جریانشناسی بنیامیه تبارشناسی بنیامیه
شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم دومین خاندان تأثیرگذار در جهان اسلام، پس از بنیهاشم، امویان هستند. این خاندان، چنان نقش پیدا و پنهانی در عموم حوادث تاریخ اسلام دارند که کمتر ماجرای مهمی را میتوان یافت که ردپایی از آنها در آن نباشد؛ با این تفاوت که تعداد فراوانی از بنیهاشم نقش انسان سفید، و تمامی بنیامیه – به جز یکی دو نفر – نقش انسان سیاه را بر عهده دارند.
اصرار بر اجرای نقش مخالف و پافشاری بر به ذلّتکشاندن و نابود کردن بنیهاشم، در هر ذهنی یک علامت سؤال بزرگ پدید میآورد و آن اینکه: علت این خشونتِ رفتاری و وحشیگری تاریخی امویان در برابر بنیهاشم، چیست؟
در کنار پاسخهای گوناگونی که میتوان به این پرسش داد، پیشینهی تاریخی و اصالت این طایفه را نیز باید در نظر داشت. نگاه رسولالله (ص) به بنیامیه، نهتنها نگاه مثبتی نیست که نگاهی بسیار منفی و حاکی از انزجار درونی است. آن حضرت «درخت نفرین شده» در قرآن را بر بنیامیه تطبیق فرمود. [۱]
همچنین رسولالله (ص) شبی در خواب دید که بوزینگانی بر منبر او بالا میروند. این خواب چنان بر آن حضرت گران آمد که پس از آن تا زمان شهادت، کسی ایشان را خندان ندید. پیامبر (ص)، بوزینگان را بر بنیامیه منطبق فرمود. [۲] در پلهی سوم، نقل شده که منفورترین خاندانها نزد رسولالله (ص)، بنیامیه و بنیحنیفه و ثقیف بودند. [۳]
این تغییر ماهوی (تبدیل به بوزینه شدن)، در طول تاریخ تنها یک مورد مستند دیگر دارد و آن نیز مربوط به گروهی از یهودیان است که به بوزینه، مسخ شدند. در مجموع، بنیامیه و یهود، یا هردو از یک ریشهاند و یا لااقل هردو در یک مسیر و سیاست، گام برمیدارند و با یکدیگر مشارکت و همکاری دارند. تطبیق «شجره ملعونه» بر آنان و به شکل بوزینه درآمدن آنها، گذشته از برداشت نخست، با برداشت دوم نیز سازگار است.
انتساب بنیامیه به عبدشمس، با تردید جدّی روبهرو است. قرائنی وجود دارد که دلالت آشکار یا ضمنی بر رومی و یهودی بودن این خاندان دارد. روشن است که با توجه به جایگاه بنیامیه در تاریخ مسلمانان، نباید انتظار یافتن مستندات صریح و فراوان در این زمینه داشت. از اینرو اندک گزارشهایی نیز که در این زمینه یافت میشود، صریح و بسیار بهشمار میآیند. [دقت کنید.]
در ادامه، به ذکر تعدادی از قرائن و مستندات مرتبط با این زمینه میپردازیم. برخی از این قرائن و مستندات، دلالت بر تردید در انتساب بنیامیه و بنیهاشم دارد. در مرحلهی بعد، رواج تأملبرانگیز روابط نامشروع در بنیامیه مورد توجه قرار میگیرد. و در مرحلهی سوم و چهارم، به ذکر شواهدی از اصالت غیرعربی امویان میپردازیم.
۱) رابطهی خصمانهی غیرعادی با بنیهاشم
یکی از مواردی که ما را نسبت به عدم ارتباط خانوادگی امیه با عبدمناف و هاشم مطمئن میسازد، رابطهی خصمانه عجیب و غریب اوست. امیه، هم با هاشم درگیر شد و هم با عبدالمطلب؛ و در هر دو مورد شکست خورد! [۴] کار به اینجا ختم نگردید و این خباثت، در نسل وی ماندگار گردید:
* حرب بن امیه با عبدالمطلب درگیرشد؛ [۵]
* ابوسفیان با رسولالله (ص) درافتاد؛ [۶]
* معاویه با امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) جنگید و اسباب شهادت ایشان را فراهم ساخت؛
* یزید، خون امام حسین (ع) را ریخت؛
* عبدالملک مروان با امام سجاد (ع) به مخالفت برخاست و ولید بن عبدالملک، آن حضرت را به شهادت رساند؛
* هشام بن عبدالملک، امام باقر (ع) را به شهادت رساند؛
* و در آخرالزمان هم سفیانی، از همین تیره، به کشتار شیعیان امیرالمؤمنین (ع) میپردازد و با امام زمان (عج) به جنگ برمیخیزد.
در نمونههایی جزئیتر:
پس از این نمونهای از رفتار عقبة بن ابیمعیط با رسولالله (ص) ذکر خواهد شد. [۷] همسر ابولهب، امّ جمیل دختر حرب بن امیه است که باید ریشهی تمامی انحرافات و جبههگیریهای تند ابولهب را در او جستجو نمود! عاص بن وائل، پدر عمروعاص، یکی از مسخرهکنندگان رسولالله (ص) و کسی بود که پس از وفات قاسم پسر پیامبر، آن حضرت را «ابتر» نامید. [۸] بعدها و پس از جنگ جمل، وقتی صحبت از بیعت مروان با امیرالمؤمنین (ع) به میان آمد، حضرت فرمود: او مگر پس از مرگ عثمان با من بیعت نکرد؟! مرا به بیعت او نیازی نیست. دست او، دستی یهودی است؛ اگر با دستش بیعت کند با شمشیرش خیانت خواهد کرد… [۹] یحیی بن حکم بن ابیالعاص، به عبدالله بن جعفر گفت: به خدا سوگند در شام بمیرم و دفن شوم بیشتر دوست دارم تا در خبیثه! و منظورش از خبیثه، مدینه بود!! عبدالله هم پاسخ داد: همسایگی یهودیان و مسیحیان را بر همسایگی رسولالله (ص) ترجیح دادی. [۱۰] حتى ابنحزم اندلسی که نگاهی بسیار تند و تیز به شیعیان دارد، بهگفتهی ذهبی از موالی یزید بن ابوسفیان بن حرب است. [۱۱]
در برابر، معاویه رابطهی صمیمانهای با یهودیان داشت. یک بار از شاعری یهودی خواست برایش شعری بخواند، و بار دیگر از شاعری یهودی خواست شعر پدرش را که در رثای خودش سروده بود، برایش بخواند و با شنیدن آن به گریه افتاد. [۱۲] بار دیگر وقتی مردی یهودی در دربار وی مدعی شد رسولالله (ص) با مکر و خدعه، کعب بن اشرف یهودی را کشت! او هیچ عکسالعملی نشان نداد. این رفتار سرد او بهگونهای زننده بود که محمد بن مسلمه را به اعتراض وادار کرد و معاویه تنها از یهودی خواست مجلس را ترک کند! محمد بن مسلمه که دنبال یهودی رفته بود ولی او را پیدا نکرده بود، به دربار او برگشت و گفت: «هیچگاه با تو همسخن نخواهم شد؛ آن یهودی را هم هرکجا ببینم خواهم کشت.» [۱۳]
در زمینهی رابطهی این دو خاندان، روایتی بسیار قابل توجه از امام صادق (ع) در دست است:
«ما و خاندان سفیان دو خاندان هستیم که در راه خدا با هم دشمن شدیم. ما گفتار خدا را تأیید میکردیم و آنها تکذیب. ابوسفیان با رسولالله (ص)، و معاویه با علی بن ابیطالب (ع)، و یزید با امام حسین (ع) جنگیدند و (در آخرالزمان) سفیانی با قائم خواهد جنگید.» [۱۴]
این روایت، از نگاه فلسفه تاریخ، روایتی کلیدی بهشمار میآید و بیانگر رهبری دو جریان حق و باطل در طول تاریخ است.
۲) خاندانی با روابط پیچیده!!
آنچه در نسل امیه نمود بسیاری دارد، فراوانی روابط نامشروع در این نسل – برخلاف بنیهاشم – است. روشن است که فراوانی چنین امری در یک خاندان، حاکی از جایگاه نداشتن و دونپایه و بیاصل و ریشه بودن آنها است. امری که با انتساب امیه به خاندان نبوّت، کاملاً در تناقض است. برخی از نمونههای این روابط پیچیده عبارتند از:
نفیل، درباره حرب بن امیه و عبدالمطلب، خطاب به حرب چنین سرود: [۱۵]
«پدر تو زناکار بود، ولی پدر او مردی پاکدامن بود که لشکر فیل را از شهر مکه دور ساخت.» [۱۶]
گفته شده است امیه، دست به کاری زد که تا به آن روز در میان عرب سابقه نداشت. او پیش از مرگش، همسرش را به ازدواج پسرش ابوعمرو درآورد و ابوعمرو با او همبستر شد! [۱۷] مادر ابوسفیان از پرچمداران روزگار جاهلیت بود! پس از آنکه عقیل در حضور معاویه، اطرافیانش را با نام مادرشان صدا زد و معاویه متوجه عصبانیت حاضرین شد؛ به عقیل گفت: دربارهی من چه میگویی؟ عقیل گفت: رهایش کن. معاویه گفت: باید بگویی. عقیل گفت: حمامه را میشناسی؟ وی گفت: حمامه دیگر کیست؟ عقیل گفت: من گفتم! و رفت. معاویه، نسبشناس دربار را طلبید و دربارهی حمامه از او جویا شد. نسبشناس، پس از امان گرفتن از او گفت: «حمامه، مادربزرگ تو و از پرچمداران زمان جاهلیت بود!» [۱۸]
ابوسفیان با زنان بدکاره متعددی از قبیل مادر زیاد بن ابیه، مادر عمرو بن عاص [۱۹]، و مادر طلحه در ارتباط بود! مصعب هم به عبیدالله بن ابیبکره گفت: پدر تو یکی از بردگان طائف بود، ولی شما بعدها ادعا کردید ابوسفیان با مادرتان زنا کرده! (تا بتوانید خود را صاحب نسب، نشان دهید) اگر زنده بمانم، شما را به همان ریشهی اصلیتان باز خواهم گردانید. [۲۰] از آنسو، وقتی هند جگرخوار برای بیعت نزد رسولالله (ص) آمد، آن حضرت پیمانهایی از او گرفت از جمله اینکه زنا نکند. هند گفت: مگر زن آزاد، زنا میکند؟ رسولالله (ص) نگاهی به یکی از اصحاب انداخت و تبسم نمود! [۲۱]
معاویه در اصل و نسب، مردّد میان چهار مرد به نامهای مسافر بن ابی عمرو [۲۲]، عمارة بن ولید بن مغیره [۲۳]، عباس بن عبدالمطلب و صباح آوازهخوان بود. [۲۴] در ضمن ماجرایی، وقتی حاضران در جلسهی معاویه به دشنام دادن به شاعر یهودی پرداختند و او را «زادهی زن یهودی» خطاب کردند، شاعر یهودی گفت: اگر دشنامتان را رها نکنید، من هم دربارهی معاویه به شما خواهم گفت! معاویه هم از حاضران خواست ساکت شوند تا زبان او بر وی بسته شود و سپس بحث را عوض کرد! [۲۵]
صباح، متهم به پدر عتبة بن ابی سفیان بودن هم هست! [۲۶] مادر سعد بن ابیوقاص، حمینه دختر ابوسفیان است. معاویه یک بار در گفتوگو با سعد، با بهکاربردن عبارت «یأبی علیک بنوعذره» او را زنازاده معرفی کرد!! [۲۷] ابن مسعود نیز در جریان نزاعی میان خودش و سعد، به او گفت: من پسر مسعودم و تو پسر حمینه! [۲۸]
۳) غیراصیل بودن بنیامیه
گزارشهای متعددی در دست است که اصل و نسب بنیامیه را زیر سؤال میبرد:
الف. امیرالمؤمنین (ع) در نامهای به معاویه نوشت:
«امیه همانند هاشم، و حرب همانند عبدالمطلب، و ابوسفیان همانند ابوطالب نیستند. مهاجران نیز همانند آزادشدگان، و نسبداران همانند کسانی که خود را به دیگران منتسب کردهاند نیستند. اهل حق نیز همانند اهل باطل نیستند.» [۲۹]
هرچند عبارت «لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ» در سایر منابع، به چشم نمیخورد، [۳۰] ولی در این منابع، عبارت «لا المؤمن کالمدغل» نیز ذکر نشده است و همین، باعث تردید در ضبط کامل این منابع است. تنها سلیم بن قیس، بهجای عبارت یاد شده از جملهی «لا المنافق کالمؤمن» استفاده کرده و عبارت محل بحث را نیز نیاورده است. [۳۱] ولی این اندازه نیز نمیتواند دلیل نادرستی روایت سیدرضی و ابن شهرآشوب یا حتی تردید در آن باشد.
ب. امیرالمؤمنین (ع) در نامهی دیگری به معاویه نوشت:
«آزادشدگان و فرزندان آنها را چه به جداسازی نخستین مهاجران و تعیین رتبه و طبقهی آنها؟! از صدای مهره معلوم است که از جنس سایر مهرهها نیست.» [۳۲]
طرفداران معاویه تصریح دارند عبارت «لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا» دربارهی کسی به کار میرود که خود را به گروهی که از آنها نیست، نسبت میدهد و نخستینبار برخی از صحابه این جمله را در ردّ ادعای عقبة بن ابیمعیط، دربارهی قریشی بودن خودشان به کار بستهاند. [۳۳]
ج. ابوطالب در ماجرای شعب، شعری سرود و در ضمن آن چنین گفت:
«بهخصوص از عبدشمس و نوفل یاد میکنم که ما را همچون سرپوش زنان به کناری انداختند. پدر آنها از قدیم، بردهی پدربزرگ ما بود. آنها فرزندان همان کنیز فراخچشمی هستند که از آن سوی دریا آورده شد.» [۳۴]
د. ابن عباس در پاسخ معاویه که گفته بود: مگر ما همه شاخههای یک درخت بهنام عبد مناف نیستیم؟ گفت:
«هرگز! از راه درست منحرف شدی و پاسخ را رها کردی. میان ما و شما برزخ و حجابی است که شما پوسته و ما مغز آن هستیم. چقدر فاصله است میان بندگان و سروران! امیه را همانند هاشم میدانی؟! هاشم، دارای اصالت و کرامت بود، نه پَست و حرامزاده!…» [۳۵]
هـ. عبدالله بن جعفر در جریان فخرفروشیاش با یزید، در حضور معاویه گفت:
«با کدامیک از پدرانت به من فخر میفروشی؟! با حرب که ما پناهش دادیم؟! یا با امیه که بردهی ما بود؟! یا با عبدشمس که ما سرپرستش بودیم؟!» [۳۶]
و. تمامی مورّخان دربارهی علت شروع دشمنی امیه با هاشم، به این نکته اشاره دارند که: امیه نسبت به جود و بخشش و سفرههای غذای هاشم حسادت ورزید و تصمیم گرفت خودی نشان دهد، و چون در این کار شکست خورد و مورد ریشخند مردم واقع شد، دست به دشمنی زد و هاشم را مجبور کرد پیش کاهنی بروند تا او به نفع هرکس حکم کرد، دیگری به او پنجاه شتر بدهد و ده سال هم از مکه بیرون برود. پیش کاهن خزاعی رفتند و وی به تعریف و تمجید از هاشم پرداخت و او را بر امیه ترجیح داد. در نتیجه، امیه ده سال به شام رفت!
بهنظر میرسد این ماجرا سرپوشی برای حقیقت امر و بردهی رومی بودن امیه است، چراکه از یکسو میگویند هاشم بزرگترین فرزند عبدمناف بود [۳۷] یا اینکه با عبدشمس، دوقلو بودند [۳۸] یا اینکه عبدشمس و هاشم، بزرگترین فرزندان عبدمناف بودند، [۳۹] و از سوی دیگر میگویند هاشم بیشتر از بیست و یا بیستوپنج سال، عمر نکرد! [۴۰] با این حساب، امیه، کی زاده شد؟! کی بزرگ شد؟! و کی توانست با عموی جوان خود در جود و کرم، رقابت کند؟! بهویژه که به تصریح برخی منابع، اوضاع مالی عبدشمس خوب نبود و او نیز عیال هاشم بهشمار میآمد!
ز. نکتهی دیگری که نباید در این زمینه دور از نظر بماند اینکه، به حکم رسولالله (ص)، سیادت و «ذوی القربی» بودن به نسل هاشم رسید و نسل عبدشمس در این عنوان هیچ سهمی ندارند. براساس آیهی قرآن، آن بخش از خیبر که بدون درگیری و با قرارداد صلح آزاد شده بود، ملک شخصی رسولالله (ص) بهشمار میآمد. [۴۱] نحوهی تقسیم خمس خیبر، باعث اعتراض برخی از افراد خاص! شد. براساس آیه قرآن، رسولالله (ص) باید بخشی از خمس را میان نزدیکان خود تقسیم مینمود. این عده اعتراض داشتند که چرا رسولالله (ص)، این بخش را به بنیهاشم و بنیمطلب اختصاص داده و آنها را از آن محروم کرده است؟ و اینکه چه فرقی میان آنها و بنیمطلب است؟
پاسخ رسولالله (ص) اما جالب است. ایشان فرمود: بنیهاشم و بنیمطلب، هیچگاه مرا رها نکردند. بنیهاشم و بنیمطلب، یکی هستند. [۴۲] ابنکثیر در تأیید فرمایش رسولالله (ص)، از شافعی اینگونه نقل میکند: «بنیهاشم و بنی عبدالمطلب، در شعب ابوطالب (که سختترین دوران زندگی رسولالله (ص) را تشکیل میداد) همراه رسولالله (ص) بودند و آن حضرت را رها نکردند.» و میافزاید: «ابوطالب نیز در اشعار خود، بنیعبدشمس و بنینوفل را نکوهش کرده بود.» [۴۳] بهنظر میرسد رسولالله (ص) با توجه به شناخت دقیقی که از دونپایگی و بیریشه بودن بنیامیه دارد، سیاستی را پیش کشید تا آنها هیچگاه نتوانند از جایگاه خانوادگی ویژه داشتن سخن بگویند.
ح. سهیلی پس از نقل ماجرایی که پس از این خواهد آمد، مینویسد: «نسب امیه نیز، خود بحثی جدا دارد که تمامی نسل وی را درگیر میکند و آن اینکه وقتی به سفینه، غلام امسلمه گفته شد: بنیامیه ادعا دارند که خلافت به آنها میرسد؛ پاسخ داد: “…آنها فرزندان زرقاء هستند و پادشاه هستند [نه خلیفهی رسولالله (ص)]، آن هم از بدترین پادشاهان”». [۴۴] سهیلی در ادامه میافزاید: «گفته میشود زرقاء، همان مادر امیة بن عبد شمس است که نام اصلی او ارنب بوده. اصفهانی در کتاب «الأمثال» او را یکی از پرچمداران دوران جاهلیت بهشمار آورده است.» [۴۵]
۴) اتهام فرزندخواندگی در نسل امیه
گذشته از امیه، دربارهی چند تن از افراد تیرهی وی نیز ادعای فرزندخواندگی یا زنازادگی و شامی بودن، مطرح است. این تعدّد، یا در همهی موارد راست و درست است! که دلیلی آشکار بر اتهام امیه بهشمار میآید؛ یا اینکه همهی این موارد اشاره به یک مورد اساسی دارند که در اینصورت، اساسیترین مورد، اتهام امیه است. فرض سوم این است که تمامی این موارد به این نیّت ساخته شده است که اذهان را از متهم اصلی پرونده، یعنی امیه، دور سازند! در هر حال، موارد یاد شده عبارتند از:
برای مشاهدهی عکس در اندازهی بزرگتر، آن را ذخیره کرده یا در صفحهی دیگری باز کنید.
الف. ابوعمرو بن امیه
پس از آنکه امیه ده سال به شام رفت، گفته میشود همانجا ابوعمرو را به فرزندخواندگی گرفت؛ درحالیکه نام اصلی او ذکوان و اهل صَفّوریّه بود. پس از مرگ امیه، زن وی به ابوعمرو رسید و در نتیجهی آن، ابان که همان ابومعیط باشد زاده شد! [۴۶] از ابنکلبی نقل شده است: «امیه به شام رفت و ده سال آنجا ماند. روزی با کنیزی یهودی از اهالی صفوریه به نام تریا که همسری یهودی از همان شهر داشت، همبستر شد و ذکوان به دنیا آمد. امیه، مدعی این نوزاد شد و او را به فرزندخواندگی گرفت و ابوعمرو نامید و به مکه آورد. به همین خاطر است که رسولالله (ص) به عقبه، آن روز که دستور کشتنش را داد، گفت: تو یهودی و اهل صفوریه هستی.» [۴۷]
وقتی معاویه از ثور بن تلده که عمری طولانی داشت، پرسید: کدامیک از اجداد مرا دیدهای؟ پاسخ شنید: امیه را دیدم که کور شده بود و بردهاش ذکوان او را راه میبرد. معاویه نهیب زد: ساکت شو! ذکوان، پسر او بود. ولی پاسخ شنید: این را شما میگویید! [۴۸] همچنین از صاحب کتاب «المثالب» نقل شده: ابوعمرو، بردهی امیه و نامش ذکوان بود که امیه او را به فرزندخواندگی گرفت.
دغفل نسّابه، وقتی با پرسش معاویه روبهرو شد که: از بزرگان قریش چه کسانی را دیدهای؟ گفت: عبدالمطلب و امیة بن عبدشمس را دیدهام. معاویه از او خواست آن دو نفر را برایش توصیف کند. دغفل گفت: عبدالمطلب، سفید بود و قامتی کشیده و صورتی نیکو داشت و در پیشانیش نور نبوّت و جلال و عزّت حکومت، دیده میشد. ده پسر که هریک مانند شیر بیشه بودند گرد او را گرفته بودند. معاویه گفت: امیه چطور؟ دغفل گفت: پیری کوتاهقد و لاغراندام و کور بود که بردهاش ذکوان او را راه میبرد. معاویه گفت: ساکت! او پسرش ابوعمرو بود! دغفل پاسخ داد: این ادعای شماست! آنچه من میدانم همانی است که به تو گفتم! [۴۹]
ابویقظان هم گفته است: «مردم گمان دارند که امیه بردهای بهنام ذکوان داشت که او را ابوعمرو نامید و جانشین خود کرد. آمنه، همسر امیه هم بعد از مرگش به ابوعمرو رسید!» [۵۰] امام حسن (ع) نیز در مجلس معاویه و در پاسخ ولید بن عقبه، فرمود: «تو را به قریش چه؟! تو زادهی بردهای اهل صفوریه بهنام ذکوان هستی!» [۵۱]
ب. ابومعیط بن ذکوان بن امیه
گفته شده است: ذکوان نیز ابان را – که همان ابومعیط – است، به فرزندخواندگی گرفت! [۵۲] فضل بن عباس در شعر خود، از ابومعیط با عنوان «ابن ذکوان الصفوری» یاد کرد. [۵۳] زمخشری مینویسد: «ابومعیط، بردهای اهل صفوریه اردن بود که ابوعمرو او را به مکه آورد و به فرزندی گرفت!» [۵۴] معاویه در دفاع از آباء و اجداد خود، ابومعیط را نیز فرزند امیه معرفی کرد ولی دوباره پاسخ شنید: «این ادعای شماست!» [۵۵] مسعودی هم مینویسد: «عقیل میگفت ابومعیط، مردی یهودی از اهالی صفوریه بود.» [۵۶]
در نقل آبرومندانهتر ماجرا، پس از مرگ امیه، همسرش آمنه به پسر بزرگ امیه بهنام ابوعمرو رسید و نتیجهی این ازدواج، زائیده شدن ابومعیط بود. بنابراین فرزندان آمنه، هم برادران ابومعیط بودند و هم عموهایش!! [۵۷]
ج. عقبة بن ابیمعیط
رسولالله (ص) به عقبه فرمود: «تو قریشی هستی؟! تو بردهای اهل صَفّوریه هستی!» [۵۸] این مطلب، در ماجرایی میان عبدالملک و مردی سالخورده نیز بیان شده است. [۵۹] عقیل هم به عقبه گفت: «تو بهگونهای سخن میگویی گویا اصل خود را نمیدانی! تو بردهای اهل صفوریه هستی.» عقیل به این نکته اشاره داشت که پدر او یکی از یهودیان آن ناحیه بوده است. [۶۰] سهیلی نیز میپذیرد که ماجرای فرزندخواندگی، مربوط به عقبه است. [۶۱]
د. خاندان ابوالعاص
عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، میگفت: «نسل ابوالعاص، بردگانی اهل صفوریه هستند.» [۶۲]
بنابراین فرزندخواندگی یا یک مسألهی عادی در میان بنیامیه بوده است که در اینصورت، ادعای آن دربارهی امیه هم نیازمند دلیل محکمی نیست؛ بهویژه که بعدها معاویه با بیآبرویی و بیشرمی هرچه تمامتر، زیاد بن ابیه را به این خاندان پُر ظرفیت! افزود و هیچ ابایی از این کار نداشت! احتمال دیگر، این است که تمامی این موارد به یک مورد اصلی باز میگردد که در این فرض، اصلیترین متهم و گزینهی موجود، امیه است. اما پاسخ اینکه چرا منابع غیرشیعی از این حقیقت، حتی در دوران بنیعباس طفره رفتهاند، را باید در کلام سهیلی جستجو کرد؛ آنجا که مینویسد:
«خدا از کارهای دوران جاهلیت گذشته و از ایراد گرفتن به نسب دیگران نهی کرده است. حتی اگر این نهی الهی نبود، باز جا داشت بهخاطر جایگاه برخی از صحابه، نسبت به نسب بنیامیه کنکاشی نشود!» [۶۳]
منبع: حجةالاسلام مهدی طائب، «دشمن شدید»، دفتر دوم، چاپ دوم، تابستان ۹۸، انتشارات شهید کاظمی، صص۴۵-۶۲.
تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه
پینوشتها:
[۱] در نامهای که مأمون به اطراف و اکناف برای لعن بنیامیه فرستاد، تصریح شده است که هیچ اختلافی بر تطبیق این آیه بر بنیامیه نیست. (تاریخ طبری، ج۸، ص۱۸۵) حتی در گزارشی که نام بنیامیه از آن حذف شده، محتوای آن کاملاً گویای تطبیق آیه بر آنان است. (تاریخ بغداد، ج۴، ص۱۱۳) این تطبیق چنان بر برخی گران آمده است که انواع تلاشها برای خنثیسازی آن به کار گرفتهاند! گذشته از اشکال به ضعف سند، تلاش شده متن آن نیز تحریف شود. از یکی از همسران رسولالله (ص) نقل شده است که آن را بر خاندان ابوالعاص تفسیر نمود. (عمدة القاری، ج۱۹، ص۳۰) در تلاشی دیگر، نام قبیله، به کنایه ذکر شده! (زادالمسیر، ج۵، ص۴۰).
[۲] المستدرک، ج۳، ص۱۷۱؛ دلائل النبوة، ج۶، ص۵۱۰، شعب الایمان، ج۳، ص۳۲۳؛ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۲۵۷؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۱۱۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۷، ص۳۴۰؛ المحرر الوجیز، ج۵، ص۵۰۵؛ الکامل، ج۳، ص۴۰۷. ابنکثیر پس از دفاع از سند این حدیث، یکی از ایرادهایی را که از استاد خود برای اثبات ضعف متن این روایت نقل کرده است، عدم امکان شمول آن نسبت به حکومت یکی از سران صحابه و عمر بن عبدالعزیز است. (البدایة و النهایة، ج۶، ص۲۳۳و۲۷۴؛ تفسیر ابنکثیر، ج۴، ص۵۶۶و۵۶۷) غافل از آنکه این اشکال، حداکثر باعث نپذیرفتن تفسیر راوی است، نه باطل بودن اصل روایت. (برای نقلهای دیگری از روایت، ر.ک: الدرالمنثور، ج۴، ص۱۹۱). این روایت نیز با تحریفهایی روبهرو شده است؛ بهگونهای که گفته شده رسولالله (ص) این خواب را دربارهی خاندان حکم بن ابیالعاص دید. (المستدرک، ج۴، ص۴۸۰)؛ مسند ابویعلی، ج۱۱، ص۳۴۸؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۴۴ و در پردهی بعدی، نام این گروه، به کنایه ذکر شده! (جامع البیان، ج۱۵، ص۱۴۱؛ تفسیر ثعلبی، ج۶، ص۱۱۱).
[۳] المستدرک، ج۴، ص۴۸۰و۴۸۱؛ مسند ابویعلی، ج۱۳، ص۴۱۷؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۷۱؛ البدایة و النهایة، ج۶، ص۲۶۴؛ دلائل النبوه بیهقی، ج۶، ص۴۸۱ [پس از نقل عبارت «شرّ قبایل العرب بنو أمیة و بنو حنیفة و ثقیف» از رسولالله (ص)، نسبت به سند روایت مینویسد: قلت و لحدیثه هذا فی المختار بن أبیعبید الثقفی شواهد صحیحة.] عجیب آنکه احمد حنبل این روایت را با حذف نام بنیامیه نقل کرده! (مسند احمد، ج۴، ص۲۴۰) بخاری هم تنها به ذکر بنیحنیفه بسنده کرده است! التاریخ الکبیر، ج۵، ص۳۱۷).
[۴] دراینباره در آینده، بیشتر سخن خواهیم گفت. حتی رفتار زشت او با زنی از بنیزهره باعث جبههگیری طوائف مکه در برابر یکدیگر شد!
[۵] عبدالمطلب از بزرگان قریش بود و حرب بن أمیة بن عبدشمس هم از ندیمان او بود. عبدالمطلب همسایهای یهودی به نام ادینه داشت که در بازار تهامه به کاسبی مشغول بود. حرب که از این کار خوشش نیامد، گروهی از جوانان قریش را تحریک کرد تا او را کشتند. عبدالمطلب آنقدر پیگیر شد تا بالاخره ماجرا را فهمید. حرب، قاتلان ادینه را در پناه خود درآورد و کار چنان بالا گرفت که نفیل بن عبدالعزی را به قضاوت گرفتند. نفیل به نفع عبدالمطلب حکم کرد و خشم حرب را برانگیخت. عبدالمطلب از آن به بعد رفاقت با حرب را کنار گذاشت و به سراغ عبدالله بن جدعان رفت. عبدالمطلب همچنین حرب را رها نکرد تا صد شتر بهعنوان دیهی یهودی از او گرفت. (ر.ک: المنمق، ص۹۰ به بعد؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۷۲ به بعد؛ الکامل ابناثیر، ج۲، ص۱۵).
[۶] ابوسفیان در رفت و آمدهای تجاری خود به شام در زمان جاهلیت، زمینی در منطقه بلقاء به نام قبش خریداری کرده بود که بعد از وی به معاویه رسید. (فتوح البلدان، ج۱، ص۱۵۳) از خود ابوسفیان گزارش شده است، در ایامی که آتش جنگ میان قریش مکه و رسولالله (ص) که به مدینه هجرت کرده بود، شعلهور بود، برای تجارت به غزه رفت. آنجا او را برای تحقیق از اوضاع حجاز به دربار هرقل بردند و پس از پرسش و پاسخهایی که میان هرقل و او ردّ و بدل شد، هرقل به حقانیت رسولالله (ص) پی برد. (الاغانی، ج۶، ص۵۲۳ به بعد) براساس گزارشی دیگر، ابوسفیان با یکی از احبار منطقهی یمن، نشست و برخاست داشت. یک روز، حبر یهودی از ابوسفیان دربارهی خبر نبوّت رسولالله (ص) جویا شد و ابوسفیان، اخبار غلط به او داد. فردای آن روز، عباس، در حضور ابوسفیان، اطلاعات غلط او را تصحیح کرد و حبر یهودی با شنیدن اخبار درست سراسیمه بیرون رفت و فریاد برداشت: سر یهود، بریده شد! یهود کشته شد!… (الاغانی، ج۶، ص۵۲۶و۵۲۷) ابوسفیان یکی از پناهگاههای منافقان در روزگار خود بود! (الاغانی، ج۶، ص۵۲۲) پس از به حکومت رسیدن خلیفه سوم، ابوسفیان به ملاقات او رفت و امویان را خطاب کرد: حالا که حکومت به شما رسیده، همچون گوی آن را میان خود ردّ و بدل کنید که به خدا سوگند بهشت و دوزخی در کار نیست! (الاغانی، ج۶، ص۵۲۹) ازدواج رسولالله (ص) با امّ حبیبه دختر ابوسفیان، در سال شش هجری رخ داد. (مروج الذهب، ج۲، ص۲۸۹).
[۷] اینها همه در حالی بود که عقبه در کنار نضر بن حارث، دو پیک قریش به سوی یهودیان مدینه برای روشن شدن صحّت ادعای نبوت رسولالله (ص) بودند. (تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۱۲)
[۸] الکامل ابناثیر، ج۲، ص۷۲و۷۳.
[۹] ربیع الابرار، ج۵، ص۱۹۲.
[۱۰] انساب الاشراف، ج۲، ص۴۹.
[۱۱] سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۱۸۴.
[۱۲] انساب الاشراف، ج۵، ص۱۱۰.
[۱۳] همان، ج۵، ص۱۶۰؛ دلائل النبوة بیهقی، ج۳، ص۱۹۳. ماجرای محمد بن مسلمه و جسارت مرد یهودی، در دربار مروان حکم نیز گزارش شده. (المغازی واقدی، ج۱، ص۱۹۲و۱۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۵، ص۲۷۶).
[۱۴] معانی الاخبار، ص۳۴۶.
[۱۵] أبوک معاهر و أبوه عف / و ذاد الفیل عن بلد حرام.
[۱۶] النزاع و التخاصم، ص۵۰، شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۲۰۷.
[۱۷] شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۲۰۷.
[۱۸] الغارات، ج۱، ص۶۵؛ شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص۱۲۵.
[۱۹] نابغه، مادر عمروعاص، یکی از کنیزان معروف به زنا بود که ابوسفیان و ابولهب و عاص بن وائل و امیة بن خلف و هشام بن مغیره، در یک ظهر، با او همبستر شدند و عمرو که به دنیا آمد، همگی مدعی آن بودند و در حالیکه شباهت وی به ابوسفیان بیشتر بود؛ او را به عاص ملحق کردند! (ربیع الابرار، ج۴، ص۲۷۵؛ أنساب الاشراف، ج۶، ص۲۶۱).
[۲۰] انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۰۷و۳۰۸.
[۲۱] التذکرة الحمدونیة، ج۸، ص۳۱۱و۳۱۲؛ در این منبع گزارش دیگری نیز اضافه شده است که براساس آن، معاویه اذعان میکند مردم گمان میکنند پدر او، عباس بن عبدالمطلب است!
[۲۲] مسافر بن ابیعمرو بن امیة بن عبدشمس، پسرعموی ابوسفیان بود. وی پیش از ابوسفیان عاشق هند شده بود، بهگونهای که ماجرای عشق آن دو بر سر زبانها افتاد و مسافر از شرمِ این شهرت، مکه را به حیره ترک کرد! (تاریخ مدینة دمشق، ج۷۰، ص۱۷۳) البته ماجرا ظاهراً از عشقبازی گذشته و به اتهام رسیده بود! (انساب الاشراف، ج۹، ص۳۳۹و۳۴۰) کار از اتهام هم گذشته، و به بارداری هند رسیده بود! (الاغانی، ج۹، ص۳۷ [در ادامه میافزاید: پس از این ماجرا، هند از او خواست از مکه برود و او به حیره رفت.]) براساس تمامی منابع این ماجرا، در همین ایام فرار مسافر به حیره، أبوسفیان با هند ازدواج کرد.
[۲۳] عماره کسی بود که وقتی با عمروعاص برای بازگرداندن مسلمانان به حبشه رفتند، براساس نقل منابع غیرشیعی، توانسته بود با برخی زنان نجاشی، رابطهی پنهانی برقرار کند! (الاغانی، ج۹، ص۴۱)
[۲۴] ربیع الابرار، ج۴، ص۲۷۵و۲۷۶؛ شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص۳۳۶ (از ربیع الابرار).
[۲۵] انساب الاشراف، ج۵، ص۹۸و۹۹.
[۲۶] ربیع الابرار، ج۴، ص۲۷۶.
[۲۷] مروج الذهب، ج۳، ص۱۵.
[۲۸] تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۱. پس از این و در شخصیتشناسی سعد، خواهیم دید که سعد هرکه در نسب او تردید کند را لعن کرده بود!
[۲۹] نهجالبلاغه، نامهی ۱۷؛ مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۳۶۱؛ ربیع الابرار، ج۴، ص۲۱۶؛ التذکرة الحمدونیة، ج۷، ص۱۶۴.
[۳۰] مروج الذهب، ج۳، ص۱۴؛ وقعة صفین، ص۲۷۲؛ الفتوح ابناعثم، ج۳، ص۱۵۵؛ مناقب خوارزمی، ص۲۵۶؛ و…
[۳۱] کتاب سلیم، ص۳۳۷.
[۳۲] نهجالبلاغه، نامهی ۲۸؛ التذکرة الحمدونیة، ج۷، ص۱۶۴؛ النهایة ابناثیر، ج۱، ص۴۵۲؛ صبح الاعشی، ج۱، ص۲۷۵؛ نهایة الأرب، ج۷، ص۲۳۴.
[۳۳] جمهرة الامثال، ج۱، ص۳۷۰؛ مجمع الامثال، ج۱، ص۲۰۰و۲۰۱؛ الفائق، ج۱، ص۲۸۱؛ غریب الحدیث ابن قتیبه، ج۱، ص۲۸۶؛ المحبر، ص۱۵۸؛ و…
[۳۴] شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۲۳۴. هرچند این ماجرا نیز به درگیری میان امیه و عبدالمطلب تفسیر شده، ولی ناگفته پیداست که عبدالمطلب، پدر ابوطالب است نه پدربزرگ ایشان!
[۳۵] اخبار الدولة العباسیة، ص۵۰.
[۳۶] شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص ۲۲۹ (از صاحب کتاب واقدی)، البته در ادامهی این ماجرا و برای توضیح مالکیّت بنیهاشم بر امیه، داستانی میان وی و عبدالمطلب نقل شده که براساس آن، از آنجا که امیه مسابقهی خود با عبدالمطلب را باخت، مجبور شد به مدت ده سال در ازای سیر شدن شکمش، برای عبدالمطلب بندگی کند! ولی ما دلیلی بر پذیرش این داستان نمیبینیم. بنابراین امیه، بردهی واقعی بنیهاشم بهشمار میآید.
[۳۷] الکامل، ج۲، ص۱۷؛ عمدة القاری، ج۱۶، ص۳۰۱؛ البدایة و النهایة، ج۲، ص۳۱۱.
[۳۸] جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۱؛ الکامل، ج۲، ص۱۶.
[۳۹] المنتظم، ج۲، ص۲۱۱.
[۴۰] الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۷.
[۴۱] تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۲۷.
[۴۲] همان، ص ۴۲۸؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲۲۸ [از بخاری].
[۴۳] البدایة و النهایة، ج۴، ص۲۲۸.
[۴۴] این گزارش را در منابع متعدد غیرشیعی میتوان مشاهده نمود. در بسیاری از این متون، نامی از بنیزرقاء نیست. برای گزارشهایی که شامل کنایهی سفینه به بنیزرقاء است ر.ک: سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۱؛ المصنف ابن ابیشیبه، ج۸، ص ۳۵۵؛ اسدالغابه، ج۲، ص۳۲۴.
[۴۵] الروض الانف، ج۳، ص۶۵، دربارهی ماهیت زرقاء، چند نظر وجود دارد. یکی اینکه مادر امیه باشد. این نظر را عبارتی که از سفینه نقل شد نیز تقویت و تثبیت میکند؛ چرا که او از بنیامیه با عبارت «بنیزرقاء» یاد کرد. نظر دوم این است که زرقاء، مادربزرگ مروان و همسر ابوالعاص بن امیه باشد. این اثیر، چنین اعتقادی دارد. (الکامل ابناثیر، ج۴، ص۱۹۴) ابن عساکر نیز گزارشی دارد که با این نظر و نظر اول سازگار است. (تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۱۰) نظر سوم این است که زرقاء، مادر مروان و همسر حکم بن ابوالعاص باشد. ابنحزم و برخی دیگر، این عقیده را دارند. (جمهرة انساب العرب، ص۸۷؛ و…). آنچه این نظر را تأیید میکند، اینکه در موارد متعددی، مروان بن حکم و عبدالملک مروان با عبارت «ابن الزرقاء» نکوهش شدهاند. بهعنوان نمونه: میان امام حسین (ع) و مروان (تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۹۲)، و احنف و عبدالملک مروان (تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۳۶۰)، و حلحله و عبدالملک (تاریخ مدینة دمشق، ج ۱۵، ص۱۳۹)، و ابوسعد انصاری و مروان (تاریخ مدینة دمشق، ج۲۶، ص۱۱۱)، و ابنزبیر و مروان (تاریخ مدینة دمشق، ج۲۸، ص۲۰۶)، و عایشه و مروان (تاریخ مدینة دمشق، ج۳۵، ص۳۶)، و عمرو بن سعید بن عاص و عبدالملک (تاریخ مدینة دمشق، ج۴۶، ص۴۳)، و خواهر عبدالله بن عامر و مروان (تاریخ مدینة دمشق، ج۷۰، ص۲۷۸)، و عمروعاص و مروان (انساب الاشراف، ج۶، ص۲۶۱)، و معاویه و مروان (انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۸). میتوان نظر اول را قویترین نظر بهشمار آورد. در پاسخِ فراوانیِ استعمال «ابن الزرقاء» دربارهی مروان و نسل او، میتوان گفت: اولاً این فراوانی میتواند مستند به کلامی باشد که منتسب به رسولالله (ص) است. گزارش شده مروان نوزاد را پیش رسولالله (ص) آوردند، آن حضرت از وی با همین وصف یاد کرد. (الفتن نعیم، ص۷۲) ولی این گزارش هیچ دلالتی ندارد که زرقاء، نام مادر مروان بوده و میتواند نام مادر امیه باشد. ثانیاً از آنجا که بدنام کردن مادر امیه، باعث بدنامی معاویه نیز خواهد بود، نباید انتظار داشت که این عبارت، بهصورت گسترده دربارهی بنیامیه به کار رفته باشد. بلکه بعید نیست برخی از کسانی که نمیخواستند حساسیّت عمومی را برانگیزند، این عبارت را دربارهی مروانیان، که هیچ نام نیکی در جامعه نداشتند بهکار میبردند ولی نظرشان به تمامی بنیامیه بود.
[۴۶] المعارف، ص۳۱۸؛ المنمق، ص۹۹و۱۰۰. البته طبق گزارشی که پیش از این گذشت، ابوعمرو با مادر خود در زمان حیات پدرش ازدواج کرد!
[۴۷] المعارف، ص۳۱۹.
[۴۸] الاصابه، ج۱، ص۵۳۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۱۸۱.
[۴۹] الاغانی، ج۱، ص۴۵.
[۵۰] انساب الاشراف، ج۹، ص۳۳۹.
[۵۱] الاحتجاج، ج۱، ص۴۱۲.
[۵۲] المنمق، ص۱۰۰.
[۵۳] فضل در شعری تند اینگونه سرود: أ تطلب ثاراً لست منه و لا له * و أین ابن ذکوان الصفورى من عمرو؟ / کما اتصلت بنت الحمار بأمها * و تنسى أباها إذ تسامی أولی الفخر (تاریخ طبری، ج۳، ص۴۴۹).
[۵۴] ربیع الابرار، ج۱، ص۱۵۰و۱۵۱.
[۵۵] الاصابه، ج۵، ص۳۹۸.
[۵۶] مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۶.
[۵۷] الاغانی، ج۱، ص۴۸.
[۵۸] المعارف، ص۳۱۹؛ شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص۲۹۳.
[۵۹] الفتوح ابن اعثم، ج۲، ص۵۶۳.
[۶۰] مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۶.
[۶۱] الروض الانف، ج۳، ص۶۵. عقبة بن ابیمعیط، از اسرای جنگ بدر بود که به دستور رسولالله (ص) کشته شد. عقبه به رسولالله (ص) اعتراض کرد: از میان قریش فقط مرا میکشی؟ فرمودند: آری! گفت: چه کسی متکفل فرزندانم میشود؟ فرمودند: آتش! (الاغانی، ج۱، ص۴۹؛ الکامل، ج۲، ص۷۴) عقبه از کسانی بود که به شدّت رسولالله (ص) و مسلمانان را اذیت میکردند. در یک نمونه، ظرفی پر از مدفوع را بر درب خانه رسولالله (ص) گذاشت! (الکامل، ج۲، ص۷۴) عقبه کسی بود که بهگفتهی عبدالله بن عمرو، بدترین رفتار مشرکان را با رسولالله (ص) داشت. او بود که یک بار، لباسش را دور گردن رسولالله (ص) پیچیده و تلاش میکرد ایشان را خفه کند! (الاغانی، ج۱، ص۵۰).
[۶۲] تاریخ طبری، ج۵، ص ۱۵۷.
[۶۳] الروض الانف، ج۳، ص ۶۵.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ نارنجی در تیترهای فرعی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده میشود.
تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه ، تبارشناسی بنیامیه