معرفی سریال وایکینگ ها
سریال وایکینگها (Vikings)، مجموعهای ۸۹ قسمتی بود که از سال ۲۰۱۳ تا اواخر سال ۲۰۲۰ از دو شبکه آمازون و هیستوری (که محوریّت برنامههای آن را مضامین تاریخی تشکیل میدهد) پخش شد. نویسنده، تهیهکننده و خالق این اثر پُرخرج، مایکل هِرست است که با آثارش در مورد تاریخ انگلیس، شناخته میشود. (۱)
بودجهی فصل اول این سریال به تنهایی، حدود ۴۰ میلیون دلار اعلام شده است که برای یک فصل نُه قسمتی، رقم قابل توجهی است. (۲). سریال وایکینگز با انتشار فصل به فصل، توانست در حدود هشت سال، مخاطبان خوبی را جذب کند. تا جایی که این سریال در سایت آیامدیبی (IMDB)، با بیش از نیم میلیون رأی، امتیاز ۸.۵ از ۱۰ را گرفته و در بین پُربینندهترین سریالهای جهان، رتبهی پانزدهم را به خود اختصاص داده است. (۳)
اما آیا این سریال در پسِ جنگهای خیرهکنندهی رگنار و پسرانش، دینی را نیز تبلیغ میکند یا خیر؟
دین در سریال وایکینگها
شاید برای شما جالب باشد که این سریال علیرغم تمام جذابیتهای هالیوودی که معمولاً در دو عنوان کلّی سکس و خشونت خلاصه میشود، یکی از دینیترین و ایدئولوژیکترین سریالهای پخش شده تا به امروز است.
تنها در یکی از قسمتهای این سریال بیش از سی جملهی مذهبی و کاملاً کلامی و فلسفی وجود داشت و میتوان گفت با دیدن این سریال یک کتابچهی کلامی فلسفی را در بین دیالوگهای عشقی و جنگاورانه، خواندهاید! که البته تاثیرگذاری این دیالوگها با ترکیب افکتهای نوری و صوتی، موسیقی، فیلمبرداری حرفهای، جذابیّت بازیگران و… بدون شک بسیار بیشتر از یک متن مکتوب است.
اما آیا سریال وایکینگ ها مسیحیت را تبلیغ میکند یا اسطورههای نورس یا هیچکدام؟
«دین نوین جهانی» چیست؟
در قسمت قبلی این یادداشت گفتیم که «دین نوین جهانی»، یعنی پذیرش تمام مکاتب عالم در عَرض هم. یعنی همانقدر که ما برای اسلام ارزش قائلیم و آن را صحیح میدانیم، باید همانقدر هم به مسیحیت و یهودیت و حتی شیطانپرستی و اساطیر یونان و… احترام بگذاریم و این مکاتب تحریفشده یا جعلی را حق بپنداریم! کسانی که چنین اعتقادی را دارا هستند، «اُمنیست» نامیده میشوند.
دو پایهی اصلی این طرز تلقّی از مکاتب فکری و عملی جهان، اول «شکگرایی» (۴) و دوم «پلورالیزم» است. یعنی ابتدا القاء میشود که چون هیچ معرفت یقینیای که صددرصد درست باشد، وجود ندارد (شکاکیت)، لذا هرکس هر اعتقادی که دارد، برای او خوب است و جواب میدهد و چون نمیتوان به یقین رسید، باید به همین مطالب غیریقینی اعتماد کرد و جلو رفت.
از طرفی دینداران جهان چون کشف و شهودهایی دارند (از شهود مسیح-خدا توسط مسیحیان گرفته تا شهود ابلیس لعین توسط شیطانپرستان!) بنابراین نمیتوان ادیان را باطل دانست. بلکه نتیجهی این مسأله میشود حقبودنِ تمام مکاتب عالم برای همهی افراد و اذعان به وجود «صراطهای مستقیم» بهجای «صراط مستقیم» که واحد است.
چرا که وقتی یقینی وجود ندارد، پس هیچ مکتبی بر دیگری برتری ندارد. بنابراین هر مکتبی با هر چهارچوبی، حق است و هیچکس حق ندارد بر دیگری ادعای تفوّق و برتری در دین، نحله، فرقه یا هر چیز دیگری که به آن معتقد است را داشته باشد. هندوییسم، بودیسم، یهودیت، مسیحیت، اسلام، بهاییت، شیطانپرستی و… همه از جهت محتوا یک درجه از واقعیت را دارا هستند. این همان پلورالیزم دینی است.
حال «دین نوین جهانی» ما را به پلورالیزم بهمثابه یک دین دعوت میکند. پس برای پذیرش دین نوین جهانی (اعتقاد به همهی ادیان جهان در یک سطح) پایهی اول «شکگرایی» (هیچ معرفت یقینی نداریم ) و سپس «پلورالیزم دینی» (همهی ادیان بهدلیل شهودهای شخصی، بهرهای از حقانیّت را دارا هستند.) باید مورد پذیرش قرار گیرد. یعنی شکاکیّت، دینداران را متزلزل میکند و پلورالیزم، دین نوین جهانی را به اثبات میرساند. (۵)
لذا فرد «اُمنیست» (معقتد به دین نوین جهانی) در واقع پایبند به مکتب خاصی نیست، بلکه بهدنبال آن چیزی میرود که دوست دارد و هرجا هرچیزی که مطابق میل او بود، به آن عمل میکند و اگر نبود، طبیعتاً آن را کنار میگذارد. به بیان دیگر، اگر از یک «اُمنیست» بپرسید که مثلاً آیا خدا هست یا نیست؟ میگوید طبق مکتب مادهگرایی (ماتریالیسم) نیست، اما طبق ادیان ابراهیمی هست و من چون مثلاً با چندخداگرایی یونانی بیشتر احساس آرامش میکنم، پس خدا هست اما یکی نیست، بلکه چند تا است!
همانطور که میبینیم، نتیجهی «دین نوین جهانی» در واقع حاکمیت «نفس» بر انسان، یا همان «هواپرستی» مورد اشاره در قرآن کریم میباشد. (۶)
«وایکینگ ها» و ترویج «دین نوین جهانی»
گفتیم که شکگرایی و پلورالیزم، دو پایهی اصلی «دین نوین جهانی» هستند. در ادامه به بررسی مشروعیتبخشی به دو دین متناقض در این سریال در جهت اثبات پلورالیزم، میپردازیم. دقت شود که این فیلم در ژانر تاریخی و در شبکهی هیستوری که مستند- فیلمهایی بر اساس واقعیت را (همچون فیلم بایبل یا کتاب مقدس، که داستانهای کتاب مقدس را از عهد عتیق تا جدید به تصویر کشیده است.) پخش میکند، به نمایش گذاشته شده است.
مؤلفههای «دین نوین جهانی» در «وایکنیگ ها»
از ابتدای این سریال، تقریباً تمام مناسک دینی «وایکینگ ها» نمایش داده میشود. (۷) مراسمهای ازدواج شخصیتهای فیلم بر اساس آیین وایکینگ ها، قربانیکردن حیوان و حتی انسان برای جلب رضایت و برکت خدایان، رفتن به معبد و پرستش بتهای اودین، ثور و فِرِیا، کمکگرفتن مکرّر شخصیتها در طول جنگها و منازعات از خدایان، مراسم سال نو با رقص و پایکوبیهای عجیب و غریب، خونخواری و حتی قربانیکردن ندیمهی فرماندار قبلی منطقه همراه با آیین تشییع جنازهی او.
معبد اوپسالا و قربانی انسان در سریال وایکینگ ها
در کنار این موارد، تاییدهایی از سوی فیلمساز در جای جای فیلم گنجانده شده است تا این آیین شرکآمیز را در کنار مسیحیت، موجّه و مورد قبول نشان دهد. (۸)
در ادامه این موارد را به اختصار بررسی میکنیم.
۱. عاقبت به خیری جنایتکاران تاریخ!
در این سریال چند شخصیت اصلی فیلم، بدون هیچ منطق خاصی به رستگاری میرسند.
الف. رگنار لاثبروک
قهرمان اصلی فیلم تا اواخر فصل چهارم، رگنار است. او شخصیتی خونریز است که با حمله به مردم بیگناه انگلیس و فرانسه، مقادیر زیادی طلا غارت میکند. رگنار با اینکه زن دارد، اما در طول فیلم با زنان مختلفی روابط جنسی خارج از عُرف (چرا که بر اساس فیلم، حتی در عرف وایکینگ ها نیز ازدواج وجود داشته است و این عمل، خیانت بهحساب میآمده است.) برقرار میکند، که حتی باعث به عمل آمدن یکی از شخصیتهای اصلی فیلم بهنام اوبه، در آینده میشود. او یکی از هموطنان خود و یکی از بردهها را بهدلیل اینکه مردم از عهدشکنی پادشاه انگلستان با خبر نشوند، میکشد. البته طرز رفتار و شجاعت و جنگاوری او مخاطب را با این شخصیت فاسد و خونریز، همراه کرده و باعث محبوبیّت او در بین بینندگان میشود. رگنار قبل از مرگ به پادشاه انگلیس میگوید که اعتقادی به خدایان ایسیر (۹) ندارد که شاید برای فریب او چنین میگوید. اما نکتهی جالب این است که این شخصیت فاسد و جنایتکار، پس از مرگ به والهالا (بهشت در آیین وایکینگ ها) رفته و رستگار میشود!
شهود والهالا توسط رگنار لاثبروک
ب. لاگرتا
«لاگرتا»، همسر رگنار است که همچون او جنگاوری بزرگ بهشمار میآید. او پس از جدایی از رگنار علاوه بر ارتباطاتی که با مردان دارد، به زنان نیز علاقه نشان داده و به «همجنسبازی» روی میآورد! همهی این موارد، در کنار قتل و غارتهای مختلف و عهدشکنیهای این شخصیت است. و در آخر، همانطور که پیشگو گفته بود، توسط یکی از پسران رگنار کشته شده و شخصیتی با این کارنامهی درخشان! توسط «والکِریها» (۱۰) به سمت والهالا برده میشود!
آمدن والکریها برای بردن لاگرتا به والهالا
ج. اتلستن
کشیش مسیحی که پس از شک و تردید در آیین خود، حاضر میشود به مسیحیان خیانت کرده و راهنمای وایکینگهای مشرک علیه همکیشان خود شود. او نیز در جنگها شرکت داشته و دستش به خون مردم مسیحی و حتی کشیشها آلوده است. اتلستن وقتی که به انگلیس بازمیگردد، توسط مسیحیان همچون حضرت عیسی علیهالسلام به صلیب کشیده شده ولی با پادرمیانی پادشاه، بخشیده میشود. او در ادامه با همسر اِیثِلولف، پسر پادشاه ارتباط جنسی برقرار کرده که نتیجهی آن پادشاه آیندهی انگلیس، آلفرد میشود! چنین شخصیتی در ادامه، نور خدای خود، مسیح (طبق خرافهی مسیحیان) را شهود کرده و به قدّیس تبدیل میشود. تا جایی که پس از مرگ نیز به سراغ رگنار رفته و او را نصیحت میکند و پادشاه انگلیس نیز در مکاشفهای او را میبیند. (۱۰)
شهود حضرت مریم (س) توسط اتلستن
شهود مسیح و اودین توسط اتلستن
د. پادشاه هَرالد
هرالد، از خونریزترین شخصیتهای فیلم است که نه به خارجیها رحم میکند و نه حتی به هموطنانش. در حمله به فرانسه او یک خانوادهی غیرمسلّح را به شکل فجیعی قتلعام میکند. همچنین برادر خود را در جریان یک جنگ درونی در بین مردم اسکاندیناوی، به قتل میرساند. او به همسر بیورن آیِرنساید پسر ارشد رگنار نیز تجاوز میکند. چنین فردی با این کارنامهی درخشان! هنگام مرگ برادرش را میبیند که آمده تا او را به والهالا (بهشت) راهنمایی کند!
۲. نشان دادن خدایان اساطیری
یکی دیگر از نکات مهم فیلم، به تصویر کشیدن خدایان دروغین بهصورت انسان است. (۱۱) درواقع، همان اعتقاد باطل اساطیر نورس و مسیحیت که خدا را انسانی میبینند، چه آن خدا «اودین» باشد و چه «عیسی». البته نباید از پیشگو هم غافل شد. کسی با آن هیبت ریاضتکشیده که تمام گفتههایش درست از آب درمیآید و حتی بعد از کشتهشدن نیز مشاوره میدهد. در واقع پیشگو نماد واسطهی بین خدایان و انسانها است.
الف. اودین (Odin)
در ابتدای فیلم با صورت پوشیده در ساحل دیده میشود. کلاغهای او برای بردن ارواح وایکنیگهای کشتهشده میآیند. همچنین پس از مرگ رگنار، با چهرهی کامل نشان داده شده و پس از ظاهر شدن بر پسران رگنار که در مکانهای مختلفی هم هستند، خبر مرگ رگنار را داده و آنها را به خونخواهی پدرشان دعوت میکند!
اودین خدای خدایان، که یک چشم خود را برای رسیدن به آگاهی داده است!
کلاغهای اودین مأمور بردن ارواح وایکینگ ها
ب. هاربارد (Harbardr)
خدایی مرموز که با ورود به شهر، زن رسمی رگنار را اغوا کرده و با او همبستر میشود. همچنین زنان دیگری را نیز از شهر کتگات به این شکل برکت میبخشد! پس از این ماجراها در هوا غیب میشود و فلوکی دوست رگنار به او میگوید که از بیقیدی همسرش ناراحت نباشد، چرا که افتخار همبستری با یک خدا را پیدا کرده است!
ج. ایدون (Iðunn)
الههای که پس از راز و نیازهای ویتسرگ با خدایان، بر او ظاهر و یک شب تا صبح را با او به خوشگذرانی میپردازد.
د. یورمونگاند (Jörmungandr)
مار عظیمی که در دریای موّاج دیده میشود.
یورمونگاند، مار افسانهای نورسها که باعث تلاطم دریا است!
هـ. عیسی علیهالسلام
توسط اتلستن و پادشاه آلفرد دیده میشود. آلفرد که در قسمتی از فیلم برای پیروزی بر دشمنان، با عدهای وایکینگ متحد شده، در دیالوگی راهبردی میگوید: امروز برای پیروزی نیاز به قدرت تمام خدایان من و شما داریم. آلفرد در قسمت آخر، خدای خود مسیح را میبیند و همین نشانهای است بر پیروزی مسیحیان بر وایکینگ ها. گویی مسیح نیز همچون خدایان نورس، خدایی انسانوار بوده و لذا گاهی در این شطرنج بین خدایان، او برنده میشود و گاهی آنها!
پلورالیزم در سریال وایکینگ ها
۳. اباحهگری و ماکیاولیسم؛ توجیه با تقدیرگرایی!
در جای جای سریال میبینیم که افراد برای نفع شخصی خود، دست به هر کاری میزنند.
«اِکبِرت» پادشاه وِسِکس، شخصی که آیینهای مشرکانهی روم باستان را علت پیشرفت و ترقّی آنان میداند، عهد خود را با وایکینگ ها حفط نمیکند و مردم آنان را قتلعام میکند. «رولو»، برادر رگنار با خیانت به او، با شاهزادهی فرانسوی ازدواج میکند و برای تصاحب مقام دوک، به مردم خودش خیانت میکند. «آیوار»، دیکتاتوری راه میاندازد و «ویتسرگ» ابتدا با آیوار، سپس با اوبه که دشمن آیوار است و بعد دوباره با آیوار متحد میشود.
ویتسرگ نور والهالا را میبیند!
بارها وایکینگ ها برای کسب مقبولیّت بین مردم انگلیس «تعمید» میشوند (رگنار، رولو و اوبه)، در حالیکه حقیقتاً به آیین خود باقی ماندهاند. اسقف «اِیموند» که جنگاوری صلیبی و غیور است، با زنان مختلفی ارتباط داشته و فقط زمانی که به کلیسا بیحرمتی میکند، مسیح را در خواب میبیند که او را از گناهان بر حذر میدارد! همچنین زن دوم بیورن با اعمال شنیع جادوگری، رقیب خود را کنار زده و بهعنوان ملکه در پایان فیلم، به تخت مینشیند.
اسقف ایموند پس از اینکه اسقف دیگری را میکُشد، صلیب میکشد!
طُرفه آنکه «ایثلولف» پسرِ پادشاه اکبرت که شخصی مذهبی است و خود را با شلاق تنبیه میکند، از این دین افراطی (بخوانید دارای شریعت) دست برمیدارد و در ادامهی سریال در کنار روابط خارج از چارچوب خود، زن رسمیاش را به پدرش میدهد تا همسرش به آزادی مطلوب خود، برسد!
بهطور کلّی، هر کس هر کاری که دلش بخواهد میکند و در آخر هم اودین-خدا یا مسیح-خدا میآید و او را به بهشت خود میبرد! البته در جای جای فیلم این فساد گسترده و جنایتهای کمنظیر، با «تقدیرگرایی» و اینکه مشیّت خدایان (چه مسیحی و چه نورس) اینچنین بوده، توجیه ایدئولوژیک میشود!
۴. پایان سریال با شکاکیّت
در مواضع متعددی از فیلم، شاهد دعواهای کلامی-فلسفی بین شخصیتهای سریال هستیم. آیوار به اسقف ایموند که او را به مسیحیت دعوت میکند، میگوید من خودم اودین را دیدهام، چگونه دین تو را بپذیرم؟! همچنین رگنار و کینگ اکبرت در سکانسی، بر سر وجود خدا یا بهشت بحث میکنند و اکبرت با نگاهی کارکردگرایانه، خدا را باعث هدفدار شدن زندگی میداند، اما در بحث با رگنار بر سر بهشت، به توافق میرسد که بهشت ایدهای حوصله سر بر است!
از این سنخ دیالوگها بسیار است که در فایل پیوستی این یادداشت میتوانید به تفصیل ببینید. اما نکتهی مهم و اساسی، القاء «شکاکیت» در این سریال است. در پایان فیلم در سکانسی حسّاس، اوبه به فلوکی میگوید که آیا خدایان در این سرزمین جدید هم حضور دارند؟ بیننده با شناختی که از فلوکی و تعصّب او نسبت به خدایان دارد، بهدنبال یک جواب محکم و قاطع است، اما فلوکی میگوید: «من رو چه به این حرفها، من مثل کرمی میمونم که فقط برگ بالای سرم رو میبینم»! این دیالوگ عصارهی تمام فیلم است.
در واقع سریال با رسمیّت بخشیدن به خدایان ادیان مختلف، در صدد القای همین «شکگرایی» به مخاطب است، که هر مکتبی حتی اسطورههای نورس نصیبی از واقعیت دارند و خیلی خودت را درگیر چنین مطالبی نکن، بلکه بهدنبال آن چیزی باش که دوست داری و دلت میخواهد! چرا که لذت این دنیا که در همین است و آخرتی هم اگر باشد، هر جنایتی هم که کرده باشی با وساطت خدای خودت، رستگار میشوی! (۱۲)
میبینیم که دقیقاً دو اصل مهم «دین نوین جهانی»، یعنی «شکاکیت» و «پلورالیزم» در این سریال با ظرافتهای عالمانه و هنرمندانه، در جهت تبلیغ «هواپرستی»، مطرح شده است. همچنین «جبرگرایی» و «تقدیرگرایی» که بهترین توجیه برای اعمال شنیع افراد است، بهوضوح در این سریال به چشم میخورد.
ترویج شکاکیت و شکگرایی در سریال وایکینگ ها
نتیجهگیری
اگر در زمانهای نه چندان دور، کتابهای ضالّه که جز قشر نخبگانی خیلی طرفداری هم نداشت، مردم را به «پلورالیزم دینی» دعوت میکردند، امروز مخاطبین جهانی در یک سریال ۸۹ قسمتی در حدود ۸ سال، یک بحث فلسفیِ جدّی را در فراز و فرودهای جنگی و عشقی، میچشند و تجربه میکنند. بهنظر میرسد زرسالاران یهودی که رسانههای جهان را اداره میکنند، با عَلَم «دین نوین جهانی»، در واقع بهدنبال بیدین کردن مردم و ترویج «هواپرستی» هستند. زیرا تا وقتی که انسان خداوند را بر زندگی خود حاکم ببیند و رفتارهایش را طبق نظر او جلجلاله تنظیم کند، طعمهی خوبی برای مستکبران عالم نیست.
اندیشکده مطالعات یهود
تذکر: برای مطالعهی بهتر، شواهد یادداشت ما دربارهی سریال، بهصورت یک فایل (حاوی عکسهای مختلف از سریال با زیرنویس) برای دانلود در این لینک قرار داده شده است:
https://s29.picofile.com/file/8461532026/Vikings_%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84.pdf.html
پینوشتها:
(۱) https://en.wikipedia.org/wiki/Michael_Hirst_(writer)
(۲) https://en.wikipedia.org/wiki/Vikings_(TV_series)
(۳) https://www.imdb.com/list/ls095964455/
(۴) مقابل یقین، شک است. یقین یعنی به یک گزاره اعتقاد داشته باشید و نقیض آن را ناصحیح و باطل بدانید. مثلاً گزارهی «خدا وجود دارد» از نظر شما صحیح است و نقیض آن، یعنی «خدا وجود ندارد»، باطل است. اما شک یعنی اعتقاد به یک گزاره به همراه احتمال صدق برای نقیص آن. مثلاً ما به گزارهی «فردا هوا آفتابی» است، شک داریم، در نتیجه، «فردا هوا آفتابی نیست» هم از نظر ما احتمال صدق و واقعیت، دارد. شکگرایی یعنی به تمام گزارهها شک داشته باشیم و هیچ گزارهای را یقینی ندانیم.
(۵) دقت شود که این مطلب با مسألهی «استضعاف فکری» که در اسلام مطرح میشود، متفاوت است، چرا که فرد «مستضعف» علیرغم تحقیقهایی که انجام داده، حرف حق به او نرسیده است، لذا مثلاً مسیحی باقیمانده است. و الا اگر ندای مکتب حق را (که از نظر ما اسلام شیعی است) میشنید، قطعاً به این مکتب معتقد میشد. لذا، چون حق به او نرسیده، به اندازهی اخلاص و نیّت پاکی که در اعمالش دارد، مزد خود را خواهد گرفت. اما «دین نوین جهانی» که وابسته به شکگرایی و پلورالیزم دینی است، بهدلیل اینکه همهچیز را بین صفر و صد میبیند (تلفیقی از حق و باطل) و نه صفر یا صد (حق مطلق یا باطل مطلق) اصلاً بهدنبال تحقیق و… نیست و از روی سلیقه بین مکاتب فکری متناقص آنچه دوست دارد را انتخاب میکند، نه آنچه که حق است.
(۶) توجه به این نکته ضروری است که شکاکیّت یا پلورالیزم دینی به تنهایی نیز میتواند مبلغ هواپرستی باشد. یعنی اگر در دین مردم مستقیماً تشکیک ایجاد شود، نتیجهی آن دینزدایی و حاکمیت «نفس اماره» بر زندگی مردم است. همچنین تبلیغ حقانیّت عرضی تمام ادیان بهصورت مساوی، بدون پرداختن به اشکالات ادیان و تشکیک مستقیم، میتواند «دین نوین جهانی» را تبلیغ کند. گرچه پلورالیزم خود به خود باعث تشکیک در اعتقادات میشود. چرا که حقانیّت مکاتب متناقض با مکتب مورد اعتقاد شخص، پایههای فکری او را سست کرده و باعث میشود شخص به ورطهی شکاکیّت بیافتد. لذا گاهی ما با آثاری روبهرو هستیم که مستقیماً به شبههافکنی و نقد ادیان میپردازند (ترویج شکگرایی)، و گاهی با آثاری روبهرو هستیم که حقانیّت ادیان مختلف را میپذیرد و غیرمستقیم القای شک میکند (پلورالیزم)، و گاهی با آثاری که هر دو بحث را پیش میکشد و به پذیرش همهی ادیان بهعنوان دینی جدید دعوت میکند (دین نوین جهانی)، که سریال وایکینگ ها از این نوع میباشد.
(۷) لازم به ذکر است که ما هیچ منبعی دال بر اینکه اعتقادات مردم اسکاندیناوی (که به اساطیر و آیین نورس Norse مشهور است) قبل از مسیحیشدن چه بوده، نداریم. زیرا تمام متونی که در مورد اساطیر آنان نوشته شده توسط مسیحیان بوده و لذا سندیّت علمی ندارد. از همان منابع مسیحی نیز کتاب شعری باقی مانده که علاوه بر تناقضات درونی (مثل اینکه گاهی ثور را خدای خدایان میداند و گاهی اودین را و گاهی هر دو را انسان و پادشاهانی بزرگ به تصویر میکشد!) بخشی از آن نیز از بین رفته است. لذا ما نمیتوانیم بر اساس این منابع، پی به اعتقادات مردم اسکاندیناوی ببریم. گرچه بر اساس همین منابع نیز ما با مفاهیمی همچون «هِل» (Hel) که معادل «جهنم» اما با سرمای شدید است و یا الهههایی همچون «وار» طرف هستیم که تعهد بین زن و شوهر را حفظ میکرد و اگر کسی از آن دو به خیانت مرتکب میشد، او را مورد عقاب قرار میداد. در حالیکه در فیلم اصلاً اشارهای به اینچنین مطالب نمیشود، چرا که اساساً نباید «ترس از عقوبت اعمال» یا «حفظ نهاد خانواده» در رسانههای صهیونیستی امروز، تبلیغ شود.
(۸) البته در سکانسهایی آیینهای سال نو یا ازدواج مسیحیان نیز در تطبیق با وایکینگ ها نشان داده شده تا بر شباهت هر دو دین، تأکید بیشتری شود، اما چون محور، وایکینگ ها هستند نمایش آیینهای مسیحی در فیلم پُررنگ نیست.
(۹) آسیر یا اِزیر (به زبان نروژی باستان: Æsir و Ásynjur) (اِزیر واژهای برای جمع ایزد و آسینیور برای جمع ایزدبانو است) یکی از دو گروه اصلی خدایان قبل از مسیحیت، در بین نورسها و دیگر اقوام ژرمنی بهشمار میروند.
(۱۰) جنگجویان زنی که همچون فرشتگان برای بدرقهی زنان جنگجوی وایکینگ به والهالا، ظاهر میشوند.
(۱۱) چون فیلم دربارهی وایکینگ ها است، لذا بهشت مسیحیان نمایش داده نشده و اساساً بر روی اسطورههای نورس، تاکید شده است.
(۱۲) جالب توجه است در این سریال طولانی که مکانهای متعددی را هم به تصویر میکشد، اصلاً اسمی از یهودیت و یهودیان نمیشنوید! گویا پرداختن به موضوع یهود خط قرمز بوده و نباید یهودیت در عرض مسیحیت و آیین نورس قرار گیرد. در حالیکه سهم اسلام در این فیلم، سر قطع کردن سیاهپوشان مسلمان و حتی آدمخواری پادشاه عرب است!
(۱۳) البته این نوع نگاه نژادی به دین و دینداری در یهودیت وجود دارد و شاید سازندگان این اثر بهدنبال یکسانسازی این مفهوم در تمام ادیان هستند. همچنان که گاهی در عهد عتیق به خدایان دیگر پرداخته میشود تا یَهُوَه خدای اسرائیل به رسمیّت شناخته شود.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ نارنجی در تیترهای فرعی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
سریال دیگری در همین حال و هوا به اسم the last kingdom نیز ساخته شده که خالی از لطف نیست اگر نقدی بر اون هم بنویسید.
بسیار مفید و پر ثمر
موفق باشید انشاالله
درود بر شما بله واقعا کاملا درسته
فیلمی بدور از فطرت پاک انسانی