متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت دوازدهم
اولین دهکده که در روی زمین پیدا شد «بکه» نامیده شد که امروز شهر مکه نامیده میشود. [۱] اما اولین تمدن معتنابه، در بینالنهرین (عراق) پدید شده است.
میتوان گفت از پهلوی غربی رشته کوه زاگرس تا درههای مدیترانه، اقوامی نهچندان بزرگ با فاصلهای از همدیگر میزیستهاند؛ اینان همگی در اصل از بکه به آن سرزمینها آمده بودند [۲] و بهطور روزافزون تکثیر مییافتند. که از شرق به غرب عبارت بودند از:
۱- ثمود (سومر) در سرزمینی که امروز شهر «قرنه» در جنوب عراق واقع است.
۲- عاد (آکد) که ثقل مدنیتشان در «آکاد= آکداد» در حوالی شهر سامرّای امروزی با فاصلهای که ویرانههای شهر بابل به جای مانده است.
۳- قوم نوح در درهها و جلگهای که امروز در زیر آبهای مدیترانه، مانده است. همانطور که به طور اختصار، گذشت.
۴- در سرزمین شمال منطقهی ثمود و عاد (شمال عراق کنونی) قوم آشور= آسور= اتور، نیز دهکدههایی برای خود ساخته بودند.
ظاهراً پیش از آنکه در این اجتماعهای کوچک، دولتی پدید آید [۳] چند پیامبر در میانشان مبعوث شدهاند: نوح در میان قوم مدیترانه، هود در میان آکدیان، صالح در میان سومریان و یونس در میان آشوریان.
هود در میان قوم آکد (عاد)
در فاصلهی زمانی طولانی (اما غیر معلوم برای ما) [۴] از طوفان نوح و تباهی قوم نوح، مردمان آکد از نظر کثرت و دهکده سازی به بیش از آنچه قوم نوح رسیده بودند، رسیدند و سمبلهای تندیسی (بتها) را پرستیدند. بت که تجسمی از خدا و خدایان بود، باصطلاح متافیزیک و خالق فیزیک را نیز به فیزیک تبدیل میکرد (و بدیهی است که چنین جامعهای بر مبنای «اصالة ماده» و «اصالة حس و محسوس» مبتنی شده است. و بت پرستی مرز میان طبیعت و خالق طبیعت را از بین میبرد) انسان را طوری تربیت میکند که علاوه بر اصول، فروع و جزئیات زندگی او، روح و روان و شاکلهی شخصیتی او، بینش و جهانبینی او، همه و همه بر اصالت ماده شکل مییابد.
و چون انسان علاوه بر روح غریزه (که حیوان نیز آن را دارد) مجهز به روح فطرت هم هست، اگر مادهگرا باشد روح فطرت را نیز در خدمت غریزه میگیرد و منفیتر و خطرناکتر از حیوان میگردد. اگر حیوان با شاخ و چنگ به همنوع خود ستم کند انسان با ابزار و سلاح همنوع خود را میکشد «یفْسِدُ فیها وَ یسْفِک الدِّماء» [۵]، انبیاء برای اصلاح چنین جامعههایی مبعوث میشدند.
همیشه نبوتها و کابالا برای به دست گرفتن سرنوشت جامعه با هم درگیر بودند. ابلیس کوشیده است تمدنها را «تمدن حیوانی» کند. و باید نبوت را به مثابهی شلاقهایی دانست که هر از گاهی بر گردهی جامعه فرود میآمد تا تکان و بیداریای به بشر داده باشد.
نقاشی تخیلی از برج بابل
در سبک و سیاق قرآن، پس از نوح هود را میبینیم که برخاسته و علیه نظام جامعهی عاد (آکد) شوریده است. این وقتی است که مرکزیت آکدیان قریه بزرگ «آکاد= آکداد» است و هنوز از شهر بزرگ آکدیان یعنی بابل خبری نیست.
متأسفانه هنگامیکه کابالیستها پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) تفسیر قرآن را به طور انحصاری در اختیار گرفتند، کلمه احقاف که در آیههای مربوط به هود آمده را به شهر احقاف که امروز در شمال غربی یمن نزدیک دریای سرخ است، تفسیر کردند، هنوز هم این تحریف در متون تفسیری جریان دارد. در حالی که «احقاف» معّرب «اَکاد» است و ربطی به احقاف ساحل دریای سرخ ندارد. همانطور که «عاد» معرّب «آکد» است. احادیث اهل بیت (ع) حتی محل قبر هود را نیز تعیین کردهاند، و این حدیثها فراوان و باصطلاح متواتر هم هستند که نمونهای از آنها از امام حسن (ع) است: از آن حضرت پرسیدند: امیرالمؤمنین را در کجا دفن کردید؟ فرمودند: در کنار قبر هود. [۶]
بلاغی در فرهنگ قصص، بخش هود، سخن جالبی دارد میگوید: نام هود منحصراً در قرآن ذکر شده و در کتب اهل کتاب نامی از او به میان نیامده و تنها منبعی که دربارهی قوم عاد به سخن پرداخته قرآن است و اکتشافات اخیر کاملاً آن را تایید میکند. اما در متن خود قصص، میگوید: سرزمین «احقاف» میان یمن و عمان روزگاری…
اولاً: معلوم نیست آن کدام کشفیات است که ثابت کرده قوم عاد ساکن همین احقاف بودهاند؟
ثانیاً: مگر در آثار کشف شده نام یا عنوان عاد هم هست؟ نمیتوان هر اثر به دست آمده از جایی را بیدلیل به قومی نسبت داد.
ثالثاً: احقاف در فاصله یمن و عمان نیست در ناحیه نزدیک دریای سرخ است.
رابعاً: گفته شد قرآن هود را دومین پیامبر پس از نوح میشمارد که باید تاریخش خیلی دیرینتر از آن باشد که آثار به دست آمده از جاهایی غیر از بینالنهرین نشان از آن باشد.
اما سخنش دربارهی این که هود فقط در قرآن آمده، درست است و در میان پیامبرانی که در تورات از آدم تا دانیال و حبقوق ردیف شدهاند، نام هود در آن بین نیست. و این از معجزات قرآن است.
مجلسی در بحار، ج۱۱ ص۳۵۰، از علی بن ابراهیم نقل میکند که آبادیهای قوم هود در سرزمین ما بین «شقوق» تا «اجفر» بوده است به طول چهار منزل. و در پینویس از یاقوت حموی (معجم البلدان) آورده است که شقوق در مسیر کوفه به مکه بعد از «واقصه» دومین منزل است. بنابراین طول آن سرزمین حدود یکصد کیلومتر بوده، زیرا هر منزل حدود ۲۳ کیلومتر است. اما اجفر را نمیشناسیم، و چون در ادامهی سخن علی بن ابراهیم آمده است: «و کان لهم زرع و نخل کثیر» معلوم میشود که آن سرزمین از شقوق شروع شده و به سوی شمال آن کشیده میشده، نه به طرف مکه. زیرا از شقوق به طرف مکه از قدیم نه جای زراعت بوده و نه استعداد برای نخلستانها داشته است. با این حساب دو منزل (معادل حدود ۴۶ کیلومتر) از طول آن سرزمین در جنوب غرب کوفه بوده و حدود ۴۶ کیلومتر نیز به طرف شمال کوفه کشیده میشده است. بدیهی است این سرزمین به دلیل وجود دجله و فرات، جایگاه اولین آبادیها و اولین تمدن بوده است.
و نیز از حدیثی که در صفحهی۳۵۳، از امام هادی (ع) آورده، نشان میدهد که محل زندگی قوم عاد عراق بوده است و همچنین حدیث از امام کاظم (ع) در صفحه۳۵۶ که میگوید احقاف هم در عراق بوده است. بنابراین علاوه بر ادلّهای که ذکر شد و خواهد شد، منبع حدیثی نیز تایید میکند که عاد همان «آکد» است.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه [۷] ضمن داستان تاریخی طولانی از امیرالمؤمنین (ع) آورده است که از محل ویرانههای بابل عبور کرد شب را در «ساباط» به سر برد و زمزمه کرد: «أَ تَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ». [۸] یعنی این آیه که قرآن از زبان هود خطاب به قومش، نقل میکند، در همانجا بوده است.
قرآن: آیههای ۶۵ تا ۶۸ سورهی اعراف: «وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ * قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراک فی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّک مِنَ الْکاذِبینَ * قالَ یا قَوْمِ لَیسَ بی سَفاهَةٌ وَ لکنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ * أُبَلِّغُکمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکمْ ناصِحٌ أَمینٌ : و به سوی قوم عاد (فرستادیم) برادرشان [۹] هود را، گفت ای قوم من، خدا را پرستش کنید نیست برای شما خدایی غیر از او، آیا نمیخواهید زندگی پاک داشته باشید؟! * ملاء (سران مسلط) کفر ورزان از قوم او گفتند: ما براستی تو را در سفاهت میبینیم و گمان میکنیم (که اگر سفیه هم نباشی) از دروغگویان هستی. * گفت: ای قوم من، من سفاهتی ندارم لیکن رسول هستم از طرف پرورندهی عالمیان * پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و من برای شما از دلسوزان و امین هستم.»
نکات:
۱- در مباحث گذشته دربارهی اصطلاح قرآنی «ملاء» بحث شد؛ [۱۰] ملاء عبارت است از «مجمع شورایی» هر طایفه، قبیله و قوم که در آغاز و پیش از پیدایش دولتها مدیریت جامعه به عهدهی آن مجمع بود که نطفه اولیهی آریستوکراسی است. و در دوران پس از پیدایش دولتها به صورت «سنا» تا امروز به کار خود ادامه میدهد.
۲- چون در ماجرای هود، چیزی به نام دولت و یا حاکم، حضور ندارد، باید گفت: هود نیز مانند نوح از پیامبران دورهی پیش از پیدایش دولت است.
۳- همیشه کابالیستها مردان عدالتخواه و پاکی (تقوی) گرا را سفیه نامیدهاند. که این نیز در مباحث گذشته به شرح رفت.
۴- در ادامه، در آیه۶۹، از زبان هود خطاب به قومش آمده است: «وَ اذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَکمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً : و به یاد آورید که خداوند شما را جانشین قرار داده بعد از قوم نوح و از نظر جسم و پیکر بر شما بیفزود.»
این آیه تصریح دارد که تمدن قوم عاد، به دنبال تمدن قوم نوح بوده، و نیز پیشرفتهتر از آنان بودند حتی در اندام بدن و هیکلشان.
در آیه۵۷ سورهی هود، از زبان هود آمده است: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیکمْ وَ یسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیرَکمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیئاً : اگر از راه حق همچنان رویگردان باشید، پس من (وظیفه خود را انجام داده) و آنچه را که مأمور بودم به شما ابلاغ کردم، و خداوند قوم دیگری را در جای شما قرار میدهد و نمیتوانید ضرری به او برسانید.»
بخش عمدهای از عاد (آکد) دچار بلا شده و از بین رفتند و بخشی که ایمان آورده بودند ماندند و اقتدار به دست آمده از دست رفت و قوم ثمود (سومر) از آنان پیشی گرفت و اولین دولت را در روی کره زمین تاسیس کرد.
در آیه۵۹ ویژگیهای بزرگ منفی قوم عاد را چنین معرفی میکند:
۱- «جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِم»: آیههای پروردگارشان را انکار کردند.
۲- «وَ عَصَوْا رُسُلَهُ»: بر پیامبران خدا عصیان ورزیدند.
از این جمله یکی از دو چیز برداشت میشود:
الف: پیش از هود نیز پیامبرانی در میان آکد مبعوث شده بودند که با عصیان مردم مواجه شدهاند.
ب: مراد انکار اصل نبوت است که نبوت را انکار کرده و انبیای پیشین را (که در میان گروههای دیگر مردمان مبعوث شده بودند) تکذیب کردند.
۳- «وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ»: و از فرمان هر زورگوی ستیزهگر، اطاعت کردند.
قوم هود، جبار نیست، از جبار اطاعت میکند، و همچنین آن مردم عنید نیستند، از عنیدها اطاعت میکنند. این لفظ عنید را در کنار لفظ ملاء که در آیه پیشین بود، قرار دهیم تا معنای ملاء را بهتر بشناسسیم. همیشه چیزی به نام «مجلس سنا» از جباران عنید تشکیل شده است. و با فرو افتادن پرده از راز بزرگ کابالیسم معلوم گشت که سناهای مهم با راهنمایی و برنامهریزی مستقیم ابلیس کار میکردهاند.
و همچنین؛ نماینده ابلیس، یعنی کاهن همیشه در کاخهای حاکمان جبار و عنید حضور داشته است. حتی امروز در کاخ سفید بخش مخصوصی و باصطلاح دفتر مخصوص خود را دارد و نظرهای مشورتی خود را به رئیس جمهور میدهد. این یک برنامهی مداوم در طول تاریخ بوده و نمونه روشن آن را خواهیم دید و نیز خواهیم دید که در موارد مهم و حساس، خود ابلیس در کاخ حاکم یا در سنا حاضر میشده و میشود.
سمبل سازی در تمدنهای اولیه
برج بابل
سمبلها در تاریخ دو نوع بودهاند:
۱- بت: بتها دارای بار معنایی بزرگ و مهم بودند چون هم نماد خداوند و خدایان، و هم بیانگر رابطه خدا با جهان و انسان، یعنی پایه و اساس جهانبینی و هستیشناسی بتپرستان بودند.
۲- سمبلهای بیمعنی: در میان قوم هود، در آن عصری که هنوز بشر به تأسیس دولت نرسیده بود، سمبلهایی بودهاند که گویا در هرکدام از آبادیهای آکدیان (عادیان) ساخته شده بودند که نه مورد پرستش بودند و نه بت، و هدفی غیر از «عبث» و بیهودگی در آنها نبود.
شباهت کاملاً اتفاقی!! بین برج بابل و پارلمان اروپا
در آیه۱۲۸ سوره شعراء گفتار هود را به قومش چنین میبینیم: «أَ تَبْنُونَ بِکلِّ ریعٍ آیةً تَعْبَثُونَ : بر روی هر بلندیای بنایی ساختهاید که به «عبث» و بیهودگی بپردازید؟!»
این رسم سمبل سازی، پس از بلای عصر پیش از دولت نیز، همچنان در خاطرهها مانده بود تا وقتی که عادها از نو قدرت یافته و دولت هم تأسیس کردند. اینبار مرکز بزرگشان بابل بود و دیگر خبری از «آکاد= احقاف» نبود. در مرکز بابل بزرگترین نماد بیهودگی یعنی برج بابل را ساختند که امروز هم آنرا از عجایب تاریخ میشمارند.
برج ایفل فرانسه (مثلاً) سمبل این سمبلهای بیهوده است. برج بابل که (مثلاً) تکامل یافتهی برجهای بیهودهی عصر پیشین بود به تدریج نقش فکری و اجتماعی پیدا کرد و دیگر بیهوده نبود. برجهای نمادین در زمانهای بعدی به تقلید از همان بنیان ابلیسی، رایج گشت. در زمان اقتدار یونانیان مجسمه زئوس هم یک بت عظیم بود و هم نمادی از برج، و هم در درون آن طبقاتی متعدد وجود داشت که طبقه اول پادگان و طبقه دوم عشرتکده و قمارخانه تا میرسید به کلّه و چشمهای تندیس که محل دیدبانی دیدبانان جهت نگهبانی از اطراف آن بود. این برج بیهوده به معنی صرفاً بیمصرف نبود. زیرا برجسازی سمبلیک در طول تاریخ (باصطلاح) تکامل یافته بود.
برج میلاد ما نیز بیهوده نیست از طبقات آن استفاده میشود، اما جنبهی نمادی آن کاملاً عبث است اگر مورد پرستش بود دستکم جنبه نمادی آن نیز بیهوده نمیگشت و مانند برج زئوس همهی ابعادش دارای معنی میگشت. چهقدر هزینه برای جنبهی نمادی آن صرف شده. و البته حضرات هرچه گشتند نامی غیر از «میلاد» برای آن نیافتند. در این میان پیدا کنید القاء کنندهی اصلی این برجسازی ما را، درست است هرگز ابلیس برای ما برنامهریزی نمیکند ما که مسلمانیم، شیعهایم، شیطان کجا و القاء برنامه برای ما کجا، ما کجا و اینگونه تهاجم فرهنگی بر ما کجا.
پرداختن به سمبلهای بیهوده (یعنی بیهودهتر از بت) حاکی از القائات ابلیس است و پیامبر خدا به نام هود همانطور که با بت مبارزه میکند با سمبلهای بیهوده نیز مبارزه میکند. و نیز همانطور که ابلیس بر بتسازی اصرار میورزد و نمادهای کوچک آکدیان در عصر هود را، در دوره بعدی به برج عظیم بابل تبدیل میکند.
شگفت است: قرنها گذشت هزارهها طی شد، باز ابلیس به دست متوکل عباسی برج بابل را در همان سرزمین آکد (عاد) از نو ساخت که امروز هم وجود دارد و برجی است بیهوده دقیقاً به شکل برج بابل.
ارتفاع برج بابل بیش از ارتفاع اهرام مصر بوده است. ارتفاع آن را ۲۰۰ متر یعنی معادل ساختمان ۶۷ طبقهای امروزی نوشتهاند. [۱۱]
ارم ذات العماد : باغ سمیرامیس
در بحث بالا دیدیم که حضور سمبلهای بیهوده در دوره اول قوم آکد در خاطرهها ماند و در دوره دوم که عصر اقتدار آکدیان بود به صورت برج بابل در آمد.
در اینجا یکی از سنّتهای ابلیس مشخص میشود که او برای رویگردان کردن جامعه از راه درست، از نمادسازی و سمبلسازیهای خود دست بر نمیدارد و بر آن اصرار میورزد. اینگونه سمبلسازیها خطرناکترین عامل در به انحراف کشیدن جامعه است زیرا به طور خزنده در ضمیر ناخودآگاه جامعه جای میگیرد و جایی برای خداپرستی، حقطلبی، جدیت اندیشه، باقی نمیگذارد. انسان را خیالپرداز، غیر جدی در اندیشه، متسامح درباره اموری که بر جامعه میگذرد، عدم حساسیت به آنچه در جامعه میگذرد بار میآورد. و ابلیس به حدی بر آن سنت خود اصرار میورزد که از آن تمدنهای اولیه تا به امروز دست از آن بر نداشته است.
این موضوع به حدی مهم و موثر است که مشاهده میکنیم ابراهیم در حوالی۱۰۰۰ سال پس از هود میآید و در صحرای منا نمادهایی کوچک از بعل و برج بابل را به عنوان نماد ابلیس بر پا میکند و سنگاندازی به آن برجها دقیقاً به منزلهی سنگاندازی به ابلیس میشود.
یکی دیگر از سنتهای ابلیس، نمادگرایی در نمای ساختمانها است. خانهای ساخته میشود که هزینه آرایش نمای آن گاهی بیش از هزینه ساخت هدفمند آن، میشود. باغی ساخته میشود که هزینههای عبث آن بیش از هزینههای هدفمند آن میگردد.
ابلیس در همان آغاز تمدنها که هنوز دولتی در روی کره زمین به وجود نیامده بود و مردمان آکد در دهکدههای متعدد زندگی میکردند، این سنت دوم خود را بنا نهاد:
آیه۱۲۹ سورهی شعراء: هود گفت: «وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکمْ تَخْلُدُونَ : ساختمانهایی میسازید گویا میخواهید به طور ابدی در آنها زندگی کنید.»
مراد نکوهش محکمکاری یا دقت در ساخت بنا نیست که هدفمند و عاقلانه است. حتی اگر بنای ساختمان با این هدف برای ابدیت نیز ساخته شود، مثبت و مطلوب است که در صورت امکان یک خانه طوری ساخته شود که نیاز سکونتی نسلهای آینده را نیز بر آورده کند. مراد ابدیت انگاری در یک نسل است که مورد نکوهش و اعتراض هود است.
با بیان دیگر: سخن در تصورهای ناخودآگاه و عناصر روانشناختی است؛ خود ساختمان (نما و درون آن) با زبان خیلی روشن بیان میکند که سازندهی آن در ناخود آگاهش، آنرا برای خود ساخته یا برای نسلهای بعدی. شاید در هر هزار ساختمان اینچنینی، تنها یکی دو تا پیدا شود که سازندهی آن ناخودآگاه و خودآگاهش یکی باشد و آنرا تنها برای استحکام و برای دوام برای نسلهای بعدی بسازد. اکثریت قریب به اتفاق، این همه هزینه را میکنند که گویی به طور ابدی در آن زندگی خواهند کرد.
بدیهی است استحکامخواهی برای نسلهای آینده یک ویژگی دارد و آن پرهیز از «آرایشهای غیرهدفمند» است. کمتر ساختمانی مییابید که میان «استحکامخواهی» و «چشم و همچشمی» یا «فخرفروشی آن» تعادل عاقلانهای بر قرار باشد. همیشه جنبهی فخرفروشی (حتی نه فقط در آرایش) بل در «عظمت ساختمان نیز» عامل موردنظر سازنده است.
معماریهای امروزی (بویژه در شهر قم ما) طوری است که اصل ساختمان باصطلاح الکی ساخته میشود اما چه هزینههایی برای فخرفروشی در آن مصرف میشود.
ابلیس از همان آغاز تمدن این سنت خود را نیز مصرّانه دنبال کرده است؛ در عصر هود در آن دهکدههای اولیه نطفهی این سنتش را کاشته که در دورهی دوم اقتدار آکد سر از باغ سمیرامیس در آورده است؛ هفت باغ تو در تو، روی ستونهای سنگی، مساحت وسیعی که روی ستونها به وجود آمده، روی آن سقف سنگی تپهای عظیم از خاک ساخته شده بهطوری که هفت قلعهی تو در تو هفت باغ بس بزرگ را به وجود آوردهاند، در آن بالای تپه قلعهی اصلی قرار داشته که کاخ سمیرامیس (عروس دربار آکد و دختر شاه ماد ایران) با باغ گستردهاش در آن قرار دارد.
در زبان آکدیان به این باغ که از عجایب هفتگانه تاریخ است، ارم میگفتند. و گاهی نیز از آن به باغ آکدآد تعبیر میکردند که در زمانهای بعدی به بهشت شدّاد (شدّاد محرّف آکدآد) معروف گشته و مفسرین کابالیست دورهی اول خلافت، افسانهها دربارهی آن ساختهاند.
نقاشی تخیلی از باغهای معلق بابل
این باغ در بابل یا حوالی بابل پایتخت آکدیان که امروز ویرانههای آن در عراق موجود است ساخته شده بود. میدانیم که در آن سرزمین، کوه و صخرهای وجود نداشته و ندارد تمام سنگهای صدها ستون سنگی، و نیز سنگهای زیر تپه و سقف ستونها که چندین هکتار بود، را از کوههای زاگرس توسط بردگانی که زیر شلاقها جان میدادند، صدها کیلومتر کشانیده و به بابل رسانیدهاند.
بنیان ظلم و ستم، از خانههای کوچک عصر هود در دهکدههای کوچک، شروع میشود و در دوران بعدی از باغ سمیرامیس سر در میآورد. و این سنت ابلیس است.
قرآن: «أَ لَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعادٍ * إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ * الَّتی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ [۱۲]: ندیدی که پروردگارت بر سر آکد چه آورد * (و برسر آن) باغ دارای آن ستونها * باغی که ساخته نشده مانند آن در همهی سرزمینها.»
نکات:
۱- تا روز پایان نسل بشر در روی زمین، هر وقت قرآن را باز کنند و بخوانند، خواهند دید قرآن میگوید «مانند آن باغ در هیچ سرزمینی ساخته نشده» یعنی کاری بوده که بشر فقط یک بار به ساختن آن قدرت یافته است.
۲- این مطلب نشان میدهد که چه ستمی بر بردگان رفته است تا چنین باغی ساخته شده است. به دنبال همین آیهها به اهرام مصر اشاره شده که در آینده بحث خواهیم کرد. اما از بیان قرآن این احتمال به ذهن میرسد که باغ سمیرامیس عظیمتر از اهرام مصر بوده است. این است سلطه کابالیسم بر انسان به رهبری ابلیس.
برجهای آکدیان و بعل
آیا میان بعل و برجهای متعدد عادیان در دوره پیش از دولت، رابطهای هست؟ اگر چنین رابطهای باشد باید گفت برج بزرگ بابل که (مثلاً) تکامل یافته آن برجها است نیز رابطهای با بعل داشته است. قراین و شواهد مهم تاریخی چنین رابطهای را نفی میکنند. زیرا بعل یک «نماد مورد پرستش» بوده اما برجهای دوره اول آکد سمبلهای بیهوده و فاقد هر نوع معنی و کاربرد فردی و اجتماعی بودهاند. در دوره دوم و اقتدار آکد برج بزرگ و معروف بابل باز مورد پرستش قرار نمیگیرد و تنها سمبل اقتدار و افتخار آن مردم است که البته نقش مهم و موثر دارد و دیگر بیهوده نیست.
میتوان گفت پس از طوفان نوح، بعل فقط در نواحی ساحلی مدیترانه مانند لبنان (فنیقیه) و فلسطین، یعنی در میان همسایگان قوم نوح میماند و به میان مردمان بینالنهرین بهطور بالاصاله نفوذ نمیکند. بلکه برعکس؛ مشهورترین بت سومریان اینینی است که «باکره و خدای زمین» شناخته میشود و مؤنث است نه مذکر. این بت همان است که در میان آکدیان به نام « عشتر = عشتروت = عشتاروت » معروف گشت. و در قرون بعدی او را در میان همهی مردمان سامی مشاهده میکنیم.
در دورهی دوم آکد، نام بعل در میان آکدیان بود. گاهی به آن بعل مردوک میگفتند. [۱۳] در این تعبیر معنی اصلی بعل در نظر نبوده و بیشتر معنای استعاری آن را قصد میکردهاند، همانطور که در فارسی میگویند: فلانی نر است یعنی بزرگ و قوی است و در عربی نیز به مردان بزرگ «فحل= نر» میگویند، بعل مردوک به معنی مردوک بزرگ، به کار میرفته که صفت پیش از موصوف میآمده است.
در تمدن بابل خدای دیگری بوده به نام «بل». [۱۴] اگر این لفظ را مخفّف بعل بدانیم باید گفت آنان دو بت به نام بعل داشتهاند، یکی بعل مردوک و دیگری بل. در اینصورت دربارهی بت اول کلمهی مردوک صفت میشود یعنی بعلی که مردوک است. و مطابق این احتمال، بعل در میان آکدیان نیز بالاصاله میشود.
دومین سمبل کابالا
برجهای نمادین دومین سمبل است که ابلیس برای کابالیسم طراحی کرده است که تا امروز هر دو در میدانهای شهرهای بزرگ حضور دارند.
ادغام دو سمبل در همدیگر
یک نگاه به برجهای دو قلوی نیویورک (که در ماجرای یازده سپتامبر تخریب شدند) و نیز یک نگاه به برجهای دو قلوی مالزی در کوالالامپور، دقیقاً نشان میدهد دو نماد بعل هستند که در زمان رامسس دوم فرعون مصر در جلو کاخ او ساخته شدند. و نیز پس از سلیمان، در اثر نفوذ کابالیستها، در دو طرف دروازه بزرگ هیکل سلیمان ساخته شدند. با این فرق که هم برج هستند و هم بعل. هم یادگاری از برج بابل و هم یادگاری از بعل. و همچنین برجهای متعدد دیگر در دیگر جامعهها که برخی دو قلو و برخی دیگر تک هستند؛ از آن جمله برخی ساختمانها در دبی. و آیا برج میلاد ما نیز هم نمادی از بعل و هم نمادی از برج بابل است؟ معلومات بنده به پاسخ این پرسش نمیرسد. اما روشن است که برج ایفل فرانسه حتی آن بخش پائین بعل را نیز دارد.
برجهای مدغم امروزی علاوه بر کاربرد برج بابل و بعل، یک کاربرد سوم هم دارند. زیرا از درون آنها به عنوان محل کار، هتل، و… نیز استفاده میشود دقیقاً مانند مجسمه زئوس که به شرح رفت. یعنی در اینگونه برجها، سه سمبل در هم ادغام شده است: بعل، برج بابل و مجسمهی زئوس خدای خدایان یونان.
نقش کابالیسم در ساختن این گونه برجها، در برخی از جامعهها علنی و در برخی دیگر بهطور نفوذی است مثلاً مالزیاییها ندانسته فریب کابالیستها را خوردهاند، اما در دبی که حتی علناً و رسماً سمبل هرم کابالیسم را نیز در ساختمانهایشان به کار بردهاند، چگونگی موضوع، معلوم نیست.
ادامه دارد…
نویسنده: آیتالله مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] برای شرح بیشتر رجوع کنید: «جامعه شناسی کعبه».
[۲] این موضوع به نقل از «دایرة المعارف فرید وجدی» و دیگر منابع، در «جامعه شناسی کعبه» به شرح رفته است.
[۳] در مبحث «قوم نوح» گذشت.
[۴] در فرهنگ قصص صدر بلاغی که بر گرفته از «ابوالمکارم آزاد» است، فاصله میان هود و نوح هفت نسل شمرده شده که اگر به قول ابن خلدون، هر نسل را چهل سال در نظر بگیریم ۲۸۰ سال میشود یعنی در حدود سه قرن. این شمارش نسلها از روایتهایی برگرفته شده که اعتبار کافی را ندارند و بدین صورت ردیف کردهاند: نوح- سام- ارم- عوص- عاد- خلود- رباح- عبدالله- هود.
[۵] آیه۳۰ سورهی بقره
[۶] بحار، ج۴۲ ص۲۱۸
[۷] نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳ ص۱۶۸
[۸] آیه۱۲۸ سورهی شعرا – در سطرهای بعدی دربارهی این آیه بحث خواهد شد.
[۹] مراد این است که هود از خود آن قوم بوده.
[۱۰] مبحث آریستوکراسی.
[۱۱] ویل دورانت، ج۱ ص۲۶۶
[۱۲] آیههای۶، ۷، ۸ سورهی فجر.
[۱۳] ویل دورانت، ج۱ ص۲۷۸- البته ویل دورانت صفت و موصوف را درست معنی کرده است.
[۱۴] همان، ص۲۷۵
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: