یهود و ترور شخصیتی

یهود و ترور شخصیتی در تاریخ اسلام

تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمن‌شناسی تاریخی (قسمت چهاردهم) ترور شخصیتی

یکی از راه‌های مبارزه با حق، ترور شخصیتی بوده است. دست‌هایی را در تاریخ می‌توان یافت که با جعل روایات و یا تحریف تاریخ و یا رفتارهای تحقیرآمیز، به ترور شخصیتی پرداخته‌اند. در ادامه، برخی از این تحریف‌ها و ترورها را بررسی می‌کنیم.

۱- ترور شخصیت خدیجه سلام‌الله‌علیها

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برای تجارت باید از خدیجه سلام‌الله‌علیها مال التجاره می‌گرفت. بررسی داستان ازدواج نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از این جهت مهم است که ببینیم آیا گروهی وجود داشته که خدیجه سلام‌الله‌علیها را هتک کند و از ارزش او بکاهد. حتی یکی از ابزارهای آزردن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، نکوهش خدیجه صلی‌الله‌علیه‌وآله بود، که نشان می‌دهد دستی در کار بوده تا حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها را تحقیر کند؛ بنابراین، این نقل که ایشان دوبار ازدواج کرده بود، از جعلیات است. (۳۶)
خدیجه سلام‌الله‌علیها دختر مکه و پسر عمویش، ورقة بن نوفل از کشیشان و بزرگان است. دین این خانواده مسیحیت و خدیجه سلام‌الله‌علیها مومن محض به عیسی علیه‌السلام – یعنی اسلام حقیقی آن روز- بود. در نتیجه، خدیجه سلام‌الله‌علیها با آگاهی از اطلاعات آیین خود درباره پیامبر آخرالزمان، منتظر بود پیامبری در مکه ظهور کند تا همسر او شود. وی سرآمد زنان مکه بود و جمال، مال و مهم‌تر از همه، پاکدامنی‌اش، زبانزد همگان، در تجارت نیز با مردان فراوانی روبه‌رو بود، ولی احدی نتوانست او را به چیزی متهم کند. وی خواستگارهای فراوانی داشت، اما به همه پاسخ منفی داد و برای همه مبهم بود که چرا ازدواج نمی‌کند.
گویی ابوطالب نیز اموری را می‌دانست. از همین رو از خدیجه سلام‌الله‌علیها مال‌التجاره گرفت. میسره مسئول دفتر خدیجه سلام‌الله‌علیها، از مسیحیان باسواد بود که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را در آن سفر تجاری همراهی کرد و گزارش سفر را مفصل برای خدیجه سلام‌الله‌علیها برد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دو برابر مال‌التجاره را باز گرداند. (۳۷) این از شخصی که برای نخستین بار تجارت می‌کرد، اعجاز است.
در گزارش میسره، اموری به چشم می‌خورد که طبق علائم اهل کتاب، علائم پیامبری بود. (۳۸) خدیجه سلام‌الله‌علیها به محض دریافت این اطلاعات، شخصی را به منزل ابوطالب فرستاد و پیام داد که حاضر است با پسر ابوطالب ازدواج کند. (۳۹) بر این اساس، به نظر می‌رسد ازدواج نکردن ایشان در مکه طلسمی شده بود و این پیشنهاد به معنای تصمیم قطعی بر ازدواج بود؛ در حالی که پانزده سال اختلاف سنی داشتند. نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز می‌دانست که خدا خدیجه سلام‌الله‌علیها را برای او نگه داشته است. خدیجه سلام‌الله‌علیها ام‌الائمه بود و تنها زنی که نامش در زیارت‌نامه معصومان ذکر شده است، از باب نمونه در زیارت امام حسین علیه‌السلام آمده است: «السلام علیک یابن خدیجة الکبری». (۴۰)
پس از این پشنهاد، مکه بر خدیجه شورید. در مجلس عقد حضرت نیز عده‌ای که پیش‌تر پاسخ منفی از خدیجه سلام‌الله‌علیها شنیده بودند، برای تحقیر خدیجه سلام‌الله‌علیها از مهریه سخن گفتند. حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها برخاست و خطبه عقد را خواند و گفت:
«قد زوجتک یا محمد نفسی و المهر علیّ فی مالی (۴۱) ای محمد، خود را همسر تو ساختم و مهر را نیز از مال خودم قرار دادم».
به این ترتیب، این بانوی فرهیخته آبروی خاندان ابوطالب را به زیباترین شکل با شکستن خود، خرید. حاضران در مجلس به تمسخر گفتند: مرد باید مهریه دهد یا زن؟ ابوطالب برخاست و گفت: برای چنین دامادی، زن باید مهریه بدهد و اگر فرزندان شما بودید باید آن قدر مهریه دهید تا به شما دختر دهند. (۴۲) این پاسخ قاطعانه، از معرفت و شناخت ابوطالب به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حکایت دارد و تاریخ، بی‌انصاف است که درباره او ظالمانه می‌گوید: او مشرک از دنیا رفت.

۲. ترور شخصیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

خدیجه سلام‌الله‌علیها و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ازدواج کردند. حضرت خدیجه از همان نخستین روز، همه اموال را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بخشید. به این ترتیب، مدیریت اموال خدیجه سلام‌الله‌علیها در اختیار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار گرفت. این اموال، هم پیش از رسالت و هم پس از آن، بسیار گره‌گشا بود. پیش از رسالت، حضرت با این مال به وضع مردم رسیدگی می‌کرد و خانه امید همه تنگدستان خانه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بود. پس از بعثت نیز او رئیس تجار مکه به شمار می‌رفت. پول آن زمان درهم و دینار بود که وزن زیادی داشت و معمولاً در کاروان‌های تجاری، یک یا دو شتر تنها به حمل پول اختصاص داشت. دزدان نیز درصدد یافتن این پول‌ها بودند. از این رو، هنگامی‌که تجار مسیر یمن به مکه و سپس به شام را می‌پیمودند، پول خود را امانت می‌گذاشتند ولی در بازگشت و هنگام تحویل گرفتن امانت خود، متوجه می‌شدند که مقداری از آن کم شده است و کاری نمی‌توانستند بکنند. تجار با ورود پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به گردونه تجارت، پول خود را نزد او به امانت می‌گذاشتند و این مسئله تا هنگام هجرت حضرت ادامه یافت. حتی همان‌ها که با او جنگ داشتند. هنگام تجارت مال خود را نزد او به امانت می‌گذاشتند. هنگام هجرت به مدینه، آن حضرت به علی علیه‌السلام فرمود که امانت‌های مردم را بازگرداند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با این خصایل میان مردم مشهور بود و در مکه‌ای که کانون خطا بود، خطایی از او سر نزد. از ۲۵ تا ۴۰ سالگی در صف مقدم تجارت و خیرات و نیکی‌ها بود؛ همه در مکه شیفته اخلاق او بودند. اینکه پس از بعثت نتوانستند ایشان را در مکه ترور کنند، به دلیل همین پیشینه بود. در افکار عمومی، همه به دلیل محبت‌هایش، به او مدیون بودند.

الف. تحریف در چگونگی آغاز بعثت

چهل سال از عمر محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گذشت که رسالت به او ابلاغ شد. در داستان وی دروغ‌های بسیاری نقل شده است. آورده‌اند؛ پیامبر در غار حرا بود که جبرئیل نازل شد و گفت: بخوان، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله گفت: خواندن نمی‌دانم. فرشته وحی، حضرت را فشار محکمی‌داد و سپس گفت: بخوان. دوباره حضرت گفت: خواننده نیستم. پس جبرئیل دوباره او را فشاری داد و گفت: بخوان. حضرت فرمود: چه بخوانم؟ گفت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ‌». (۴۳) جبرئیل رفت و لرزشی بر حضرت عارض شد؛ از کوه پایین آمد و به سوی خانه رفت و سراسیمه فرمود: «زمّلونی زمّلونی ؛ مرا بپوشانید». خدیجه سلام‌الله‌علیها پرسید: چه شده است؟ حضرت فرمود: بر عقل خویش می‌ترسم! خدیجه سلام‌الله‌علیها نزد ورقة بن نوفل رفت و شرح احوال حضرت را بیان کرد. ورقه از ایشان سوالاتی پرسید و آنگاه گفت: «هذا ناموس الاکبر»؛ این همان است که بر موسی و عیسی علیهما‌السلام نازل شده است. ترس خدیجه سلام‌الله‌علیها کاسته شد و نزد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بازگشت. (۴۴)
پاسخ منطقی به کسی که می‌گوید بخوان، این پرسش است که چه بخوانم؟ تا او نگفته چه بخوان، نمی‌توان پاسخ داد که خواندن نمی‌دانم. بنابراین، ظاهر داستان با حقیقت و عقل سازگاری ندارد. جاعلان این داستان، درصدد بوده‌اند به نوعی از شخصیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بکاهند و داستان وحی را به گونه‌ای بیان کنند که گویی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پیش از رسالت، جاهل بوده و از رسالت خویش بی‌خبر.

ب. بی‌سوادی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

آیا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خواندن نمی‌دانست؟ آیا اگر یك کلمه به او می‌گفتند، نمی‌توانست آن را تکرار کند یا از روی کتاب بخواند؟ فرض می‌گیریم که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بی‌سواد بود و خواندن نمی‌دانست؛ مگر جبرئیل کتاب آورده بود؟ آیا تکرار کلمه به کلمه وحی، به سواد خواندن و نوشتن نیاز داشت؟!
طبق این داستان، جبرئیل آمده بود تا وحی را کلمه به کلمه به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بگوید و او نیز تکرار کند، آیا محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله چهل ساله، بزرگِ تاجران عرب و محبوب مردم، نمی‌توانست چند کلمه را تکرار کند؟ این اهانتی بزرگ به ساحت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است.
در معنای امی‌بودن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در روایات آمده است: آن بزرگوار، منسوب به «ام القرا» یعنی مکه بوده است. (۴۵) کلمه «الام» نیز در قرآن به معنای مکه به کار رفته است. آنجا که می‌فرماید:
«وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا». (۴۶)
به جوادالائمه علیه‌السلام عرض شد: مردم گمان می‌کنند پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله را به این جهت اُمّی گفته‌اند که نمی‌توانست بنویسد. حضرت فرمودند: لعنت خدا بر آنان باد، دروغ می‌گویند. این سخن آنان کجا و سخن خدا کجا که درباره پیامبر اسلام علیه‌السلام فرمود: «اوست خدایی که به میان مردمی بی‌کتاب، پیامبری از خودشان مبعوث داشت، تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمتشان بیاموزد اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند». (۴۷) چگونه می‌شود پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله چیزی را نداند و به ایشان بیاموزد؟ (۴۸) به خدا سوگند، پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله به ۷۲ زبان می‌خواند و می‌نوشت. (۴۹) چرا که اگر نمی‌توانست بخواند و بنویسد، نقص بزرگی برای پیامبری آن حضرت بود، در صورتی که آن بزرگوار کوچک‌ترین نقصی نداشت.
آن حضرت پیش از بعثت نمی‌خواند و نمی‌نوشت تا بر دشمنان حضرت ثابت شود که قرآن از سوی خداست و بر آن حضرت نازل می‌شود، نه این‌که از کسی بیاموزد و یا به دست خویش بنویسد. خداوند در این‌باره فرموده است:
«و ما کنت تتلو من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک اذاً لارتاب المبطلون (۵۰) تو پیش از قرآن هیچ کتابی را نمی‌خواندی و به دست خویش کتابی نمی‌نوشتی. اگر چنان بود، اهل باطل به شک می‌افتادند».
امیرالمومنین و دیگر اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز در محضر استادی زانو نزده بودند و با این حال، عالم جامع علوم الهی بودند و حتی علی علیه‌السلام کاتب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز بود.
یهودیان برای تهاجم روانی بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قصد داشتند بین مردم شایع کنند که او قرآن را از روی کتاب‌های یهود نوشته است. در این صورت، مردم می‌گفتند: کسی که عربی را نمی‌خواند، کتاب‌های عبری شما را کجا خوانده است؟! و یهودیان مجبور بودند بگویند: خدا به او آموخته است. بنابراین، این نتیجه به دست می‌آمد که اگر خدا به او آموخته، پس او پیامبر است.
آورده‌اند: در سال هفتم هجری و در جریان صلح حدیبیه، هنگام امضای عهدنامه، پس از اختلاف با سفیر قریش بر سر لقب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله (محمد رسول‌الله در عهدنامه) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به علی علیه‌السلام فرمود: لقب را از عهدنامه پاک کند. علی علیه‌السلام عرض کرد: دست من یارای محو آن‌را ندارد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: انگشتم را روی نامم قرار بده تا آن را پاک کنم. (۵۱) این قسمت از داستان را نمی‌توان به آسانی باور کرد. در آن مدت، بارها نام و لقب حضرت در برابر ایشان نوشته شده بود، آیا ایشان نمی‌توانست نام و لقب خود را از دیگر کلمات تشخیص دهد؟ افزون بر آن‌که، نقل‌های دیگر، بیان‌گر آن است که خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله این قسمت را اصلاح کرد. (۵۲) همچنین مسئله اطاعت نکردن امیرالمومنین علیه‌السلام از امر پیامبر که در این داستان به چشم می‌خورد، بعید به نظر می‌رسد.
داستان حقیقی وحی این است: قرآن دو گونه نازل شده است: دفعی و تدریجی، خداوند درباره نزول قرآن می‌فرماید:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ (۵۳) ما در شب قدر نازلش کردیم».
در جای دیگر می‌فرماید:
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (۵۴) ماه رمضان که در قرآن نازل شده است».
از این آیات می‌توان دریافت که لیلة القدر در ماه مبارک رمضان است؛ بنابراین، قرآن در ماه رمضان نازل شده است. اگر رمضانی که در قرآن به آن اشاره شده، رمضان سال بعثت باشد، نزول قرآن، دو ماه پس از بعثت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله (۲۷ رجب) بوده است. در این صورت، دیگر معنا ندارد که بگوید این قرآن را در ماه رمضان نازل کردیم، چرا که در ماه رجب (دو ماه پیش) نازل شده بود. پس قرآن در رمضان پیش از بعثت، نازل شده است و معنا ندارد که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در غار حرا چیزی از آن نداند. اصولاً وحی بر قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل می‌شد:
«فانه نزله علی قبلک بإذن الله (۵۵) اوست که این آیات را به فرمان خدا بر دل تو نازل کرده است».
آن حضرت در شب قدر، کل قرآن را دریافت کرده است و شب قدر واقعی در این عالم، زمان ندارد شب قدر، وجود نازنین پیامبر اکرم است. او با قرآنش به دنیا آمده است و هیچ زمانی نبوده که قرآن را نداند. شان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از عیسی علیه‌السلام بالاتر است. عیسی علیه‌السلام زمانی که در گهواره بود، از کتابش آگاهی داشت و فرمود:
«اِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیاً (۵۶) من بنده خدایم، به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است».
بنابراین آیا می‌توان پذیرفت قرآن را در چهل سالگی بر پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله بخوانند و او آن را نشناسد؟! در حالی که در روایات آمده است:
«کنت نبیاً و آدمُ بین الماء و الطّین (۵۷) هنگامی‌که آدم علیه‌السلام بین آب و گل بود، من پیامبر خداوند بودم».
در واقع، رسالت از غار حرا آغاز شد و او از آن زمان، اجازه ابلاغ یافت.

ج. ترس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و تردید و تشکیک در وحی

از دیگر جعلیات تاریخ، مسئله ترس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از جبرئیل و تردید و تشکیک ایشان در وحی است. مطابق این روایات، خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در غار حرا در وحی خداوند تردید داشت و پس از بیان آن حالات به خدیجه سلام‌الله‌علیها و ورقة بن نوفل، دریافت که وظیفه سنگین رسالت به او سپرده شده است!!
امیرالمومنین علیه‌السلام ترس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و تردید و تشکیک ایشان را هنگام نزول وحی نفی می‌کنند. حضرت در این‌باره می‌فرمایند:
«همواره چونان بچه اشتری که در پی مادر خویش است، در پی او بودم. او از اخلاق خویش هر روز مرا پرچمی برمی‌افراشت و به پیروی‌ام فرمان می‌داد. راه و رسم او چنین بود که هر سال چندی را در غار حرا می‌گذرانید، که تنها مرا رخصت دیدارش بود و کسی جز من او را نمی‌دید. آن روزها تنها سرپناهی که خانواده‌ای اسلامی را در خود جای داده بود، خانه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و خدیجه سلام‌الله‌علیها بود و من سومین‌شان بودم. روشنایی وحی را می‌دیدم و عطر پیامبری را می‌بوییدم. به هنگام فرود وحی بر او – که درود خدا بر او و خاندانش باد- بی‌گمان ناله شیطان را شنیدم. پرسیدم: ای رسول خدا این ناله چیست؟ در پاسخ فرمود: این شیطان است که از پرستیده شدن، نومید شده است. بی‌تردید آنچه را که من می‌شنوم، تو نیز می‌شنوی و آنچه را که من می‌بینم، تو نیز می‌بینی، جز این‌که تو پیامبر نیستی، هرچند که وزیر منی و رهرو بهترین راهی». (۵۸)
در این بیان امیرالمومنین علیه‌السلام هیچ سخنی از ترس و تردید پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست.
آورده‌اند: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از نزول وحی، فرمود: «دثّرونی دثّرونی (۵۹) مرا بپوشانید».
سپس آیه نازل شد:
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ (۶۰) ای جامه در سر کشیده، برخیز و بیم ده»
شاید نزول این آیه زمانی بوده است که تبلیغ می‌بایست علنی می‌شد. دعوت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به توحید، سه سال غیرعلنی بود؛ سپس با نزول این آیات، دستور تبلیغ علنی آمد، یعنی ای کسی که با حرکت پوشیده می‌روی، برخیز و علنی دعوت کن.
داستان وحی به آن شکل، بالاترین اهانتی است که در طول تاریخ به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شده است. برخی اصل داستان را می‌پذیرند و ترس حضرت را توجیه می‌کنند که به سبب سنگینی وحی بوده است. آیا به راستی جبرئیل ترس داشت؟! آیا مقام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پایین‌تر از جبرئیل بود که وقتی جبرئیل با او سخن می‌گفت، حضرت خسته و آزرده می‌شد؟! هرچند در روایات آمده است که با نزول وحی، قطرات عراق بر پیشانی ایشان می‌نشست؛ (۶۱) اما به این روایات نیز باید با چشم تردید نگریست. اگر نزول جبرئیل، چنین حالتی در پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ایجاد می‌کرد، پس چرا درباره فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها که پس از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله جبرئیل با ایشان سخن می‌گفت، چنین حالتی نقل نکرده‌اند؟! (۶۲) بنابراین، این‌گونه مطالب، در راستای هتک شخصیت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است.
در مقام و شخصیت حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است:
«وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى‌ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى‌ فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى‌ (۶۳) و او به کناره بلند آسمان بود، باز نزدیک شد و فرود آمد پس رسید به مسافت دو کمان یا نزدیک‌تر از آن».
در شب معراج هنگامی‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با جبرئیل بالا می‌رفت، به مکانی رسیدند که جبرئیل به اندازه یک بند انگشت نیز نمی‌توانست بالا برود، اما رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسیار بالاتر از آن راه یافت. (۶۴)

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
36- برای نمونه بنگرید: سخن یکی از زنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به ایشان (بحارالانوار، ج۱۶، ص۸؛ کشف ج۲، ص۱۳۱).
37- ر.ک: الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۰؛ کشف الغمه، ج۲، ص۱۳۱.
38- کشف الغمه، ج۲، ص۱۳۱.
39- الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۰.
40- تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۶.
41- الکافی، ج۵، ص۳۷۵؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۶۴، بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۴.
42-الکافی، ج۵، ص۳۷۵.
43- علق، آیه۱.
44- بحارالانوار، ج۱۸، صص ۱۹۴ و ۱۹۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۴۲.
45- مجموع البیان، ج۴، ص۱۱۰؛ التبیان، ج۴، ص۲۰۱؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۱۰.
46- انعام، آیه۹۲.
47- جمعه، آیه۲.
48- علل الشرایع، ج۱، صص ۱۲۴ و ۱۲۵؛ بصائرالدرجات، ص۲۲۵؛ الاختصاص، ص۲۶۳.
49- علی الشرایع، ج۱، ص ۱۲۵.
50- عنکبوت، آیه ۴۸.
51- صحیح البخاری، ج۴، ص ۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۱۲۰.
52- صحیح البخاری، ج۳، ص۱۶۸ و ج۵، ص۸۵؛ مسنداحمد، ج۴، ص۲۹۸.
53- قدر، آیه۱.
54- بقره، آیه ۱۸۵.
55- بقره، آیه ۹۷.
56- مریم، آیه ۳۰.
57- مناقب آل ابی طالب، ج۱، صص ۱۸۳ و ۱۸۴؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۴۰۲؛ ج۱۸، ص۲۷۸ و ج۹۸، ص۱۵۵.
58- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲(قاصعه).
59- بحارالانوار، ج۱۸، صص ۱۶۶ و ۱۶۷.
60- مدثر، آیات ۱ و ۲.
61- کمال الدین و تمام النعمه، ص ۸۵.
62- الکافی، ج۱، ص ۲۴۱
63- نجم، آیات ۷ و ۹.
64- ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص ۳۳۴؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص ۳۸۲.

منبع: حجت‌الاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم.

تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:

تلگرام اندیشکده مطالعات یهود

همچنین ببینید

سند تاریخی از شهادت امیرالمؤمنین (ع) به دست معاویه

تاریخ سبئوس که نگارش آن در زمان خلافت معاویه به پایان رسیده برخلاف مشهورات سُست تاریخی شهادت امیرالمؤمنین (ع) را به خود معاویه منسوب می‌کند.

یک نظر

  1. از ابتدا تا این مرحله از این مقاله را با شوق تمام خوندم و خیلی موارد دستم اومده. خدا خیر دنیا و اخرت بهتون عنایت کنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × 2 =