فیلم آگورا

هالیوود و روایت یهودی از وقایع تاریخی

نگاهی به فیلم agora ساخته آلخاندرو آمنابار آگورا

وقایع تاریخی (به ویژه تاریخ صدر مسیحیت) از ابتدا برای سینمای غرب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. حقیقت این امر آن زمان بر ما آشکار می‌شود که متوجه می‌شویم که در طول تاریخ هالیوود به خصوص آن زمان که سنت ساخت فیلم‌های پر خرج بسیار کمتر بود بودجه‌های عظیمی برای ساخت آثاری در مورد وقایع صدر مسیحیت (همچون فیلم ال‌سید یا آهنگ برنادت) اختصاص داده می‌شد.

باید دانست که دکترین سینمای غرب خواهان همانندانگاری با شخصیت‌های برجسته تاریخ خود است، در واقع افسانه‌پردازی و رویاسازی برای ایجاد این همانندانگاری مابین شخصیت‌های سیاسی برجسته زمان و تصویر شخصیت‌های بزرگ تاریخی در سینما از اصلی‌ترین اهداف سیاسی و پنهان آن است، به عنوان مثال چگونه می‌توان فیلم اسپارتاکوس ساخته استنلی کوبریک محصول ۱۹۶۰ را دید و همانندانگاری شخصیت قهرمان فیلم را با دکترین امنیتی دولت آیزنهاور درک نکرد؟

این بار هالیوود با فیلم آگورا قصد به تصویر کشیدن زندگی هیپاتیا از شخصیت‌های مهم پیرو فلسفه نو افلاطونی را دارد. هیپاتیا ظاهراً ریاضی‌دان و منجم متأثر از بازخوانی افلوطین از آراء افلاطون (که به فلسفه نوافلاطونی مشهور شد) بود، که به اتهام جادوگری توسط کلیسا به مرگ محکوم شد. مرگ هیپاتیا توسط کلیسا موجب شد تا این شخصیت را همچون گالیله از قربانیان دستگاه تفتیش عقاید بدانند که توسط کلیسا مجازات شد، اما اگر کمی از پروپاگاندای تاریخ‌نگاران یهودی دور شویم متوجه می‌گردیم که تصوف متاثر از فلسفه افلاطونی، بدعت‌های شرک‌آمیزی توسط نوافلاطونیان را در راستای انحرافات در صدر مسیحیت بنیان نهاد که به آن می‌پردازیم.

هیپاتیا
تصویر خیالی از هیپاتیا در نقاشی مشهور مکتب آتن اثر رافائل

agora محصول ۲۰۰۹ به کارگردانی آلخاندرو آمنابار فیلمساز برجسته اهل شیلی است. هزینه تولید این فیلم ۷۳ میلیون دلار می‌باشد، که در طول تاریخ سینمای اسپانیا بی‌سابقه بوده است. وقایع این فیلم به قرون اول میلادی در شهر اسکندریه، قلمرو امپراطوری بیزانس (روم شرقی) بازمی‌گردد. دوره‌ای از تاریخ که برخلاف وقایع بسیار مهم و تاریخ‌ساز در آن، از سوی سینمای غرب با کم‌توجهی مواجه شده است.

آلخاندرو آمنابار
آلخاندرو آمنابار

داستان فیلم در مورد شخصیت هیپاتیا زنی اصالتاً یونانی می‌باشد که پدر او در اسکندریه از مقام سیاسی مهمی برخوردار است. هیپاتیا که معلم است شاگردانی نیز در نزد وی آموزش می‌بینند. از میان شاگردان این زن یک پسر اشراف‌زاده و با نام ارستیس و یک برده فقیر با نام داووس هر دو به میزانی علاقه‌مند و شیفته معلم خود می‌شوند و بر سر تصاحب او مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. سرانجام ارستیس که از موقعیت ویژه‌ای برخوردار است، مبدل به یکی از مقامات ارشد در امپراطوری روم شرقی می‌گردد و با هیپاتیا ازدواج می‌کند، در این میان با رسمی گردیدن دین مسیحیت در سال‌های میانی قرن چهارم میلادی، در شهر اسکندریه بحرانی به وجود می‌آید. این بحران که برآمده از تقابل فرقه‌ها و قومیت‌های مختلف است موجب پدید‌آمدن چنددستگی می‌گردد. شناخت این دوره از تاریخ مستلزم این است که بدانیم موقعیت شهر اسکندریه در قرون اول میلادی چگونه بود.

Agora 2010

همان‌طور که می‌دانیم شهر اسکندریه که با فتح اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ پیش از میلاد در بندری در کشور مصر تاسیس شد. در دوران حکومت بطلمیوسیان این شهر مبدل به مکانی امن برای یونانیان پر نفوذی گردید که دیگر شهرهای کوچک در نوار باریک دریای اژه (از جمله آتن و اسپارت) محل مناسبی برای زندگی آنها نبود.

فروپاشی تمدن یونان باستان و بحران در شهر آتن که اصلی‌ترین شهر در این تمدن بود موجب شد که فیلیپ مقدونی تصمیم بگیرد با متحد کردن برخی از یونانیان به شرق حمله کند، اما او می‌میرد و این ماموریت سرنوشت‌ساز بر عهده پسرش اسکندر مقدونی می‌افتد، اسکندر نیز با حمله به شرق و فتح بسیاری از سرزمین‌های آن موجب هجرت یونانیان پر نفوذ و ثروتمند به شرق می‌شود. این مهاجرت موجب تاسیس امپراطوری سلوکی در ایران به سال ۳۱۲ پیش از میلاد توسط سلوکوس از فرماندهان سپاه اسکندر و با شکست قوای داریوش سوم و فروپاشی امپراطوری هخامنشی رخ می دهد.

آگورا

در اسکندریه بسیاری از قومیت‌ها با یکدیگر می‌آمیزند و این امر موجب پدید آمدن تصوف‌های التقاطی و کفرآمیزی مانند گنوسیه می شود. در واقع تجمع عقاید مصریان در کنار آموزه‌های یهودیان و بابلیان و همچنین فلسفه یونانی (افلاطونی – ارسطویی) باورها و عرفان‌های مشرکانه‌ای پدید می‌آورد که هم در فلسفه اسلامی نفوذ می‌کند (عقاید نو افلاطونی) و هم مسیحیت را دچار انحرافات بارزی می‌کند که تا به امروز نیز ادامه دارد، لذا اهمیت تاریخی شهر اسکندریه در این دوره تاریخی از این حیث می‌باشد.

شخصیت اصلی فیلم هیپاتیا یک ستاره‌شناس و منجم است. اگر به تاریخ فلسفه یونان نگاهی بیاندازیم از اهمیت علوم ریاضی، هندسه و نجوم در آن آگاه می‌شویم، البته باید بدانیم که آگاهی فیلسوفان یونانی همچون طالس، فیثاغورث و کمی بعدتر افلاطون از علم ریاضی و هندسه منشاء مصری دارد و گفته می‌شود که این سه فیلسوف سفرهای متعددی به مصر در زمان حکومت فراعنه داشتند و این سفرها موجب آشنایی فیلسوفان یونانی با نوعی خاص از علوم ریاضی و هندسی می‌شود، لذا علوم در تمدن یونان و یا مصر با ماهیت مدرن و امروزی آن فرق دارد به طوری که بسیاری از این علوم با آمیزه‌های عرفانی مانند کابالا و تصوف‌های برآمده از باورهای رازآمیز مصری درآمیخته است.

لذا از عمده‌ترین دلایل مجازات مرگ از سوی کلیسا برای شخصیت‌هایی چون هیپاتیا و یا گالیله همین امر می‌باشد که آنان مستغرق در عرفان شیطانی رواج‌یافته از سوی آموزه‌های یهودی، مصری، یونانی و بابلی گردیدند، این استغراق به نحوی بود که بسیاری از این اشخاص را متخصص در علوم غریبه کفرآمیز نمود و توانایی‌های اعجاب برانگیزی به آنان بخشید لذا مجازات آنان توسط کلیسا به دلیل نجات از روح شیطانی آنان، تنها یک اتهام دروغین نبود. (این امر در تمدن مصر نیز رواج داشت به نحوی که ایمحوتیپ از ریاضی‌دانان و معماران مصری متخصص در علوم غریبه بود)

آگورا و تمدن یونانی

فیلم آگورا با اصالت بخشیدن به علوم و فلسفه یونانی که شخصیت هیپاتیا نماینده آن است، در مقابل تصویری همراه با توحّش و بربریت را به مسیحیان نسبت می‌دهد، مسیحیان در فیلم برده‌های متوحّش و در پی انتقام از ارباب‌های یونانی خود تلقی می‌شوند، این نسبت فیلم با مسیحیت موجب لگدمال کردن آن و رجعت دوباره به هویت یونانی غرب می گردد. اگر به وقایع تاریخی نگاهی بی‌طرفانه بیندازیم کاملاً مشخص است که این یونانیان به رهبری اسکندر مقدونی بودند که با تصرف و کشتار در شرق، سلطه متوحشانه خود را گسترده نمودند، اما این پیشینه در فیلم محو می‌گردد، تا این توحشِ در اصل یونانی، به مردمانی که پس از رسمی‌شدن مسیحیت به آن گرویدند نسبت داده شود و این دکترین سیاسی فیلم آگورا را تشکیل می‌دهد.

مسیحیت که با رسمی شدن آن در قلمرو امپراطوری روم شرقی موجب رهایی بسیاری از بردگان از سلطه اربابان عمدتاً یونانی و یهودی آنها شد در فیلم آگورا در شمایل یک گروهک تروریستی ظاهر می‌شود و این نمایان‌گر عمق دروغ‌پردازی و یکجانبه‌نگری فیلم است.

آگورا و فلسفه یونان

شخصیت اصلی فیلم یعنی هیپاتیا که در قامت یک دوستدار علم و نجوم ظاهر می‌شود (بدون آن‌که گفته شود این علوم از شرق به یونانیان رسید) در آخر فیلم توسط مسیحیان دستگیر می‌شود و برای این‌که مورد تجاوز قرار نگیرد به دست برده‌ی سابقش کشته می‌شود! و این امر عمق نگاه مغرضانه‌ی فیلم را به مسیحیت آشکار می‌کند. در این فیلم یونانیت برخلاف توحّش آن (که اسکندر نماینده‌اش بود) چهره‌ای صلح‌طلب و دوستدار دانش دارد، اگر این‌گونه بود پس چه کسی شهر اسکندریه و بسیاری از سرزمین‌های شرقی را به وحشیانه‌ترین شکل اشغال نمود؟ مگر این اسکندر مقدونی زاده‌ی مقدونیه در تمدن یونان و شاگرد ارسطو فیلسوف یونانی نبود که با سپاهیان متوحّش خود دست به کشتار در تمدن‌های شرقی زد؟ در این میان آیا چهره‌ی این توحّش در میان بردگان گرویده به دین مسیحیت است یا یونانیان اشغال‌گر؟!

نویسنده: مسعود قدیمی

آگورا

واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده

آگورا ، آگورا

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

درباره‌ی کیوان

همچنین ببینید

برتری تاریکی بر روشنایی؛ نقد انیمیشن اوریون و تاریکی

برتری تاریکی بر روشنایی؛ نقد انیمیشن اوریون و تاریکی

در انیمیشن «اوریون و تاریکی» که مخاطب کودک دارد، چون «معاد» انگار می‌شود، طبیعتاً هدف زندگی نیز زیر سؤال رفته و به همین دلیل فیلمساز در اثر پوچی را ترویج و تبلیغ می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × 4 =