نفوذ مهرههای فرهنگی یهود (۴) ابوهریره
ابوهریره دوسی، یکی از شخصیتهای مرموز جریان باطل پس از شهادت رسولالله (ص) است. دربارهی شخصیت ابوهریره از دو نگاه عمدهی سیاسی و فرهنگی میتوان سخن گفت. با توجه به اینکه جایگاه فرهنگی ابوهریره بسیار برجسته و ویژه است، به ذکر نکاتی گذرا در این زمینه میپردازیم و در ضمن آن، به برخی نقشهای سیاسی او نیز اشاره خواهیم کرد. یادآوری این نکته لازم است که بررسی شخصیت ابوهریره، نوشتهای مستقل و پژوهشهایی گسترده در روایات او را میطلبد که میتوان گوشههایی از آن را، در کتابهایی که دربارهی وی نوشته شده است – مثل کتاب «ابوهریره» تألیف مرحوم شرفالدین – مشاهده نمود. درهرحال، مطالب گذرایی که دربارهی رابطهی ابوهریره با جریان باطل و جبهه نفوذ گردآوری شده است را در چند عنوان بیان میکنیم. [۱]
الف. شخصیت
ابوهریره را یکی از افراد قبیلهی دوس یمن گفته اند. رسولالله (ص) چنان از این قبیله ناامید بود که به ابوهریره فرمود: «فکر نمیکردم در قبیلهی دوس کسی پیدا شود که امید خیر به او برود!»
«ابوهریره» کنیهی اوست و نام و نسب او بسیار پیچیده و مخفی است، بهگونهای که در منابع اهلسنّت میتوان انواع و اقسام اسامی را دربارهی او و پدرش مشاهده نمود. بهعنوان نمونه: عامر بن عمیر، عامر بن عبدشمس، سعید بن حارث، سکین بن وذمه، سکین بن مل، سکین بن صخر، سکین بن هانی، عبدالله بن عائذ، عبدالله بن عامر، عبدالله بن عبدالعزی، یزید بن عشیرفه، عبدشمس، عبدالرحمان، عبدتیم و عبد عمرو بن عبدغنم برخی از این نامها هستند! در نام او اختلاف بسیار زیادی وجود دارد تا آنجا که گفته شده هیچکس به اندازهی او در نامش، چه در دوران جاهلیت و چه در اسلام اختلاف نشده است. [۲]
این تنوع بهگونهای است که بهنظر میرسد انواع اسامی را بر روی او امتحان کردهاند تا ببینند کدامشان به او میآید! از دیگرسو، این گمنامی! چنان شدید است که تردیدها دربارهی نسب او را بیشتر و به یقین نزدیکتر میکند. شاید به همین خاطر بود که ابوهریره عقیده داشت:
«سه چیز کفر است؛ نوحهخوانی بر مُرده و گریبان دریدن و ایراد گرفتن به نسب دیگران» [۳]
آنچه بر تردیدها دربارهی شخصیت وی میافزاید، اشتهار وی به کنیهای سُخرهآمیز بهنام «ابوهریره» [پدر گربه / همنشین گربه] است! چرا باید بزرگترین راوی روایات اهلسنّت، چنین کُنیهی پَست و سَبُکی داشته و فرهنگ دینی و حدیثی مسلمانان با چنین نامی پیوند خورده باشد؟! بهنظر میرسد این نکته نیز پشتپردهای دارد که در عنوان بعد، بیشتر به آن خواهیم پرداخت.
او در کوفه پس از نماز و صحبت دربارهی برخی خاندانش، در تعریف و تمجید خودش گفت: «اِنّ الله و ملائکته یصلّون علی أبیهریرة»!! و وقتی اعتراض مردم را دید گفت: «و على کلّ مُسلم ما دام فی مصلاه ما لم یحدث حدثاً بلسانه او بطنه»!! وی همچنین ادعا داشت از رسولالله (ص) خواسته بود تا محبت او و مادرش را به دل تمامی مؤمنان بیندازد، بنابراین علامت مؤمن، این خواهد بود که وقتی نام ابوهریره را بشنود او را دوست خواهد داشت!
بیش از هشتصد نفر از اصحاب رسولالله (ص) و تابعین از او روایت دارند. محل سکونت او بیشتر اوقات، دارالخلافه بود. [۴] از نکات تأملبرانگیز زندگی او اینکه، همپیمان [حلیف] ابوبکر بود. او بر پشتبام مسجد بازی چهاردهتایی [نوعی از آلات قمار] انجام میداد؛ [۵] این درحالی است که سلمة بن اکوع، این بازی را حرام میدانست. [۶]
ب. قرائن یهودی
در زندگی ابوهریره، شاهد مواردی هستیم که اصالت یهودی داشتن او را تقویت میکند. یکی از این قرائن، ناشناخته بودن نسب او است. یکی از شگردهای یهودیان برای نفوذ در میان مسلمانان، نسبسازی و پیوند دادن خود با قبایل عرب است. همچنین وی دو بسته مو از دو سوی سرش آویزان میکرد. [۷] پیش از این، علامت یهودی بودن «ذؤابه» را بررسی کردیم.
قرینهی دیگر، ارتباط شکبرانگیز ابوهریره با یهودیان سرشناس است. او غیر از رسولالله (ص) ظاهراً تنها از تعداد محدودی از صحابه روایت دارد که مشاهدهی نام عبدالله بن سلام و کعبالاحبار در این میان قابل تأمل است.
بسیار شگفتآور است که شخصیتی مثل ابوهریره که در طی حدود دو سال، بالاترین حجم معارف را از رسولالله (ص) فراگرفته بود، همچنان خود را نیازمند معارف یهودیانی مثل این دو نفر میبیند! در هر حال این ارتباط، تأثیر خود را گذاشته بود؛ بهگونهای که کعب در توصیف ابوهریره میگفت: «تورات نخواندهای را عالمتر از ابوهریره به تورات ندیدم!» [۸] همچنین وقتی از ابوهریره خواستند رسولالله (ص) را توصیف کند، عباراتی شبیه آنچه در بشارتهای انبیای پیشین آمده است را گفت. [۹]
جالب است که برخی موارد را، کعب از کتابهای یهودی نقل میکرد و همان مطلب را ابوهریره، شاگرد کعب، به رسولالله (ص) نسبت میداد. بهعنوان نمونه، کعب میگوید: «در کتاب آمده است که قبرستانی در غرب مدینه و کنار سیلابگیر شهر است که هفتاد هزار نفر از آنجا، بدون حساب و کتاب به صحرای محشر پا میگذارند.» [۱۰] و ابوهریره مشابه همین متن را از رسولالله (ص) نقل کرده است. [۱۱]
بررسی سیطرهی فرهنگ یهودی بر روایات ابوهریره، که یکی دیگر از قرائن یهودی بودن اوست، مجالی دیگر را میطلبد. ابنکثیر موارد فراوانی را در تفسیرش مشخص کرده که جزء اسرائیلیات امثال کعب است، اما در کتب حدیثی اهلسنّت توسط ابوهریره، به رسولخدا (ص) نسبت داده شده است! از جمله در ذیل داستانی از قوم یاجوج و ماجوج مینویسد:
«شاید ابوهریره این داستان را از کعبالاحبار گرفته باشد، زیرا بسیار با او مینشست و برایش حدیث میگفت. ابوهریره از او حدیث گرفته و برخی از روات فکر کردهاند که آن حدیث رسولخدا است.» [۱۲]
ابنکثیر به سند صحیح از طریق مسلم نیشابوری صاحب صحیح، و دارمی صاحب سنن نقل میکند که:
«بسر بن سعید میگفت: از خدا بترسید و از حدیث محافظت کنید. بهخدا قسم ما با ابوهریره مینشستیم، او برای ما از رسولخدا (ص) و همچنین از کعبالاحبار حدیث نقل میکرد. سپس برمیخاست و نزد دیگران حدیث میگفت. قسمتی از حدیث رسولخدا (ص) را به کعب، و قسمتی از حدیث کعب را به رسولخدا (ص) نسبت میداد!! در روایت کردن، آنچه کعب گفته بود را “عن رسولالله (ص)” قرار میداد، و آنچه رسولخدا (ص) فرموده بود، “عن کعب” قرار میداد!! از خدا بترسید و از حدیث محافظت کنید.» [۱۳]
احمد بن حنبل به سند صحیح نقل میکند:
«قاسم بن محمد بن ابیبکر میگوید: ابوهریره و کعب با هم مینشستند. پس ابوهریره از نبیاکرم (ص) برای کعب حدیث میگفت، و کعب از کتبش برای وی حدیث میآورد.» [۱۴]
ج. جایگاه حدیثی
ابوهریره در کمترین زمان ممکن، به بزرگترین محدّث مسلمانان تبدیل شد؛ آن هم در زمانی که نقل حدیث، ممنوع بود! هرچند برخی گزارشها از سکوت او در زمان منع نقل حدیث حکایت دارند، ولی براساس گزارش دیگری، خلیفه پس از آزمودن، استثناءً به او اجازهی نقل حدیث داده بود! از شگردهای او این بود که در مدینه وقتی میخواست از رسولالله (ص) روایتی نقل کند، میگفت: «دوستم ابوالقاسم، پیامبر خدا (ص) برایم چنین گفت…» و سپس گریه میکرد!
دربارهی روایات و جایگاه روایی ابوهریره، به چند نکته باید دقت داشت:
الف. ابوهریره ادعا دارد تنها کسی که از او روایت فراوانتری دارد، عبدالله بن عمروعاص است؛ چراکه عبدالله روایات را مینوشت ولی او نمینوشت. ولی عجیب است که تعداد روایات عبدالله، فاصلهی بسیار معناداری با تعداد روایات ابوهریره دارد.
ب. گفتهاند رسولالله (ص) برای ابوهریره دعا کرد که هیچگاه چیزی را فراموش نکند، ولی وقتی زید بن ثابت و یکی دیگر، از آن حضرت خواستند برای آنها همان دعا را بکند، حضرت گفت: ابوهریره، بر شما پیشی گرفت!
ج. ابوهریره اصرار بر این حجم روایت از رسولالله (ص) را مستند به آیه قرآن میکرد که، هرکه امور آشکار و مرتبط با هدایت را کتمان کند، دچار لعن الهی خواهد شد. [۱۵] همچنین میگفت: «دو بار علم از رسولالله (ص) دارم که تنها جرأت کردم یکی از آن دو را برای مردم بگویم!» [۱۶]
د. او ادعای حضور در ماجراهایی ویژه با اهدافی خاص را دارد. بهعنوان نمونه ادعا دارد رسولالله (ص) بر بالین قبری در مکه ایستاد و آن را قبر مادر خود اعلام کرد و افزود: خداوند به من اجازهی استغفار برای او را نداد! [۱۷] ادعا داشت که در ماجرای تبلیغ سوره برائت، در کنار امیرالمؤمنین (ع) بود و در مکه با صدای بلند، رسالت رسولالله (ص) را ابلاغ کرد! [۱۸] میگفت:
«نزد رسولالله (ص) رفتم و دیدم معاویه بر دستان آن حضرت آب میریزد. وضوی حضرت که تمام شد، مشتی آب به صورت معاویه پاشید و فرمود: پسر ابوسفیان! گویا تو را در بهشت میبینم.»!! [۱۹]
ابوهریره، بهخوبی راه نزدیک شدن به امویان را یاد گرفته بود. بهگفتهی سعید بن مسیب، هرگاه مروان را دشنام میداد، مروان با دادن پول او را ساکت میکرد. این برخورد میان او و معاویه نیز گزارش شده است، با این اضافه که: هرگاه معاویه به او پولی نمیداد، زبان او باز میشد. همین مسأله باعث شده بود که ابوهریره به ویژهترین نمایندهی فرهنگی حزب اموی تبدیل شود؛ بهگونهای که برخی از مأموریتهای ویژهی فرهنگی- سیاسی نیز به او سپرده میشد. او در کنار ابومسلم خولانی، دو پیک معاویه بهسوی امیرالمؤمنین (ع) برای تحویل دادن قاتلان عثمان بودند! [۲۰] پس از حمله بسر بن ارطاة به مدینه و اشغال شهر، ابوهریره را مأمور نماز جماعت شهرکرد! [۲۱] معاویه او را مأمور خواستگاری هند بنت سهیل برای پسرش یزید کرد. [۲۲]
ابوهریره هم در دفاع از امویان، از هیچ نکتهی ریز و درشتی دریغ نکرد. تا آنجا که درحالی که تمامی مورّخان اجماع بر حضور ابوسفیان در هنگام شهادت رسولالله (ص) در مدینه (و شرّ انگیزی او در این بُرههی حساس) دارند، ابوهریره ادعا داشت ابوسفیان در این دوران، در مدینه نبود. [۲۳]
د. دروغگویی
در موارد متعددی به دروغگویی ابوهریره اشاره شده است. بهعنوان نمونه، سعد بن ابیوقاص در پارهای موارد چنان بر سر روایت با ابوهریره درگیر میشد که دیگران را مجبور به میانجیگری و جلوگیری از درگیری میکرد. در نمونهای دیگر، وقتی در مجلس هارونالرشید گزارشی از او نقل شد، عموم حاضران صدا به دروغگویی ابوهریره بلند کردند. جالب آنکه در ادامهی گزارش و برای دفاع از ابوهریره، شاهدِ این استدلال هستیم که اگر قرار باشد اصحاب رسولالله (ص) دروغگو باشند، چیزی از دین باقی نخواهد ماند! در نمونهای دیگر از ابراهیم نخعی نقل شده است: «(بزرگان) تنها در مواردی که مربوط به بهشت یا جهنم میشد (یعنی در امور غیرفقهی) به روایات ابوهریره استدلال میکردند.» شعبه نیز ابوهریره را مدلّس [فریبکار، حقهباز و خدعهکننده] میدانست.
براساس قرائن موجود، این اعتراضها بسیار گسترده و فراگیر بود تا آنجا که صدای راویان دیگری همچون عبدالله بن عمر را هم درآورده بود. عایشه از فراوانی روایات ابوهریره تعجب کرده بود. [۲۴] ولی ابوهریره و مدافعان وی، برای تمامی این اعتراضها پاسخ داشتند. او با گستاخی هرچه تمامتر ادعا داشت: «من حتی زمانی که رسولالله (ص) به خانههای همسرانش میرفت، با او بودم و کارهایش را انجام میدادم! همین بود که عمر و عثمان و علی [ع] و زبیر و طلحه، احادیث رسولالله (ص) را از من جویا میشدند.»! در پاسخ اعتراض عایشه نیز میگفت: «من مثل تو نبودم که سرمهدان و آینه و روغن، دغدغهام باشد!» در مواردی هم تلاش شده است اعتراض عایشه بر ابوهریره، به نقل نادرستی که دیگران برای او کرده بودند بازگردد!
در پاسخ اعتراض عبدالله بن عمر به روایت او دربارهی «سگ زراعت» هم، تلاش کردند آن را تأیید ابوهریره جلوه دهند، نه اعتراض بر او! [۲۵] زبیر بن عوام نیز نسبت به روایات ابوهریره عقیده داشت برخی از آنها راست و برخی دروغ است. برای توجیه این کلام زبیر، گفتهاند منظور او این بود که ابوهریره در پارهای موارد، روایات را بهدرستی بر مصادیق خود تطبیق نمیکرد! عجلی هم در پاسخ گفته است: ابراهیم نخعی -که کلامش پیش از این نقل شد- نوشته: «این حرف، حرف کافران است. ایراد گرفتن به صحابه، ایجاد شکاف در اسلام است!» [۲۶]
ماجرای روایات ابوهریره آنقدر لوده شده بود که یکی از قریشیان، با لباسی گرانقیمت پیش ابوهریره آمد و گفت: «تو که اینقدر از رسولالله (ص) روایت میکنی، از او دربارهی این لباس من چیزی نشنیدی ؟!» جالب آنکه ابوهریره در این زمینه نیز، روایتی دروغ در چنته داشت!
او در ماه صفر سال هفتم هجری اسلام آورد و با توجه به شهادت رسول خدا (ص) در سال دهم هجری، وی میبایست بیش از دو سال همراه پیامبر بوده باشد. اما ابوهریره تمامی این مدت را در حضور رسولخدا (ص) نبود، بلکه در ذیالقعده سال هشتم به بحرین رفته و تا زمان خلافت خلیفه دوم آنجا بوده است. پس حضور او در مدینه در زمان پیامبر (ص)، «یکسال و نُه ماه» خواهد بود. [۲۷] با این حال، از وی در کتابهای حدیثی اهل تسنن تعداد ۵۳۷۴ روایت نقل شده است! این در حالی است که مجموع روایات «صحاح ستّه» اهل تسنن، یعنی «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم»، «سنن نسائی»، «سنن ترمزی»، «سنن أبیداود»، و «سنن ابنماجه» -که البته برخیها بهجای سنن ابنماجه، «موطأ مالک» را ذکر میکنند- بعد از حذف مکررات، ۹۸۰۰ روایت میشود! بههمین خاطر محمود أبوریه در کتاب «شیخ المضیرة ابوهریرة»، به نکتهی جالبی اشاره میکند و میگوید:
«اگر علی (ع) در هر روز فقط یک روایت از پیغمبر حفظ بود، تعداد روایاتی که باید نقل میکرد بیش از ۱۲۰۰۰ روایت بود. این تنها در صورتی است که علی (ع) در هر روز، فقط یک روایت نقل کند. حال اگر میخواست تمام آنچه که از پیغمبر شنیده را نقل کند، چه میشد!» [۲۸]
و. سیاسی
عمر بن خطاب، ابوهریره را در سال بیست هجری به فرمانداری بحرین و یمامه منصوب کرد. [۲۹] او پس از یک سال، با دههزار (درهم یا دینار) به مدینه بازگشت. وقتی وی در اینباره از او جویا شد، گفت: «این درآمد در اثر زاد و ولد اسبها و کسب و کار بردگانم و هدایایی است که به من رسیده!» او پس از آن، دیگر حاضر به پذیرش کار دولتی از سوی خلیفهی وقت نشد، چراکه از مسئولیت آن بیم داشت!
او از مدافعان سرسخت عثمان بود. وقتی مردم به او که بر منبر مسجد بود، حملهور شدند؛ ابوهریره جزء مدافعان او بود و از وی اجازهی جنگ مسلحانه میخواست! [۳۰] او بر بام خانهی خلیفه فریاد میزد: «از رسولالله (ص) شنیدم فتنهای اتفاق خواهد افتاد که باید به امین و یارانش پناهنده شوید.» و اشاره به وی میکرد. [۳۱]
او ادعا داشت: «بهخاطر سوگند خلیفه، شمشیر را از دستم انداختم و نفهمیدم چه کسی آن را برداشت!» [۳۲] تا زمانی که مهاجمان به درب خانه خلیفه نزدیک شدند، از ابوهریره در برخی گزارشها نشان هست [۳۳] ولی پس از آن، دیگر از او هیچ نشانی یافت نمیشود! پس از مرگ خلیفه هم از مردم میخواست او را بکُشند (چرا که زندگی پس از خلیفه را دوست نداشت!) [۳۴]
معاویه هم به پاس وفاداری ابوهریره، پس از مرگ وی به فرزندانش دههزار درهم بخشید و سفارش آنها را به فرماندار مدینه کرد.
پینوشتها:
[۱] آنچه در پی میآید و منبع آن ذکر نشده، از شرح حال وی در جلد ۶۷ تاریخ مدینة دمشق، نقل شده است.
[۲] عینی، عمدة القاری، ج۱، ص۱۲۴.
[۳] ثلاث هن کفر؛ النیاحة و شقّ الجیب و الطعن فی النسب.
[۴] الثقات، ج۳، ص۲۸۵.
[۵] عیون الاخبار، ج۱، ص۴۴۵.
[۶] الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۰۷.
[۷] المعارف، ص۲۷۸؛ تاریخ المدینة، ج۴، ص۱۲۴۶.
[۸] انّ اباهریرة لقی کعبا فجعل یحدثه و یسائله فقال کعب: ما رأیت أحدا لم یقرأ التوراة أعلم ما فی التوراة من أبیهریرة.
[۹] تاریخ المدینة، ج۲، ص۶۰۷.
[۱۰] همان، ج۱، ص۹۲. پسر رأس الجالوت مشابه همین مطلب را از تورات برای مصعب بن زبیر نقل کرد. همان، ص۹۳.
[۱۱] همان، ص۹۲و۹۳.
[۱۲] ابنکثیر، تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۱۱۱.
[۱۳] البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۱۷.
[۱۴] مسند، ج۲، ص۲۷۵.
[۱۵] الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۲و۳۶۳.
[۱۶] همان، ص۳۶۲.
[۱۷] تاریخ المدینة، ج۱، ص۱۱۹.
[۱۸] انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۴.
[۱۹] همان، ج۵، ص۱۲۷و۱۲۸.
[۲۰] انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴۵.
[۲۱] همان، ص۴۵۴.
[۲۲] همان، ص۲۰.
[۲۳] همان، ج۱، ص۵۸۹.
[۲۴] لایعجبک ابوهریرة؟! جاء فجلس إلى جانب حجرتى یحدث عن النبی یسمعنی ذلک و کنت اسبح فقام قبل ان اقضى سبحتی ولو درکته لرددت أن علیه رسولالله لم یکن یسرد الحدیث کسردکم.
[۲۵] عن ابنعمر حدث عن رسولالله (ص) امر بقتل الکلاب الا کلب ماشیة او کلب صید فقیل له ان اباهریرة یقول او کلب زرع. فقال: ان لابیهریرة زرعا.
[۲۶] معرفة الثقات، ج۲، ص۴۳۳و۴۳۴.
[۲۷] محمود أبورية، شيخ المضيرة أبوهريرة، ص۶۳.
[۲۸] همان، ص۱۲۸.
[۲۹] تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۲.
[۳۰] تاریخ المدینة ، ج۳، ص۱۱۱۰.
[۳۱] همان، ص۱۱۰۵.
[۳۲] انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۳.
[۳۳] تاریخ المدینة، ج۴، ص۱۱۹۴؛ العبر ذهبی، ج۳، ص۱۳۷و۱۳۸.
[۳۴] همان، ص۱۲۴۶.
منبع: حجةالاسلام مهدی طائب، «دشمن شدید»، دفتر دوم، چاپ دوم، تابستان ۹۸، انتشارات شهید کاظمی، صص۱۵۰-۱۶۰، با اندکی تصرف.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: