(از سری مقالات دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز یهودی)
جیمز فاتح با الیگارشی یهودی رابطه نزدیک داشت؛ وزیر مالیهاش یهودا لاوی (جودا دلا کاوالریا) بود و در دربارش یهودیان ثروتمند دیگر نیز حضور داشتند. در تهاجم جیمز به سرزمینهای اسلامی، این یهودیان نقش مهمی داشتند و حکومت شهرهایی که به اشغال در میآمد عموماً به ایشان محول میشد. (۲۷) در این زمان یک حاخام یهودی به نام موسی بن نهمان (موشه بن نحمان) معروف به نهمانیدس (۲۸) (۱۱۹۴-۱۲۷۰)، در دربار جیمز حضور داشت که به نام اسپانیایی بناستروگ داپورتا (۲۹) نیز خوانده میشد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم او را از خاندانهای اشرافی یهود و متعلق به حلقه یهودیان درباری میدانند. معنی تعلق به خاندانهای اشرافی این است که وی به شاخهای از خاندان داوودی تعلق داشت. نهمانیدس “بزرگترین مقام دینی [یهودیان] عصر خود در اسپانیا” به شمار میرفت و در اسپانیا زمانی که از ربی به معنای مطلق کلمه، سخن میرفت منظور نهمانیدس بود. نهمانیدس با مهیر بن تودروس ابولافی (۳۰) دوستی نزدیک داشت و مورد علاقه فراوان و مشاور جیمز اول بود. (۳۱)
نهمانیدس با الهام از نظریات اسحاق کور در شهر گرونا (خرنا – ژیرُنا) (۳۲) یک مرکز فعال صوفیگری یهودی ایجاد کرد که رهبری آن با حاخامهای این شهر بود. گرونا شهری است ساحلی در ایالت کاتالونیای (۳۳) اسپانیا (شمال شرقی شبه جزیره ایبری، در میان کوههای پیرنه و بندر بارسلونا). این شهر زادگاه نهمانیدس و مأوای یک گروه فعال و مقتدر از یهودیان بود. مرکز فوق نقش اصلی را در پیدایش فرقه کابالا، اشاعه آن در سراسر شبه جزیره ایبری و ظهور انبوهی از رسالههای کابالی داشت. مورخین یهودی نقش نهمانیدس را در پیدایش و اشاعه کابالا مهم و تعیینکننده میدانند. تألیفات نهمانیدس حدود ۵۰ کتاب و رساله است که در سه زمینه تفسیر تورات، فقه تلمودی و کابالا است. رسالههای کابالی نهمانیدس تا سال ۱۳۲۵ میلادی منبع اصلی فرقه کابالا بود. تنها از این زمان است که کتاب ظهر [کتاب زهر / کتاب زوهر] جایگزین آن شد. (۳۴)
به نوشته دایرة المعارف یهود نهمانیدس در سال ۱۲۶۷ به بیت المقدس رفت و سه سال بعد در آنجا درگذشت. گفته میشود او در آنجا یک کانون کوچک یهودی نیز تأسیس کرد. علت سفر نهمانیدس به فلسطین را فشار پاپ کلمنت چهارم و روحانیون مسیحی آراگون بر جیمز اول عنوان میکنند و این در حالی است که میدانیم یکی از پسران نهمانیدس در سالهای بعد از درباریان آلفونسوی پنجم شاه کاستیل بود و از ملاکین بزرگ پایتخت این کشور! (۳۵)
دخترزاده نهمانیدس به نام لوی بن گرشوم (۳۶) (۱۲۸۸-۱۳۴۴)، در جنوب فرانسه میزیست و از فلاسفه، ریاضیدانان، مفسرین تورات و منجمین بزرگ یهودی زمان خود بود. او به نام گرسونیدس (۳۷) شهرت دارد. گرسونیدس با “شخصیتهای مهم مسیحی” رابطه نزدیک داشت و تألیفات او بر محافل فکری اروپا موثر بود. بخش نجوم کتاب معروف او، جنگهای خداوند، به دستور پاپ کلمنت ششم به لاتین ترجمه و منتشر شده است. (۳۸)
نهمانیدس دو سال پس از مرگ هلاکو و آغاز سلطنت پسرش اباقا خان مغول (۶۶۳-۶۸۰ ق./ ۱۲۶۵-۱۲۸۲م.) راهی خاورمیانه شد. اباقا خان بوداییمذهب از متحدین حکمرانان مسیحی اروپا به شمار میرفت. او با ماریا دختر نامشروع میخائیل پالئولوگوس (۳۹) امپراتور یونانی روم شرقی، ازدواج کرد و با پاپ و کانونهای صلیبی اروپا رابطه نزدیک برقرار نمود. این در زمانی است که رکنالدین بیبرس بندقداری سلطان مصر (۶۵۸-۶۷۶ ق./ ۱۲۶۰-۱۲۷۷م.)، تهاجمی سخت را برای آزادی سرزمین فلسطین از سلطه اروپاییان آغاز کرده بود. (۴۰) رنه گروسه مینویسد: “سلطان مملوکها، بیبرس، که خود را مدافع اسلام در دنیا میدانست، یکی از مهیبترین جنگجویان زمان خود بود.” (۴۱) این جهادی است که سرانجام، در سال ۶۹۱ ق./ ۱۲۹۱م.، به دو سده سلطه الیگارشی صلیبی اروپا بر فلسطین پایان داد.
در این زمان حکمرانان اروپا فرسودهتر و گرفتارتر از آن بودند که رغبتی به تداوم جنگهای صلیبی نشان دهند. معهذا، کانونهایی بودند که میکوشیدند به شکلهای مختلف آتش “جهاد” ضداسلامی را بار دیگر شعلهور سازند. در پرتو این تلاشها بود که سرانجام جبههای نااستوار از اباقا خان مغول امپراتور روم شرقی و شاه آراگون شکل گرفت. میدانیم که در سال ۶۶۸ ق./ ۱۲۶۹م. نمایندگان میخائیل پالئولوگوس و اباقا خان در دربار جیمز اول در والنسیا بودند و درباره لشکرکشی به خاور نزدیک مذاکره میکردند. در این زمان، نهمانیدس دو سالی است که در منطقه جنگی حضور دارد. و نیز میدانیم که والنسیا کانون تکاپوی الیگارشی یهودی اروپا و پایگاه خاندان لوی است؛ همانانی که، به نوشته دایرة المعارف یهود از نیمه دوم سده سیزدهم با سازمان صلیبی شهسواران معبد پیوند داشتند. (۴۲) اکنون درست همان زمان است و اکنون ماجراجویان طریقت شهسواران معبد تنها مدافعان جدی مستملکات صلیبیون در فلسطین به شمار میروند.
عباس اقبال پیوند جیمز فاتح آراگونی با اباقا خان مغول را بگونهای کماهمیت مطرح ساخته است. او مینویسد جیمز اول “از خیانت مردم شرقی [؟!] و بیرحمی مغول اندیشه کرد” و حاضر به همکاری با اباقا خان نشد. (۴۳) این درست نیست. اول، جیمز بیرحمتر از آن بود که از “بیرحمی مغول” اندیشه کند. دوم، پیوند جیمز با این حادثه عمیق و استوار بود. او به فلسطین لشکر کشید ولی “طبیعت” او را ناکام گذارد. برتولد اشپولر مینویسد توفانهای سخت مانع شد که جیمز طبق وعده نیروی خود را به شرق اعزام کند. (۴۴) ولی گزارش رانسیمان نشان میدهد که بخشی از لشکر او از مدیترانه گذشت و در منطقه به کارزاری نافرجام با مسلمانان نیز دست زد:
در اول سپتامبر ۱۲۶۹، جیمز اول شاه آراگون با ناوگانی نیرومند به قصد نجات خاورزمین از بارسلون [برشلونه] به حرکت درآمد. ولی بدبختانه تقریباً بلافاصله توفانی چنان وحشتناک برخاست و در دریا آنچنان انقلابی برانگیخت که شاه و بیشتر سفینههای او ناچار راه بازگشت پیش گرفتند. و فقط ناوگانی خرد، تحت فرمان دو پسر نامشروع وی به نامهای فرناندو سانچز و پدرو فرناندز، از توفان نهراسیدند و در اواخر ماه دسامبر، به اشتیاق نبرد با کفار، به عکا فرود آمدند. اوایل ماه دسامبر سلطان بیبرس عهد آشتی را بشکست و با سه هزار تن سرباز در اراضی پیرامون عکا پدیدار گشت.
این جنگ به شکست هولناک سپاه مشترک آراگونیها و فرانسویها انجامید و دو پسر خردسال جیمز “دست خالی به آراگون باز گشتند.” (۴۵)
اباقا خان نیز فرجامی مشابه یافت:
لشکر ایلخان… در اکتبر ۱۲۸۱ از مملوکان شکست خورد و مجبور به فرار شد. مسجدهای دمشق و قاهره بانگ الله اکبر برآوردند و مردم نماز شکر گزاردند و خدای را سپاس گفتند… مغولان برای ابد از دستیابی به مدیترانه محروم ماندند. پنج ماه پس از آن جنگ، اباقا بر اثر افراط در بادهخواری دچار هذیان شد و در آوریل ۱۲۸۲، به همان سن که پدرش درگذشته بود، از دنیا رفت. (۴۶)
با شناخت حوادث فوق، نمیتوانیم بپذیریم که نهمانیدس ۷۳ ساله برای زیارت و عبادت به بیتالمقدس رفت و میان سفر این مشاور و درباری متنفذ جیمز فاتح به فلسطین با لشکرکشی شاه آراگون و فرقه فرانسوی شهسواران معبد علیه مسلمانان رابطهای نبود. فلسطینِ آن روز صحنه جنگهای خونین مسلمانان از یکسو و صلیبیون از سوی دیگر است و محل اسکان و اطراق یک پیرمرد “عابد” و تألیف کتاب و تأسیس کانون تعلیم و تعلم نیست.
قابل تصور است که نهمانیدس به عنوان طلایه اطلاعاتی و سیاسی جیمز راهی منطقه شد و قطعاً با دربار اباقا خان مغول و شوالیههای معبد سلیمان و تکاپویی که منجر به لشکرکشی جیمز به فلسطین شد پیوند نزدیک داشت. قطعاً دو پسر خردسال جیمز نیز، که به شکل نمادین فرماندهی ارتش آراگون را در فلسطین به دست داشتند، بیسرپرست و بدون مشاور و راهنما نبودند.
در آینده، به ویژه در نظریات ناتان غزهای مضمون و کارکرد کاملاً سیاسی تصوف کابالا را خواهیم شناخت و در خواهیم یافت که پیدایش این فرقه نیز بیارتباط با حوادث فوق نبود. مکتب کابالا مدعی شناخت خداوند، آفرینش و رازهای نظام هستی بود؛ تکاپویی ذهنی که برای هر انسان جاذبه شگرف دارد. اندیشهپردازان و گردانندگان فرقه کابالا مدعی بودند که این طریقت مکمل تورات است؛ اسراری است که خداوند بطور شفاهی و خصوصی به موسی ابلاغ کرد تا تنها در اختیار محرمان قوم برگزیده قرار گیرد. دین یهود تنها پوستهای است آشکار و همهفهم از مفاهیم رازآمیز هستی که قلب ناشناخته آن کابالا است. این اسرار از زمان موسی، نسل به نسل، در خواصی از یهودیان به میراث ماند تا به امروز رسید. عنوان کابالا (قباله) دقیقاً ناظر به دعوی کهنسالی میراث فوق است. این ادعا در فضای آن روز قاره اروپا، که ساحرپیشگی و کیمیاگری بازار گرم داشت، جاذبهای شگرف یافت و تأثیری چنان عمیق برجای نهاد که تا به امروز پابرجاست.
به گمان ما، نهمانیدس و سایر اعضای الیگارشی زرسالار یهودی اسپانیا از شهرت اسحاق کور بهره جستند و در حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی تصوف کابالی را بمثابه یک مکتب و سازمان رازآمیز و بسیار موثر بنیان نهادند. مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمانهای مسیحایی را به دست گرفت و این آرمانها در بنیاد تحریکات جنگافروزانه صلیبی سده سیزدهم و تکاپوهای شِبه صلیبی و نو صلیبی سدههای پسین جای داشت. در سده چهاردهم میلادی، هستههای فرقه کابالا در جوامع یهودی سراسر جهان، به ویژه در بنادر ایتالیا، مستقر شد. از طریق ایتالیا، که قلب جهان مسیحیت به شمار میرفت، پیشگوییهای اسرارآمیز درباره ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی او، به مرکزیت بیتالمقدس رواج یافت و دربار پاپ در رم و سایر کانونهای فکری و سیاسی دنیای مسیحی را به شدت متأثر ساخت. در تمامی این دوران منجمین بانفوذ یهودی، یکی پس از دیگری، درباره ظهور قریبالوقوع مسیح پیشگویی میکردند. یک نمونه گرسونیدس، نوه نهمانیدس، است که ظهور مسیح بن داوود را در سال ۱۳۵۸م. پیشبینی میکرد. (۴۷)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
27. بنگرید به: ایـن مقالـــه
28. Nahmanides / 29. Bonastrug da Porta / 30. Meyer ibn Todros Ha-Levi Abulafia / 31. Judaica, vol. 12, pp. 774-775; Ben-Sasson, ibid, p. 499. / 32. Gerona / 33. Catalonia / 34. Judaica, vol. 10, p. 526; vol. 12, pp. 776, 782. / 35. ibid, vol. 12, p. 776; vol. 16, p. 60. / 36. Levi ibn Gershom / 37. Gersonides / 38. ibid, vol. 11, pp. 92-98. / 39. Michael Palaeologus
40. بنگرید به: استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه منوچهر کاشف، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰، ج ۳، صص ۳۷۶-۳۹۵.
41. رنه گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۶۵، ص ۶۰۳.
42. بنگرید به: ایـن مقالـــه
43. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم، ۱۳۶۵، ص ۲۰۳.
44. برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۶۵، ص ۷۷.
45. رانسیمان، همان مأخذ، صص ۳۹۵-۳۹۶.
46. ج. ج. ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص۱۳۰.
47. Judaica, vol. 11, p. 97.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: