ارتش سرّی روشنفکران (قسمت دوازدهم) جنگهای علم
علوم انسانی؛ الهیات جنگ نرم (۵)
صدور «فرمان سری ابلاغ راهکارهای امنیت ملی شماره ۷۷» (فرمان جاسوسی آکادمیک) یک فراخوان و بازگشت به ۲ فرمان فوق سرّیای بود که جرج کنان، از پایهگذاران CIA سه دهه قبلتر و هریک را در فاصلهی سه سال به امضاء رئیس جمهور آمریکا رساند: یکی، «فرمان توسعه جنگهای سیاسی» و دیگری، «فرمان تشکیل شورای برنامهریزی روانی». پیشنویس فرمان نخست در ماه می ۱۹۴۸ به شورای امنیت ملی آمریکا ارائه شد (۹۶) و با تصویب رئیس جمهور به صورت قانون محرمانه شماره ۱۰/۲ درآمد (۹۷) و فرمان دوم را نیز در ماه آوریل ۱۹۵۱ پس از امضاء پرزیدنت به عنوان سند استراتژیک شماره PSBD-33/2 شناختند. (۹۸) این دو فرمان در آغاز جنگ سرد صادر شد؛ جنگی که به روایت اریک هابسباوم، تاریخنگار انگلیسی «به حوزه رقابتِ سایهوار میان سازمانهای جاسوسی رسمی و غیررسمی کشید». (۹۹)
با تصویب قانون ۱۰/۲ دکترین جاسوسی و فلسفه سیاسی در غرب گرهای جداییناپذیر به یکدیگر خورد تا جایی که حتی ویلیام سولیوان در آژانس FBI معتقد بود «دموکراسی لیبرال در نبرد با دشمنان چپ و راستی که قصد نابودی آن را دارند، اسیر شده» و با استفاده از روشنفکران در امور ضدجاسوسی باید به تضعیف دشمنان «جامعه باز» پرداخت. (۱۰۰) از این دوره پای «جنگهای کثیف سرّی» به حوزهی علم بیشتر باز شد. CIA و MI6 زیربنای یک برنامه دانشگاهی درازمدت را ریختند و خیلی زود، زمان تبدیل کردن روشنفکران و فیلسوفان به «جاسوسان تمام وقت» فرا رسید. گویا آرزوی فرانسیس بیکن، پدر فلسفه سکولار، برای حمایت تمام عیار دول سرمایهداری از «جاسوسان علم» در حال تحقق بود. در سال ۱۹۴۸ مثلث بنیادهای فورد، راکفلر و کارنگی که خود را «مؤسسات خیریه خصوصی» مینامیدند، وارد بازی جدید سرویسهای جاسوسی آمریکا و اروپا برای ایجاد یک شبکه جهانی دانشگاهی شدند. (۱۰۱) مقامات کاخ سفید، سیا، وزارت خارجه و پنتاگون را اغلب از میان اعضاء بلندپایه این سه بنیاد برمیگزیدند و از سالیان دور، تعامل سیتماتیک نزدیکی میان آنان به چشم میخورد.
