متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت هجدهم ابراهیم
ابراهیم (ع) در شهر اور از شهرهای سومر (ثمود) متولد میشود. پیش از هر بحث لازم است موضوعی دربارهی سومر عنوان شود: مردم سومر از کدام تبار و از کدام ریشهی نژادی هستند؟ ویل دورانت بزرگ صاحب قلم که در خدمت کابالیسم است در پاسخ این سؤال طوری سخن میگوید که یک «کلاف بدون سرنخ» درست میکند، احتمالات مختلف را ردیف میکند و اصل مسئله را در آن میان عمداً گم میکند. میگوید: سومریان سامی نیستند، احتمالاً از ناحیهی آسیای مرکزی و محتمل است از شمال قفقاز و ممکن است از مغول و ممکن است از نژاد عیلامیان باشند که به جنوب بینالنهرین آمدهاند. در این میان غیر سامی بودن آنان را طوری مسلّم میگیرد که حتی خلاف آن قابل احتمال هم نباشد؛ از هر نژادی میخواهند باشند غیر از سامی. با سبک القائی طوری بحث میکند گویی تکیهی او بر مطالعات دقیق روی آثار و اسکلتهای باقی مانده از سومر است که ثابت میکند سومریان سامی نبوده و از جای دیگر آمدهاند.
در «جامعه شناسی کعبه» شرح دادهام که همهی اقوام؛ قوم نوح، سومر، آکد، عیلام، مصر، همگی انشعاباتی از خانواده مرکزی آدم در بکه بودهاند. این اقوام اولین مردمانی هستند که از خانواده مرکزی منشعب شدهاند.
ویل دورانت که خود آثار شناسان را متهم به مبالغه و اغراقگویی میکند. و در مبحث پیش دیدیم که ۹۰۰۰ سال آنان را ۵۰۰۰ سال میداند و آنان را به مبالغهی ۴۰۰۰ ساله محکوم میکند، با تکیه (آن هم تکیهی تلویحی) به گزارشات آنان، سومریان را غیرسامی میداند.
انگیزهی کابالیستها در این تحریف
در آغاز دورهی مدرنیته که مرکز ثقل قدرت کابالیسم در انگلیس و لندن بود، یهودیان کابالیست با مسیحیان کابالیست به اتحاد رسیدند. به موقع خود بحث خواهد شد که کابالیستها از هر نژاد و آیین همیشه متحد بودهاند. مراد از این اتحاد، اتحاد دربارهی «تعیین سرگذشت گذشته و سرنوشت آیندهی جهان» است که مطابق برنامهریزی شیطان به راه افتاد.
پس از جنگهای اندلس و صلیبی و حملهی مغول به ایران و مردمان سامی، که در اثر اتحاد واتیکان و چنگیز رخ داده بود، تحریف تاریخ شروع شد که انگیزهشان عبارت بود از:
۱- کابالیستها که بر همه مردمان مسیحی و یهودی مسلط شده بودند و با نفوذ خود در متن آن دو دین، هر دو را با خود سازگار کرده بودند، اینک مقاومتی در برابر خود نمیدیدند مگر مسلمانان که آغازش در میان سامیان و جبههی درگیری کابالیسم نیز با مسلمانان سامی بود در سرزمین سامی. با این تحریف کوشیدند که افتخار بنیانگذاری اولین تمدن را از سامیان سلب کنند.
۲- وقتی که ویل دورانت میگوید: سومریان سامی نیستند و ممکن است از مردمان مصر باشند، به طور القائی میگوید که مصریان نیز شاخهای سامی نیستند و آن افسانه را تأیید میکند که قبطیانِ بومی مصر از نژاد حامی هستند. این تحریف نیز به خاطر آن است که افتخار بنیانگذاری دومین تمدن را از سامیان سلب کنند.
۳- از همان روزها که دربار انگلیس مدعی شد که خاندان سلطنتی انگلیس از تباری است که از بزرگان بشر تشکیل میشود و نسبشان را به نوح و ابراهیم (ع)، فرعون و اسکندر، رسانیدند. و نخواستند که مدعی وراثت خون سامی نیز باشند، زیرا که به ریختن خون سامیان و براندازی نسل آنان و آیین آنان مشغول بودند.
پس از گذشت قرنها، مشاهده کردند که به مقصود نرسیدند، از براندازی نژادی منصرف شده و بر ردیف بزرگانی که مدعی وراثت آنان بودند، محمد (ص) را نیز افزودند. ابراهیم (ع) در کنار اسکندر خونخوار، و محمد (ص) در کنار فرعون، نیاکان خاندان سلطنتی انگلیس شدند.
۴- اگر ابراهیم سومری، غیر سامی میگشت دو دین یهودی و مسیحی نیز غیر سامی میشدند. زیرا هر دو منشأ ابراهیمی دارند. اما اسلام را به حساب دین عرب، برخاسته در ناحیه مسلّم سرزمین سامی، سامی تلقی میکردند گرچه پیامبر آن از قریش مستعرب و از نسل ابراهیم باشد. زیرا نمیتوانستند در عین اشتغال به براندازی دین اسلام، اسلام را نیز غیر سامی بدانند.
کابالیسم همیشه از هر ابزار منفی بهره برده است؛ نژاد، زبان، شهوت و دیگر غرایز تا بتواند افسار تاریخ را به دست گیرد.
ویل دورانت (و امثال او) برای تامین این هدف، یک علامت سوال بزرگ روی «اولین تمدن» میگذارد.
۵- ویل دورانت وقتی که میگوید: سومریان سامی نیستند اضافه میکند: ممکن است از نژاد عیلامی باشند (یعنی عیلامیان نیز سامی نیستند) و آثار تمدنی آنان را به۲۰۰۰۰ سال پیش میرساند.
در پینویس، مترجم میگوید: پروفسور برستد چنان معتقد است که در قدمت این فرهنگ، و نیز در قدمت فرهنگ آنائو به وسیلهی دمورگان و پمپلی و دیگر دانشمندان مبالغه شده است.
همانطور که در مبحث پیش اشاره شد؛ ویل دورانت خود دربارهی نظر پمپلی دربارهی تمدن آنائو (در ترکستان جنوبی) رقم ۹۰۰۰ سال پمپلی را متهم کرد که دستکم ۴۰۰۰ سال مبالغه کرده است.
جریان کابالا با اینگونه گزافهگوییها با همه چیز بشر (تاریخ، فرهنگ، تمدن، شخصیتهای تاریخی، اقوام و نژادها و…) بازی کرده است. و به طور عمدی حدسهای گزاف را در جای گاه دلیل و ادلّه قرار داده است.
۶- از پیچیده کردن، و کلاف سردر گم کردن مسائل اولیه تاریخ، انگیزه دیگری نیز داشتند: زمینه را برای موضوع بزرگ «پیدایش» بشر مطابق نظر کابالیسم فراهم میکردند و آن عبارت بود از حیوان بودن انسان و ترانسفورمیسم. چنان طوفانی از نظریههای مختلف با ارقام مختلف تاریخی درباره انسان و تمدن انسان به راه انداختند که همه متفکران را کور کرده و از این آب گل آلود ماهی خود را گرفتند.
در این اواخر با برافتادن پرده از راز کابالیسم و پایان تاریخ کابالا، روشن شد که خودشان هم به آدم ابوالبشر کاملاً اعتقاد داشتند و دارند و هم به وجود ابلیس، شیاطین و جن. زمانی فیکسیسم را ساخته و به متن دینها نفوذ دادند، سپس ترانسفورمیسم را ساختند. و آنچه در این میان مسکوت ماند نظر اصلی دین دربارهی آدم بود. چنان بلایی بر سر تاریخ آوردند که امروز هر دانشجو و هر مورخ، هیچ حضوری از انبیاء در تاریخ نمیبیند. گویی همهی پیامبران پیش از ابراهیم، همگی افسانه بودهاند. ابتدا با نفوذ به میان امتهای پیامبران، شخصیت انبیاء را افسانهای کردند، سپس در عصر مدرنیته با تدوین متون تاریخی مطابق نظر خودشان، جایی برای انبیا باقی نگذاشتند.
یادم هست زمانی که ما در کلاس پنجم ابتدایی درس میخواندیم، یک کتاب تاریخ عریض و طویل و پر از نقاشیهای بزرگ برای تاریخ ایران پیش از اسلام، تهیه کرده بودند که از سلسله ماد تا پایان ساسانیان را به طور خلاصه در آن نوشته بودند. در پایان چند برگی را برای تاریخ افسانهای پیشدادیان و کیانیان که فردوسی آورده، اختصاص داده بودند.
پس از پیروزی انقلاب در ایران برای یکی از کلاسهای راهنمایی، تاریخی تهیه کردند که در پایان یک بخش برای انبیاء اختصاص دادند که دقیقاً تقلید از دوره طاغوت بود و تاریخ انبیاء را افسانه حساب کرده بود. در اینباره نامهای به آقای حدادعادل نوشتم که… این هم نمونهای از نفوذ کابالیسم در میان خود ما.
پیشتر برخیها گفته بودند: تاریخ تمدن ویل دورانت، جایگزین کتاب عهد عتیق و عهد جدید (تورات و انجیل) در عصر مدرنیته است. اما امروز باید گفت: کتاب ویل دورانت تاریخ تمدنی است که مطابق اقتضاهای کابالیسم تدوین شده بود تا جایگزین هر کتاب دینی و هر نبوت باشد که به پایان رسیدن تاریخ کابالا، از تکوّن این ایده منصرفشان کرد. اکنون کابالا قدرتش را متمرکز کرده تا در زیر پوشش اتحاد مسیحی و یهودی در بستر کابالیسم، تاریخ نوین را که شروع شده، به «دجال بودن» متهم کند و جهان زیر سلطهی خود را برای مبارزه با تاریخ نوین آماده کند. میکوشد با استفاده از احساس دینی مردمان یهودی و مسیحی، آنان را برای مقابله با موعود آماده کند و هیاهوی آرماگدون را به راه انداخته است. اما همهی این کوششها برای به درازا کشانیدن مقطع عبور جامعه بشری از تاریخ کابالی به تاریخ نوین است. زیرا خودشان به روشنی درک کردهاند که در پایان تاریخ کابالا هستند.
ادیان سامی = ادیان ابراهیمی
قلم، بیان، نوشتهها و تبلیغات تحریف کنندهی مورخین دانشمند که برخی به طور دانسته (مانند ویل دورانت) و برخی ندانسته، در طول بیش از دو قرن کوشیدند که سومر و ابراهیم را غیر سامی معرفی کنند، باز امروز به دینهای یهودی، مسیحی و اسلام، ادیان سامی میگویند: حتی خودشان نتوانستند این اصطلاح را از محاورات شفاهی و قلمی خارج کنند و در تدوین متون از این اصطلاح استفاده نکنند.
حتی اگر فرهنگ معین را باز کنید (که از تاثیرات کابالیست معروف محمد علی فروغی بی نصیب نیست) میبینید که ابراهیم را سامی دانسته است. اهل تحقیق اگر دقت کنند؛ این موضوع را یک موضوع صد درصد استثنائی و آن را یک شگفت بزرگ تاریخی مییابند. البته اگر آب و هوا و جوّ بخارآلود کابالیسم ذهنشان را از توجه به این موضوع، کور نکرده باشد؛ به طوری که تا امروز کسی به این موضوع بس بزرگ و مهم توجه نکرده و همگان این نیزنگ کابالیستها را مثل حلوا بلعیدهاند.
سترونی و عقیم بودن این برنامه ابلیسی، یکی از دو لطف معجزهای است که خداوند به ابراهیم داده است: نجات از آتش. و مصون ماندن شخصیت او از تحریف. که در جلسهی بعدی به شرح خواهد رفت.
کاهنان و ابراهیم
در آن دوران که آکدیان بر کل سرزمین بینالنهرین (عراق) حکومت میکردند، آشور و سومر نیز تحت حاکمیت آنان بودند، کاهنان پیشگویی کردند: ابراهیم از مردم سومر متولد خواهد شد و بر علیه نظام اجتماعی آکد (سلطهی کابالیسم) قیام خواهد کرد.
باز تکرار میکنم: در مقاله «معجزه، کرامت، کهانت» از بیان شهید اول دانشمند بزرگ شیعی، هفت نوع کهانت را شرح دادهام که از آن جمله است ارتباط با شیاطین، ارتباط به نوع دیگر از جنّها، و تصفیه درون بدون ارتباط با شیطان و جن. و هر هفت نوع کهانت از آغاز تاریخ در جامعهها حضور داشتهاند و هر هفت نوعشان کفر و حرام مؤکد و گناه کبیره بل منشأ سلطهی ابلیس و کابالیسم بر تاریخ بشر است. و اِخبار از غیب یا کار معصوم است و یا کار کاهن.
فرمان دولت آکد صادر شد که ماموران مراقب زنان سومر باشند تا مولود موعود را شناسایی کرده و او را از بین ببرند. مادر ابراهیم او را در حومهی شهر «اور» از شهرهای سومر در غاری پنهان از چشم ماموران مونث و مذکرِ دولتی به دنیا آورد.
یکی از برنامههای ابلیس که همیشه به دست جریان کابالیسم اجرا شده، اعطای سمت در دربار به افراد خود فروختهی مردمان تحت سلطهشان بود و هست. در اتحاد شوروی در مرکزیت حزب کمونیست از آن همه مردمان مختلف که زیر سلطه روسها بودند، از هر کدام چند نفری عضویت داشتند. در دربار آکد نیز عموی ابراهیم از همانها بود که مثلاً نماینده سومریان بود.
کهانت (که همیشه به عنوان «تصوف» که امروز عرفان هم نامیده میشود) همیشه جاده صاف کن کابالا بوده و هست و وافرترین بهره را به قدرت کابالیسم داده است. اما در مواردی که خواست و قضای حتمی خداوندی بوده، کهانت نتوانسته کاری از پیش ببرد. ابراهیم حوالی ۴۰۰۰ سال پیش بزرگ شد و در بابل (پایتخت مشهور و معروف آکد در دورهی دوم) بر علیه نظام اجتماعی جامعهی کابالیست قیام کرد. ابتدا سمبلها و به قول قرآن شعارهای آنان را که پایهی ماهیت جامعه شان بود به زیر سؤال برد.
به گواهی تاریخ؛ در آن زمان در کشور وسیع آکد هر نوع پرستش آزاد بود غیر از توحید، بت پرستی، خورشید پرستی، ستاره پرستی. لیبرالیسم (آزادی همه چیز غیر از توحید) از همان آغاز، یکی از ویژگیهای قدرت کابالی بود. هر اندیشمندی میداند که توحید همیشه بر علیه راه ابلیس و کابالیسم بوده و هست.
«إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یسْمَعُ وَ لا یبْصِرُ وَ لا یغْنی عَنْک شَیئاً یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یأْتِک فَاتَّبِعْنی أَهْدِک صِراطاً سَوِیا یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیطانَ إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا [مریم/۴۲و۴۳و۴۴] آنگاه که ابراهیم به پدرش (عمویش که پدر خواندهی او بود) گفت: ای پدر چرا پرستش میکنی چیزی را که نه میشنود و نه میبیند و نه از چیزی بینیاز میکند ای پدر جداً برای من از دانش چیزی رسیده که به تو نرسیده، از من پیروی کن تا تو را به را ه صاف و راست رهنمایی کنم ای پدر پرستش نکن شیطان را زیرا که شیطان بر خدای بخشنده، متمرّد است.»
شیطان پرستی
در این بیان ابراهیم (ع) بتپرستی فرع بر شیطانپرستی است. سران جامعه آکد و سومر شخص ابلیس را نیز پرستش میکردند و مردم را به پرستش بتها تشویق میکردند. یعنی سران جامعه از آن جمله آزر هم خود ابلیس را میپرستیدند و هم بتها را، و مردم بتها را. این آیه دقیقاً هر دو پرستش را به آزر نسبت میدهد. تک تک مردم به دیدار ابلیس نمیرسیدند که او را پرستش کنند و امروز معلوم شده که سران کابالیسم همیشه در طول تاریخ به حضور شخص ابلیس رسیده و رسماً با او به گفتگوی حضوری میپرداختهاند.
«یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یمَسَّک عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکونَ لِلشَّیطانِ وَلِیا [مریم/۴۵] ای پدر جداً من میترسم که عذابی از جانب خداوند رحمان به تو برسد، پس بشوی دوست صمیمیتر شیطان.»
یعنی تا فرصت توبه و برگشت هست، برگرد میترسم در جزای گمراهی به نهایت صمیمیت با ابلیس برسی. [ولی: صمیمیترین دوست.]
«قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّک وَ اهْجُرْنی مَلِیا [مریم/۴۶] پدر گفت: ای ابراهیم تو از خدایان من روی گردان میشوی؟! اگر وا نایستی (ادامه دهی این راهت را) سنگسارت میکنم، از من دور شو.»
«قالَ سَلامٌ عَلَیک سَأَسْتَغْفِرُ لَک رَبِّی إِنَّهُ کانَ بی حَفِیاً وَ أَعْتَزِلُکمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلاَّ أَکونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا [مریم/۴۷و۴۸] ابراهیم گفت: سلام بر تو (یعنی من با تو دشمنی ندارم) برای تو از پروردگارم آمرزش خواهم خواست که او برای من مهربان است و دوری میگزینم از شما و از آن چه غیر خدا، میپرستید، و میپرستم پروردگارم را امید است که از دعای خدایم محروم و بدبخت نباشم.»
میگوید: فعلاً از تو دور نمیشوم برایت دعا میکنم اگر باز هدایت نشدی، تو و خدایانت را واگذاشته و دور میشوم. که بار دوم نیز با عمو مذاکره میکند.
«وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراک وَ قَوْمَک فی ضَلالٍ مُبینٍ [انعام/۷۴] و آن گاه که ابراهیم به پدرش (عمویش) آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگیری البته من میبینم تو و مردمت را در گمراهی آشکار.»
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأى کوْکباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلینَ [انعام/۷۶] پس آن گاه که شب (همه جا را) فرا پوشانید، ستارهای طلوع کرد،گفت این پروردگار من است وقتی که غروب کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم.»
«فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنی رَبِّی لَأَکونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ [انعام/۷۷] وقتی که ماه را تابنده دید گفت خدایم این است آنگاه که غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند از این مردم گمراه، خواهم شد.»
«فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ [انعام/۷۸و۷۹] وقتی که خورشید را تابنده دید، گفت: این بزرگتر است این است خدای من. وقتی که غروب کرد، گفت: ای مردم من، من از آن که شرک میورزید بریئ هستم من متوجه کردم روی خود را به سوی خدایی که آسمانها و زمین را آفریده است، در حالی که از همهی باورهای باطل به سوی حق روی میگردانم و من از مشرکان نیستم.»
ابتدا بتپرستی را نکوهش کرده و مردود میداند. سپس زمانی که ستارهپرستان در معبدشان جمع میشوند به آنجا رفته وانمود میکند که از آنان است و دین آنان را ابطال میکند. بعد از آن به معبد ماهپرستان، و در آخر به معبد خورشیدپرستان.
مناظرهی ابراهیم (ع) با سران مردم آکد و سومر
«وَ حاجَّهُ قَوْمُه [انعام/۸۰] قوم او با او به مناظره پرداختند.»
بدیهی است که همهی آن مردم با او به محاجه نپرداختهاند، نمایندگانشان یک همایش بزرگ ترتیب داده و با او به مناظره پرداختهاند. و تردیدی نیست که ملاء و مترف، و در کنارشان کاهنان بزرگ، او را ظاهراً به مناظره و در واقع به محاکمه کشیدهاند. و اگر گفته شود این همایش در مجلس سنای بابل بوده، دور از حقیقت نیست. همانطور که در مبحث «آریستوکراسی» گذشت.
گفت: «أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ [انعام/۸۰] با من مناظره و محاجه میکنید دربارهی خدا؟! در حالی که او مرا هدایت کرده است.»
یعنی کسی که به ماهیت نظام شیطانی که شما بر جامعه مسلط کردهاید، پی ببرد توان مناظره با او را ندارید و خودتان این را بهتر میدانید پس چرا با من به محاجّهی بیهوده میپردازید.
«وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکونَ بِه [انعام/۸۰] در حالی که من از خدایان شرکی شما هیچ ترسی ندارم.»
زیرا پی بردهام که آنها کارهای نیستند.
«إِلاَّ أَنْ یشاءَ رَبِّی شَیئا [انعام/۸۰] مگر (تنها از این که) پروردگارم چیزی را مشیّت کند (میترسم) علم پروردگار من همه چیز را شامل است.»
«أَ فَلا تَتَذَکرُونَ [انعام/۸۰] آیا (بنا دارید) بیدار نشوید؟!»
«وَ کیفَ أَخافُ ما أَشْرَکتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکمْ أَشْرَکتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ ینَزِّلْ بِهِ عَلَیکمْ سُلْطاناً [انعام/۸۱] چگونه بترسم از آن چیزها (بتها) که بر خداوند شریک قرار دادهاید در حالی که خداوند هیچ سلطهای برای آنان دربارهی شما قرار نداده است!»
تبتها بر شما سلطهای ندارند شما به اختیار خود آنان را بر خود و بر جامعه مسلط کردهاید.
گویا به ابراهیم گفتهاند: ثبات، نظم و امنیت جامعهی ما بر اساس همین نظام پرستشی استوار است تو میخواهی امنیت جامعه را بر هم بزنی. که در پاسخ میگوید: «فَأَی الْفَریقَینِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُون [انعام/۸۱] کدامیک از دو گروه (دو جریان توحیدی و شرک) سزاوار امنیت هستند؟! اگر باشید دانایان.»
امنیتی که شما بر قرار کردهاید، بر پایه ظلم، ستم و استثمار است، شما اساساً استحقاق سخن گفتن از امنیت را ندارید، امنیتی که مبتنی بر ترس و بیم باشد، امنیت نیست؛ شما شدت بیامنیتی را امنیت مینامید.
ابراهیم (ع) در این بیان، بزرگترین دستآویز تاریخی کابالیسم را به محاکمه کشیده و فاش میکند. قدرت ابلیسی در همیشهی تاریخ، شدت بیامنیتی را امنیت نامیده است. امروز نیز قدرت مرکزی کابالیسم به هر گوشهای از دنیا یورش نظامی میکند که مثلاً امنیت جهانی را حفظ کند.
«إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ [انعام/۸۱] اگر باشید دانایان.» با این جمله نیز ادعای دانش و علم نظام کابالیستی را به زیر سوال میبرد که مدعی بودند به وسیله علم و دانش جامعه بینالنهرین را به تمدن رسانیدهاند. میگوید شما نادانهایی بیش نیستید که جریان تکامل بشری و حرکت تمدن را که یک حرکت جبری الهی در آفرینش بشر است، به بیراهه بردهاید که تمدن ابلیسی شده است.
گفت: «الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولیک لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ [انعام/۸۲] آنان کهایمان آورند و ایمانشان در لباس ظلم نباشد، آنان هستند که برایشان امنیت محقق میشود و آنان ره یافتگانند.»
نکتهی مهمی را تذکر میدهد: هم شما (سران) میدانید که خداوند هست و واحد هم هست و هم من. لیکن شما عمداً این اعتقاد را در لباس و پوشش بتپرستی در آوردهاید که نظام ستم و سلطهیتان را بهوسیلهی آن توجیه کنید.
خداوند در ادامه میفرماید: «تِلْک حُجَّتُنا آتَیناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّک حَکیمٌ عَلیم [انعام/۸۳] اینگونه است منطق، استدلال و دلایل ما که به ابراهیم دادیم تا بر مردم خود استدلال کند. کسی را که بخواهیم (اینگونه) در درجات بالا میبریم، که پروردگارت حکیم است و علیم.»
ادامه دارد…
نویسنده: آیتالله مرتضی رضوی
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: