ریپورترها اینتلیجنس سرویس و ایران

ریپورترها ، اینتلیجنس سرویس و ایران

اردشیرجی کیست؟ ریپورترها

اردشیرجی (۱) پسر ایدلجی پسر شاپورجی در ۲۲ اوت ۱۸۶۵ م. در یک خانواده‌ی زرتشتی ایرانی‌تبار در بمبئی به‌دنیا آمد. پدر و پدربزرگ او گزارشگران روزنامه‌ی انگلیسی تایمز در بمبئی بوده‌اند و لذا اردشیر نام خانوادگی «ریپورتر» را برگزید و به اردشیرجی ریپورتر (۲) شهرت یافت. دوران زندگی اردشیر ریپورتر را می‌توان به دو مرحله تقسیم کرد: از تولد تا ۲۷ سالگی، که دوران شکل‌گیری شخصیت او در خارج از ایران است، و از ۲۷ سالگی تا پایان زندگی در سن ۶۸ سالگی که دوران فعالیت اطلاعاتی و سیاسی او در ایران است.

درباره‌ی دوران نخست زندگی اردشیر ریپورتر اطلاع اندکی در دسترس ماست. می‌دانیم که پدر و پدربزرگ اردشیر از کارمندان دستگاه استعماری بریتانیا در بمبئی بوده‌اند. با توجه به تاریخ استعمار بریتانیا در هند و بهره‌گیری گسترده‌ی آن از عوامل بومی و با توجه به این‌که، به‌گفته‌ی ارتشبد فردوست، سیستم جذب دستگاه اطلاعاتی انگلیس یک سیستم دودمانی و موروثی است و با توجه به این‌که هم اردشیر و هم پسرش شاپور ریپورتر در طول زندگی خود کارت خبرنگاری روزنامه تایمز لندن را در جیب داشته‌‌اند، نمی‌توانیم ایدلجی و شاپورجی (پدر و پدربزرگ اردشیر) را گزارشگران ساده‌ی روزنامه تایمز محسوب داریم و لذا مُحقّیم که آنان را کارمندان بومی اینتلیجنس سرویس در بمبئی معرفی کنیم. بنابراین، پیوند این خاندان را با سرویس اطلاعاتی بریتانیا باید در تاریخ دیرین اینتلیجنس سرویس ریشه‌یابی کنیم. بدین‌سان، اردشیر ایدلجی از بطن شاخه‌ای از «کلان» (Clan) پُر شاخ و برگ سرویس اطلاعاتی بریتانیا دیده به جهان گشود و در این محیط پرورش یافت.

در سال‌هایی که اردشیر با محیط اجتماعی خود آشنا شد، رجال «پارسی» مقیم بمبئی (۳) در دستگاه استعمار بریتانیا قُرب و منزلتی خاص داشتند، تا بدان‌جا که سِر جمشیدجی جی‌بهای (بارونت دوم) از دوستان خصوصی شاه انگلیس (۴)، سِر جمشیدجی جی‌بهای (بارونت سوم) از نزدیکان مورد احترام ملکه انگلیس (۵) و ریپون ـ نایب‌السلطنه هندوستان (۶) ـ بودند و کاووس‌جی (بارونت چهارم) و رستم‌جی (بارونت پنجم)، رؤسای پارسیان بمبئی، از مدعوین خاص در مراسم تاج‌گذاری شاهان انگلیس (ادوارد هفتم و جرج پنجم) به‌شمار می‌رفتند. (۷)

اردشیر ریپورتر

اردشیر ریپورتر در میان‌سالی

اردشیر ۱۱ ساله بود که توسط فرانسیس ترنر انگلیسی «لژ اسلام»، که به فراماسونری بریتانیا وابسته بود، در بمبئی تأسیس شد و فعالیت خود را در راستای جلب نخبگان ـ از میان مسلمانان، زرتشتیان، یهودیان و غیره ـ آغاز کرد. (۸) پیوندهای اردشیر ایدلجی با فراماسونری بمبئی موضوعی است که باید براساس اسناد مورد پژوهش قرار گیرد، ولی با توجه به نقشی که بعدها وی در فراماسونری ایران ایفاء کرد، در عضویت اردشیر در «لژ اسلام» نمی‌توان تردید داشت.

اردشیر در نوجوانی برای تحصیل عازم انگلیس شد و با حمایت اینتلیجنس سرویس تحصیلات دانشگاهی را در رشته‌های علوم و حقوق سیاسی، تاریخ شرق و تاریخ باستان به پایان رسانید و عالی‌ترین آموزش‌های اطلاعاتی را فرا گرفت. در این دوران اردشیر استعداد سرشار از خود نشان داد و توانست چنان چهره‌ی درخشانی از خود ترسیم کند که او را شایسته مهم‌ترین مأموریت‌های سرّی در ایران متلاطم عهد مشروطه و پس از آن، با آن وزن و اهمیت سیاسی، بگرداند و وی را تا پایان عمر در زمره «دوستان صمیمی» رجال معروف انگلیس، چون سِر پرسی سایکس، سِر دنیس راس، لرد لینگتن و غیره قرار دهد. (۹)

با توجه به نقش روچیلدها و رابطه‌ی ویژه‌ای که بعدها لرد ویکتور روچیلد با شاپورچی، پسر اردشیرجی، داشت و با توجه به عملکردهای اردشیرجی در ایران معتقدیم که در سال‌های اقامت در انگلیس اردشیرجی روابط ویژه‌ای با لرد لئونیل والتر روچیلد و برادرانش داشت و همین رابطه نقش اساسی در سرنوشت بعدی اردشیر و ارتقاء وی در دستگاه اطلاعاتی انگلیس ایفاء کرد. اقامت اردشیر در لندن تا سال ۱۸۹۳ ادامه داشت و در اوائل این سال اردشیر ۲۷ ساله با اندوخته‌ای غنی به بمبئی بازگشت.

اردشیر ۲۳ ساله بود که با فتوای تاریخی میرزای شیرازی، نهضت تنباکو رخ داد و استعمار بریتانیا را متوجه عمق خطری که از جانب ایران منافع او را تهدید می‌کرد، نمود و فعالیتی شدید را برای سوار شدن بر امواج انقلاب ایران و تحکیم مواضع خود در این نقطه حساس و استراتژیک آغاز نمود. در پاییز ۱۸۹۳، چند ماه پس از بازگشت وی به بمبئی، اردشیر از سوی نایب‌السلطنه هندوستان مأموریت یافت که راهی ایران شود و در فضایی که بوی انقلاب در آن استشمام می‌شد، سنگرهای دستگاه پُرتوطئه و ترفندباز اینتلیجنس سرویس انگلستان را استوار سازد.

ورود اردشیر ریپورتر به ایران به یک پوشش مناسب نیاز داشت، به‌نحوی که وی در قالب آن بتواند به‌سرعت و سهولت به دربار و محافل اشرافی حاکم راه یابد و دانش و آموزش و تجربه خود را به‌نحوی ثمربخش در عالی‌ترین سطوح به‌کار گیرد. با مرگ مرموز کیخسروجی خانصاحب، سرپرست زرتشتیان ایران، در کرمان و در میانه سفرش به تهران، که حامل هدایای انجمن اکابر پارسیان بمبئی برای دربار قاجار بود، موقعیتی مطلوب پدید شد. اردشیر از سوی سِر دینشاه پتیت، رئیس انجمن اکابر پارسیان بمبئی، به‌عنوان نماینده این انجمن و سرپرست جدید زرتشیان ایران راهی کرمان شد و محموله گران‌بهای کیخسروجی را به‌دست گرفت و در تهران به ناصرالدین‌شاه، ظل‌السلطان، امین‌السلطان (صدراعظم) و دیگر رجال ناصری تقدیم کرد. (۱۰) بدین‌سان، نقش پنهان و بس مؤثر ۴۰ ساله اردشیر ریپورتر آغاز شد و نام او را به‌عنوان مؤسس و کارگردان نخستین شبکه‌های اینتلیجنس سرویس و از بنیان‌گذاران فراماسونری ایران در تاریخ معاصر کشور ما به ثبت رسانید. (۱۱)

اردشیر ریپورتر در ایران

شرح فعالیت‌های ۴۰ ساله اردشیر ریپورتر در ایران، که با دوران پر حادثه و تعیین‌کننده مشروطه و پس از مشروطه گره خورده است، نیازمند بحثی مبسوط و پژوهشی جامع است. پیش از این در ترسیم زندگی میرزا کریم خان رشتی درباره‌ی نقش فعّال سرویس اطلاعاتی انگلیس در حوادث دوره دوم مشروطه و انقلاب گیلان و نهضت جنگل و صعود رضاخان سخن گفته‌ایم و در این‌جا تنها می‌افزاییم که در این داستان عجیب اردشیرجی ریپورتر رایزن صائب عالی‌ترین مقامات سیاسی و اطلاعاتی انگلیس و کارگردان اصلی حوادث پس پرده بوده است.

رشید شهمردان در کتاب فرزانگان زرتشتی می‌نویسد:

…اردشیرجی مدت ۴۰ سال تا پایان زندگی مصدر خدمات بسیار مهمی در ایران… بود. دوره‌ی زندگی فرزانه اردشیرجی در ایران… دوره انقلاب و تجدّد و مشروطه‌خواهی بود و رویّه خدمت و فعالیت نیز مختلف. نسل جوان جویای ترقّی و نام و شهرت و هرچیز، مغرب‌زمین را نمونه پیشرفت می‌دانستند. بنابراین در بیدار کردن احساسات ایران‌پرستی و آزادی و احیای سنن و شعائر ملّی و تذکر مفاخر باستانی بین نسل جوان و رجال متجدّد مساعی جمیله ابراز می‌داشت و یکی از اعضای انجمن آزادی‌خواهان ایران بود. آقای مهدی ملکزاده در کتاب زندگانی ملک‌المتکلمین، ص ۱۵۳ [تهران، ۱۳۲۵] نام فرزانه اردشیرجی را نیز جزو آزادی‌خواهان ضبط نموده…
فرزانه اردشیرجی نه‌تنها بین رجال و درباریان و خاندان سلطنتی ایران طرفِ توجه و صاحب نفوذ بود، بلکه رجال سیاسی دولت انگلستان مقیم تهران نیز با نظر احترام به او می‌نگریستند و در امور خاورمیانه به‌ویژه ایران جویای نظرات و خیالات او می‌بودند. رجال معروف انگلیس مانند سِر پرسی سایکس، سِر دنیس راس، لرد لینگتن و غیره از دوستان صمیمی او بودند. کابینه انگلستان او را به سمت مشاور مخصوص سفارت خود در تهران منصوب و گذرنامه خصوصی برایش صادر ساخت.
فرزانه اردشیرجی با خانواده‌های رجال بزرگ ایران آمد و شد داشت و مخصوصاً در بیدار کردن گروه زنان ایرانی و آشنا ساختن آنان به حقوق خود… کوشش خستگی‌ناپذیر به عمل می‌آورد… خدمات اجتماعی او در پس پرده انجام می‌گرفت. جویای نام و شهرت نبود. هر چند سال یک‌بار سفری به هند می‌نمود و پارسیان [؟!] را از نتایج حاصله و روش کار خود باخبر می‌ساخت و طرح فعالیت‌های آینده را می‌ریخت…
فرزانه اردشیرجی با سران ایل بختیاری روابط صمیمانه داشت و آن‌ها را به اعاده مجد و جلال و فرّ و شکوه ایران باستان تهییج می‌نمود. [!] کلیه سفارتخانه‌های خارجه در تهران با نظر احترام به او می‌نگریستند. رجال معتبر دولت ایران در امور سیاسی نیز فرزانه اردشیرجی را مشاور خود قرار می‌دادند، و بسیاری تربیت فرزندان خود را به سرپرستی او واگذار می‌نمودند و زمانی هم در مدرسه علوم سیاسی تهران سمت استادی را داشت. روزنامه تایمس لندن او را به سمت خبرنگار خود در ایران و خاورمیانه برگزیده بود.
فرزانه اردشیرجی زبان‌های کُردی و لُری را نیز می‌دانست و بین آن ایلات صاحب نفوذ بود و طرف توجه و احترام همه ایشان. دانشگاه السنه آسیایی پتروگراد از او برای تدریس زبان‌های آسیایی دعوت به عمل آورده بود ولی چون صاحب گذرنامه خصوصی بود از پذیرفتن دعوت خودداری نمود… (۱۲)

اردشیر ریپورتر و ملک‌زاده و ملک‌المتکلمین

اردشیر ریپورتر، مهدی ملک‌زاده و پدرش ملک‌المتکلمین از بابیان ازلی

استعمار انگلیس و «نُخبگان» ایرانی

تسلّط فرهنگی، یعنی پخش تمدّن غربی که مهم‌ترین حربه‌ی نفوذ و سیطره است نیز به نظر لنین مهم نمی‌آمد… امپریالیست‌ها در پی نشاندن زقّوم سودپرستی در سرزمین‌های مستعمره و وابسته‌اند. برای این منظور امپریالیست‌های انگلیس و آمریکا و فرانسه و دیگر امپریالیست‌ها ابتدا نهال فرهنگ ویژه خود را در مغزها نشاندند تا فضای مساعدی برای غارت و تسلّط فراهم شود…
برخی واقعیات را در این‌باره ذکر می‌کنیم: چارلز ترولین در کتاب آموزش و پرورش در هندوستان (چاپ لندن، ۱۸۳۸ م.) می‌نویسد: «جوانان هندی پرورش‌یافته تحت سرپرستی غرب کاملاً آشنا با فرهنگ و تمدّن ما، دیگر ما را (بریتانیایی و به‌طور کلی غربی را) بیگانه نمی‌دانند. بنابراین سلطه استعماری ما را تشخیص نمی‌دهند… ما را الگوی خود قرار می‌دهند، ما را حامیان خود می‌شناسند، آرزوی آنان این است که مانند ما شوند.» لرد ماکائولی، طراح فرهنگ در هندوستان و دوست چارلز ترولین، در خاطرات خود (۱۸۳۵ م.) می‌نویسد که هدف این فرهنگ این است که «یک طبقه از هندی‌ها تربیت شوند که بتوانند نقش رابط بین ما و میلیون‌ها هندی تحت سلطه ما را ایفاء نمایند و وسیله تفاهم بین ما باشند. یک طبقه که از نژاد هندی و خون هندی، ولی دارای سلیقه، اخلاق و فرهنگ انگلیسی باشند». (۱۳)

دست‌چین و جذب «نخبگان» بومی و پرورش آنان با روح فرهنگ غربی از مهم‌ترین اهرم‌های سیطره استعمار و نواستعمار بر کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بوده است. آلبر ممی در تشریح فرآیند استعمارزدگی و استحاله‌ای که در روان‌شناسی این «نخبگان» رخ می‌دهد، چنین می‌نویسد:

…اولین اقدام استعمار زده این است که با رفتن به جلدی دیگر شرایط دیگری را کسب کند. در این‌جا سرمشقی فریبنده و در دسترس، خود را به او ارائه و تحمیل می‌کند. این سرمشق، استعمارگر است؛ آن‌که از هیچ‌یک از کمبودهای او رنج نمی‌برد، همه حقوق را داراست، از همه خوبی‌ها و سودها و اعتبارها بهره‌مند است و از ثروت و افتخارات و روش‌های فنی و اقتدار برخوردار! او همان طرف قیاسی است که استعمارزده را پایمال می‌کند و در بندگی نگه می‌دارد. پس اولین آرزوی استعمارزده این خواهد بود که خود را به این سرمشق پراعتبار برساند؛ تا آن‌جا که از فرط شباهت با او، در او محو گردد…
زیاده‌روی استعمارزده در تقلید از این سرمشق خود نشان گویایی است: زن موبور، گرچه بی‌نمک و نازیبا، باز بر زن مومشکی برتری می‌یابد. کالایی که استعمارگر تولید می‌کند، یا قولی که او می‌دهد، با اعتماد بیشتری روبه‌رو می‌گردد. آداب و رسوم و لباس و غذا و معماری استعمارگر، حتی اگر با محیط سازگار نباشد، باز به‌شدت تقلید می‌شود و حد نهایی این تقلید نزد جسورترین افراد زناشویی با زن فرنگی است.
حال اگر روی‌آوری به ارزش‌های استعماری، روی‌گردانی از خویش را در بر نداشت، چندان مشکوک به‌نظر نمی‌رسید. لیکن استعمارزده در پی بهره‌گرفتن از شایستگی‌های استعمارگر نیست، بلکه به نام شخصیّت فردای خود، و با شور و هیجان به ناچیز کردن، و دور افکندن شخصیت امروز خویش می‌پردازد. (۱۴)

در بررسی تاریخ نفوذ نواستعمار غرب در ایران، این مکانیسم سلطه را به‌صورت پرورش انبوهی از «رجال سیاسی» و «نخبگان فرهنگی» غرب‌گرا و خودباخته می‌یابیم؛ «رجال» و «نخبگانی» که در مکتب میرزا ملکم‌خان‌ها و «فراموشخانه» او الفبای سیاست را آموختند، در «جامع آدمیّت» و «لژ بیداری ایران» نقشی پردسیسه در طوفان سیاسی دگرگونی‌های روز ایفاء کردند، در «مدرسه سیاسی» به‌عنوان «برگزیدگان» جامعه‌ای منکوب و استعمارزده درس جلوه‌فروشی و فاضل‌مآبی فرا گرفتند، ثمره‌ی کار خود را به‌صورت رژیم بی‌ریشه‌ی پهلوی به تاریخ معاصر ایران تقدیم داشتند، و سپس در دوران رسوخ امپریالیسم آمریکا، در دهه ۱۳۴۰، فرهنگی رنگین ولی بی‌هویّت را با تمامی زرق و برق و ابهت کاذب آن به‌پا داشتند.

درباره‌ی نقش اردشیرجی در سازمان سرّی «جامع آدمیّت» که در آغاز اقامت وی در ایران در پس‌پرده حوادث سهمی جدّی داشت، اسناد کافی در دسترس ما نیست؛ ولی براساس شواهد موجود پیوندهای اردشیر ریپورتر را با این جمع رجال و معاریف، که در زمره‌ی آن چهره‌هایی چون محمدعلی فروغی، سردار محیی (گرداننده شاخه «جامع آدمیّت» در گیلان)، سلیمان میرزا اسکندری و محمد مصدّق حضور دارند، موضوعی درخور بررسی می‌دانیم و معتقدیم که ارتباطات «جامع آدمیّت» با لژ انگلیسی «اسلام» در بمبئی با واسطه اردشیرجی حائز بازبینی جدّی است.

مع‌هذا، می‌دانیم که ۶ سال پس از ورود اردشیر ریپورتر به ایران، به سال ۱۳۱۷ ق. / ۱۸۹۹ م. «مدرسه علوم سیاسی» توسط دو فراماسون و انگلوفیل سرشناس، میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله و پسرش میرزا حسن‌خان مشیرالملک تأسیس شد، که هدف جذب «نخبگان» جامعه ایرانی و پرورش آنان با روح فرهنگ استعمارزدگی و غرب‌زدگی را به‌عهده داشت. در زمره‌ی مدرسین این مدرسه با نام اردشیرجی ریپورتر، به‌عنوان معلم تاریخ باستان، در کنار چهره‌هایی چون محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، رجبعلی منصورالملک (پدر حسنعلی منصور)، ادیب‌السلطنه سمیعی، ابوالقاسم انتظام‌الملک و غیره آشنا می‌شویم. از درون شاگردان همین مدرسه است که برجسته‌ترین مهره‌های انگلیس و آمریکا برون آمدند و در رژیم پهلوی به کارگزاران درجه اول سیاسی و فرهنگی کشور بدل شدند.

احمد خان ملک ساسانی جوّ فرهنگی و سیاسی حاکم براین مدرسه را چنین توصیف می‌کند:

این مدیران و معلمین که اغلب‌شان فقط برای این انتخاب شده بودند که شاگردان را از طریق وطن‌پرستی منحرف و به خدمت‌گزاری اجنبی تشویق کنند در سر کلاس موضوع درس را کنار گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت می‌کردند [خان ملک ساسانی سپس خاطره‌ای از فروغی نقل می‌کند که در مقاله «فروغی و جایگاه او در تاریخ معاصر ایران» مورد استناد قرار داده‌ایم]. روز دیگر جناب سید ولی‌الله‌خان نصر هم که تشریح درس می‌داد… در سر درس فرمودند ایران مثل خزه‌ای است که به دیوار استخر چسبیده باشد و دولت انگلیس به‌منزله آن دیوار است که اگر نباشد خزه وجود خارجی ندارد. در میان فارغ‌التحصیل‌های مدرسه کمتر با سواد پیدا شد و سطح معلوماتشان اساساً از سیکل اول مدرسه بالاتر نبود یعنی همان اندازه [که] انته‌لیژان [اینتلیجنس] سرویس در مستعمرات مایل است. اما اکثر آن‌ها به‌واسطه تلقینات و تبلیغات مدیران و معلمین به نوکری خارجی‌ها تن در داده و به جاسوسی اجنبی رفتند. لیاقت همدوشی با دیپلمات‌های اروپا که پیدا نکردند سهل است به‌واسطه عملیات نامشروع خود در همه ممالک خارجی آبروی ایران را بردند و مؤسسین مدرسه به مقصود نهایی خود رسیدند… دستور ذکاءالملک و منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باسواد، باهوش جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند… با کمال اطمینان می‌توان گفت که مدرسه علوم سیاسی تهران خدمت خود را به اجنبی به بهترین وجهی انجام داد و شرکت نفت به هدف خود کاملاً نائل آمد و یک هسته مرکزی برای خدمت‌گزاری شرکت در ایران تهیه کرد که همیشه مطابق میل و دستور او رفتار نمایند و هیچ‌گاه بر علیه منافع او قدمی برندارند. حق این است که کارگزاران شرکت هم همیشه از آن‌ها طرفداری نموده و با پشتیبانی خود در مدت ۳۰ـ۴۰ سال اخیر همه پست‌های حساس مملکت را به آن‌ها سپرد. (۱۵)

اردشیرجی ریپورتر

اردشیر ریپورتر در کهن‌سالی

درباره‌ی قدمت و عمق پیوندهای اردشیر ریپورتر با فروغی‌ها به مدیحه‌ای استناد می‌کنیم که میرزا محمدحسین فروغی (پدر محمدعلی فروغی) در روزنامه تربیت (شماره ۴۳۹، ۲۰ ذیقعده ۱۳۲۲ ق./ ۱۹۰۴ م.) در دفاع از اردشیر نگاشت:

اردشیرجی را که از جانب اکابر فارسیان هندوستان مأمور سرپرستی فارسی‌های ایران بوده شاید حالا هم به همان مأموریت باشد سال‌هاست که بنده می‌شناسم و به تفصیل و تحقیق از مجاری امور او باخبرم. اولاً در هندوستان متولد شده نه در ایران، ثانیاً تحصیل‌کرده و فاضل و آگاه است و همه‌کس این مطلب را می‌داند. و گواهی امین‌تر از این نیست که جناب مستطاب اجل اکرم مشیرالملک وزیرمختار دولت علّیه ایران در پطرزبورغ در افتتاح مدرسه مبارکه علوم سیاسی اردشیرجی را یکی از معلمین این دارالعلم قرار دادند. مشیرالملک از جمله فضلاء و اهل خبره می‌باشد، ناشی نیست که فریب بخورد. گذشته از فضل و دانش اردشیرجی من بنده [فروغی] خود از مشرب و کار و مأموریت و خیال آن مرد کاملاً آگاهم و می‌دانم یک قدم برنداشته مگر به خیال ترقی مملکت ایران [!]. (۱۶)

فروغی، هم‌چنین در نشریه فوق، که به‌گفته‌ی یحیی آرین‌پور «لحن چاپلوسانه و ستایش‌گرانه آن به مقدار زیادی از اهمیت و اعتبار آن می‌کاست»، (۱۷) در سال ۱۳۲۴ ق./۱۹۰۶م. به‌مناسبت بازگشت اردشیر ریپورتر از سفر هندوستان شرح مفصلی از «خدمات» او درج کرد و از ورود مجدد او به تهران ابراز خرسندی نمود و ابراز امیدواری کرد که «ایرانیان از دانش و تجربیات او استفاده ببرند»! (۱۸)

پیش از این سفر، در سال ۱۳۲۲ ق./۱۹۰۴ م.، اردشیر را در زمره‌ی اعضای «انجمن مخفی» تهران، که توسط ملک‌المتکلمین و سیدجمال‌الدین واعظ رهبری و اداره می‌شد و اعضای آن عمدتاً از ماسون‌های ایرانی بودند، می‌یابیم (۱۹) و بدین‌ترتیب مُحقّیم که نقش مرموز و درجه اول اردشیر ریپورتر را در عملیات پس پرده حوادث مشروطه مورد تأکید مجدد قرار دهیم. و پس از این سفر، به سال ۱۳۲۴ ق./۱۹۰۷ م. شاهد تأسیس «لژ بیداری ایران» هستیم، که اردشیر ریپورتر از اعضای آن به‌شمار می‌رفت و به اعتقاد ما مؤسس واقعی و کارگردان اصلی، ولی در پس‌پرده، این مجمع ماسونی بود.

در همین‌جا باید توضیح دهیم که فراماسونری در ایران، در واقع نوعی مکتب به‌منظور جلب نخبگان، پرورش و ارتقاء آنان در هرم سیاسی و فرهنگی کشور در جهت اهداف استعمار بریتانیا به‌شمار می‌رفته، که در مرکز و در پس‌پرده‌های آن دست پنهان اینتلیجنس سرویس در کار بوده است. بنابراین، آن‌چه که بیش از وابستگی‌های رسمی لژهای ایرانی به فراماسونری بین‌المللی حائز اهمیت است، همین نقش فراماسونری ایران به‌عنوان سازمان «باز» (Loose) و پوشش سیاسی ـ فرهنگی سرویس اطلاعاتی بریتانیا می‌باشد. پس این ادعای سِر دنیس رایت که «معصومانه» ابراز تعجب می‌کند که علی‌رغم وابستگی رسمی بیشتر لژهای ایران به فراماسونری فرانسه، معلوم نیست چرا ایرانیان انگلیسی‌ها را به «استفاده شیطانی از فراماسونری» متهم می‌سازند، تجاهلی سالوسانه بیش نیست. رایت می‌نویسد:

هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای نیافته‌ایم که اعتقاد رایج ایرانی‌ها را نسبت به استفاده شیطانی انگلیسی‌ها از فراماسونری تایید کند [!]. انگلیسی‌ها برخلاف فرانسوی‌ها فراماسونری را به‌عنوان وسیله‌ای برای اشاعه فرهنگ و تمدن خود نیز ندیدند. انگلیسی‌ها هیچ کوششی، یا حداقل کوشش زیادی، برای جلب افراد به مجامع فراماسونی و وابسته ساختن لژهای ایرانی با مجامع فراماسونی خودشان به عمل نیاوردند… (۲۰)

گفته‌ی اخیر سِر دنیس رایت صحّت دارد و علّت آن را باید تجربه لژهای انگلیسی در هندوستان دانست، که سبب تشدید نفرت ضداستعماری مردم هند از انگلستان گردید. ولی دعوی «معصومیّت» انگلیسی‌ها در این معرکه و «عدم بهره‌گیری شیطانی انگلستان» از ماسون‌های ایرانی آن‌هم از سوی رایت، که خود بر بسیاری از مسائل پس‌پرده‌ی تاریخ ایران اشراف دارد، انسان را به یاد تجاهل مضحک سیدحسن تقی‌زاده می‌اندازد که زمانی در مجلس شورا «اتهام» فراماسون‌گری علیه خود را «قصه جن و پری» خواند!

بدین‌سان، اردشیر ریپورتر با بهره‌گیری از موقعیت شامخی که در محافل اشرافی ایران کسب کرده بود، ارتباطات وسیعی را با رجال و معاریف کشور برقرار ساخته و با لطایف‌الحیل می‌کوشید تا آنان را به درجات مختلف، از هواداری فرهنگی غرب تا مزدوری رسمی اینتلیجنس سرویس، جذب کند. دکتر محمد مصدّق در خاطرات خود گوشه‌ای از ظرایف برخورد اردشیر را، که بیانگر سبک زیرکانه کار او و پسرش شاپورجی است، ثبت کرده است:

…بعد از شروع جنگ اول جهانی که دولت ترکیه کاپی‌تولاسیون را الغاء نمود طی رساله‌ای نظریات خود را برای این‌که دولت ایران هم همان رویّه را تعقیب کند، منتشر کردم که در جامعه حسن اثر نمود. سپس اردشیرجی ادولجی نماینده زردشتیان هند در ایران به دیدنم آمد و ضمن صحبت اظهار کرد رساله شما در سفارت انگلیس مورد بررسی قرار گرفت و گفتند نویسنده تحت تأثیر تبلیغات آلمان قرار گرفته است و من برای رفع هرگونه سوءتفاهم گفتم که نویسنده را سال‌هاست می‌شناسم و او کسی نیست که تحت تأثیر سیاست بیگانه درآید. چون تحصیلاتی کرده و اکنون به ایران آمده خواسته است در این باب اظهار نظری نماید. (۲۱)

اردشیر ریپورتر طی دوران فعالیت ۴۰ ساله خود در ایران، که از ورود او در سال ۱۸۹۳ م.، سه سال پیش از قتل ناصرالدین‌شاه، تا مرگ او در ۲۳ فوریه ۱۹۳۳ م./ ۴ اسفند ۱۳۱۱ ش. در تهران در اوج سلطنت رضاشاه ممتد است، علاوه بر میراث سیاسی که در قالب سلطنت پهلوی تبلور یافت، شبکه‌ای از عوامل اینتلیجنس سرویس را نیز برجای گذارد که به‌مثابه یک «اشرافیّت اطلاعاتی» موقعیت ممتاز خود را در درون یک کاست بسته و موروثی محفوظ داشتند و اعقاب آنان نیز در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی اهرم‌های اساسی حکومت را به‌دست گرفتند… ارائه‌ی تصویری جامع از این شبکه گسترده که همه مهره‌های ریز و درشت را دربرگیرد، کاری است که از حوصله این نوشتار خارج است. لذا، از این وادی می‌گذریم و به معرفی یک سند مهم تاریخی می‌پردازیم.

ادامه دارد….

قسمت بعدی این مقاله

منبع: عبدالله شهبازی؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، جلد دوم، چاپ سی‌ودوم، ۱۳۹۳.

پی‌نوشت‌ها:
(۱) «جی» (Ji) در زبان سانسکریت به معنای «زنده‌باد» و «پیروزباد» است و علاوه بر هند در میان زرتشتیان ایران نیز به‌عنوان یک لقب محترمانه رواج دارد (مانند جی‌افرام از انبیاء عجم). به‌علت عدم آشنایی ایرانیان مسلمان با این واژه، اردشیرجی و پسرش شاپورجی به اردشیرچی و شاپورچی نیز شهرت داشته‌اند.
(۲) Ardeshir – Ji Reporter
(۳) بمبئی مرکز ایالت ماهاراشترا (Maharashtra) در جنوب‌غربی ایالت گجرات و در کناره اقیانوس هند است. بمبئی با بیش از ۵ میلیون نفر جمعیت دومین شهر بزرگ هند و یکی از بنادر مهم اقیانوس هند می‌باشد. پیشینه مهاجرت ایرانیان به هند به دوران ساسانی باز می‌گردد که روحانیون زرتشتی برای تبلیغ آیین خود به این سرزمین می‌رفتند. با سقوط امپراتوری ساسانی بخشی از نخبگان مذهبی و بازرگانان و اشراف در سده هشتم میلادی به‌طور گروهی به هند کوچیدند و به‌طور عمده در ایالت گجرات سکنی گزیدند و به «پارسی» شهرت یافتند. در دوران‌های پسین، از جمله در عهد قاجار، مهاجرت زرتشتیان به هند ادامه یافت. در سال ۱۹۷۸ م. شمار پارسیان هند به ۱۵۰۰۰۰ نفر می‌رسید در حالی‌که در همین زمان (آمار سال ۱۳۵۵ ش.) در ایران تنها ۲۱۳۶۲ نفر زرتشتی بود. اقلیت پارسی بمبئی و گجرات نقش مهمی در تجارت و صنعت هند به دست دارند. (برای آشنایی بیشتر مراجعه شود به: دکتر فرهنگ ارشاد، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۵: رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان ـ فرزانگان زرتشتی، انتشارات فروهر، چاپ جدید، ۱۳۶۳)
(۴) شهمردان، ص ۲۵
(۵) همان مأخذ، ص ۲۷
(۶) حائری، عبدالهادی؛ تاریخ جنبش‌ها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی. مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸، ص ۱۷۵
(۷) همان مأخذ، صص ۳۰ـ۳۱
(۸) همان مأخذ، ص ۱۷۱
(۹) شهمردان، صص ۳۶۲ـ۳۶۳
(۱۰) شهمردان، صص ۵۵۷ ـ ۵۵۸
(۱۱) در دوران فعالیت اردشیرجی، ساختار سرویس اطلاعاتی بریتانیا در رابطه با ایران به شرح زیر بود: در سال ۱۸۷۳ سازمان اطلاعاتی بریتانیا به ریاست سرلشکر سِر پاتریک مک‌دوگال، با نام Intelligence Branch) IB) تجدید سازمان یافت، که مهم‌ترین کارکرد آن «دفاع از هندوستان و راه‌های وصول به آن» (ایران و افغانستان) در مقابل توسعه‌طلبی روسیه تزاری بود. در نتیجه، در سال ۱۸۷۸ شعبه IB در هندوستان با نام I.B. of Simla) IBS) رسماً تأسیس شد. (سیملا شهری است در ۲۷۰ کیلومتری دهلی که پایتخت تابستانی حکومت انگلیسی هند بود.) یکی از مهم‌ترین وظایف IBS فعالیت اطلاعاتی در ایران بود. در سال ۱۸۹۲، IBS توسط سرلشکر سِر هنری براکِنبری تجدید سازمان یافت و به‌طور جدّی تقویت شد. پس از این اقدام، «براک» به وزارت جنگ در لندن اطمینان داد که دیگر دلیلی برای ترس از روس‌ها وجود ندارد. یک سال پس از این حادثه بود که اردشیرجی مأموریت خود را در تهران آغاز کرد.
پس از انقلاب بلشویکی۱۹۱۷ روسیه، توجه استعمار بریتانیا بیش از پیش به حفظ هندوستان و حریم آن (به‌ویژه ایران) معطوف شد و سرویس اطلاعاتی هندوستان با نام Dehli Intelligence Bureau) DIB) تجدید سازمان یافت، که در سال‌های ۱۹۱۹ـ۱۹۲۴ توسط سِر سیسیل ‌کای هدایت می‌شد. در سال‌های ۱۹۲۴ـ۱۹۲۷سِر دیوید پتری (رئیس کل MI-5 در سال‌های ۱۹۴۰ـ۱۹۴۵) ریاست DIB را به‌عهده داشت. با توجه به اهمیت فزاینده مسئله خاور، در فوریه ۱۹۲۲ ارگانی به‌نام «کمیته اغتشاشات خاور» در لندن ایجاد شد. در این کمیته، نمایندگان MI-5، اداره‌ی ویژه شهربانی، وزارتخانه‌های هندوستان، مستعمرات، امور خارجه و جنگ، MI-6 و Indian Political Intelligence) IPI ـ دفتر DIB در لندن) عضویت داشتند.
براساس سیستم اطلاعاتی انگلیس، که بیشتر بر موقع و ابتکار شخصی استوار است، و با توجه به جایگاه برجسته اردشیرجی در ایران و حامیان نیرومندش در لندن، محتملاً فعالیت وی در چارچوب این دیوان‌سالاری محدود نبوده است. اردشیرجی در خاطراتش آغاز مأموریت خود را در ایران به شخص نایب‌السلطنه هندوستان مربوط می‌کند و در رابطه با کودتای ۱۲۹۹ می‌نویسد: «در این مرحله به دستور وزارت جنگ در لندن و نایب‌السلطنه هند همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید.» (در این زمان وزرای جنگ، امورخارجه، هندوستان در کابینه انگلیس عبارت بودند از: وینستون چرچیل، لرد کرزن، لرد برکنهد. ریاست MI-6 را سِر مانسفیلد کامینگ و ریاست سرویس هندوستان ـ DIB ـ را سِر سیسیل کای به‌عهده داشتند.) این جمله‌ی اردشیرجی نشان می‌دهد که در دستگاه دولتی انگلیس موقعیت وی هم‌طراز ژنرال سِر ادموند آیرونساید، فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران، بوده است.
(۱۲) شهمردان، صص ۳۶۰ـ۳۴۶
(۱۳) طبری، احسان؛ شناخت و سنجش مارکسیم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸، صص ۴۰۶ـ۴۰۷
(۱۴) آلبر ممی؛ چهره استعمارگر، چهره استعمارزده. ترجمه هما ناطق، تهران: خوارزمی، چاپ چهارم، ۱۳۵۶، صص ۱۴۴ـ۱۴۵
(۱۵) رائین، اسماعیل؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج ۱، صص ۴۵۳ ـ ۴۵۵
(۱۶) شهمردان، ص ۳۶۶
(۱۷) آرین‌پور، یحیی؛ از صبا تا نیما: تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی، تهران: جیبی، ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۲۴۵
(۱۸) شهمردان، ص ۳۶۷
(۱۹) رائین، فراموشخانه….، ج ۲، ص ۱۷۹
(۲۰) دنیس رایت؛ ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، ترجمه کریم امامی، تهران: نشر نو، ۱۳۶۸، ص ۳۲۶
(۲۱) مصدق، محمد؛ خاطرات و تألمات. تهران: علمی، ۱۳۶۶، صص ۱۵۴ـ۱۵۵

ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها ، ریپورترها

همچنین ببینید

والت ویتمن روستو یهودی طراح انقلاب سفید

والت ویتمن روستو یهودی؛ طراح انقلاب سفید

والت ویتمن روستو در زمان کندی یک سلسله رفورم‌های اقتصادی را پی ریخت. بررسی تئوری روستو می‌تواند ماهیت و اهداف «انقلاب سفید» را روشن کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − هجده =