مدرسه عالی دماوند (بنیاد فرهنگی ایران بت ئیل)
تاریخچه حضور مبلغان مسیحیت در ایران
پیشینه حضور مبلغان مسیحی در ایران را باید همزمان با ظهور و حضور دین مسیح دانست. این مبلغان که گاه در قالب هیأتهای تبلیغی در جوامع مختلف ایران حاضر میشدند، در آغاز هدفی جز تبلیغ دین مسیح و اشاعه آن در میان یهودیان و جوامع مسیحی نداشتند و البته با گذشت زمان این هدف بیشتر با ارائه خدمات انساندوستانه از جمله بهداشت و آموزش همراه بود (1)، اما در سدههای بعد و با تغییر بنیادی در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اروپا این وظیفه تا حد زیادی تغییر ماهیت داد و از مبلغان مذهبی، سفیرانی سیاسی ساخت که گاه چنان قدرت مییافتند که تأثیرگذار در امور داخلی کشور میشدند و به پشتوانه همان نیز در اسلام دستاندازی میکردند که البته با مقابله فکری-قلمی رهبران دینی (و گاه فراتر از آن از جانب مردم) مواجه میگردیدند. (2)
تا آغاز قرن 16 میلادی کلیسای کاتولیک، نمایندگانی از پاپ را در نقاط دور و نزدیک دنیا از جمله ایران، برای تبلیغ دین مسیح گسیل میداشت. اما با سربرآوردن مذهب پروتستان در نیمه قرن 16 میلادی که اعتراضی بود از رجال دینی اروپا به مذهب کاتولیک، بخشی از امر تبلیغ بر عهده مبلغان پروتستان قرار گرفت. هرچند که کلیسای کاتولیک همچنان و بلکه با قدرت بیشتر به این امر میپرداخت.
کلیسای پروتستان در ایران
در میان مبلغان کلیسای پروتستان، انگلیس از اولین کشورهای پیشرو بود که از همان آغاز نیمه قرن 16 میلادی کشیشان پروتستان مذهب را به کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکایی روانه میکرد.
این کشیشان که در یک نگاه مذهبی به کسبوکار (تجارت و بازرگانی) توجهی ویژه و خاص نشان میدادند موجبات شکوفایی و رشد اقتصادی و در پی آن سیاسی انگلیس و دیگر کشورهای پروتستان مذهب را فراهم کردند و این حرکت در دهههای پایانی قرن 18 میلادی شدّتی دوچندان یافت و توسعهطلبی و زیادهخواهی این کشورها را در سرزمینهای محل تبلیغ ازدیاد بخشید و بهعلاوه آنها را به کشورها و سرزمینهای جدیدتری سوق داد؛ (3) و در همین زمان ایران شاهد ورود و فعالیت هیأتهای تبلیغی کلیسای پروتستان بود، که در کنار دو کلیسای کاتولیک و ارتدکس با فعالیتهای گسترده خود توانسته بودند کلیساها یا در واقع زیرشاخههایی برای خود ایجاد کنند و تحت لوای آن به حیات خود ادامه دهند. (4)
کلیسای پرسبیتری یا کلیسای انجیلی ایران یکی از همان کلیساها (یا زیرشاخهها)ی کلیسای پروتستان است که رسماً با نام کلیسای پرسبیتری (مشایخی) آمریکا (pcusa) فعالیت خود را در ایران آغاز کرد. مبلغانِ این شاخه از کلیسای پروتستان نهتنها در امر تبلیغ، بلکه در عرصهی سیاست نیز پیشقدم بودند؛ در واقع اینان اولین نمایندگان سیاسی، مذهبی و فرهنگی دولت ایالات متحده در ایران بهشمار میرفتند، که فعالیتشان را در زمینههای دینی (انجیلی)، پزشکی و آموزشی پیش میبردند و البته در این میان بیشتر توجه این مبلغان را باید در تغییر مذهب مسلمانان جستجو کرد. آبراهام یسلسون وقتی درباره روابط سیاسی ایران و آمریکا صحبت میکند پس از اشاره به مطلب فوق مینویسد:
«…فعالیت میسیونرهای کلیسای انگلیکن بیشتر متوجه منزّه ساختن و اصلاح کلیسای نسطوریها بود، در حالیکه پرسبیترینها بر تغییر مذهب مسلمانان تأکید داشتند که این خود منجر به بروز برخوردهایی با مسئولان ایرانی میگردید. کشیش بنجامین از این وحشت داشت که تلاش برای تغییر مذهب مسلمانان، قتلعام همهی خارجیها را بهدنبال داشته باشد.» (5)
البته این نقل از سفرنامه بنجامین بیانگر این نکته است که نگاه مردم ایران به میسیونرها و نوع فعالیتشان چگونه بوده وگرنه، نه قتلعامی صورت گرفت و نه به آن مرحله رسید که احتمال چنین قتلعامی مطرح شود.
ولی آنچه در نوشته بنجامین مهم به نظر میرسید ایناست که:
«ایرانیها بهطور کلی از اقامت میسیونرهای مذهبی در ایران نفرت دارند و هرگونه ارتباط و تماس با آنها را تحریم میکنند، البته طبق قرارداد ایران و آمریکا میسیونرها میتوانند در ایران اقامت کنند ولی با قرارداد که کارها درست نمیشود و قرارداد که جلوی احساسات مردم را نمیگیرد.» (6)
و از همینرو تبلیغ مسیحیت بهطور مستقیم در جامعه مسلمان ایرانی در نظر بنجامین بسیار دشوار بوده و برای کشور متبوعش، آمریکا، مقرون به صرفه نبوده و لذا او فعالیت پزشکان مذهبی را برای این منظور که در واقع تبلیغی غیرمستقیم است میستاید، با این حال او در نظر داشت تا با کمک سفارتخانههای کشورهای اروپایی اقدامات مشترکی برای آزادگذاردن فعالیت میسیونرهای مذهبی انجام دهد. (7)
نشان کلیسای پرسبیتری
فعالیت مبلغین آمریکایی کلیسای پرسبیتری از 1829م/1208ش (حدود 1244ق) در ایران آغاز شد. یعنی زمانی که «هیأت مأموریتهای خارجی آمریکا» دو کشیش به نامهای الی اسمیت (eli smith) و تیموتی دوایت (timothy dwight) را برای شناسایی مناطق شمال غربی ایران اعزام کرد.
براساس توصیههای این دو کشیش، هیأت آمریکایی، مأمورینی را برای کلیسای نسطوری ارومیه گسیل کرد و بدینترتیب در 1843م/1259ق کشیش جاستین پرکینز (justin perkins) و یک سال بعد پزشکی به نام آساهل (ایزاهل) گرانت (asahel grant) بههمراه همسرش وارد ارومیه شدند.
با درگذشت پرکینز، پس از حدود چهار دهه فعالیت در ایران، اولین مرحلهی فعالیتهای مبلغین این کلیسا به پایان رسید تا اینکه در 1871م/1287ق کلیسای پرسبیتری آمریکا با نام اختصاری pcusa ـ(8) مأمورینی به ارومیه اعزام کرد و فعالیتهای خود را گسترش داد و طی یک دهه، دفاتری در تهران (1282م) ارومیه (1873م)، تبریز (1873م) و همدان (1880م) دائر کرد. سپس در 1883م/ 1262ش بهعلت اینکه فاصله بین این دفاتر زیادتر بود، هیأت مبلغین به دو قسمت تقسیم شدند که ارومیه و تبریز جزء میسیون غرب ایران و تهران و همدان از اجزای میسیون شرق ایران به حساب میآمدند. اما سالها بعد در 1931م/1310ش این دفاتر دوباره به هم پیوستند و نام پرشیا (Persia) را برای خود برگزیدند و در نهایت نیز از 1935م/1314ش با نام میسیون ایران شناخته میشدند. (9)
بنیاد فرهنگی ایران بتئیل
همانطور که گفته شد کلیسای پروتستان (کلیسای پرسبیتری آمریکا) فعالیتهایش را در سه شاخه پی گرفت که عبارت بودند از: فعالیتهای دینی (انجیلی)، فعالیتهای پزشکی و فعالیتهای آموزشی. (که ما قصد داریم با اتکا به برخی اسناد و بهطور اجمالی به گوشهای از این فعالیتها در زمینهی آموزشی بپردازیم).
فعالیتهای آموزشی کلیسای پرسبیتری در ایران به همان سالهای آغازین فعالیت این کلیسا در دهه 1870م به بعد بازمیگردد. این کلیسا فعالیتهایش را در پایتخت (تهران) ابتدا با مدارسی برای کودکان میسیونها آغاز کرد که با گذشت زمان به مؤسسات چندملیتی تبدیل شدند و از جملهی این مؤسسات (یا مدارس) میتوان به مؤسسه البرز (کالج البرز)، بنیاد فرهنگی ایران بتئیل (مدرسه عالی دماوند و بعدها دانشکده دماوند) و کامیونیتی اسکول (مدرسه انجمن تبلیغی) اشاره کرد. در همه این مدارس علوم جدید، زبان انگلیسی، تعلیمات دین مسیح و مختصری زبان فارسی تدریس میشد. (10)
بنیاد فرهنگی ایران بتئیل (بیتئل یا بیتئیل) (11) که به استناد منابع، جزئی از مؤسسات هیأت میسیون مذهبی (کلیسای پرسبیتری) به حساب میآمد در 1347ش تأسیس شد و در پی آن مدرسه عالی دماوند که وابسته به این بنیاد بود تأسیس و تشکیل گردید و کار خود را در ساختمانی در خیابان سعدی شمالی تهران که از طرف میسیون مذهبی به آن اختصاص یافته بود آغاز کرد. (12)
البته پیشینه آغاز فعالیت این مدرسه را باید به حدود 1874م/1291ق یعنی یکی دو سال پس از تأسیس دفتر هیأت تبلیغی کلیسای پرسبیتری در تهران دانست که با دوازده نفر دانشآموز دختر کار خود را آغاز کرد و اداره آن برعهده خانمها رتلت و کینگ قرار داشت و سالها بعد جین دولیتل اداره آن را برعهده گرفت. مدرسه آمریکایی دختران همچون مدرسه آمریکایی پسران (مدرسه البرز) که تحت نظارت دکتر جردن بود در واقع از نخستین مدارس خارجی در ایران شمرده میشوند.
مدرسه دخترانه آمریکایی در تهران در دوره قاجار مورد توجه خاص ناصرالدین شاه قرار داشت و کمکهای مالی نیز به آن مینمود و علاوه بر آن از نحوه فعالیت آن بازدید کرده بود. و گویا یک بار چند کلمهای بر تخته سیاه مدرسه نوشته که آن را در قاب نگهداری میکردند. (13) این حمایت اما در دوره مظفرالدین شاه بهعلت نوع پوشش دختران در ظاهر متوقف شد اما در باطن رونق بیشتری گرفت. (14)
مدرسه دخترانه آمریکایی در دوره قاجار به مدرسه بیتئیل شناخته میشد؛ و «بیتئیل» در لغت همان «بیت اللّه» بهمعنی خانه خداست و لغتی است عبری که در تورات از آن نام برده شده است. (15)
این مدرسه در زمان رضا شاه به مدرسه نوربخش تغییر نام داد و تا 1319ش که فعالیت کلیه مدارس خارجی در ایران از طرف حکومت پهلوی اول تعطیل شد، به کار خود ادامه داد و پس از ده سال تعطیلی (1329ش) دوباره مدرسه ایران بیتئیل برای تدریس زبان انگلیسی تجدید حیات یافت.
از میان دانشآموزان دختر این مدرسه برای اولین بار چهار دختر با درجهای معادل تحصیلات عالی آمریکا فارغالتحصیل شدند که از جمله آنان فاطمه هورآسا شکوه (عضو هیأت امناء بنیاد فرهنگی ایران بتئیل در 1347ش) بود. (16)
مؤسسین بنیاد و هیأت امناء آن
فعالیت مدرسه ایرانی بیتئیل به عنوان مرکزی برای تدریس زبان انگلیسی برای دختران تا سالها بعد به کار خود ادامه داد تا اینکه در 1347ش و در پی درخواست هیأتی که خود را هیأت مؤسس میخواند «بنیاد فرهنگی ایران بتئیل» تأسیس شد. اعضای این هیأت مؤسس عبارت بودند از:
1- حسن دهقانی تفتی فرزند محمد، متولد 1299ش، تفت (یزد). او مسلمانزادهای مسیحی است که مادرش تحت تبلیغات میسیونهای مذهبی در بیمارستانی در یزد به دین مسیح گروید و در پی القائات مادر، پدرش نیز به مسیحیت گرایش یافته بود. (17)
حسن دهقانی تفتی لیسانس رشته ادبیات دانشگاه تهران و فارغالتحصیل علوم الهی از مدرسه مذهبی ریدلی هال (ridley hall) است. وی اسقف اعظم کلیسای اسقفی ایران و رئیس کل دایره اسقفی ایران بود. (18) وی تا ماهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فعالیت داشت و پس از آن در اردیبهشت 1359 وقتی برای شرکت در یک کنفرانس به قبرس رفته بود دیگر به ایران بازنگشت و از همانجا عازم انگلستان شد. (19)
2- محمود بدیع (دکتر)، فرزند مهدی بدیع همدانی (بدیع الحکما) (20)، متولد 1296ش، همدان. او دانشآموخته دانشسرای عالی و دارای درجه دکترا از دانشگاه سوربن پاریس و از مدیران سازمان برنامه و بودجه بود. محمود بدیع مذهب عیسوی داشت. (21) به استناد برخی شواهد میتوان او را همچون حسن دهقانی تفتی مسلمانزادهای مسیحی دانست.
3- موسی صبی فرزند حاج بابا، متولد 1294ش، کرمان. او لیسانس رشته قضایی دانشکده حقوق دانشگاه تهران و در وزارت دادگستری کار میکرد که مدتی هم منتظر خدمت بود و به کار وکالت دادگستری میپرداخت. (22) صبی چندی مدیر مسئولی و سردبیری مجله «سرگذشت» به صاحب امتیازی سیدحسن مصطفوی نائینی را برعهده داشت (23) و کتابی نیز تحت عنوان «محاکمه آیشمن در خاک اسرائیل» تألیف کرده بود که در 1346ش منتشر شد. او در این کتاب تحتتأثیر برتری نژادی یهود بود. (24)
موسی صبی اگرچه در بیوگرافی خود که برای تأسیس بنیاد فرهنگی ایران بتئیل ارائه داده بود، دینش را مسیحی اعلام کرده بود، اما رادیو اسرائیل در بخش خبری روز سهشنبه 11/2/1386، خاندان «صبی» را از خاندانهای یهودی ایرانی معرفی میکند.
«دکتر [حمید] صبی (25) حقوقدان بینالمللی […] همراه با خاندان صبی، یک خانواده سرشناس یهودیان ایرانی، مقیم اروپا و آمریکا، یک کرسی مطالعات ایرانی در دانشگاه مشهور یو.سی.ال.ای (ucla) در کالیفرنیا برپا کرد. این کرسی به اسم زنده یاد «موسی صبی» نامگذاری شده است.»
به استناد ماده پنجم اساسنامه بنیاد، هیأت مؤسس، اعضای هیأت امناء را باید به اداره ثبت شرکتها معرفی مینمود. هیأت امنای مذکور مرکب از پانزده نفر بودند که چهارده نفر آنها را هیأت مؤسس معرفی نموده و یک نفر را وزارت علوم انتخاب خواهد کرد. بدین ترتیب اعضای هیأت امنا را که سه نفر آنها همان اعضای هیأت مؤسس میباشند به این قرار است:
1- محمود ضیایی فرزند میرزا آقا ضیایی، متولد 1288ش، تربت حیدریه، دکترا در طب، استاد دانشگاه مشهد، نماینده دورههای 19،21،22 مجلس شورای ملی، مسلمان.
2- آلبرد (آلبرت) دانیالزاده، متولد 1310ش، کرمانشاه، دکترا در بیوشیمی، دانشیار دانشگاه ملی ایران، مسیحی (کاتولیک). (وی تا 1374ش در استخدام دانشگاه شهید بهشتی (ملی ایران) بود و به درجه استادی نیز رسید و پس از آن به آمریکا رفت). (26)
3- امیرهوشنگ رام فرزند مصطفیقلی رام، متولد 1298ش، تهران، لیسانس حقوق و دارای درجه عالی از دانشگاه آیوا و کالیفرنیای جنوبی، رئیس هیأت مدیره و مدیرعامل بانک عمران، مسلمان.
4- عبداللّه فریار فرزند میرزا آقاخان، متولد 1289ش تهران، دکترا در علوم تربیتی (آموزش و پرورش) از دانشگاه کلمبیا، معاون کل وزارت علوم و آموزش عالی، مسلمان. (وی تا 1346ش به مدت 18 سال در دبیرخانه سازمان ملل متحد کار میکرد و از طرف این سازمان به کشورهای بسیاری مأمور شده بود و در 1348ش به ریاست دانشگاه مشهد منصوب شد). (27)
5- درود آلن باس، متولد 1929م، آمریکا، فوق لیسانس، کشیش و دبیرکل میسیون آمریکایی، مسیحی (پروتستان).
6- جک فیتز جرالد دیتو، متولد 1927م، آمریکا، رئیس کل هواپیمایی پان آمریکن در ایران، مسیحی.
7- رابرت (روبرت) رابی، متولد 1915م، کانادا، لیسانس از دانشگاه پرینستون، معاون شرکت اکتشافی آتلانتیک، مسیحی (پروتستان).
8- نیره ابتهاج سمیعی، فرزند یوسف، متولد 1294ش، رشت، لیسانس، نماینده مجلس شورای ملی و عضو حزب ایران نوین، او پیش از این معلم مدرسه انجمن تبلیغی (کامیونیتی اسکول) بود، مسلمان.
9- عزت ملک سودآور (ملک طهرانی) فرزند حسین ملک، متولد 1292ش، تهران، فوق دیپلم، عضو هیأت مدیره شرکت مریخ، مسلمان.
10- مهری آهی (مجیدی آهی)، فرزند مجید، متولد 1298ش، تهران، دکترا در زبان و ادبیات روسی، استاد دانشگاه تهران، مسلمان (مادرش رایا زنی روستبار بود).
11- فاطمه هورآسا شکوه فرزند علینقی فسا (علاءالسلطان)، متولد 1303ش، تهران، فارغ التحصیل مدرسه آمریکایی دختران، فوق لیسانس آموزش و بهداشت و مشاوره وزارتی وزارت علوم آموزش عالی، مسلمان. (مادرش عصمت امیلی ریشار ملقب به نشاطالسلطنه فرزند یوسف خان ریشار ملقب به مؤدب الملک (28) بود و یوسف خان ریشار مؤسس و مدیر مدرسه فرانکو پرسان به حساب میآید).
12- آنا کاترین الکساندر، متولد 1915م، آمریکا، فوق لیسانس تعلیم و تربیت مسیحی، کارمند میسیون آمریکایی، مسیحی (پروتستان)، وی تا 1348ش به مدت 23 سال سابقه فعالیت در ایران داشت. (29)
براساس ماده هشتم اساسنامه بنیاد، دوره تصدی هیأت امنا از یک تا سه سال را دربرمیگرفت. بدینترتیب که چهار نفر برای یک سال؛ پنج نفر برای دو سال و پنج نفر دیگر برای مدت سه سال در هیأت امنا فعالیت میكردند و یک نفر دیگر نیز با تشخیص و معرفی وزارت علوم و آموزش عالی منصوب میشد.
هیأت امناء مذكور در پایان هر سال در جلسهای فوقالعاده بهجای عضوی كه فعالیتش به سر آمده بود عضو جدیدی را انتخاب میکردند. (30)
در میان اسناد قابل بررسی نامی از عضویت شخصی جدید در هیأت امناء مذکور نیامده، مگر یک نفر که عبارت بود از «باب ون دن برگ»، تبعه هلند. او نائبرئیس کمپانیهای نفتی در ایران بود که در 19 اردیبهشت 1351 به سمت منشی هیأت امنا منصوب گردید. در گزارشی به دفتر وزیر علوم و آموزش عالی علت انتخاب او به عضویت هیأت امنا کمکهای کمپانیهای نفتی بیان شده است: «مشار الیه خواهد توانست کمکهای کمپانیهای نفتی را به مدرسه جلب نماید.» (31) ایرج ثابت فرزند حبیب ثابت عضو هیأت امناء بنیاد مذکور بود.
تأسیس و تحصیل در مدرسه عالی دماوند
به استناد ماده دوم از فصل اول (کلیات) اساسنامه بنیاد، یکی از اهداف راهاندازی بنیاد مذکور «تأسیس و اداره دانشكدهها -مدارس عالی- بهمنظور تعلیم و تربیت دانشچویان در رشتههای مختلف علوم و ادبیات بهمعنای اعم کلمه» بیان شده، بنابراین در راستای چنین هدفی در 3 تیر 1348 برای یک دوره چهار سالهی لیسانس ادبیات انگلیسی مخصوص بانوان، تأسیسِ مدرسه عالی دماوند، به تصویب رسید و این مدرسه در همان سال فعالیت خود را با تعداد کمی دانشجو آغاز کرد که البته در دورههای بعد به کار خود ادامه داد. به نحوی که در پایان سال 1353ش در دو رشته ادبیات انگلیسی و فرهنگ تطبیقی تعداد دانشجویان به 600 دانشجوی دختر رسیده بود. (32)
دروس در مدرسه عالی دماوند در دو رشته فوق به زبان انگلیسی ارائه میشد. از این رو دانشجویان در سال اول برای فهم دروس و تقویت و یادگیری این زبان موظف بودند که در کانون فرهنگی ایران و آمریکا هزینه دیگری را تقبل نموده، زبان انگلیسی را بیاموزند. اما این همهی آموزشهای این مدرسه نبود بلکه در نگاه مدیران مدرسه تحصیل در این دو رشته در کنار آموزشهای دیگر، نمود پیدا میکرد.
…خانم دکتر گری [مدیر مدرسه عالی دماوند] گفت: همهی دختران ماشیننویسی و شنا را یاد میگیرند. وی اصرار میورزد که آنها را دارای احساس کمال اجتماعی کند. دکتر گری گفت: هنگامی که آنها وارد این دانشکده میشوند هیچ چیز را به تنهایی نمیتوانند انجام دهند. ما میکوشیم که آنها را از تواناییهایشان آگاه سازیم… (33)
تحصیل دانشجویان و آگاهیبخشی مدیران و دستاندرکاران مدرسه هزینههای سنگینی را بر دوش دانشجویان قرار میداد به نحوی که گزارشهای مختلف رسیده به وزارت علوم و آموزش عالی حکایت از اعتراض والدین به این هزینهها دارد.
با برآوردهای ساواک هزینه تحصیل در مدرسه عالی دماوند در 1354ش در حدود 750 دلار بوده و البته این در حالی است که به ادعای مسئولان مدرسه در 1355ش از مجموع 750 دانشجوی مشغول به تحصیل تعداد 500 نفر از آنان از آموزش رایگان بهرهمند هستند که به استناد گزارشهای ساواک این ادعایی مردود است، (34) از این رو در نتیجه همین گزارشها ساواک پیشنهاد میدهد، که:
«اصولاً کار این مدرسه جنبه انتفاعی داشته و تنها دانشجویانی میتوانند در مدرسه عالی مزبور ادامه تحصیل دهند که از بنیه مالی خوبی برخوردار باشند و اصلح است که دانشجویان کمبضاعت در مراکز عالی آموزشی غیرانتفاعی ادامه تحصیل داده تا مواجه با چنین اشکالاتی نشوند.» (35)
رؤسای مدرسه عالی دماوند
طبق ماده نهم اساسنامه بنیاد فرهنگی ایران بتئیل رؤسای مدرسه را باید هیأت امنا تعیین نمایند و صلاحیت علمی و اخلاقی آنها به تصدیق وزارت علوم و آموزش عالی برسد، اما بهنظر میرسد که این ماده از اساسنامه با گزارشی که خبرگزاری آسوشیتدپرس مخابره میکند در تناقض باشد، چرا که این خبرگزاری وقتی درباره ریاست فرانسیس مکا گری صحبت میکند اعلام میدارد که:
…دکتر گری یکی از مبلغان فرقه مسیحی پرسبیتری بود و […] کلیسای پرسبیترین آمریکا خانم دکتر گری را از بیروت به تهران فرستاد تا وی در وضع مدرسه عالی دماوند که در آن موقع یک مدرسه کوچک بود و از طرف کلیسای مذکور اداره میشد، رسیدگی کند. هیأت مبلغان مذهبی پرسبیترین آمریکا تصمیم گرفت پس از تحقیقات خانم دکتر گری این مدرسه را به سطح بالاتر ارتقا دهد یا آن را تعطیل کند. خانم دکتر گری علاقهمند به ارتقاء سطح این مدرسه شد و کار شروع گردید. (36)
و خانم دکتر گری دومین رئیس مدرسه و دانشکده بعدی دماوند بود. براساس اسناد قابل دسترس، مدرسه عالی دماوند (دانشکده دماوند) در طول یک دهه فعالیت، ظاهراً سه ریاست به خود دیده بود.
اولین مدیر مدرسه از ابتدای تأسیس اختر آزادگان (37) بود. اما دقیقاً مشخص نیست که او تا چه زمانی این مسئولیت را برعهده داشت. اختر آزادگان سالها بعد وقتی مدرسه عالی دماوند در 1354ش تبدیل به دانشکده دماوند شد ریاست امور دانشجویان را برعهده داشت و شاید هم پیش از آن در این مسئولیت بوده است.
بنا به گزارشهای ساواک تهران «اختر آزادگان سابقا کلیمی بوده و سالها قبل خود و دخترش مریم آزادگان تغییر مذهب داده و رسماً مسیحی شده است.» همچنین به استناد همین گزارشها «او نیازمندیهای آشکار این سازمان [ساواک] را تأمین مینموده» و دخترش مریم آزادگان نیز با شماره رمز 328 برای مدتی با ساواک همکاری میکرده است. (38)
دومین مدیریت (ریاست) مدرسه عالی دماوند (دانشکده دماوند) فرانسیس مکا گری بود. او در حدود 1910م در شهر لیتل راک ایالت آرکانزاس به دنیا آمد و در کارهای اجتماعی، مطالعات خاور نزدیک و آموزش و پرورش مذهبی تحصیل کرده و سه درجه فوق لیسانس گرفته بود. او همچنین دارای یک درجه دکتری افتخاری بود و پیش از ورود به ایران مسئولیت مدرسه دختران را در بیروت برعهده داشت.
فرانسیس گری به پاس تلاشهایش از محمدرضا پهلوی نشان تاج دریافت کرد و این عالیترین نشان ایران بود که تا آن زمان به یک خارجی اعطا میشد. (39)
سومین رئیس دانشکده دماوند دکتر دی. ری هایسی بود که از نیمه دوم 1354ش ریاست دانشکده را برعهده گرفت.
پروفسور دی. ری هایسی (D. Ray Heisey) رئیس دانشکده دماوند
وی در 1942 م در گلادوین از ایالت میشیگان به دنیا آمد. پس از آنکه از کالج مسیح (messiah college) دیپلم گرفت، در رشته خطابه دانشنامه لیسانس دریافت کرد و پس از گذراندن دوره فوق لیسانس، از دانشگاه نورث وسترن به درجه دکتری نایل شد.
حمایتهای محمدرضا پهلوی از مدرسه
تأیید و حمایتهای محمدرضا پهلوی برای تأسیس چنین بنیاد و مدرسهای را اگرچه نتوان مستند به اسنادی کرد، اما نباید از نظر دور داشت که او در آن سالها و پس از آن در تمام شئون مملکتی اشاره و نظری داشته و از طرفی به آمریکا و سیاستهایش تا حد قابل ملاحظهای اعتماد و اعتنا داشته است.
از اینرو میتوان تصور کرد که تأسیس این مدرسه به تأیید او بوده است و حمایتهای او پس از تأسیس مدرسه نیز مبیّن این نکته است. و این حمایتها هم جنبه مادی داشته و هم جنبههای غیر آن.
همانطور که پیشتر گفته شد مدرسه عالی دماوند در ساختمانی در خیابان سعدی شمالی تهران که از طرف میسیون مذهبی آمریکا به آن اختصاص یافته بود، کار خود را آغاز کرد اما در مدت زمان اندکی جای مناسب و ساختمانی تازه در اختیار گرفت که همه از حمایتهای محمدرضا شاه نشأت میگرفت؛ چرا که او دستور داده بود تا 20 هکتار (دویست هزار متر مربع) از اراضی ملی شده قلعه سردار جهت احداث ساختمان به این مدرسه اختصاص یابد. (40)
هرچند که اراضی مذکور پیش از این برای ایجاد تأسیسات نظامی در نظر گرفته شده و در قسمت عمده آن نیز ساختمان و طرحهای مورد نظر نظامی در دست احداث بود و در همین راستا وزارت جنگ ضمن گزارش مطلب فوق اعلام کرده بود که:
«وزارت جنگ با ایجاد کالج در آن منطقه موافق است و با همکاری وزارت اصلاحات ارضی در صدد زمین مناسبی برای این منظور میباشد. ضمناً بیست هکتار زمین را برای کالج خیلی زیاد میداند اگر مقدار آن را به یک دهم آن تغییر دهند دسترسی به آن سهلترخواهد بود.» (41)
با این گزارش و با دستور محمدرضا پهلوی مقرر شد که وزارت منابع طبیعی زمینی را برای ایجاد کالج در اختیار مسئولان آن قرار دهد (42) و سرانجام نیز قطعه زمینی به مساحت تقریبی 9 هکتار (90 هزار متر مربع) در اراضی ازگل به مدرسه عالی دماوند واگذار شد.
ساختمان این مدرسه در زمین اعطایی محمدرضا پهلوی توسط مهندسان شرکت لوید رایت در دو طبقه طراحی و ساخته شد.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس این ساختمان با ایوانهای ایرانی و کاشیکاری شده «دارای مفاهیم معماری قدیم و جدید ایران و نیازمندیهای مدرن مدرسه عالی دماوند» میباشد که هزینه اجرای طرح آن به پنج میلیون دلار رسید و این مبلغ با کمکهای «شاه، دولت آمریکا و طبقه مرفه تکنوکراتهای ایران» تأمین گردیده است. این مدرسه در 1354ش به ساختمان جدیدش در اراضی ازگل منتقل شد و همان سال نیز با پشتیبانی و حمایتهای مسئولان فرهنگی ایران، توجهات محمدرضا شاه و تأیید پییشنهاد انجمن فارغالتحصیلان مدرسه عالی دماوند توسط فرح پهلوی به «دانشکده دماوند» تبدیل شد. (43)
و البته این همهی حمایتهای محمدرضا پهلوی و حکومتش از مدرسهای که میسیونهای مذهبی تأسیس کرده بودند، نبود بلکه به نظر میرسد در مسائل روزمره مدرسه نیز اظهارنظر میکرده و یا مسئولان مدرسه این درخواست را از او داشتند که نظر و حمایتش را بیان کند. برای نمونه در 17 دی 1356 بهمناسبت کشف حجاب در محل دانشکده دماوند، برنامهای برپا شد و سه نفر از زنان (جین دولیتل، رئیس مدرسه سابق ایران بتئیل، عفت سمیعیان فارغالتحصیل مدرسه سابق ایران بتئیل و رئیس مدرسه زرتشتیان انوشیروان دادگر؛ اختر آزادگان، رئیس امور دانشجویان دانشکده دماوند) پیرامون کشف حجاب زنان و پیشرفتهای آنان در این زمینه به سخنرانی پرداختند که خبر و عکسهای این مراسم در روزنامه کیهان اینترنشنال (keyhan international) چاپ و منتشر گردید.
در پی این اتفاق از جانب حجةالاسلام یحیی نوری و مرکز اسلامی تحت نظارت او (مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی) برنامه مذکور بهشدت مورد اعتراض قرار گرفت.
…در روز جاری [20/10/1356] حدود ساعت 10 فردی که خود را آیةالله نوری معرفی مینمود به خانم آزادگان تلفن نموده و ضمن در اختیار گذاردن تلفن شماره […] مربوط به دفتر مرکز اسلامی، مشارالیها را تهدید و اظهار داشته بایستی ظرف 48 ساعت موضوع سخنرانی و گفتار روز 17 دی جاری را در روزنامه کیهان کتباً تکذیب نموده و از اینجانب که مرجع تقلید اسلام میباشم عذرخواهی نمایید، در غیر اینصورت همانطوری که بانک صادرات تحریم شد (44) دانشکده دماوند را نیز تحریم خواهیم نمود. (45)
در تصمیمگیری اول هیأت رئیسه دانشکده به این نتیجه رسید که در روزنامه کیهان اینترنشنال بهطور ضمنی و «سربسته» از ایشان عذرخواهی شود. (46) اما وقتی گزارش این موضوع به ساواک رسید اعلام شد:
مراتب به عرض تیمسار ارتشبد ریاست ساواک رسیده فرمودند: از شرف عرض مبارک ملوکانه گذشت. اوامر همایونی چنین شرف صدور یافت:
این افراد چگونه روحیهای دارند که از این تهدیدات میترسند به آنها ابلاغ شود باید در همان روزنامه اعلام دارند افرادی ما را تهدید کردهاند که بایستی ظرف 48 ساعت موضوع سخنرانی و گفتار روز 17 دی جاری را در روزنامه کیهان کتباً تکذیب نموده در غیر اینصورت همانطوری که بانک صادرات تحریم شد، دانشکده دماوند را نیز تحریم خواهیم نمود و ما هراسی نداریم و زمانه به عقب برنخواهد گشت. (47)
در پی این حمایت محمدرضا پهلوی از دانشکده دماوند مراتب به اطلاع مسئولین دانشکده رسید و آنان نیز متن زیر را تهیه و در صفحه 3 روزنامه کیهان اینترنشنال مورخ 17 ژانویه 1978 (28 دی 1356) چاپ و منتشر کردند.
دانشجویان، استادان و کارمندان دماوند کالج (دانشکده دماوند) بهوسیله افرادی تهدید شده بودند، در جهت اینکه کیهان اینترنشنال در تاریخ 8 ژانویه عکسی به چاپ رسانده بود که سوء تعبیر شده بوده است. سخنگوی دانشکده میگوید: این عکس مربوط به اجتماعی بوده است که در 7 ژانویه به مناسبت 42 [چهلودومین] سالگرد چادربرداری در دانشکده برقرار شده است و آن چیزی نیست که کسی از آن بترسد و ما از تهدید هراسی نداریم و نمیتوانیم دوباره به یک نسل گذشته بازگردیم. (48)
اما علیرغم همه این حمایتها، در برخی موارد ساواک شاهد رفتارهای تحقیرآمیز استادان دانشکده نسبت به حکومت پهلوی است. برای نمونه در میان اسناد قابل دسترسی دو گزارش وجود دارد که به تعبیر ساواک باعث تحقیر، ناراحتی و تحریک دانشجویان شده است. گزارش اول در مورد استاد هیورث است. این استاد تبعه آمریکا که به همراه همسرش به ایران آمده در جلسات متوالی حرکات و ژستهای امیرعباس هویدا -نخستوزیر وقت- را تقلید کرده و او را به تمسخر گرفته است (49) که البته این رفتار او در نگاه مسئولان مدرسه:
«صرفاً از روی بینظری و عدم تشخیص قبح آن بوده است.» (50)
این استاد علاوه بر تمسخر و استهزاء هویدا به برخی قوانین جزایی ایران اعتراض کرده و آن قوانین را با قوانین آمریکا و انگلیس مقایسه کرده و بلکه:
«سعی دارد در مباحث مختلف محسّنات کشور و حکومتش را از طریق مقایسه با حکومت ایران به دانشجویان بقبولاند.» (51)
و اما در مورد دیگر:
«یکی از استادان که میگویند تبعه کشور آمریکا میباشد و در سال سوم تدریس مینماید، بهنام آقای گوردون که زبان انگلیسی تدریس میکند مرتباً با دانشجویان که همگی دختر میباشند وارد بحث شده و پیشرفتهای کشور ایران را با نوعی تمسخر بر زبان آورده و سعی میکند دانشجویان را با تحقیر بهخصوص در مورد ترقیات کشور تحریک نماید و دانشجویان را نیز تا حد امکان ناراحت میکند، بهطوری که در روز تأسیس نیروی دریایی شاهنشاهی که جشن گرفته شد، دانشجویان یک کشتی کاغذی درست میکنند و استاد مذکور به آنها اظهار داشته که کشتیهای نیروی دریایی ایران مانند این کشتی کاغذی است و این کشور آمریکا است که ایران را به این مقام رسانیده و هرچه ایران دارد از ما آمریکاییها دارد…» (52)
اما تمسخر و تحقیر دانشجویان فقط مختص امور جاری مملکتی نبوده بلکه استادان آمریکایی مدرسه پا را فراتر از این گذارده، به مسائل دینی و اسلامی دانشجویان نیز خرده میگرفتند و حتی بیش از آن به پیشوایان دینی توهین میکردند و علاوه بر آن به تبلیغ مسیحیت میپرداختند.
در این زمینه در 9 بهمن 1350 گزارشی از وزارت علوم و آموزش عالی به ساواک ارجاع شده که حکایت از استمرار این دست بیحرمتیها خردهگیریها دارد. در بخشی از گزارش مذکور آمده است:
…یک عده از اتباع آمریکا که مدرسه عالی دماوند را اداره مینمایند پایبند مقررات آموزشی نیستند و در کلاسهای درس به جای تدریس زبان انگلیسی اغلب مشغول تبلیغ مسیحیت میباشند و یک دانشجوی مسلمان مجبور است تمام جزئیات دیانت مسیح را فراگیرد و استادان از تکذیب دیانت اسلام و توهین به پیشویان دینی مضایقه ندارند. حتی به پیغمبر اسلام اهانت و اظهار شده که شیطان چند مرتبه حضرت محمد را گول زده است؛ که باعث ناراحتی دانشجویان مسلمان گردیده و دادن نمره به دانشجویان نیز روی همین تعصبات مذهبی میباشد و منظورشان گرفتن شهریه سنگین و تبلیغ دین مسیح است. (53)
نشان دانشکده دماوند
البته پیرو این گزارش ساواک دستور تعیین صحت و سقم خبر رسیده را صادر مینماید و اگر جنین خبری صحت داشت منظور اصلی استادان آمریکا از تبلیغ مسیحیت چه بوده است؟ و آیا تاکنون از دانشجویان ایرانی کسی به دین مسیح گرویده است یا خیر؟ در میان اسناد و گزارشهای موجود پاسخی به سؤالات داده نشده است، اما گزارشی در 19 آبان 1354 به دفتر وزیر علوم و آموزش عالی ارسال شده که نشان از منتفی بودن موضوع تبلیغ مسیحیت دارد. اما میتوان با توجه به تاریخ گزارش قبلی در 9 بهمن 1350 و تاریخ گزارش اخیر در 19 آبان 1354 به این نتیجه رسید که این قبیل گزارشات همچنان ادامه داشته، آنچنان که تنظیمکننده گزارش 9 بهمن 1350 تاریخ وقوع گزارش را با این عنوان مینویسد که «بهطور مستمر ادامه دارد.» به هر ترتیب گزارش 19 آبان 1354 در منتفی بودن موضوع تبلیغ مسیحیت اینگونه میآورد که:
«به وزارت علوم اطلاع رسیده که در دانشکده دماوند تبلیغ مسیحیت میشود. موضوع مورد پرسش واقع گردید جواب واصله به وزارت علوم حاکیست که در این دانشکده هیچگونه تبلیغ مسیحیت نمیشود اما چون ادبیات کلاسیک جزء دروس اصلی دانشکده میباشد و دانستن کامل آن مستلزم فراگرفتن قسمتی از تورات و انجیل و همچنین قرآن میباشد بنابراین قسمتی از این کتب اجباراً جزء برنامههای درسی دانشجویان میباشد.» (54)
این پاسخ در حالی ابراز میشد که بنیاد این مراکز آموزشی بر تبلیغ و ترویج مسیحیت استوار بود.
سرانجام دانشکده دماوند
با اوجگیری انقلاب و رخداد حوادث مختلف به خصوص کشتار مردم در 17 شهریور 1357 در میدان ژاله (شهداء) تهران، برخی دانشجویان دانشکده دماوند نیز در همراهی مردم دریغ نورزیدند و همراه دیگر دانشجویان در دانشگاههای مختلف به فعالیت سیاسی پرداختند.
آنان در هفتم آبان 1375:
«به منظور همدردی و همبستگی با سایر دانشجویان و استادان از حضور در کلاس درس خودداری و با دادن شعارهای ایران، فلسطین دوم شد، برادر ارتشی، برادرکشی نکن، برقرار باد حکومت اسلامی» (55)
در محوطه دانشکده به فعالیت پرداختند.
این عده از دانشجویان در نظر داشتند در 15 آبان 1357 :
«عکسهایی از جریانات اخیر دانشگاه تهران، واقعه مورخه 17/6/57 میدان ژاله و تمثالهای کاریکاتور منصور [محمدرضا شاه] را به دانشکده آورده و در محل کتابفروشی دانشکده که اخیراً دایر نمودهاند، نصب نمایند.» (56)
در آن برههی زمانی که دیگر صدای انقلاب به گوش همگان رسیده و حرکتهای مردمی فراگیر شده بود سفارت آمریکا در تهران در گزارش مورخ 31 اکتبر 1978 (9 آبان 1357) به واشنگتن، حوادث آن روزها را اینگونه تحلیل میکند که:
«[…] عملاً همهی دانشگاهیان در این عقیده موافقت دارند که هیأتهای عمده دانشجویان دانشگاههای ایران به نسبت 70 و 30 بین دانشجویان وابسته به سازمانهای اسلامی و سازمانهای کمونیستی به ترتیبی قطبی میشود. سازمانهای زیرزمینی توده ظرف هفته گذشته عملاً در همه دانشگاهها (از جمله در مدرسه عالی دماوند برای دختران که توسط آمریکاییها تأسیس شده و تا قبل از سال جاری هرگز تظاهراتی نداشته است) علنی شده و خواستار اصلاحات دانشگاهی و استقلال کامل از حکومت ایران شده است […] (57)
قریب دو سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 1359ش، دانشکده دماوند به همراه چند دانشکده، آموزشگاه و مدرسه عالی که در مجموع 12 مرکز آموزشی میشدند در هم ادغم شده و مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی را تشکیل دادند و در 1363ش این مجتمع با مجتمع دانشگاهی علوم اداری و بازرگانی ادغام و دانشگاه علامه طباطبایی تأسیس شد. (58)
نویسنده: محمد قبادی
پینوشتها:
(1) برومند، صفورا، پژوهشی بر فعالیت انجمن تبلیغی کلیسا (c.m.s) در دوره قاجار، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،1380ش، صص78-60.
(2) حائری، عبدالهادی، «پیوند تاریخی کیش مسیح با استعمار غرب و نخستین ستیزههای فکری اندیشهگران ایران»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، س20، شم 77-76 (بهار-تابستان 1366 ش)، صص362-257.
(3) پژوهشی بر فعالیت…، صص86-82.
(4) مقاله تحت عنوان «کلیساهای ایران»، در سایت: www.e-resaneh.com
(5) یسلسون، آبراهام، روابط سیاسی ایران و آمریکا، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، امیر کبیر، 1368ش، صص105-35.
(6) بنجامین، سفرنامه (ایران و ایرانیان)، ترجمه محمدحسین کردبچه، تهران، جاویدان، چ دوم، 1369ش،273-269.
(7) همان.
(8) persbytarian church usa (pcusa)
(9) تاریخچه کلیسای پرسبیتری در سایت: www.history.pcusa.org
(10) مقاله تحت عنوان «مدارس آمریکایی در ایران» در سایت: www.dowran.ir
(11) iran bethel educational foundation
(12) بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گزارش دفتر وزیر علوم و آموزش عالی به شماره 264، مورخ 28/2/1351.
(13) محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج1، تهران، دانشگاه تهران، 1354ش، صص369-368.
(14) متولی، عبدالله، «نگاهی به عملکرد مؤسسات تبلیغی آمریکاییها در ایران»، فصلنامه مطالعات تاریخی، س2، شم 9، (پاییز 1384)، صص111-101.
(15) bethel یا beth-el کلمهای است عبری به معنی خانه خدا، که برگرفته از دو کلمه «بت» یا «بیت» بهمعنی خانه و «ئل» یا همان «الله» بهمعنی خدا که نامی خاص و ویژه است. این کلمه در تورات و انجیل بارها استفاده شده و آن شهری است در منطقه اسرائیل باستان که در ده مایلی شمال اورشلیم واقع بود. www.en.wikipedia.org
(16) بامداد، بدرالملوک، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، ج2، تهران، ابن سینا، 1348ش، صص71-69.
(17) مقاله تحت عنوان «گفتگو با اسقف حسن دهقانی تفتی و همسرشان مارگارت»، از سایت: www.kalameh.com
مستر تامپسون، اسقف کلیساهای اصفهان، پدرهمسر حسن دهقانی تفتی بود که در دوره وزارت دکتر فاطمی بر امور خارجه، کابینه دکتر مصدق، آنگاه که به دستور دولت اخراج جاسوسان و اتباع مشکوک انگلیسی صادر شد او (مستر تامپسون) نیز در زمره این جاسوسان و اتباع مشکوک اخراج گردید.اما هنوز چند روزی از کودتای 28 مرداد 1332 نگذشته بود که او در خیابانهای تهران قدم میزد (شیفته، نصرالله، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر فاطمی، تهران، آفتاب حقیقت، 1364ش، ص293).
(18) مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم 363-2-654 مورخ 23/2/1348.
(19) هنت، پال، کشیشهای انگلیسی در دوران انقلاب اسلامی ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، 1365ش، ص38.
(20) بدیع الحکما (مهدی بدیع همدانی) دانشآموخته طب قدیم بود و دوره تخصصی امراض داخلی را نزد هیأت (تبلیغی) پزشکی آمریکایی که در همدان بیمارستانی مجهز داشتند فراگرفته بود و مدتی نیز دستیار دکتر فانگ رئیس بیمارستان آمریکایی همدان بود. او در 1337ش درگذشت. فرزندان او بجز دکتر محمود بدیع عبارت بودند از: دکتر منصور بدیع، پزشک سفارت ایران در پاریس، امیرمهدی بدیع، نویسنده کتاب «یونانیان و بربرها» و مهندس ناصر بدیع معاون وزارت آبادانی و مسکن.
(21) بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم 363-2-654، مورخ 23/2/1348.
(22) همانجا.
(23) اسنادی از مطبوعات ایران.
(24) سانسور در آیینه، به کوشش فریبرز خسروی، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران ،1381ش، ص736.
(25) حمید صبی فرزند موسی صبی و عضو آخرین هیأت اجرایی «کانون پیشبرد اجتماعی و فرهنگی یهود ایران» در 1356ش بود. وی در 1385ش محمد خاتمی -رئیس جمهور سابق جمهوری اسلامی ایران- را در دادگاههای اروپا مورد تعقیب قضایی قرار داد.
برگرفته از سایت: www.samankurdi.bologsky.com
(26) بایگانی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، فرهنگ ناموران معاصر ایران، زندگینامه خودنگاشت.
(27) کیهان، شم 7828 (3 شهریور 1348)، ص2.
(28) ریشار یا «ریشارد» از خانوادههایی قدیمی بودند که در زمان ناپلئون سوم پادشاه فرانسه و در عهد محمدشاه قاجار به ایران آمدند و در ایران ماندگار شدند. یوسف خان ریشار، پدربزرگ مادری هورآسا شکوه بود (فسا، علینقی، «دیوانگیها»، آینده، دوره چهارم، شم 2 (آبان 1338)، ص94).
(29) بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم 363-2-654، مورخ 23/2/1348.
(30) همان، اساسنامه بنیاد فرهنگی ایران بتئیل.
(31) همان، گزارش به دفتر وزیر به شم 325، مورخ 1/3/1351.
(32) همان، گزارش به دفتر وزیر به شم 632/م مورخ 7/5/1348؛ سند شم 1269، مورخ 2535 [1353ش].
(33) خبرگزاری پارس (محرمانه)، بولتن شم 69 (7/3/1354)، ص13.
(34) همانجا؛ اطلاعات، شم 15062 (تیر 1355)، صص11و13؛ بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گزارش به وزارت علوم و آموزش عالی، مورخ 8/12/1352.
(35) بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گزارش به شم 42508/ه 14 مورخ 17/4/1353.
(36) خبرگزاری پارس (محرمانه) بولتن شم 69(7/3/1354)، ص13.
(37) سالنامه کشور ایران، س 25 (1349ش)، ص556.
(38) مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گزارش به ساواک تهران مورخ 7/7/1354؛ همان سند شم 41506/20 ه 14 مورخ 9/3/1355.
(39) همان، سند شم 1300/322، مورخ 10/3/1354.
(40) اطلاعات، شم 15062 (تیر 1355)، صص11و13.
(41) بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گزارش وزارت منابع طبیعی (دفتر وزیر) به دفتر مخصوص شاهنشاهی به شم 598/2414، مورخ 17/2/1349.
(42) همان، گزارش وزارت جنگ به شم 434/7/4/3/13/1502/47، مورخ 24/1/1349.
(43) همان، پینوشت گزارش وزارت منابع طبیعی به شم 598/2414، مورخ 17/2/1349.
(44) خبرگزاری پارس (محرمانه)، بولتن شم 69 (7/3/1354)، صص13-10؛ اطلاعات، شم 15062 (تیر 1355)، صص11و13.
(45) در شهریور 1356 و در پی اطلاع از حضور هژبر یزدانی در میان سهامداران بانک صادرات از آنجا که او به بهائیت منتسب بود، بانک صادرات از سوی آیةالله نوری و دیگر علما تحریم شد و در پی آن مردم متدین کوشیدند تا مرودات مالی و بانکی خود را با این بانک متوقف سازند و برخی مراجع نیز در گرفتن چکهای بانک صادرات استنکاف ورزیدند تا اینکه ظاهراً با اعلان بانک صادرات هژبر یزدانی از زمره سهامداران بانک خارج شد.
(46) بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم 93598/20 ه، مورخ 20/10/1356.
(47) همان، تلگرام شم 3947/322، مورخ 21/10/1356.
(48) همان، گزارش ساواک به تهران شم 46293/20 ه 14، مورخ 4/11/1356.
(49) همان، گزارش شم 2515/ه ش، مورخ 20/10/1354.
(50) همان، گزارش شم 51434/ه 14، مورخ 19/12/1354.
(51) همان، گزارش شم 2514/ه ش، مورخ 20/10/1354.
(52) همان، گزارش شم 117370/20 ه 22، مورخ 24/9/1353.
(53) همان، گزارش از وزارت علوم و آموزس عالی شم 4438، مورخ 9/11/1350.
(54) همان، گزارش به دفتر وزیر علوم و آموزش عالی شم 695، مورخ 19/8/1354.
(55) همان، گزارش شم 2865/ه/ش، مورخ 8/8/1357.
(56) همان، گزارش شم 2960/ه/ش، مورخ 15/8/1357.
(57) اسناد لانه جاسوسی، ج1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386ش، ص849.
(58) فهرست مستندات اسامی مؤسسات و سازمانهای دولتی ایران، به کوشش مهوش بهنام، تهران؛ مرکز اسناد و مدارک علمی ایران و کتابخانه ملی ایران و کتابخانه ملی ایران، چ دوم، 1368ش، ص155،257و266.
مدرسه عالی دماوند ، مدرسه عالی دماوند
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
مدرسه عالی دماوند ، مدرسه عالی دماوند
مدرسه عالی دماوند ، مدرسه عالی دماوند
سلام
جالبه برام از وقتی اومدم سایتتون 1 ساعت گذشته و متوجه نشدم خخخخ
هرچی میچرخم اینجا قسمت هایی که دوست دارم پیدا میکنم
سایت خوبی پیدا کردم ولی سر سری سایتتونو دیدم حالا سایتتونو تو گوشیم سیو کردم وقتم ازاد شد میام دوباره میبینم
ممنون
سلام. ممنون از محبت شما. ما هم از اینكه دوست جدیدی به جمعمان اضافه شده خوشحالیم.
سلام
من خیلی اتفاقی از گوگل اومدم
با اجازتون من اینجا برای دوستمم فرستادم تا بیاد ببینه
ممنون
سلام
ممنون از سایت مفیدتون واثعا
من خیلی اتفاقی از گوگل اومدم
با اجازتون من اینجا برای دوستمم فرستادم تا بیاد ببینه
ممنون
سلام
عالیه واقعا
من از گوگل اومدم
ممنون
واقعا مفید بود برام
من اینجارو توی گوشیم سیو کردم بعدا دوباره بیام
ممنون ازتون
سلام وقت بخیر
ممنون ازتون
من اینجارو تو واتساپ برای دوستم میفرستم
دلم نیومد نظر نزارم
سلام روز بخیر
واقعا برام مفید بود — خسته نباشید — دنبال اونی که بودم پیداش کردم