس را از نوع جن معروف بدانیم یا نوع دیگر.
3- یک طرف این پیمان و همکاری، ابلیس است که همیشه بوده و هست و تا قیامت نیز خواهد بود. اما طرف دیگر پیمان، افرادی از بشر هستند که عمر محدود دارند و نسل به نسل، جانشین همدیگر میشوند و شگفت اینکه بر سر این جانشینی به شدت رقابت میکنند، و ابلیس از میان رقیبان به کسی کمک میکند و کسی را برمیگزیند که بیشتر و بهتر به کارش آید. رقابت شاهزادگان، ملاءزادگان و مترفزادگان بر سر جانشینی پدر.
4- در این آیه همه کافران در طول تاریخ از آغاز تا روز قیامت، هستند که چنین خواستهای را در دوزخ از خداوند خواهند خواست. آیا مراد از آن دو کس تنها قابیل در کنار ابلیس، است؟ یا هر جامعه قابیل زمان خود و ابلیس را در نظر دارد؟ یعنی مرادشان تنها آن دو بنیانگذار است یا دیگر سران کابالیسم در طول تاریخ نیز مورد نظرشان است؟ از لفظ «الذین کفروا» که شامل همهی کفار میشود حتی رهبران و سران کابالیسم بعد از قابیل، باید گفت مرادشان تنها ابلیس و قابیل است و این خواسته فقط برای آن دو بنیانگذار است.
به عبارت دیگر: همهی کافران از آن جمله سران کابالا پس از قابیل، همگی این خواسته را دارند، پس موضوع این خواسته فقط ابلیس و قابیل است.
اما حدیثهای متعدد و فراوان داریم که میگویند همهی سران دانهدرشت که در امّتها با ابلیس همپیمان شدهاند در این خواستهی دوزخیان قرار دارند. این حدیثها دو دسته هستند:
دسته اول را میتوانید در متون تفسیری از آن جمله «نورالثقلین» و «البرهان» ذیل همین آیه مشاهده کنید. و دسته دوم حدیثهائی هستند که اشخاص طرف پیمان با ابلیس را در هر امت میشمارند؛ مانند سامری در امت موسی (ع) و پولس در امت عیسی (ع) و فلانی در امت پیامبر اسلام (ص). و حدیث «لکل قوم سامری» معروف است. بنابراین حدیثها، آن تعداد از رهبران قابیلیسم مورد نظر هستند که بنیان اولیه قابیل با ابلیس را از نو با همدستی ابلیس تجدید بنیان کردهاند. یعنی در این صورت نیز همهی رهبران و سران قابیلیسم مورد خواستهشان نیست بلکه غیر از بنیانگذار و تجدیدکنندگان بنیان، همهی کافران همصدا خواستار این موضوع خواهند بود.
5- به دنبال این آیه، آیه۲۴ دربارهی آنان که توانستهاند خود را از جریان قابیلیسم جدا نگاه دارند و به آن نپیوندند، چنین میگوید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کنْتُمْ تُوعَدُونَ [۲] آنان که گفتند پروردگار ما الله است سپس در این باور (عملاً) استقامت کردند، (در روز محشر) ملائکه بر آنان نازل شده و خواهند گفت: نه بترسید و نه غمگین باشید و بشارت باد شما را بهشتی که در دنیا به آن وعده داده شدید.»
استقامت: همگان میگویند خداوند هست و پروردگار جهان است حتی خود ابلیس کاملاً به این اصل معتقد است و دارای کاملترین دانش خداشناسی است و هیچکسی نیز در تاریخ وجود خدا را انکار نکرده است. مهم استقامت است که انسان به محور این باور استقامت کند آن را به قدرت، پول، مقام و ریاست نفروشد. بهویژه آن را به ابزار امتیاز خود تبدیل نکند. وگرنه مانند ویل دورانت به «همه خدائی» = «همه چیز خدائی» و تصوف در لباس عرفان خواهد رسید. [۳]
۶- تاریخ دو دوران را طی خواهد کرد:
الف: از آغاز تا پایان تاریخ قابیلیسم
در این دوران، جریان تاریخ و ساختِ ماهیت آن در دست قابیلیستها خواهد بود. و اهل ایمان با استقامت مانند یک رگهای در آن میان خواهند بود.
ب: از پایان تاریخ قابیلیسم تا پایان عمر دنیا
در این دوران ماهیت تاریخ ماهیت انسانی (غیر ابلیسی و غیر قابیلی) خواهد بود. و اینک خود کابالیستها اعتراف میکنند که به پایان تاریخشان رسیدهاند. که صد البته تاریخ نوین آغاز میشود.
آدم
قابیل پسر آدم است. آدم چگونه آفریده شد؟ پاسخ این پرسش را از چه کسی و چه منبعی باید گرفت؟ بدیهی است که منحصر است به یکی از منابع زیر:
۱- از خود مردم جهان
که طبعاً (مثلا) اگر در هر چیزی دچار تخیل و افسانه شوند، نباید در این مسئله که اساسیترین، و اولین اصل از اصول وجودی خودشان است، دچار اوهام گردند.
مردمان سامی میگویند: آدم به صورت یک مجسمه از گل ساخته شد و سپس بر آن تندیس روح دمیده شد و آدم یک موجود زنده، عاقل، و برتر از دیگر موجودات روی زمین گشت.
یونانیان باستان، اولین انسان را زادهی الههها و خدایان میدانستند. این باور در میان یونانیان قدیم دو مرحله را طی کرده است:
الف: تا زمان ارسطو، انسان را زاده مستقیم خدایان میدانستند.
ب: ارسطو با اعلام اصل «صدور»، کل هستی و همه چیز را زاده خدا، دانست که پس از صدور و زایش صادر اول از خدا، صادر دوم تا صادر دهم به عنوان «عقول عشره» از همدیگر زاده میشوند، سپس نوبت به زمین و موجودات زمین از آن جمله انسان میرسد.
ایرانیان باستان، «مشی» و «مشیانه» -آدم و حوّا- را دو انسان میدانستند که از گیاه «ریواس» به وجود آمدهاند.
مردمان شرق آسیا باورهای مختلفی دارند که در میان آنها سخن از پیدایش ابولبشر از گیاه نیز آمده است.
۲- ادیان
آنچه در عینیت باورهای مردمی عمومی جهان است، هیچکدام صلاحیت و ارزش علمی ندارند. و متأسفانه همگی به ادیان نسبت داده شده و به عنوان باور دینی تلقی شدهاند. چرا چنین است؟ در مباحث بعدی خواهیم دید که همه این افسانهها نتیجه تحریفهای حساب شده قابیلیان (جریان کابالیسم) در ادیان است که اصیلترین اصل نبوتها را دربارهی پیدایش انسان تحریف کردهاند زیرا جهل مردم اولین نیاز آنان است. و همیشه کوشیدهاند که مردم جهان را از حقایق، بهویژه حقایق وحیانی و نبوتی، باز دارند.
۳- زیست شناسی
وقتی که سیمای تحریفشدهی مسئله کاملاً به حساب ادیان گذاشته شد و به صورت یک باور و اصل و اساس دینی تثبیت شد، و در ردیف اول باورهای دینی جای گرفت، گفتند که ادیان دچار خرافه هستند، بل دین یعنی خرافه و فسانه؛ مگر میشود مجسمهای از گل درست شود و با دمیدن روح زنده شود ما در قوانین جهان و فرمولهای آفرینش، چنین پیدایشی را نمیبینیم.
اینبار با تمسک به «اصول زیست شناسی» طرح نوی انداختند که: انسان تکامل یافته از حیوان است و غیر از «حیوان برتر» چیزی نیست. بنابراین امکانات زمین هر چه هست باید مطابق اقتضاها و خواستههای حیوانی بشر، در اختیار او گذاشته شود.
ایدهی «اصالت لذت» و خرافه دانستن «اصالت سعادت» مبنای زیست فردی و اجتماعی بشر گشت.
قرآن
آنچه در این میان حضور ندارد و هرگز به باور عمومی نرسیده، اصل اصیل قرآنی است. در بخشهای آینده با ادلّه روشن تاریخی خواهیم دید که کابالیستها چنان بر جامعه مسلمانان مسلط شدند، که خیلی از اصول وحیانی و نبوتی اسلام را نیز مطابق باورهای تحریفشدهی ادیان پیشین تفسیر کرده و از پیشرفت اصلاحاتی که اسلام در جامعهی جهانی در پیش گرفته بود، جلوگیری کردند.
قرآن آدم را نه به صورت یک تندیس از گل و نه اولین موجود زنده روی زمین، بل او را آخرین پدیدهی حیاتمند روی زمین میداند که از گیاه ویژهای تکامل یافته است. نه از ریواس که یک گیاه کوهستانی است. بل از گیاهی باتلاقی در میان جنگلی گرمسیری.
توضیح این مبحث را در کتاب «تبیین جهان و انسان» آوردهام و در اینجا تکرار نمیکنم.
مهم این است: امروز با برافتادن پرده از راز بزرگ قابیلیان (کابالیستها) روشن شده که خود آنان هم به آدم ابوالبشر، و هم به ابلیس، و نیز به وجود جن و اجنّه، کاملاً معتقد بودهاند و هستند و تنها با فکر و عقل جامعه جهانی بشر، در این همه قرون بازی کردهاند. با ابلیس به طور حضوری و مخاطبه و مشافهه، جلسه تشکیل داده و برنامهریزی میکردند. اما دیگر تاریخشان به پایان رسیده و سخت به بنبست رسیدهاند.
انگیزهی قابیل
قابیل (قابال، کابیل، کاباله، قباله) چرا هابیل را کشت و انگیزهاش چه بود؟ جریان مدیریتشده ابلیسی کابالیسم همیشه و همهجا کوشیده و موفق شده که شهوت جنسی را منشأ این اولین حادثه منفی بشر تلقی کند و این باور را به عرصه ادیان نیز نفوذ داد تا موضوع همهگیر و عالمگیر گشت.
هر پیامبری و هر نبوتی که میآمد کابالیستها فوراً در میان پیروان آن نفوذ کرده و برنامههای اصلاحی آن را به بستر القائات رایج شدهی پیشین خود، برمیگردانیدند.
موسی (ع) از طور آمد دید سامری مردم را بتپرست کرده است: خشمناک و اندوهگین، گفت: ای قوم من مگر خداوند وعدهی نیکو برای شما نداده است؟ آیا برای تحقق عهد و وعدهی خدا، دیر شده است؟ یا میخواهید غضب خدا بر شما وارد شود؟ خداوند تحقق یک جامعه مدنی انسانی را به شما وعده داده، تازه از خلیج قلزم عبور کردهاید، آیا وعده خدا به تاخیر افتاد که مقلد مصریان شدید و گاوپرستی (آپیس پرستی) آنان را تقلید کردید؟
گفتند: «ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَک بِمَلْکنا [۴] ای موسی مخالفت وعده تو را با «خودآگاهی»مان، نکردیم فَکذلِک أَلْقَى السَّامِرِی [۵] سامری اینگونه به ما القاء کرد.» [۶]
و: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیطانُ فی أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْکمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیم [۷] و نفرستادیم پیش از تو رسول یا پیامبری را مگر اینکه هرگاه خواست با برنامهاش آیات الهی را رواج دهد، شیطان در برنامهی او القاء میکرد. پس خداوند در آینده القائات شیطان را تباه خواهد کرد، آنگاه آیات خود را (در میان مردم) استوار خواهد کرد. خداوند علیم و حکیم است.»
[لغت: منی (یمنی منیاً) فلان لفلان الخیر: قدّره له: خیر را برای او پیریزی و برنامهریزی کرد.]
نکات:
1- همیشه ابلیس (که مدیریت جریان قابیلیان را در دست دارد) و پیروانش در برنامه نبوتها نفوذ و القاء کرده و میکردند.
2- خداوند با صیغهی مضارع وعده میدهد که در «آینده» برنامه نبوتها را در جامعه بشری استوار خواهد کرد. و امروز همان «آینده» با برافتادن پرده از سرّ بزرگ کابالیسم، فرا رسیده است.
3- روز به روز زمینه برای نبوت باز، و برای کابالیسم تنگ خواهد شد و میشود. و پایان تاریخِ ساختهی قابیلیان فرا رسیده است.
انگیزه قابیل در قتل برادر، انگیزه جنسی و شهوت نبود؛ زیرا اگر او نادان بود، استادش ابلیس از داناترین موجودات بوده و هست. که «لوکان فی العلم بلا التّقی شرف لکان ابلیس اشرف الخلائق : اگر در علم و دانش بدون تقوی، شرف باشد ابلیس اشرف مخلوقات میگردد.» ابلیس میدانست که شهوت بخشی از قدرت است. قدرت نسبت به شهوت مقدم است تا قدرت نباشد امکانات شهوت فراهم نمیشود. انگیزه ابلیس و قابیل «به دست گرفتن قدرت» در آن آغاز انعقاد نطفهی «جامعه» بود. که احادیث اهل بیت (ع)، در این ماجرا شهوت را رد کرده و انگیزه را ولایت و رهبری و ریاست، تعیین کردهاند.
گرچه القائات و نفوذ کابالیسم همهجای جامعه اسلامی را فرا گرفته بود، لیکن از آغاز نتوانست یک اطاق گِلی چند متر در چند متر را فتح کند. و آن خانه فاطمه (ع) بود.
این خانه در کربلا به آتش سوخت اما صاحبخانه در کنار دختر فاطمه زینب (ع) پس از طی دورهی اسارت در دست کابالیستها [۸]، آن را از نو ساخت که نسل به نسل در قبال نفوذ کابالیسم مقاومت و فعالیت میکرد. امام عسکری (ع) درباره این خانه فرمود: «یحْمِلُ هَذَا الْعلمَ مِنْ کلِّ خَلَفٍ عُدُولٌ ینْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِین [۹] این علم (علم قرآن و دین) را حمل میکند در هر نسل، اشخاص عادل (با فکر و اندیشه متعادل که نه از آن طرف دچار نفوذ باشد و نه از این طرف) که کنار میزنند از آن، غلوّ غالیان و مکتبسازی مکتبسازان، و تأویل جاهلان را.»
اهل این خانه (اهل بیت پیامبر-ص-) میگویند: انگیزهی قابیل به دست گرفتن قدرت و رهبری بود: تفسیر نورالثقلین در ذیل آیههای ماجرای هابیل و قابیل، آورده است که امام صادق (ع) به سلیمان بن خالد فرمود: این قتل برای وصایت و رهبری بود. [۱۰]
پس از مرگ هابیل، شیث برادر کوچکتر، جانشین آدم میشود. در همان نورالثقلین میخوانیم: امام باقر (ع) فرمود: پس از دفن آدم، قابیل پیش شیث آمد و گفت: پدرم تو را برگزید همانطور که برادرت هابیل را برگزیده بود، من او را کشتم تا نسلی از او نماند که بر نسل من فخرفروشی کند. و اگر تو از برتریهایت چیزی را اظهار کنی، تو را نیز خواهم کشت. شیث و نسلش، از ترس قابیل، برتریهای (علم و دانش) خود را همیشه پنهان میداشتند. [۱۱]
در این حدیث که خلاصه آن را آوردم، آمده است که هابیل با خواهری، دوقلو، به دنیا آمدند. اما سخن از رقابت جنسی به میان نیامده و انگیزهی قتل فقط وصایت و رهبری، تعیین شده است همانطور که مشاهده کردید. و در حدیث زیر نیز مشاهده میکنید.
مدیریت ابلیس
در آن آغاز که هنوز جامعهای تکون نیافته و تنها یک خانواده گرچه با اعضای متعدد و زیاد، وجود دارد، ابلیس مدیریت خود را آغاز کرد، در تفسیر برهان ذیل همین آیهها از کافی نقل کرده: ابلیس پیش قابیل آمد و گفت: ای قابیل! قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی تو قبول نشد، اگر او را واگذاری نسلش بر نسل تو فخرفروشی خواهند کرد و خواهند گفت ما فرزندان کسی هستیم که قربانیش پذیرفته شد. هابیل را بکش تا نسلی از او باقی نماند. و قابیل هابیل را کشت. [۱۲]
توضیح:
پیشتر، اینگونه حدیثها را به «وسوسهی ابلیس در قلب» معنی میکردیم. اما با بر افتادن پردهی راز بزرگ کابالیسم، میبینیم که در معنی این حدیثها بیراهه رفتهایم. ابلیس رسماً بهطور حضوری و مشافههای جریان کابالا را مدیریت کرده است. با سردمداران جریان خودش، بهطور مشاهد و کاملاً حضوری برنامهریزی میکرده است. البته وسوسههای درونی ابلیس در دل انسانها نیز سرجای خود هست که در حدیث بالا به عنوان یک «جملهی معترضه» به این کار او نیز اشاره شده است اما با لفظ «ثم انّ ابلیس اتاه…. فقال یا قابیل…» دقیقاً یک تخاطب و گفتمان حضوری مشهود، بیان شده است.
در تفسیر برهان و نورالثقلین حدیثی از امام سجاد (ع) آمده است که نشان میدهد حتی چگونه کشتن هابیل را ابلیس به قابیل یاد داد و گفت: سر او را میان دو سنگ، خرد کن.
دقت در عبارت این حدیث نیز نشان میدهد که گفتمان قابیل و ابلیس به طور حضوری و رو در روی هم و مشافههای بوده است نه وسوسهی قلبی، میگوید: «جَاءَ إِبْلِیسُ فَعَلَّمَهُ قَالَ ضَعْ رَأْسَهُ بَینَ حَجَرَینِ ثُمَّ اشْدَخْهُ [۱۳] ابلیس آمد و به قابیل گفت: سر او را میان دو سنگ بگذار و بشکن.»
و مطابق احادیث دیگر، وقتی که هابیل خوابیده بود، قابیل سنگی را برداشت و بر سر او کوفت. که یا او خودش سرش را روی سنگی گذاشته و خوابیده بوده، و یا قابیل سر او را بر میدارد روی سنگی میگذارد سپس با سنگ دیگر بر او میکوبد. مطابق حدیث بالا صورت دوم صحیح است.
بنابراین، همانطور که امروز فاش شده است، شیطان همیشه با سران قابیلیسم بهطور حضوری و تخاطبی، جلسه و همایش گفتمانی برقرار میکرده و میکند. و با دیگر مردمان اعم از کابیلیان و خوبان، از طریق وسوسه در قلب، رفتار میکند.
مدیریت ابلیس به واسطهی دو گروه
سران کابالیسم که ابلیس با آنها تماس میگرفت و میگیرد، دو گروه هستند:
1- سران قدرت، امپراطوران و شاهان
تماس شیطان با اینان بهطور مداوم نبوده، در طول تاریخ با برخی از آنان به گفتگو و برنامهریزی مینشسته است. یعنی این تماس او مقطّع بوده است.
2- کاهنان
کارآمدترین ابزار در اختیار نبوتها و انبیاء عبارت بوده از «معجزه». ابلیس افرادی از بشرهای تحت مدیریت خود را به امور غیبی واقف میکرد، و کارهای شگفتی از دست آنان صادر میکرد (و میکند) تا معجزات انبیاء را در نظر مردم خنثی کند. تماس او با کاهنان بهطور مداوم و در همیشه تاریخ بوده است و هست، که بهوسیله کاهنان سردمداران قدرت را راهنمائی میکرده است و میکند. اما امروز دیگر (باصطلاح) کفگیر ابلیس به ته دیگش خورده و نظام کابالیستی سقوط میکند.
شرح مبسوط این موضوع در مقالات آینده خواهد آمد.
ادامه دارد…
نویسنده: مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] آیه۲۹ سورهی فصّلت
[۲] آیه۳۰ سورهی فصلت
[۳] ویل دورانت، ج۱ ص۴۵۳
[۴] آیه۸۷ سورهی طه
[۵] آیه۸۷ سورهی طه
[۶] در آینده بحث جالبی در اینباره خواهیم داشت.
[۷] آیه۵۲ سورهی حج
[۸] شرح این موضوع در آینده.
[۹] بصائر الدرجات صفار- کمال الدین صدوق.
[۱۰] و بحار، ج۱۱ ص۲۴۵
[۱۱] و نیز، بحار، ج۱۱ ص۲۴۰
[۱۲] بحار، همان. و نیز مانند آن در صفحه۲۴۱
[۱۳] بحار، ج۱۱ ص۲۳۸
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: