الیگارشی حاخامی و یهودیت جدید (قسمت دوم)
عنوان الیگارشی حاخامی ساخته ما نیست. ساختار بسته و دودمانی اشرافیت دینی/سیاسی یهود در سدههای نخست میلادی یک پدیده تاریخی آشکار است. دایرة المعارف یهود آنرا «الیگارشی خاندانهای عالیرتبه روحانی» میخواند (۱)؛ و مورخین دانشگاه عبری اورشلیم آنرا الیگارشی حاخامی (۲) یا الیگارشی روحانی (۳) مینامند. (۴)
این الیگارشی، که به رغم ابتنای آن بر بنیادهای کهانت سنتی و دیرین یهود (کهنیم)، پدیدهای نو است، در پیرامون نهادی شکل گرفت که شورای سنهدرین (۵) نام دارد. این همان نهادی است که حکم قتل عیسی مسیح (ع) را صادر کرد و به عنوان عالیترین مرجع دینی، سیاسی، فقهی و قضایی یهودیان حضور آن تا دوران معاصر تداوم داشته است.
منشاء واژه سنهدرین شناخته نیست. نخستین بار در سال ۵۷ پیش از میلاد، اولوس گابینیوس (۶) حکمران رومی سوریه، سرزمین زیر فرمان خود را به پنج «سیندریا» (۷) تقسیم کرد و در رأس «سیندریا» یا «سنهدرین» یهودیه هیرکانوس، شاه سابق حشمونی و کاهن بزرگ یهودیان، را گمارد. بدینسان، اتباع هر واحد سیاسی به وسیله نهاد خود اداره میشدند و در امور داخلی و قضایی و دینی خویش استقلال کامل داشتند. (۸) این تقسیمبندی از زاویه دیگر نیز حائز اهمیت است زیرا نشان میدهد یهودیان و سکنه تابع ایشان تنها یکی از پنج واحد اصلی سیاسی زیر فرمان گابینیوس بودند نه بیشتر.
سنهدرین ایالت یهودیه به وسیله کاهنان/حاخام ها اداره میشد و اشراف غیرروحانی یهودی، چون خاندان هیرود، در آن حضور نداشتند. این کاملاً طبیعی است. خاندان هیرود در مقامات عالی امپراتوری روم جای داشت و شأن آن فراتر از این مجمع قومی – دینی بود. زمانی که هیرود به عنوان شاه یهود به قدرت رسید (۳۷ پیش از میلاد)، به یک روایت، «شورای سنهدرین» را تشکیل نداد. روایت دیگر حاکی است که او «سنهدرین» داشت ولی اعضای آن خویشان او بودند. در دوران حکومت فرزندان و اخلاف هیرود، «شورای سنهدرین» وجود داشت ولی تابع خاندان هیرود بود.
ابتدا صدوقیون در «سنهدرین» اکثریت داشتند ولی از زمان سلطنت آگریپای اول (۴۱-۴۴میلادی) ، که به فریسیون علاقه داشت، غلبه با این گروه شد و آنان در بسیاری از سمتهای عالی کاهنی/حاخامی جای گرفتند. (۹) در این زمان «شورای عالی سنهدرین» ۷۱ عضو داشت و این رقم به سنتی بدل شد که تا دوران معاصر تداوم یافته است. رئیس سنهدرین ناسی (۱۰) (رئیس) یا اب بیت دین (۱۱) (پدر خانه دین) خوانده میشد. (۱۲)
با تدوین کتاب میشنا، نخستین کتاب فقهی یهودیان (۲۰۰ میلادی) ، «سنهدرین» به بنیادیترین نهاد شرعی یهودیت جدید بدل شد. چهارمین کتاب از کتابهای ششگانه میشنا «نزیکین» (۱۳) یا «آفتها» نام دارد و به وظایف «سنهدرین» و احکام آن می پردازد. در این کتاب، «سنهدرین» یک نهاد قضایی/فقهی است با تمامی اختیارات وسیعی که یک نهاد قضایی ملی از آن برخوردار است. معهذا، این نهادی است که هیچ مرز و قانون ملی را به رسمیت نمیشناسد. طبق این احکام، جلسات «سنهدرین» به سه گونه برگزار میشود: شورای ۷۱ نفره که به مسایل مهم و اساسی میپردازد چون اشتغال یک روحانی بزرگ یا مردم یک شهر به بت پرستی. شورای ۲۳ نفره که به اتهامات جنایی میپردازد؛ جرایمی که ممکن است به صدور حکم مرگ بینجامد. شورای سه نفرهای نیز وجود دارد که به حل و فصل مسایل جاری اشتغال دارد. باب هشتم این کتاب بطور کامل به احکام «فرزند ناسازگار و شورشی» اختصاص دارد. باب نهم به بررسی مواردی که مجازات آن زنده سوزانیدن یا قطع سر است میپردازد و برخی مجازات نامتعارف را نیز مطرح میکند. باب یازدهم به مبحث «بُزرگِ شورشی» (۱۴) اختصاص دارد و مجازات آن سران دینی و سیاسی یهودیان را که از قوانین یهود سرپیچی کنند مطرح میکند. احکام «پیامبر دروغین» نیز در این باب مطرح شده است. مبحث «زاکن مامره»، یا «بزرگ شورشی»، مبحثی گسترده در فقه یهود است و معمولاً حکم چنین فردی مرگ است. (۱۵) بعدها، این مباحث میشنا به شکلی مشروح تر در تلمود مطرح شد.
شورای سنهدرین مستقر در بیتالمقدس در سال ۴۱۵ میلادی منحل شد و از آن پس مرکز اصلی الیگارشی یهودی بطور کامل در بینالنهرین قرار گرفت. در دوران تمرکز یهودیان در بینالنهرین مواردی از اجرای احکام مرگ به وسیله «سنهدرین» را میشناسیم که به دلیل نقض قوانین ملی به تعارض پادشاهان ساسانی با یهودیان انجامید. قاعدتاً در دوران اسلامی «سنهدرین» به بغداد، سپس به اسپانیا و از آن پس به مراکز اصلی استقرار الیگارشی یهودی انتقال یافته است.
آخرین اجلاس «شورای عالی سنهدرین» که از آن خبر داریم در فوریه – مارس ۱۸۰۷ در پاریس تشکیل شد و این نیز ۷۱ عضو داشت. این شورا به درخواست ناپلئون بناپارت بطور علنی تشکیل جلسه داد تا مسئله رابطه قوانین ملی فرانسه با قوانین یهود، معضل تبعیت دوگانه یهودیان از دو ساختار سیاسی (دولت فرانسه و نهادهای سیاسی یهودی) و نیز مسئله رباخواری یهودیان را، که برای دولت فرانسه به معضلی بدل شده بود، بررسی کند.
«شورای عالی سنهدرین» با مصوباتی خوشایند ناپلئون به کار خود پایان داد. در مصوبات آن چنین آمده است:
یهودیان هر کشور باید با شهروندان [آن کشور] به عنوان برادران خود و بر اساس قوانین عام اخلاقی سلوک کنند، و یهودیانی که شهروند یک کشور میشوند باید آن کشور را میهن خود [سرزمین پدری خود] بدانند. یهودیان باید به مشاغل مفید اشتغال ورزند و بهره پول خود را از یهودیان و کفار طبق قوانین آن کشور دریافت کنند. (۱۶)
دایرة المعارف یهود در سال ۱۹۷۱ پس از درج این مصوبه میافزاید:
در نگاه اول شاید تصور شود که تنظیمکنندگان این مواد قوانین یهود را تابع قوانین دولتی کردهاند. ولی در واقع آنان قوانین شرع [هلاخه] را تضعیف نکردهاند. (۱۷)
دایرة المعارف یهود توضیح بیشتر نداده است. ولی با تعمق در مصوبه «شورای عالی سنهدرین» پاریس درمییابیم که در آن تنها جملاتی مبهم و قابل تأویل مندرج است. بهرروی، آنچه برای ما مهم است حضور نهادی با همان نام «سنهدرین» و با همان ۷۱ عضو در سالهای آغازین سده نوزدهم است. این نشانگر پابرجایی و تداوم عجیب سنن، ساختار و میراث سیاسی الیگارشی یهودی است.
مهمترین خاندانهای صدوقی این زمان که میشناسیم عبارتند از کیمهیت (۱۸)، بوئتوس (۱۹)، حنینه (۲۰)، گوریون (قارون) (۲۱)، فابی (۲۲) و کانتروس (۲۳).
نخستین «حاکم شرعی» که هیرود منصوب کرد یوسف بن کیمهیت (۲۴) است. او که کاهنی قدرتمند بود، هفت پسر داشت که همه در مقامات عالی روحانی، حاکم شرع و نگهبان معبد سلیمان جای گرفتند. برادرزادهاش به نام یوسف بن شمعون در سال های ۶۱-۶۲ میلادی از سوی آگریپای دوم، شاه یهود، به عنوان «حاکم شرع» منصوب شد. تلمود الیگارشی صدوقی را می ستاید و می افزاید: «همه خوب بودند، ولی این یکی از همه خوبتر بود». (۲۵)
برخی از این کاهنان از یهودیان مستقر در بینالنهرین بودند، برخی از اسکندریه و بیشتر از بیتالمقدس. حنامل بابلی (۲۶)، یکی از کاهنان بزرگی که هیرود منصوب کرد، از یهودیان بینالنهرین بود (۲۷)؛ و خاندانهای فابی و بوئتوس از اسکندریه بودند. (۲۸) همسر هیرود، پس از قتل زن حشمونیاش، دختر شمعون اسکندرانی از خاندان بوئتوس بود (۲۹). یکی از اعضای خاندان بوئتوس در سال ۲۴ پیش از میلاد حاکم شرع «هیرود کبیر» بود و میخواست با دختر او ازدواج کند. نام خاندان بوئتوس به عنوان کاهنانی ستمگر ثبت شده که مردم را مورد ضرب و شتم قرار میدادند. (۳۰)
یکی از کاهنان صدوقی انانیاس بن ندبئوس (۳۱) است که در سال های ۴۷-۵۹ میلادی حاکم شرع یهودیه بود. مینویسند او «به دلیل ثروت فوقالعاده و پیوند استوارش با مقامات رومی نفوذ مقتدرانهای در مقدّرات یهودیان داشت». در روایات تلمودی نام این کاهن صدوقی با احترام یاد شده؛ معهذا، برخی او را به این دلیل که «کارگزارانش عشریه را به زور از مردم میگرفتند و سایر روحانیون از سهمشان محروم میماندند» نکوهش کردهاند. و نیز مینویسند: با حکمرانان یهودی و رومی رابطه نزدیک داشت و با رشوه ایشان را با خود همراه مینمود. در زمان قیام بیتالمقدس (سال ۷۰ میلادی)، با ثروت فراوانش ارتشی خصوصی فراهم آورد و در خیابانهای شهر به جنگ با مردم پرداخت. در نتیجه، گروهی از مردم به کاخ او و به کاخ آگریپای دوم حمله بردند و هر دو را به آتش کشیدند. (۳۲)
چنانکه گفتیم، فریسیون برای نخستین بار سنت تفسیر و تأویل تورات را بنیان نهادند و بدینسان با تشکیل حوزههای تدریس گروهی انبوه از شاگردان و مریدان پدید ساختند. این نقشی کاملاً نو و متمایز از کارکرد سنتی کاهنان بود. این ساختار ربانیت نام گرفت و روحانیون فریسی ربی (۳۳) خوانده میشدند. واژه ربی مأخوذ از واژه آرامی راو (۳۴) است به معنی «بزرگ». این واژه در «عهد عتیق» مندرج نیست و نخستین بار در متون اولیه تلمودی به معنی «ارباب»، در مقابل «غلام»، به ثبت رسیده است. (۳۵) در «انجیل متی» از «ربانیون» چنین انتقاد شده است: «آنان دوست دارند مردم ایشان را ربی ربی بخوانند». (۳۶)
حاخام به معنی «خردمند» و «فقیه» است و در اصل به «ربانیون» برجستهای که در رأس هرم روحانیت فریسی جای داشتند اطلاق میشد در مقابل سایر «ربی»ها که سمیخا (۳۷) خوانده میشدند. بدنه این ساختار را دانشجویان علوم دینی تشکیل میدادند که تلمید (۳۸) (طلبه) نام داشتند. (۳۹)
میراث و سنن این ساختار به وسیله «روایات شفاهی» انتقال مییافت که «ربانیون» ناقل آن بودند. به تدریج، «ربی»ها بر بنیاد این روایات استخراج و ارائه دستورالعملهای حقوقی (احکام فقهی) را آغاز کردند. سپس، این روایات و احکام به صورت کتاب مدون شد و میشنا و سپس تلمود را پدید ساخت.
مهمترین خاندانهای فریسی سده اول میلادی عبارتند از هیلل (۴۰)، صدوق (۴۱) و بصیرا (۴۲). خاندان بصیرا از یهودیان متنفذ بینالنهرین بود؛ به خدمت هیرود درآمد و به یکی از پایههای اقتدار او بدل شد. (۴۳) با اوجگیری اقتدار خاندان هیلل اهمیت این خاندان کاهش یافت (۴۴). خاندان صدوق نیز از خاندانهای متنفذ سده پیش و پس از میلاد مسیح بود و عضو «شورای سنهدرین»، که با خاندان هیلل پیوند نزدیک داشت. (۴۵) معهذا، این هیلل است که بهعنوان بنیانگذار الیگارشی حاخامی شناخته میشود. او خاندانی را بنیاد نهاد که نه تنها شالودههای یهودیت جدید را پی ریخت بلکه به مدت ۴۰۰ سال با اقتدار تمام بر یهودیان جهان حکومت کرد.
هیلل را از بزرگترین حاخامهای تاریخ یهود میشناسند. در حوالی میلاد مسیح میزیست و به هیلل زاکن (۴۶) (بزرگ) شهرت داشت. به خاندانی از یهودیان بینالنهرین تعلق داشت و به این دلیل هیلل بابلی خوانده میشد. بعدها، یهودیان تبار او را به خاندان داوود منتسب ساختند و بدینسان در ردیف شاهزادگان داوودی نیز جای گرفت. پس از بصیرا به ریاست «سنهدرین» رسید و «ناسی» یهودیان شد. از حوالی سال ۲۰ پیش از میلاد به مدت چهل سال، یعنی تا حوالی سال ۲۰ میلادی، در این سمت جای داشت. (۴۷)
جایگاه هیلل در تکوین الیگارشی حاخامی را در این روایت تلمودی میتوان دید:
هیلل بزرگ ۸۰ طلبه داشت. ۳۰ تن ارزش آنرا داشتند که شخینا بر آنها تکیه کند، چون موسی آموزگار ما. ۳۰ تن چنان بودند که خورشید برایشان از حرکت میایستاد، چون یوشع بن نون، ۲۰ تن متوسط بودند. بزرگترینشان یوناتان بن اوزیل (۴۸) بود و کمترینشان ربان یوحنان بن ذکایی. (۴۹)
از «بزرگترین» شاگرد هیلل، که او را در ردیف موسی (ع) شمردهاند، چیزی نمیدانیم جز اینکه گویا ترجمهای از «کتب انبیا» (نبیئیم) به زبان آرامی داشته است. (۵۰) اما «کمترین» شاگرد هیلل یعنی یوحنا بن ذکایی:
ربان یوحنان بن ذکایی (۵۱) را بزرگترین عالم یهودی دوران «معبد دوم» میدانند؛ یعنی از زمان بازسازی معبد سلیمان در سال ۵۱۶ پیش از میلاد تا تخریب این معبد در سال۷۰میلادی.
یوحنان شخصیتی اسطورهای و نمادین برای نسلهای پسین الیگارشی حاخامی است. در سده اول میلادی میزیست و معاصر عیسی مسیح (ع) بود. میگویند ۱۲۰سال زیست؛ چهل سال نخست در تجارت و کسب و کار بود، چهل سال دوم به فراگیری پرداخت و در چهل سال سوم به تدریس (۵۲). این به روشنی گویای پیوند تکاپوهای مالی و اقتصادی با الیگارشی حاخامی است و پیوند الیگارشی تجاری – مالی یهودی مستقر در بینالنهرین و اسکندریه با طبقه ربانیون در حال تکوین.
طبق روایات تلمودی، یوحنان تدریس خود را در محوطه «معبد سلیمان» آغاز کرد و با «پسران روحانیون بزرگ» آشنا شد. در این زمان خاندانهای متنفذ کاهنان صدوقی متولی «معبد سلیمان» بودند و از این طریق ثروت و نفوذ فراوان داشتند. از یوحنان روایاتی علیه آنان نقل میشود و ظاهراً در زمان اوست که به نفوذ کاهنان موروثی صدوقی پایان داده شد و روحانیون فریسی در زیر رهبری یوحنان در اداره «معبد سلیمان» قدرت یافتند. راویان یهودی از «شاگردان» او سخن میگویند؛ کسانی که به وارثین سنن فریسی یوحنان بدل شدند. (۵۳)
مهمترین سهم یوحنان در تکوین یهودیت جدید تفکیک روایات و اسطورههای یهودی به دو بخش هلاخه (۵۴) (قوانین شرعی / هلاخا) و عقاده (۵۵) (حکایات و اخلاقیات/ اگادا) است. (۵۶) و این بنیانی را نهاد برای تدوین میشنا در اواخر سده دوم میلادی و تلمود در سدههای سوم تا پنجم. «هلاخه» آن بخش از روایات شفاهی است که باید مبنای عمل اجتماعی قرار گیرد و کردار یهودیان بر بنیاد آن سامان یابد و «عقاده» آن بخشی است که تنها ارزش داستانی و اخلاقی دارد.
آغاز استخراج «قوانین شرعی» از درون اساطیر قومی یهود نقطه عطفی به شمار میرود و نشانگر آن است که روحانیون یهودی ساماندهی بقایای «یهودیان» را آغاز کردهاند. تدوین «قانون شرع» طبعاً به معنای آغاز تکاپو برای وحدت و انسجام «یهودیان» در یک ساختار واحد اجتماعی/سیاسی به رغم پراکندگی جغرافیاییشان، است. «هلاخه» تنها مبنایی بود که میتوانست این وحدت را تأمین کند زیرا پراکندگی یهودیان در دو امپراتوری اشکانی و رومی هیچ بنیاد دیگری برای تداوم میراث یهود بر جای نگذارده بود. همین «هلاخه» بود که مبنای اقتدار الیگارشی حاخامی قرار گرفت؛ از درون این الیگارشی نهاد سیاسی جدیدی به نام «شاهزادگان داوودی»، یا «شاهان در مهاجرت» یهودیان، سر بر کشید و مجموعهای جدید را به نام قوم یهود سامان داد.
یوحنان با خاندان هیرود و رومیها رابطه حسنه داشت و هیچ گزارشی از تعارض او با آنان در دست نیست. به عکس، از رابطه حسنه او با رومیها و «نفوذش در غیر یهودیان» میشنویم و در یک مورد میدانیم که یک ژنرال غیریهودی رومی در حوزه او حضور داشت؛ از او پرسش کرد و پاسخ خود را دریافت داشت. (۵۷) معهذا، یوحنان بن ذکایی، بهرغم تمامی اهمیتش به عنوان یک «عالم» یهودی تنها تابعی از خاندان متنفذ و ثروتمند هیلل بود و چیزی جز «شاگرد هیلل» بهشمار نمیرفت.
از تبار هیلل حاخامهای فراوانی برخاستند که با القابی چون «ربان» و «ربی» شناخته میشوند. اعضای «خاندان هیلل» (بیت هیلل) (۵۸) در سده اول میلادی ریاست «شورای عالی سنهدرین» را به دست داشتند و در این دوران توفانی موفق شدند حاکمیت خود را بر بقایای اتباع وفادار مستقر در سرزمین فلسطین و تمامی کسانی که خود را پایبند میراث قومی یهود میدانستند استوار سازند.
این دورانی است که «یهودیان» با خلاء جدی در رهبری سیاسی مواجه بودند. از اواخر سده پنجم پیش از میلاد، از زمان بازگشت زروبابل به ایران، از «خاندان داوود» نشانی در دست نبود. اشرافیت کهن قبیله یهودا، «تبعیدیان بابل»، در جامعه ایران هخامنشی مستحیل شده بود. خاندان حشمونی به دست خاندان هیرود قتلعام شد. سرانجام، خاندان هیرود، و سایر خاندانهای درجه اول اشرافی مرتبط با روم، چنان با ساختار سیاسی و فرهنگی این امپراتوری آمیختند که علاقه ای به ریاست «یهودیان» و پاسداری از میراث قومی خویش نداشتند. بخشی از آنان در ارمنستان اشرافیتی مقتدر به شمار میرفتند و اتباع خویش را به این سرزمین کوچ داده بودند. کسانی که در فلسطین بودند، چون آگریپای دوم، بیشتر رومی بودند تا «یهودی».
این آگریپای دوم (۲۸-۹۲میلادی)، که مارکوس جولیوس (۵۹) یا هیرود آگریپای دوم (۶۰) نامیده میشد، پسر آگریپای اول است و آخرین شاه یهود. او نیز، چون سایر اعضای خاندان هیرود، در شهر رم تحصیل کرد و با خانواده امپراتور دوست و معاشر بود. از سال ۵۰ میلادی با فرمان امپراتور بر بخشهایی از سرزمین فلسطین سلطنت میکرد و نظارت بر امور «معبد سلیمان» و عزل و نصب مقامات عالی روحانی را نیز به دست داشت. شایع بود با خواهرش رابطه نامشروع دارد (۶۱). در «کتاب اعمال رسولان» نام وی (به صورت «اغریپاس») مندرج است و چنانکه از مضمون آن برمیآید ظاهراً نسبت به گسترش مسیحیت بیتفاوت بود. (۶۲) در چنین فضایی، «خاندان هیلل» در رأس ساختار ربانی و در مقام رئیس «شورای عالی سنهدرین» به عنوان پاسدار و احیاگر سنن قومی و دینی گذشته یهودا نقش و جایگاهی بیرقیب یافت.
پس از هیلل، پسرش شمعون (۶۳) در رأس «شورای سنهدرین» قرار گرفت. احتمالاً او، و شاید پسرش جمالیل، همان رئیس «سنهدرین» است که محاکمه عیسی مسیح را به دست داشت و کردار و گفتارش در انجیلهای چهارگانه توصیف شده است. شاید به این دلیل است که در دایرة المعارف یهود مقاله مستقلی به وی اختصاص نیافته و تنها در یک مورد نامش به عنوان وارث هیلل و «عالم» زمان خود ذکر شده است. (۶۴)
پسر شمعون، ربان جمالیل اول (۶۵) نام داشت که به «ربان جمالیل بزرگ» (زاکن) شهرت دارد. در سده اول میلادی میزیست و تا سال ۵۰ میلادی رئیس «شورای سنهدرین» بود. قاعدتاً آغاز ریاست او بر «سنهدرین» پس از مرگ پدر است. وی نیز با عیسی مسیح معاصر بود و قاعدتاً در ماجرای محاکمه عیسی نقش مهمی داشت. (۶۶) ربان جمالیل زاکن با خاندان سلطنتی یهود، قاعدتاً با آگریپای اول، رابطه نزدیک داشت. در زمان ریاست ربان جمالیل زاکن بر «شورای سنهدرین» خلأ رهبری سیاسی و دینی «یهودیان» به اوج رسید و لذا وی از سوی حکمران رومی سوریه به عنوان «رئیس یهودیان» به رسمیت شناخته شد. (۶۷)
پس از ربان جمالیل زاکن، از سال ۵۰ میلادی پسرش ربان شمعون بن جمالیل اول (۶۸) ریاست «شورای سنهدرین» را به دست گرفت و در زمان شورش بزرگ بیتالمقدس و تخریب «معبد سلیمان» (سال ۷۰ میلادی) رئیس «سنهدرین» بود. او در درگیریهای این زمان به قتل رسید. دایرة المعارف یهود قتل او را به «افراطیون» نسبت می دهد. (۶۹)
الیگارشی یهودی با چنین ترکیب و ساختاری با انقلاب مسیحیت مواجه شد.
ادامه دارد…
قسمت فبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱.ibid, vol.2, p.923
۲.Hakhamim Oligarchy
۳.Priestly Oligarchy
۴.Ben-Sasson, ibid, p.265
۵.Sanhedrin
۶.Aulus Gabinius
۷.Synedria
۸.Judaica, vol.14, p.836
۹.ibid, vol.2, pp.415-416;vol.14, p.836
۱۰.Nasi
۱۱.av bet din
۱۲.ibid, vol.14, p.838
۱۳.Nezikin
۱۴.Zaken Mamre
۱۵. بنگرید به:Judaica, vol.16, p.920
۱۶.ibid, vol.14, p.841
۱۷.ibid
۱۸.Kimhit
۱۹.Beothus
۲۰.Hanina
۲۱.Guryon(Garon)
۲۲.Phabi
۲۳.Canteros
۲۴.Joseph b.Kimhit
۲۵.ibid, vol.10, p.1009
۲۶.Hanamel the Bablyonian
۲۷.Ben-Sasson, ivid, p.243
۲۸.Judaica, vol.2, p.590
۲۹.ibid, vol.11, p.990
۳۰.ibid, vol.4, p.1169
۳۱.Ananias b.Nedebeus
۳۲.ibid, vol.2, p.923
۳۳.Rabbi
۳۴.Rav
۳۵.ibid, vol.13, p.1445
۳۶.انجیل متی، ۷/۲۳.
۳۷.Semikhan
۳۸.Talmid
۳۹.ibid, vol.7, pp.1145-1146
۴۰.Hillel
۴۱.Zadok
۴۲.Bathyra
۴۳.Ben-Sasson, ibid, p.243
۴۴.Judaica, vol.4, pp.323-324
۴۵.ibid, vol.16, pp.914-914
۴۶.Zaken
۴۷.ibid, vol.8, pp.481-482
۴۸.Jonahhan b.Uzziel
۴۹.ibid, p.485
۵۰.ibid, vol.10, p.188
۵۱.Johanan b.Zakkai
۵۲.ibid, p.148
۵۳.ibid, pp.149-150
۵۴.Halakhah
۵۵.Aggadah
۵۶.ibid, p.150
۵۷.ibid, p.151
۵۸.Bet Hillel
۵۹.Marcus Julius
۶۰.Herod Agrippa II
۶۱.ibid, vol.2, pp.417-418
۶۲.کتاب اعمال رسولان، ۲۶/۲۵.
۶۳.Simeon b.Hillel
۶۴.ibid, vol.14, p.643
۶۵.Rabban Gamaliel
۶۶.دقیقاً نمیدانیم در زمان محاکمه عیسی مسیح، شمعون بن هیلل رئیس «سنهدرین» بود یا پسرش جمالیل. بهرروی، یکی از این دو همان کسیاند که عیسی را به محاکمه کشیدند و حکم قتل او را صادر کردند.
۶۷.ibid, vol.7, pp.295-296
۶۸.Rabban Simon b.Gamaliel
۶۹.ibid, vol.14, pp.1555
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: