اسدالله علم و فراماسونری

اسدالله علم و فراماسونری

امیر اسدالله علم فرزند محمد ابراهیم‌خان شوکت‌الملک، در سال ۱۲۹۸ش. در بیرجند متولد شد. از تحصیلات این خان‌زاده‌ی متموّل بیرجندی اطلاع صحیحی در دست نیست. احتمالاً تحصیلات او بیش از دیپلم کشاورزی ادامه نیافت؛ هرچند در بیوگرافی‌های رسمی از او با عنوان «مهندس کشاورزی» یاد کرده‌اند.

امیراسدالله علم به توصیه پدرش، در سال ۱۳۱۸، پس از ازدواج علی قوام پسر ابراهیم‌خان قوام‌الملک شیرازی با اشرف پهلوی، در سن ۲۰ سالگی با ملک‌تاج، دومین دختر قوام، ازدواج نمود و بدین‌سان ارتباطات عمیق «اشرافیت اطلاعاتی» ایران با پیوندهای خویشاوندی تحکیم یافت.

از این ازدواج پسری متولد نشد که بر مسند پدر جای گیرد و علم تنها دارای ۲ دختر شد. امیراسدالله علم، مرد قدرتمند دربار پهلوی، در ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در سن ۵۸ سالگی به بیماری سرطان درگذشت.

اسدالله علم مقتدرترین چهره‌ی دربار پهلوی، به‌ویژه در سال‌های ۱۳۴۰ ـ ۱۳۵۶ بود و ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود شمّه‌ای از جایگاه بلامنازع علم را در سیاست داخلی و خارجی سلطنت محمدرضا پهلوی بیان داشته است. پژوهش درباره‌ی عَلَم و دودمان او موضوع یک تک‌نگاری تاریخی گسترده است، که در شناخت ابهامات و گره‌گاه‌های تاریخ معاصر ایران مفید خواهد بود. لذا، در این‌جا صرفاً می‌کوشیم تا طرحی فشرده و مجمل بیان داریم.

اسدالله علم و پدرش شوکت‌الملک

اسدالله علم در کنار پدرش محمد ابراهیم‌خان شوکت‌الملک

اسدالله علم در صحنه سیاست

با مرگ ابراهیم عَلَم، وارث خان‌نشین قاین تنها پسر او، امیراسدالله، بود، که آخرین فصل تاریخ پیوندهای شوم این دودمان را با استعمار بیگانه ورق زد و جایگاهی برتر از پیشینیان خود کسب کرد.

سال‌های ۱۳۲۰ ـ ۱۳۲۳ در تعیین سرنوشت عَلَم جوان نقش قطعی داشت و در همین دوران بود که او در مکتب جاسوسی و توطئه‌گری آزمون خود را با موفقیت طی کرد و تجربه‌ها اندوخت. در این سال‌ها اسدالله علم در ارتباط فعال با سرویس اطلاعاتی بریتانیا نقش حسّاسی در عملیات جاسوسی، به‌ویژه در تهران و شرق و جنوب ایران، ایفاء نمود و در رأس شبکه‌ای از عوامل اینتلیجنس سرویس قرار گرفت، که بخشی از آن وظیفه‌ی نفوذ به درون حزب توده را به عهده داشتند.

شبکه گسترده‌ای که زیر رهبری عَلَم ایفای نقش نمود عده‌ای از روزنامه‌نگاران و دانشجویان و فعالین سیاسی جوان را در بر می‌گرفت، که بعدها در کودتای ۲۵ ـ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش جدّی ایفاء کردند و پس از کودتا با دریافت مشاغل حسّاس پاداش درخور گرفتند.

با مرگ پدر، حضور عَلَم جوان در شرق کشور ضرور احساس شد، به‌ویژه آن‌که این دوران با حضور فعال عوامل شوروی در آذربایجان و کردستان همراه بود و اقدامات متقابل و چه‌بسا شورش‌های مسلحانه محلی ضرورت می‌یافت. در نتیجه، عَلَم ۲۶ ساله در سال ۱۳۲۴ به فرمانداری کل بلوچستان منصوب شد.

اسدالله علم بسیار زود به وزارت رسید و نخستین بار در سن ۲۹ سالگی در کابینه دوم ساعد (آبان ۱۳۲۷ ـ فروردین ۱۳۲۹) وزیر کشاورزی شد. او در کابینه علی منصور (فروردین ـ تیر ۱۳۲۹) نیز این سمت را حفظ کرد و پس از آن در دولت رزم‌آرا (تیر ـ اسفند ۱۳۲۹) وزیر کار شد.

