متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت سیویکم رسوب کابالیسم
شیطان مجسم نشسته بر تخت سلیمان
در قسمت قبل گفته شد برای اولینبار بود که ابلیس یکی از شیاطین را مجسّم کرده و عملاً بر سریر حکومت نشاند. سنّت ابلیس این است که همیشه خواستههایش را به دست انسانها انجام دهد و برنامههایش را به وسیله انسانها پیاده کند و برای این سنتش دو رویه دارد:
۱- برای اهدافی که درباره افراد انسان دارد، معمولاً از وسوسهی قلبی استفاده میکند و خیلی کمتر و در موارد بس نادر مجسّم و مشهود ظاهر میشود.
2- برای اهدافی که دربارهی جامعه به عنوان جامعه در نظر دارد، تنها با گروه معینی که در ماهیت جامعه موثّر هستند، تماس میگیرد. در این رویه علاوه بر وسوسهی قلبی آنان، در موارد لزوم با سران آن گروه بهطور مجسم و مشهود، به شور و مشورت مینشیند و برایشان برنامهریزی میکند.
ابلیس دربارهی جامعه بنیاسرائیل در زمان داوود نتوانست به اهداف خود برسد. خداوند چیزی به داوود داده بود که زمینهی عوامفریبی را از ابلیس سلب کرده بود؛ وقتی که زبور میخواند کوه با او همصدا میشد و مرغان جمع شده با او هم آواز میشدند:
«وَ لَقَدْ آتَینا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدید [سبأ: ۱۰] و به تحقیق دادیم به داود از نزد خودمان یک موهبت استثنایی؛ ای کوهها با او همصدا شوید و نیز مرغان. و نیز نرم کردیم برای او آهن را».
یک موهبت استثنایی به این پیامبر غیر اولوالعزم داده شده که به پیامبران اولوالعزم داده نشده، و این موجب شده بود که زمینهی عوامفریبی از دست ابلیس و افراد کابالیست گرفته شود. و تجربیات پیشین از سامری، قارون و بلعم باعور نیز بر بصیرت مردم افزوده بود.
«وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یسَبِّحْنَ وَ الطَّیرَ وَ کنَّا فاعِلین [انبیاء : ۷۹] و مسخّر کردیم بر داود کوهها را که تسبیح میکردند و مرغان را و بودیم کنندهی این کار».
جملهی «وَ کنَّا فاعِلین» نشان از مظلومیت قرآن است؛ همیشه عدهای بودهاند که توان پذیرش اینگونه معجزات را نداشتهاند، و باصطلاح اینگونه امور را «متافیزیکی» نامیده و انکار میکردند. حتی برخی از دینداران در صدد تأویل میآمدند که قرآن با این جمله میگوید: باور کنید که ما این کار را انجام دادهایم و در صدد تأویل نباشید.
اما امروز که پرده از راز کابالا افتاده میبینیم که کابالیستها متافیزیکیتر از ما بودهاند تنها عدهای سبک مغز را به عنوان دانشمند، مغرور کرده و به جنگ ادیان بسیج کرده بودهاند تا همهی مصادیق غیب حتی وجود خود ابلیس را نیز انکار کنند، زیرا هدف ابلیس از این طریق حاصل میگشت. در حالیکه همیشه کاهنان مرتبط با ابلیس در دربار قدرتهای کابالیست بودهاند، حتی در کاخ سفید آمریکا در همین امروز، و گاهی نیز با ابلیس جلسهی رسمی مشورتی تشکیل میدادند.
ظاهراً خداوند كه میخواست نمونهای از نظام اجتماعی ولایتی را گرچه به طور موقت، نشان دهد، از زمینهی فعالیت و سلطهی ابلیس بر بشر کاسته بود، آن هم فقط در یک کشور کوچک.
ابلیس پای از گلیم خود بیرون نهاد
در آن گفتگو میان خداوند و ابلیس، مقرر شد که خداوند به او مهلت دهد و او به اغوای اولاد آدم بپردازد نه اینکه عملاً بر مردم حکومت کند. داوود از دنیا رفت و پسر سیزده سالهاش به جای او نشست. ابلیس امیدوار گشته بود اما سلیمان در اولین سخنرانیش دوباره او را مایوس کرد:
«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ کلِّ شَیءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبین [نمل : ۱۶] سلیمان جانشین داوود شد و گفت: ای مردم به ما آموختند زبان مرغان را و داده شده به ما از هر چیز البته این نعمت استثنائی است آشکارا».
اما همنوایی مرغان و همآوازی کوه با سلیمان نبود و این یک امیدواری برای ابلیس بود؛ سلیمان از این دو پشتوانه، محروم بود. ابلیس که چنین دید از فرصت استفاده کرد با گستاخی تمام پای از گلیم خود بیرون نهاد و یک شیطان را به قیافه سلیمان در آورد و در غیاب سلیمان که به بیرون از شهر رفته بود به جای او بر اریکهی حکومت نشانید. سلیمان (ع) آوارهی کوه و بیابان شد، به سجده افتاده و گفت: خدایا اگر قرار آفرینش بر این است که انسان بر شیاطین حکومت نکند، این قرار هم هست که شیطان به طور مجسّم و عملاً بر انسان حکومت نکند. خدایا خودت میبینی که ابلیس از این قرار آفرینشی پای فراتر نهاده و آن را درهم شکسته است. به من حکومت و قدرتی عطا کن که استثنائاً خارج از قرار اول باشد و من بتوانم بر شیاطین مسلط باشم:
«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا ینْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّاب [ص : ۳۵] پروردگارا بر من ببخش و هبه کن به من حکومتی را که قرار است به هیچکس بعد از من ندهی، و تویی بسیار توانا بر هر هبهای».
دعایش مستجاب شد، نه فقط به خاطر اینکه او یک پیامبر و مستجابالدعوه بود، بلكه خود ابلیس (نیز با گستاخی که کرده بود) زمینه را بر استجابت دعای او فراهم کرده بود.
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیثُ أَصاب [ص : ۳۶] مسخّر کردیم بر سلیمان باد را که به امر او میوزید و به نرمی با هر چیز برخورد میکرد».
این موهبت (که شرحش خواهد آمد) به جای همآوازی کوه و مرغان، به او داده شد.
«وَ الشَّیاطینَ کلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ وَ آخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفاد [ص : ۳۷و۳۸] و مسخر کردیم بر او شیطانها را هر بنّا و غواص (که لازم داشت)، و نیز شیاطین دیگر که در بندهای اسارت او بودند».
اینک سلیمان (ع) به حکومت برگشته و شیاطین را به خدمت گرفته است.
افسانه
پیش از ادامهی بحث لازم است کمی درباره این باد که در اختیار سلیمان (ع) گذاشته شده بود، درنگ کنیم: در آیهی پیش دیدیم که یک باد نرم بوده نه شدید. اکنون به آیهی دیگر توجه كنید:
«وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتی بارَکنا فیها وَ کنَّا بِکلِّ شَیءٍ عالِمین [انبیاء : ۸۱] و در اختیار سلیمان گذاشتیم باد وزنده را که با فرمان او بر سرزمینی که برکتش دادیم میوزید و بر هر چیز عالم بودیم».
آیهی پیش نصّ بود در اینکه آن باد یک باد نرم بود. و این آیه محدودهی وزش آن را تعیین میکند و میبینید این آیه به طور نص میگوید «تَجْری بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتی بارَکنا فیها». یعنی این باد به امر سلیمان فقط در سرزمین «أرض مبارک» که به اجماع همگان مراد از آن فلسطین است، میوزید. نه خارج از آن.
اما آن همه افسانه ساختند؛ سلیمان خود و حرمسرا و لشکریانش را بر باد سوار میکرد و همهی جهان را میگشت (!) یهودیان کابالیست که در دورهی خلفا تفسیر قرآن را منحصراً در اختیار داشتند اینهمه افسانهها را وارد تفسیر قرآن کردند که باز باید با تأسف گفت به برخی از متون حدیثی ما نیز نفوذ کرده است. باید گفت ماجرا فراتر از اسرائیلیات است افسانههایی را وارد تفسیر قرآن کردهاند که نه در متنی از متون اسرائیلیات پیدا میشود و نه در فرهنگ یهود. بلایی بر سر تفسیر قرآن آوردهاند که در آئینهای تحریف شده نیز وجود ندارد، بلکه در خورجین هیچ افسانهسرایی یافت نمیشود.
باد و تب نوبه
نوبه نام قدیم سودان است که در گذشتههای دور گاهی به همهی شمال آفریقا اطلاق میشد، سالانه در موسمی از سال جریان هوا تب نوبه و حتی طاعون را از سودان به صحرای سینا و فلسطین و نیز سرزمین عرب، میآورد و موجب آفات و تلفات بسیاری میگشت که در زمان داوود (ع) کشتار عمومی به راه انداخته بود [۱] و پیش از آن هم همهساله رخ میداده. ظاهراً میتوان گفت از خصوصیات فلسطین و صحرای سینا شده بود. خداوند باد دیگری در اختیار سلیمان گذاشت که از مدیترانه در خلاف جهت باد نوبه میوزید و از آن بلای موسمی همه ساله جلوگیری میکرد.
بعدها در میان برخی جوامع به تبی که به طور متناوب عارض کسی میشد، تب نوبه گفتند که متخذ از «نوبت» است و ربطی به تب نوبه ندارد. این باد خیلی شدید نبوده قرآن سرعت وزش آن را تعیین کرده است:
«غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْر [سبأ : ۱۲] تا صبح مسیر یک ماه و تا شب مسیر یک ماه را طی میکرد».
اینک مسیر یک ماه را محاسبه کنیم: کاروانها در یک شبانه روز یک «منزل» را طی میکردند؛ هر منزل معادل چهار فرسخ بوده و هست که قصر نماز و افطار صوم را امروز نیز با آن محاسبه میکنیم. و هر چهار فرسخ تقریباً معادل ۲۲ کیلومتر است. و باد مذکور در یک شبانه روز مسیر دو ماهه کاروان را میرفته است:
مسیر کاروان در یک ماه- کیلومتر ۶۶۰=۳۰×۲۲
مسیر کاروان در دو ماه- کیلومتر ۱۳۲۰=۲×۶۶۰
کیلومتر در ساعت، ۵۵=۲۴÷۱۳۲۰
اما ببینید با وجود این دو نصّ دقیق قرآن، چه افسانههایی دربارهی این باد ساختهاند.
مطابق احادیث، جریان هوا یک کار دیگر نیز برای سلیمان انجام میداد؛ گاهی خبرهای لازم را به او میرسانید. آیا با ابزارهای رادیویی مثل آنچه امروز هست یا به طور طبیعی؟ برای ما معلوم نیست. مهم این است که آن باد را با این جریان هوا اشتباه نکنیم که هر دو در احادیث «ریح» نامیده شدهاند.
همهگیر شدن و رسوب کابالیسم در میان یهودیان
جذر و مدّ دو جریان آئین موسی (ع) و کابالیسم، از روز مبعث موسی تا به امروز به شش دوره تقسیم میشود:
۱- دوره اصطکاک: این دوره از آغاز بعثت موسی (ع) تا وفات آن پیامبر است؛
در این دوره کابالیسم به طور ظاهراً متناوب و باطناً به صورت یک جریان مداوم، هرازگاهی تلنگرهای شدید و بنیانکن بر جامعه موسی وارد میکند: سامری، بلعم باعور و قارون سه شخصیت کابالیست هستند که هرکدام حادثهی بزرگی آفریده و اضطراب اساسی بر جامعه وارد کردند.
تلنگرهای جامعه شکن و اضطراباتی ریشه برانداز که همگی در ظاهر شکست خوردند. اما میبینیم که هرسه به طور خزنده جریان داشتهاند و هرسه در دوره ششم (که بحثش خواهد آمد) کاملاً بر جامعه مسلط شدند و محتوای اصول و فروع آئین یهود را تشکیل دادند و تنها نام و عنوان دین یهود باقی ماند.
برنامه بتپرستی سامری در دوره ششم (پس از سلیمان) رسماً پذیرفته شد و هرکدام از دو دولت یهودی مجسمه گاو طلائی سامری را در معبدشان قرار دادند.
زرپرستی قارونی و باور عقلی و روانی به «اصالت مال»، خصلت اصلی و بینش اساسی یهودیان گشت، تا امروز.
حضور علم و عالم، دانش و دانشمند در خدمت قدرت کابالی (یعنی همان نقشی که بلعم باعور داشت)، علاوه بر قدرتهای درون یهودی، در دورهی ششم در خدمت قدرتهای کابالی برون یهودی، تا جایی کار کردند که باید دانشمندان یهودی را «به وجود آورندهی عصر مدرنیته» نامید.
عقیبا
در آن دورهی اول که زمان خود حضرت موسی است یک ماجرای دین برانداز دیگر رخ داده که نام رهبر آن چندان به زبانها و قلمها نیامده، این جریان عبارت است از «محسوس خواهی»؛ مردم بنیاسرائیل از موسی (ع) خواستند تا خدا را به طور محسوس که با چشمشان او را مشاهده کنند، به آنان نشان دهد:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون [بقره : ۵۵] و آن گاه که گفتید: ای موسی به تو ایمان نمیآوریم مگر این که خدا را مشاهده کنیم آشکارا. پس صائقه گرفت شما را در حالی که مینگریستید».
از جهتی این ماجرا با ماجرای سامری و گوسالهاش، ارتباط دارد. یعنی پس از حادثه بزرگ گوساله گفتهاند: خیلی خوب ما از بت و بتپرستی صرفنظر کردیم، اکنون از شما میخواهیم که خدا را به ما نشان بدهی تا ما نیز مانند جامعههای دیگر خدایمان را مشاهده کنیم.
لیکن این فتنهی جدید نمیتوانست کار سامری باشد زیرا موسی او را محکوم به (لامساس) کرده بود؛ یعنی با هیچکس تماس نگیرد. گرچه سران کابالیست در همیشهی تاریخ توانستهاند از گوشهی انزوا نیز به تحریکات خودشان ادامه دهند.
به نظر میرسد آنچه در حدیثها خواندیم که ابلیس افرادی را در کنار موسی کاشته بود به اسامی: سامری، عقیبا، قارون، بلعم باعور، شاید رهبری این فتنه با عقیبا بوده است که مثلاً فردی متفلسف بوده و این اندیشهی فلسفیگونه را به ذهن و زبان مردم بنیاسرائیل انداخته است. میبینیم موسی (ع) با علم کامل بر بطلان خواستهی قوم، و نادرستی آن، با این خواستهی نامشروع و غیرممکن که بدتر و غلطتر از گوسالهپرستی بود، با تحمّل و مماشات رفتار میکند، نه مانند ماجرای سامری که با خشم و غضب بر خورد کرد و نه مانند ماجرای قارون اقدام میکند. بلکه گروه هفتاد نفری از میانشان به عنوان نمایندگان بنیاسرائیل با خود به بالای کوه میبرد و خواستهشان را به خداوند عرضه میکند. ظاهراً در این مورد غیر از این چارهای نداشته است زیرا این بار ابلیس با نرمترین جنگ نرم با موسی به مبارزه برخاسته بود.
دورهی دوم: فقر، جهل میآورد. و برعکس. یعنی جهل نیز فقر میآورد. مردمی که نسلهای متمادی در طول ۴۰۰ سال، بردگی را تحمل کردهاند و چشمشان به دست مصریان بود تا چیزی به اینان بدهند، اینک آزاد و مستقل شدهاند، هر روز گرفتار افکار نمایندگان ابلیس شده و فتنه بر پا میکنند. و اصلاح چنین جامعهای دشوار – بلکه محال – است. تا زمانی که نسل حاضر از بین برود و نسل جدید در دورهی آزادی و استقلال به وجود آید. و این یک اصل است که هر انقلاب اجتماعی اعم از انقلاب الهی و انقلاب غیرالهی، با آن مواجه است.
نسل حاضر به رهبری یک پیامبر اولوالعزم، اصلاح نگشت. اما نسل دوم به رهبری یوشع بن نون، به موفقیتهای بزرگی رسید و یک قدرت ولایی پدید آورد و جامعه بنیاسرائیل به محور حاکمیت ولایی قرار گرفت که ابلیس و کابالیسم در این دوره دربارهی بنیاسرائیل به شدت وامانده شده بودند.
دورهی سوم: بالاخره جریان کابالیسم توانست قدرت ولایی را از بین ببرد و بنیاسرائیل به صورت دوازده قبیله با نظام طوایفی اداره میشد اما هر روز مورد هجوم هکسوسها از شرق و مصریان از غرب، و دیگر قبایل قرار داشت. در این دوره ابلیس میخواست اساساً قومی به نام بنیاسرائیل را از صفحه روزگار بردارد که باز خدا توسط پیامبری به نام «سموئیل» به دادشان رسید و دولت مرکزی از نو تأسیس شد. به این دلیل است که در قرآن دربارهی بنیاسرائیل عبارت «فَضَّلْتُکمْ عَلَى الْعالَمین» [بقره : ۴۷] آمده، یعنی لطفها و عنایتهایی که خداوند به بنیاسرائیل کرده بر هیچکدام از مردمان دیگر نکرده است: نجات از بردگی، شکافتن دریا، هدایت و حمایتشان به وسیله پیامبران متعدد، تقویت داود (ع) با معجزات و همآوایی کوه و مرغان، مسلط کردن سلیمان (ع) بر باد و شیاطین و…
دورهی چهارم: عصر طالوت (شائول)، داوود و سلیمان:
که باز قدرت ولایی با عنایات و تفضلات ویژهی خداوند تشکیل یافت، که به طور اختصار بحث شد.
دورهی پنجم: از وفات سلیمان تا پایان دورهی اسارت در بین النهرین:
این بار با حملهی بخت النصر (بنو آکد نصر) باز به صورت یک جامعه برده در آمدند و این بار حتی سه چهار نفر از پیامبرانشان مانند دانیال، حبقوق و ارمیا نیز در اسارت به سر میبردند و ابلیس به مراد خود رسیده بود و آنان را در زیر یوغ قدرت کابالیست بابل قرار داده بود.
دورهی ششم: از حملهی کورو (کوروش) پادشاه ایران به بابل، تا امروز؛
در این زمان شرایط جهانی عوض شده بود. جامعهها به جامعههای خاورمیانه محدود نبود، جامعههایی در هند، قفقاز، شمال قفقاز (روسیه)، اروپا و… پیدایش یافته و هرکدام تمدنی را به راهانداخته بودند. ثقل قدرت کابالیسم چرخیده و دور زده بود؛ از سومر به آکد، از آکد به مصر و آشور، مجدداً از مصر به آکد برگشته بود که قدرت جوان دیگر پدید میآید و بابل را در هم میکوبد و بنیاسرائیل رها شده و در همهی جوامع آن روز پراکنده میشوند به ویژه در جامعه ایران، به طوری که دو پیامبر نامدارشان (دانیال و حبقوق) در ایران زندگی و وفات میکنند. پس از آن، نبوت در میان مردمان پراکندهی بنیاسرائیل، قطع میشود لیکن باز خداوند عنایت کرده و در میان آن گروه که به بیتالمقدس برگشته بودند پیامبرانی مانند زکریا برایشان مبعوث کرده است که آن زمان نیز با پایان عمر زمینی عیسی (ع) پایان مییابد.
خواهیم دید از روز وفات سلیمان تا به امروز مردم یهود ظاهراً یهودی و پیرو دین موسی اما دقیقاً باورها و عقایدی دارند که نه در اصول و نه در فروع ربطی به موسی (ع) ندارد، در خدمت کابالیسم هستند و اولین و بهترین خدمات را به ابلیس و کابالا کردهاند؛ این همه «ایسم»ها را آنان به وجود آوردند و تمدن بشری را در بستر ابلیسی و کابالیستی جاری کردند و نگذاشتند در بستر انسانی جاری شود.
شوالیههای معبد
این روزها در اینترنت؛ در سایتها و مقالهها، به طور متعدد و مکرر، سخن از کتابهایی آمده که شوالیهها در جنگهای صلیبی از معبد سلیمان به دست آوردهاند و کابالیسم با استفاده از آن کتابها، تقویت و حیات مجدد یافته است.
مطابق آنچه در احادیث اهل بیت (ع) آمده، باید گفت: این موضوع فقط یک بخش از دو بخش برنامهی ابلیس بوده است؛ بخش دیگر آن کتابهایی بوده که ابلیس در کاخ سلیمان در زیر تخت او پنهان کرده بود. بنابراین؛ کتابهایی در کاخ سلیمان پنهان شده بودهاند و کتابهایی در معبد سلیمان.
کتابهای پنهان شده در کاخ
به یک حدیث از امام باقر (ع) توجه کنید:
«… فَلَمَّا هَلَک سُلَیمَانُ وَضَعَ إِبْلِیسُ السِّحْرَ وَ کتَبَهُ فِی کتَابٍ ثُمَّ طَوَاهُ وَ کتَبَ عَلَى ظَهْرِهِ هَذَا مَا وَضَعَ آصَفُ بْنُ بَرْخِیا لِلْمَلِک سُلَیمَانَ بْنِ دَاوُدَ مِنْ ذَخَائِرِ کنُوزِ الْعِلْمِ مَنْ أَرَادَ کذَا وَ کذَا فَلْیفْعَلْ کذَا وَ کذَا ثُمَّ دَفَنَهُ تَحْتَ السَّرِیرِ ثُمَّ اسْتَشَارَهُ لَهُم : وقتی که سلیمان وفات کرد، ابلیس سحر را تدوین کرد و آن را در طوماری نوشت، سپس آن را لوله کرده و بر پشت آن چنین نوشت: این است آن چه آصف بن برخیا برای «شاه سلیمان» تدوین کرده است که ذخائری از گنجهای علم است؛ هرکس چنین و چنان اراده کند، چنین و چنان کند. آنگاه آن طومار را در زیر تخت سلیمان دفن کرد و آن را برای آنان (پیروان شیطان) به عنوان یک نسخهی مشورتی (راهنمایی) قرار داد».
توضیحات:
1- این حدیث در تفسیر «البرهان» ذیل آیه۱۰۲ سورهی بقره [۲] آمده است.
2- در چاپ «آفتاب» که از نو توسط موسسهی اسماعیلیان اُفست شده و با تصحیح آقایان موسوی زرندی و تفرشی بازرجانی، طبع شده است کلمهی «استشارهُ» با دو حرف «تـ» به صورت «استتارهُ» آمده است. در این صورت معنی جمله چنین میشود: و آن را برای آنان (پیروان ابلیس) پنهان کرد.
در متن بحار (ج۶۰ ص۲۷۹) به صورت «استثارهُ» آمده اما مصحح محترم بحار در پاورقی به نقل از همین البرهان، پس از حرف «تـ»، حرف «ثـ» و به صورت «استثارهُ» آورده است. ظاهراً نسخهی دیگری از البرهان در دسترس ایشان بوده است.
اگر لفظ «استثاره» پذیرفته شود معنی چنین میشود: سپس آن را برای آنان ظاهر و باز کرد. [۳] ادامهی حدیث نیز همین معنی را تایید میکند:
«فَقَرَأَهُ فَقَالَ الْکافِرُونَ مَا کانَ سُلَیمَانُ یغْلِبُنَا إِلَّا بِهَذَا وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ بَلْ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ نَبِیه : سپس آن را بر آنان خواند. کافران گفتند: سلیمان به وسیله همینها بر ما مسلط میشد. و مؤمنان گفتند: او بنده و پیامبر خدا بود».
۳- این دو جملهی اخیر به وضوح نشان میدهد که آنچه امروز در تورات دربارهی سلیمان مشاهده میکنیم همان گفتار کافران و کابالیستها است که شخصیت او را تحریف کردهاند، همانطور که در مباحث پیشین گذشت.
۴- این حدیث علاوه بر اینکه کتابها (نوشتهها)ی دیگری را در کنار کتابهای معبد معرفی کرده و چگونگی ماهیت کتابهای معبد را نیز برای ما معرفی میکند، ما را به موضوع دیگر نیز رهنمون میشود که:
کتابهای ابلیس و کابالیستی در (باصطلاح) ملک سلیمان دو نوع بوده: یکی برای کابالیستهای همان عصر که ابلیس از زیر تخت سلیمان در آورده و در اختیار جریان کابالیسم قرار میدهد. و نوع دوم را در معبد دفن کرده و برای پیروان آیندهی خود نگه داشته است.
۵- در این حدیث به ماهیت آن نوشتهها که ابزار سلطه بر دیگران بوده، تصریح شده است.
این روزها مشخص شده که آن همه «ایسم»ها که پایههای مدرنیته شدند و به نام علم و اندیشه به خورد مردمان جهان داده شدند و خیلی از افراد با ژست دانشمند آنها را رواج دادند، از همان نوشتههای ابلیس نشأت یافتهاند.
و این که اکثریت قریب به اتفاق آورندگان «ایسم»ها یهودی بودند تایید دیگری بر این واقعیت است.
و باید سوگمندانه اذعان کرد: گروهها و افراد فراوانی در همه جای جهان، طوطیوار و میمونگونه از این فریبهای ابلیسانه پیروی کردند و افتخار میکردند که دانشمند علوم انسانی هستند.
نویسنده: آیتالله مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] بحار، ج۱۴ ص۱۴
[۲] آیهای که موضوع بحث مقالهای تحت عنوان «کهانت قویترین سلاح براندازی نبوتها» بود که دربارهی یهودیان کابالیست میفرماید: «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى مُلْک سُلَیمانَ وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ وَ لکنَّ الشَّیاطینَ کفَرُوا یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکینِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکفُرْ فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یتَعَلَّمُونَ ما یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یعْلَمُون» در آن مبحث وعده داده شد که تکمیل بحث در این مقاله بیاید.
[۳] استثار- از مادهی «ثَور»: باز کرد، آشکار کرد
رسوب کابالیسم ، رسوب کابالیسم ، رسوب کابالیسم ، رسوب کابالیسم
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
خسته نباشيد
خواهش میکنم یه کانال هم در پیام رسان سروش درست کنید تا امثال بنده که از تلگرام صهیونیستی استفاده نمیکنن هم از مطالبتون استفاده کنند
با تشکر
با سلام. انديشكده در سروش هم حضور دارد:
https://soroush-app.me/channel/jscenter
دعا تا ظهور آقا امام زمان(ع)