فیلم «جنگ فردا» (The Tomorrow War) ساخته «کریس مککی» (Chris McKay) فیلمی دیگر در سبک آخرالزمانی است که آن را از جهت صنعتی و تکنیکی میتوان فیلمی جذاب و دیدنی توصیف کرد، اما نسبت به فیلمهای دیگر این سبک از نظر مضمون و موضوع تکراری است. حتی موضوع سفر به آینده آن برای مقابله با دشمنان بشریت در روزهای آینده نیز در فیلم «لبه فردا» (Edge of Tomorrow) با بازی «تام کروز» تکرار شده و تنها چیزی که بتوان آن را تا حدی مایهی تفاوت و جذابیت آن دانست، موجوداتی به نام «وایت اسپایک»اند که از حیث طراحی تا حدی ترسناکتر از دیگر موجودات آخرالزمانی ساخته و پرداخته شدهاند.
↑ وایت اسپایکها ↑
اما فیلم از حیث محتوایی، یک آوردهی نسبتاً متفاوت نسبت به فیلمهای قدیمیِ سبک خود دارد، و آن عبارت است از بهرهوری علمی برای نابودی دشمنان آخرالزمان. ماجرا این است که هالیوود دیگر با دشمنان آخرالزمانی هرچند وحشتناک و پیچیده اما سادهای که بتوان آنان را با راکت و مسلسل نابود کرد طرف نیست، بلکه دشمنان او از پیچیدگی خاصی برخوردار هستند که نابودی آنان بسیار دشوارتر از گذشته است.
همانطور که هیولاهای «یک مکان ساکت ۲» (A Quiet Place Part II) را با امواج فراصوتی میتوان از پا درآورد، موجودات کثیر و فراوان «جنگ فردا» را نیز تنها با یک ماده ویروسی خاص میتوان کشت. اینجا است که آزمایشگاه و تحقیقات علمی بهعنوان بخش اصلی و مهم ماجرا نقشآفرین میشود و همهچیز بستگی به تحقیقات علمی و بیولوژیک برای نابودی هیولاهای آخرالزمانی دارد. ویروسی سبز رنگ که سربازان جبهه خوشگلهای آمریکایی باید آن را در بدن هیولاهایی که در رحمهای سفینه خود در زیر زمین روسیه! خوابیدهاند فرو کنند تا بمیرند.
↑ تخمهای بیگانگان در انتظار تولد ↑
↑ کُشتن جنین وایت اسپایکها ↑
ایدهی رحمهای جنین کثیرالنسلی که قرار است تا روزهای واپسین دنیا را نابود کنند، قبلاً در مجموعهفیلمهای بیگانه (Alien) که آن را باید پیشگام سبک فیلمهای هیولامحور و آخرالزمانی دانست، دیده شده است و تکرار آن بهمثابه ابقای این تفکر است که دشمنان بشر تعداد فراوان دارند و در حال افزایش نسل برای آیندهاند.
کلونیهای بیگانگان در فیلم بیگانه
«سلاح علمی» اما چیزی نیست که تنها در آخرالزمان رقم بخورد و مایهای خیالی و رویاگونه داشته باشد، بلکه همین امروز بیوتروریسم و جنگ ویروسی در دنیا در حال اجرا است. کرونا خود یکی از احتمالاتی است که میگوید عدهای برای نابودی دیگران از آن استفاده میکنند. روشی بهمراتب کمهزینهتر که البته در کنار خود استراتژیهای دیگری نیز دارد. استراتژی «برتری و قدرتبخشی» برای همان کشورها که خود در تولید واکسنش از باقی پیشی گرفتهاند. سلاح علمی تنها ابزاری است که میتواند نسل فراوان بیگانگان را از پا درآورد و ریشهی آنان را بخشکاند.
لشکر قهرمانان آمریکایی برای نجات دنیا!
هالیوود نیز بهعنوان دستگاه رسانهای و پروپاگاندای آمریکا تلاش میکند تا نمایهای از قدرتمندی آمریکا را به نمایش درآورد. در کنار آن اشارههای همیشگی دشمنتراشی نیز ادامه دارد. زیر پوست روسیه احتمالاً برنامههایی برای نابودی نسل آینده و تسلط بر دنیا جاری است! چیزی شبیه به هشدارهای پروپاگاندایی که دربارهی اقدامات هیتلر در زمان جنگ جهانی دوم گفته شده است که او در مخفیگاههای علمیاش در حال ساخت و تولید موجوداتی وحشتناک است که قرار است از آنان در جنگ جهانی علیه آمریکا و متفقین استفاده کند!
ایدهای که احتمالاً علاقمندان بازی «بازگشت به قلعه ولفنشتاین» (Return to Castle Wolfenstein) در ایران به یاد دارند. قلعهی مخوفی که در آن دانشمندان نازی در حال طراحی موجوداتی برای نابودی متفقیناند. حتی در اینباره کتابی بهنام «هیولاهای هیتلر: تاریخ ماوراءالطبیعۀ رایش سوم» نوشته شده که فرضیهی توجه هیتلر را به ماوراءالطبیعه مورد بررسی قرار داده است.
دو چاپ از کتاب «هیولاهای هیتلر: تاریخ ماوراءالطبیعۀ رایش سوم»
البته دربارهی هیتلر و این عقیده، گفتهها و مستنداتی وجود دارد که مورد بررسی دقیق تاریخی قرار نگرفته است، اما استفادهی رسانهای از آن در آن زمان با امروز تفاوت مهمی دارد و آن اینکه اگر روزگاری مانند یک قرن پیش این فرضیات بیان میشد بهعلت نبود وسایل ارتباط جمعی و شفافیت حوزه رسانه و همینطور سرعت بالای انتقال اخبار، طبیعتاً امکان قبول این فرضیه خصوصاً با ایجاد وحشت و رعب وجود داشت. امروز و در اوج قدرت رسانهها و درز اخبار و شفافیتی که آنها دارند، ایجاد چنین فرضیههایی مانند اینکه روسیه در ایجاد زمینههایی برای تولید و یا پرورش موجوداتی وحشتناک فعالیت دارد، یک شوخی بیمزه و موهومات ابتدای قرن بیستمی است.
اما اینکه چرا چنین فرضیهی کودکانهای را بار دیگر هالیوود مطرح میکند، به نکتهای بازمیگردد که در یادداشتها و گزارشهای سابق خود مکرر گفتهایم: موجودیت هالیوود در وجود دشمن فرضی است.
آیا هیتلر بهدنبال ایجاد یا ارتباط با موجودات ماورایی بود؟!
اینکه هالیوود این مضمون را تکرار میکند نیز روشن و منطقی است. نوجوانان بهعنوان نسلی که فیلمهای قهرمانی و خیالی را دوست دارند، همواره مخاطبین اصلی فیلمهای قهرمانی و هالیوودیاند. نسل به نسل باید فیلمهایی با این تفکر و نگاه را تماشا کنند و در هر نسل نیز آنقدر این مضامین باید تکرار شود تا در ضمیر و ناخودآگاه مخاطب جوان غربی بنشیند که دشمنانی در کمین نشستهاند. همین رویهی رسانهای بود که توانست بعد از حادثهی یازدهم سپتامبر رهبری افکار عمومی مردم دنیا خصوصاً غرب را با خود همراه کند که در غرب آسیا (خاورمیانه) کشورهای مسلمانی در حال طراحی حملات تروریستی علیه غرب است و باید برای دفع شرّ به آنجا حمله کرد.
بنابراین هالیوود برای ساخت فیلمی که تا حدی متفاوت از فیلمهای قبلی باشد به تم جدید سلاح علمی و آزمایشگاهی برای نابودی دشمنان آخرالزمانی دست میزند. البته این بنمایه نیز تا قبل از این در کمیکبوکها و فیلمهای قدیمی مورد استفاده قرار میگرفته است، اما مدت زمانی بود که در فیلمهای مطرح خود آن را مورد استفاده قرار نداده بود و حالا بار دیگر با مطرح کردن آن قصد جلوهگری داشته است.
اما گذشته از این دست مفاهیم تکراری و خستهکننده، چرا هالیوود از مفاهیمی که در فرهنگ و عقاید دینی شیعه مانند رجعت استفاده میکند؟!
سربازان آخرالزمانی فیلمهای «جنگ فردا» و «لبه فردا» (که هردو در واقع تکمیلکنندهی یکدیگراند و حتی «جنگ فردا» ناشیانه تصویر قهرمان خود را مانند تام کروز طراحی کرده که بتواند بهنوعی فضای فیلم لبه فردا را به مخاطب القا کند)، هر دو با سفر در زمان از امروز به آینده (بخوانید از گذشته به حال) رفته و دقیقاً مفهوم رجعت که مختص سربازان حضرت مهدی (عج) است را نشان میدهند!
دو پوستر از فیلم لبه فردا
سفر در زمان در فیلمهای دیگری از نابودگر (The Terminator) گرفته تا لوپر (Looper) استفاده شده است. قهرمانان فیلمهای سفر در زمان بر زمان احاطه دارند و از نقطهای به نقطه دیگر در سفرند. آنان زمان را بهنوعی در مشت خود دارند و میتوانند در مدت زمان کوتاهی هم در این سوی عالم باشند و هم در آن سوی جهان. این ویژگی خاص نیز از دیگر خصوصیتهای انسانهای مقدس است که باز در فرهنگ دینی به آن اشاره شده است. منظرهای مانند آنچه که در فیلمهای لبه فردا یا جنگ فردا و دیگر فیلمهای آخرالزمانی هالیوود با تم سفر در زمان و مکان ساخته شده است. جالب است، روایات و احادیث شیعه درباره آخرالزمان در فیلمهای هالیوودی موج میزند.
برخی از فیلمهای سفر در زمان
هالیوود از مفاهیم و تفکر شیعی برای تقویت ایدئولوژی و یا دراماتیزه کردن عقاید خود و ضربه زدن به پیکره اعتقادی رقبای ایدئولوژیکش استفاده میکند و دست آنان را در تولید خالی میکند. غرب اینگونه زیرکی خود را برای دراماتیزه کردن آخرالزمان به کار میگیرد و فضای پساآخرالزمانی جالب تولید میکند که بتواند نظرها را به خود جلب کند.
جنگ فردا یک کارکرد مهم دیگر نیز دارد. کاراکتر اصلی فیلم که دچار نوعی افسردگی و خودباختگی شده و در دنیای امروز و واقعیت ملموس در زندگی نتوانسته به آرزوی خود برسد، در خلال جریان فیلم تبدیل به قهرمان اصلی فیلم میشود. منطق قهرمانسازی فیلمهای هالیوودی بسیار دقیق و جالب است. بهجای آنکه یک قهرمانِ از قبل آماده را از میان فرماندهان غولپیکر انتخاب کند، دست روی مردم عادی گذاشته و آنان را تبدیل به قهرمان میکند تا فرضیهی قهرمان شدن را بتواند در میان مردم عادی جا بیاندازد.
البته جنگ فردا تنها به همین بسنده نکرده است. قهرمان عادی او اینبار یکی از سربازان قدیمی جنگ عراق است که حالا بعد از چند سال دوری از فضای نظامی در حالی که دبیر شیمی دبیرستان است و در آروزی استخدام در یک شرکت خصوصی، وارد ماجرای نجات دنیا میشود و بار دیگر کارکرد نظامی او به کار میآید و دیده میشود.
کریس پرت در نقش سرباز آمریکایی
بهنظر میرسد علت انتخاب این کاراکتر با این سابقه و این تغییر و تحول شخصیتی، برای کشوری مانند آمریکا که در جنگآوری و اقتصاد نظامی یکی از سرآمدان دنیا است بیربط نباشد. خصوصاٌ آنکه اخیراً خبر خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان خبرساز شد و موجهای انتقادی صریح مبنی بر اصرار بر پایان دادن به جنگآوری و کشتار در منطقه و جهان توسط رسانههای محلی و داخلی آمریکا به اوج رسیده است، ساخت فیلمی که جنگآوران و نظامیان آمریکا را برجسته کند، روشی رسانهای-سیاسی برای زنده نگهداشتن سیاست قدیمی کشور عمو سام یعنی جنگافروزی و نظامیگری است.
نویسنده: حمید صنیعی
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: