ردپای باورهای وهابیت در عهد عتیق / تقابل کلیمالله و موسای خشمگین / نقد و بررسی کتاب «موسی»
گرهارد فون راد (Gerhard von Rad) یکی از مهمترین مفسّران عهد عتیق در قرن بیستم است. کتاب «موسی» او برای اولینبار سال ۱۹۴۰ چاپ شد. فونراد اغلب پژوهشهای خود دربارهی تورات یا کتاب مقدس را براساس دو روش «نقد قالب» و «نقد سنّت (تاریخ سنّت)» انجام داده است.
نقد قالب رویکردی است که هرمان گونکل اواخر قرن نوزدهم آن را پایهگذاری کرد. در این روش تلاش میشود گونههای مختلف متون کتاب مقدس تفکیک و تحلیل شود. در نقد سنت یا تاریخ سنت هم که فون راد براساس آن به مطالعهی اسفار خمسه (پنجسفر اول عهد عتیق) پرداخته و هرمان گونکل آن را اوایل قرن بیستم شکل داد، فرد محقّق براساس پژوهشهای فرهنگ عامه پیش میرود و تحلیل خود را بنا میگذارد. هدف این روش کشف و توضیح سنّتهای بومی و عامیانهی نهفته در پس روایتها و داستانهای کتاب مقدس است؛ اینکه چگونه داستانهای شفاهی به متون مکتوب تبدیل و به مکتوبات موجود در کتاب مقدس افزوده شدند. منتقدان در این روش معتقدند متون مکتوب موجود در کتاب مقدس، از حیث مضمون و معنا با داستانهای شفاهی که صورت شفاهیِ همان داستانهای مکتوباند، فرق دارند. فون راد هم در کتاب «موسی» از چنین روشی استفاده کرده و معتقد است معرفی و سیمانگاری حضرت موسی (ع) در کتاب مقدس، حاصل تجربههای ایمانی نسلهای مختلف قوم بنیاسرائیل است.
ترجمه فارسی کتاب «موسی» چندی پیش از روی نسخهای که سال ۲۰۱۲ منتشر شده، توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسید و در نوشتاری که در ادامه میآید، قصد داریم تفسیر کوتاه فون راد از عهد عتیق و مفاهیم آن را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
گرهارد فونراد دربارهی شخصیت حضرت موسی (ع) میگوید بیشتر آنچه امروز از او میدانیم، حاصل آثار کسانی است که نه در زمانهی موسی، بلکه در دورههای پس از او زیستهاند و هیچ زندگینامهی کاملی هم از حضرت موسی (ع) وجود ندارد. تصاویری که در ادوار بعد از این پیامبر مهم، ساخته شدهاند، متأثر از روح و نگرش همان دورههای مختلف هستند و در جزئیات با یکدیگر فرق دارند. او معتقد است تصویری که اینچنین از نسلی به نسل دیگر برسد، نمیتواند دستخوش تغییر نشود و در اینباره میگوید آنچه در کتابهای عهد عتیق آمده، تصویری است که قوم اسرائیل از خودشان و تاریخشان ترسیم کردهاند.
گرهارد فون راد
با همینرویکرد و نگاه، فون راد معتقد است داستانهای مربوط به حضرت موسی (ع) در کتاب مقدس، در اصل و از اساس، قالبی برای طرح و روایت اعمال نجاتبخش عظیمی هستند که خدا برای قوم خویش انجام داد. به این ترتیب او در کتابش فقط به موسی (ع) نپرداخته و در پی تفسیر فرامین و شریعت موجود در کتاب مقدس هم برآمده است. چون طبق رویکردی که عهد عتیق دارد، زندگی این پیامبر را جزئی از سنّت و تاریخ دین قوم اسرائیل میداند.
نکتهی مهمی که فون راد در این زمینه مطرح میکند و مخاطب را به یاد مفاهیمی مثل ساخت افسانهی قوم یهود (ساخته و پرداخته اسرائیلیهای متعصب) میاندازد، این است که همهی خوانندگان کتاب مقدس، چه منتقد و چه خواننده، بیش از آگاهی از زندگی موسی (ع)، در پی فهم این موضوع ایمانی هستند که خدا برای نجات قوم خود از بدبختی و بردگی مصریها، در مصر فرود آمد و آنها را به سمت سرزمین موعود هدایت کرد.
نقشهی راه او در کتاب «موسی» هم به بیان خودش، این است که خطوط اصلی انکشاف خدا را آنگونه که به حضرت موسی (ع) اعطا شد، تشریح کند و این کار را در ۴ اصل یا به قول خودش ۴ خط انجام داده است: خط اول، «دعوت از قوم برگزیده خدا برای اینکه کاملاً تحت هدایت خدا و مطیع ارادهی او زندگی کنند.» خط دوم، «خدا در انکشاف خود کسی است که میان قوم خود به رحمت و داوری حضور دارد.» (دقت کنیم که فونراد با تأثیرپذیری از نگاه تحریفشدهی موجود در عهد عتیق، برای خدا شخصیت فردی و انسانی قائل است.) خط سوم، «انتقال شریعت خدا که بهعنوان حافظ و هدایتگر اعطا شده و با رضا و رغبت پذیرفته و رعایت میشود» و خط چهارم، «بینش دربارهی هدف فراگیرندهای که در پایان زمانها تحقق پیدا میکند؛ آن هنگامی که تمام ملتها به ملکوت خدا در میآیند.» و باز دقت کنیم که در خط چهارم، باز هم با همان نگاه آیندهنگارانه نویسندگان مختلف عهد عتیق و سازندهی افسانه یهود، مسأله آخرالزمان مطرح است.
موسای خشمگین عهد عتیق و مساله تجلّی نام خداوند
فون راد میگوید بین همهی داستانهای کتاب مقدس که موسی شخصیت محوری آنهاست، حتی یک داستان هم نیست که حقیقتاً دربارهی او باشد. بلکه در این داستانها، نه خودِ موسی، بلکه خدا شخصیت اصلی است و نویسندگان کتاب مقدس، قصد دارند از رهگذر بیان داستان، کلام و اعمال خدا را نشان بدهند. یعنی تمام داستانهای مربوط به موسی (ع) به خدا گواهی میدهند.
نکتهی مهم این است که بهقول فون راد، در این داستانها، «قوم (یهود) به شکلی آرمانی معرفی نشده است؛ بهعکس به شکلی واقعگرایانه در تمام جنبههای طبیعت بشریشان نشان داده شده است.» (صفحه ۲۵) پس میتوان نتیجهی احتمالی گرفت ساخت افسانه قوم یهود از جایی شروع شده که نوشتن کتابهای عهد عتیق تمام شده بوده است. او میگوید در عهد عتیق چندبار به حضرت موسی (ع) با لفظ «موسای انسان» اشاره شده است. و این یعنی موسی (ع) در کنار همهی القاب بزرگ و عظیمی که دارد، یک انسان ساده و بشری معمولی بوده نه یک «نیمخدا – نیمانسان».
او در مطالب کتاب خود در بخش اول یعنی «موسای انسان» زیرعنوانی به اسم «خشم موسی» دارد و در آن میگوید حتی بعد از کُشتن مرد مصری و فرار از مصر، وقتی خدا به موسی مرجعیّت اعطا کرد، خشم شدید موسی همچنان گهگاهی درون او فوران میکرد! دیدگاه فون راد در این زمینه مخالف دیدگاه اسلام دربارهی پیامبران است. چون به خشم شدید و لجامگسیختهای اشاره کرده که گاهی در وجود موسی زبانه میکشیده است؛ حتی پس از به مرجعیّت رسیدن و پیامبرشدنش. در حالیکه از دیدگاه اسلامی، خشم انبیاء هم باید جلوه و جنبهای الهی میداشته و در مسیر رضای خدا میبوده است. مثلاً خشمی که موسی (ع) پس از بازگشت از کوه و آوردن دهفرمان بر قومش گرفت، طبق آیهی ۱۵۰ سورهی اعراف بهدلیل بتپرستی و شِرک قومش بود و زمینهای الهی داشت. [اندیشکده مطالعات یهود: گویا فضیلتدانستنِ خشنبودنِ خلیفهی دوم و افتخار به آن، در باورهای اهلسنّت و روایات منقول آنان، بیارتباط با این خشم مقدّس یهودی نباشد!]
دیدگاه دیگر فون راد در تفسیر عهد عتیق و شخصیت حضرت موسی (ع) در آن، که با دیدگاه اسلامی همخوانی ندارد، این است که موسی (ع) یکبار چنان با خدا سخن گفت که بیحرمتی آشکار به مقام الهی بود. در حالیکه با شناختی از که مقام کلیماللّهی موسی داریم، چنین چیزی ممکن نیست و احتمالاً از همان مطالب ساخته و پرداختهی نسلهای مختلف نویسنده عهد عتیق باشد. بههرحال منظور فون راد از درشتی موسی با خدا، این بخش از عهد عتیق است: «از چه روی بر بندهی خویش چنین بدی روا میداری… تا بار تمامی این قوم را بر دوش من بیفکنی؟…» (کتاب اعداد ۱۱: ۱۵_۱۰)
جالب است که در بحث تجلّی خدا در درخت زیتون و دعوت از موسی برای پیامبری، تفسیر فون راد از متن عهد عتیق این است، بیانگر گستاخی انسان در ارتباطش با خداست چون حضرت موسی (ع) از خدا پرسیده اگر مردم دربارهی نام خدایی که او را به سَمتشان فرستاده پرسیدند، چه باید بگوید؟ فون راد میگوید این سؤال، هم نمود نیاز انسان به خداست و هم نمود گستاخیاش در ارتباط با خدا. چون خدا به موسی گفت «من آنم که هستم.» (خروج ۳: ۱۴_۷) و نامی برای خود نیاورد.
فونراد علاوه بر داستان موسی، با ذکر مثال داستانهای مانوح و فرشته خدا و کُشتیگرفتن یعقوب پیامبر با خدا را که از نظر اسلامی، یکی از اسرائیلیات و تحریفات کتاب مقدس است، نام میبَرَد. در هر دو داستان، پُرسش انسان از خدا ناشایست تلقی، و هیچ پاسخی به آن داده نشده است. او میگوید هیچچیز نمیتواند انسان را چندان متواضع کند تا از این خواستهی گستاخانهاش دست بردارد که خدا را تابع مقاصد خود کند. فونراد همچنین معتقد است نباید این واقعیت را نادیده گرفت که قوم عهد قدیم، نام خدا یعنی نام یَهُوَه را میدانست و آن را چون نامی پذیرفت که ضمن تجلّی، نجاتی است که خدا خواسته به آنان اعطا کند. او میگوید این نام، مظهر و خلاصهی تمام مشیّت لطفآمیز خدا برای قومش است و با تفسیر آیهی «به فضل نام خویش مرا جان دوباره میبخشد و به راههای برائت رهنمون میگردد.» (مزامیز ۳:۲۳) اضافه میکند در باور عهد عتیق، نام خدا و ارادهی نجاتبخش او از هم تفکیکناپذیرند. و وقتی خدا بر کسی نازل میشود، او نمیتواند خدا را ببیند. یعنی بهطور مستقیم خدا را در انکشافش ببیند؛ اما میتواند اعمال شگفتآور خدا را پس از وقوعشان ببیند. چون ظرفیت وجودی انسان در همین حد است. با اینهمه خدا خود را از بندهاش جدا نکرده و آنچه به او اعطا کرده تجلّی نامش است.
یکی از مباحثی که فونراد در ادامهی موضوع تجلّی خدا و تواضع انسان دارد، این است که در آن زمان و در روزگار قدیم، مردم بهشدت وسوسه میشدند نزد جادوگران بروند تا به یاری آنها مطمئن شوند که نیرویی ناپیدا را به مهار خود درآوردهاند و چنین چیزی حتی در تاریخ کلیسای مسیحی هم رخ داده است. فونراد میگوید گویی نزول وحی باعث برانگیختن عنصر متمرّدی میشود که در نهاد همهی انسانها وجود دارد و میگوید پر و بال دادن به این عنصر متمرّد و رفتن سراغ جادوگران، شاید بدترین راه برای سوءاستفاده از خدا و تجلّی لطف او باشد. این مفسّر مسیحیِ کتاب مقدس از این بحثها مقدمهای میسازد تا به این نتیجه برسد که راز نام قدوس خدا در کُنه و عمق کتاب مقدس جا گرفته و کسی باید بیاید مُهر و موم آن را بشکند و رازش را فاش کند و آنکس، عیسی مسیح است. یعنی فقط مسیح حق داشت مُهروموم کتاب مقدس را بشکند. نتیجهگیری نهایی و صریحاش هم در اینباره، اینچنین است: «بنابراین کسی که به عیسی مسیح ایمان دارد، وقتی کتاب مقدس را بهعنوان گزارش عمل نجاتبخش خدا میخواند، نمیتواند چیزی جز ارتباطی عمیق میان عیسی مسیح و نام خدا در عهد عتیق ببیند.» (صفحه ۴۸) همچنین اضافه میکند «و چه بسا، نام مقدس خداوند در عهد عتیق همان نام خداوند (Lord)ئی باشد که بعداً در عهد جدید آمد.»
جلد کتاب «موسی»، نوشته «گرهارد فون راد»
اشاره فونراد به تنهایی موسای کلیمالله
در مسیر نقد و بررسی داستانهای کتاب اعداد از عهد عتیق، فونراد میگوید موسی، موسای انسانی بود، اما خدا خود را بر او مکشوف کرد و به میزانی غیرمعمول و به حد اعلا به او موهبت روح اعطا کرد. به این ترتیب او تبدیل به مرد خدا شد. این مفسّر عهد عتیق میگوید تقدیر موسی چنان بود که در جایگاه خود، بین خدا و قومش بهطرز تصورناپذیری، تنها باشد. او معتقد است موسی چه در هنگام پیروزیها و چه هنگام رویگردانی قوم اسرائیل از او، تنها بوده است.
اما این موضوع با دیدگاه معرفتشناسانه و اسلامی در تضاد است، چون موسی در مقام کلیماللّهی نمیتواند تنها باشد و همیشه حمایت و اُنس با خداوند را دارد. یا در فراز دیگری از کتاب، فونراد میگوید «و هنگامی که از کوه سینا فرود آمد تا دوباره به جمع کثیری که در پایین کوه منتظرش بودند ملحق شود، انسان دیگری شده بود، حتی در ظاهر.» (صفحه ۳۱) و میگوید تنها وقتی موسی حجابی بر چهرهاش کشید، مردم عادی توانستند به او نزدیک شوند. (خروج ۳۴: ۳۵_۲۹) او برای بیان تفاوت و تنهایی موسی، داستان برپایی خیمه خداوند را در اردوگاه بنیاسرائیل مثال میزند و میگوید «اینخیمه جایی بود که خدا، به خواست خویش، خود را در کلام مکشوف میکرد؛ بنابراین مکانی مقدّس و خوفناک بود که خدا و انسان در آن دیدار میکردند. اما هرکسی صلاحیّت این دیدار را نداشت. موسی، و فقط موسی بود که برگزیده شده بود تا نخست پذیرای دیدار باشد و پس از آن پیام خدا را به قوم برساند.» (صفحه ۳۲) جالب است که در همین بحث، فونراد به بخشی از کتاب خروج اشاره کرده که در آن میتوان تصویر تکلّم خدا با موسای کلیمالله و این مفهوم را دید: «و آنجا بود که خدا با موسی سخن میگفت _راوی داستان، این گفتگو را بهکلی غیرعادی میخوانَد _ آنچنان که مردی با دوست خویش سخن میگوید.» (خروج ۳۳: ۱۱_۷)؛ اما با وجود این دوستی، باز به تنهایی موسی اشاره میشود.
درباره مرگ موسی (ع) هم که عهد عتیق، وقوع آن را به تقاص گناهان قومش میخوانَد، فونراد این اشاره را دارد که «در تنهایی رخ داد؛ همچنان که در زندگیاش همواره تنها بود» (تثنیه ۳۴) و میگوید او که شبان و رهبر قوم یهود بود، اجازه پیدا نکرد به سرزمین موعود قدم بگذارد. البته برای برقراری تعادل در تفسیر خود، این مسأله را هم گوشزد میکند که داستان مرگ موسی با ناله و زاری همراه نیست چون خدا در مرگ همراهش بوده و سپس خود خدا، بندهاش را به خاک سپرده و هیچکس دیگری هم شاهد دفن موسی نبوده است. به همین دلیل است که کسی نمیداند آرامگاه حضرت موسی کجاست.
در مجموع، تصویری که فونراد میگوید قوم بنیاسرائیل از موسی (ع) ترسیم کرده، یکمیانجی و بندهی خداست که بهخاطر قومش رنج میکشد و میمیرد. اما اینکه در کتاب مقدس، مرگ حضرت موسی (ع)، خارج از ارض موعود رقم میخورد، مطلب عجیبی است که فونراد هم میگوید واقعیت عجیبی است که در اعصار بعد، از منظر الهیّاتی تبیین شد؛ به اینصورت که این مرگ برای بنیاسرائیل، جنبهی نیابتی داشت. چون بهخاطر آنها بود که خدا بر موسی غضب کرد و اجازه نداد قدمنگذاشته به ارض موعود بمیرد. اگر دقت کنیم، فونراد از تبیینِ مسأله در اعصار بعد صحبت کرده است. و این، یعنی ساختن توجیه برای مسأله؛ مثل همان رویکرد نوشتهشدنِ بهمرورِ کتاب مقدس توسط نویسندگان مختلف از اعصار و دورههای مختلف تاریخی.
نقاشی «موسی روی کوه نبو»، نگارهای از تنهایی کلیمالله در پایان عمر!
شفاعت و توکل؛ شباهتهای عهد عتیق با اسلام وهابی
کتاب «موسی» فصل سومی دارد که هدف گرهارد فونراد در آن، تفسیر فرمانهای اول و دوم عهد عتیق است. او در این فصل میگوید فرامین دهگانهی عهد عتیق، در جشن هرسالهی بزرگی که پاییز هر سال، قوم اسرائیل با عنوان «جشن سایهبانها» برگزار میکرد، ارزش و احترام خاصی داشتند و به گفتهی کاهن اعظمِ این جشنها، فرامین دهگانه اعلام حاکمیت مطلق خدا بر قوم بنیاسرائیل بودند. فونراد معتقد است فرمان اول یعنی: «من یهوه خدایت هستم، که تو را از سرزمین مصر و از خانهی بندگی برون آوردم. تو را با وجودِ من، خدایان دگر نباشد.» (خروج ۲۰: ۳_۲) مهمترین و اصلیترین فرمان از فرامین دهگانه است. میتوانیم این فرمان را معادل اصل توحید در اصول دین اسلام تلقّی کنیم. و فونراد معتقد است حتی میتوان گفت احکام و قوانین بعد از آن بهنوعی شرح و تفصیل جانبی آن هستند.
نکتهی جالبی که فونراد در این بحث مطرح میکند و مخالف افسانه تشکیل قوم یهود است، از این قرار است که از منظر تاریخ متداول، نجات قوم اسرائیل از مصر، واقعهای بسیار بیاهمیت و پیش پا افتاده است. اما جماعت مؤمنانِ عهد عتیق، از آن روزگار تا زمان حال، این واقعهی بهظاهر بیاهمیت را موقعیّتی دانستهاند که در آن، همچون یک قوم شکل گرفتند. بههرحال با تفسیر این فرمان، فونراد معتقد است خدای حاضر در این متن، خدای فیض است و حاکمیت فیضبخش و لطفآمیز خود را مقابل دیدگان همه و تاریخ بشر نشان داد. این خدا، خدایی از بین خدایان نیست که ناظر به جادوگری یا نیروهای ارواح و شیاطین باشد. و جالب است که در این فراز بحث، او به مطلبی از عهد عتیق اشاره دارد که میتوان ریشههای یهودی مرام وهابیت را در آن مشاهده کرد.
فونراد میگوید ایمان عهد عتیق، درگیر مبارزهای بیامان بوده است. انسانها هم معمولاً در معرض این وسوسه قرار دارند که بیندیشند ارواح مردگان از برخی جهات، موجوداتی الهیاند و سپس به پیشگاه این موجودات قربانی و نذورات اهدا کنند تا آنان را نسبت به خود متعهّد و خودشان هم از کمک آنها مطمئن شوند. فونراد میگوید این وسوسه برای قوم اسرائیل هم همانقدر طبیعی بوده که برای سایر اقوام. اما دین عهد عتیق چنین باوری (یعنی پرستش و قربانی برای ارواح مُردگان و…) را گناه دانسته و محکوم کرده است. بهطور خلاصه این دین، یعنی یهودیتِ عهد عتیق، مُرده و قبر را ناپاک میداند و میگوید نمیتوان مُرده را پرستید و قبر هم نمیتواند مکان ادای قربانی باشد.
اگر دقت کنیم، وهابیها نیز، [با برداشتهای افراطی و بدون توجه به حقیقت امر] رفتن مسلمانان بهویژه شیعیان را به نزد مزار درگذشتگان، توسّل به آنها و درخواست و دعا در کنار مزارشان را کفر دانسته و بهشدّت مانع این کار هستند.
در همین بحث، مسألهی شفاعت و توکل را میتوان مطرح کرد. فونراد که خود یک مسیحی لوتری است، با ارجاع به مارتین لوتر میگوید دریافت لوتر از فرمان اول فرامین دهگانه، مسألهی توکّل است. و توکّل و توسّل به خدا هنگامی از بین میرود که انسان روابط مخفیانهای با قوای دیگر داشته باشد و در قلب خود آنها را یاریرسان و تأثیرگذار و نیرومند بداند. فونراد میگوید دین عهد عتیق، با قاطعیت این تصوّر را انکار میکند که با میانجیگریِ نیروهای دیگر بهجز خدا، میتوان وارد هرنوع رابطهای با خدا شد یا به راز ارادهی او پی برد. این نیروها هرچه باشند به ساحت مخلوقات تعلّق دارند و خالق نیستند و با میانجیگریِ آنها نیست که خدا به انسان نزدیک میشود، بلکه خواست خدا بوده که خود را به انسان عرضه و برایش مکشوف کند. اما در باور مسلمانان و شیعیان، مسألهی شفاعت وجود دارد که درخواست آن از روحِ فردِ درگذشته طلب میشود. در باور مسلمانان، شفاعت و دعا در کنار مزار [تا وقتی بالاستقلال نباشد]، امری نکوهیده نیست، چون ارادهی آن روحِ عظیم که از آنِ فرد درگذشته است، در طولِ اراده الهی قلمداد میشود نه در عرضِ آن.
بههرحال توکّلی هم که فونراد در تفسیر خود از عهد عتیق استخراج میکند، بهخاطر تعصّب یا غیرتی است که خدای یهود روی بندهاش دارد و بر اساس همین غیرت از او میخواهد، جز خدا، چیز دیگری را نخواهد و برنگزیند.
«امور نهانی» مفهومی است که در ادامهی تفسیر فونراد از فرامین اول و دوم عهد عتیق مطرح شده است. اگر بر وسوسهی خلط مبحث غلبه کنیم، معادل این مفهومِ امور نهانی را در قرآن، آیه ۸۵ سوره اسراء دانست که «و تو را از حقیقت روح میپرسند، جواب ده که روح از امر خداست و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است.» اینجا میتوان شباهتی بین آموزههای عهد عتیق و قرآن مشاهده کرد. چون در اسلام هم مثل دین عهد عتیق، اموری مثل [ادعایِ اطلاع از حقیقتِ] روح یا تسلّط بر نیروهای جادویی و اهریمنی، نکوهیده و حرام است. و مسألهای مثل روح را باید جزو امور نهانی دانست. در دین عهد عتیق، امور نهانی، از آنِ خدا هستند نه شیطان و ایمان باید باعث شود فرد مؤمن به دین، کل ساحت را با وثوق بیمثل، به خدا بسپارد. تسلّایی هم که عهد عتیق در این بحث و دستور، به مؤمنان میدهد، از نظر فونراد این است که امور نهان از آنِ انسان نیست، اما کلام وحیانی خدا و فرامین او از آنِ انسان هست.
ترجمه فارسی کتاب «موسی»، نوشته «گرهارد فون راد»
شریعت عهد عتیق و خدا بهسانِ انسان و اراده
خدایی که در تفاسیر فونراد از عهد عتیق میبینیم، شخصیتی مانند انسان دارد. فونراد در تفسیر خود از فرامین اول و دوم دهفرمان، مطالبی دارد که به آموزههای فلاسفهای مانند سورن کییر کگور و آرتور شوپنهاور شبیه هستند. مثلاً در جایی که میگوید: «گمان نبریم که این انسان است که جویای شریعت خداست، به عکس این شریعت خداست که در هرجایی که انسان میزیَد، جویای اوست» یا نقل قولش از هوشع نبی که: «خدا مانند عاشق، مانند داماد، غیور است» و: «خدا غیور است برای اینکه قلب انسان باید از آنِ او و فقط او باشد» مخاطب یاد کییر کگور و نوشتههایش در کتاب «ترس و لرز» میافتد.
همچنین در صفحه ۱۰۱ کتابِ «موسی» که به ماجرای بالاق و نفرین بلعام برای بنیاسرائیل اشاره دارد، میگوید: «ما فقط با ایمانی جسورانه و پرمخاطره قادر خواهیم بود آن (ماجرای بالاق و بلعام) را بهگونهای دیگر بفهمیم.» و میدانیم که غرض از این نگاه دیگر، دید معرفتشناسانه و نه صرفاً تاریخی است.
همچنین وقتی از جنسِ وحی در عهد عتیق صحبت میکند و مینویسد: «وحی عهد عتیق ما را متوجه خدایی میکند که به هیچوجه گونهای قدرت خنثی، چیزی همچون یک اصل جهانی یا نیروی طبیعت نیست، برعکس خدا در عهد عتیق از هرجهت همچون انسان و اراده شناخته شده است» (صفحه ۵۵)؛ مخاطب به یاد «جهان همچون اراده و تصور» شوپنهاور میافتد.
در هرصورت، اینکه وحی عهد عتیق چیزی شبیه انسان و اراده است، نشان از تأثیر همان تحریفات و اسرائیلیاتی میدهد که فونراد با بیان محترمانه در ابتدای بحث به آن اشاره کرده است؛ اینکه عهد عتیق نوشته و ساخته و پرداختهی نسلهای مختلف بنیاسرائیل است؛ نه کلام خدا!
به ماجرای بالاق و نفرین بلعام اشاره کوتاهی کردیم. فونراد این داستان را در بخش «از وعده تا تحقق وعده» کتابِ خود آورده و در فرازی از تفسیر آن، در صفحه ۹۴ نکتهای دربارهی ایمان عهد عتیقی دارد. او از این اتفاق که خداوند بهجای نفرین، دعا و خواست خیر را در دهان بلعام میگذارد به این نکته میرسد که از نظر او در ایمان عهد عتیق بسیار مهم؛ و از این قرار است که خدا برای آنکه سیر تاریخ و سرنوشت بشر را هدایت کند، به مخالفت مدام با طرحهایی که انسانها درانداختهاند و رویّهای که در پیش گرفتهاند، رو نمیآورد. بهعکس به آنها اجازهی عمل میدهد و در ظاهر آنها فقط طبق تدبیر خود عمل میکنند، اما از اینکه به ابزار خدا تبدیل شوند و طبق تدبیر او عمل کنند، گریزی ندارند. او در همین بخشِ «از وعده تا تحقق» کمیپیشتر در صفحه ۸۶ دربارهی تدبیر خدا نوشته است: «تدبیر خدا برای نجات، از محدودهی خاصان در میگسترد و همگان را در بر میگیرد و اینکه این تدبیر سرانجام فراسوی تمام حدّ و مرزهای قوم اسرائیل برای کلّ بشر اهمیت خواهد یافت.» و اضافه میکند: «فقط در چنین زمینهای است که میتوانیم بفهمیم چرا ورود قوم اسرائیل به کنعان تا این حد مهم است.» بنابراین، آنچه از این تفاسیر فونراد درمییابیم این است که تدبیر خدا نه فقط قوم یهود بلکه همهی بشریّت را در بر میگیرد و با درنظرگرفتن این تدبیر الهی است که میتوان اهمیت خروج قوم اسرائیل از مصر و ورودش به کنعان را متوجه شد.
باز هم جالب است که در تفسیر فرمان اول، فونراد مطلبی خلاف ساخت افسانه قوم یهودِ اسرائیلیان دارد؛ اینکه ویرانی اسرائیل کار خودِ خدا بود؛ نه هیچ قدرت سیاسی دیگری. در حالی که اسرائیلیهای امروز و صهیونیستها بارها بر این افسانه تأکید کردهاند که بنیاسرائیل با کشیدن سختیهای بسیار، قوم برگزیده خداست و از ابتدا قرار بر این بوده که در ارض موعود (فلسطین) ساکن شود، فونراد مینویسد: «قوم اسرائیل بارها و بارها تلاش کرده که از این تصمیم که قوم خدا باشد و نه هیچچیز دیگر، فرار کند و راهی سادهتر برگزیند. اما “قوم خدا” و “انبیاء” بارها و بارها در طول تاریخ سدّ راه اسرائیل شدند و از آنان خواستند که قاطعانه طرف خدا بایستند.» (صفحه ۵۵ به ۵۶) احتمالاً هدف او از کنارهمآوردن «قوم خدا» و «انبیاء» این است که قوم خدا، چیزی جدا از قوم اسرائیل بوده که باید ریشه و اسنادش را در مدارک تاریخی دستاول یهودیان جستوجو کرد.
در ادامهی بحث این موضوع مطرح میشود که اسرائیلیان در بُرههای که ایلیای نبی پیامبرشان بود؛ هم به خدای آسمان و هم اندکی به خدای طبیعت اعتقاد داشتند و به قولی، یَهُوَهپرست نبودند. در نتیجه ایلیا خطاب به آنها گفت: «تا به کی با دو عقیدهی مختلف لنگ میزنید؟ اگر یَهُوَه خداست، از او پیروی کنید؛ لیک اگر بَعل (خدای طبیعت) است، از او پیروی کنید.» (اول پادشاهان ۱۸: ۲۱)
فرمان دوم عهد عتیق از این قرار است که: «از هیچچیز برای خود بُت مَساز، خواه آنچه بالا در آسمانهاست یا پایین بر زمین یا پایینتر از زمین در آبها». (خروج ۲۰: ۴) اگر به خاطر داشته باشیم، فونراد معتقد است قوانین دوم تا آخر عهد عتیق، همه شرح و تفسیر قانون اول هستند. در قانون دوم هم میتوان تأکید بر توحید و روگردانی از شِرک را بهروشنی شاهد بود. اما فونراد توضیح اضافهای دارد و میگوید این فرمان نه به وجود خدا بلکه به روشی مربوط است که خدا برحسب آن خود را مکشوف میکند.
فونراد اشارهی دیگری هم دارد که میتوان در آن ریشههای تحریف تورات واقعی را مشاهده کرد و در بخش «ارادهی الهیِ متجلّی در شریعت» مطرح شده است. او میگوید عهد عتیق میان «قانون گزارهای خدا به آنسان که در مَقدِس اعلام میشد» و «قانون مشروطی که در دروازهی کنعان به آن عمل میشد»، هیچ تمایز الهیّاتی قائل نمیشود. هر دو قانون ادعا دارند الهیاند و عهد عتیق هم این را قبول دارد و با اینکه قانون نوع دوم یعنی قانون دروازه، ریشه در تجربیّات ملّتهایی غیر از اسرائیل داشت، مردم اسرائیل آماده بودند در این قانون هم صدای خدای خود را بشنوند. به این ترتیب وقتی کتابهای قانون گردآوری میشدند، اقوالی که در قانون دروازه آمده بودند، با احکام قانون خدا به آن سان که در سنّت موسی و کاهنان ثبت شده بود، ترکیب شدند. جالب است که برخی قوانین کتاب مقدس یهود بعدها مورد بیاعتنایی قرار گرفته و توسط کاهنان تحریف شدند. مثلاً در «کتاب خروج ۲۲: ۲۵» قانون صریحی وجود دارد که «بهره مَسِتان» تا به قول فونراد وضع فقرا مورد توجه قرار گرفته و از آنها مقابل اخّاذیها محافظت شود.
نویسنده: صادق وفایی / با تلخیص
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوهای ⇐ روایات.
باورهای وهابیت ، باورهای وهابیت
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: