غزوه خندق که آن را غزوه احزاب نیز مینامند، در شوّال سال پنجم هجری واقع شد. در این غزوه مشرکان قریش و بعضی از قبایل دیگر عرب به تحریک یهودیان تصمیم به نابودی کامل اسلام گرفتند و با ده هزار نفر راهی مدینه شدند. افزایش شمار مشرکان در احزاب، در قیاس با اُحُد به بیش از سه برابر، نشان از جدیّت آنها در این جنگ بود، اما مسلمانان با کندن خندق و دفاع جانانه از مدینه مانع رسیدن احزاب به اهداف خود شدند. بخشهای عمدهای از سوره احزاب در مورد این غزوه میباشد.
یهودیان و راهاندازی جنگ احزاب
یهودیان هم به دلیل رخدادهای مربوط به بنیقینقاع و بنینضیر و نیز کشته شدن برخی از سرانشان همچون کعب بن اشرف، کینهی شدیدی از اسلام به دل داشتند.
هدف آشکار یهودیان، نابودی کامل اسلام و مسلمانان بود. آنان مصمم بودند که این هدف خود را از راه جنگ محقق سازند و تا آخرین نفر مقاومت کنند.
یهودیان در این اقدام خود به پیغمبر (ص) خیانت کردند و عهد و میثاقهای خود را که با او بسته بودند، شکستند. در حالی که طرف مقابل همچنان به پیمانهای خود پایبند بود و هیچگونه اقدامی که نشانگر عدم پایبندی وی به قراردادها باشد، انجام نداده است.
یهودیان از نزدیک شاهد بودند که چگونه قدرت مسلمانان رو به فزونی، و آئین اسلام در حال گسترش مداوم است. آنان دریافتند که نفوذشان بهعنوان تنها منبع علوم و معارف در منطقه رو به افول و فروپاشی است و اسلام، این ادعای یهودیان را به چالش کشانده، معارف حق را از باطل روشن میسازد و بدینوسیله پایگاه آنان را در منطقه به خطر انداخته، عامل عزّت و افتخارشان را گرفته است.
یهودیان به گمان خویش میخواستند از پیغمبر (ص) و مسلمانان انتقام بگیرند، اما به عجز و ناتوانی خویش آگاه بودند. از این رو به قریش و قبایل عرب روی آوردند که از اسلام بهشدّت شکست خورده و در چنین جنگی بهدنبال دستاوردهای مالی و غیره میگشتند.
علت وقوع جنگ
وقتی پیامبر (ص)، بنینضیر را، بهدلیل خیانت، از سرزمینشان اخراج کرد، [۱] آنان راهی خیبر شدند و دیگر یهودیان را به جنگ با پیامبر (ص) تحریک کردند و این علت اصلی آغاز جنگ بود. پس از آن، یهودیانی از بنینضیر و بنیوائل همچون حُیَّی بن اَخْطَب نضری، سلام بن ابیالحُقَیق نضری، کِنانة بن ربیع بن ابیالحقیق نضری، هَوذة بن قیس وائلی و ابوعمّار وائلی (واقدی: ابوعامر راهب)، به مکه رفتند و ابوسفیان و قریش را به جنگ با رسول خدا (ص) برانگیختند.
تحریک قریش توسط یهودیان
یهودیان چون به مکه رسیدند، پیش ابوسفیان رفتند که میدانستند از دشمنان رسول خدا (ص) و پیشگام جنگ با آن حضرت است. آنان از ابوسفیان برای جنگ با حضرت کمک خواستند. ابوسفیان گفت: هرگونه بخواهید، همراه شما هستیم. اکنون به نزد قریش بروید و از آنها برای جنگ با او کمک بخواهید و تضمین کنید که آنان را یاری دهید و تا ریشهکن کردن محمّد، در کنار آنان ایستادگی نمایید. آنان به نزد بزرگان قریش رفتند و همه را برای جنگ با پیامبر (ص) دعوت کردند. [۲]
یهودیان به قریش گفتند: ما با شما خواهیم بود تا محمّد را (با طرفداران او) از پا درآوریم. ابوسفیان گفت: آیا انگیزهی شما فقط همین بود و به این منظور به مکه آمدهاید؟ گفتند: آری. آمدهایم تا با شما دربارهی دشمنی و جنگ با محمّد همپیمان شویم و بر این کار سوگند بخوریم. ابوسفیان گفت: درود بر شما، خوش آمدید. محبوبترین مردم در نظر ما کسی است که ما را در ستیزه با محمّد یاری کند، امّا به شما اعتماد نداریم، شما نیز مانند محمد اهل کتاب هستید و ممکن است این توطئهی شما باشد، پس اگر میخواهید ما بپذیریم که دروغ نمیگویید باید بر این دو بت (لات و عزی) سجده کنید!
یهودیان برای راضی کردن قریش و سران مکه به جنگ حاضر به سجده بر بتهای مشرکین مکه شدند [۳] و زمانی که ابوسفیان بین بتپرستی و دین اسلام مقایسه کرد که: «ما برای حُجّاج شتران قویکوهان نحر میکنیم و از آنها پذیرایی میکنیم، اما محمد دین اجداد خود را کنار گذاشته است» و از یهودیان داوری طلب کرد، آنان بین حقانیت دین مشرکین و دین رسول خدا (ص) دین مشرکین را به حق دانستند [۴] و اینجا بود که این آیه بر پیامبر (ص) نازل گردید: [۵]
«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکتَابِ یؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یقُولُونَ لِلَّذِینَ کفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً أُولَئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ مَنْ یلْعَنِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً [۶] آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب (خدا) به آنان داده شده، (با این حال)، به «جبت» و «طاغوت» [= بت و بتپرستان] ایمان میآورند، و درباره کافران میگویند: «آنها، از کسانی که ایمان آوردهاند، هدایت یافتهترند»؟! آنها کسانی هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است و هرکس را خدا از رحمتش دور سازد، یاوری برای او نخواهی یافت.»
ابوسفیان از پیشنهاد آنان برای همپیمانی در دشمنی و جنگ با رسول خدا استقبال کرد و یهودیان و قریش با یکدیگر همپیمان شدند.[۷][۸][۹]
تحریک سایر قبایل توسط یهودیان
سپس یهودیان نزد قبیله غَطَفان (به ریاست عُیَیْنَة بن حِصن فَزاری) رفتند و با وعده دادن یک سال خرمای خیبر، آنان را برای جنگ با پیامبر (ص) با خود همراه کردند. [۱۰][۱۱] آنگاه نزد بنیسُلَیْم بن منصور رفتند و موافقت ایشان را نیز به دست آوردند. [۱۲]
بنابراین قریش با رهبری ابوسفیان با چهار هزار مرد از مکه خارج شد و فرماندهی جنگ را به «عثمان بن طلحة بن ابیطلحه» داد و در لشکر ایشان هزار نفر شتر و سیصد سر اسب بود و چون به مرّالظهران رسید، دو هزار مرد از قبایل اسلم و اشجع و بنومرّة و کنانه و فزاره و غَطَفان بدیشان پیوست و از آنجا منزل به منزل به سمت مدینه رفتند و از هر جانب لشگری بدیشان پیوسته میشد، چندانکه تعداد آنان در نزدیکی مدینه به ده هزار نفر رسید. [۱۳]
تعداد مشرکان
تعداد مشرکان از تمامی قبایل (احزاب) در این جنگ به ده هزار نفر رسید. [۱۴][۱۵] که چهار هزار نفرشان همراه با سیصد اسب و ۱۵۰۰ شتر از قریش و همپیمانان آنها بودند. [۱۶] اما برخی تعداد مشرکین را هجده هزار نفر و مسلمانان را سه هزار نفر ذکر کردهاند. [۱۷] در بعضی منابع، تعداد آنان (قریش، غطفان، سُلَیم، اَسد، اَشجع، قُرَیظه، نضیر و دیگر یهودیان) ۲۴۰۰۰ نفر ذکر شده است. [۱۸]
به هر حال، اتحاد و بسیج عمومی مشرکان و یهودیان در این غزوه، نمایانگر عزم جدّی آنان برای نابودی اسلام بوده است. از اینرو، رسول خدا فرمودند: همهی اسلام رویاروی همهی شرک قرار گرفته است. [۱۹] این در حالی است که برخی تعداد مسلمانان را فقط سه هزار نفر ذکر کردهاند. [۲۰][۲۱][۲۲][۲۳] یعقوبی، تعداد آنان را هفتصد مرد ذکر کرده است. [۲۴]
مشورت پیامبر و تصمیم بر حفر خندق
وقتی گروهی از همپیمانان رسول خدا (ص) از قبیله خُزاعه آن حضرت را از عزم مشرکان با خبر کردند، ایشان دربارهی ماندن یا بیرون رفتن از مدینه با مردم مشورت کرد. سلمان فارسی گفت، ما در ایران هرگاه از سوی سواران دشمن احساس خطر میکردیم، بر گرد خویش خندق میکندیم. مردم مدینه با توجه به تجربهی شکست در جنگ اُحُد بهدلیل مخالفتشان با رأی پیامبر، ماندن در شهر را برگزیدند و پیشنهاد سلمان را برای حفر خندق پذیرفتند. حفر خندق تا آن زمان در بین اعراب رایج نبود و باعث شگفتی مسلمانان و مشرکان شد. [۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹]
نقض پیمان بنیقریظه
بعد از استقرار قریش نزدیک مدینه، ابوسفیان بن حرب، حُیَّی بن اَخْطَب را خواست و به او گفت: اگر بتوانی یهودیان بنیقریظه را نیز حاضر به پیمانشکنی با محمد کنی خوب است. حیّی بن اخطب سراغ کعب بن اسد رئیس قبیله بنیقریظه رفت، اما ابتدا کعب او را راه نمیداد و از پیمانشکنی با رسول خدا (ص) هراس داشت، اما حیّی او را متقاعد به نقض پیمان با پیامبر (ص) نمود. [۳۰][۳۱][۳۲]
وقتی خبر به رسول خدا (ص) رسید، حضرت رؤسای دو قبیلهی اوس و خزرج (به ترتیب، سعد بن معاذ و سعد بن عبادة) را برای تحقیق فرستادند و این دو نفر زمانی که به قلعهی بنیقریظه رسیدند با دشنام کعب بن اسد به سعد بن معاذ و رسول خدا (ص) با شدیدترین لحن و زنندهترین جملات مواجه شدند و بازگشتند و پیمانشکنی بنیقریظه را بهصورت رمز به حضرت اطلاع دادند. [آن دو با نام بردن از دو قبیلهی «عَضَل و قاره» خبر خیانت بنیقریظه را به پیامبر دادند. منظور از آوردن نام این دو قبیله یادآوری خیانت آنان نسبت به خُبَیْب بن عَدی و یارانش در رَجیع بود.] [۳۳][۳۴][۳۵][۳۶]
مشکلات جنگ
اوج سختی و فشار بر مسلمانان در این جنگ وقتی ظاهر شد که خبر رسید بنیقریظه که تعهد کرده بودند در صورت وقوع جنگ، نه با پیامبر (ص) باشند و نه علیه او، نقض عهد کرده و با مشرکان همپیمان شدهاند.
مسلمانان که از پشت سر خود (داخل مدینه) از جانب بنیقریظه در مورد خانوادههایشان ایمنی نداشتند و نیز از مقابل، با سپاه انبوه مشرکان که هر چند گاه از قسمتهای تنگ خندق میگذشتند، درگیر میشدند [۳۷] دچار هراس زیادی شدند.
قرآن وحشت مسلمانان و بدگمانی آنان به وعدههای خداوند را کاملاً وصف کرده است. [۳۸][۳۹]
مقابله پیامبر با بنیقریظه
وقتی احتمال حملهی شبانهی بنیقریظه به مرکز مدینه زیاد شد، پیامبر دو گروه از اصحاب (پانصد تن) را برای محافظت از خانههای مسلمانان اعزام کرد و آنان تا صبح تکبیر میگفتند، زیرا نگرانی مسلمانان از حملهی بنیقریظه به زنان و کودکان بیشتر از حملات قریش به خودشان بود. [۴۰][۴۱]
و اینگونه بود که پس از فرار احزاب و اطمینان مسلمانان از این پیروزی، به فرمان خداوند، بیدرنگ به سراغ بنیقریظه رفتند….
تذکر: هدف از مطالب فوق، تنها اشارهای بود به نقش یهود در غزوه خندق. برای اطلاع از حوادث جنگ و چگونگی پایان جنگ و پیروزی مسلمانان به اینجا و اینجا مراجعه کنید.
پینوشتها: غزوه خندق
[۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵ ؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۷۷، قم، دارالکتاب للطباعة و النشر، ۱۴۰۴ه، سوم.
[۲] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۵۰.
[۳] حلبی، علی، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۱۵.
[۴] واقدی، محمد بن عمر المغازی، ج۲، ص۴۴۲، دکتر مارسدن جونس (تحقیق)، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۴ه، سوم.
[۵] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۸، ص۴۶۸.
[۶] نساء، سوره۴، آیه۵۱-۵۲.
[۷] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۱، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۸] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳.
[۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵.
[۱۰] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۴۳-۴۴۲، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۱۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۶.
[۱۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳.
[۱۳] لسانالملک سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج۲، ص۱۰۱۵، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۰ش.
[۱۴] ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۱۹.
[۱۵] ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۶.
[۱۶] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۴۳، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۱۷] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۰، النجف، المکتبة الحیدریة، ۱۳۷۶ه.
[۱۸] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.
[۱۹] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۳۸۱، قم ۱۴۱۷.
[۲۰] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۵۳، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۲۱] ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۶.
[۲۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰.
[۲۳] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.
[۲۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
[۲۵] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۴۵. چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۲۶] ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۶.
[۲۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳.
[۲۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۶.
[۲۹] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۷۷، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ه.
[۳۰] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۴۵۵، دکتر مارسدن جونس (تحقیق)، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۴ ه، سوم.
[۳۱] ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۷.
[۳۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۴.
[۳۳] ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۲۲۱.
[۳۴] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۴۵۸- ۴۵۹، دکتر مارسدن جونس (تحقیق)، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۴ ه، سوم.
[۳۵] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۵۹-۴۵۸، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۳۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۲-۵۷۱.
[۳۷] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۷۴-۴۶۴، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۳۸] احزاب، سوره۳۳، آیه۱۲-۱۰.
[۳۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۰، ص۲۷۰-۲۶۴.
[۴۰] واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۶۸-۴۶۰، چاپ مارسدن جونس، لندن ۱۹۶۶.
[۴۱] ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۲، ص۶۷.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده میشود.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده میشود.
غزوه خندق ، غزوه خندق ، غزوه خندق
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
غزوه خندق ، غزوه خندق ، غزوه خندق
با سلام و تشکر از عزیزان گردآورنده و توزیع کننده این مطالب .
مطالب بسیار آموزنده ای از تاریخ صدر اسلام به عنوان یکی از نقاط اوج گیری جبهه حق علیه باطل در تاریخ بشری بیان کردید که اگرچه هنوز نیاز به تحقیق و تامل بسیار در مورد آن هست اما یک نکته مسلم را به خوبی برای خواننده مشخص میکند. تلاش جبهه باطل ،شیطان و عروسک های خیمه شب بازی آن همچو یهود در جهت منحرف کردن و نابود کردن جبهه حق و حقیقت به هر شیوه ممکن و ناممکن .
از شما درخواست دارم که مطالب اینچنینی را در ابعاد و مقیاس گسترده تر منتشر کنید تا همگان از آن اطلاع یابند. فقط در یک سایت که اگر راستگو باشم خوانندگان مطالبش زیاد هم نیستند نباید چنین مطالبی انتشار داد . در برابر جبهه باطل که از ظرفیت های مختلف برای آسیب به جبهه حق استفاده میکند نمیتوان هیچ کار نکرد یا حداکثر کم کاری کرد و بعد خود را مظلوم دانست .اینگونه تقصیر بر گردن ما می افتد که نتوانستیم از حق دفاع کنیم یا نکردیم . و اینکه برای آنها که به راه درست هدایت شدنشان را راه درازی است باید مطالبی با همین باطن اما ظواهر دیگر گفت خیلیها میگویند این مطالب برای صدر اسلام است الان دیگر باطل شده . راست میگویند چون اصل مطلب را کسی به آنها نگفته و فقط بر ظاهر قضیه تاکید شده .جبهه باطل هم به همین شکل با تغییر ظاهرش هرکه اعتقادش محکم و در عین حال منطقی نباشد را در این مسیر پر پیچ و خم می فریبد.