ده فرمان جنبش صهیونیسم
فرمان ششم: نظامیگری
شاید بتوان نظامیگری را یکی از مهمترین اصول و فرامین دهگانهی صهیونیسم به حساب آورد. زیرا نظامیگری صهیونیستی آن هم با ترور، تهدید، شکنجه، جاسوسی، سیطره، قلع و قمع و سرکوب، روی دیگر مار چند سر جنبش جهانی صهیونیسم است.
صهیونیسم نظامی همان نژادپرستی، اسکان، اشغال اراضی دیگران، اخراج ساکنان بومی و ایجاد پایگاهی برای استعمارگران است و بالأخره صهیونیسم نظامی مکمل طبیعی سایر صفات و چهبسا یکی از اجزاء اصلی این جنبش بوده و خواهد بود.
اگر کسی فکر کند نظامیگری صهیونیستی تنها ابزاری درجه دو برای تحقق اغراض این رژیم است، سخت در اشتباه است، چرا که آن نه یک وسیله بلکه فرمانی مهم از فرامین و اصول ثابت جنبش صهیونیسم بهشمار میرود.
صهیونیسم در هیچ زمانی نه صلحجو بوده و نه مسالمتآمیز و آرزوی صهیونیسم غیرنظامی فقط سرابی است که انسان را دچار توهّم میکند. ما تنها از یک جریان قومگرایانه در تاریخ معاصر که نظامیگریاش مرزهای ابزار و وسایل را درنوردیده، سخن نمیگوییم. بلکه از جریانی سخن میرانیم که عضوی حیاتی از صهیونیسم است.
صهیونیستها سالها قبل به این نتیجه رسیدند که طرحشان ممکن است با موفقیت یا شکست مواجه شود و از سوی دیگر دریافتند تنها چیزی که قادر به محو ترس و وحشت دوهزار سالهی ملت یهود میباشد (۱) فقط و فقط نظامیگری است. به همین خاطر از آن پس صهیونیسمِ صلحجو یا مسالمتآمیز به امری محال بدل گردید.
طبق معمول برای آنکه از اسناد و مدارک و کتبی مانند پروتکلهای حکمای صهیون، تلمود (۲) و تورات که در آن شک و تردید وجود دارد، بینیاز شویم، حرف و حدیثمان در اینباره را با تئودور هرتزل و اندیشههایش آغازمیکنیم. زیرا این کتب بهجای روشنکردن حقایق، انسان را به انحراف و گمراهی میکشانند. اما به هر حال برای آغاز سخن سه نکته را نباید فراموش کرد:
تئودور هرتزل
۱- تمام گروهها، جناحها، جمعیتها و سازمانهای یهودی بهویژه در اروپایشرقی قرن نوزدهم، مدتها قبل از هرتزل پی به اهمیت نقش زور و قدرت در روند مهاجرت یهودیان به فلسطین و حمایت از آنان، بردند. که این امر نشان میدهد هرتزل اولین نظریهپرداز نظامی صهیونیسم نبود ولی در بُعد عملی این هرتزل بود که پایهی نظامیگری جنبش جهانی صهیونیسم در قرن بیستم را بنا نهاد.
۲- تمام جنبشهای صهیونیستی و شبهصهیونیستی در قرن نوزدهم میلادی، نظامیگری را بهعنوان راهکاری اصلی یا حداقل یکی از راهکارهای بنیادین انتقال یهودیان ستمدیده! به فلسطین و ایجاد دولتی برای آنان، برگزیدند.
این تلاشها مدت دو قرن بهصورت “کجدار و مریز” ادامه داشت. بهطور مثال در اواخر قرن شانزدهم میلادی، یهودیان تلاش کردند تا سلطان عثمانی را نسبت به تشکیل یک لشکر جنگجوی یهودی و انتقال آن به فلسطین برای حراست از قلب جهان عربی – اسلامی و قدس شریف و همچنین آزادسازی قبرس از چنگال انگلیسیها، قانع سازند.
همچنین یهودیان در زمان ناپلئون بناپارت یعنی اواخر قرن هجدهم میلادی پیشنهاد کردند که در ازای کسب پشتیبانی سیاسی، مالی و بینالمللی از جانب وی، در کنار ارتش فرانسه بر ضد انگلیسیها بجنگند. ولی این طرح و تمام طرحهای قبلی و بعدی بدون آنکه ثمری داشته باشد، به شکست انجامید و یهودیان در این راه (البته در آن دوران) ناکام ماندند.
۳- برخی جناحهای صهیونیست به کرّات بر روایات باستانی تورات بهویژه در زمینهی استفادهی قوم بنیاسرائیل از توان نظامی خود برای اشغال فلسطین، و جنگ با اقوام ساکن فلسطین یا خارج آن، استناد میکنند.
لازم به ذکر است بخش اعظم تورات را تاریخ پانصد سالهی جنگهای قوم بنیاسرائیل با فلسطینیها، آرامیها، کنعانیان، عموریان، مؤابیان، آشوریان، کلدانیان، بابلیان، مصریان، ایرانیان و همچنین جنگهای داخلی میان اقوام و قبایل بنیاسرائیل تشکیل میدهد. البته درست است که این ارتباط از حد تقویت دعوت صهیونیسم و سمبلهای آن پا فراتر نمیگذارد ولی به هر حال خود عاملی مهم در جهت ارضای روحیهی نژادپرستی یهودیان از طریق اِعمال زور، خشونت، کشتارهای جمعی، چپاول، غصب و سیطره بهشمار میرود و به رؤیاهای یهودیان قسیّالقلبی که برای تحقق آرزوهایشان، حاضرند دست به هر جنایتی بزنند، رونق خاصی میبخشد.
اینک ما کتاب صهیونیسم نظامی را با هرتزل که پدر معنوی جنبش صهیونیسم و سازماندهندهی آن در دوران حیاتش بود، ورق میزنیم.
همانطور که گفتیم هدف و قدرت دو عنصر ملازم و مکمل یکدیگر از دیدگاه هرتزل بودند که اکنون نیز از دیدگاه سران رژیم صهیونیستی همین حالت را دارند. به همین دلیل «صهیونیسم بدون اسرائیل»، «اسرائیل بدون قدرت»، «اسرائیل بدون مهاجرت یهودیان»، «اسرائیل بدون اخراج فلسطینیان»، «اسرائیل بدون توسعهطلبی» و «اسرائیل بدون نگرشهای استعماری» بی معناست و در یک کلام اصلاً اسرائیل نیست.
این یعنی آنکه صهیونیسم برخلاف سایر جریانهای رایج، قدرت را فقط برای قدرت میخواهد، زیرا قدرت و زور، جوهرهی وجودی این جریان و بلکه خود موجودیت و ماهیت آن است.
نوشتجات هرتزل کاملاً شیفتگی وی نسبت به قدرت و تلاش او برای کسب مجوّز اسکان یهودیان را نشان میدهد. در این راستا هرتزل درصدد بود یکایک یهودیان را تبدیل به صهیونیست نموده و طرح اسکان را با قدرت به مرحلهی اجرا درآورد. او از این پس راه عطاخواهی را در پیش گرفت و از تمام امرا، شاهان، قدرتمندان و سلاطینِ وقت خود، بهویژه سلطان عبدالحمید خواست تا به وی مجوّز مهاجرت را اعطا کنند. هرتزل در تلاش بود با کسب این مجوّز، به آن رنگ و بویی بینالمللی ببخشد و با قدرت به جهانیان بفهماند که عزم او در راه تحقق آرمانهایش راسخ است.
او در دل صهیونیستها بذر قدرت نظامی را که تا آن زمان یهودیان بهعنوان ملتی بیچاره، بدبخت، ضعیف، مظلوم!! و ستمدیده از آن محروم بودند، افشاند. هرتزل از این ملت خواست که ضعف را به قدرت و ناامیدی را به امید بدل سازند. بهجای آنکه ضربه بخورند، ضربه بزنند. و بهجای آنکه سرکوب شوند، دیگران را سرکوب کنند.
یک حاخام آلمانی در حال اجرای مراسم مذهبی برای اسرای جنگی یهودی روسی در طول جنگ جهانی اول!
به همین دلیل است که ما پس از کُشتار یهودیان توسط نازیها، بدترین و شنیعترین نوع ترور و آدمکُشی را در خودِ صهیونیستها میبینیم. البته با این تفاوت که صهیونیستها در طول چهار سال پایانی جنگ جهانی دوم، دوستان (انگلیس) و حتی افرادی که اصلاً به آنان بدی نکرده بودند، یعنی اعراب ساکن فلسطین را آماج ترور خود قرار دادند و به این ترتیب خوی وحشیگری خود را در بالاترین حد، به منصهی ظهور رساندند.
هرتزل در اوایل قرن بیستم از تمام صهیونیستها خواست تا در کنار اقدامات سیاسی و بینالمللی برای کسب مجوّز، خود را از نظر نظامی نیز آماده کنند. به همین منظور لشکری شبهنظامی از مزدوران یهودی و غیریهودی اروپا تشکیل داد و فرماندهی آن را به یک افسر ماجراجوی بریتانیایی که علاوه بر دارا بودن ارتباطات نزدیک با کلیسا، آرزوی ایجاد یک دولت با زور سر نیزه را در سر میپروراند، سپرد.
مدتی بعد هرتزل مُرد ولی شعلهای که برافروخت خاموش نشد و سران سازمان جهانی صهیونیسم به سرعت دست به تشکیل و سازماندهی گروههای نظامی و شبهنظامی یهودی برای حمایت از مهاجران و شهرکنشینان یهودی ساکن فلسطین در دو دههی اول قرن، زدند.
گروههای شبهنظامی را جوانان یهودی مهاجر به فلسطین تشکیل میدادند که برخی از آنان در زمینهی مسائل نظامی تجربیّاتی داشتند. این گروهها با استقرار در اطرف شهرکها یا جادههای منتهی به آن، امنیت را برای خانوادههای یهودی تأمین میکردند. جالب اینجاست فرماندهی این گروهها را یک یهودی امریکایی بر عهده داشت که پس از مدتی در درگیری با اعراب به هلاکت رسید و یهودیان با نامگذاری یکی از شهرکهای شمال فلسطین اشغالی به نام وی، او را اولین شهید ملت یهود در فلسطین لقب دادند!!
اما گروههای نظامی، لشکرهایی بودند که سازمان جهانی صهیونیسم افراد آن را برای طیّ دورههای آموزش نظامی به ارتش انگلستان میفرستاد و هیچ فرد غیریهودی حقّ ورود به آن را نداشت. این لشکرها در جنگ جهانی اول به دلیل استفاده از قاطر برای نقل و انتقال، به لشکر قاطر سواران شهرت داشتند که البته فعالیتشان محدود بود و صهیونیستها برای آنکه بهاصطلاح کم نیاورند، در تبلیغات خود بزرگنمایی کرده و به آنان بال و پر میدادند.
تمبر یادبود سپاه قاطری!
اما همین گروهها نقش بهسزایی در گسترش تروریسم صهیونیستی در دوران قیمومیت انگلستان بر فلسطین ایفا کردند، بهطوریکه در اواخر دههی ۴۰ میلادی یعنی پایان قیمومیت، تبدیل به ارتش دفاعی! اسرائیل شدند.
از مهمترین و قویترین این گروهها هاگانا بود که تأسیس خود را مدیون حزب کارگری ماپای (۳) و توسعهاش را مدیون بن گوریون (یعنی اولین نخستوزیر اسرائیل و اعلامکنندهی تأسیس دولت صهیونیستی به جهانیان در سال ۱۹۴۸)، بود. اما اگر قدری دقیقتر به موضوع بنگریم میبینیم این گروه در درجهی اول مدیون حمایتهای بیشائبه انگلستان نه فقط از نظر آموزشهای نظامی و مسلّحسازی بلکه از لحاظ اعطای مشروعیت و قرار دادن آن در ردیف یکی از مهمترین نیروهای امنیتی قانونی، است.
هاگانا طرفداران بیشماری داشت که از آن جمله میتوان به یک افسر مسیحی انگلیسی بهنام «اورد وینگیت» (Orde Wingate) اشاره کرد. او فردی پرادعا، متعصب، خشکمغز و از نظر یهودیان، شجاع و نترس بود که تمام توان خود را برای اجرا و هدایت عملیاتهای تروریستی و خرابکارانه بر ضد اعراب در دههی ۳۰ بهکار گرفت. وی پس از مدتی همراه با نیروهای انگلیسی برای جنگ علیه نیروهای ژاپنی به جنوبشرقی آسیا رفت و عهدهدار فرماندهی چند گروه پارتیزانی شد. اما دیری نپایید که افسانهی شجاعت وینگیت با کشتهشدنش بهدست ژاپنیها، از صفحهی روزگار محو شد و همه فهمیدند که او نهتنها فردی ترسو بود، بلکه لیاقت این مسئولیت را هم نداشت. بله، وینگیت شیری بر سر اعراب بیدفاع فلسطین و موشی در برابر ژاپنیها بود!
این را ما نمیگوییم، بلکه اسناد تاریخ نظامی انگلستان در جنگ جهانی دوم، خود مبیّن این مطلب است. صهیونیستها در جنگ جهانی دوم به مانند جنگ جهانی اول تعدادی از جوانان یهودی را برای خدمت در لشکر ویژه یهودیان و کمک به نیروهای انگلیس، در اختیار ارتش انگلستان قرار دادند. اما اینبار وضع تفاوت فاحشی با زمان جنگ اول داشت، چرا که دشمن هر دوی آنان یکی بود و انگلیس و صهیونیسم مشترکاً بر ضد نازیها وارد جنگ شدند.
از سوی دیگر صهیونیستها به دلیل نزدیکشدن به زمان تأسیس دولت یهود که آمادگی نظامی زیادی را برای مقابله با اعراب فلسطین و ارتشهای عرب میطلبید، بیش از گذشته نیازمند آموزش، تسلیحات و امکانات نظامی انگلیسیها بودند.
کتاب «دولت یهود» نوشتهی «تئودور هرتزل»
بنابراین به جرأت میتوان گفت تجربهی نظامی صهیونیستها در زیر چتر حمایتی انگلستان در سالهای ۱۹۴۵-۱۹۳۹ بهطور عمده بر پایهی اصل آمادگی صهیونیستها برای مقابله با اعراب در سال ۱۹۴۸ قرار داشت. چرا که صهیونیستها و انگلیسیها این نکته را بهخوبی دریافته بودند که: وجود یک سرباز یهودی در ارتش انگلیس، به معنای حضور همین سرباز در دولتی است که زیر نظر انگلستان و متحدانش پس از پایان جنگ دوم تشکیل خواهد شد.
به همین خاطر نیروهای یهودی ارتش سلطنتی انگلیس بهجای آنکه به جبهههای جنگ انگلستان در ایتالیا، نورماندی، آلمان و سایر نقاط اروپا بروند، بر ضد اعراب آنهم با رشادتی وصفناپذیر میجنگیدند!! بهطور مثال صهیونیستها در جریان اشغال سوریه، لبنان و عراق (در دو سال اول دههی ۴۰) توسط انگلستان با نیروهای این کشور همراه بودند و حتی موشه دایان (۴) یک چشمش را در جنگی نزدیک دامور از دست داد و آبراهام اشترن (Avraham Stern) یکی دیگر از افسران یهودی طیّ نبردی با نیروهای رشید عالی گیلانی در نزدیکی حبّانیه کشته شد.
در پایان این قسمت بد نیست بگوییم این دو فرد از تروریستهای قهّار یهود بودند. اولی قهرمان جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۴۹، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ بر ضد اعراب!! و دومی فرمانده یکی از مخوفترین سازمانهای تروریستی صهیونیستها که در سال ۱۹۴۸ میلادی در ارتش اسرائیل ادغام گردید.
قسمت قبل ⇒ لینک مرتبط ⇐ قسمت بعد
پینوشتها:
۱- یهودیان افرادی بسیار ترسو هستند و فقط در صورت داشتن اسلحه آن هم در برابر افراد ضعیفتر از خود میجنگند. (مترجم)
۲- تلمود که به اصول مذهبی، تاریخ، آداب و سنن قوم بنیاسرائیل میپردازد، پس از اسارت و سرگردانی یهود تدوین گشت و مراحل تاریخی و فکری گوناگونی را گذرانده است. تلمود در هر دوره بر اساس شرایط خاص سیاسی – فکری، دستخوش تغییراتی گردید تا به شکل امروزی درآمده است. این کتاب مقدسترین کتاب یهودیان پس از تورات است.
۳- ماپای (Mapai) مخفف اسم (میفلِگِت پوعَلِی اِغِتس ییسغائل)، یک حزب کمونیست صهیونیست است که در سال ۱۹۳۰ از تلفیق احزاب أحدوت هاعفوداه (Ahdut HaAvoda) و هاپوایل هاتزایر (Hapoel Hatzair) تشکیل گردید. این حزب تا سال ۱۹۷۷ حزب برتر اسرائیل بود ولی در سال ۱۹۷۷ تبدیل به یکی از احزاب مخالف شد. اما پس از سالها در سال ۱۹۹۲ به عرصهی سیاست و قدرت بازگشت.
۴- موشه دایان به سال ۱۹۱۵ در شهرک دیگانیا آلف بدنیا آمد. پدرش شموئیل دایان از جمله افرادی بود که در اوایل قرن به فلسطین مهاجرت کرد و به فعالیت در حزب ماپای پرداخت. موشه دایان در سال ۱۹۳۹ به اتهام حمل غیرقانونی اسلحه توسط مقامات انگلستان به ده سال زندان محکوم شد ولی در سال ۱۹۴۱ برای همکاری با نیروهای انگلیسی بر ضد نیروهای ویشی فرانسه مستقر در لبنان آزاد شد که در همان جنگ در منطقهی دامور چشم چپش را از دست داد.
در سال ۱۹۴۸ ستارهی اقبالش درخشید و با اشغال مناطق لد و رمله مشهور شد. سپس در سال ۱۹۵۰ فرماندهی منطقه جنوب، در سال ۱۹۵۲ فرماندهی منطقه شمال و در سالهای ۱۹۵۳ و ۱۹۵۸ ریاست عملیاتهای ارتش و ستاد مشترک ارتش را بر عهده گرفت که حمله به سینا جزء مهمترین اقداماتش در این دوره بهشمار میرود. دایان پس از مدتی از ارتش کناره گرفت و با ورود به حزب ماپای فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. مدتی بعد نیز نمایندهی کِنست چهارم شد و در سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴ بهعنوان وزیر کشاوری انتخاب گردید. در سال ۱۹۶۴ به دلیل اختلاف با لوی اشکول نخستوزیر وقت از مقام خود استعفا داد اما پس از آغاز جنگ ژوئن به عرصهی سیاست بازگشت و تا سال ۱۹۷۴ عهدهدار مقام وزارت دفاع بود.
لازم به ذکر است جنگ ۱۹۷۳ تا حد زیادی اقدامات دایان را زیر سؤال برد و همین امر منجر به کنارهگیری از وزارت دفاع شد. پس از پیروزی لیکود در سال ۱۹۷۷، او وزیرخارجه دولت مناخیم بگین گردید و پیمان کمپ دیوید را با مصر به ثمر رسانید. اما وی در سال ۱۹۷۹ استعفا داد و در سال ۱۹۸۱ دست به تشکیل حزبی سیاسی زد. حزبی که فقط در پارلمان (کِنست) دو کرسی بهدست آورد و سرانجام پس از مدتی موشه دایان مرد.
منبع: انیس صایغ؛ دهفرمان جنبش صهیونیسم، ترجمه: سعید طبیعتشناس، تهران: انتشارات المعی، چاپ سوم
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ نارنجی در تیترهای فرعی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
نظامیگری ، نظامیگری ، نظامیگری
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
نظامیگری ، نظامیگری ، نظامیگری