تحلیل استراتژیک فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم»
فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» (Mad Max: Fury Road) ساختهی جرج میلر (George Miller) و تولید سال ۲۰۱۵ است. فروش ۳۷۷ میلیونی این فیلم در سینماهای دنیا، این فیلم را به فیلمی تقریباً پرفروش تبدیل کرد. این فیلم توانست نظر اکثر منتتقدین را نیز به خود جلب کند و در هشتادوهشتمین مراسم اسکار، با دریافت ۶ جایزه در قسمتهای مختلف، نام خود را بهعنوان بهترین فیلم سال ۲۰۱۵، بر سر زبانها انداخت.
«مد مکس» فیلمی است اکشن و پر از لحظات ناب هیجانی. حدود ۷۰ درصد صحنههای فیلم از اکشنهای جنجالی و شگفتانگیز بهره میبرد که فیلم را در نوع خودش به یک ابداع هنری بدل کرده است.
در محافل گوناگون، نقد فیلم بیشتر از لحاظ تکنیکی صورت گرفته و اکثر این نقدها به عباراتی همچون «شاهکار هنری»، «یک نوآوری»، «دیوانه کننده» و… ختم میشود! اما آیا «مد مکس» تنها یک فیلم صرفاً اکشن است که محتوایی ندارد؟!
میتوانیم بپذیریم که جنبههای تکنیکی این فیلم بر جنبهی محتوایی آن سایه افکنده است، اما این مسأله موجب نخواهد شد که بگوییم «مد مکس» فیلمی بدون محتوای استراتژیک و صرفاً اکشن بوده که برای ایجاد لحظاتی هیجانانگیز برای مخاطبانش تولید شد است.
«مکس دیوانه» در جای جای فیلم، مفاهیمی را بهصورت کدگذاری برای مخاطبان خویش جاسازی کرده است.
نگاهی به داستان فیلم
داستان فیلم در دنیایی «پساآخرالزمانی» تعریف میشود. جهانی که با مشکلات بسیارش، گویا به ایستگاه آخر خود، یعنی نابودی رسیده است و روایت فیلم، روایتی پس از نابودی جهان است. جنگ هستهای، آلودگیهای زیستمحیطی، بحران آب، جنگ بر سر سوختهای فسیلی و… دنیا را متلاشی کرده است و از انسانها چیزی شبیه دیوانههایی گرسنه و تشنه و مریض ساخته است.
در این بین فردی بهنام «جو جاویدان» در سرزمینهای غربی، در شهری بهنام سیتادل قدرت را بهدست گرفته و با تسلط بر منابع مهم زندگی یعنی آب، خوراک و سوخت، بر مردم حکومت میکند.
«مکس» (با بازی تام هاردی) که در گذشته پلیس بوده و گویا بهخاطر عملکرد نادرستش، خانوادهی خود را از دست داده است، همچون روحی سرگردان در این دنیا به راه خود ادامه میدهد که ناگهان با «پسران جنگ» یا همان جنگجویان جو جاویدان روبهرو میشود و به اسارت آنان درمیآید.
از سوی دیگر، یکی از فرماندهان زن جو جاویدان، بهنام «فیوریوسا» (با بازی شارلیز ترون) به او خیانت میکند و تانکری که قرار بود به شهر مجاور رفته و سوخت تهیه کند را، بههمراه پنج همسر جو ربوده و به شرق میگریزد.
جو جاویدان بههمراه پسران جنگ به تعقیب فیوریوسا میپردازند و در همین کش و قوس، مکس (که از او بهعنوان منبع خون استفاده میشود!) از دست آنان میگریزد و خود را به تانکر فیوریوسا میرساند و با او راهی شرق و سرزمین مادران میشود.
هنگامی که آنان به «سرزمین مادران» میرسند، با کمال تعجب میبینند که آنجا تبدیل به یک باتلاق شده است. در حالیکه همه نا امید شدهاند، مکس پیشنهاد میدهد به «غرب» یعنی همانجایی که از آن فرار کردهاند برگردند و از نبود پسران جنگ و جو جاویدان که در تعقیب آنان هستند، استفاده کرده و شهر را تصرف کنند…
تحلیل استراتژیک فیلم
در ابتدا مهمترین چیزی که فکر را مشغول میکند صفتی است که در این فیلم برای جو استفاده شده است. «جاودانگی» و «نامیرایی» از «صفات خدایی» است که لقب جو قرار گرفته و در صحنههای مختلف فیلم بر آن تأکید میشود. در حقیقت برای شخصیتپردازی جو جاویدان، نیمنگاهی هم به «اودین» (Odin)، خدای خدایان در اساطیر اسکاندیناوی شده است.
دلیل دیگری که میتوان ذکر کرد که فیلم قصد دارد جو را یک حاکم خداگونه توصیف کند، نامی است که بارها و بارها در فیلم تکرار میشود، یعنی: «والهالا» (Valhalla) که باز هم این نام در اساطیر اسکاندیناوی خودنمایی میکند و به معنی «تالار کشتگان» است و تنها کسانی به آن وارد خواهند شد که در جنگ کشته شوند و اودین مُهر تأیید بر ورود آنان بزند.
لذا «پسران جنگ» که جنگجویان جو جاویدان هستند، تمام سعی خود را میکنند که به هر نحوی شده در میدان جنگ کشته شوند و با ضمانت جو جاویدان به «والهالا» قدم بگذارند و به جاودانگی و رستگاری برسند. به زبان سادهتر ترجمهی والهالا، همان «بهشت» خودمان است!
کلماتی همچون «رستگاری» و «شاهد بودن» که در دیالوگ بین پسران جنگ رد و بدل میشود، به این معنا که: «شاهد باش بر اینکه ما جانمان را در راه جو جاویدان فدا کردیم و به عبارت دیگر: در راه جو شهید شدیم»، بههمراه دیالوگهای دیگری که مفاهیم دینی را در ذهن تداعی میکنند، آنقدر در فیلم تکرار میشود که ما را به یقین میرساند که فیلم، صرفاً یک اثر اکشن محض نیست.
گویا همه در این فیلم بهدنبال رستگاری و هدفی برای مفید بودن هستند. «فیوریوسا»، دختری که در کودکی از زادگاه خود موسوم به «سرزمین مادران» یا «سرزمین سبز» ربوده شده و به بردگی جو جاویدان درآمده، در یکی از دیالوگهای مهم فیلم، خود را در جستوجوی رستگاری و بازگشت به شرق و زادگاه خود معرفی میکند.
«پسران جنگ» هم رستگاری خود را در کشتهشدن در راه جو جاویدان و ورود به والهالا میدانند. افراطیگری در این دیدگاه تا جایی است که در لحظاتی از فیلم شاهد آن هستیم که پسران جنگ حتی دست به کارهایی شبیه خودکشی و «انتحار» در میدان جنگ میزنند تا جان خود را در راه جو جاویدان فدا کنند و کلید ورود به والهالا را بهدست آورند.
در این میان اما مکس بهدنبال رستگاری نیست و بیشتر شبیه انسانهای بیهدف و گمشده میماند. او حتی هنگامی که از بند جو جاویدان خلاص شده است هم، امیدی ندارد. ولی داستان فیلم آرام آرام چگونگی رستگاری را برای مکس تعریف میکند و او را به سمت رستگاری خود، راهنمایی میکند.
«مکس دیوانه: جاده خشم» در نگاه اول فیلمی جذاب است که نگاهها را بدون هیچ وقفهای، به خود خیره میکند و این ویژگی فیلم، پوشش خوبی است تا فیلم محتوای خود را بدون هیچ تنش و موضعگیری، در ذهن مخاطبان جای دهد.
داستان اصلی فیلم یک شورش است. اما شورش در برابر چه کسی؟ یک حاکم ظالم که خود را همچون خدا میداند و گویی جان مردم را در اختیار دارد و با تسلط بر نیازهای ضروری آنها یعنی آب و خوراک و سوخت بر آنها حکومت میکند. حاکمی که چیزهای خوبی مثل زنان زیبارو و مواد مغذّی همچون شیر را، برای خودش برداشته و درد و رنج و بدبختی را برای مردم گذاشته است. عدهای را با وعدهی دروغین بهشت، دور خود گرد آورده تا ارتش او باشند و برای منافع او بجنگند و جان خود را فدا کنند!
اما مقصد فیوریوسا و قیامش کجاست؟ به سمت «شرق» یا همان سرزمین مادران. بهنظر شما آیا استفادهی مکرر از مفاهیم شرق و غرب در فیلم اتفاقی است؟! بیایید دقیقتر به مسأله نگاه کنیم. در فیلم، فیوریوسا مقصد خود را شرق یا سرزمین مادران معرفی میکند. سؤال این است که بین شرق و سرزمین مادران چه وجه مشترکی هست؟
اینکه مرکزیت ادیان آسمانی و ابراهیمی در شرق و منطقهی خاورمیانه است بر کسی پوشیده نیست. بهعلاوه این منطقه، مبدأ پیدایش تمدنهای بزرگ نیز بوده است. حالا متوجه میشوید که چرا فیلم، «شرق» و «سرزمین مادران» را مترادف هم قرار میدهد. سرزمین مادران، یعنی: «سرزمینی که ادیان و تمدنها در آن متولد شدهاند».
در قسمتی از فیلم تانکر حامل مکس و فیوریوسا و زنان جو، در یک زمین باتلاقی گیر میکند که با تلاش بسیار و با کمک یک درخت میتوانند از آن باتلاق عبور کنند. ولی بعداً میفهمند که آن سرزمین باتلاقی در حقیقت همان سرزمین مادران بوده که به این شکل در آمده است. به دیالوگهای این قسمت از فیلم دقت کنید:
• اون محل گندیده با اون همه کلاغ
• باید از اونجا میرفتیم
• دیگه هیچ آبی نمونده بود
• آبش سمّی شده بود و بعدش کلاغا آومدن
• نمیتونستیم گیاهی بکاریم
لازم به یادآوری نیست که «کلاغ» و «باتلاق» هر دو نماد شومی و نابودی هستند!
بله سرزمین مادران نابود شده و با این دیالوگها که توسط آخرین بازماندگان سرزمین سبز به فیوریوسا گفته شد، رویای بازگشت به سرزمین مادران رنگ میبازد. به این ترتیب فیوریوسا بههمراه بازماندگانِ سرزمین مادران و زنان جو، تصمیم میگیرند با سوختی که برایشان مانده در بیابان پیشروی کنند تا شاید به سرزمین آباد و قابل سکونتی برسند و از مکس هم درخواست میکنند که آنها را همراهی کند.
ابتدا مکس خواستهی آنان را رد میکند اما در ادامه احساس عذاب وجدان از ترک زنان به سراغش میآید. همان عذاب وجدانی که در سرتاسر فیلم، مکس را بهصورت دختربچهای عذاب میدهد. اینبار مکس با یک پیشنهاد نزد زنان بازمیگردد. پیشنهادی که تمام افراد جمع، آن را از حرکت بیهدف در بیابان بهتر میدانند.
پیشنهاد مکس این است که از همان راهی که آمدهایم به «غرب» بازگردیم و کنترل شهر را در نبود جو جاویدان و پسران جنگ در دست بگیریم، چرا که تمام چیزی که در «شرق» به دنبال آن بودیم، در همان غرب در دسترس ماست. فقط باید جو جاویدان را از اریکهی قدرت پایین کشید.
با قبول پیشنهاد مکس فرمان ماشینها و موتورها به سمت «غرب» میچرخد. جو جاویدان هم که در تعقیب فیوریوسا برای بازپسگیری همسرانش در بیابان آواره است، با دیدن کانتینر حامل زنانش، دوباره با ارتش خود به تعقیب کانتینر میپردازد. این قسمت از فیلم، حدود ۱۷ دقیقه اکشن بیوقفه و نفسگیر را برای مخاطبانش رقم میزند. در طی درگیری سنگین و پس از کشوقوسهای فراوان در راه بازگشت به غرب، فیوریوسا و مکس با همکاری هم، موفق میشوند جو جاویدان را کشته و با جنازهی جو وارد شهر سیتادل (سیتادل در حقیقت قلعهای بر روی کوههای آمریکا است) شوند تا به مردم و فرزندان جنگ نشان دهند که جو نامیرا نیست و کشته شده است.
به این ترتیب مردم با فهم این حقیقت، جو جاویدان و حکومتش را کنار میزنند و در صحنهی پایانی فیلم همه خوشحال هستند. مکس هم از عملکرد خود در همراهی فیوریوسا و نابودی حاکمی چون جو و نجات مردم بدبخت و زجرکشیده راضیاست و به رستگاری و خلاصی خود از عذاب وجدان، میرسد.
«مکس دیوانه: جاده خشم» فیلمی هوشمندانه، سریع، هیجانانگیز و نوآورانه است که در پس اکشنهای جذابش، وعدههای الهی را پوچ قلمداد میکند، انسان را در مقابل خدا دعوت به قیام میکند و عبور از خدا را برابر با آزادی و خوشحالی میداند. فیلمی با محوریت: «معنویتهراسی»!
«مد مکس» مردم را از «بهشت آخرتی» مأیوس، و آنان را به ساخت «بهشت زمینی» (که عقیدهای یهودی است) تشویق میکند. جهانِ ایدهآل و بهشت زمینی که «مد مکس» پیش روی ما میگذارد، جهانی منهای دین یا همان مرحلهی پایانی سکولاریسم است. جهانی که در آن ادیان تبدیل به باتلاقی شدهاند که انسانها را به نابودی میکشند و برای بقا و امید به آینده، باید تمام معنویات را از بین برد؛ چرا که معنویات، انسان را به مسلخ بردگی و نابودی میبرند!!
نویسنده: میلاد خورسندی
منبع: اندیشکده مطالعات یهود
نقدی دیگر بر همین فیلم:
الگویی جدید برای نظام صهیونیستی هالیوود
جاده خشم ، جاده خشم ، جاده خشم
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
جاده خشم ، جاده خشم ، جاده خشم
خیلی خوب بود مغزم باز شد..ممنونم