در مقالات قبلی به ابعاد مختلف فکری و رفتاری در انیمیشن آرکین (Arcane) پرداختیم. در این قسمت که آخرین قسمت از سلسله مقالات آرکین است به نقد و بررسی مباحث فلسفی و دینی انیمیشن آرکین خواهیم پرداخت.
۱. آرکین (Arcane) چیست؟
از همان قسمت اول شاهد قدرت آرکین و انفجار سنگهای جادویی هستیم. سنگهای آبی رنگ که اشکال خاصی بر روی آن کشیده شده است. در قسمتهای بعدی هایمردینگر و جِیس توضیح میدهند که این حروفی که بر روی سنگهای آرکین نقش بستهاند، رون (Rune) نام دارند. رونها ریشه در دین اسطورهای نورس دارند.
در جادوی آیین نورس (Old Norse religion)، رونها نمادها و حروفی بودند که مردم معتقد بودند با کشیدن آنها بر روی پوست، لباس، بدن، کشتی و… باعث خوشبختی شده یا بدبختی را بههمراه میآوردند. (Norse Mysticism: An Exploration of Viking Traditions and Magical Practices, Book by Disa Forvitin,P31)
پس در نگاه مشرکین نورس (که امروزه بسیار مورد توجه هالیوود هستند) این حروف کارکرد خاص جادویی دارند. بنابراین از ابتدای اثر شاهد تبلیغ دین نورس و جادوی عملی آن هستیم. آرکین و سنگهای جادو، تکنولوژی را متحوّل میکند و جهانی جدید را برای مردم به ارمغان میآورد.
پس از کشف قدرت رونها توسط جیس، میبینیم که صنعت حمل و نقل بهکلّی متحول شده و به همین دلیل پیلتوور به یک مرکز تجاری تبدیل میشود. بنابراین در اثر تأکید میشود که هِکس تِک (که در مقالهی اول گفتیم حاصل ترکیب جادو با علم تجربی بود) مایهی شکوفایی خواهد بود.
در فصل اول سکانسهای زیادی به تبلیغ جادو و جادوگری میپردازد. بهعنوان مثال وقتی ویکتور و جیس میتوانند قدرت درون سنگهای جادو را کنترل کنند، در سکانسی زیبا نورهای آبی در کل اتاق پخش شده، جیس و ویکتور در هوا معلّق میشوند.
کشف هکس تک توسط جیس و ویکتور که با مخالفت هایمردینگر روبهرو میشوند. متاسفانه اثر با حذف نقش مهم هایمردینگر در فصل دوم، داستان را به سمت تباهی هدایت کرد.
همزمان انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) با پخش یک موسیقی حماسی، رسیدن جیس به قدرت آرکین و به بند کشیدن انرژی سنگهای جادویی را تأیید و ترویج میکند. البته هایمردینگر از ابتدا مخالف گسترش جادو بود و مدعی میشد که جادو باعث نابودی تمدنها خواهد شد.
در سکانسی دیگر به کودکی جیس فلشبک میخورد که بههمراه مادرش مشغول سفر در محیطی کوهستانی هستند. طوفان نمیگذارد که این دو نفر حرکت کنند و پس از چند گام، هر دو از حرکت باز میایستند. امید در حال نابودی است که ناگهان یک جادوگر ظاهر شده، با حرکت دادن عصایش حروف آبی خاصی را ظاهر میکند. این حروف همان رونها هستند که با آن میتوان قدرت سنگهای جادو را آزاد کرد. جادوگر رونهای زیادی را احضار کرده، با انتخاب یکی از آنها جیس و مادرش را در یک تونل سفر در مکان میبرد. در این بین نمایی از جادوگر را میبینیم که بسیار عظیمالجثه شده، تمام کرهی زمین را همچون خدایان اسطورهای در مشت خود گرفته است. ناگهان جیس و مادرش از تونل سفر در جهانهای موازی بیرون آمده، میبینند که اطرافشان را به جای برف، سبزه و طبیعت زیبای بهاری فراگرفته است. اینگونه بود که جیس نجات پیدا میکند و اثر هم با قدرتنمایی جادوگر، کاملا به تبلیغ جادو میپردازد.
رونها در طول اثر پیشرفت میکنند و پیچیدهتر میشوند. تا جایی که به سنگی به نام هِکس کُر، یعنی هستهی جادو میرسند. این شیء خاصّ دارای قدرت جادویی زیادی است و گل سرسبد اختراعات ویکتور و جیس بهحساب میآید. اما در چند سکانس و در تعامل ویکتور با هکس کُر میبینیم که گویا این مکعب خاصّ، دارای فهم و شعور است و میخواهد با ویکتور تعامل کند. هکس کر زمانی که ویکتور دستش خونین است، کمی از خون او را به درون خود میکشد و با جذب خون، بیشتر زنده و پویا میشود!
هکس کُر دارای فهم است و هر چیز ارگانیکی را میبلعد. موجودی هوشمند و شیطان صفت که منشأ قدرت ویکتور است.
ویکتور میخواهد جسمش را سلامت ببخشد و چارهای جز ارتباط با هکس کر ندارد. یعنی باز هم جادو و جادوگری تبلیغ شده و شفابخشی به جادوگری نسبت داده میشود. ویکتور هم تا جایی پیش میرود که روی بدن خودش حروف رون را مینویسد و با قربانی شدن اتفاقی همکارش، میبینیم که پای ویکتور بهبود مییابد. پای جدید او نه تنها سالم شده، که بسیار محکم و آسیبناپذیر است.
بهصورت کلی سکانسهای تعامل ویکتور با هکس کر بهشدت رازآمیز و حتی گاهی آزاردهنده است. فضای تاریک، مرموز بودن هکس کر، موسیقی دلهرهآور و تذکرهای هایمردینگر باعث میشود مخاطب از هکس کر بترسد. خصوصاً وقتی همکار ویکتور توسط هکس کر بلیعده میشود، طبیعتاً خطر بالقوه آن بیشتر نمایان است. اما چارهای جز ارتباط با هکس کر ندارند.
در پایان فصل اول ویکتور در حملهی جینکس بهشدت آسیب میبیند و بههمین دلیل جیس دوست محبوبش را در هکس کر میخواباند. این ارتباط عمیق با هکس کر باعث میشود ویکتور با هکس کر یکی شود.
در اثر بارها تأکید میشود که جادو واقعاً مؤثر است، باعث شکوفایی اقتصادی شده و حتی شفابخشی دارد. طبیعتاً این تبلیغ جادوگری است، آنهم از نوعی که هیچ عاقلی آن را نمیپذیرد! جادوی انیمیشن سریال آرکین (Arcane) در سطوح عمیقش، به شدت شیطانی میشود. تا حدی که ویکتور نمیتواند به هدفش برسد مگر اینکه همکارش توسّط هکس کر بلیعده شود! از آن طرف جادو اینقدر قدرتزا است که در فصل دوم شاهد لشکری از سربازان آسیبناپذیر زیر دست ویکتور هستیم. ویکتور اساساً با جادوی سیاه به چنان قدرت با شکوهی میرسد و این هم چیزی جز تبلیغ جادوی سیاه نیست.
حتی در سری فیلمهای هری پاتر، ارتباط با شیاطین امری مذموم بود و تنها سکانسی که این ارتباط را نشان میداد، زمانی بود که دریکو مالفوی میخواست با گردنبند دامبلدور را جادو کند و اشتباهاً دختری از همکلاسیهایش به آن شیء طلسمشده دست میزند. ناگهان جسم دخترک به بالا رفته، جیغ بلندی کشید و محکم به زمین کوبیده میشود. در همین حین صدای موجودات نادیدنی و شیطانی به گوش میرسید که نشاندهندهی تأثیرگذاری آنان بر جهان ما بود.
اما در انیمیشن سریالی آرکین (Arcane)، در حالی این نوع جادوی سیاه منشأ قدرت معرّفی میشود که گویا هیچ قدرتی بالاتر از آن نیست.
درواقع میتوان گفت آرکین بالاترین قدرتی است که یک انسان میتواند با تدابیری به آن برسد. بعضی افراد مثل مِل ذاتا جادوگر هستند و صرفاً باید قوای درونیشان را فعال کنند. برخی مثل جیس بایستی علم را با جادو گره بزنند و معدود افراد نخبهای هم مثل ویکتور بایستی در ارتباط عمیق با جادو، با هکس کُر یکی شوند تا اوج قدرت هکس کر از دریچهی وجود یک انسان متبلور شود.
البته تمام این قدرتهای جادویی همراه با سیاهی و نابودی است، اما به هر حال قدرتی بالاتر از آن وجود ندارد. متأسّفانه اثر با نادیده گرفتن نیروهای ماورائی خیر در جهان، با نگاهی اسطورهزده و شیطانگرا قدرتهای ماورائی را در گرو ارتباط با جادوی سیاه میداند و لاغیر.
این در حالیاست که در تمام مکاتب الهی، علاوه بر حضور خداوند متعال در همهچیز، فرشتگان و انسانهای متعالی در جهانهای معنوی حضور داشته، انسان را در مسیرش به سمت کمال یاری میکنند. البته رفتار ما در این دنیا بسیار مهم است و تعیین میکند که در جهانهای بعدی در چنگ شیاطین گرفتار شویم یا در دامن فرشتگان زیبای الهی بیافتیم. زیبا بودن به معنی تجلّی جمال الهی در این فرشتگان است که اگر ما هم درونمان را از خودپرستی، شرک و ظلم به دیگران تطهیر کنیم، این موجودات متعالی و نورانی به خدمت ما مشتاق خواهند بود.
چقدر فرق است میان نگاه ادیان الهی از جمله اسلام عزیز که کمال انسانی و قدرتیافتن را در گرو توحید، نفی هرگونه شرک و خدمت به انسانهای مظلوم و موحّد میداند، با مکاتب شیطانی که تحت تأثیر کابالا (عرفان یهودی) که جهانی تیره و مشرکانه را ترسیم کرده، قدرتیافتن را در گرو ارتباط با موجوداتی خبیث معرفی مینماید.
در انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) دقیقاً مشخص نمیشود که آرکین چیست. اما میتوان گفت انرژی جادویی خاصی که در اشیاء یا بعضی انسانهای خاص که جادوگر هستند نهفته است، همان آرکین است.
متأسفانه دستیافتن به نیروی درونی و فعالسازی آرکین، نه با سیر و سلوک الهی، که در ارتباط با هکس کر و قربانی انسانی به تصویر کشیده میشود. استثنائاتی همچون مِل هم هستند که در نگاهی انسانپرستانه و اومانیستی، خودشان با تمرکز بر قوای درونی میتوانند قدرتشان را فعال کنند و باز هم هیچ مضمون توحیدی و الهی در اثر دیده نمیشود.
شعارهای مبتذل و پوچگرایانهٔ ویکتورِ پیر
۲. جهان موازی
در فصل دوم انیمیشن سریالی آرکین (Arcane)، جهان موازی محوریّت مییابد. جیس، هایمردینگر و اِکُو در ارتباط با مرکز هکس تک، به جهان موازی منتقل میشوند. باز هم هر نوع کنش ماورائی به جادو نسبت داده میشود. در جهان موازی، اکو و هایمردینگر به جهانی بدون جادو میروند که همگی با هم در زندگی مسالمتآمیزی حضور دارند. حتی جینکس هم دیگر جینکس نیست و شخصیتی متعادل و جذاب از خودش نشان میدهد. نوعی آرمانشهر در این جهان موازی دیده میشود و از هر شخصیت، یک نسخه در این جهان حضور دارد.
جهان موازی یعنی جهانی دیگر که در امتداد مکانیِ این جهان نیست، یا بُعدی مخفی از همین جهان. در انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) جهان موازی بهعنوان جهانی مستقلّ از جهان اصلی اثر ترسیم میشود. اما هیچ فرق خاصی با جهان معمولی ندارد و صرفاً نسخههای جدیدی از همین شخصیتها در آنجا هم حضور دارند. این در حالی است که طبق تجربیات مکرّر و متعدّد انسانها (بزرگان دین، عرفاء، اهل معنویت و تجربهگران نزدیک به مرگ) جهان موازی اقسام بسیار متنوّعی دارد. مثلاً جهان پس از مرگ بر اساس رفتار هر شخص ساخته میشود و کاملاً تابع خوب یا بد بودن رفتارها و درونیّات ما است. اما وجه مشترک ادراکات فرامادی از جهان موازی این است که در آنجا همه چیز، بیشتر هست. یعنی هستی، واقعیت و وجود هر چیز آنجا شدت بیشتری دارد. این بهدلیل سعهی وجودی آن جهان است که نسبت به دنیای ما، هر چیزی که دارد، بسیار تأثیرگذارتر و واقعیتر ادراک میشود. بنابراین هر لذت یا رنجی در جهانهای موازی بسیار بسیار واقعیتر، لذیذتر یا رنجآورتر از ادراکات ما در این دنیا است.
بنابراین انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) در بازنمایی جهان موازی دقت کافی نداشته و خامدستانه به این مضمون مهم پرداخته است. جهان موازی یوتوپیایی آرکین در نبود جادو خلاصه شده است. در حالیکه لذتهای آندنیایی برای انسانهای نیکوکار و اهل عمل صالح اصلاً قابل مقایسه با لذتهای اینجا نیست. مثل این است که به یک نابینا از زیباییهای بصری توضیح دهیم؛ میتواند چیزهایی را تصوّر کند، اما تا وقتی نبیند، عمق لذت آن را نمیفهمد.
زمانی که جیس وارد جهان آسمانی میشود میبینیم که همه چیز به گونهای دیگر دیده میشود. این همان قسم دوم از جهان موازی است که باطن اشیاء را به ما مینمایاند.
اما جهان موازی دیگری نیز در انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) وجود دارد که کاملاً پادآرمانشهری است. همهچیز نابود شده و هر چیزی که جیس را میبیند میخواهد به او آسیب بزند. یعنی اثر در نشاندادن رنجهای جهان موازی (جیس) و لذتهای آن (اکو و هایمردینگر) بهشدت تقلیلگرا عمل کرده و جهان موازی را مثل همین جهان، اما در شرایط تاریخی متفاوتی نشان میدهد.
جالب توجه است که جیس با سیر در جهان موازی دیستوپیایی، در نهایت با جادوگری خاص ملاقات میکند و میفهمد او همان ویکتور است! ویکتوری که در جهان موازی به سر میبرد، پیرمرد شده و همان کسی است که در فصل اول جیس را نجات میدهد. اینکه در جهان موازی تیره و خطرناک میتوان به آگاهی از هستی رسید، پیام خوبی را مخابره نمیکند و مکمّل پازل جادوگرایی اثر است. هایمردینگر و اکو در آن جهانِ گل و بلبل به آگاهی خاصی نمیرسند، اما جیس با حضور در جهان موازی سیاه و تاریک، در نهایت با پیر خردمند ملاقات کرده، میتواند راز نجات را کشف کند.
جهان موازی پادآرمانشهری که توسط ویکتورِ پیر نابود شده است.
گرهگشای فیلم کسی است که در جهانهای شیطانی و خبیث سیر و سلوک میکند و این یعنی علاوه بر قدرتیافتن که در گرو جادوی سیاه بود، رسیدن به آگاهیهای اساسی هم در گرو سیر در همان جهانهای تاریک است!! این در حالیاست که در تجربیات مکرّر عرفاء، اتفاقاً علوم آیندهبینانه در ارتباط با موجودات نورانی و در جهانهایی زیبا کسب میشود و پیوند زدنِ دائمی و منحصرکردنِ گرهگشایی اثر در ارتباط با موجودات یا جهانهای تیره، متأثّر از جهانبینی کابالایی و شیطانگرا است.
البته سؤالی نیز مطرح میشود که چرا آن نسخه از ویکتور با قدرتهای خارقالعادهاش، جیس را فرستاد و خودش به جهان موازی نرفت تا جلوی نسخهی دیگرش را بگیرد! هیچ منطقی در اثر برای توجیه این مسأله وجود ندارد و صرفاً چون قرار است ویکتور تبدیل به شیطان و ضد منجی شود، بایستی جیس در مقابل او قرار گیرد. یعنی نویسنده حاضر است منطق روایی داستان را قربانی هدف ایدئولوژیکش کند.
جادویی که در ادیان الهی مورد نهی است دقیقاً همین نوع جادو در آرکین است. ارتباط با موجودات شیطانی علت اصلی حرمت جادو بوده و متأسفانه آرکین هم دقیقاً همین نوع جادو را رسمیت میبخشد.
مضمون سفر در زمان هم در اثر وجود دارد که بسیار بد پرداخت شده است. اکو که هیچ شخصیت جا افتادهای ندارد، با یک دستگاه بیربط میآید و دائم زمان را جلو و عقب میکند! اساساً زمان چیزی نیست که بخواهد عقب و جلو شود. زمان یعنی قبل و بعدی که ما در تغییر اشیاء متوجه میشویم. هویّت زمان چیزی جز ادراک تغییر و فهم حرکت نیست. زمان امری انتزاعی بوده و چیزی نیست که بتوان در آن سفر کرد. بله میتوان سرعت زمان را کند یا تند کرد، یعنی سرعت حرکت را تغییر داد. اما مضمون سفر در زمان هیچ میانهای با فلسفه ندارد و کاملاً غیرعقلانی است.
اکو با قدرت سفر در زمان تنها کسی است که می تواند رو به روی ویکتور بایستد.
۳. تکامل متعالی
ویکتور از ابتدای انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) بهدنبال رسیدن به تکامل متعالی است. طبیعتاً تمام انسانها کمالطلب و لذتخواه هستند و ویکتور هم از این قاعده مستثنی نیست. اما اثر طوری وانمود میکند که گویا ویکتور تنها کسی است که دنبال کمال معنوی بوده و دیگران که انسانهای معمولی هستند به همین زندگی دنیا قانعاند! اثر، پایش را از این فراتر گذاشته، ویکتور را بهدلیل رسیدن به تکامل متعالی، تخطئه میکند! اما چگونه؟
ویکتور با هکس کر یکی میشود و به همین علت قدرتهای خاصی پیدا میکند. در سکانسی بسیار جالب توجه، ویکتور به سراغ درماندههای شهر زیرزمینی میرود تا آنها را نجات دهد. ویکتور دستش را روی سر این افراد میگذارد و آنها را شفا میدهد! دقیقاً همچون مسیح (ع) در کتاب مقدس که در خیابانها میگشت و درماندگان را شفا داده، به دین الهی جذب میکرد. اما اینبار نه یک پیغمبر الهی، که یک جادوگرِ جادوی سیاه مشغول به تبشیر است!
ویکتور با قدرتی که دارد، مرکزی برای بیماران و درماندگان میسازد و همه را شفا میدهد. اما جیس ناگهان سر رسیده، او را به قتل میرساند! با این منطق که نسخهی دیگر ویکتور به او گفته که ویکتورِ این جهان را نابود کند.
هیبت مسیحگونهٔ ویکتور که با شفا دادن بیماران برای خودش مرید جمع میکند. اما ایر به چنین ترسیمی از ویکتور راضی نیست و در مدت زمان کوتاهی شخصیتی دیوصفت از او میسازد.
این در حالیاست که جیس با کشتن ویکتور باعث میشود او تبدیل به موجودی ضد انسان شود و دیگران را به نابودی بکشاند! سازندگان آرکین میخواستند ابتدا منجی مسیحی را ترسیم کنند و سپس مدعی شوند که او همان شیطان و دجال است که میخواهد جهان را نابود کند. اما بهانهای نداشتند و به شخصیت خود ویکتور هم چنین چیزی نمیچسبید. بنابراین با ورود یک شخصیت بیمعنا (نسخهی پیرمرد ویکتور) به داستان، سعی کردند بگویند که ویکتور باعث نابودی جهان خواهد شد. در حالیکه اگر جیس او را نمیکشت مطمئناً مرکز صلحی که او ایجاد کرده بود جهانگیر میشد.
فیلمساز، وقایع پس از مرگ ویکتور را هم دقیقاً با هدف ضدیّت با منجیگرایی دینی روایت میکند. به این شکل که پس از کشتهشدن ویکتور، تمام کسانی که او شفا داده ناگهان میمیرند! خوب با چه منطقی؟! مگر ویکتور خالق آنها بوده که وقتی نابود شود آنها هم نابود میشوند؟! مثل این است که بگوییم پزشکی که دیگری را درمان میکند اگر بمیرد بیمارش نیز خواهد مرد. ویکتور آنها را اصلاح کرده است، اما چه ضرورتی دارد که تا این حدّ این اشخاص وابسته به ویکتور به تصویر کشیده شوند؟! عجیبتر اینکه ویکتور هر وقت بخواهد به کالبد آنها وارد شده و جسم مریدانش را بهعهده میگیرد. رابطهی مرید و مرادی هم بهجای تعهّد قلبی شاگرد به استاد، تبدیل به حلول یک جادوگر شیطانی در بدن مریدانش شده است.
ویکتور با تکامل متعالیاش به عالیترین درجهی انسانی رسید. اما این تعالی باعث شد بیشتر شیطانی شود تا الهی!! درواقع انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) با ورود به مباحث الهیاتی، هم منجی ادیانی را تحریف میکند، هم مقام پیامبری را به جادوی سیاه تقلیل میدهد و هم رابطهی دینداران با شخصیت اصلی آن دین (که بیشتر مسیحیت مد نظر است) را زننده به تصویر میکشد.
تصویری از ویکتور در کاملترین حالتش که چهرهای ترسناک دارد. حتی هالهٔ قدسی هم دور سر او همچون قدیسان مسیحی وجود دارد، اما ویکتور به جای شخصی نورانی و خیرخواه، فردی نابودگر و خودمحور است.
۴. تاجگذاری ملکه
زنان در انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) جلوهی پُر رنگی دارند. از اوایل فصل دوم، کِیتلین به عنوان ملکه تاجگذاری میکند. در پایان فصل دوم هم حکومت این دختر را (با چهرهی شرقی) بر کل پیلتوور شاهد هستیم. این مسأله نشان میدهد که آیندهی مد نظر آرکین، زنانه تصویر میشود. نه اینکه یک زن سالم حاکم شود، بلکه از بین زنان، منحرفین جنسی (آن هم از نژاد شرقی) باید حکومت را برعهده داشته باشند. این مسأله ریشه در عقائد الههپرستان کابالیست دارد.
فمینیستهای الههپرست و جادوگر معتقدند که بایستی در این زمانه برای احیاء سنن مشرکانه، به سراغ پرستش شیاطین مؤنث و انحرافاتی همچون همجنسگرایی بروند. متأسفانه این نگاه منحط در بعضی تمدنهای باستانی هم جریان داشت و منجرّ به جنایتهای زیادی مثل قربانی انسانی و مورد تعرضٔ قرار گرفتن توسط شیاطین میشد که از اصول پرستش خدایان بود. مِل هم سیاستمداری زرنگ و البته جادوگری زبردست است که تا پایان اثر زنده ماند و احتمالاً در اسپین آفها قصهی او ادامه پیدا خواهد کرد.
اینکه زنان منحرف و یا جادوگر از شرق، در بعضی آثار مثل آرکین، سریال استخوان و سایه، سریال چرخ زمان و… محور قرار گرفتهاند، احتمالاً مربوط به مباحث سیاسی باشد که گلوبالیستها مدّ نظر دارند. بعضی صاحبنظران معتقدند چین (و بهطور کلی شرق آسیا) بهدلیل شکوفایی اقتصادیاش، محل نفوذ یهودیان و کابالیستها شده است. این نوع رفتار با مرام انگلی یهودیان منحرف سازگار است و بعید نیست که این آثار مقدمهی رسانهای برای انتقال قدرت یهودیان از شرق به غرب و ایجاد تمدن مشرکانهی غربی با ظواهر شرقی باشد.
قدرت مهیب و جادویی مل که میتواند با نورش همهی سیاهی را نابود کند. تمام این قدرتها در فضایی اومانیستی به خود مل نسبت داده میشود.
جمعبندی و نتیجهگیری
در پایان انیمیشن سریالی آرکین (Arcane)، جیس به ویکتور میگوید که نباید بهدنبال تکامل متعالی باشد وگرنه انسانها نابود خواهند شد! جیس ماسک ویکتور را میشکند و سعی میکند او را از آن شخص با قدرت ماورائی به شخصیتی معمولی تبدیل کند. نماهایی که آرکین از ویکتور در جهان ماورائی و آسمانی نشان میدهد، اقتباس شده از نگاه اسطورهای ملل مشرک باستان به خدایان است. خدایان اسطورهای دارای اندامهای بسیار بزرگ بوده و کاملاً انسانگونه تصویر میشدند. تا جاییکه متأسفانه در کابالیسم شیطانگرا و کتابهای شیعور قوما (Shiur qoma) هم خدای یهودی کاملاً در جسمی انسانی اما با ابعادی بسیار بزرگ ترسیم میشود. (Tree of souls, the mythology of judaism, howard schwartz, p24)
این سکانسهای زننده از احیاء مردگان توسط ویکتور، علاوه بر توهین صریحی که به عقیدهٔ رجعت در مسیحیت دارد، بیانگر نیهیلیستی بودن فیلم است. متاسفانه هالیوود به جای اینکه مخاطب را به سمت کمال سوق دهد، در حال ترویج پوچگرایی است.
در انیمیشن سریالی آرکین (Arcane) هم بالاترین قدرت در اختیار موجودی انسانی است که این قدرت دهشتناک را در ارتباط با یک شیء تاریک بهدست آورده است. آرکین با همان نگاه تاریک و کابالیستی که شیاطین و خدایان انسانگونه را خدا میپندارد، همسو شده است. البته در فصل اول لحن اثر متفاوت بود، اما در فصل دوم (احتمالا بهخاطر شهرت انیمیشن پس از انتشار فصل اول) دقیقاً ایدئولوژیِ کابالاییِ مورد توجه تمدن غرب و ابرسرمایهدارهای یهودی، مورد تأیید اثر قرار گرفت.
از سبک زندگی هالیوودی (رقاصی، مصرف مواد و مشروب، روابط جنسی نامشروع) گرفته تا مباحث عمیق فلسفی و ضدّدینی اثر (مثل ضدیت با منجی الهی، ارائهی تصویری ناقص و اسطورهزده از جهان موازی، جادوگرایی و تبلیغ ارتباط با موجودات تاریک، تحریف مفاهیم دینی مثل نبوّت و معرفی جادوگران منحرف به عنوان قهرمان) کاملاً منطبق بر ایدئولوژی امروز غرب، یعنی کابالا است.
نگاه آخرالزمانی اثر هم با رویکردی ضد دینی همراه است. به این شکل که ابتدا منجی دینی (ویکتور) را برهمزنندهی نظم جهان نشان داده، سپس جادوگران و شخصیتهای منحرف مثل کیتیلن را بهعنوان قهرمان و منجی مردم معرفی میکند. در پایان هم به جای ترسیم هدفی روشن و جذاب برای زندگی جاودانهی انسان، رسیدن به کمال را بهشدت منفی جلوه میدهد که بیانگر پوچگرا بودن اثر است. این در حالیاست که ادیان الهی و کسانی که زندگی پس از مرگ را تجربه کردهاند، برعکس پوچگرایان، به انسانهای نیک نوید زندگی ابدی غرق در لذت را میدهند و به کسانی که حق را رعایت نمیکنند انذار دادهاند که برای جلوگیری شکنجههای سنگین آن دنیایی رفتار خود را اصلاح کنند.
تصویری از انسان خداگونهٔ کابالیستی که در اوج کمال است، اما بیش از اینکه برای مخاطب جذابیت داشته باشد، ترس و انزجار در دلش ایجاد میکند.
آرکین با ارائهی تصویری سیاه از ماوراء ماده و خلاصهکردن موجودات ماورائی در جادوگران تاریک و شیاطین، جهانی تیره را در متافیزیک میسازد که طبیعی است هیچ کسی دوست ندارد با آن مرتبط شود. اشکال اصلی آرکین همین تقلیلگرایی و ندیدن موجودات نورانی و منزّه از شرّ در جهانهای دیگر است. وقتی خدای متعال از نظام فکری کنار برود و حهانبینی مشرکانه تبلیغ شود، چیزی جز پوچی برای هنرمند غربی باقی نخواهد ماند.
اندیشکده مطالعات یهود
لینک مرتبط ⇐ قسمت قبل
««« پایان »»»
رنگهای بهکار رفته در متن:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
Arcane , Arcane , Arcane , Arcane , Arcane
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: