در بررسی تاریخ صدر اسلام، این نکته نیازمند بازبینی است که چرا سه خلیفه پس از پیامبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) با ترور از دنیا رفتند؟ و نیز جای این پرسش است که چرا عوامل این ترورها، غیر از عامل ترور علی علیهالسلام که دستگیر شد، مخفی مانده و هیچگاه شناخته نشدند؟! ترور خلیفه دوم
پیامبران و معصومان هرچه بیشتر در بین مردم بمانند، موجب خواستنیتر شدن آنهاست و ارزشهای آنها را بیشتر متجلی میکند، اما بقای دیگران، موجب افشای نقصها و روگردانی مردم از آنها شده، نقاط ضعف آنها را روشن میکند. عمر بن خطاب همین وضعیت را داشت و هرچه پیش میرفت، جایگاهش را نزد مردم از دست میداد.
او برای حل این معضل، سیاست پیچیدهای را در پیش گرفت. با طرح جنگ با ایران و روم، مسئلهی کشورگشایی را پیش آورد که موجب انحراف اذهان از امر ولایت شد. طبعاً معطوف شدن فکر اصحاب به امور جنگی و پیش آمدن اقتضائات خاص فتوحات، چون دستیابی افراد به غنایم فراوان و خو گرفتن به زندگی اشرافی، موضوعات دیگر را کاملاً تحت شعاع قرار داده، به بوتهی فراموشی میسپرد.
وسعت سرزمینهای اسلامی در اواخر خلافت عمر بن خطاب در سال ۶۴۴ میلادی
افزون بر آن، سیاست منع نقل حدیث و سیرهی نبوی که از زمان ابوبکر آغاز شده بود، از سوی عمر با شدت عمل پیگیری شد. او به شماری از اصحاب پیامبر (ص) که قانون منع نقل حدیث را چندان رعایت نمیکردند، اجازه خروج از شهر مدینه را نمیداد. (۱) در موارد بسیاری، تعدادی از اصحاب را به دلیل نقل حدیثی از پیامبر (ص) به آزار و اذیت گرفتار میساخت و حتی به توهین و تهدید (۲) آنان میپرداخت.
امیرمؤمنان علیهالسلام در مواقع ناتوانی خلفا در حل معضلات، شاخصی بود تا مردم با مقایسهی آنها با ضعفها آگاه شوند و با گذشت زمان، ضعف حکومت بارزتر شده، امیرمؤمنان علیهالسلام محبوبتر میشد. در این مدت امیرمؤمنان علیهالسلام در مدینه باقی ماند و با حضورهای گاه و بیگاه خود، به تدریج به افشاگری میپرداخت.
هنگامی که عمر به عنوان جانشین رسول الله (ص) فتوا میداد و علی علیهالسلام ثابت میکرد که او اشتباه کرده، به یکباره آن شخصیت فرو ریخته، به تدریج بین مردم سقوط میکرد. چهبسا ادامهی این وضع، سیر حوادث را به شورش عمومی مردم میکشاند؛ شورشی از روی آگاهی، این گام بلندی بود که جامعه اسلامی با پی بردن به اشتباهشان، نزد علی علیهالسلام آمده، او را برای حکومت دعوت کنند. همانند اتفاقی که در پایان حکومت عثمان پیش آمد. شاهد ما بر اینکه این زمزمهها در زمان عمر نیز در میان اصحاب بوده، سخن خود عمر است که در خطبههای نماز جمعه گفت:
شنیدهام فردی از اصحاب گفته: بیعت با ابوبکر امری دفعی و حساب نشده بود و ما پس از مرگ عمر با فلانی بیعت خواهیم کرد. آری، بیعت با ابوبکر امری حساب نشده بود که خدا شر آن را حفظ کرد. بدانید که هرکس به آن روش برگردد باید کشته شود… (۳)
عمر نیز در پایان دهمین سال حکومتش به همان نقطهای رسیده بود که ابوبکر پس از دو سال به آن رسید. جامعه دیگر او را برنمیتافت و باید از میان میرفت. برخی، از جمله ابی بن کعب سه روز پیش از ترور عمر، از مرگ او آگاه بودند! او ادعا میکرد که این اطلاعات خویش را از تورات گرفته است! (۴)
نقاشی قتل عمر بن خطاب به دست ابولؤلؤ
بحث ترور عمر، از پیچیدهترین و مخفیترین مسائل تاریخی است. اطلاعات درستی در اینباره نیست و اطلاعات انحرافی نیز در تاریخ بسیار آمده است. شخصیت ترورکننده برای ما شناختهشده نیست و به آنچه که به عنوان انگیزه ترور نقل شده، هیچ اعتمادی نمیتوان کرد. به دلیل اینکه انگیزه مطرح شده در این رویداد، از معصومان نقل نشده است.
افزون بر آن، ترور مسئول مقتدر یک حکومت قدرتمند نمیتواند انگیزهای پیش پا افتاده و ساده داشته باشد؛ چنانکه دلخوار شدن ابولؤلؤ در حمایت لفظی عمر از مغیرة را دلیل آن دانستهاند. (۵) این ترور، بنابر دلایل زیر، انگیزهای سیاسی داشته است:
۱. ابولؤلؤ مجری این ترور، بسیار مشکوک است. او ایرانیای است که در نبرد ایران و روم به اسارت رومیان در آمده، سپس در نبرد مسلمین و رومیان به دست مسلمانان اسیر شده است (۶) و به رغم منع عمر از انتقال غلامان ایرانی به داخل مدینه، در مدینه زندگی میکند. او عبدی گمنام است و به تنهایی نمیتوانسته خلیفه حفاظت شده را ترور کند. پس حتماً باید دارای تشکلی قویتر از گارد محافظ عمر باشد و یا بتواند کسی را در سیستم او نفوذ دهد. اینکه پس از ترور، ردّی از او نمییابیم، خود شاهدی بر این ادعاست.
۲. کسی که او را به مدینه آورده، مغیرة بن شعبه است که خود از مشاوران ابوبکر و عمر (۷) و در زمرهی عمّال حکومت عمر و دارای جایگاهی والا نزد اوست.
۳. فرجام ابولؤلؤ مورد اختلاف است، بعضی گفتهاند او پس از ترور به خودکشی دست زد. (۸) اگر ابولؤلؤ دست به انتحار زده باشد، باید محل دفنش در تاریخ روشن باشد و اگر توانسته از این مهلکه بگریزد، چگونه از گارد حفاظتی عمر عبور کرده است؟ فرار غلامی که ایرانی بودنش مشخصهی او برای شناسایی است، از میان کوچههای مدینه، آنهم در حالی که مأموران از پشت سر در حال تعقیب اویند، امری ناممکن است.
۴. عمر در این ترور به سرعت کشته نمیشود. در حقیقت ضربهی ابولؤلو به گونهای نیست که عمر در اثر آن بلافاصله کشته شود. ابولؤلؤ فرصت زدن شش ضربه به عمر را یافت، همچنین او توانست دوازده فرد دیگر را زخمی نماید که شش تن از آنها کشته شدند. (۹) ضربات او کاملاً فنی و حساب شده بود تا فرصت وصیت و روشن ساختن تکلیف پس از خود را داشته باشد. اگر عمر در همان لحظه کشته میشد و شورای شش نفره را تشکیل نمیداد، حکومت به عثمان منتقل نمیشد. پس قاتل باید به شکلی ضربه را وارد کند که او چند روزی فرصت داشته باشد. در این مدت او را وادار میکنند که مقدمات روی کار آمدن عثمان را فراهم سازد؛ اما شرایط اجتماع به گونهای است که نمیتواند مستقیماً عثمان را خلیفه معرفی کند و بنابراین شورایی با ترکیب خاص شکل میگیرد که پیروز آن عثمان باشد.
۵. کعب الاحبار در چندین نوبت به عمر، خبر مرگش را میدهد. آیا او واقعاً این مطلب را از تورات نقل میکرد یا از یک توطئه مطلع بود؟! (۱۰)
جایگزین عمر از پیش مشخص بود و او کسی جز معاویه نبود. عثمان تنها پل ارتباط انتقال حکومت از مدینه به شام بود. نصب معاویه در شام به سفارش یهود صورت گرفته است. از همان زمان، هستهی اصلی قدرت، در سکوت به معاویه منتقل شد. در واقع اگر معاویه تصمیم به حذف عمر هم میگرفت، میتوانست. شاهد این مدعا، نوع برخورد عمر با او است. در حالی که سایر عمّال از سوی عمر به شدت مورد پرخاش و حتی ضرب و شتم قرار میگرفتند، (۱۱) وی توان کوچکترین تعرّضی به معاویه را نداشت، بنابراین معاویه در شرایطی که عمر او را کسرای عرب میخواند، (۱۲) تا پایان خلافت عمر بر امارت شام باقی ماند.
در تاریخ تلاشی صورت گرفته که علی علیهالسلام را نیز در این ماجرا دخیل بداند. پس از کشته شدن عمر، عبیدالله بن عمر شمشیر کشیده، دختر ابولؤلؤ و یک ایرانی دیگر به نام هرمزان را به این بهانه که عبدالرحمن بن ابوبکر، شب قبل از ترور، آندو را در حال نجوا با ابولؤلؤ دیده بود، (۱۳) به قتل رساند و سپس فریاد زد: به خدا قسم، هرکس را که در قتل پدرم شرکت داشته باشد خواهم کشت. بیشک این عمل و سخن عبیدالله بن عمر در راستای متهم کردن علی علیهالسلام بوده است؛ چرا که هرمزان غلام آزاد شده امیرمؤمنان علیهالسلام بود و در مدینه در زمره اطرافیان ایشان بهشمار میآمد.
نقاشی تخیّلی: عبدالرحمن بن ابوبکر نجوای ابولؤلؤ را با دخترش و هرمزان میبیند! به شمشیر دوسر افتاده بر روی زمین دقت کنید!
اگر ترور عمر هر چند با یک رشته ضعیف به علی علیهالسلام منسوب میشد، نقشهی کشتن آن حضرت هم در دستور بود. سالها پس از شهادت علی علیهالسلام حرکتی شبیه این، از سوی عمرو بن عاص که مشاور معاویه است، سر میزند. او در جلسهای در حضور معاویه، خطاب به امام حسن علیهالسلام، علی علیهالسلام را قاتل عمر معرفی میکند! (۱۴)
با توجه به اقدامات تروریستی که از معاویه سر زده نظیر حضور در ترور نافرجام پیامبر (ص) در عقبه، ترور امام حسن علیهالسلام و مالک اشتر، همچنین نقش مؤثر در ترور عثمان، میبایست انگشت اتهام در ترور عمر، بیش از همه به سوی معاویه نشانه رود. در حقیقت ترور عمر، تروری داخلی بوده که آن را همان کسانی که او را در رسیدن به قدرت یاری نمودند، طراحی و اجرا کردهاند.
در اینگونه موارد، تنها هنگامی ماجرا روشن میشود که طراحان ترور خود دست به افشاگری بزنند و یا عاملین دستگیر شده، در یک مکان بیطرف مورد بازجویی قرار گیرد که در اینصورت هم معلوم نیست اطلاعات او کامل باشد؛ چرا که عامل اجرای یک ترور، همیشه دارای همهی اطلاعات نیست و بخش بزرگی از اطلاعات، در دست طراحان آن است. ابولؤلؤ نه دستگیر شد و نه مورد بازجویی قرار گرفت و نه خود آن سازمان دربارهی این ترور دست به افشاگری زد.
برخی تلاش کردهاند ابولؤلؤ را در زمرهی شیعیان معرفی کنند که حرکتی ناشیانه است. مسلماً علی علیهالسلام از نابودی دشمنان خوشحال میشوند، اما نه به هر شکل و کیفیتی. حتی شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام در لحظات حساس تاریخی نیز از ترور ابا داشتهاند. نمونهی آن، خودداری مسلم بن عقیل از ترور عبیدالله بن زیاد است. همچنین در تاریخ شیعه از ابولؤلؤ تجلیلی دیده نمیشود.
نقل است که علی علیهالسلام ابولؤلؤ را در هنگام فرار میبیند و از جای خود برخاسته، در گوشهی دیگری مینشیند و در پاسخ تعقیبکنندگان میگوید: از زمانی که اینجا نشستهام او را ندیدهام! این سخن بیمدرک و غیرمعقول است. نمیتوان تصور کرد که علی علیهالسلام بیهوده کنار گذر نشسته باشند!
پینوشتها: ترور خلیفه دوم ، ترور خلیفه دوم
1. المستدرک، ج ۱، ص ۱۱۰.
2. تذکره الحفاظ، ج۱، ص. ۷.
3. تاریخ الطبری، ج ۲، صص ۴۴۵ تا ۴۴۷.
4. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۶۴.
5. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۶۳.
6. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۲۱؛ البدایه والنهایه، ج ۷، ص ۱۲۷.
7. السقیفه و فدک، ص ۴۹.
8. اسدالغابه، ج ۴ ص ۲۵۴.
9. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۶۴؛ اسدالغابه، ج ۴، ص ۲۵۴.
10. تاریخ المدینه المنوره، ج ۳، ص ۸۹۱، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۲۶۳ و ۲۶۴.
11. الطبقات الکبری، ج ۴ ص ۳۳۵؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۷۵ – ۱۷۸؛ تاریخ المدینه المنوره، ج ۳، ص۸۱۷
12. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۳۴؛ الاصابه، ج۶، ص ۱۲۱؛ اسد الغابه، ج ۴ ص ۳۸۶ تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص ۱۱۴ و ۱۱۵.
13. تاریخ الطبری، ج۳، ص ۳۰۳.
14. الاحتجاج، ج۱، ص ۴۰۳؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص ۷۲.
منبع: جمعی از مؤلفین (حسین الهی، علی یزدانی، حسن کاظمزاده)، مهار انحراف ، قم: ابتکار دانش، چاپ یکم.
ترور خلیفه دوم ، ترور خلیفه دوم
ترور خلیفه دوم ، ترور خلیفه دوم
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
این مقاله تان اطلاعات مبهمی را که داشتیم مبهمتر کرد
این تصاویر تخیلی منظوردار از رویدادهای تاریخی مختلف را از کجا و به چه شیوه و روشی به دست میآورید؟
از جستوجو در اینترنت