تأسیس این ۳ بنیاد در سالهای آغازین قرن بیستم محصول پیوندهای نزدیکِ فیلسوفان و سرمایهداران بود؛ آن هم در هنگامی که دو تهدید بنیادین گریبان آمریکا را گرفته بود. از منظر لیبرالها، «فقرا» و «سیاهپوستان» به عنوان عوامل تهدیدکننده همبستگی ملی در ایالات متحده باید به هر شکلی سرکوب میشدند. بافت اجتماعی کشور، هیچ شکلی از ناهمگونی عقیدتی را بر نمیتابید و در برابر هرگونه خواست اصلاحات و اعتراضات سیاسی میایستاد. از این رو، آمریکاییها به دنبال تأمین و افزایش دلبستگی شهروندان به نظام لیبرال سرمایهداری رفتند. جان دیویی و جان دی. راکفلر، یکی فیلسوف و دیگری بزرگترین سرمایهدار تاریخ آمریکا در سال ۱۸۹۶ مدرسهای آزمایشگاهی را در دانشگاه شیکاگو پایه گذاشتند تا به تربیت انسانهای لیبرال دموکرات و شهروندان اومانیست بپردازند. (۱۰۲)
سال ۱۹۰۲ بنیاد کارنگی در واشنگتن با شعار «انسان دوستی لیبرال برای پیشرفت عام بشریت» تأسیس شد و نخستین پروژه آن، نظریهپردازی برای «توسعه اقتصادی لیبرال» و بیاعتبارسازی علم اقتصاد مارکسیستی بود. (۱۰۳) راکفلر نیز در سال ۱۹۰۳ هیئت آموزش عمومی را با ۱ میلیون دلار سرمایه اولیه بنیان نهاد که تا سال ۱۹۲۱ مبلغ ۱۲۹ میلیون دلار خرج پروژههای آن شد. (۱۰۴) بخش هنگفتی از این پول به «برنامه تربیت رهبران آینده» برای جوامع سیاهپوست اختصاص یافت؛ رهبرانی که در سطوح سیاسی و آکادمیک اهداف استراتژیک ایالات متحده را در جوامع خود محقق کنند. (۱۰۵) این هیئت از ابتدای دهه ۱۹۲۰، با مشارکت ۳ بنیاد کارنگی، فورد و راکفلر در کنار پروژه «تربیت رهبران آینده» به مشارکت در طرح «شبکهسازی معلمان لیبرال» در کشورهای جهان سوم پرداخت تا به سلطه ایدئولوژیک لیبرالیسم کمک کند. (۱۰۶)
از دل این مشارکت، هم فلسفه تعلیم و تربیت مدرن، هم مکتب شیکاگو و هم استراتژی «فروپاشی ایدئولوژیک» کشورهای جهان سوم زاده شد که آن را به نام فلسفه تاسکیجی میشناسند؛ فلسفهای که بنیان آموزشی لیبرالیسم را میسازد، گرچه از آن سخنی به میان نمیآید. هدف استراتژیک این فلسفه «پرورش نوع مناسبی از نخبگان روشنفکر، سیاستمداران و رهبران بود که شهروندان خوبی برای زندگی در یک نظام دموکراتیک بسازند.» (۱۰۷) فیلسوفان اردوگاه سرمایهداری به این نتیجه رسیدند که تنها راه بقاء ایدئولوژی لیبرالیسم، «قبولاندن» آن به اکثریت جامعه است. شهروندان باید بپذیرند ایدئولوژی نخبگان جامعهشان به «نفع» اکثریت است و چنین روشی مؤثرتر از حاکمیت یک ایدئولوژی با توسل به ابزارهای حکومتی میباشد. وظیفه «قبولاندن» لیبرالیسم را هم باید به روشنفکرانی سپرد که «جهانبینی حکومت کنندگان را به حکومت شوندگان منتقل مینمایند. به این وسیله توافق تودههای اجتماعی برای پذیرش آزادانه دموکراسی لیبرال تضمین میشود.» (۱۰۸)
گرچه بنیادهای فورد، کارنگی و راکفلر سال ۱۹۴۸ پس از تصویب فرمان سرّی «توسعه جنگهای سیاسی» در شورای امنیت ملی آمریکا به سوی گسترش «برنامه تربیت رهبران اصلاحطلب» در تمام کشورهای جهان سوم رفتند، اما CIA با دعوت از فیلسوفانی چون جان دیویی، لُرد برتراند راسل، سِر کارل پوپر، سِر آیزایا برلین، هربرت مارکوزه، هانا آرنت، ریمون آرون، ژاک مارتین و… فقط به ایجاد یک انقلاب علمی در جهان میاندیشید. از این رو، جرج کنان در چهارم آوریل ۱۹۵۱.م یک فرمان فوقسرّی جدید را به امضاء رئیس جمهور هری ترومن رساند تا با تأسیس شورای برنامهریزی روانی، کلید اجرای بزرگترین عملیات جاسوسی قرن بیستم در حوزه علوم انسانی را بزند. (۱۰۹)
این عملیات پیچیده که دارای دو اسم رمز پکت (Packet) و کیوکپریا (Qkopera) است، با سرشنامه امنیتی PSB شناخته میشد و طی یک دهه پژوهش و تجربه جنگ روانی شکل گرفت. چنان که سی. دی جکسون، رئیس بخش عملیات سرّی سازمان سیا و مشاور جنگ روانی کاخ سفید توضیح داده است، عملیات PSB یک طرح جامع و مدوّن بود تا آمریکا بتواند بدون درگیری و به شکل مسالمتآمیز در جنگ جهانی سوم (جنگ سرد) پیروز گردد. (۱۱۰) او در سال ۱۹۵۱ با اشاره به اینکه قوه پویایی آمریکایی برای فتح جهان باید بر مبنای «افکار و عقاید» آن باشد، نه به واسطه قدرت مادی، در یادداشتی خصوصی نوشت: «موقعیت فعلی آمریکا باید جایش را به همان پویایی بدهد که همواره از خودگذشتگی در راه عقیده را سرلوحه کار خویش قرار میداده است.» (۱۱۱) ژنرال دوایت آیزنهاور، فرمانده وقت نیروهای ناتو، قاعده عملیات را چنین شرح داد:
ما در تلاشیم تا جهان را از طریق «راههای مسالمتآمیز» از آن خود گردانیم. ابزارهایی که برای گسترش این واقعیت استفاده میکنیم به «ابزارهای روانی» مشهورند. اما از این لحاظ که چنین کلمهای قادر است چه کاری انجام دهد، هیچ نگرانی به خود راه ندهید. «جنگ روانی» در واقع «اذهان» و «ارادههای افراد» را مورد هدف قرار میدهد. (۱۱۲)
اصول ایدئولوژیک و نقشه راه عملیات PSB برای نخستین بار در سند فوق سرّی شماره PSBD-33/2 ترسیم گشت. براساس نقشه راه عملیات، ایالات متحده باید یک «سیستم اعتقادی» که نوعی خاص از ایدئولوژی و ساختار اجتماعی را تبلیغ میکند، در جهان حاکم سازد. در این سیستم، باید برای آرزوهای بشری مجموعهای از ضوابط و اصول اخلاقی معین شود و تمامی حوزههای اندیشه بشری زیر پوشش آن قرار گیرد؛ چه «در حوزه انسانشناسی و نوآوریهای هنری» و چه «در حوزه جامعهشناسی و روشهای علمی». (۱۱۳) یک عبارت، به صراحت و دقیق، نتیجه مورد انتظار از اجرای عملیات PSB را باز میتاباند و از «اصول سرّی جنگ عقیده آمریکایی» پرده بر میدارد:
در حرکتی روشنفکرانه، عقلایی و بلندمدت، باید همهی «الگوهای رایج اعتقادی» جهان نابود شوند. تنها الگوی مطلوب، شیوهی «زندگی آمریکایی» است، اما مکانیزم عملیات باید به گونهای باشد که الگوهای رقیب و به ظاهر مخالف اهداف آمریکا را نیز تولید کند. (۱۱۴)
استراتژی عملیات برای این سیستم عقیدتی نقشی ضد آمریکایی را نیز قائل شد. بدین معنا که برپایه «سیاست همسانی» باید «فضایی روشنفکری» که در ظاهر مخالف اهداف آمریکا است، ساخته شود و بخشی از نخبگان منتقد نظام لیبرال سرمایهداری را به چنین فضایی هدایت کرد، چون آنها در این «زمین آمریکایی برای بازی مخالفان» به تدریج اهلی میگردند. سند «فوق سرّی» شمارهی PSBD-33/2 شامل یک فرضیهی مهم درباره کارگزاران عملیات PSB است که براساس نظریه «خط مشی نخبگان» در کتاب پیروان ماکیاولی اثر جیمز برنهام، تئوریسین برجستهی سازمان سیا، صورتبندی شد. براساس این سند، آمریکا برای «نابودی الگوهای رایج اعتقادی در دنیا» ساخت و ساز یک «طبقه جهانی» به نام «گروه نخبهی روشنفکران» را آغاز کرد (۱۱۵) و کوشید زمینهای مناسب را برای تولد جنسی جدید از روشنفکران فراهم سازد:
«گروه نخبه روشنفکران» شامل معدودی از افراد هستند که در کنترل مباحث اعتقادی، مهارت و انگیزه خاصی دارند و «اربابان اندیشه» شناخته میشوند. این اربابان اندیشه با آلت دست قراردادن موضوعات اعتقادی در تلاش هستند تا بینشها و عقایدِ «رهبران افکار عمومی» را شکل دهند یا دست کم به آنها سمت و سو بخشند. (۱۱۶)
اولویت عملیاتی آمریکا، «جذب نخبگان بومی» در کشورهای هدف بود تا از این رهگذر «منشأ آمریکایی عملیات» را پنهان سازد، اما به روایت دونالد جیمسون، نماینده CIA در شورای برنامهریزی روانی «آنان با به کارگیری قدرت فکر و استدلال خویش، همواره باید برتمامی اعمال ایالات متحده- چه صحیح و چه غلط – صحّه بگذارند.» (۱۱۷) طبقه اربابان اندیشه منزلتی فراتر از «رهبران افکار عمومی» داشتند و به عقاید آنها جهت میدادند. آنان از وابستگی خود به سرویسهای جاسوسی لیبرال کاملاً آگاهی داشتند، اما گزارشهای به جا مانده از مرکز موفقیتهای سازمان سیا نشان میدهد پس از این طبقه، روشنفکران دیگری نیز در خدمت عملیات PSB بودند؛ همان روشنفکرانی که به قول ریچارد المن در کتاب شگفتانگیز هنرنمایی سازمان سیا «این سازمان آنان را سگی با قلاده بسیار بلند میپنداشت.» (۱۱۸) این «سگهای درجه ۳» که خود را وقف پاسبانی از «آزادی لیبرالی» و نابودی مکاتب ناسازگار با «جهان آزاد» نمودند، نزد CIA روشنفکرانی بودند که «از افکار طبقه نخبه تغذیه میکردند»، «موافقت اصولی» خود را در قبال سیاستهای جنگ روانی آمریکا به نمایش گذاشتند و پروژه سیا در سرزمینهایشان را تعقیب کردند. (۱۱۹) آنان باید حالتی از «بیاطلاعی» را بروز میدادند و به دو طیف تقسیم میشدند: طیف اول، روشنفکرانی بودند که اجازه مییافتند عملکرد خود را چنان تنظیم کنند که گویی از هیچ چیز (مثل وابستگی مستقیم به سیا) خبر ندارد. طیف دوم، روشنفکرانی بودند که ظاهراً از هیچ چیز خبر نداشتند و برای سیا دردسر کمتری نیز داشتند، چون مطابق منطق عملیات مخفی سیاسی:
بهترین روش «تبلیغات» (پروپاگاندا) روشی است که طبق آن، «سوژه» شما در جهتی حرکت کند که مقاصد شما پیش برده شود. در حالی که سوژه، پیش خود تصور میکند که دارد هدفهای خودش را دنبال میکند.
بنابراین «آنان نمیدانستند که قلادهشان به کجا وصل است و از چه جایی کنترل میشود.» (۱۲۰) در ژوئن ۱۹۵۳، گزارشی توسط بخش ویژه طرح اعتقادی آمریکا برای شرح «استراتژی جنگهای علم» تدوین گشت. این سند سرّی، وظایف روشنفکرانی را که CIA آنان را «رهبران افکار عمومی» و البته «سگهای درجه ۳» میداند، تبیین کرد:
توسل جستن به روشنفکران، دانشآموختگان و شکلدهندگان افکار عمومی به منظور غلبه بر الگوهای رایجی که مبانی فکری «کمونیسم» و بسیاری از «مکاتب اعتقادی دیگر» را سمتوسو میبخشد؛ مکتبهایی که با اهداف «آمریکا» و «دنیای آزاد» سر ناسازگاری داشتهاند. (۱۲۱)
ادامه دارد… جنگهای علم جنگهای علم
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها: جنگهای علم جنگهای علم
۹۶. Building Moderate Muslim Networks. Rand Pub. 2007.
97. Ibid.
۹۸. جنگ سرد فرهنگی، ص ۲۴۰.
۹۹. E, J. Hobsbawm. Age of Extremes. The Short Twentieth Century 1914 – 1991. Abacus: London 1995, P 226.
۱۰۰. حیلههای کثیف، ص ۱۵۱.
101. برای مطالعه تفصیلی درباره نقش بنیادهای کارنگی، فورد و راکفلر در سیاست خارجی آمریکا، نک:
– Berman, Edward H. Influence of the Carnegie, Ford and Rockefeller Foundations on American Foreign Policy: The Ideology of Philanthropy. State University of New York Press, December 1983.
برای مطالعه ترجمه فارسی کتاب، نک:
– برمن ادوارد. کنترل فرهنگ. ترجمه حمید الیاسی. چاپ سوم. تهران: نشر نی، ۱۳۷۳.
102. برای مطالعه فلسفهی جان دیویی با هدف ساخت شهروندان لیبرال، نک:
– نقیبزاده جلالی، میرعبدالحسین. نگاهی به آموزش و پرورش. تهران: طهوری، ۱۳۷۴.
– Whipps, Judy. Pragmatist Feminism. Metaphysics Research Lab, CSLI, Stanford University. First published 22 Aug, 2004.
۱۰۳. کنترل فرهنگ، ص ۲۶.
104. پیشین، ص ۳۱.
105. پیشین.
106. پیشین.
107. پیشین، ۳۳.
۱۰۸. Ralph A. Miliband. The State in Copitalist Society. New York: Basic Books, 1969, P 183.
همچنین، نک: بوردیو، پیر. «نتایج گردهمآیی در مورد نهادهای آموزش کادرهای رهبری». مرکز جامعهشناسی اروپایی، خانه علوم انسانی، پاریس، ۱۹۹۳، ص ۲۸۲.
۱۰۹. R. Rose, Benjamin. Presidentially Mandated Strategic Psychological Warfare Policy Coordination Under Truman and Eisenhower: The Psychological Strategy Board and the Operations Coordinating Board. Harrisonburg, VA: James Madison University, 1999. P. 20.
110. Ibid.
۱۱۱. اسناد و یادداشتهای سی.دی.جکسون. کتابخانه دوایت دی. آیزنهاور، آبلین، کانزاس: از چارلز بارتون مارشال به والتر جی. استسل، ۱۸ می ۱۹۵۳.
112. جنگ سرد فرهنگی، ص ۲۴۰.
Wiesen, Cook Blanche. The Declassified Eisenhower. Penguin: September 1984.
۱۱۳. اسناد و یادداشتهای سی. دی. جکسون. کتابخانه دوایت دی. آیزنهاور، آبلین، کانزاس: از چارلز بارتون مارشال به والتر جی. استسل، ۱۸ می ۱۹۵۳.
114. پیشین.
115. پیشین.
116. جنگ سرد فرهنگی، ص ۲۴۲.
117. جنگ سرد فرهنگی، ص ۲۴۳.
118. المن، ریچارد. هنرنمایی سازمان سیا.
۱۱۹. R. Rose, Benjamin. Presidentially Mandated Strategic Psychological Warfare Policy Coordination Under Truman and Eisenhower: The Psychological Strategy Board and the Operations Coordinating Board.
۱۲۰. الف) جنگ سرد فرهنگی، ص ۶۹۸.
ب) المن، ریچارد. هنرنمایی سازمان سیا.
121. شورای برنامهریزی روانی. طرح عقیدتی ایالات متحده، سند سری PSB/DDE 22 ژوئن ۱۹۵۳.
منبع: پیام فضلینژاد ، ارتش سری روشنفکران ، تهران: شرکت انتشارات کیهان.
جنگهای علم ، جنگهای علم
جنگهای علم ، جنگهای علم
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: