متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت دوم سرّ بزرگ کابالا
ما نمیدانیم در کجای جهان، در کدام کهکشان و منظومه، غیر از زمین ما، موجود عاقلی به نام انسان یا شبیه انسان، وجود دارد. اما گفتهاند: انحصار موجود عاقلِ تاریخساز فقط به کره زمین، احتمال یک در میلیاردها ضرب در میلیاردها است. بنابر این در نگاه کلی به این مسئله، این ما تنها نیستیم که در نقطه ریز و کوچکی به نام کره زمین هستیم. کرهی زمین که ذرّهای گمشده و بس ناچیز در این جهان بس عظیم، است. نه خودمان چیز معتنابهی هستیم و نه جایگاهمان.
پیشینیان تنها سه موجود را میدیدند: خدایشان، آسمان در بالای سرشان، و زمین زیر پایشان. هستی را به همین سه منحصر میکردند. و داد سخن میدادند: انسان خلیفة الله است، روح خدا در انسان دمیده شده، انسان به صورت خدا آفریده شده، وجود انسان جلوهی ذات خداوند است. [۱] و… و این موجود دو پای ریز و گمشده در گوشه کوچکی از جهان هستی (که روح و جسمش بیاهمیتتر از آن است که چنین سرایشهای سادهلوحانه در بارهاش سروده شود، بود و نبودش در حوصلهی عظمت جهان هستی، چندان فرقی با هم ندارد) در ذهن کوچک پیشینیان، دوشادوش خدا، ایستاده بود. به حدی که فرقههای متعددی در تاریخ به «انسان خدائی» معتقد شدند. افرادی نیز عوامفریبانه نعرهی «انا الحق» و «ما فی جبّتی الاّ الحق» زدند.
موجودی که اگر از این همه مواد گوناگون جهان، تنها آب از او (یا از کرهی زمینش) گرفته شود، دیگر وجودی در جهان نخواهد داشت. به طوری که زمانی زمینش فاقد آب بود (آن هم دی روز که در سرگذشت جهان رقمی نیست)، یک کوههی یخ سرگردان شبیه سنگوارههای سرگردان فضائی با آن تصادف کرد و دارای آب شد: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ [۲] از آسمان آب نازل کردیم به مقدار معین، و آن را در زمین جای داده و ساکن کردیم، و ما به از میان بردن آن نیز قادر هستیم.»
وه چه خلیفة اللهی! که (باصطلاح) وجودش به موئی بسته است. وه چه متفکرانی! که جهان هستی در نظرشان منحصر به این کره زمین، در نتیجه، خودشان خیلی بزرگ، و خدایشان خیلی کوچک میشود و انسان خدا میگردد و دستکم خلیفهی خدا.
اینگونه بینشها از کجا آمده؟ یهودیان گمان میکنند این باورهای دینیشان است که از تورات گرفتهاند. همینطور مسیحیان. و برخی مسلمانان نیز گمان میکنند این افکار پست از مبانی دین و قرآنشان در آمده است.
بلکه پیروان ادیان (بدون استثناء) این گزافهگوئی درباره بزرگنمائی انسان (که نتیجهاش کوچک انگاشتن خدا است) را عرفان نامیدهاند. اما امروز پس از گذشت زمان بس طولانی، پرده از روی راز بزرگ ابلیس بر افتاده و نشان میدهد که کابالیسم چه بازیهائی با ادیان کرده است؟ چگونه با بزرگکردن انسان، انسان را این همه به پستی کشانیده است.
تاکید میکنم: به وسیله بزرگکردن انسان، انسان را پست و کوچک کرده است و او را در حضیضی پستتر از حیوان قرار داده است. و این یکی از راز و رمز و ترفندهای اساسی کابالیسم بوده که امروز فاش شده است.
کتابهای نازله بر پیامبران (پیش از قرآن) با این ابزار، تحریف شدهاند. قرآن، خودش محفوظ مانده اما تفسیرش با همین وسیله به شدت دچار تحریفات شده و روشنی سیمای روشنش از دسترس مردم خارج شده.
چه کسانی در مقابل نبوتها این کارهای سترگ را انجام دادهاند؟ کدام جریان و کدام قدرت؟ آیا عوامل این تحریفات، حوادث پراکنده و نامتمرکز بوده؟ یا یک جریان قدرت متمرکز به طور آگاهانه و با اعمال قدرت مداوم و جاری در طول تاریخ، این کار بس بزرگ را انجام داده است؟
این پرسش، بس مهم است. تا این اواخر گمان بر این بود که این تحریفات ریشهبرانداز، یک روند طبیعی حوادثی، داشته بدون تمرکز، بدون اعمال قدرت از مرکز مشخص، و بدون ستاد فرماندهی بوده است. اما امروز واقعیت موضوع، فاش شده است. گرچه هنوز خیلی از اندیشمندان به همان لالایی پیشین در خواب خوششان، میلولند.
کابالا عرفان یهودی است؟
ستاد فرماندهی و فعالیت متمرکز کابالا میکوشد آن را به عنوان عرفان آئین یهود به حساب دین یهود و بخشی از نبوت موسی (ع) قرار دهد. یا دستکم اصولی از اصلهای آن را برگرفته از این پیامبر بزرگ قلمداد کند. تا حدودی نیز در این برنامه موفق شده است و به زبانها افتاده است که: کابالا عرفان یهودی است.
در این دفتر روشن خواهد شد که کابالا از آغاز، همراه با پیدایش انسان، وجود و حضور داشته و به طور متمرکز و کاملاً دقیق کار میکرده و ادیان را تحریف میکرده، یعنی هزاران سال پیش از موسی (ع) که پیامبر ۳۴۰۰ سال پیش است. [۳]
تاریخ
در این دفتر روشن خواهد شد که با هر عینکی ماهیت تاریخ را بررسی کنید (که ماهیتش چیست؟ چه عواملی آن را ساخته؟ و کدام عناصر موجب سخافت آن شده است که مصداق عینی «یفْسِدُ فِیها وَ یسْفِک الدِّماءَ» [۴] واقعیت یافته است؟) خواهید دید که: تاریخ محصول جنگ کهانت با نبوت بوده است.
زایمان بزرگ
اینک تاریخ آن سرّ بزرگ را که از آغاز پیدایش بشر در شکم خود به عنوان بزرگترین راز، مخفی نگه میداشت، زایمان کرد و در پیش روی همگان گذاشت. این راز بیش از این نمیتوانست در شکم تاریخ بماند. زیرا خیلی بزرگ شده بود به حدی که بطن تاریخ را ترکانید و بیرون پرید. زایمانی که مادر در زایش این فرزند نامشروع، بر سر زا مرد و عنوان پایان تاریخ به زبانها افتاد. دیگر نوبت تاریخ دیگر است تاریخی که در ساختمان و سازمان آن، ستاد ویران شده و افشا شده و رسواشدهی کابالا، نه سهمی خواهد داشت و نه نقشی.
زایمان این راز مساوی است با مرگ ابلیس.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیوبِ * قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یعیدُ [۵] بگو: پروردگار من میافکند (شتاب میدهد، سرعت میدهد) به حق و او عالم است بر اسرار و رازهای پنهان * بگو: حق آمد و دیگر باطل نه توان شروع کردن (برنامه جدید) را دارد و نه میتواند (برنامه پیشین خود را) دوباره برگرداند.»
اگر تحولات جامعه جهانی، حوصلهی زمانی طولانی را لازم دارد، حوصلهی خداوند وسیعتر از آن است؛ علاّم الغیوب ۱۴۰۰ سال پیش برملا شدن سرّ بزرگ کابالا را وعده داده است که دیگر نه توان برنامه جدید خواهد داشت و نه توان برگردانیدن برنامههای پیشین خود را.
عامل یا عوامل بر افتادن پردهی راز
باطل ماهیتاً محدود است، نمیتواند تا ابد پیش رود. ظرفیت باطل، تمامشونده است. که عوامالناس گفتهاند: «طناب ظلم از کلفتی پاره میشود».
جریان متمرکز و مدیریت شدهی کابالا قهراً و به ناچار به لیبرال – دموکراسی رسید. و نمیتوانست نرسد. زیرا این اقتضای قهری و جبری آن بود. و اگر به این راه نمیرفت، در آغاز مدرنیته به پایان تاریخ خود میرسید.
لیبرالیسم فرزند کابالا بود که برگشت مادر خود را خورد. در جهان لیبرال، امکان بقا برای «راز» نیست؛ پردهها قهراً و جبراً فرو میافتند، اسرار و رازها بر ملا میشوند.
زمانی که جامعهی جهانی دموکراتیزه شد، دیگر جائی برای ستاد مدیریت کابالا که هزاران سال مستور و مخفی کار میکرد، باقی نمیماند.
«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً [۶] بگو حق آمد و باطل مضمحل شد، و باطل (ماهیتاً) مضمحل شونده است.»
ابلیس
مردم جهان همگی به وجود شیطان باور داشتند، برخی روشنفکری کرده و آن را یک «سمبل» تصور کرده و منکر وجود واقعی آن بودند. و این نیز یکی از ترفندهای خود ابلیس و جریان کابالیستی او بود، تا راز بزرگ همچنان پنهان بماند.
اما مردمان جهان، با همهی اعتقادشان به وجود واقعی ابلیس، او را یک موجود وسوسهگر میدانستند که کارش تنها ایجاد وسوسه در درون قلبهاست. و هرگز گمان نمیکردند که او به طور حضوری و نشسته روی یک کرسی و به طور تخاطب و گفتمان، به مدیریت جریان دائمی کابالا میپردازد. اینک این راز فاش شده است.
مردمان جهان گمان نمیکردند که بزرگترین وسیلهی ابلیس، برای نفوذ به درون پیروان ادیان، کهانت است که توسط جریان تحت مدیریت خودش، به نام عرفان، به درون ادیان، رسوخ میداده است. اکنون هویدا شده که تاریخی که تا امروز برای بشریت ساخته شده، نتیجه جنگ کهانت با نبوتها بوده است.
جبرئیل
در این دفتر خواهیم دید که در رأس جریان حق، جبرئیل قرار داشته و دارد، و در رأس جریان کابالا ابلیس قرار داشته است.
۱- جبرئیل به طور مقطعی به سراغ بشر آمده، اما ابلیس (علاوه بر وسوسهها در دلهای تک تک افراد) به طور مداوم به مدیریت جریان باطل (کابالا) مشغول بوده است.
در اینجا با یک مقدمه چند سطری میخواهم به یک موضوعی برسم:
۲- جبرئیل همیشه با مردم تماس نمیگیرد. ابلیس در هر دورهای، با هر کسی که لازم باشد ستادش را به طور حضوری محسوس و تخاطبی، تشکیل میدهد.
خیلیها گمان میکنند که چون ادیان پیشین تحریف شدهاند، لذا به وسیلهی دین بعد از خودشان، منسوخ گشتهاند. لیکن چنین نیست زیرا اگر دین پیشین تحریف هم نمیشد و کاملاً صحیح میماند، باز با آمدن دین نوین محکوم به منسوخ بودن میگشت.
دین جاماسب [۷] (مجوسی) که به غلط دین زردشت نامیده میشود – زیرا بنیانگذار آن، جاماسب کادوسی در میان کادوسیان ساحل ارس بوده و زردشت یک پیامبر اصلاحگر است نه مؤسس [۸]- بر فرض اگر تحریف هم نمیشد، باز منسوخ است. لیکن در همهی ادیان برخی اصول همچنان (و گاهی بدون تحریف) باقی ماندهاند؛ مثل اعتقاد به وجود خداوند، نبوت، حیات پس از مرگ و… .
از جملهی این اصول، اصلی است که در همهی ادیان هست، اما در آئین جاماسبی – زردشتی به صورت فرازتر باقی مانده است که عبارت است از: جنگ مداوم یزدان و اهریمن.
بر خلاف اصطلاح رایج، یزدان به معنی خدا نیست، او رئیس ایزدان است، ایزد یعنی فرشته و یزدان بزرگ فرشتگان است. و نام خدا در آن آئین اهورمزدا است.
این اصل در قرآن نیز، فراز است فرازتر از آنچه در دین ایران باستان بوده است. لیکن جریان نفوذی کابالا بر متون تفسیری آن را تا حدودی لوث کرده است.
در جنگ نبوتها و کهانتها، همیشه (مگر در مقاطع نادر و مناطق نادر) قدرت با جریان کابالیسم بوده است زیرا به سوی حیوانیت رفتن آسان، و حرکت به سوی کمال انسانی مشکل است. اینک تاریخ دیگر با ماهیت دیگر آغاز شده است که هیچ تردیدی در موفقیت آن، وجود ندارد. زیرا با به بن بست رسیدن کابالا، راهی غیر از موفقیت این تاریخ نو پدید، وجود ندارد. و این نیز یک موضوع جبری است.
نکتهی مهم
از مطالب بالا پیداست که: آغاز تحقق این تاریخ جدید، نه به دلیل تکامل بشر و به کمال رسیدن جامعهی بشری است که مثلاً به حدی در فکر و اندیشه پیش رفته که مستعد شده تا راه درست را بشناسد. بلکه عامل باز شدن زمینه برای پیدایش تاریخ جدید، از بین رفتن کابالا، و به پایان رسیدن عمر طبیعی کابالا (که گفته شد بالاخره محدود است) میباشد.
گرچه هنوز خیلی زمان لازم است که خیلی از شنوندگان سخن بالا، از شیفتگی تمدن کابالیستی غرب به در آیند و بپذیرند که این تمدن چیزی برای کمال انسان نیاورده است.
جامعهی آینده جهان و تحقق تاریخ نوین، در زمانی آغاز میشود که فکر انسانی بدترین شرایط و منفیترین وضعیت خود را میگذراند.
این عامل عبارت است از واماندگی کابالیسم، نه بیداری انسانها و رونق ایمان و رواج جریان حق.
بهتر است در این مسئله اندکی درنگ کنیم: این تاریخ نوین یک مرحلهی شروع و «آغاز حرکت» دارد؛ این مرحله در وقتی شروع میشود که جامعهی جهانی در شدت باطل و اوج بیدینی باشد.
یعنی کابالیسم و سلطهی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن، به حد نهائی خود رسیده باشد به طوری که بیش از آن امکان پیشروی برایش نباشد.
این شروع به دلیل بیداری انسانها و رشد و رواج جریان حق، نخواهد بود بل به دلیل واماندگی کابالیسم خواهد بود، که در آغاز دههی۶۰ قرن بیست اوضاع جامعهی جهانی چنین بود که چیزی به نام دین و راه حق، نه بهائی داشت و نه ارزش علمی، و در همان زمان این مرحلهی شروع، شروع گشت. این مرحله را باید مرحلهی درد زایمان تاریخ کابالیستی نامید.
بشر در بستر تاریخِ ماهیتاً کابالی، به هر دری میزند، از هر «ایسم» پیروی میکند تا زمانی که چیزی در چنتهی کابالیسم باقی نماند و انسان در بنبست کابالیسم قرار گیرد و به دلیل همین بنبست به سوی حق و راه حق توجه کند.
مقصودم این است: وقتی که احادیث آخرالزمان را مطالعه میکنید مشاهده میکنید (یا هر کسی از پیروان ادیان مسائل آخرالزمان را در دین خودش بررسی میکند مشاهده میکند) که ظهور در بدترین زمان خواهد بود. و از جانب دیگر میبینید که زمانه نسبت به دین بهتر شده است همهجا دینگرایی رشد میکند همهی ادیان در همهی جهان ارزش پیدا میکنند و وارد عرصهی ارزش علمی میشوند.
پس اشتباه نشود مراد از اینگونه حدیثها، آغاز مرحلهی شروع است که گاهی با لفظ ظهور آمده. و ظهور منجی (عج) در زمانی خواهد بود که دینخواهی و حقگرائی اولین خواستهی بشر باشد. و این طبیعت موضوع است.
با این مقدمه: میرویم به متن بحث تا جریان کابالا و مدیریت ابلیس بر جریان باطل، را بهتر بشناسیم.
ادامه دارد… سرّ بزرگ کابالا
نویسنده: مرتضی رضوی
پینوشتها: سرّ بزرگ کابالا
[۱] انسان خلیفة الله نیست. انسان خلیفه و جانشین موجودات دو پا و غیر عاقلی که پیش از آدم بودند، است و نیز جانشین و خلیفهی نسناس است که شبیه انسان بودند اما نه عقل داشتند و نه زبان گفتگو، و نه مکلف بودند. رجوع کنید؛ بحار، ج۱۱ ص۱۱۷ حدیث ۴۷ و۴۸ در این باره احادیث دیگر نیز داریم.
تنها انبیاء (ع) و ائمه (ع) خلیفة الله هستند.
روح خدا در انسان دمیده نشده، این موضوع در مبحث «قدرت روم، عیسی و یحیی و زکریا میان دو تیغهی کابالیسم» خواهد آمد.
انسان به صورت خدا آفریده نشده، اساساً خداوند صورت ندارد، رجوع کنید؛ بحار، ج۱۱ ص۱۲۱.
انسان مظهر ذات خداوند نیست، انسان و هر چیز دیگر فعل خدا هستند و مظهر فعل خدا میباشند، خداوند در هیچ چیزی ظهور نکرده و نمیکند زیرا ذات خداوند متحرک و متغیر نیست نه ظهور دارد و نه جلوه، نه ذات او قابل درک حسی و عقلی است و نه جلوه یا ظهور ذات او، این قبیل سخنان باورهای پایهای کابالیسم است
[۲] آیه۱۸ سورهی مومنون و نیز آیه۶۰ سورهی نمل «أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکمْ مِنَ السَّماءِ ماءً» که در خلقت بحث میکند نه در باران.
[۳] حتی آن زن رقاصه، خوانندهی معروفهی مشهوره، مدونا، نیز میگوید: آئین من کابالا، خیلی دیرینتر از آئین یهودی است. که در رسانهها پخش شد.
[۴] آیه۳۰ سوره بقره
[۵] آیههای۴۸ و۴۹ سورهی، سباء
[۶] آیه۸۱ سوره، اسراء
[۷] با جاماسب معاصر زردشت اشتباه نشود. این جاماسب پیش از آمدن آریائیها به ایران، زیسته است.
[۸] این موضوع را در برخی نوشتههایم شرح دادهام، از جمله: کتاب «انسان و چیستی زیبائی» سایت بینش نو www.binesheno.com
سرّ بزرگ کابالا ، سرّ بزرگ کابالا ، سرّ بزرگ کابالا ، سرّ بزرگ کابالا
اندیشکده مطالعات یهود را در پیامرسانهای ایرانی دنبال کنید:
کانال اصلی ما در ایتا / پیامرسان بله / پیامرسان سروش / پیامرسان گپ
بسم الله
راس جریان توحید رسول الله صلی الله علیه و آله اند نه جبرئیل که احادیث صحیح السند بسیاری بر این مطلب تصریح میکند.
بار الها مارا از جهل و جهل را از ما دور بدار….
آمین.
منظور رابط بین حق تعالی و بشریت هست. که بر جمیع انبیا و رسل ع از طرف باریتعالی نازل میشده و انسان را با راه الله متعال هدایت میکرده است.
درست است لطفا اصلاح کنید.