استحاله فرهنگی در عصر عثمان
خط مشی سقیفه این بود که بهتدریج بیدینی و انحراف و فساد را در جامعه ترویج دهد و جامعهی اسلامی را دچار استحالهی فرهنگی کرده و اسلام ویروسی را جایگزین اسلام نبوی کند. این امر میسور نبود مگر با حاکمیت فاسقان؛ چرا که حکّام بهآسانی میتوانند در جامعه بیدینی و فساد و کجی را حاکم کنند. در این میان، فاسدترین افراد، بنیامیه هستند که سرسختترین دشمن اسلام و پیامبرند. امیرمؤمنان (ع) دربارهی آنان فرمودند:
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را خلق نمود، آنان اسلام نیاوردند، بلکه تظاهر به اسلام نمودند و کفر خویش مخفی کردند تا وقتی یارانی یافتند به دشمنی با ما برگردند. (۱)
پیامبر اسلام (ص)، فساد دین و هلاکت امت را بهدست بنیامیه میدانستند (۲) و مردم را از پذیرش حاکمیت آنان نهی میکردند (۳) و وقتی در خواب دیدند که بنیامیه چون میمون از منبر ایشان بالا میروند، هرگز تا آخر عمر نخندیدند و پیوسته محزون بودند. (۴) پس بنیامیه برترین مهره برای اجرای سیاست سقیفه و از بین بردن دین نبوی بودند. این فرصت برای ابوبکر فراهم نبود که آنان را به بدنهی حکومت تزریق کند؛ چون هنوز صحابه زنده بودند و گفتارهای پیامبر (ص) دربارهی بنیامیه، هنوز در گوش آنان طنینانداز بود.
در عصر عمر و فتح بلاد، تازهمسلمانانِ سرزمینهای فتح شده، از سابقهی بنیامیه بیخبر بودند. بنابراین عمر آنها را در این مناطق بهکار گرفت و شام را بهدست آل ابیسفیان سپرد.
در عصر عثمان، ورود بنیامیه به حکومت و واگذاری پستهای کلیدی به آنان علنی شد. عثمان در پی اجرای سیاست ابوسفیان بود که در روز اول به او گفته بود: حکومت را به همدیگر برسانید و ارکان حکومت را از بنیامیه قرار دهید. (۵) بنیامیه در این دوران، بر تمام بلاد اسلامی حاکم شدند؛ بهگونهای که عبدالله بن عامر که در سنّ جوانی بود و برخی او را شانزدهساله دانستهاند، بهجای ابوموسی اشعری، حاکم شد. (۶) عثمان کار را به جایی رساند که حکم بن عاص را که بهدستور پیامبر (ص) از مدینه به طائف تبعید شده بود، به مدینه بازگرداند و اموال و صدقات قضاعه را به او که عمویش بود بخشید (۷) و فرزندش مروان را به دامادی خود گرفت و در حکومت مقامات مهمی به وی داد؛ بهگونهای که برخی گفتهاند: حاکم و خلیفهی واقعی مروان بود و عثمان، تنها نام خلیفه را داشت. سیاستهای مروان بود که در جامعهی اسلامی جاری میشد؛ در حالیکه حکم بن عاص و مروان، ملعون به زبان پیامبر (ص) بودند! بنیامیه قدرت گرفتند و فساد و بی بند و باری را در جامعه ترویج کردند.
فعال شدن سازمان ایمان
با مسلط شدن آل امیه، دشمنان دیرین اسلام، هجمه برای از بین بردن اسلام بهصورت گستردهای صورت گرفته بود. دین اسلام بازیچهی فرزندان طلقا شده بود و به هر نحو که میخواستند با آن بازی میکردند و شهدای بدر و احد و… را به تمسخر میگرفتند؛ بهگونهای که ابوسفیان پای بر قبر حمزه سیدالشهدا میکوفت و میگفت:
ای ابوعماره، مسئلهای که ما دیروز بر سر آن با هم جنگ داشتیم (دین اسلام) امروز بهدست کودکان ما افتاده و با آن بازی میکنند. (۸)
بنیامیه پیروزی خود را جشن گرفته بودند و با نام اسلام بر مال و ناموس مردم مسلط شده بودند. دین را چنان تغییر داده بودند که عایشه در اخلافات پس از مرگ عثمان اعتراف کرد: او کتاب خدا را آتش زد و سنت پیامبر را ترک گفت. (۹) آتش زدن کتاب خدا، کنایه از این بود که آنان چنان رفتار کرده بودند که احکام قرآن کاملاً تعطیل شده بود و گویی اثری از قرآن نیست.
در این اوضاع، علی (ع) که حافظ دین نبوی است، پس از غصب خلافت، سازمان سرّی شیعی تشکیل داد و به تربیت نیرو پرداخت. بنابراین کسانی چون سلمان و مالک اشتر و عمار، در عصر خلفا به درون حکومت نفوذ کردند. اینان با فراست و هوشیاری تمام در بدنهی حکومت نفوذ کرده بودند و طبق دستور حضرت عمل میکردند و چنان هوشیارانه و زیرکانه عمل میکردند که ابوبکر و عمر متوجه ارتباط آنان با علی (ع) نمیشدند. ارتباط این افراد با حضرت، بسیار پیچیده و مخفی بود و در موقعیتهای مناسب، در ترویج آیین اهل بیت تلاش میکردند. بنابراین مدتی که عمار در کوفه بود، با اینکه کوفه درآمد بسیاری داشت، چیزی برای علی (ع) نمیفرستاد. حضرت نیز مراقب بودند. آنها هرچه ایشان را رصد میکردند، میدیدند که یا مشغول به کارهای زندگی خویش است و یا به عبادت میپردازد.
در زمان عثمان این سازمان نیز فعالیت خود را علنی کرد و با علنیشدن دشمنی عثمان و بنیامیه، آنان با سخنرانیها و اعتراضات خود، چهرهی واقعی بنیامیه را برملا ساختند، اما هنوز ارتباطشان با علی (ع) مخفیانه بود.
افشاگری سازمان شیعه در مدینه و مصر و کوفه و یمن به زمینهای برای بیاعتبار شدن جریان سقیفه انجامید و عثمان در این برهه، راهی برای بازگشت نداشت.
در اثر آگاهی مردم از رفتارهای عثمان، دامنهی اعتراضات بهتدریج گسترده شد و مردم بلاد مختلف، پرچم مخالفت با عثمان را بهدست گرفتند. مردم از عثمان خواستار اصلاح رفتار و عملکرد او بودند. آنان دریافته بودند که عثمان بنیامیه را بر مردم سوار کرده و صلحا و اصحاب را برکنار و فرزندان طلقا را جایگزین ساخته است.
از سوی دیگر، عثمان از عمّال بنیامیه حمایت میکرد و حتی حاضر به شنیدن اعتراض دربارهی آنان نبود و در برابر فساد آنان، از آنها حمایت میکرد. بذل و بخششهای بیحساب عثمان از بیتالمال مسلمین به بنیامیه نیز نارضایتی صحابه را برانگیخته بود (۱۰) و کار به جایی رسید که زید بن ارقم، کلیددار بیتالمال، به عملکرد خلیفه اعتراض کرد و کلیدهای بیتالمال را بازپس داد. (۱۱)
امیرمؤمنان (ع) در توصیف غارت بیتالمال بهدست خلیفه و یارانش میفرمایند:
او و بنیامیه چون شتر که علفهای با طراوت بهاری را با ولع میخورد، مال خدا را با دهان پُر میخوردند. (۱۲)
مردم مدینه، مکه، کوفه، بصره و مصر، به مخالفت خلیفه برخاسته بودند. تنها جایی که به جریان سقیفه اعتراضی نداشت، شام بود. اوضاع مدینه آشفته بود. ابوذر هم به جمع مخالفان پیوسته بود. معاویه به عثمان پیشنهاد قتل مخالفان خود، همچون علی (ع)، طلحه و زبیر را داد، (۱۳) ولی عثمان نپذیرفت. این پیشنهاد معاویه برای رسیدنِ سریعترِ خودش به خلافت بود؛ چون اگر علی (ع) زبیر و طلحه به حکم خلیفه کشته میشدند، عثمان هرگز نمیتوانست دوام بیاورد و کشته میشد، در نتیجه معاویه با حذف علی (ع)، زبیر و طلحه بهآسانی میتوانست خلافت را به چنگ آورد و اگر با این ترورها، تنها صدای مخالفان قطع میشد و عثمان به خلافت باقی میماند، باز معاویه به خواست خود میرسید.
شام منتهیالیه سیاست سقیفه و دژ محکمی برای حفظ آرمان آن بود. مادامی که شام پابرجا باشد، سیاست سقیفه و بنیامیه حاکم است. شام مغز و کانون فکر سقیفه در آن عصر بود و سیاستهای سقیفه در آن عصر، در شام و بهدست معاویه طراحی میشد و عثمان پیرو سیاست او بود. اهمیت شام زمانی آشکار میشود که بدانیم تا زمانی که شام پابرجا و پشتیبان معاویه بود، حکومت اموی تداوم داشت.
شامیان مطیع چشمبستهی معاویه بودند و حقّی جز معاویه نمیشناختند و در برابر عملکرد وی کوچکترین اعتراضی نداشتند، که گویی به چشم عصمت به وی مینگریستند. دینوری از زبان حجاج بن خزیمه، شام را چنین توصیف میکند:
ای معاویه، همراه و در حمایت تو، مردم شاماند که اگر تو ساکت شوی آنها نیز سکوت میکنند و اگر تو سخنی گویی، در برابر تو ساکت هستند و زبان به اعتراض باز نمیکنند و اگر آنان را بر چیزی امر کنی، بدون سؤال و جواب فرمانبر تو هستند… . (۱۴)
تبعید ابوذر به شام
ابوذر اهل علم و منطق و فصاحت بود. علی (ع) در وصف او فرمودهاند: لبریز از علم بود و علم از وجودش سرازیر بود. (۱۵) رسول گرامی اسلام (ص) او را در زهد و تدیّن به عیسی بن مریم (ع) تشبیه میفرمود. (۱۶)
عثمان از علم و منطق ابوذر میهراسید. این زبان منطق هرجا میرفت، کانون قدرت بر ضد خلیفه و سقیفه میشد. تنها جایی که خلیفه احتمال میداد هیچکس جذب ابوذر نشود، شام بود. ولی آنها در اشتباه بودند. مردمِ شام را شناخته بودند، ولی به قدرت و منطق ابوذر علم کافی نداشتند و از قدرت معنوی ابوذر غافل بودند.
یعقوبی مینویسد: در مسجد مینشست و خلق کثیری به دور وی جمع میشدند، ابوذر سخن میگفت و آنها گوش میدادند. (۱۷) او در سخنان خویش به افشاگری از عملکرد خلفا میپرداخت و سیرهی راستین نبیّ اسلام را ذکر میکرد. مناقب اهل بیت را میگفت و مردم را به تمسّک به ولای اهل بیت فرامیخواند. (۱۸)
دامنهی تبلیغات ابوذر بهاندازهای رسید که خوف آن بود شام فروپاشد و از یکپارچگی خارج شود. مردم به حقیقت اسلام پی میبردند و انوار هدایت را در آغوش میگرفتند. ابرهای تار اموی که بر قلوب مردم سایه افکنده بود، با غرّش صدای ملکوتی ابوذر پراکنده میشد. مردم که تا آن روز اسلام ویروسی را از معاویه آموخته بودند و تعارضی بین اسلام و اشرافیگری نمیدیدند، درمییافتند که اسلام از بُن ضد اشرافیگری است. با سخنان ابوذر مردم طعم شیرین اسلام راستین و مکتب علوی را احساس میکردند و مشتاق بودند آرمانهای انسانساز علوی را از زبان شاگرد مکتبش بشنوند. حبیب بن مسلمه فهری به معاویه گفت:
ابوذر مردم شام را بر تو میشوراند. پس اگر به شام نیازی داری، اقدامی کن و مردم شام را حفظ کن. (۱۹)
معاویه نمیخواست در مرحلهی اول ابوذر را به مدینه بازگرداند؛ چون اگر او با این وضع به مدینه باز میگشت و آنچه را که از عملکرد معاویه دیده بود، به صحابه منتقل میکرد، در این بحران لبهی تیز شمشیر متوجه او بود و بحران شدیدی برای معاویه ایجاد میشد. معاویه با سیاست مماشات وارد شد و میخواست ابوذر را راضی کند و نزد خود نگاه دارد. سیصد دینار برای او فرستاد، ولی ابوذر نپذیرفت. (۲۰)
در مرحلهی دوم، ارتباط با ابوذر را برای مردم ممنوع اعلام کرد. (۲۱) هیچکدام از تدابیر راهگشا نبود. اگر کسی به حکم حکومت نمیتوانست با ابوذر هم نشین شود، ابوذر با صدای رسا سخن میگفت و همه میشنیدند؛ بنابراین معاویه، او را به حضور خود آورد. پس از سخنانی که بین آنان رد و بدل شد، دستور داد او را حبس کنند. (۲۲) سپس نامهای به عثمان نوشت و ماجرا را به اطلاع او رساند. عثمان نیز دستور داد او را به مدینه بازگرداند.
به نقل شیخ مفید، خبر حرکت ابوذر به مردم شام رسید. بهدنبال او رفتند تا بیرون دمشق، منطقهی دیر هران. ابوذر پیاده شد، نماز جماعتی خواند، سپس مردم را موعظه و نصیحت کرد و تبرّی از ظالمان را به آنان گوشزد فرمود. مردم گفتند: ای صحابی رسول خدا، میخواهی، تو را بازگردانیم و مانع سفر تو شویم؟ ابوذر نپذیرفت. (۲۳) او بهاندازهای در میان مردم محبوب شده بود که حتی حاضر بودند همراه او در برابر حکومت اموی ایستادگی کنند.
دستگاه دروغپردازی معاویه، برای تبرئهی عملکرد عثمان و بنیامیه، مرتکب خیانتهایی شدند و برخی از مورّخان با اشارهای مختصر، پروندهی ماجرای ابوذر را میبندند، و سخنی از تبعید و اختلافات وی نمیگویند. برخی دست به جعل و دروغپردازی زده و در پی آن هستند که ابوذر را انسانی بیمنطق و خشن و عصبانی جلوه داده و عملکرد او را حمل بر تندخویی کنند. برخی ابوذر را مطرود صحابه قلمداد میکنند و در این باب، تافتههایی برهم بافتهاند. (۲۴)
ماجرای ساختگی چگونگی اسلام ابوذر، از این قبیل دروغهاست که ابوذر را بیمنطق و خشن جلوه میدهد. اما هرگز این دروغها دربارهی مردی که پیامبر روش او را به روش عیسی (ع) تشبیه نمود و علی (ع) او را مملو از علم و معارف قلمداد نمود، پذیرفتنی نیست. مردی که شامیان، جذب منطق و عملش میشوند، خشن و بیمنطق نخواهد بود. چون بنیامیه سیلی سختی از ابوذر خوردند و با کشتن او نتوانستند فکر و اندیشهی او را از بین ببرند، با این تزویرها در پی ترور شخصیت ابوذر بودند. منطق ابوذر بهاندازهای مستحکم است که به برکت او، مردم منطقهی جبل عامل از شام، حقیقت را درمییابند و شیعه میشوند و این منطقه در قرنهای متمادی منشأ خیرات کثیری بوده است. ابوذر اینبار به ربذه تبعید شد که نتواند با کسی ارتباط داشته باشد.
سیاست معاویه در برابر بحران مدینه
سیاست سقیفه انتقال قدرت به شام و معاویه بود؛ بنابراین در بحران پیشآمده میبایست از رسیدن شعلههای آن به شام جلوگیری کرد. از سویی آنچه میتوانست خط سقیفه را شکست دهد، بحران کنترلشده و مستمر بود. عثمان باید در رأس حکومت بماند و افشاگری بر ضد آنان ادامه یابد تا پایههای شام نیز بلرزد و عثمان ناچار شود معاویه را عزل کند. علی (ع) با سازمان جدید این هدف را پیگیری میکرد و اگر سیاستهای معاویه نبود، کار به اینجا ختم میشد و خلیفه متوجه حقایق امور نبود.
معاویه در برابر بحران مدینه، سه گزینه پیش رو دارد: ۱. سکوت، ۲. حمایت نظامی از عثمان، ۳. تشدید بحران. در راستای بهدست گرفتن قدرت، وی از میان این سه گزینه، تشدید بحران را برمیگزیند.
اگر معاویه ساکت باشد و بحران کنترل شود، عثمان بهتدریج خسته میشود و مورد فشار قرار میگیرد و در نهایت همانگونه که با ولید بن عقبه کرد، معاویه را نیز عزل میکند.
تنها چاره در تشدید بحران بود. عثمان هرچه زودتر باید کُشته شود و این بحران کنترلشده باید افسار گسیخته شود. بقای عثمان به ضرر دستگاه است؛ چون عثمان در نهایت یا باید خود را خلع میکرد، یا به خواست شورشیان تن میداد و بنیامیه را خلع میکرد. بنابراین کارگزاران معاویه در مدینه، مانند مروان بن حکم که داماد عثمان و در خانهی عثمان بود و دیگرانی که از معاویه دستور میگرفتند، بحران را تشدید میکنند تا هرچه زودتر به کار عثمان پایان داده شود.
عثمان، معاویه را به یاری خوانده بود. اگر نیروی معاویه به مدینه برسد، باید با مخالفان درگیر شود که بیشتر آنان از صحابهی رسول خدا هستند و در اینصورت معاویه قاتل اصحاب شمرده میشد و از سوی دیگر، یکی از مخالفان و شورشیان، عایشه است که پیوسته مردم را بر این کار تحریک میکرد. درگیری با عایشه به صلاح معاویه نیست و از آن گذشته، عایشه نیروی این سازمان است؛ بنابراین هرگز نباید لشکر معاویه به مدینه برسد. معاویه با چند نفر، خود راهی مدینه شد و نیمهشب مخفیانه وارد خانهی عثمان شد و از عثمان خواست شبانه همراه وی به شام رهسپار شود، که عثمان نپذیرفته به او امر کرد که رفته و با لشگرش بیاید. (۲۵) معاویه مجبور بود نیروی کمکی اعزام کند؛ چون در غیر اینصورت احتمال داشت عثمان معاویه را عزل کند. او لشکری دوازدههزار نفری از شام به حمایت از عثمان به راه انداخت و به امیر لشکر گفت: چون به ذی خشب رسیدی، در آنجا توقف کن و از آنجا جلوتر نرو، مبادا با خود گویی: شاهد میبیند آنچه را که غایب نمیبیند (به سوی مدینه بروی) که همانا من قضایا را روشنتر از تو میبینم.
لشکر معاویه در آن منطقه توقف کرد تا عثمان کُشته شد و معاویه دستور بازگشت داد. این کار معاویه، از آن سبب بود که پس از کشتهشدن عثمان، خلافت را به چنگ گیرد. (۲۶) او از این کار، چند نتیجهی مطلوب گرفت: نخست این که در ذهن شامیان، حامی و طرفدار عثمان شناخته شد، چرا که مردم از ماجرای پشتپرده خبر نداشتند؛ دیگر اینکه خود را نزد عثمان محبوب جلوه داد؛ و در نهایت، با این کار در مدینه هیاهو میشود که لشکر شام در راه است. این خود موجب میشد که مردم و شورشیان هرچه زودتر کار عثمان را تمام کنند.
راهکارهای علی (ع) در برابر سیاست معاویه
امام علی (ع) میدانستند تشدید بحران و کشتن عثمان، نمیتواند مشکل را حل کند. در اینجا تنها تدبیر و درایت و اطاعتپذیریِ عوامل مؤثر، در بحران به کار میآمد. مردم باید صاحب بصیرت و تحلیل باشند و بفهمند که در مواردی شتابگرفتن بحران به صلاح نیست. ولی انسانهای فهمیده اندک بودند.
بنابراین حضرت در پی آرامکردن بحران بود و کشتهشدن عثمان را به صلاح نمیدانست. چون میدانستند کشتهشدن عثمان بهنفع معاویه است. ایشان برای حل بحران با شورشیان گفتوگو کرد و حتی وقتی آب را به خانه بستند، امام به عثمان آب رساندند (۲۷) و چون بحران تشدید یافت، امام حسن و امام حسین (ع) را برای پاسداری از خانه به آنجا فرستادند. (۲۸)
شورشیان میبایست متوجه هدف و مقصود حضرت میشدند و با دیدن حسنین (ع) به حقیقت ماجرا پی میبردند، اما اینگونه نبود، تلاشهای معاویه همراه با نادانی مردم و شورشیان به تشدید بحران و قتل عثمان انجامید. ایشان خطاب به معاویه فرمودند:
«فوالله ما قتله غیرک و لاخذله سواک (۲۹) قسم به خدا، او را جز تو کسی نکُشت و کسی جز تو او را خوار نساخت.»
و فرمودند:
تو به حمایتِ عثمان برخواستی، آنجا که حمایت از او یاریِ خودت بود؛ و او را خوار کردی، وقتی که خواری او منجر به پیروزی تو بود. (۳۰)
نقاشی خیالی از عثمان بن عفان
شواهد زیر این نظریه را بیشتر تقویت میکند که عمّال معاویه پیوسته در پی تشدید بحران بودند تا هرچه زودتر به کار عثمان خاتمه داده شود و مردم را بر اقدام به قتل او تحریک میکردند:
۱. پس از آنکه مصریان به مدینه آمدند و خانهی عثمان را محاصره کردند، با وساطت علی (ع)، عثمان وعده داد بر طبق کتاب خدا و سنت نبوی عمل کند و خواستههای آنان را برآورده سازد و خطبهای خواند و مردم خشنود شدند و با خوشحالی گرد منزل وی جمع شدند تا عثمان به خواستههای آنان و وعدههای خود عمل کند؛ ولی مروان با وسوسه، عثمان را مغفول ساخت و خود بیرون آمد و با تندی با مردم سخن گفت و از آنان خواست پراکنده شوند. (۳۱) بدیهی است که این میتوانست موجبات تشدید بحران را فراهم سازد؛
۲. پس از آنکه مصریان خانهی عثمان را محاصره کردند، و درخواست عزل عبدالله بن سعد بن ابیسرح را داشتند، با پایمردی علی (ع)، عبدالله را عزل و محمد بن ابوبکر را به حکومت مصر منصوب کرد و گروهی از مهاجر و انصار را همراه مصریان برای رسیدگی به شکایات آنان به مصر فرستاد. مصریان به راه افتادند. مقداری راه پیموده بودند که سواری دیدند. او خود را غلام عثمان و حامل پیام شفاهی برای عبدالله بن ابیسرح از عثمان معرفی کرد. مصریان او را بررسی کردند. در مشک آبش نامهای یافتند. نامه را گشودند. در آن، به حاکم مصر فرمان کُشتن و قطع دست عمرو بن بدبل، ابن عدیس و کنانه و عروه و محمد بن ابوبکر … داده شده بود! مصریان بازگشتند. عثمان گفت: نه نامه از من است و نه از آن اطلاعی دارم. گفتند: مگر این مُهر تو نیست که پای نامه است و غلام تو بر شتر مخصوص تو سوار و حامل این نامه بود؟! عثمان انکار کرد. (۳۲)
باید دانست که در آن زمان مُهر خلیفه به دست مروان بود و خلیفه بازیچهی دست مروان و بنیامیه بود. عثمان، کاری را میکرد که به او گفته بودند و امیرمؤمنان (ع) چند بار خلیفه را بر این امر توبیخ کرد و یک بار فرمودند:
مروان راضی نمیشود مگر به آنکه تو را از دین و عقلت منحرف کند. «مَثَل تو با آنها، مَثَل زنی است که بر شتری نشسته و افسار شتر دست دیگران است و به هرجا بخواهند او را میکشند…». (۳۳)
همسر عثمان نیز متوجه نقشهها و فتنههای مروان بود؛ بنابراین عثمان را متوجه فتنهها و نقشههای مروان کرد و گفت:
همانا تو اگر به گفتهی مروان عمل کنی و از او اطاعت کنی، تو را میکُشد. (۳۴)
آنچه مصریان را بر هجوم به خانهی عثمان تحریک کرد، کاری بود که از یاران عثمان سر زد. پیش از آن، شورشیان در برابر کسانی که آنان را برای تمامکردن کار عثمان تحریک میکردند، به همدیگر میگفتند: لاتعجلوا فعساه ینزع (۳۵) عجله نکنید امید است عثمان توبه کند. ولی ماجرایی رخ داد که موجب تشدید هجمه شد و بدیهی است این به امر مروان بوده است که در آن روز تمام امور عثمان بهدست او بود. یکی از صحابهی پیامبر، بهنام نیار بن عیاض، از عثمان خواست خود را از خلافت خلع کند. در حالیکه او با عثمان محاجه میکرد، کثیر بن صلت کندی که از مدافعان عثمان در خانهی عثمان بود، تیری انداخت و او را کُشت. (۳۶) این نخستین خونی بود که ریخته شد. تا آن روز مهاجمان، حتی به مدافعان خلیفه هم معترض نمیشدند. ریختهشدن خون این صحابی، بحران را شدت داد.
شواهد فراوانی هست که ثابت میکند بنیامیه در تحریک مردم به شورش تلاش وافری داشتند. شگفتآور آنکه عمروعاص، که مشاور حکومت مدینه بود، در آن روزها، در مدینه بود و مردم را بر عثمان میشوراند. ابن ابیالحدید از طبری آورده است:
عمروعاص حرص و ولع شدیدی در تحریک مردم بر ضد عثمان داشت و میگفت: به خدا سوگند، اگر چوپانی را هم ببینم، او را بر عثمان تحریک میکنم تا چه رسد به رئیسان و بزرگان. (۳۷)
میتوان دریافت معاویه در میان شورشیان، افرادی را برای تحریک مردم نفوذ داده بود.
کشتهشدن عثمان
خانهی عثمان کنترل شده بود و کسی وارد خانه نمیشد، اما یکباره اعلام شد که عثمان کشته شد! گفتند: از پشت خانه و از راه مخفی آمده و عثمان را کشتهاند و کسی بالای سر او نیست! قاتلان گریختهاند و کسی آنها را ندیده است. قاتل عثمان برای همیشهی تاریخ در پردهی ابهام باقی ماند!
با توجه به قرائن و شواهد پیشگفته، مروان در قتل عثمان نقش داشته و قاتل یا خود او و یا یکی از کارگزاران اوست که به امر وی اقدام به قتل کرده است. اینکه پس از کشتهشدن عثمان، پیراهن خونین او، فوراً برای معاویه فرستاده میشود شاهدی بر این ادعاست. (۳۸)
پینوشتها:
۱. وقعة صفین، ص ۲۱۵.
2. المستدرک، ج۴، ص ۴۷۹.
3. الغدیر، ج۸، ص ۲۹۰.
4. تاریخ الطبری، ج۸، ص ۱۸۵؛ جامع البیان، ج۱۵، ص ۱۴۱؛ شرح نهجالبلاغه، ج۹، ص ۲۲۰.
5. شرح الاخبار، ج۲، ص ۵۲۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص ۱۶۷۹.
6. الاستیعاب، ج۲، ص ۶۹۳.
7. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۶۴؛ شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص ۳۵.
8. شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص ۱۳۶.
9. شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص ۲۱۶.
10. علامه امینی آمار بخششهای عثمان را چنین آورده است:
مروان: ۵۰۰۰۰۰ دینار؛ ابی السرح: ۱۰۰۰۰۰ دینار؛ طلحه: ۲۰۰۰۰۰ دینار، عبدالرحمن بن عوف: ۲۵۶۰۰۰ دینار؛ یعلی بن امیه: ۵۰۰۰۰۰ دینار؛ زیدبن ثابت: ۱۰۰۰۰۰ دینار؛ خود خلیفه: ۳۵۰۰۰۰ دینار؛ علاوه بر این مبلغ ۱۲۶۷۷۰۰۰۰ درهم به ال حکم و حارث و سعد و ولید و مروان… بذل و بخشش نمود. الغدیر، ج۸، ص ۲۸۶.
11. شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص ۱۹۹؛ الغدیر، ج۸، ص ۲۵۹.
12. نهج البلاغه، خطبه سوم.
13. النصایح الکافیه، ص ۱۱۱-۱۱۲؛ الإمامه و السیاسه، ج۱، ص ۴۹.
14. اخبارالطوال، ص ۱۵۵.
15. الطبقات الکبری، ج۲، ص ۳۵۴ و ج۴، ص ۲۳۲.
16. کنزالعمال، ج۱۱، ص ۶۶۷ و ج۱۳، ص ۳۱۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۶، ص ۱۹۰.
17. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۷۲؛ الغدیر، ج۸، ص ۲۲۹.
18. الامالی مفید، ص ۱۶۱.
19. شرح نهجالبلاغه، ج۸، ص ۲۵۷.
20. شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص ۵۴.
21. الطبقات الکبری، ج۴، ص ۲۲۹.
22. شرح نهجالبلاغه، ج۸، ص ۲۵۸.
23. الامالی، مفید، ص ۱۶۲-۱۶۳.
24. علامه امینی در الغدیر بحث مبسوطی دربارهی ابوذر دارد و با قلم شیوای خویش به محاکمهی این دروغ پردازان تاریخ پرداخته است. برای اطلاع مراجعه کنید به: الغدیر، ج۸، ص ۲۹۶ الی آخر.
25. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۷۵.
26. شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص ۱۵۴؛ تاریخ المدینه المنوره، ج۴، ص ۱۲۸۹.
27. مروج الذهب، ج۲، ص ۳۵۳.
28. همان.
29. شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص ۸۴.
30. همان، نامه ۳۷.
31. برای تفصیل ماجرا ر.ک: الغدیر، ج۹، ص ۱۷۲.
32. همان، ص ۱۸۸.
33. شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص ۱۴۷.
34. الغدیر، ج۹، ص ۱۸۸.
35. تاریخ الطبری، ج۳، ص ۴۱۳؛ شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص ۱۵۵.
36. همان.
37. شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص ۱۴۴.
38. انساب الاشراف، ج۲، ص ۲۹۱.
منبع: مهار انحراف؛ جمعی از مؤلفین (حسین الهی، علی یزدانی، حسن کاظمزاده)، قم: ابتکار دانش، چاپ یکم ۱۳۸۵.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: