(احد هاعام تئوریسن دکترین خشونت یهودی و نویسنده پروتکلهای صهیون)
وایزمن اعتراف میکند
علاوه بر آنچه در قسمت قبل گفتیم که: وایزمن میبایست در حد توان از استاد خود دفاع کند، این نکته نیز بر او که اینک نوشتن خاطرات خود را به پایان برده بود – ۱۹۴۸ – پوشیده نبود که جهان به صحت محتویات پروتکلها قانع شده و شکی برایش باقی نمانده است که این برنامهای است از سوی یهودیت جهانی.
با این حال، وایزمن بیپروا جانب انکار و استهزا را گرفت. اما در این راستا به قول معروف از چاله درآمد و در چاه افتاد؛ زیرا اعتراف کرد که این توطئه یک توطئهی پلید یهودی برای سلطه بر جهان است. یاد کردن از این توطئه با صفت «پلید» و این اعتراف وایزمن به هرگونه بحث و مجادلهای پیرامون این نکتهی مهم پایان داد، به طوری که از حال به بعد دیگر جای هیچ بحثی در این زمینه باقی نمیماند.
برای جهان مهم نیست که استاد او، آشر گینزبرگ نویسندهی پروتکلها باشد یا هر یهودی دیگری همسنگ و همطراز او. حتی برای جهان اهمیتی ندارد که نیروهای شر و پلیدی از این قماش گرد هم آیند و با استمداد از تلمود خود را برای عملی ساختن وحشتناکترین طرحی که به یک اندیشه اهریمنی خطور میکند آماده سازند:
طرح سلطهی یهود بر تمامی جهان پس از نابود کردن مسیحیت و پایان دادن به قلمرو پاپ و اسلام از طریق استانبول و برقرار کردن سلطنت داودی در اروپا و فلسطین.
آری، جهان به این موضوع اهمیتی نمیدهد؛ زیرا در دنیای امروز که بیش از هفت میلیارد نفر جمعیت و دهها دین آسمانی و غیرآسمانی در آن وجود دارد و تکنولوژی و تمدن و علم و عقل و تاریخ تماماً از آن ایشان است و کرهی زمین را در قبضهی خود دارند، یهودیت جهانی به کمک مشتی یهود که قطرهی کوچکی هستند در این اقیانوس بشری، نمیتواند به این هدف دست یابد. بگذار این عده در گمراهی خود سرگردان باشند. یهودیت جهانی در پروتکلها پیشبینی کرده است که طی صد سال – از ۱۸۹۷ به بعد – برنامهاش به اتمام خواهد رسید. حال آنکه کاروان انقلابهای بشری که از آغاز این قرن به حرکت در آمده و همچنان پیش میرود – هر اندازه هم دست پنهان و لعنتی یهودیت جهانی سعی کند برای جهان مشکلاتی از قبیل جنگ و بحران به وجود آورد – بزودی شیرهی جان یهودیت جهانی را خواهید کشید و بتدریج آن را عقیم خواهد کرد. یهودیت جهانی با دوازده الی چهارده میلیون یهود هرگز نخواهد توانست جریان قافلهی بشری را در کام خود فرو برد.
آنچه برای جهان اهمیت دارد اینهاست:
1- چرا احد هاعام و وایزمن و دیگر همپالکیهای آنها محتوای پروتکلها را تقبیح نکردند؟
2- چرا این دو نفر از پروتکلها تبری نجستهاند؟
3- نویسندهی پروتکلها یکی از مغزهای بزرگ یهود است و ماهیت او بر وایزمن پوشیده نیست. پس چرا وایزمن نخواسته است این مغز را معرفی و دقیقاً او را مشخص کند؟ چه کسی باور میکند که وایزمن صاحب این مغز بزرگ را نمیشناسد، در صورتی که یهودیت ماهرترین و چیرهدستترین مخلوقات خداوند در سرقت اسرار سلاطین، رؤسای جمهور، احزاب، جمعیتها، کاخها و قراردادها میباشد؟ آری، وایزمن نام طراح این – به تعبیر خودش – توطئهی پلید را میداند. چرا که این شخص استاد اوست. همهی اینها در این توطئه دست دارند. با وجود این آیا باز هم وایزمن اعتراف میکند؟ هرگز!
4- وایزمن در دفاع از استاد متهم خود همین اندازه گفته است که پروتکلها توطئهی پلید یهودیت است. اما آیا در سال ۱۹۴۸ که وی مشغول نوشتن خاطرات خود بود، به فکرش خطور نمیکرد که جهان خواهد پرسید: کدام گروه از یهودیان نویسندهی این پروتکلها هستند؟ زیرا توطئهای اینچنین که هدف آن نابودی قلمرو پاپ، مسحیت و اسلام است، از عهدهی مغزهایی بر میآید که کمتر از آن «اندیشهی فروزان» نیستند. در پروتکلها عنصری از انیشتین (۷) وجود دارد و عنصر دیگری از باروخ اسپینوزا (۸) و عنصری از موسی بن میمون (۹) و عناصری از خانوادهی روچیلد (۱۰). بنابراین، پروتکلها عصارهی یک اندیشه و تفکر یهودی است، اما کسی که این عصاره را جمع کرده و در قالب پروتکلها ریخته است، طبق گفتهی منتقدان اروپایی، آشر گینزبرگ یا همان احد هاعام است.
«تجمع و یورش»، «باشگاه بنی موسی» و آثار احد هاعام
سخن خود را درباره احد هاعام با بحث از آثار قلمی و کتابهای او و فعالیتهای تشکیلاتیاش تکمیل میکنیم:
1- وی مقالههای انتقادی و جهتبخش مشهوری دارد که یهودیان سراسر جهان با شور زایدالوصفی آنها را مطالعه میکردند. خوانندگان او با بیصبری در انتظار رسیدن پستچی بودند تا نوشتههای احد هاعام را بخوانند. این مقالات در بازآفرینی روحیه خونآشامی در یهودیان تأثیر گستردهای داشت و نشانههای آن در تمامی حرکتهای مخفیانهای که از آغاز انتشار اعلامیه بالفور در فلسطین به وقوع پیوست، بروز کرد. هاگانا (۱۱) (دفاع ملی) و حزب ژابوتینسکی و مناخیم بگین و اشترن، همهی اینها بر پایهی اصول یورش وحشیانه عمل کرده و میکنند. نیروی نظامی فعلی اسرائیل نیز تماماً متکی به این عقاید و باورهاست.
2- احد هاعام دو کتاب مهم به زبان عبری دارد. یکی با عنوان موسی و دیگری تحت عنوان بر سر چهارراه. کتاب اول به زبان فرانسه نیز ترجمه شده اما دومی، تا جایی که ما میدانیم، هنوز به هیچ زبانی برگردانده نشده است. این دو کتاب که خیلیها هنوز دربارهی آنها چیزی نمیدانند، (۱۲) از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند؛ زیرا روح حاکم بر آنها با تمام کتابهای دیگری که امثال «موسی هس»، (۱۳) «موسی مندلسن»، «پینسکر»، نویسندگان «دلباختگان صهیون»، «هرتزل»، «زانگویل»، «سوکولف»، « نتویچ» و دکتر «خاخام گاستر» نوشتهاند، بکلی فرق میکنند. شاید بتوان این تفاوت را به طور خلاصه در یک نقطه منحصر کرد و آن تکیهی احد هاعام بر ایدهی تجمع و یورش است.
3- احد هاعام در کنار نوشتن کتاب و مقاله، به جنبهی عملی بینهایت مهمی توجه نشان داد. او با گروهی از دوستانش باشگاه یا انجمنی یهودی به نام بنی موسی ایجاد کرد. هدف او از این حرکت تربیت جوانان یهودی بر مبنای روحیهی جدید تجمع و یورش بود. از مجموع نوشتههای متفرقه در این زمینه برمیآید که باشگاه مذکور در کنار چهرهی ظاهریش، سرّی و مخفیانه بوده است و حکومت تزاری روسیه در برابر آن شدیداً محتاط و برحذر بود. وایزمن در خاطرات خود از این باشگاه با عبارتی بسیار کوتاه یاد کرده و فقط گفته است که آشر گینزبرگ جمعیتی به نام بنی موسی تأسیس کرد که هدف از آن تربیت جوانان برای به عهده گرفتن رهبری نهضت صهیونیسم روسیه بود. تعداد جوانانی که آشر گینزبرگ در هر دورهی آموزشی میپذیرفت از صد نفر بیشتر نمیشد و در این کار دوستان برگزیدهی گینزبرگ او را کمک می کردند. وایزمن بیش از این چیزی نمیگوید.
از گفتههای وایزمن در خاطراتش، آنجا که از همکارش مناخیم مندل اوسشکین (از رهبران یهودی روسیه و کسی که به جای وایزمن برای رهبری نهضت صهیونیسم نامزد شده بود) سخن میگوید چنین برمیآید که همانطور که احد هاعام باشگاه بنی موسی را به وجود آورد، اوسشکین نیز برای ایجاد واحدهای سرّی فعالیت میکرده است. به گفتهی وایزمن، این شخص رهبر عملی صهیونیسم روسیه بود، چنانکه احد هاعام رهبری روحی و معنوی آن را به عهده داشت. پیش از آن، اوسشکین وابسته به سازمان دلباختگان صهیون و الگوی مجسمی از روح این سازمان بود. اما هم زمان به عضویت باشگاه بنی موسی نیز درآمد. نکتهی مهم در خاطرات وایزمن این است که هرگاه از یکی از همکارانش سخنی به میان میآورد میگوید که وی آموزشدیده و فارغالتحصیل باشگاه بنی موسی – تجمع و یورش – است.
پینوشتها:
7- آلبرت اینشتین (به آلمانی: Albert Einstein) (زاده ۱۴ مارس ۱۸۷۹ – درگذشته ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیکدان نظری آلمانی بود. او بیشتر به خاطر نظریّه نسبیت و بویژه برای همارزی جرم و انرژی (2E=mc) (که از معروف ترین روابط فیزیک بین غیرفیزیکدانهاست) شهرت دارد.
در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیکدانهای مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود، به دولت ایالات متحده آمریکا در مورد برنامه نازیها در مورد بمب اتمی هشدار دادند، اما سخنان آنها مورد توجه قرار نگرفت. در تابستان سال ۱۹۳۹ و چند ماه پیش از جنگ جهانی دوم، زیلارد نامه ای برای روزولت، رییسجمهور وقت ایالات متحده تهیه کرد و از اینشتین خواست که نامه را امضا کند. زیلارد نسبتاً گمنام بود، اما اینشتین به واسطه نظریه های نسبیت و جایزه نوبل، شخص مشهوری به شمار می رفت. آنها در این نامه از او توجه به این مساله را درخواست نمودند. در این نامه، همچنین از روزولت خواسته شده بود تا به پژوهش در زمینهی انرژی هستهای و واکنش زنجیرهای اهمیت بیشتری داده شود. این نامه را نقطه شروع پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی میدانند.
اینشتین حامی سرشناسی هم برای صهیونیسم کارگری و هم برای تلاش های پیش برنده همکاری یهودی -عربی بود. او در زمان قیومیت بریتانیا بر فلسطین از ایجاد وطن ملی یهودی حمایت میکرد ولی در ابتدا مخالف ایده یک دولت یهودی دارای مرز، یک ارتش و درجهای از قدرت دنیوی بود.
اینشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام « درباره صهیونیسم » (About Zionism) نوشت. او پس از سفر به آمریکا به سخنرانیهایش به نفع صهیونیسم ادامه داد. اینشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش، و درجهای از قدرت دنیوی هر چقدر هم که متعادل باشد، مخالف است. من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد». او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در نیویورک تایمز را نیز امضا کرد این نامه مناخیم بگین و حزب ملیگرای هروت را خصوصاً برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین توسط ارگون پیشینیان هروت محکوم کرد.
علیرغم این نگرانیها، او در تأسیس دانشگاه عبری در اورشلیم، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان « در مورد صهیونیسم: مجموعه مقالات و سخنرانیهای استاد آلبرت اینشتین »، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد.
در سال ۱۹۵۲ و پس از درگذشت حییم وایزمن ، عزرائیل کارلیباخ ، روزنامهنگار پرنفوذ اسرائیلی در نامهای به آلبرت اینشتین پیشنهاد داد که مقام رئیسجمهوری اسرائیل را بپذیرد، اما اینشتین این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است؛ و به بهانه اشتغالات علمی از پذیرش این مسئولیت سر باز زد.
آلبرت اینشتین از ۱۹ اوت، ۱۹۴۶، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت اینشتین ارتباط نزدیکی با طرحهایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان « یک دانشگاه همگانی یهودی » نام میبرد، اما وی در ۲۲ ژوئن، ۱۹۴۷، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد. این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد.
8- باروخ اسپینوزا و بعدها بندیکت دِ اسپینوزا (۱۶۳۲ – ۱۶۷۷ میلادی) فیلسوف مشهور هلندی است. اسپینوزا در جامعه یهودیان هلند بزرگ شد و در آنجا تعلیمات یهودی را نزد تنی چند از بهترین خاخامهای عصر خود فرا گرفت. اسپینوزا عهد عتیق و سایر متون یهودی را به خوبی فرا گرفت، اما با گذر زمان نظرهای بحث برانگیزی درباره سندیت عهد عتیق و سرشت امر مقدس پیدا کرد که به نظر میرسد در نهایت منجر به تکفیر و رانده شدن او از جامعه یهودیان در سن ۲۳ سالگی شد. حتی پیش از واکنش یهودیان، کلیسای کاتولیک کتابهای او را در فهرست کتابهای ممنوعه قرار داد و پروتستان های هلندی این کتابها را به آتش کشیدند.
با انتشار رساله الاهیات و سیاست اسپینوزا در ۱۶۷۰ دیدگاه های انتقادی او با جدیت از محافل خصوصی به حیطه عمومی راه یافتند. موقعیتی که سرانجام اسپینوزا در جامعه روشن فکری اروپا بدست آورد احتمالاً بیشتر به خاطر اثر فلسفی خالصش، اخلاق و نیز ناشى از آن بود که وى اگر نه یهودی سنت گرا، اما نویسنده اى مطلع و درس خوانده بود. چنین موقعیتى حکایت از آن داشت که متفکران بعدى یهود مى بایست ناظر به انتقادات فراگیرى که از یهودیت سنتى در رساله آمده بود به بحث بپردازند. اینان دانسته یا ندانسته وارد مباحثه اى غیرمستقیم با بدعت گذار خدازده آمستردام شده بودند ولى البته اشاره صریحى به او در میان نبود. حرم (طرد و تبعید دینی) علیه اسپینوزا هرگز برداشته نشد، و امروزه نیز بسیارى از یهودیان سنتى در هیچ یک از مراسم بزرگداشت یا یادبودى که مربوط به تولد یا مرگ اوست شرکت نمى کنند. انتقادات عمده اسپینوزا از یهودیت را به تقریرى که در رساله آمده است، مى توان چنین خلاصه نمود:
الف) وحى
انبیا وحى خویش را توسط قدرت تخیل نیرومند خود دریافت داشته اند نه از طریق هوش یا قابلیت تعقل انتزاعى خویش. در نتیجه متناسب با دیدگاه ها و پیش داورى هاى آنان نبوت هایى که در کتاب مقدس آمده اند نیز مختلف اند. همچنین در بسیارى از موضوعات نظر یا پیش داورى انبیا اشتباه بوده است.
ب) اسرائیل
اسرائیلیان به هیچ نحو متفاوت یا برتر از دیگر اقوام نبوده اند. شریعت موسى به ایشان داده شد چون با سازمان اجتماعى خاص آنان متناسب بود. شریعت وى فقط براى آنان معتبر است، زیرا جامعه آنان ساخت ویژه اى داشته است، و این شریعت به کار زندگى جداگانه ایشان در سرزمین خود آنان مى آید. عقاید اسرائیلى درباره خدا عقایدى کاملا عادى بوده است، و فضایل آنان همسان فضایل بیگانگان بود که انبیاى خاص خودشان را داشتند.
ج) شریعت
قانون الاهى اولیه و طبیعى براى همه آدمیان مشترک است و این از آن رو است که فرمان هاى خدا را حقایقى ازلى مى دانیم. این قانون محتاج اعمال آیینى و تشریفات نیست. موسى درک محدودى از قانون الاهى داشت و آن را مطابق ضرورت مطلق آن نفهمیده بود، بلکه موسى آنچه را که نسبتاً بهترین روش براى اسرائیلیان بود برقرار کرد. از این حیث او با عیسى که مى توان سخنگوى خدا دانستش فرق دارد. قوانین آیینى و نیز قوانینى در کتاب مقدس که مربوط به ثبات و آرامش پادشاهى یهودیان در فلسطین مى شدند بشرى اند نه الاهى. به همین ترتیب اعتقاد به صحت داستان هاى کتاب مقدس، اگرچه براى توده ها لازم و ضرورى باشند، هیچ ربطى به شریعت الاهى ندارند. کسى که منکر این داستان ها است اما از وجود خدا به دلیل عقل طبیعى آگاه است، و راه راست زندگى را یافته است مبارک تر از مؤمنان عادى است.
د) معجزات
مردم عادى تصور مى کنند که خدا تا زمانى که طبیعت به نحو معمول کار مى کند غیر فعال است، و گمان مى کنند که خدا فقط از طریق وقایع غیر معمول که به آنها معجزات مى گویند عمل مى کند. اما در واقع معجزه نوعى نفى و نقض اوضاع و شرایط است؛ چرا که قوانین جهان شمول طبیعت فرمان هاى الاهى اند و تا ابد ضرورى و صادق هستند. از وقایعى که بر ایشان علتى نمى شناسیم با نام معجزات یاد مى کنیم. همه معجزات کتاب مقدس را باید با ارجاع به قوانین طبیعت تبیین کرد.
هـ) تفسیر کتاب مقدس
تفاسیر الاهیاتى کتاب مقدس آموزه هایى در آن مى بینند که صرفاً در اذهان خود مفسران وجود دارند. تفسیر صحیح باید بر اساس دیدگاه تاریخى و دانش زبان و اطلاع از موقعیت مؤلف متن باشد. نیز باید حساب تحریفات را هم داشت. ادعاهایى که کمک روح القدس در تفسیر را مطرح مى کنند قابل دفاع نیستند، زیرا که نتایج چنین تفاسیرى تماماً انسانى اند.
و) مؤلف کتاب هاى مختلف کتاب مقدس
روایاتى که درباره تاریخ و مؤلف کتاب مقدس وجود دارند غیرمعتبرند، و این تصور پروشى که موسى همه اسفار خمسه را نوشته است حتى از جانب دانشمند ارتدوکس ابراهیم ابن عزرا نیز مورد تردید است، اگرچه وى از ترس سرزنش و تخطئه مقصود خود را به رمز آورده است. با استفاده از خود کتاب مقدس مى توان نشان داد که مؤلف اسفار پنج گانه موسى نبوده است، و مؤلفان کتاب هاى دیگر متن مقدس نیز آنهایى نیستند که سنت یهود از آنان یاد کرده است. بیشتر مجموعه کتاب مقدس به احتمال بسیار زیاد توسط عزرا به نگارش درآمده، و پس از آن تعدادى از کتاب هایى که در دوران بعد از عزرا نوشته شده اند به آن افزوده گشته اند. متنى که اینک در دست ما است به خاطر خطاهاى کاتبان و غلط گیرى هاى ایشان مخدوش است. اسپینوزا در بحث خود از این مسائل هم با عقل و هم با نقل قول هایى فراوان از کتاب مقدس استدلال هاى خویش را تقویت مى کند. عموماً رویکرد وى بر مسیحیت جانبدارانه تر از رویکردى است که به یهودیت دارد، ولى به هیچ روى موضعى غیر نقادانه نسبت به مسیحیت اتخاذ نمى کند. رساله صرفاً اثرى الاهیاتى نیست، بلکه اثرى سیاسى هم هست که در آن اسپینوزا به نفع دولتى لیبرال و اهل تسامح استدلال مى کند که آزادى اندیشه در آنجا جارى است. تعجبى ندارد که چاپ اول رساله بدون نام و با روى جلدى ساختگى منتشر شد. کتاب خشم محافظه کاران یهودى و مسیحى را به یکسان برانگیخته بود. وقتى که دیوارهاى گتو در نیمه قرن هجدهم شروع به فرو ریختن مى کرد اثر کتاب بر اندیشه یهود به بهترین وجهى نمایان مى شد. هر چند که مدت ها پیش از آن اندیشه هاى اسپینوزا را نمونه کاملى از خطرهاى فرهنگ بیگانه و روح جدید بدعت به شمار آورده بودند. ترسى از آلودگى و انحرافى که اسپینوزاگرایى مى توانست به بار آورد در واقعه زیر به خوبى نمایان است. در ۱۷۰۴ داوید نیه تو ، یکی از خاخام های مجمع یهودیان اسپانیا در لندن موعظه ای ایراد کرد که در آن آرای خداگرایان طبیعی در باب تعالی خدا و نبودن دست او در کار جهان طبیعت انکار شده بود. نیه تو با این کار، طبیعت را با خدا یکی می انگاشت یا دست کم برای برخی از حضار چنین به نظر آمده بود. این امر موجی از اعتراض را برانگیخت و او به تمایلات اسپینوزایی متحم شد، چرا که اسپینوزا نیز در کتاب اخلاق خود به گونه ای همه خدایانه خدا و طبیعت را یکی کرده بود. مقامات کنیسه به خاخام صوی اشکنازی در آلتونا درخواستى نوشتند تا درباره این موضوع فتوایى صادر کند. پاسخ حاخام صوى در مجموعه جوابیه هاى شرعى وى در دسترس است. وى در آنجا با توضیح اینکه نیه تو واقعا قصد نداشته مبلغ همه خدایى باشد بلکه خاطرنشان کرده است که نظام طبیعت توسط خدا و مشارکت مشیت الاهى اداره مى شود پشتیبانى تمام عیارى از آراى نیه تو به عمل آورد.
9- موسی بن میمون در سال ۱۱۳۵ میلادی، در کوردوبا در اسپانیا زاده شد. وی ربی ، پزشک، ستارهشناس، فیلسوف و دانشمند اسپانیایی یهودی بود. وی در سدههای میانه، در مراکش، اندلس و مصر زیسته و افکار و آرای او در جهان غیریهودی نیز پراکنده شدهاست. او از علمای بزرگ یهود است که در مورد او گفتهاند: «از موسی (ابن عمران) تا موسی (ابن میمون) کسی مانند موسی برنخاسته است».
ابن میمون بزرگ ترین نام در فلسفه میانه یهودی بود، اما این نه به دلیل خلاقیت چشم گیر او در تفکر فلسفی به معنای دقیق کلمه است، که شایسته چنین شهرتی است، بلکه در عوض برجستگی ابن میمون را – که مشهورترین تدوین کننده شریعت دینی یهود نیز بود – باید بیش تر در حوزه وسیع تلاش او در کتاب « دلالة الحائرین » جست و جو کرد که می کوشد هم شریعت را حفظ کند و هم فلسفه را که پرده دری های آن همان طور که او توجه داشت، مخرب شریعت است، بی آنکه مسائل را کتمان نماید و یا تلاش نماید تا در سطح نظری راه حلی نهایی و عموماً الزام آور را در باب تعارض آن دو تحمیل نماید.
10- اولین شخصی در این خانواده که از نام روثشیلد ( روتشیلد / روچیلد ) استفاده کرد ایزاک الچانان روثشیلد بود که در سال ۱۵۷۷ به دنیا آمد. این نام به معنی « سپر قرمز » در آلمانی قدیم است. این خانواده در سال ۱۷۴۴ با به دنیا آمدن میرامشل روثشیلد شروع به کسب قدرت بین المللی کرد. او پسر امشل موزس روثشیلد بود که صرافی بود که با پرنس هس تجارت میکرد. او که در گتو (محله یهودی) فرانکفورت به دنیا آمد، یک خانواده بانکداری ایجاد کرد و پنج پسر خود را در پنج مرکز اصلی تجارت اروپا مستقر کرد. نشان خانوادگی روثشیلد یک مشت به همراه پنج تیرکمان است که سمبل پنج شاخه این خانواده بوده و به آیه زبور ۱۲۷ (مانند تیرهای کمان در دست جنگجو) اشاره دارد. شعار خانوادگی زیر این سمبل نقش بستهاست: (اتحاد، صداقت و صنعت). روثشیلدها بسیار مخفی کار میکردند. از این رو تعداد کتاب هایی که اطلاعات کافی و دقیق در مورد آنها داشته باشد بسیار ناچیز است. بیشتر ثروت این خانواده توسط شاخه لندن آن، ناتان میر روثشیلد به دست آمد. یکی از استراتژی های مهم این خانواده این بود که کنترل بانک فقط در بین اعضای خانواده میچرخید. این کار باعث میشد آنها بتوانند ابعاد فعالیت های خود را به طور کامل مخفی کنند.
در طرفداری از جنبش صهیونیزم، فعالیت های یهودی این خانواده به صورت یکدست نبود. بعضی از روثشیلدها از صهیونیسم طرفداری میکردند ولیکن بعضی دیگر حتی با تشکیل کشور یهودی مخالف بودند. لرد ویکتور روثشیلد مخالف دادن پناهندگی و یا کمک به یهودیان در زمان هولوکاست بود. در سال ۱۹۱۷ والتر روثشیلد ، بارون دوم روثشیلد مخاطب اعلامیه بالفور بود که زمینه ایجاد کشور اسرائیل گردید. بعد از مرگ جیمز جاکوب د روثشیلد در سال ۱۸۶۸، آلفونس روثشیلد پسر بزرگ او، کنترل بانک خانوادگی را در دست گرفت. او یکی از طرفداران سرسخت تز اسرائیل بود. آرشیوهای خانوادگی نشان میدهد که در سال ۱۸۷۰ سالانه ۵۰۰۰۰۰ فرانک به اتحادیه جهانی آلیانس کمک کردهاست. بارون ادموند جیمز د روثشیلد، پسر کوچک جیمز جاکوب روثشیلد یکی از کمک کنندگان به اولین مهاجران یهودی به فلسطین بود و زمین های زیادی را از زمین داران عثمانی خریداری کرد. در ۱۹۲۴ او اتحاد مهاجرت یهودی به فلسطین را تشکیل داد و بیش از ۱۲۵۰۰۰ هکتار زمین خرید. در تل آویو و در شهرهای دیگری نظیر متولا ، زیخرون و یاکو ، خیابانی به نام او بلوار روثشیلد نام دارد. پارکی در پاریس پارک ادموند د روثشیلد نام دارد. روثشیلدها نقش مهمی در ساختار دولتی اسرائیل داشتند. جیمز ا. د روثشیلد ساختمان کنست را به دولت اسرائیل اهدا کرد. دادگاه عالی اسرائیل نیز توسط دوروتی د روثشیلد ایجاد شدهاست.
11- Haganah کلمه ای عبری به معنای دفاع ، عنوان گروه های شبه نظامی یهودی در فلسطین بود که در سال ۱۹۴۸ تشکیل شدند. این تشکیلات در زمان تسلط ترک های عثمانی بر فلسطین به وجود آمد. در موقع ایجاد کشور اسرائیل تعداد اعضای آن شصت هزار نفر بود که هسته ی مرکزی ارتش اسرائیل را به وجود آوردند-م.
12- اطلاع یافتیم که دکتر حسن ظاظا، استاد دانشگاه عربی بیروت، کتاب « بر سر چهار راه » را به عربی ( علی مفترق الطرق ) ترجمه کرده اما هنوز چاپ نشده است. امید آن که بزودی شاهد چاپ این کتاب و کتاب دیگر احد هاعام (موسی) به دست دکتر ظاظا، متخصص در ادبیات عبری و تاریخ یهود، باشیم. دکتر ظاظا در دوران جنگ جهانی دوم در قدس اقامت گزید و در «دانشگاه عبری» این شهر به تدریس پرداخت. بنابراین، تحقیقات او حجت و مورد وثوق است.
این پاورقی را ما در سال گذشته (۱۹۶۵) نوشتیم. اما اینک که سال ۱۹۶۶ را به پایان می بریم خوشحالم که این خبر مسرت بخش را به آگاهی خواننده برسانم که دکتر ظاظا در سال جاری کتاب « حول تاریخ الانبیاء عند بنی اسرائیل » را منتشر کرده است. این کتاب، که ترجمه ی پاکیزه و روشنی است از زبان عربی، اثر یکی از بزرگان و دانشمندان یهود و متخصص در تورات و عقاید یهود است به نام « م. ص. سیجال ». از طریق این کتاب خواننده می تواند برای نخستین بار با یک شیوه ی علمی آسان از مسأله ی نبوت در نظر یهود آگاه شود. دکتر ظاظا با این کار خود خدمت بزرگی کرده است و امید آن که بتواند بزودی دو کتاب یاد شده ی احد هاعام را نیز به عربی ترجمه و منتشر کند.
13- Moses (Moshe) Hess : 1812-1875
منبع: عجاج نویهض (۱۳۸۷)، پروتکلهای دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (۱۳۸۷).
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: