با تأکید بسیاری كه سینمای آمریکا در گسترش اساطیر شرکآمیز و صهیونمآب دارد، اسطورهها (چه آنها که ریشهای در حقیقت دارند و چه آنها که ریشه در کذب و افسانه دارند) جایگزینی زیانبار برای دین ناب اسلام، در جهان شدند. این کلام، توهم نیست، بلکه دیدی جامع به ساختارهای قدرت در سینمای غرب، به ویژه هالیوود است. اسطورههای یهودی
جایگزینی عامدانهی اساطیر و خرافهسازی در سینما و هنر، با توجه به سخن استراتژیستهای برجستهای چون ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما در مقالهها و کنفرانسهای بسیاری از جمله کنفرانس ۱۹۸۴ م. تلآویو (۱) قابل فهمتر است. این نظریهسازان جهان سیاست، سینما و هنر، اسلام ولایتمدار شیعی را مهمترین رقیب و دشمن تمدن مادی – یهودی غرب میدانند و به هر شکلی با آن میجنگند، زیرا اسلام با سرعت در کشورهای غربی در حال رشد است و تنها رقیب جدی تمدن در حال افول غرب به شمار میرود.
روند پیشرفت اسطوره در تاریخ (چه به معنای متافیزیکِ آمیخته با شرک، چه به معنای افسانه و خرافه) را میتوان اینگونه بر مبنای اندیشهی اسلامی خلاصه کرد:
الف) عصر دانش ناب
آغازین روزهای تاریخ، برخلاف سخن بیشتر غربیان، دورهی نادانی و اسطوره و خدایان بسیار نبود، بلکه عصر پیوند انسان به منبع اصلی دانش و آفریدگار دانشها، از گذرگاه حضرت آدم (ع) و عصر نمادهای حقیقی بود و همهی موجودها، نمادی از قدرت و حکمت پروردگار بودند. در سپیدهدم آفرینش انسان، آدمیان، خداپرست بودند و بسیاری از مشکلهای انسان مشرک و خودپسند را نداشتند، تا اینکه با نفسپرستی قابیل، کمکم بستری برای تشکیلات غیرخدایی پدید آمد.
ب) عصر پیدایش اسطورهها
پس از پیدایش و یکپارچگی اردوگاه قابیلیان و التقاط حق و باطل، شیطانها برای استحمار مردم دور افتاده از آموزهها و علوم الهی، آرامآرام، سکههای تقلبی اسطورهها را در سراسر جهان، مانند «ایران»، «هند»، «چین»، «یونان»، «آفریقا» و «آمریکا» رایج کردند و جهل و تقلید مردمان ناتوان، به فراگیری اساطیر سرعت بخشید.
در این دوره، اساطیر، دربردارندهی گونهای از حکایت نسبت به برخی حقایق عالیه نیز هستند. رواج این حقایق، حاصل اثرگذاریهای گستردهی پیامبران بزرگ الهی بر انسانها بود، که متأسفانه در تاریخنویسی و تحلیلهای غربیان و غربزدگان، جایگاهی ندارد. این حکایت ناراست و انحرافی اساطیر از واقعیت، متّکی بر اعتقاد به حقایق برتر بود و همین اعتقاد، وجه تمایز اسطوره و داستانهای تخیلی و وجه اشتراک اساطیر و ادیان توحیدی است. بیگمان، در این جامعهها نیز با وجود پرتویی از سنّتهای الهی، برخلاف گفتهی میرچا الیاده، اسطوره نمیتوانست حقیقت مطلب باشد و دست کم، خواص اهل طاغوت میدانستند که این اسطورههای مغشوش، الگوی برتر و حقیقت نیستند.
برای آنکه بدانیم چه کسانی و با چه انگیزههایی این اسطورههای شرکآمیز را در زمان باستان، ساختند و رواج دادند و چرا امروزه در هالیوود به فرهنگ اسطورههای شرکآمیز «مصر»، «یونان» و «روم باستان»، بسیار توجّه میشود، به پژوهش تاریخی گستردهای نیاز است. البتّه پاسخ پرسش دوم، روشنتر است. مطمئنّاً سوءاستفاده از تقلید کورکورانهی عوامِ جویای اسطوره و آرمان و الگو، به این دو پرسش پاسخ میدهد.
ج) عصر الگوهای الهی به جای اسطورههای شیطانی
با ظهور پیامبران بزرگ الهی، اسطورهها کمرنگتر میشدند و پالایش باورهای شرکآمیز و خرافهزدایی از فرهنگ عامّه سرعت میگرفت. دانشدوستی پیامآوران حق، روح تازهای به حکایتهای حِکَمی و لطیفههای خردمندانه، نمادین، انساندوستانه و حقمحور میدمید، زیرا پیامبران براساس فهم عوام سخن میگفتند. برای نمونه، پیمودن راهی که در زمان حضرت نوح (ع) بسیار مشکل بود، در عصر ابراهیم (ع) بسیار آسان شد. پس از آن نیز با زحمتهای طاقتفرسای رسولان پرتلاشی چون ابراهیم، اسحاق، اسماعیل، یعقوب و موسی (ع) خداپرستان به ارزشهای متعالی جهان نزدیکتر شدند و با بهرهمندی از خرد و فطرت خویش، از شرک و اساطیر شرکآمیز بابلیان، ایرانیان، یونیانیان، هندیان و مصریان دور گشتند و پا در جادهی معرفت نهادند.
در این میان، فرعونها و بختالنّصرها بیکار نبودند و منافقان بنیاسرائیل نیز به آنان کمک میکردند.
د) عصر پیدایش اسطورههای یهودیت مادّهگرا
در زمان پیامبری حضرت یوسف (ع)، بنیاسرائیل به اسطورههای مصریان و یونانیان نزدیک شدند، (۲) ولی پس از آن، به دلیل قدرت مادّی فرعونها و رشد تمدّن مادّی «یونان» و «روم باستان» و تقلید کورکورانهی مستضعفان خداپرست از زورمندان زمان، دین یهود با اسطورههای شرکآمیز همراه شد. هرچه زمان میگذشت و دنیاپرستان و ریاکاران بنیاسرائیل قدرت میگرفتند، این دین هم بیشتر منحرف میشد تا اینکه گروهی از خواصّ لجوج و مادّهگرای بنیاسرائیل، پس از حضرت سلیمان (ع) و حضرت داوود (ع) بر بنیاسرائیل چیره شدند و زرسالاران دنیاخواه یهودی، افسار عوام جو زده را به دست گرفتند و این دین را بیش از پیش منحرف کردند. قبیلهی یهودا با زور و همکاری همسایگان مشرک و زورمند خود، بر یازده سبط دیگر چیره شد و خداپرستان بنیاسرائیل را نابود کرد و عصر یهودیت آغاز شد. دیگر، حاخامها و کاهنان، از پیامبران هم مهمتر شده بودند و با نزدیکی به دربارها، ایدئولوژی قومی یهود را جایگزین دین توحیدی موسوی کردند. به این ترتیب کمکم اسطورههای یهودی هم متولد شدند که معجونی از دنیاپرستی، خودخواهی، شرک، وثنیّت (گونهای از بتپرستی)، نژادپرستی و قدرتخواهی یهود بودند.
در این دوره ارزشهای توحیدی جای خود را به افسانههای مادّی داد و زورمداران استثمارگر یهودی، قومیّت را جایگزین امّت واحدهی الهی کردند و سرزمین موعود یهود را جانشین ارض موعود الهی نمودند. آنها ثروتمند بودن را نشانهی توجه خدا به بندگانش دانستند، نه بندگی و پرهیزکاری را. بدینترتیب، زراندوزی و قدرتخواهی، هدف مردمان اسباط بود. برای مدّتی، گوسالهی طلایی جایگزین خدای واحد قادر شد (۳) و پیروی از همسایگان بتپرست قدرتمند، برتر از پیروی از سموئیل و ایلیا و دیگر پیامآوران حق، شناخته شد. یهوه، خدای یهودیان، تنها به بندگانِ برگزیدهی خود، یعنی «یهودیان» توجّه داشت. نژاد، از چنان جایگاه ویژهای برخوردار شد که یهودیان برای دیگر نژادها هم، خدایانی به رسمیت شناختند؛ مثل خدای آموریان و خدای حتیان! از نظر یهودیان، یهوه، خدای اختصاصی نژاد عبرانی بود که تنها به فکر مردم خود (۴) است. آنها دیگران را انسان هم نمیدانستند، بلکه موجوداتی پست به شمار میآوردند که باید در خدمت یهود باشند. برای نمونه در فرازی از عهد عتیق میخوانیم:
اقوام غیراسرائیل به جماعت خدا راه نخواهند یافت و هیچ کدام از آنها به میان جامعهی خداوندی وارد نخواهند شد. (۵)
همچنین در کتاب «تلمود» (کتاب اصلی یهودیت حاخامی – فریسی) بارها به برتری یهود نسبت به غیریهود اشاره شده است. برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
ملّت برگزیدهی خداوند ماییم و خدا برای ما، حیوانات انساننمایی خلق کرده است، زیرا خداوند میدانست که ما به دو قسم حیوان احتیاج داریم؛ یکی حیوانات بیشعور و غیرناطقه، مانند بهایم و دیگری حیوانات ناطقه و باشعور مانند مسیحیان، مسلمانان و بوداییان. برای آنکه بتوانیم از همهی آنها به اصلاح سواری بگیریم، خداوند ما را در جهان متفرّق ساخته است. (۶)
یهودیان، موسی، داوود و سلیمان (ع) را جزو پیامآوران توحید و عدالت برای جهانیان نمیدانستند، بلکه بر این باور بودند که آنها تنها پادشاهانی بودند که برای رهایی و سروری این خانوادهی عبرانی – یهودی میجنگیدند. (۷) یوشع بن نون (ع)، این جانشین ستمدیدهی موسای ستمستیز نیز فرماندهای خونریز و سنگدل به تصویر کشیده میشد که برای ریاست یهود بر سرزمینها از هیچ جنایتی حتّی نسبت به کودکان، زنان باردار، حیوانات و کشتزارهای غیریهود اِبا ندارد. (۸) این گروههای فریسی و صدوقی مادّهگرا که پارسایان بیناسرائیل؛ یعنی اِسنیان را از صحنه خارج کرده بودند، «کتاب مقدس» را هم تحریف کردند. دیگر، خدا از اتّحاد انسانها میترسید، (۹) خدا مانند بشر جسمانی بود (۱۰) و دست و پا داشت، (۱۱) میخندید و گریه میکرد یا پشیمان میشد (۱۲) و از معرفت یافتن آدمی وحشت داشت. پیامبران خدا هم، افرادی شهوتران، ضعیفالنفس (۱۳)، بتپرست (۱۴) و مقامپرست (۱۵) به تصویر کشیده میشدند که هدفشان، دستیابی به دنیا، قدرت، ثروت، زن و برتری قوم برگزیده به هر قیمتی بود.
بدین ترتیب، یهودیان مادّیگرا شدند، به گونهای که معاد دنیوی، بهشت زمینی و سرزمین شیر و عسل که حقّ ازلی و ابدی خانوادهی یهود دانسته میشد، جانشین اندیشههای پاداش و جزای اخروی گشت. عدالت و مهربانی تنها در حقّ همکیشان و همخونها درست بود و عدالت نسبی اجرا شد. تصرّف بیدردسر سرزمین مادری و موعود و ایجاد پادشاهی جهانی داوودی با مظلومنمایی و جعل اسطورههای مظلومنما برای یهود، در دستور کار سازمان باطلیان یهود قرار گرفت. مهاجرتهای این دنیاپرستان، فقط برای به دست آوردن ثروت و فتح سرزمینهای بیشتر انجام میشد و برای پوشاندن هدف اصلی این مهاجرتها، اسطورهی تبعید و دیاسپورا خلق و در دورههای دیگر، اسطورهی هولوکاست و سرزمین بدون سکنه، برای مردم بدون سرزمین ساخته شد. در عصر مدرن و پست مدرن نیز اسطورهسازی و افسانهپردازیهای این شیادان مادّهگرا، به ویژه در قالب صهیونیسم و هالیوود ادامه دارد.
هـ) عصر اسطورههای مسیحیت یهودی شده
پس از ناکارآمدی یهودیت در ادامهی راه الهی، فرزند پاک مریم عذرا (س) ظهور كرد و بسیاری از حقجویان به او گرویدند، ولی آموزههای او نیز با تلاش مثلّث شیطانی یهودیان مادّیگرا، مشرکان قدرتخواه و ریاکاران تحریف شد.
پولس، دانشمند درباری یهودی که با کمک سربازان رومی، نوایمانان مسیحی را با سنگدلی به قتل میرساند و مسیحیان از او میترسیدند، پس از چندی به ظاهر مسیحی شد و به کمک یارانش، زمینه را برای اسطورهی سه خدایی و تثلیث «هند» و «یونان باستان» در مسیحیت فراهم کرد. (۱۶) بدین ترتیب، خرافهها و اسطورههای شرکآمیز و هلنی (یونان و روم) رنگ مسیحیت به خود گرفت و دین عیسوی به تقدیس تصلیب تبدیل شد؛ در حالی که هرگز چنین اتفّاقی رخ نداده بود. (۱۷) اسطورههای مسیحی بسیاری نیز پدید آمد که به این دین آسیب رساند. گناه ازلی انسان، تجسّد خدا در کالبد عیسی (ع)، فدا شدن عیسی (ع) برای بخشش گناهان و رهایی انسان معتقد به مسیح، رنج اجباری عیسی (ع) برای رستگاری انسان، به صلیب کشیده شدن مسیح، تثلیث، عشق ذلّتپذیر و مبارزهی منفی، تسلیم و تقدیر و مشیّتگرایی با درونمایهی سکولاریسم، رهبانیت و جبرگرایی، خردستیزی یا خردگریزی و تسامح و الغای شریعت، (۱۸) اسطورههایی بودند که به مسیحیت آسیب رساندند.
پس از پیامبر ستمستیز خدا، عیسی بن مریم (ع)، انحراف مسیحیت بیشتر شد و آموزههای پولسی و اساطیری در این آیین پدیدار گشت. با ظهور اسلام، خردمندان و عالمان مسیحی به دین احمد (ص) که «انجیل»، مژدهی آمدنش را داده بود، ایمان آوردند، ولی عالمان دنیاپرست مسیحی، به پیامبر اسلام که ادامه دهندهی راه عیسی (ع) بود، ایمان نیاوردند و مسیحیت را بیشتر به انحراف کشاندند. در قرنهای بعد که مسیحیت، در اروپا ریشه دواند و رقیبش اسلام از او پیشی گرفت، پادشاهان به ظاهر مسیحی، با تحریک و همراهی زرسالاران یهودی (۱۹) در برابر اسلام ایستادند و جنگهای صلیبی را آغاز کردند. آنان پس از هفت قرن با سرکوبهای وحشتناک و کشتارها و تبعیدهای گسترده، «اندلس» را از مسلمانان گرفتند و اروپا بیش از پیش، زیر سیطرهی مسیحیت آمیخته با آموزههای شرکآمیز یهودی رفت. این روند سبب رشد خرافات و اساطیر گشت و خردگرایی و وحیباوری ناب فراموش شد. با گسترش نفوذ اومانیستها در کشورهای گوناگون اروپایی در آغاز دورهی رنسانس در کنار نهادینه شدن دیکتاتوری سرمایه و فتح ناجوانمردانهی قاره آمریکا، دوران جدیدی در غرب آغاز گشت. مهمترین ویژگیهای این دوران، عبارتند از:
۱.توسعهی تجارت ظالمانهی ماوراء بحار (۲۰) و تصرّف سرزمینهای دیگر برای بهرهکشی بیشتر؛
2. نسلکشی سرخپوستها؛ حدود شصت میلیون نفر از مالکان اصلی «آمریکا»، یعنی سرخپوستها کشته شدند؛ (۲۱)
3. شکار حدود بیست میلیون انسان آزاد آفریقایی برای بردگی و کشتار بیست تا صد میلیون نفر از مردم ستمستیز آفریقا؛ (۲۲)
4. پدید آوردن کشتزارها برای تولید انبوه و براساس کار طاقتفرسا و بیمزد برای پیشبرد اقتصاد پلانتوکراتیک؛
5. رقابت قدرتهای غربی «پرتغال»، «اسپانیا»، «هلند»، «انگلیس» و «فرانسه» بر سر دزدی دریایی و رباخواری.
با شکلگیری مکتب پروتستانتیسم به وسیلهی مارتین لوتر (یهودگرا و پنهانکار متجدّد)، (۲۳) ذلّتپذیری و سکولاریسم، الغای شریعت مسیح، تقدیس ثروت دنیوی، جدایی از رهبران دینی و تفسیر عهد عتیقی از «انجیل»، شدّت گرفت. کالوینیسم که جانشین لوتر، آن را بنیان نهاد و ثروتمندی را ملاک خوشبختی فرد در دنیا میدانست، به تفکّرات مادّیگرایانهی یهودیان فریسی نزدیکتر شد.
از آن دوران تاکنون، گمراهی مسیحیت و یهودگرایی شدّت گرفت و بستری برای شکلگیری صهیونیسم مسیحی فراهم شد؛ مذهبی خودساخته که بر افسانههای صهیونیستی یهودیت مادّهگرا، تأکید فراوان داشت و مسیحیت را در خدمت آرمانهای عهد عتیقی یهودیان درآورد. شاید بتوان این مرحله را ادامهی مرحلهی پنجم اساطیر دانست.
و) عصر اسلام و توسعهی علم حکمتآمیز در جهان
آخرین پیامآور الهی، معرفت و اندیشهورزی را برتر از افسانههای پیشینیان دانست. ایشان با تربیت الگوهای اسطورهای و کارآمد، چون علی (ع)، فاطمه (س)، خدیجه، سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، یاسر و سمیه، تحوّلی اساسی در معنای دانش پدید آورد و به انسانها آموخت که اسطورههای شرکآمیز و حکایتهای خیالی و حفظ انساب و اشعار، علم نیست، بلکه دانش، معرفتی نورانی است که خرد را به سمت حقیقت و رستگاری در دنیا و آخرت رهنمون شود. متأسّفانه پس از ایشان، باز گروهی دورمانده از راه ولایت، با ساختن دارالحکمه و استخدام مترجمان یهودی و مسیحی، (۲۴) به خیال خود در برابر ائمه (ع) ایستادند تا چند روزی حکومت کنند، ولی شاگردان مکتب رسول حق، حتّی فلسفهی شرکآمیز «یونان» را هم به سمت توحید هدایت کردند و به شکوفایی رساندند.
پس از پیامبر (ص)، در عصر حکومتهای اسلامی، انحرافهایی رخ داد، ولی دانشمندان و استادان بزرگی تربیت شدند که آوازهای جهانی یافتند و توانستند از جنوب «فرانسه» و «غرب آفریقا» تا «شرق آسیا»، حکومتهای توانمندی را در طول هزار سال (بین قرنهای ۱ تا ۱۲ هجری/ ۷ تا ۱۸ میلادی) پدید آورند. اینان، حتّی در بازگویی و ارائهی بهترین برداشتها و نقد منصفانهی حکایتها و اساطیر خدایان و الهههای «یونان»، «مصر»، «ایران»، «هند» و «چین»، عالمانه و صادقانه کوشیدند. این منطق سبب شد که مسلمانان بتوانند در هند که هندوها و بوداییهای فراوانی زندگی میکردند، حدود چهارصد سال حکومت کنند و مردم غیرمسلمان را به رفاه برسانند. در این ایام، فتح ثروت انبوه هند، آرزوی سران کشورهایی چون «پرتغال»، «هلند»، «اسپانیا»، «بریتانیا» و دیگر قدرتهای نوظهور قرن ۱۶ و ۱۷ م. بود. (۲۵) با ربودن منابع مسلمانان و غارت کتابخانههای «اندلس»، «بغداد» و «شام»، کتابهای عربی مسلمانان به زبانهای لاتین و اروپایی ترجمه شد و کمکم از قرن ۱۷ م. اروپاییان به تکاپو افتادند تا به دروازههای دانش برسند، در حالی که هزار سال پیش از آن، مسلمانان در راه دانش گام نهاده بودند. غربیان در این دوران، در پی افسانهها و جادو و خرافه و جنگهای داخلی و رقابتهای قبیلهای بودند و به دانشاندوزی توجّهی نداشتند. به راستی بهترین نشانههای سیاهی قرون وسطا را میتوان در کشورهای اروپایی، در سدههای ۳ تا ۱۷م. یافت. تاریخنویسان غربی، سیاهی این دوره را نتیجهی حکومتهای مسیحی و دینی میدانند، ولی حقیقت این است که تاریکی هزار سالهی غرب، نتیجهی دوری غرب از خطّ عیسوی و پیروی از پادشاهان دنیاپرست و یهودیان مادّهگرا بود. متأسّفانه در چهار قرن اخیر، با شعارهای جدید فلسفی و رسانهای، بار دیگر این گمراهی ادامه یافته است.
ز) عصر احیای دوبارهی اسطورههای هلنیستی و شکلگیری اسطورههای مدرن
با اخراج مسلمانان از «اروپا» و چیرگی زرسالاران دنیاخواه یهودی بر این قارّه (در حدود قرن ۱۶ و ۱۷ م.) و سرازیر شدن ثروتهای مستعمرههای آسیایی، آفریقایی و آمریکایی، بستر تازهای برای دنیوی کردن دین و برداشتن موانع سرمایهداری در اروپا شکل گرفت. نخست، شاعرانی علیه دین، به ویژه دین مسیحیت و به سود اومانیسم، شعرهایی سرودند و پس از آن، کمکم نویسندگان و پس از آنها فیلسوفان، با حمایت زرسالاران دنیاگرا، در اندیشه و عمل به گسترش اومانیسم پرداختند. (۲۶) اینان چنین انگاشتند که گسترش دوبارهی اساطیر یونانی، رومی و مصری که بر نفی توحید ربوبی، خرد خودکفای آدمی و زندگی منهای وحی بنا شده است، میتواند مانعی برای پیشرفت چشمگیر اسلام و بیداری اروپا و دیگر قارّهها باشد. در آن دوره، جنوب «اروپا» در دست «عثمانیان» و «آسیا» در چنگ دو امپراتوری مسلمان «ایران» و «هند» بود و ظرفیت و موفّقیتهای اقتصادی این سه امپراتوری مسلمان، بسیار فراتر از توان آنها بود.
سرانجام با جنگهای دریایی طاقتفرسا و چیرگی بر سایر کشورها و سرازیری ثروت سرشار قارّهی جدید (آمریکا) به سمت اروپا، کمکم، مسلمانان در هند قدرتشان را از دست دادند و پس از دو قرن کشمکش، «انگلستان»، «هند» را غارت کرد و برای چپاول ایران و عثمانی آماده شد. در ابتدای قرن هجدهم میلادی، رشد تمدّن مدرن غربی به اوج خود رسید و قرن نوزدهم، سدهی برتری تمدّن اومانیستی غرب بر جهان بود. در این دوره که با کشف نیروی بخار و برق، چرخهای صنعتی غرب با شدّت بیشتری میچرخیدند، غربیان به سمت فناوری و ماشینیسم و پیشرفت حرکت کردند و روز به روز الیگارشی اشرافیتِ یهود، قدرت بیشتری گرفت. (۲۷)
در این دوران، ارزشها و اساطیر مسیحی کمرنگتر شد و اسطورههای جدیدی پدید آمد. برخی بر طبل مرگ اسطورهها میزدند و از نابودی هر امر مقدّس و متافیزیکی سخن میگفتند، ولی در عمل، تقدّسهای دروغین و اسطورههای جدیدی را میآفریدند. راسیونالیسم (خردگرایی)، آمپریسم و پوزیتیویسم (حسگرایی)، ساینتیسم (اصالت علم حسّی)، سکولاریسم (جدایی دین و دنیا)، فمینیسم (زن سالاری)، اومانیسم (انسانپرستی)، ناسیونالیسم (ملّی گرایی)، ماشینیسم و تاختن به سمت فناوری پوزیتیویستی، به مکتب و آیین جدیدی بدل گشته و پرستش پول و نفس امّاره، هدف این تمدّن شده بود. از همینرو یوتیلیتاریسم (سودمحوری)، کاپیتالیسم (سرمایهداری)، دمکراسی و لیبرالیسم (آزادی بیبندوبار) را اسطورهی بیبازگشت و سرنوشت محتوم جامعهها (۲۸) میپنداشتند که حتّی سوسیالیسم هم در جدال با آن به بنبست رسید.
با نگاهی ژرف به اسطورههای این دوران، درمییابیم که گرچه به ظاهر، اسطوره به معنای داستانهای نیمهحقیقی متافیزیکی و الهامبخش حرکت بشر به سمت الگوهای تکرارپذیر وجود نداشت و حتّی با آن مخالفت میشد، اسطوره با معنای جدید:
حرکتهای کلّی حاکم بر تمدّن اومانیستی است که با زور یا فریب علمی و تبلیغاتی باید الهامبخش حرکت تمام جوامع با الگوی انگلیس و آمریکا باشد؛ الگو شده بود.
کارکرد این دو نوع اسطوره از برخی جنبهها یکسان است، مانند:
-دوری بشر از راه حکمت و دانش حقیقی؛
– یاوران و مبلّغان این اساطیر که مادّهگرایان به رهبری یهودیان بودهاند؛
– سرگرم کردن مردم به علموارههایی ناقص و غفلتزا؛
– انسجام بخشی و الگودهی به ملّتهایی خاص؛
– جاودانه کردن مفاهیمی که به سود اسطورهپردازان و مروّجان اساطیر بود.
در همین دوره، یهودیت فریسی – حاخامی و صهیونیسم تاریخی (۲۹) فعّالیت خود را در قالب سازمان صهیونیسم آشکار کرد و پوشش دین موسوی را از چهرهی زرسالارانی چون روچیلد کنار زد و افزونطلبیهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی یهودِ فزونخواه را هویدا ساخت.
ح) عصر رونق اساطیر باستانی و پست مدرن و صهیونیستی
اسطورههای دوران تجدّد، با محوریت تفکّر اومانیستی، نه تنها راه رهایی را به بشر نشان نداد، بلکه سبب شعلهور شدن دو جنگ بزرگ در غرب شد و به ویرانی کشورهای اروپایی و قتلعام بیش از صد میلیون از افراد بشر انجامید. بدینترتیب همه مطمئن شدند که تمدّن مدرن غرب، از برقراری امنیت و رفاه و آرامش و آزادی برای همهی افراد ناتوان است. جنگ، ویرانی و فساد اخلاقی، استعمار و پیشرفتِ یکجانبه که حاصلش فرو ریختن بمب اتم بر سر مردم «هیروشیما» و «ناکازاکی» بود، در قرن بیستم رخ داد. پس از آن، برخی اندیشمندان غربی، به اشتباه سیصد سالهی خود پی بردند. دورهی پس از مدرنیته، در نیمهی قرن بیستم آغاز گشت. در این دوره، اسطورههای تابو شدهی عصر نوگرایی نقد شد و پست مدرنها چند دسته شدند.
گروهی باز هم به سمت احیای متافیزیکِ مغشوش و التقاطی و اسطورههای یونانی و رومی و مصری رفتند و کابالیسم (۳۰)، تصوّف و دینهای جدید را مورد توجّه قرار دادند و با تبلیغات دانشگاهی و رسانهای آنها را زنده کردند.
برخی به سمت معناگرایی انحرافی و منهای خدای بودیستی – هندوییستی رفتند و قرائتهای غربی از این دو مکتب مانند مدیتیشن را گسترش دادند.
شماری به نقد بیامان تمام دستآوردهای دوران مدرن پرداختند و نتیجه گرفتند که نسبیگرایی و شکگرایی در اندیشه و پوچگرایی در عمل، چارهی کار است. این افراد در دنیای هنر، نویسندگی، شعر و سینما به پیش تاختند و از غرورِ مدرنیستی انسان با نیشخند یاد کردند.
گروهی دیگر نیز از نظر علمی، برای رسیدن به حقیقت کوشیدند و الگوهای دانشمند و راستینی چون روژه گارودی، حامد الگار، رنه گنون و محمّد لگنهاوزن را به جامعهی بشری معرّفی کردند که بدون پافشاری بر دانستههای مرسوم دانشگاهی غرب، آخرین دین خدا را پذیرفتند.
گروهی از صحنهگردانان مادّهگرای پیشین هم به این تحوّلها اعتنا نکردند و حریصانه، با روشهای پیچیدهتری به ثروتاندوزی پرداختند و سلطهی انحصاری خود را برگردنههای اقتصادی دنیا، گسترش داده و با سوءاستفاده از علاقههای معناگرایانهی مردم در دورهی پس از مدرنیته، آنها را فریب دادند. صهیونیستهایی چون «روچیلدها» و برادران «وارنر»، جزو این گروه به شمار میآیند. متأسّفانه بیشتر رسانههای دنیا در دست این افراد بود و دیگر عادّی است که کسی چون روپرت مرداک (رابرت مردوخ) یهودی (۳۱)، صاحب بیش از صد نشریه، روزنامه، خبرگزاری و تلویزیون خصوصی در چهار کشور «آمریکا»، «انگلیس»، «استرالیا» و «چین» باشد. (۳۲) این چنین افرادی با استفاده از سینما، اینترنت، ماهواره، تلویزیون و نشریه، اسطورههای شرکآمیز و مادّهگرا را تبلیغ کردند و جزو جامعهسازترین انگارهپردازان شدند و بر مردمان کشورهای خودی و بیگانه – هر کدام به فراخور حالشان – تأثیر گستردهای گذاشتند.
پینوشتها:
1. در این کنفرانس سه روزه که سیصد شیعهشناس و استراتژیست معروف یهودی و صهیونیست مسیحی گرد آمده بودند، مقالههای بسیاری ارائه شد. در نهایت آنها به این نتیجه رسیدند که شیعه مهمترین رقیب و دشمن تمدّن امروز غرب آنگلوزایان (آنگلوساکسونهایی که به اتّحاد راهبردی با صهیونیستهای حاکم بر مجامع مالی و خبری و رسانهای دنیا رسیدهاند) است و توانمندی تشیع به سه عنصر حیاتی است: خطّ سرخ حسینی که اسوهای شکستناپذیر برای ایستادگی و امید و ستم ستیزی است، راه سبز مهدوی که برای شیعه نویدبخش است و ولایت که نگهبان اصلی این جریان در طول تاریخ است و اکنون در ولایت مراجع و به ویژه در تشکیلات ولایت فقیه در «ایران» آشکار شده و جامعهی شیعی را از گمراهی میرهاند و رمز شکست شیعه و تمدّن در حال تولّدش، جنگ با این سه عنصر یا تحریف و نابودی این عاملهاست.
2. رافائل پاتای، ذیل واژهای یهودیان (jews) در دایرةالمعارف Americana، ج ۱۶، ص ۷۴ مینویسد:
حوالی قرن سوم پیش از میلاد که یونانیان جانشین اسکندر (وفات: ۳۲۳ ق.م) بر ایالت یهودیه حاکم بودند، یهودیان از فرهنگ هلنی تأثیر فراوان گرفتند و بسیاری از سنن خود را از دست دادند. حتّی یهودیان با زبان یونانی تکلّم میکردند و اسامی یونانی هم در بین آنها زیاد شد… .
نک: «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، تهران، مؤسّسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷ ش، چ ۱، ج ۱، ص ۳۶۶. البتّه قبل از آن، یهودیان تحت تأثیر حکومت و فرهنگ قدرتمند هخامنشیان «ایران» و کلدانیان و فراعنهی «مصر» بودند؛ در سال ۶۳ پیش از میلاد هم یهودیه تابع «روم» شد.
3. در کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، ج ۱، ص ۳۷۸ میخوانیم:
در روایت سفر خروج از «عهد عتیق» (باب ۲۵، فقرات۱-۴۰) که دستور ساخت معبدی با طلای بسیار، توسط خدای طلادوست یهود (!) داده میشود، علاقهی تحریفکنندگان مادّهگری کتاب «مقدّس» به مال وثروت دنیا از تأکید بر این مادّهی ارزشمند معلوم میشود.
افزون بر این، در همان منبع، ص ۳۱۸ میخوانیم :
توصیفی که در کتاب مقدّس از معبد سلیمان شده است، دستور به نصب دو گوسالهی طلایی بالدار در محراب آن، با نامهای «ملکم» و «ملکارت» داده شده است و این تداوم همان گوسالهپرستی یهود به رهبری سامری است.
نک عهد عتیق: کتاب اوّل پادشاهان باب ۶، فقرات ۲۲ – ۲۸ و کتاب دوم تواریخ ایام باب ۳، فقرات ۱۰ – ۱۳.
4. در انیمیشن شاهزادهی مصر و فیلم ده فرمان و دیگر آثار سینمایی، بارها عبارت «My people/ مردم من» را موسی و یهوه تکرار میکنند.
5. «عهد عتیق»، سفر تثنیه، باب ۲۳، فقرات ۱ – ۳.
6. برای مطالعهی بیشتر نک: عبدالله اتل، «خطر الیهودیه العالمیه علی الاسلام و المسیحیه»، به نقل از: دکتر روهلنج، «الکنز المرصود فی قواعد التّلمود»، ترجمه: یوسف نصرالله، چاپ بغداد، ۱۸۹۹ م. و همچنین نک: آیتالله سید محمّد حسینی شیرازی. «دنیا بازیچهی یهود»، ترجمه: سید هادی مدرّسی، قم، نشر سلسله؛ همچنین نک: گروه تحقیقات علمی، «مبانی فراماسونری»، ترجمه: جعفر سعیدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، چ ۲، ص ۱۳. در این منبع به نقل از کتاب «قباله» (منبع عرفان یهودی قبالا یا کابالا) آورده است:
یهودی، خدای زندهای است در کالبد انسان. خداوند با خطوط سیمای یهودیان، خود را بر روی زمین آشکار میسازد. یهودی، جودا (تفکّر یهودی) و جواها (حاخامهای الهی شده) همه از یک وجودند و …
7. نگاه قومی به پیامبران الهی در پویانمای پرنس مصر (Prince of Egypt) هویداست. این پویانمایی به کارگردانی برندا چپمن و استیوهیکنر در سال ۱۹۹۸ م. ساخته ودر آن توحیدی قومی به تصویر کشیده شد که با توحید ناب ناسازگار است. در فیلم سلیمان و ملکهی سبا (Soloman and Sheba به کارگردانی King Vidor) هم پیامبران بزرگی چون داوود و سلیمان (ع) پادشاهانی قومی برای رهبری یهود بر جهان به تصویر کشیده شدهاند. برای مطالعهی بیشتر نک: «وحی و پیامبری با طعم هالیوودی»، دفتر پژوهشهای فرهنگی قم، مجلّهی فرهنگ پویا، شهریور ۱۳۸۵، ش ۱.
8. کتاب مقدّس، «عهد عتیق، سفر یوشع بن نون»؛ همچنین نک: لیویا راکاخ، «تروریسم مقدّس اسرائیل» (شرحی بر یادداشتهای روزانهی موشه شارت، اوّلین، وزیر خارجهی اسرائیل بین سالهای ۱۹۴۸ – ۱۹۵۶ م. و نخستوزیر آن کشور در سالهای ۱۹۵۵ و ۱۹۵۴م.) در سایت www.rasad.ir مشخّصات ترجمهی انگلیسی کتاب بدین شرح است: Livia rokach, Israel,s sacred Terrorism, A study Based on moshe sharett’s personal Diary and other documents & U.S.A: A.A.U.G, press, 1980 سفر یوشع از «کتاب مقدّس»، اکنون در مدرسههای اسرائیل، به نوآموزان آموزش داده میشود تا اسطورهی تروریسم مقدّس از کودکی در ذهن کودکان یهودی حک شود.
9. «سفر پیدایشم، باب ۱۱، فقرهی ۱ – ۹.
10. «سفر خروج»، باب ۲۴.
11. همان، باب ۲۴، فقرهی ۹ – ۱۱.
12. «سفر اوّل سموئیل»، فقرهی ۱۰ و ۱۱.
13. در عهد قدیم (تورات) بارها با بیشرمی، کثیفترین کارهای جنسی را به پیامبران خدا نسبت میدهد؛ مانند: «سفر دوم سموئیل»، باب ۱۱ و «سفر پیدایش»، باب ۹ و ۲۹.
14. «سفر اوّل پادشاهان»، باب ۱۱ و «سفر خروج» باب ۳۲.
15. مقام دوستی در میان یهودیان مادّهگرا مقدّس است. در «تورات» تحریف شده، نگاشتهاند که حضرت یعقوب (ع) برکت و مقام پیامبری را به زور از خداوند گرفت و از او قول گرفت که این مقام در خانوادهی او موروثی باشد و خدا هم که در مسابقهی کُشتی با حضرت یعقوب (ع) شکست خورده بود، برای رهایی از دست وی پذیرفت. در «کتاب پیدایش»، باب ۳۲، داستان محرّف کَشتی گرفتن آمده است.
16. در کتاب «پسر خدا در عهدین و قرآن» میخوانیم:
«پولس» (پاول یا پاولس) ابتدا در حدّ ممکن از کلمهی پسر خدا استفاده کرده است، زودتر از بقیه و از عنوان پسر انسان که «حضرت عیسی (ع)» در زمان حیات خویش برای خود به کار میبرد. اصلاً حتّی یک مرتبه در رسالههای خود استفاده نکرده است و پس از او دیگران از اصطلاح پسر خدا استفاده کردهاند، خصوصاً یوحنّا در «انجیل» خویش.
نک: عبدالرّحمان سلیمانی اردستانی، «پسر خدا در عهدین و قرآن»، قم، انتشارات مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸ ش، چ۱، فصل ۱۱. دربارهی پولس و ادّعای مسیحی شدن او نک: «عهد جدید»، سفر اعمال رسولان، باب ۷ و ۸.
17. اشاره به آیههای ۱۵۷ و ۱۵۸ سورهی نساء
«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یقِینًا بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیهِ وَ كَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا»؛
و گفتارشان که ما «عیسیبنمریم»، پیامبر خدا را کشتیم [صحیح نیست] در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد و کسانی که دربارهی قتل او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و به آن علم ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند وقطعاً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود، بالا برد و خداوند توانا و حکیم است».
بحث سه گانگی و توحید در کلام مسیحی، بسیار پیچیده است و بعضی اندیشمندان منصف مسیحی هم به تثلیث نقدهایی وارد و حتّی آن را رد میکنند، ولی بسیاری از آنها هم این تناقض را میپذیرند. برای مطالعهی بیشتر نک: توماس میشل، «کلام مسیحی»، ترجمه: حسین توفیقی، قم، نشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چ۱.
18. نقش اصلی در الغای شریعت را پولس بر عهده داشت و همین طور استعمارپذیری و پذیرفتن هر فرمانروایی را هم وی در جهان مسیحیت رواج داد. پرفسور روژه گارودی در کتاب «Arons nous de besoin Dieu» آموزههای پولس را در جهت نهادینه شدن استعمار و خدمت به ستمکاران میداند.
در این فقره از عهد جدید، شاهد گسترش جبرگرایی و استعمارپذیری و توجیه زور توسط پولس هستیم:
هر شخص، مطیع قدرتهای برتر شود، زیرا که قدرتی جز خدا نیست و آنهایی که هست از جانب خدا مرتّب شده است، حتّی هر که با قدرت مقاومت نماید، مقاومت با ترتیب خدا نموده باشد… . نک: «رسالهی پولس رسول به رومیان»، باب ۱۳، فقرات ۱ – ۷.
19. در صفحهی ۱۶ جلد دوم کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، اشارههای بسیاری به پیوند الیگارشی زرسالار یهودی و دربارهای مسیحی «شبه جزیرهی ایبری» و جنوب غربی اروپا شده است و اسطورهی آلسید هم که فیلمهایی در هالیوود براساس آن ساخته شده است، مربوط به همین دوران است که چپاولگریهای او از سرزمینهای ثروتمند مسلماننشین «قرطبه» (کوردوبا) و «بلنسیه» (والنسیا) معروف است.
20. قدرتهای نوظهور اروپایی از قرن شانزدهم به بعد، دریانوردانی مزدور، چون واسکوداگاما، کریستف کلمب، پدرو آلواس کابرال، هنری دریانورد، فرانسیسکو پیزارو، ابل جانسون تاسمان، آلفونسودالبوکرک، فرانسیسکو دالمیدا و … را به دریاها فرستادند تا راههای دریایی نزدیکتری برای استعمار و نسلکشی بومیان این منطقهها بیابند و اینان با کشتهای نظامی این کار را انجام دادند و به ساحلهای «آفریقا»، «هند»، «چین»، استرالیا» و «آمریکا» رفتند و کشتار گستردهای به راه انداختند. مهم این بود که نیروی محرّکهی این غاصبان دریانورد و آدمکشان را بیشتر سرمایهداران یهودی تأمین میکردند و حتّی برخی دریانوردان، خود یهودی بودند. نک: «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران». برخی تاریخدانان، کریستف کلمب را یهودی دانستهاند؛ نک: «پژوههی صهیونیت»، تهران، نشر مؤسّسهی فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، ۱۳۷۶، چ ۱، ج ۱، مقالهی «سفر کریستف کلمب، بازیابی نقش یهود»، نوشتهی محمّد طیب.
21. دربارهی کشتار گستردهی سرخپوستان، آمارهای گوناگونی ارائه شده است، برای نمونه در جایی میخوانیم:
وحشیگری هولناک فاتحان اسپانیایی را در آمریکا همه میدانند. اینان در یک فاصلهی زمانی پنجاه ساله، پانزده میلیون سرخپوست را نابود کردند و این رقم بنا به عقیدهی مورّخان محافظهکار بیش از دوازده میلیون نفر است.
نک: ارنست ماندل، «علم اقتصاد»، ترجمه: هوشنگ وزیری، تهران، نشر خوارزمی، ۱۳۵۹، چ ۱، ص ۱۱۴، به نقل از: «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، ج ۱، ص ۲۲۰؛ همچنین: دیبراون، «فاجعهی سرخپوستان آمریکا»، ترجمه: محمّد قاضی، تهران ۱۳۵۳.
22. شمار سیاهان کشته شده مشخّص نیست. بیگمان، استعمارگرانی که در تاریخنویسی، در سدههای اخیر، دست داشتند، عدد واقعی را منتشر نکردند. اندیشمندانی چون پروفسور روژهگارودی، در کتاب «تاریخ یک ارتداد»، اسطورههای بنیانگذار سیاست اسرائیل، شمار کشتههای مقاومت آفریقاییان در برابر شکار برده را صد میلیون نفر دانستهاند. با جابهجایی حدود بیست میلیون بردهی سیاهپوست به «آمریکا»، اقتصاد پلانتوکراتیک آنجا را که متّکی بر کار رایگان گروههای بزرگ بردگان در پلانتها و کشتزارهای بزرگ بود – به راه انداختند و در برابر شکار هر بردهای، ده نفر از مردم بیگناه «آفریقا» را کشتند. برای مطالعهی بیشتر نک: «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، ج۱، فصل تمدّن جدید غرب، ص ۲۱۹ به بعد؛ و همچنین «دیوید دیوک، بیداری من، ناگفتههایی از نفوذ یهود در آمریکا، ترجمه: مؤسسهی اطّلاع رسانی و مطالعاتی لوح و قلم، نشر تسنیم اندیشه، ۱۳۸۴.
23. در این منابع به گرایشهای شدید یهودی مارتینلوتر اشاره شده است: مجموعه مقالات پروتستانتیسم یهودی، ناگفتههای فرایند صهیونیستی شدن تمدّن غرب، صفحهی پاورقی روزنامهی «کیهان»، از ۸۲/۵/۲۳ الی ۸۲/۶/۱۲ و دایرةالمعارف یهود (جوداییکا) ج ۱۱، ص ۵۸۴؛ و همچنین در این منبع به گرایشهای یهودی سران پروتستانیسم اشاره شده است: گفتمان صهیونیسم، مجلّهی «کتاب نقد»، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، ش ۳۲. ویژهنامهی صهیونیسم.
24. ماجد فخری، «سیر فلسفه در جهان اسلام»، ترجمه: گروه مترجمان، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲، چ ۱.
25. دربارهی رفاهمندی دولت مسلمان گورکانیان «هند». «عبّاسی»، «عثمانی»، «صفوی» و برخی سرزمینهای «جنوب شرقی آسیا» و شهرهایی چون «زنگبار» در «آفریقا» میتوان به کتابهای تاریخی مربوط به قرنهای پیش از سدههای ۱۸ – ۱۹ میلادی مراجعه کرد، از جمله: جلدهای مختلف کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، به ویژه جلد دوم و پنجم.
26. شریار زرشناس، «واژهنامهی فرهنگی، سیاسی»، نشر کتاب صبح، ۱۳۸۳، چ ۱، ذیل عنوان «اومانیسم».
27. برای مطالعهی بیشتر نک: پروفسور ورنر سومبارت، «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن». ترجمه: رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، ۱۳۸۴، چ ۱، و همچنین: شهبازی، عبدالله، مقالهی «راز استیلای جهانی غرب»، در وب سایت www.shahbazi.org.
28. اشاره به نظریهی پایان تاریخ فوکویاما و نظریات هانتینگتون، استراتژیستهای مسلّط کاخ سفید.
29. «صهیونیسم تاریخی» اصطلاح خوبی است که برای تبیین اندیشههای صهیونیستی حاکم بر یهودیان، پیش از تشکیل رسمی سازمان صهیونیسم به کار میرود. از مقدّمهی کتاب «بیداری من»، نوشتهی دیوید دیوک، ترجمه: مؤسسّهی اطّلاعرسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، قم، نشر تسنیم اندیشه، ۱۳۸۴، چ ۱.
30. دربارهی کابالیسم (تصوّف یهودی)، نک: هارون یحیی، مقالهی «داستان حقیقی کابالا»، ترجمه: باران خردمند، مجلّهی «موعود»، ش ۶۲. دربارهی ادیان جدید، منابع بسیاری در سالهای اخیر پدید آمده است. از جمله نک: رایلیان، مقالهی «کیش بیخدا»، ترجمه: رسول انبارداران، مجلّهی «اخبار ادیان»، ش ۱۰.
31. رابرت مردوخ از مادری یهودی متولّد شد و میدانیم که در یهودیت، تولّد از مادر یهودی مهمتر از پدر یهودی است. دربارهی شواهد زیاد یهودی بودن و صهیونیست بودن روپرت مرداک نک: علیرضا سلطان شاهی، «امپراتوری رسانهای روپرت مرداک صهیونیست، از روپرت مرداک چه میدانید»، روزنامهی «کیهان»، ۱۳۸۵/۵/۸.
32. برای مطالعهی بیشتر نک: ویلیام شاوکراس، «امپراتوری رسانهای روپرت مرداک»، ترجمهی امیرحسین بابالار، تهران، نشر ساقی، ۱۳۸۵، چ۱.
منبع: محمدحسین فرجنژاد ، اسطورههای صهیونیستی در سینما ، تهران: هلال، چاپ اول.
اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی
اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی ، اسطورههای یهودی