در سال‌های ۱۳۲۹ ـ ۱۳۳۲، عَلَم از نزدیک‌ترین یاران محمدرضا پهلوی بود و در ماجرای ۲۵ ـ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش فعالی ایفاء نمود. داستان عملیات مشترک شاپور ریپورتر و عَلَم را قبلاً شرح داده‌ایم. سال‌ها بعد، در آوریل ۱۹۶۵ مجله آمریکایی نیشن فاش ساخت که اسدالله علم در کنار برخی بلندپایگان آمریکایی و انگلیسی و ایرانی، به تنهایی مبلغ یک میلیون دلار از محمدرضا پهلوی پاداش نقش خود را در توطئه کودتا دریافت داشته است!

امیر اسدالله علم و همسرش ملک تاج قوام

امیر اسدالله علم و همسرش ملک‌تاج قوام

فرمانروای دربار پهلوی

همان‌گونه که ارتشبد فردوست بیان داشته، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اسدالله علم به‌عنوان رابط شاه با مقامات عالی‌رتبه انگلیسی و آمریکایی سهم اساسی در برکناری سپهبد زاهدی از مسند نخست‌وزیری داشت و این عَلَم بود که به‌همراه «دوستان» انگلیسی خود، مقامات آمریکایی را از نقش دیکتاتوری نظامی زاهدی نومید ساخت و توجه آنان را به سرمایه‌گذاری بیشتر بر جایگاه و نقش شاه معطوف کرد؛ هرچند سال‌ها طول کشید تا آمریکا به‌طور کامل به محمدرضا پهلوی اعتماد کند و این اعتماد کامل و سه‌سویه تنها در دهه ۱۳۴۰ و در پی هم‌پیوندی و هم‌پشتی لندن ـ واشنگتن در سیاست خاورمیانه‌ای‌شان رخ نمود.
نقش عَلَم، که از رایزنی و هدایت هشیارانه شاپور ریپورتر برخوردار بود، به‌عنوان رابط شاه با عالی‌ترین مقامات سیاست‌ساز آمریکا و بریتانیا و عامل وحدت‌بخش این مثلث سلطه بر ایران، تا دم مرگ او دوام داشت.

پیوند خاندان عَلَم با امپریالیسم جوان آمریکا به قدمت تاریخ رسوخ این قدرت بیگانه به شئون سیاسی ایران است؛ یعنی زمانی که میسیون آرتور میلسپو به سال ۱۹۲۲م. وارد تهران شد و شوکت‌الملک عَلَم زیرکانه سرگرد ملوین هال، افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا را برای خاموش ساختن شورش بلوچ‌ها به منطقه برد. در این ماجرا «امیر قائن» و سرگرد هال آمریکایی در نقش «ریش‌سفید» ظاهر شدند و میانه‌ی سران ناراضی بلوچ را با مقامات انگلیسی التیام بخشیدند. (۱)

اسدالله، به‌عنوان وارث خلف پدر، این نقش «کدخدا منشی» را هماره در طول حیات خود ایفاء کرد و راز قدرت و نفوذ او در این بود. انگلیسی خواندنِ عَلَم هرچند از یک زاویه صحیح است ولی اگر بدان‌معنا تلقّی شود که او مُهره‌ی بی‌اراده‌ی وزارت‌خارجه یا اینتلیجنس سرویس انگلستان بوده، به‌معنای آن است که گویا در سال‌های ۱۳۴۰ ـ ۱۳۵۶ امپریالیسم آمریکا هیچ پایگاهی در دربار و سیاست ایران، به‌جز تعدادی نظامی و سیاست‌پیشه و «روشنفکر» بی‌تجربه و جوان و تهی مغز، در اختیار نداشته است! زیرا در همین سال‌هاست که عَلَم در نقش «فرمانروای ایران» ظاهر شد.

این ارزیابی هم‌چنین به‌دلیل نشناختن ساز و کار پیوندهای محافل و باندهای سیاسی و مجامع اقتصادی ـ مالی دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس است. در واقع، از دهه ۱۹۶۰م. به بعد، چنان هم‌پیوندی و درآمیزی در محافل حاکمه دو قدرت فوق رخ داد و چنان ادغام و اشتراک منافع میان سرمایه‌های دو کشور پدید شد، که دیگر سخن‌راندن از تنازع دیپلماسی «ملّی» آمریکا و انگلیس اشتباه است. اگر از این پس تنازع و رقابت دیده می‌شود، که به کرّات چنین است، یا در میان جناح‌های سیاسی دو قدرت است و یا در تضاد منافع و تعارض کمپانی‌ها و مجتمع‌های جهان‌وطنی دو کشور.

عَلَم زیرک‌تر از آن بود که «روح زمان» را نشناسد، افول ستاره‌ی «امپراتوری بریتانیای کبیر» و شکوفایی «امپریالیسم جوان و ثروتمند آمریکا» را نبیند و خود را با آن وفق ندهد.

او همان‌گونه که طی دوران صدارت خود (۱۳۴۱ ـ ۱۳۴۲) در نقش طراح و مجری طرح آمریکایی «انقلاب سفید» کندی و «دمکرات»های آمریکایی ظاهر شد، مدتی بعد دلارهای نفتی دربار پهلوی را به پای چهره‌ی آینده‌دار «حزب جمهوری‌خواه» آمریکا ریخت و در انتخاب ریچارد نیکسون، دوست خود، به ریاست‌جمهوری ایفای نقش نمود. عَلَم در دوران طولانی ریاست‌جمهوری نیکسون عالی‌ترین پیوندهای شاه را با هیئت حاکمه آمریکا برقرار ساخت و این پیوندها در حدّی است که نه پیش و نه پس از آن هرگز دیده نشد.

اسدالله علم همان‌گونه که با ادوارد هیث و «حزب محافظه‌کار» او در انگلیس در اوج روابط و صمیمیت بود، از مغازله با هارولد ویلسون و دولت «کارگر»ی او ابائی نداشت. تجربه‌ی قرن‌ها زندگی اجداد او در محیط عشایری شرق ایران در خون او عجین شده و عَلَم شیوه‌ی بندبازی در جنگل سیاست غرب را، که در عین «تجدّد» سخت به «بدویت» شبیه است، می‌دانست. او قدرت‌های اقتصادی و مالی غرب را به خوبی می‌شناخت و مشیر و مشاور محمدرضا پهلوی در مانورها و ریخت و پاش‌های بذالانه در این میانه بود و البته سر او نیز بی‌کلاه نمی‌ماند!

بالاتر از همه، روان‌شناسی آدمی را به خوبی می‌شناخت و می‌دانست که راز بقاء و رمز موفقیت در آشفته‌بازار سیاست دنیای غرب، که همه‌چیز تابعی از پول است، راضی نگه‌داشتن همگان به فرمان «زر» است. لذاست که برجسته‌ترین متنفذین و سیاست‌مداران و اندیشمندان و نخبگان آمریکا و انگلیس را در لیست رشوه‌بگیران دربار پهلوی، و در واقع عَلَم، می‌یابیم.

و در نتیجه‌ی همین قدرت شیطانی است که دیپلمات معمّر و «بافرهنگی» چون سِر دنیس رایت را مجیزگوی چاپلوس و مرثیه‌خوان عَلَم می‌بینیم (۲) و برخی روشنفکران برجسته غرب را، که با قلم خود «اندیشه» و «تعقل» می‌پراکنند، در مقابل درخشش «زر» بی‌تاب می‌یابیم!

در نتیجه‌ی همین «نبوغ» است که عَلَم طیّ سال‌های ۱۳۳۶ ـ ۱۳۳۹ موفق شد با دسیسه‌چینی ماهرانه، رقیب دیرین و توانای خود، منوچهر اقبال، را از پست صدارت سرنگون کند و سپس او را ذلیل و شکست‌خورده به پاریس «تبعید» نماید و آن‌گاه او را در رأس «شرکت ملی نفت» در مقامی مهار شده منکوب سازد و هر آن امثال مستوفی‌ها، رئیس پتروشیمی، را به جانش اندازد و بالاخره او را «دق‌مرگ» کند.

به هر روی، اسدالله علم از آغاز دهه ۱۳۴۰ بزرگ‌ترین بازیگر دربار پهلوی است. با شروع نخست‌وزیری عَلَم، به دستور شاه، کمیسیون ۳ نفره‌ای به ریاست عَلَم و با شرکت حسین فردوست و منصور تشکیل شد که وظیفه‌ی تعیین نمایندگان مجلس را به‌عهده داشت. فعالیت این کمیسیون غیررسمی و پنهانی در طول نخست‌وزیری هویدا ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی این عَلَم بود که نمایندگان مجلس پهلوی را تعیین می‌کرد.

این منصب رسمی عَلَم نبود و تنها جلوه‌ای از اقتدار او به‌شمار می‌رفت. در سال ۱۳۴۳، عَلَم به‌طور رسمی در رأس دانشگاه «پهلوی» (شیراز) قرار گرفت تا جای پای رژیم پهلوی را پس از سرکوب سال‌های ۱۳۴۱ ـ ۱۳۴۲ عشایر فارس تحکیم بخشد.

در سال ۱۳۴۴، اسدالله علم به‌عنوان «وزیر دربار شاهنشاهی» در رأس دربار پهلوی قرار گرفت و تا زمان مرگ و حتی پس از مرگ در این جایگاه بی‌رقیب بود. ولی همگان می‌دانستند که عَلَم، عَلَم است و اقتدار و نفوذ او ربطی به پست و مقام ندارد. این اقتدار حتی در شیوه‌ی نامه‌نگاری اداری عَلَم نیز محسوس بود و او هماره مقامات بلندپایه رژیم پهلوی را، برخلاف تواضع و ادب معمول نگارش، متفرعنانه و از بالا نهیب می‌داد.

طیّ این سال‌ها، عَلَم علاوه بر مناصب وزارت و صدارت که گفته شد، ده‌ها پست و مقام داشت، که اگر ردیف شود سیاهه‌ای طویل خواهد شد. برای نمونه، به ذکر گوشه‌ای از این سیاهه می‌پردازیم: سرپرست املاک و مستغلات پهلوی، آجودان مخصوص شاه، نماینده منتخب شاه در هیئت مدیره بنیاد پهلوی، دبیرکل حزب مردم، ریاست دانشگاه پهلوی، عضو شورای‌عالی تقسیم املاک سلطنتی، عضو هیئت مدیره بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ریاست هیئت امنای دانشگاه مشهد، عضو هیئت مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، عضو هیئت امناء بنیاد فرهنگی ملکه پهلوی، مدیرعامل کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی و…!

طیّ این دوران طولانی، عَلَم به تشکیل باندی گسترده و متنفّذ از عوامل خود دست زد که در همه‌ی مقامات حساس دیوان‌سالاری ایران رسوخ داشتند. و عَلَم نیز از پرداخت «پاداش» به آنان در ازای «خدمات»شان ابائی نداشت و این «پاداش» البته از جیب دولت بود! در این شبکه‌ی علم، «روشنفکران» و نویسندگان و روزنامه‌نگاران جایگاهی خاص داشتند که در سال‌های ۱۳۴۰ توسط جهانبانوئی، مدیر مجله فردوسی، فرهاد نیکوخواه و تعدادی دیگر به زیر چتر حمایت علم وارد می‌شدند.

اسدالله علم و محمدرضا پهلوی

علم و فراماسونری

…در ساعت ۳۰/۱۸ مورخه ۲۸/۱/۴۸ در دفتر تحقیق اسماعیل رائین [،] نویسنده کتاب‌های فراماسونری، آقایان دژکام مشاور وزارت دارایی، ابراهیم هاشمی کاندید حزب مردم [حزب عَلَم] در انتخابات گذشته مجلس شورای ملی و عضو وزارت آموزش و پرورش، ریاحی خبرنگار اقتصادی روزنامه کیهان و دو نفر دیگر حضور داشتند. ابتدا رائین به مهندس شریف امامی و آقای هویدا حمله کرد و گفت [:] من در بازجویی که در سازمان امنیّت از من کردند گفتم افراد پیر و نترس که تکلیفشان معلوم است ولی چرا افراد جوان مانند دکتر مفیدی استاد دانشگاه و مهندس ناصر بهبودی اخیراً عضو [فراماسونری] شده‌اند [.] و اضافه نمود [:] آقای هویدا از آن می‌ترسد که من جلد چهارم را منتشر سازم که در آن صورت‌جلسه پلیس فدرال را درباره‌ی کار قاچاق او چاپ کند. سپس اظهار داشت [:] اعلی‌حضرت جلد چهارم را ملاحظه فرموده‌اند که مبادا این کتاب را چاپ کنم زیرا با چاپ آن آبروی رجال کاملاً خواهد ریخت. این کتاب با عکس‌های مربوطه کاملاً آماده‌ی چاپ بود ولی چاپ نشد و تحویل آقای عَلَم گردید و [رائین] فقط مسوّده‌ای از آن دارد…
توضیح منبع: آقای رائین رابطه خوبی با آقای عَلَم وزیر دربار شاهنشاهی دارد.
(سند ساواک ـ ۱۳۴۸/۱/۳۱)

یکی از ترفندهای عجیب، پرسروصدا و پیچیده‌ی عَلَم، که فقط با شناخت این اعجوبه‌ی مکر و خدعه و دسیسه و نقش پنهان شاپورجی در پشت او قابل درک است، انتشار کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» (۳ جلد) اثر «اسماعیل رائین» است که تاکنون نیز مهم‌ترین مأخذ منتشر شده در زمینه‌ی شناخت فراماسونری ایران می‌باشد.

این فرضیه که رائین با ترفند و زرنگی اجازه‌ی نشر کتاب را به‌دست آورد و رژیم را در مقابل کار انجام شده قرارداد، قطعاً مردود است. در کتاب رائین اسنادی، مانند بولتن درونی سفارت آمریکا در تهران، مندرج است که نه تنها دسترسی به آن برای همه‌کس، هرقدر زیرک و سخت‌کوش، میسّر نبوده، بلکه داشتن این اسناد، چه رسد به نشر آن، در آن زمانه می‌توانست به بهای جان یک فرد عادی تمام شود.

به‌علاوه، اسناد موجود نشان می‌دهد که مجلدات اوّل و دوّم «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» در تاریخ ۲/۱۱/۱۳۴۷ با اجازه مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر که خود فراماسون بود،‌ اجازه‌ی نشر یافت و پیش از انتشار، مراتب به اطلاع جعفر شریف‌امامی، استاد اعظم فراماسونری، رسید.

با انتشار ۲ جلد فوق مخالفتی نشد ولی در تاریخ ۲۴/۱۱/۱۳۴۷، امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر، طیّ نامه‌ای به ساواک خواستار جلوگیری از انتشار جلد سوّم شد. مع‌هذا، جلد سوّم به‌طور غیررسمی و در تیراژ پایین توزیع گردید و ساواک ممانعت جدّی در راه پخش آن به عمل نیاورد. گویی دست‌هایی قوی‌تر از فراماسونری در کار بود تا این توپ شلیک شود و ماسون‌ها را مرعوب اقتدار و صلابت خود سازد! به‌راستی نیز چنین بود. (۳)

امیر اسدالله علم و امیرعباس هویدا

امیر اسدالله علم و امیرعباس هویدا

چرا امیر اسدالله علم به این کار عجیب دست زد؟! در پاسخ به این سؤال چند دلیل می‌توان ارائه داد:

۱ـ با توسعه فراماسونری در میان رجال و دولتمردان، این شبکه به کانون خدعه و دسیسه و توطئه بدل شده و در میان بسیاری از ماسون‌های جاه‌طلب و سودجو و مقام‌پرست این باور پدید شده بود که این وابستگی آنان فراتر از هر قدرتی است. اسناد ساواک از اوج‌گیری باندبازی‌های پنهان و دسیسه‌گری در میان دولتمردان پهلوی در آن زمان خبر می‌دهد و هرکس می‌کوشید تا با ایجاد رابطه با کانون‌های قدرت در آمریکا و انگلیس خود را در هرم دیوان‌سالاری بالا بکشد. لذا، این خطر وجود داشت که برخی اعضای فراماسونری در اقدامات خود حدّ و مرز نشناسند و عمق‌گیری این پدیده، قدرقدرتیِ مثلث شاپورجی ـ شاه ـ عَلَم را تضعیف کند. لذا ضرورت داشت که بر این باور ماسون‌ها ضربه‌ای سنگین فرود آید و اقتدار شاه و وزیر دربار مقتدر او به نمایش گذارده شود.

۲ـ براساس تئوری شاپورجی ـ عَلَم، که توسط محفلی از «روشنفکران» و روزنامه‌نگاران دارای پیشینه‌ی فکری چپ نیز حمایت می‌شد، رژیم پهلوی در مرحله جدید آن (پس از «انقلاب سفید») یک رژیم نو و تجدید سازمان یافته بود. این «روشنفکران» در تبلیغات خود شاه را «منجی ایران» و «سرکوبگر فئودالیسم» و «ارتجاع سیاه»!! معرفی می‌کردند،‌ تاریخ سال‌های ۱۳۲۰ ـ ۱۳۳۲ و حتی سال‌های ۱۳۳۲ ـ ۱۳۴۲ را و دولتمردان آن دوره را به سُخره می‌گرفتند،‌ دعاوی گزاف علیه «ریشه‌کن ساختن استعمار انگلیس» توسط شاه مطرح می‌ساختند و در واقع خود در قبال نسل کهن رجال و دولتمردان داعیه‌های بلندپروازانه در سر می‌پرورانیدند.

این «روشنفکران» و سیاست‌پیشه‌گان نوپا تنها راه ارتقاء خود را در هرم دیوان‌سالاری کشور و رسیدن به مقامات عالی در تضعیف «کاست» حکومت‌گر فعلی می‌دیدند و انتظار داشتند که شاه «اندیشمند» و «روشن‌بین» راه را برای چنین جابه‌جایی به‌تدریج فراهم سازد.

براساس چنین دیدگاهی، انتشار کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» می‌توانست یک چهره‌ی «روشنفکرپسند» از رژیم محمدرضا پهلوی ارائه دهد، مفاسد گذشته و موجود را به گردن فراماسون‌ها اندازد و بدین‌سان زمینه را برای آغاز یک جابه‌جایی «نخبگان» حاکم و تصفیه دیوان‌سالاری از نسل کهن دسیسه‌باز و متحجّر فراهم سازد.

طبیعی بود که این «بازسازی» با امیال شخصی عَلَم منطبق بود و به حذف کلیه‌ی رقبای سنّتی او می‌انجامید و وی را در میان نسل نوین «نخبگان» و «روشنفکران» بی‌رقیب می‌ساخت. طبیعی بود که دولتمردان آمریکایی نیز از صعود این تیپ نوین «نخبگان» و دولتمردان، که عموماً «یانکوفیل» و پیرو «شیوه زندگی آمریکایی» بودند، استقبال می‌کردند.

۳ـ‌ هم‌زمانی انتشار کتاب رائین با انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا جالب توجه است. در این زمان در میان دولتمردان پهلوی تحرّک شدیدی پدید شده و برخی از آنان داعیه‌ی صدارت در سر می‌پروراندند و این تصور وجود داشت که با تغییر دولت در آمریکا به‌طور قطع دولت هویدا نیز سقوط خواهد کرد و چهره‌ای متناسب با سردمداران جدید «کاخ سفید» در رأس کابینه قرار خواهد گرفت. انتشار کتاب رائین می‌توانست این تحرّکات را تحت‌الشعاع قرار دهد و به این مدعیان صدارت، قدرت مطلقه و فائقه‌ی شاه را نشان دهد.

۴ـ‌ و بالاخره، باید افزود که اصولاً ترویج شهرت اقتدار مطلقه و قَدَرقُدرتی انگلیس در ایران،‌ خود یکی از شگردهای روانی استعمار بریتانیا در ایران بود. تحلیل این بوده که با ترویج چنین روان‌شناسی و فرهنگ، سلطه‌ی استعمار غرب تسهیل خواهد شد و نسل جویای نام و نان به‌سادگی «راه» را از «چاه» خواهد یافت. و در ضمیر او حک خواهد شد که مطمئن‌ترین مسیر «ترقّی» در پیوند با استعمار امپریالیستی است و تجربه‌ی تاریخ نشان داده که هرکس سر در آخور قدرتی دیگر فرو برده (از آلمان فاشیست تا شوروی کمونیست) به جایی نرسیده است! این فرضیه به جدّ مطرح است که آیا یکی از انگیزه‌های انتشار کتاب رائین ترویج این باور ریشه‌دار نبوده است؟!

اسناد موجود نشان می‌دهد که نه تنها خود انگلیسی‌ها در توسعه‌ی این شهرت بریتانیا و تبدیل آن به یک «باور نهادی‌شده» در فرهنگ ایرانی ذی‌نفع بوده‌اند، بلکه اسدالله علم نیز از شهرت «انگلیسی بودن» خود ابائی نداشته، بلکه خشنود نیز بوده است. اسناد هم‌چنین نشان می‌دهد که وابستگان عَلَم در پخش این شهرت او نقش داشته‌اند. گویی عَلَم که از روان‌شناسی سنّتی سیاست‌پیشه‌گان ایران شناخت دقیق و محیلانه‌ای داشته، این شهرت را عامل مهمی در ارعاب رقبا و تحکیم سیطره‌ی خود می‌دانسته است.

امیر اسدالله علم و شراب

به سند زیر درباره‌ی اظهارات عبدالرحمن فرامرزی و مضمون تبلیغی آن توجه شود:

عبدالرحمن فرامرزی، مدیر روزنامه کیهان، می‌گفت: مقامات انگلیسی فعلاً در ایران از آقای عَلَم و تشکیلات ایشان [حزب مردم] حمایت می‌کنند و برای جلب‌نظر و همکاری بیشتر مردم مخصوصاً عدّه‌ای از نزدیکان آقای عَلَم را تقویت کرده و به مقامات حسّاس رسانیده‌اند، تا افرادی که خواهان جاه و مقام هستند خود را به عَلَم نزدیک سازند. فرامرزی گفت: سناتور شدن دکتر خانلری موضوع ساده‌ای نیست زیرا دکتر خانلری در خواب نیز حتی معاونت وزارتخانه‌ای را برای خود امکان‌پذیر نمی‌دانست و این موضوع در روحیه استادان دانشگاه و جلب توجه آنان به سوی آقای عَلَم بسیار مؤثر بوده است و هم‌چنین منتصر، شهردار سابق، با وجود آن همه کثافت‌کاری و رسوایی چون از حمایت عَلَم برخوردار بود نتوانستند علیه او اقدامی کنند و شغل حسّاس دیگری به او واگذار شده. و از طرفی ایجاد پست سرپرستی کل دانشجویان در اروپا برای تفضلی از جمله مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد و تخمی است که جاسوسان خارجی آقای عَلَم برای تقویت او پاشیده‌اند. فرامرزی گفت: عَلَم چه از طرف خانم خود، که اجدادش خدمات ذی‌قیمتی به انگلیسی‌ها کرده و شرح حال این خانواده در کتاب سایکس نوشته شده و چه از طرف پدرش شخص مورد اعتمادی است و به‌طور قطع آینده کشور به دست عَلَم خواهد بود و نام‌برده بزرگ‌ترین عامل اجرای نقشه سیاسی انگلیسی‌ها در ایران خواهد بود. (گزارش به ساواک ـ ۱۳۳۶/۴/۸)

به‌هر روی، سه جلد کتاب رائین منتشر شد ولی عَلَم اجازه‌ی زیاده‌روی به رائین نداد و جلد چهارم اثر او هیچ‌گاه انتشار نیافت. باید افزود که در ۳ جلد منتشر شده نیز مهم‌ترین فصول تاریخ فراماسونری ایران سانسور شد. از جمله این موارد حذف نام چهره‌های مورد نظر عَلَم از لیست فراماسونری و حذف کامل داستان «لژ پهلوی» و نقش محمدرضا شاه به‌عنوان بزرگ فراماسون ایران بود.

سند زیر جایگاه «لژ پهلوی» در تاریخ فراماسونری ایران و چگونگی فراماسون شدن محمدرضا پهلوی را نشان می‌دهد. در گزارش مورخ ۱۳۵۲/۶/۱۰ ساواک چنین آمده است:

روز ۵۲/۶/۵ آقای [احمد] براتلو، که یکی از استادان قدیمی ماسونی می‌باشد، در هتل ونک طی مذاکرات دوستانه‌ای اظهار داشت: زمانی که جلسات فراماسونی در منزل ملکه توران به‌وسیله ذبیح‌الله ملک‌پور تشکیل می‌شد، شرایط ورود بسیار مشکل بود و هر شخصی را امکان ورود به فراماسونری دست نمی‌داد. وی اضافه کرد: شبی که آقای پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر، وارد جرگه ماسونی شد، وقتی من او را برهنه کردم و کسوت مخصوص به او پوشاندم در شگفتی خاصی فرو رفت. مرحوم حسنعلی منصور، نخست‌وزیر سابق را آقای هویدا، وزیر دارایی آن موقع، پیشنهاد کرد و من شخصاً با عضویت حسنعلی منصور مخالفت کردم و آقای گلشائیان از این بابت بی‌نهایت از من ناراحت شد. ولی من ایشان را متقاعد کردم که منصور شایستگی پذیرش [به] دستگاه ماسونی را ندارد. علی جواهر کلام، که در آن موقع از گردانندگان اصلی تشکیلات ماسونی بود، شخص اوّل مملکت را تا پشت درب لژ هدایت کرد، ولی به عرض رسانید که درباره‌ی شخص اعلی‌حضرت استثنائاً تشریفات را انجام نمی‌دهیم، ولی پیشبند افتخار به شما می‌پوشانیم، زیرا ناچاراً لازم است تا حدّی قسمتی از اصول رعایت گردد، در غیر این‌صورت امکان ورود به لژ نیست. اما در حال حاضر، دکتر احمد علی‌آبادی [دبیر «لژ بزرگ ایران»] روی سهل‌انگاری و بی‌دقتی بزرگ‌ترین لطمات را به جامعه فراماسونی در ایران وارد می‌سازد و در پذیرفتن اشخاص بی‌دقت و بی‌توجه می‌باشد. وی افزود: چون علی‌آبادی مورد توجه آقای مهندس شریف‌امامی، استاد اعظم، می‌باشد هیچ کاری نمی‌توان کرد.

شرابخواری اسدالله علم و محمدرضا پهلوی

اسناد موجود هم‌چنین جایگاه محمدرضا پهلوی را، به‌عنوان رهبر عالی فراماسونری ایران که حتی انتصاب شریف‌امامی در رأس تشکیلات ماسونی به دستور او بوده، نشان می‌دهد:

…در شرفیابی که آقای دکتر سعید مالک به حضور شاهنشاه آریامهر حاصل نموده به‌منظور ریاست یکی از آقایان دکتر منوچهر اقبال، دکتر سیدحسن امامی ـ امام جمعه تهران، و مهندس شریف‌امامی، رئیس مجلس سنا، پیشنهاداً به شرف‌عرض رسانیده و به‌علت کهولت و عدم قوّه‌ی شنوایی آقای دکتر سعید مالک، شاهنشاه آریامهر آقای مهندس شریف‌امامی را جهت سرپرستی لژ بزرگ ایران انتخاب فرموده‌اند و گفته شده است پس از تشکیل لژ بزرگ ایران کماکان ارتباط این لژ با لژ گرنداوریان فرانسه برقرار خواهد بود.
آقای سعید مالک همه ماهه به حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب و کلیه اخبار مربوط به ماسون‌های ایران را به شرف‌عرض می‌رساند و هم‌چنین کلیه فعل و انفعالات و اسامی مسئولین لژها و پذیرش اعضای جدید را مستقیماً به شرف‌عرض همایونی می‌رساند.
متن سوگندنامه ماسون‌ها به شرح زیر می‌باشد: «من به کتاب آسمانی سوگند یاد می‌کنم که به مقام سلطنت خیانت ننموده نسبت به وطن وفادار باشم و قوانین مملکتی را موبه‌مو اجرا کنم و هیچ‌وقت دروغ نگویم و باشرف و صمیمی باشم و در مورد برادران وفادار بوده و باشم.» متن سوگندنامه توسط رئیس قرائت و اعضاء آن را تمرین و تکرار می‌نمایند. جلسات متشکله لژی که آقای هویدا، نخست‌وزیر، عضویت آن را دارا می‌باشد، در منزل مشارالیه و یا منزل آقای جواد منصور تشکیل می‌گردد. (سند ساواک ـ ۱۳۴۷/۷/۱۸)

و در سند دیگر ساواک، مورخ ۱۳۵۱/۷/۱۷، چنین می‌خوانیم:

برای احداث ساختمان فراماسونری در اطراف شهریار تهران، مبلغ ۹ میلیون تومان هزینه برآورد شده که از آن مبلغ، ۴ میلیون تومان اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه آریامهر اعطا و ۲ میلیون تومان آقای امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر، داده‌اند و ۵۰۰ هزار تومان نیز مرحوم جمشید یگانگی پرداخت نموده بودند. هنگامی که آقای شریف‌امامی موضوع را به عرض شاهنشاه می‌رساند، می‌فرمایند: همه اعضاء پولدارند و بایستی کمک کنند. لذا، کمیسیونی با شرکت آقایان علی مرندی و مصطفی تجدد و کاظم کورس و [عباسقلی] گلشائیان و چند نفر دیگر جهت جمع‌آوری بقیه پول تشکیل یافته است.

پی‌نوشت‌ها:

(۱) سیدمهدی فرخ (معتصم‌السلطنه)؛ خاطرات سیاسی فرخ، تهران: جاویدان علمی، [بی‌تا]، ص۶۹۶-۶۹۷
(۲) سِر دنیس رایت از کارمندان عالی‌رتبه وزارت خارجه انگلیس است که از سال ۱۳۴۲ تا بازنشستگی‌اش در سال ۱۳۵۰، یعنی در یکی از حسّاس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، سفیر انگلیس در تهران بود. رایت از حقوق‌بگیران دربار پهلوی و اسدالله علم محسوب می‌شد، که پس از بازنشستگی نقش غیررسمی مورّخ دولت انگلیس و دربار پهلوی را ایفاء نمود. دو اثر او، «انگلیسی‌ها در میان ایرانیان» و «ایرانیان در میان انگلیسی‌ها» به فارسی ترجمه و انتشار یافته است. دنیس رایت پس از بازنشستگی به‌عنوان یکی از مدیران مجتمع نفتی «شل» به کار پرداخت و این شغل وابستگی پنهان او را به امپراتوری صهیونیستی روچیلدها برملا ساخت.
(۳) اسماعیل رائین با ساواک ارتباط داشت و از «همکاران» اداره کل نهم ساواک، که محل تجمع اندیشمندان و «نخبگان» وابسته به ساواک بود، محسوب می‌شد. به اعتقاد ما، اسناد و مدارک منحصربه‌فرد شاپورجی دست‌مایه تألیف رائین قرار گرفت و این طرح پیچیده حاصل اندیشه او بود که با دست اسدالله علم اجرا شد. بنابراین عجیب نیست که در مجموعه سه جلدی فوق مهم‌ترین بخش تاریخ فراماسونری ایران، یعنی نقش اردشیرجی در آن، حذف شده و تنها در دو سه مورد نام وی به چشم می‌خورد و نام چهره‌های مرموزی چون میرزا کریم رشتی نیز به‌کلّی حذف گردیده است.

منبع: عبدالله شهبازی؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ سی‌ودوم، ۱۳۹۳، ج۲، صص۲۳۱-۲۵۰، با تلخیص: اندیشکده مطالعات یهود

««« پایان »»»

آشنایی با رنگ‌های به‌کار رفته در مقاله‌ی فوق:

رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوه‌ای برای نقل‌قول استفاده می‌شود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده می‌شود.
رنگ قرمز برای لینک‌دادن استفاده می‌شود.

اسدالله علم ، اسدالله علم

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

Check Also

اهمیت کلیدواژه دروغ در جنگ نرم

اهمیت کلیدواژه «دروغ» در «جنگ نرم»

غرب با «دروغ‌گویی رسانه‌ای» و با تمرکز بر شگرد «خبررسانی جعلی» (Fake news) با تلفیق میان راست و دروغ و تغییر حقایق به «مدیریت افکار عمومی» مبادرت می‌ورزد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + هفت =