رنسانس: آغاز تمدن شیطانی غرب تمدن شیطان
با مهار ظاهری تمدن اسلامی در ایران و مجموعه خدمات دولت عثمانی به غرب، زمینه برای استقرار حاکمیتی که شیطان از روز نخست به دنبال ایجاد آن در زمین بود فراهم شد. این حاکمیت شیطانی لزوماً بدین معنی نبود که تمامی عناصر این تمدن ساخته و پرداختهی شیطان باشد، چرا که اساساً شیطان توان انجام چنین عملی را ندارد. در جریان نفوذ در امت موسای کلیم (ع) و تشکیل حزب شیطان نیز نهایتاً ثمرهی تلاشهای این پیامبر بزرگ در سازماندهی قوم یهود بود که یکسره در اختیار شیطان قرار گرفت. در اینجا نیز مواد خامی که در اختیار این حزب قرار داشت، عناصری تمدنی بود که از بقایای حکومت بیزانس، تمدن مصطلح اسلامی و از همه مهمتر تمدن واقعی اسلامی -به ویژه در حوزهی دانش- در آن دوره موجود بود. (۱)
در بازگشتی به گذشته برای تصویر نمودن وضعیت دوره کنونی رنسانس، حدود ۱۰۰۰ سال پیش از این در سال ۳۹۵م امپراتوری روم -که اینک به آیین مسیحیت درآمده بود- با همان الگوی تکراری اختلاف میان مردمی که نام دینی الهی را بر خود برمیگزینند، به دو پارهی غربی و شرقی تجزیه شد. در سال ۴۷۶م روم غربی مورد تاخت و تاز اقوام ابتدایی و مهاجمی چون ژرمنها، مجارها و فرانکها قرار گرفت که همگی نیاکان کشورهای امروزی اروپا هستند.
فاصلهی میان سال ۳۱۳ که در آن کنستانتین، امپراتور روم، با صدور فرمان میلان (۲)، تساهل رسمی نسبت به مسیحیت را اعلام کرد، سال ۳۳۷ که در آن در بستر مرگ به عیسی مسیح ایمان آورد، و سرانجام سال ۳۸۱ که در آن امپراتور تئودوسیوس گام نهایی را برداشت و مسیحیت را دین رسمی امپراتوری خواند، با این دو تاریخ (یعنی: ۳۹۵ و ۴۷۶) از لحاظ تمدنی بسیار اندک است و نشان می دهد که حزب شیطان حتی تحمل استقرار رسمی دینی ولو تحریفشده را در اروپا نداشت و مقدمات حمله به آن را فراهم نموده است. در نتیجهی این حملات شهر رم سقوط کرد و جلوههای تمدنی روم چون شهرنشینی، تجارت و دانش نیز برای مدتها به فراموشی سپرده شد. این آغاز دورانی بود که در مقابل قرون قدیم -که دوران تمدنهای یونان و روم باستان را در بر میگیرد- و قرون جدید پس از رنسانس، دورهی “قرون وسطا” نام گرفت.
این نوع نامگذاری متأسفانه رنسانس را نقطهی محوریِ تحلیلِ تاریخ تمدن قرار داد. از آنجا که عمدهی تاریخنگاریها و تحریفات آن مربوط به پس از این دوره میباشد، این تصور قالبی به شکلی جداناشدنی بهعنوان یکی از باورهای جدی مردم جهان در آمد. بر اساس این باور، هر آنچه که در دوره قرون وسطا شکل گرفته -از جمله حاکمیت دین و کلیسا بهعنوان مهمترین ممیّزهی آن- ابتدایی، عقبمانده و منفور است و تمدن واقعی بشر مربوط به دوران پس از این روزهای تاریک است که از حاکمیت دین خلاص شد و بهسوی انسانمحوری حرکت نمود!
امپراتوری بیزانس (امپراتوری روم شرقی) در سال ۵۵۵ میلادی، در وسیعترین حالت آن از زمان سقوط امپراتوری روم غربی (حکومتهای دستنشانده بهرنگ صورتی نمایش داده شدهاند)
اما روم شرقی از این حملات مصون ماند و آنچه پس از این در تاریخ -از جمله تاریخ اسلام- بهنام روم مشهور است، این بخش شرقی از آن است که تا شروع رنسانس به حیات خود ادامه داد. در بخش غربی که فئودالها و شوالیهها به حاکمیت رسیده بودند، جریان علم و دانش و تمدنسازی به شکلی ضعیف و نه مشابه آنچه در سرزمینهای اسلامی اتفاق افتاد، تنها در کلیسا پیگیری میشد. این ایفای نقش مهم در حفظ علم و دانش در آن شرایط بحرانی، بعدها به عنوان “انحصاری کردنِ دانش” اتهامی جدی متوجه کلیسا نمود.
ادبیات، فلسفه، منطق، ریاضیات، و نجوم، مواد درسی و علمی دیرهای راهبان مسیحی بود که اختصاص به امر آموزش داشت. در این دیرها ظاهراً برخلاف آنچه در تمدن اسلامی گسترش یافت، خبری از علوم تجربی نبود. همین امر، اندک اندک منجر به دورشدن کلیسا از مردم و فراهم شدن زمینه شکلگیری پروتستانتیزم شد. امور کلیسا به شکل متمرکز و زیر نظر پاپ از طریق سراسقفها که بر تمامی کلیساهای یک کشور نظارت داشتند، و جدا از حاکمیت فئودالها اداره میشد. فئودالها حق دخالت در امور کلیسا را نداشتند و این امر در طول زمان قدرت زیادی برای پاپ و کلیسا ایجاد نمود.
از لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز ساکنشدن این اقوام همراه با مسیحیشدن آنان صورت گرفت. شارلمانی پادشاه فرانکها که بزرگترین پادشاه اروپا در نیمه نخست قرون وسطا دانسته شده، با همراهی پاپ، مسیحیت را در اروپا گسترش داد. پس از شارلمانی از استمرار الگوی قدرت او جلوگیری شد و در شرق اروپا روسها و مجارها و در غرب آن انگلها و ساکسونها در بریتانیا، فِنها در فنلاند و دَنها در دانمارک مستقر شدند. مدیریت صحنه در روم و سرزمینهای اسلامی هر دو از یک الگوی تکراری و شیطانی تبعیت میکرد. در دوران معاصر و پس از انجام مأموریت و سپس بروز ناتوانی در این الگوی اروپایی، اتحادیه اروپا مسؤولیت انسجام دوبارهی این قاره را برعهده گرفته است.
نقشهی اروپا در ۸۱۴ میلادی
در جریان جنگهای صلیبی و تحولات پس از آن شهرنشینی مجدداً احیا شد و سبب تضعیف فئودالیسم و قدرت فئودالها شد. اندک اندک نقشه جدید اروپا برای انجام مأموریت تازه در حال شکلگیری بود. با اخذ مالیات از فئودالها و مراجعه آنان به بازرگانان و بانکدارها -که شغل مورد علاقه یهودیان بود- اقتصاد شهرنشینی با غلبه بر اقتصاد فئودالی در دست این گروه متمرکز شد. پادشاهان در مقابل فئودالها قدرت یافتند و با برقراری حکومت مقتدر مرکزی، امر تجارت را تسهیل نمودند. افزایش قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی پادشاهان موجب دخالت آنان در امور کلیسا و محدود شدن قدرت پاپ شد.
در این احوال که هر کدام از کشورهای انگلستان، فرانسه، اسپانیا، آلمان و روسیه طی تحولاتی در حال شکلگیری بود، وضعیتی متفاوت در ایتالیا به چشم میخورد. این کشور بنا بود کانون اصلی رنسانس باشد. لذا در حالی که شهرها و بنادر شمالی این سرزمین -که پایگاه اصلی یهودیان بود- از طریق تجارت، ثروت بسیاری را کسب نموده و خود را نیز از سلطه دستگاه پاپ و امپراتوری مقدس روم (آلمان) خارج ساخته بودند، هیچ حکومت مرکزیای در این سرزمین شکل نگرفت.
با جنگهای صلیبی و فتح قسطنطنیه، دانشمندان و هنرمندان بیزانس به این کانون اصلی فرار کرده و در آنجا با استفاده از آموزههای دینگریز و شیطانی و دستاوردهای تمدنی اسلامی، به بنای تمدنی جدید پرداختند. این اتفاق نخست در عرصه هنر و سپس در عرصه ادبیات، فلسفه، اخلاق و دانش و بهویژه علوم تجربی راهبری شد.
فلورانس ایتالیا زادگاه رنسانس
محور این تحولات انسانگرایی و فردگرایی در مقابل حاکمیت خداوند و الزامات حاکمیت دینی بود، که از روز نخست مأموریت انبیا بود و شیطان در مقابل آن ایستاد. در قرآن کریم این باور به یهود نسبت داده شده، آنجا که میفرماید:
وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ کَيْفَ يَشَاءُ وَ لَيَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْيَاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (۳)
یهودیان معتقد بودند که خداوند تنها انسان را خلق کرده و پس از آفرینش، امور او را به خودش واگذار کرده است، لذا توان دخالت در زندگی انسان را -العیاذ بالله-ندارد!
در عرصه علوم نیز، علوم تجربی از ریشهها و مبانی عمیق فلسفی و حِکمی خود در تمدن اسلامی جدا شد و تنها استوار بر حسّ و تجربه به انکار تمامی راههای دیگرِ شناخت پرداخت. این ویژگی مادهگرایانه که از شیطان و توجه او به مادهی خلقتش سرچشمه میگیرد نیز در قرآن کریم به یهودیان نسبت داده شده، آنجا که میفرماید:
يَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ کِتَاباً مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذلِکَ وَ آتَيْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُبِیناً (۴)
یهودیان از موسی (ع) خواستند که خداوند را با چشم سر به آنها نشان دهد. اینان یا باور نداشتند که ورای حس و تجربه راههای دیگری نیز برای شناخت وجود دارد و یا برای گمراهنمودنِ مردم به چنین ترفندی متوسّل شده بودند. تاریخ در مراحل بعد فرض دوم را اثبات نمود. جداشدن دانش از لایههای عمیقتر خویش و حاکمیت اثباتگرایی (Positivism) از بزرگترین خسارتهای تمدن غرب بود. نکته جالب این است که در کنار مادی و دنیوی بودن بنمایه هنر، فلسفه و علم دوره رنسانس، که ویژگی اصلی فلسفهی یهودیت تحریفشده است، شخصیتهای اصلی این مقطع نیز اکثراً یهودی هستند.
در ادامه، نظام علمی جدید با هر شکل و وسیله ممکن و حتی با توسل به غوغاسالاری که ویژه این تمدن است، به استقرار خود پرداخت و رقبای قدرتمند را از صحنه به در کرد. فایرابند (۵) در فصل ۱۳ کتاب خود تحت عنوان “فعالیتهای علمی گالیله در جانشینی تئوری کپرنیک بهجای تئوری بطلمیوس” موردی را نقل میکند که طی آن گالیله نه برای نظریه علمی خویش، بلکه برای غوغایی سیاسی که پیرامون آن بهراه انداخته بود، محاکمه میشود. این جریان در تاریخ رنسانس برای ما بهعنوان یکی از شواهد اِعمال انگیزیسیون و تفتیش عقاید نقل میشود.
گالیله نه بخاطر “نظریه علمی” خویش، بلکه بخاطر “غوغای سیاسی” که پیرامون آن بهراه انداخته بود، محاکمه شد.
از جمله اتفاقات مهم دیگر در دوره رنسانس اختراع دستگاه چاپ توسط یوهان گوتنبرگ است. این اختراع تنها دو سال پس از فتح قسطنطنیه در سال ۱۴۵۵م بهوقوع پیوست و از آن پس، نخستین کتاب چاپی که به نسخه “کتاب مقدس گوتنبرگ” معروف است، سرآغاز گسترش فن چاپ در سراسر اروپای غربی شد. بررسیهای تاریخی نشان میدهد که این مورد نیز مانند بسیاری از علوم و اختراعات که به نفع تمدن غرب در تاریخ مصادره شد، مربوط به دورههای پیشین است. چینیها اندکی پس از سال ۱۷۵م، وقتی کاغذ را بهصورت مطلوبی درآوردند، شروع به استفاده از دستگاه چاپ با قالبهای چوبی کردند. کرهایها یک قرن پیش از گوتنبرگ از قالبهای فلزی در چاپ استفاده کردند. در ایران و مصر نیز در اواخر قرن هفتم هجری (۱۳م) مسلمانان در اوج برخورداری از صنعت کاغذسازی با صنعت چاپ نیز آشنا بودند. گوتنبرگ نیز تحولاتی در این صنعت بهوجود آورد و تمدن غوغاسالار غرب، سکّهی این اختراع مهم را به نام او زد!
چاپ سرآغاز تحولات مهمی شد که بر اساس آن میتوان این اختراع را یکی از ارکان مهم رنسانس و شکلگیری تمدن جدید دانست. از سویی نحوه عمل در چاپ و تولید محصولات مشابه ماشینی در تعداد زیاد، سرآغازی شد برای انقلاب صنعتی و شکلگیری خط تولید، و از سویی دیگر با چاپ کتاب در تعداد زیاد، “رسانههای توده” (۶) -که به اشتباه رسانههای جمعی خوانده میشوند- یکی پس از دیگری متولد شدند. ظهور رسانههای توده از روزنامه و مجله گرفته تا رادیو و تلویزیون و صنعت فیلم، یکی از مهمترین عواملی بود که در دورههای بعد شکلگیری “فرهنگ توده” (۷) و “جامعه توده” (۸) را سبب شد که همه سر در ریشه واحدی داشتند. (۹)
شاید تأمل در آثار گسترش چاپ و نقش آن در تودهای و پَست کردن علم و فرهنگ بود که پیشینیانِ تمدن غرب را از گسترش چاپ بر حذر داشته بود. مجموعه کتب چاپ شده در اروپا قبل از عزیمت کریستف کلمب به دنیای جدید -۳۶ سال بعد از راهاندازی اولین چاپخانه گوتنبرگ- از کل کتب دستنوشته در یک هزار سال قبل یعنی از زمان انقراض رم تا آن عصر بیشتر بوده است. (۱۰) این تمدن از روز نخست سرنوشت خود را با رسانهها گره زد و فناوریهای ارتباطی از همان روز به خدمت اشاعهی تمدن غرب درآمدند.
سفرهای دریایی و تصرف آمریکا
جنگهای صلیبی اطلاعات جغرافیایی مسلمانان را که گنجینهای بزرگ بود، در اختیار اروپاییان قرار داد. در زمان اوجگیری قدرت امپراتوری عثمانی که امکان تجارت بینالملل را از طریق خشکی محدود میکرد، و در راستای تهیه مقدمات رنسانس و ایجاد تمدن جدید، سفرهای دریایی اروپاییان آغاز شد. کانون این سفرها ایتالیا، اسپانیا و پرتغال بود، درست همان سرزمینهایی که بیشترین ارتباط را با مسلمانان داشتند و در عین حال مرکز قدرت یهودیان بهشمار میآمدند.
در ایتالیا مارکوپولو از ونیز به غرب آسیا آمد و با عبور از ایران به چین رفت. وی پس از بیست سال اقامت در چین، از طریق اقیانوس هند دوباره به ونیز بازگشت. [اندیشکده: ادعای برخی سفرهای مارکوپولو امروزه توسط محققان بسیاری رد شده است.] پنج قرن پیش از وی یک سیّاح مسلمان بهنام سلیمان تاجر از چین دیدن کرده و مشاهدات خود را به نگارش درآورده بود. (۱۱) در پرتغال بارتولومو دیاز در سال ۱۴۸۷م دماغه امیدنیک را در جنوبیترین نقطه آفریقا دور زد و وارد اقیانوس هند شد. این در حالی بود که در حدود سال ۴۰۰ هجری قمری یک دریانورد مسلمان به سواحل آفریقای جنوبی رسیده بود. پس از دیاز، واسکوداگاما دریانورد مشهور پرتغالی در سال ۱۴۹۷ سراسر اقیانوس هند را گشت و راههای هند، اندونزی و خلیج فارس را یافت. در سفر او کلیه راهنماها، نقشهخوانها و مترجمان، یهودی بودند. (۱۲)
اما دریانوردان اسپانیایی بهجای دور زدن آفریقا و حرکت به سمت شرق، متوجه غرب شدند. توجیه ظاهری این اقدام، دور زدن زمین و رسیدن به هندوستان بود. این در حالی بود که حائل بودن سواحل چین و ژاپن میان سرزمین آنان و هندوستان برای ایشان امر ناآشنایی نبود. نخستین دریانوردی که وارد قاره آمریکا شد و بهاصطلاح اروپاییان آنجا را کشف! کرد کریستف کلمب بود. وی ظاهراً یک میسیونر مسیحی و ایتالیایی متولد ژنو بود که توانست شاه اسپانیا و ملکه ایزابلا را تشویق کند تا هزینه سفر اکتشافی او را برای رسیدن به هند از سمت غرب تأمین کند.
کریستف کلمب و ملکه ایزابلا
اما واقعیت در مورد این شخصیت چیز دیگری است. صاحب خلق (۱۳) و هلال (۱۴) موارد بسیاری را برشمردند که اثبات میکند او یک یهودی به ظاهر كُنوِرسو (تغییر کیش داده) و از نسل یهودیان کاتالان بود. وی که نام اصلیاش جان کولُن (Jan colon) بود، در نزدیکی شهر “پانته ودرا” در اسپانیا بهدنیا آمده و پس از اخراج از این کشور بهعنوان پناهنده در ژنو اقامت گزیده بود. او که عهد عتیق را حفظ بود با حمایت یهودیان مارانو [یهودیان مخفی] که یهودیان بهظاهر مسیحیِ اسپانیا بودند، عازم این سفر شد. این یهودیان نخستین ساکنان آمریکای پس از اشغال بودند. وی علیرغم پنهان نمودن جنبههای مهمی از اهداف این سفر، بهدست آوردن طلای کافی برای برپایی مجدد معبد سلیمان را بهعنوان هدف خود از این اقدام بیان کرده است.
در واقع کلمب سرزمین جدیدی را کشف نکرد. وایکینگها و مسلمانان پیش از او با این سرزمین در دو ناحیه شمالی و جنوبی آن آشنایی داشتند و او از روی اطلاعات آنان بود که راهی این سفر شد. حتی پرتغالیان ادعا میکنند که این سرزمین را پیشتر میشناختهاند، اما با توجه به علاقه آنان به ثروت و تجارت شرق، به درخواست کلمب برای تأمین هزینه سفر به غرب پاسخ منفی دادهاند. وجود واژگان اسلامی و نامهایی چون مکه و مدینه -بهمعنای مدینه فاضله و سرزمین موعود- در زبان سرخپوستان نشاندهنده ارتباط مسلمانان با آنها و احتمالاً مسلمان بودنِ گروهی از آنان در زمان اشغال است. نام امروزی کشور برزیل احتمالاً از قبیلهای عرب و مسلمان در شمال آفریقا به نام “بنی بَرازیل” گرفته شده است.
هدف مهم کلمب از این سفر ایجاد پایگاهی مرکزی برای طراحی و تأسیس یک کشور بر پایه اعتقادات شیطانی و یهودی بود. از همینرو بود که با توجه به ناتوانی حزب شیطان در تمدنسازی، در مواجهه با ساکنان بومی این سرزمین دست به کشتار وسیع و بیرحمانه سرخپوستان، ضمن غارت منابع طلای آنان و محو دو تمدن “ازتک” و “اینکا” زد تا عرصه را برای همحزبیهای خود آماه کند. شعار “یک بومی خوب، یک بومی مرده است” نخستینبار توسط کلمب مطرح شد. این شعار بعدها توسط اسلاف او تبدیل به شعار “یک فلسطینی خوب، یک فلسطینی مرده است” شد. تعداد سرخپوستان کشته شده در جریان تهاجم و اشغال اروپاییان را در مدتی کمتر از یک قرن، از ۶۰ تا ۹۵ میلیون نفر برآورد کردهاند. (۱۵) در پی این کشتار و کاهش شدید نیروی انسانی برای ساخت تمدن غرب، ۱۳ میلیون برده از آفریقا به آمریکا کشانده شدند که این نیز به نوبه خود تجارتی پرسود برای بردهداران یهودی محسوب میشد.
در اندک زمانی، یهودیان، مسیحیانِ یهودی، پیوریتنها (۱۶) و فراماسونها سراسر آمریکا را به اشغال خود درآورده و این کشور را بر مبنای نقشههای خود طراحی و ایجاد نمودند. اینچنین بود که آمریکا از اساس یهودی زاده شد. فرض مسیحی بودنِ حکومت آمریکا در این دوره و قدرتداشتنِ یک لابی از اقلیت یهودی بر این اساس کاملاً باطل است.
بهطور کلی سفرهای دریایی اروپاییان در این دوره از یکسو منجر به شکلگیری آمریکا شد و از سوی دیگر جریان استعمار و اشغال سرزمینهای ثروتمند جهان را بهویژه در آسیا در پی داشت، بهدنبال این اشغال، یهودیانِ بهظاهر مسیحی در قالبِ مأموریتهای تبشیری و بهعنوان میسیونر، فوج فوج راهی سرزمینهای مستعمره شدند. این جریان نیز یکی دیگر از سوءاستفادههای حزب شیطان از مسیحیت بود.
داستان تلخ اندلس
مسلمانان قسمتهایی از شبهجزیره ایبری در کنار مدیترانه، واقع در جنوب اسپانیا و جنوبشرقی پرتغال را اَندُلُس نامیدهاند. در زمان خلافت ولید بن عبدالملک (۹۶-۸۶ق) موسی بن نصیر که حاکم افریقیه و مغرب بود، در پی بروز ضعف و انحطاط در حکومت ویزیگوتها در اندلس، به غلام خود طارق بن زیاد دستور داد تا با هزار سرباز این سرزمین را فتح کند. وی با عبور از تنگهی میان دو قاره اروپا و آفریقا بهنام ستونهای هرکول وارد اسپانیا شد. این تنها از آن پس به نام او “جبلالطارق” نام گرفت. این جریان، نخستین ورود اسلام به اروپا بود.
دوران اسلامی، دوران شکوفایی و درخشندگی اندلس در دل سرزمینهای اروپایی بود. جلوههای باشکوهی که از تمدن اسلامی همچنان در دو کشور اسپانیا و پرتغال خودنمایی میکند، مهمترین منبع جلب جهانگرد و درآمد برای این دو کشور است. هنر اسلامی بهویژه در عرصه معماری، خطاطی و سفالگری در این سرزمین به اوج خود رسید. در عرصه فلسفه، کلام، شعر و ادبیات، علوم قرآنی، علوم حدیث و فقه دانشمندان نامداری از این سرزمین برخاستند. یهودیان نیز در این سرزمین و در پناه حکومت اسلامی زندگی مرفّهی داشتند.
از آنجا که این همه مظاهر تمدنی نهایتاً آن چیزی نبود که بتوان بر آن نام تمدن واقعی اسلام را نهاد، سرانجام پس از چندی و در پی استبداد اموی و فساد داخلی، حکومت اندلس رو به ضعف گذاشت. اروپاییان از این فرصت استفاده کردند و از دو جبهه به جنگ با مسلمانان آمدند. جبهه نظامی را آلفونسوی اول گشود و فردیناند دوم به انتها رساند. در زمان او بود که ابوعبدالله، آخرین حکمران مسلمان اسپانیا، با اندلس برای همیشه وداع کرد.
اما نبرد اصلی در جبهه فرهنگی شکل گرفت. اروپاییان با بستن معاهدههایی با مسلمانان مبنی بر آزادی در تبلیغ دین، آزادی در آموزش به مسلمانان، و آزادی در تجارت با آنان، ضمن بهدست آوردن زمان، تهاجم فرهنگی وسیعی را علیه مسلمانان آغاز نمودند. دو مورد نخست منجر به ایجاد حس احترام نسبت به آموزگاران مسیحی در میان جوانان مسلمان و برتر دانستن اروپاییان از لحاظ فکری و نژادی شد، و مورد سوم انواع پوشاک و خوردنیها و نوشیدنیهای حرام را در میان آنان رواج داد.
نتیجه این تهاجم فرهنگی از سوی اروپاییان و وادادگی مسلمانان برابر آن، چیزی نبود جز سقوط اندلس. این اتفاق در سال ۱۴۹۲ و درست مقارن با ورود کلمب به آمریکا رخ داد. با خروج مسلمانان، یهودیان نیز بهظاهر از شبهجزیره ایبری رانده شده و البته به کلمب پیوستند. بدینترتیب اسلام برای مدتهای طولانی از صحنه اروپا حذف شد. در دوران معاصر و در پی انقلاب اسلامی، مسلمانان بوسنی و هرزگوین و کوزوو از آنرو قتلعام شدند که میتوانستند مجرای ورود اسلام انقلابی به اروپا بوده و داستان اندلس را برای آنان تکرار کنند.
ظهور پروتستانتیزم
پیشتر گفتیم که استقلال کلیسا و قدرت پاپ در جوامع فئودالی اروپا در قرون وسطی، مانعی بزرگ بر سر راه طراحان رنسانس محسوب میشد. از آنجا که در جوامع دینی نمیتوان با صراحت دینِ مستقر را براندازی نمود، همیشه بهترین راه، ایجاد انحراف در آن دین بوده است. در مورد مسیحیت در آستانه رنسانس چنین اتفاقی افتاد. پس از آنکه حزب شیطان در قالب یهودیت یک بار پیش از این با ایجاد مسیحیت پولسی، این دین الهی را به انحراف کشانده بود، اینک زمان آن رسیده بود که برای هرچه نزدیکتر کردنِ آن با یهودیتی که خود نیز پیش از این تحریف شده بود، اقدامی اساسی صورت گیرد.
پس از آن که اروپا در طی چند دهه شاهد گسترش اعتراضات علیه پاپ و دستگاه کلیسا شد، سرانجام کشیشی آلمانی به نام مارتین لوتر (۱۵۴۶-۱۴۸۳م) مخالفت وسیعی را علیه کاتولیسیسم سازماندهی کرد و موفق شد تا نهضتی را بر مبنای جدایی و انشعاب در دین مسیحیت -که بهسبب ماهیت اعتراضآمیز آن “پروتستانتیزم” خوانده شد- رهبری کند. پاپ اگرچه لوتر را تکفیر کرد، اما فرمان او به امپراتور برای مقابله با لوتر، در سال ۱۵۲۰م در آتش افکنده شد، و اینچنین از پاپ و کلیسا تقدّسزدایی شد. کتاب معروف لوتر با عنوان “عیسی مسیح یک یهودی زاده شد” در سال ۱۵۲۳ انتشار یافت.
او که به زبان عبری آشنایی کامل داشت، در کتاب و عقاید خویش بهشدت مقیّد به دفاع از یهودیت و ترویج اعتقادات آنان بود. او اعلام داشت:
یهودیان حامل برترین خونها در رگهای خود هستند. روحالقدس بهواسطه آنها کتاب مقدس را به اقصی نقاط دنیا برد. آنها فرزندان خدایند. ما در مقایسه با آنها بیگانهایم. همانطور که در داستان “زن کنعانی” آورده شده است، ما همچون سگانی هستیم که از خرده نانهای بر زمین ریختهی اربابان خود ارتزاق میکنیم. (۱۷)
این عقاید با استقبال گسترده یهودیان مواجه شد و لذا به حمایت وی پرداختند. گفته شده است لوتر با این بیانات قصد داشت تا یهودیان را به سمت مسیحیت و پروتستانتیزم متمایل کند، و چون در ادامهی ماجرا پایبندی یهودیان را به آیین خویش دید، در پایان عمر تبدیل به یک ضد یهود و آنتی سمیتیست شد. یهودیان نیز که حمایت های خود را برای دفاع او از یهودیت نثارش کرده بودند، دست از پشتیبانی وی برداشتند.
اما گذر زمان و تاریخ نشان میدهد که در جریان نهضت این کشیش یهودی، اولاً مأموریت اصلی برای تقدّسزدایی و شکستن قدرت پاپ بهطور کامل انجام شد، ثانیاً فرایند ایجاد اختلاف و انشعاب نیز در مسیحیت با استقرار پروتستانتیزم و ادامهی دشمنی با کاتولیسیسم به مرحله اجرا در آمد و ثالثاً پیوندی ناگسستنی میان یهودیان و این جریانِ بهظاهر مسیحی در تاریخ ایجاد شد که هنوز هم ادامه دارد. امروزه آنچه در مقابل شکلگیری تمدن اسلامی به آخرین تلاشها دست میزند، حاصل این پیوند شوم و شیطانی است که از هیچ دین و آیینی نشأت نگرفته است.
تغییر موضع ناگهانی لوتر بیشتر با این تحلیل قابل توجیه است که وی با انجام کامل مأموریت خویش، در پایان عمر، پروتستانتیزم را از اتهامِ یهودیبودن رهاند و به این مکتب جدید اجازه ادامه حیات برای سالهای طولانیتری را داد. با این ترتیب دومین انحراف بزرگ در دین مسیحیت پس از پولس بهدست لوتر انجام شد و این دین گامی دیگر به سمت تبدیل شدن به حزب شیطان برداشت.
با تضعیف قدرت کلیسا، پادشاهان که اینک قدرت گرفته بودند، خود را از سلطه پاپ رهانده و یکی پس از دیگری کلیسای مستقل خود را تأسیس نمودند. در انگلستان هنری هشتم کلیسای ملی انگلیس را بنیان نهاد و پیروان آن را “انگلیكَن” خواند. در فرانسه نیز کلیسای ملی این کشور “گالیک” نام گرفت. در واقع فرایند ملیگرایی و رشد احساسات ناسیونالیستی در اروپا از طریق نابودی وحدت مذهبی شکل گرفت، و این چیزی نبود جز همان حربهی قدیمی شیطان که نخستینبار آن را در جریان فرزندان آدم آزموده بود.
دومین انحراف بزرگ در دین مسیحیت پس از پولس بهدست مارتین لوتر انجام شد.
با این اتفاق فرایند جایگزینی تمدن غرب بهجای تمدن اسلامی کامل شد. پس از تخریب تمدن اسلامی و انتقال دستاوردهای آن به غرب و بهویژه در جریان جنگهای صلیبی؛ فتح قسطنطنیه و شکلگیری نهضتی گسترده در عرصه علم و هنر که رنسانس نام گرفت، پایههای علمی و معرفتی تمدن جدید را بنیان نهاد. از آنجا که هیچ تمدنی بدون بهرهمندی از قرائتی دینی متناسب با خود پا نمیگیرد، نضهت پروتستانتیزم نیز این زمینهی دینی را برای تمدن غرب فراهم کرد. مسیحیتِ دنیاگریز در این جریان تبدیل به مسیحیتی شد که توان ایجاد جوامع بزرگ سرمایهداری را داشته باشد. ماکس وبر در کتاب “اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری” این تبیین را به خوبی انجام داده است.
پس از شکلگیری پایههای معرفتی و دینی تمدن، نیاز به عرصهای جغرافیایی است که توان تحمل و آزمایش الگوی جدید را داشته باشد. در مورد تمدن غرب، علیرغم تمام جریاناتی که بدین سمت در اروپا مدیریت شد، هنوز این قاره با توجه به وجود سنتهای محافظهکارانه در لایههای عمیق فرهنگی، برای ایفای نقش پیشگامی در ایجاد تمدن غرب آمادگی نداشت. در مقابل، سرزمینهای تازه اشغال شدهی آمریکا عرصهی خوبی برای این اقدام بود. واسطهشدنِ اقیانوس اطلس میان این سرزمین و جهان متمدن آن روز فرصتی استثنایی بود تا در سکوت و خفا، طرح تبدیل این تمدن به اصول کشورداری تجربه شود. بومیان این سرزمین نیز که میتوانستند در این راه ایجاد مزاحمت کنند همه قتلعام شدند.
پس از حل مسأله جغرافیایی و کشورداری اینک نوبت ایجاد ابزارهایی بود که از طریق آن بتوان به «اشاعه الگوها و ارزشها»ی این تمدن در سراسر جهان پرداخت. در کنار ابزار آشنای شیطان در این امر که ایجاد جنگ و خونریزی بود، ابزاری نیز ویژهی این تمدن با استفاده از سنّت سامریگری ساخته شد. رسانههای توده که با چاپ به این عرصه وارد شدند، در قالب شبکههای خبری رادیویی، تلویزیونی و اینترنتی و همچنین صنعت بزرگ فیلمسازی بهویژه در هالیوود، پس از دورهای خدمت به اهداف حزب شیطان، اینک وظیفهی نگاهبانی از جنازهی تمدن غرب را برعهده گرفتهاند. صَرفنظر از حضور مجازی در رسانهها، امروزه هیچ علائم حیاتی دیگری در این تمدن به چشم نمیخورد.
فرایند تولید دانش در این تمدن بهشدت رو به کاهش گذارده و تنها از آن میان، فناوری است که افسارگسیخته به پیشرفت خود ادامه میدهد. در عرصهی دین نیز تحولات عمیق دینی و معنوی برخاسته از انقلاب اسلامی، دینِ حزب شیطان را به انزوا کشانده است. امروزه دیگر کشور آمریکا برخلاف آنچه در دهههای پیش، از سوی هالیوود تبلیغ میشد، سرزمین آمال و آرزوهای مردم جهان نیست و اعتبار بینالمللی آن بهعنوان منجی بشر مدتهاست که رو به خاموشی گذارده است.
در مقابل، در این هنگامه انقلاب اسلامی ایران با جدیّت به فرایند تمدنسازی مشغول است. انقلاب اسلامی و نظریه ولایت فقیه مبنایی دینی و محکم بود برای ابتنای پایههای تمدن نوین اسلامی بر آن. نهضت علمی برخاسته از خودباوری مردم این سرزمین، پس از انقلاب اسلامی، امروزه بهشدت در جریان است و علیرغم همهی تهدیدها و تحریمها به حرکت توفنده خود ادامه میدهد.
ایجاد جمهوری مقدس اسلامی در ایران همان پایگاهی بود که برای استقرار الگوی تمدنی مورد نیاز است. تأکید حضرت امام (ره) و مقام معظم ولایت بر ضرورت اصل حفظ نظام با همین تحلیل صورت میگیرد. بر اساس راهبرد اصلی نظام، این الگو ابتدا بایستی در ایران محقّق شده و سپس در درجه اول به کشورهای اسلامی و در مرحله بعد به سراسر جهان عرضه شود.
نکته جالب در تفاوت این دو فرایند تمدنسازی در این است که تمدن غرب در فضایی آرام و به دور از هرگونه دخالتی انجام شد. تنها اخلالگران این صحنه بومیان ساکن آمریکا میتوانستند باشند، که حزب شیطان با توجه به ضعفی که در خود سراغ داشت، نظارهگری آنان را نیز نتوانست تحمل کند. در مقابل، امروزه انقلاب اسلامی در شرایطی به حرکت تمدنسازی خود ادامه میدهد که فرایند جهانیسازی و پیچیدگیهای شبکهای آن، امکان هر حرکت مستقلی را گرفته است. رسانههای غربی دیوانهوار به آلودهساختن فضای جهانی دامن میزنند، و حضور نظامی آمریکا و حزب شیطان در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه)، آن را تا سر حد امکان ملتهب ساخته است. این تصویر چیزی نیست جز بیان قدرت و اراده خداوند برای تمامکردنِ نور خود، که شیطان و حزبش بارها پیش از این در تاریخ، شاهدش بودهاند. رشد و تربیت موسی (ع) در دربار فرعون نمونهی خوبی برای این معنی است.
پینوشتها: تمدن شیطان ، تمدن شیطان
۱- البته به جز این مواد خام که در بنای اولیه غرب مورد استفاده قرار گرفت، امروزه نیز نمیتوان به طور قطع همه دستاوردهای این تمدن را به شیطان و حزب وی نسبت داد و آنان را دارای چنین قدرتی دانست. بسیاری از مظاهر تمدنی امروز نتیجه طبیعی تلاشها و فعالیتهای انسانها است که البته بسته به میزان ورود هوای نفس و تبعیت از شیطان در آن میتواند به اهداف این حزب نزدیک یا از آن دور شود، یا حتی نسبت به آن اصطلاحاً “لا بشرط” باشد. مهم، جهتگیری کلی این تمدن است که بر اساس این تحلیل و با فراهم بودن زمینه، رو به شیطان و پشت به انبیا تاکنون به حرکت خود ادامه داده است.
2- آدلر، فیلیپ جی، تمدن های عالم، مترجم: محمدحسین آریا، ص ۱۹۱.
3- سوره مائده، آیه ۶۴. و یهود گفتند: «دست خدا (با زنجیر) بسته است.» دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، میبخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها میافزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش میکنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
4- سوره نساء، آیه ۱۵۳. اهل کتاب از تو میخواهند کتابی از آسمان (یکجا) بر آنها نازل کنی؛ (در حالیکه این یک بهانه است؛) آنها از موسی، بزرگتر از این را خواستند، و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان ده!» و بخاطر این ظلم و ستم، صاعقه آنها را گرفت. سپس گوساله (سامری) را، پس از آن همه دلایل روشن که برای آنها آمد، (به خدایی) انتخاب کردند، ولی از ما در گذشتیم (و عفو کردیم) و به موسی، برهان آشکاری دادیم.
5- فایرابند، پاول، بر ضد روش: طرح نظریهی آنارشیستی معرفت، مترجم: مهدی قوام صفری، ص ۲۰۹-۲۲۱.
6- Mas Media
7- Mass Culture
8- Mass Society
9- توجه به مفهوم “توده” (Mass) در طول دهه های ۲۰ و ۳۰ قرن بیستم در میان نظریه پردازان اجتماعی و منتقدان این حوزه رشد یافت و به عنوان نخستین نظریه کلاسیک در خصوص فرهنگ مطرح شد.
پس از وقوع انقلاب صنعتی اول در قرن هجدهم که تاریخ نمادین ۱۷۵۰م بیانگر آن است، موج دوم تجدید با ظهور شهرنشینی، سلطه فناوری جدید، فرایند صنعتی شدن و تولید انبوه (توده)، تجاری شدن، پیدایش و به قدرت رسیدن رسانههای توده و سرانجام منتقل شدن نقش اساسی از تولید به توزیع شناخته میشود که از اواخر قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. این تحولات در عرصه فنآوری دگرگونیهایی را نیز در جامعه و روابط اجتماعی به دنبال داشت که سرانجام منجر به شکلگیری گونه خاصی از جوامع بشری شد که آن را به نام “جامعه توده” میشناسیم.
جامعه توده در واقع محصول فروپاشی همبستگیهای سنتی، از بین رفتن امنیت، تضعیف نهادها و روابط اجتماعی گذشته و بهطور کلی ظهور یک نوع گسیختگی و بیهنجاری در جامعه مدرن است. در این جامعه، انسان ذرهگونه شده در دل شهرهای بزرگ طعم تلخ تنهایی واقعی و منفی را میچشد و این انزوای تحمیلی و در پی آن، تشنگی او برای ارتباط، زمینه را برای سلطه طبقات جدید و به قدرت رسیدن فرهنگسازهای جامعه توده یعنی رسانههای توده فراهم میکند. فرهنگ جدیدی که برای پرکردن شکاف به وجود آمده در جامعه توده به وسیله این نهادهای تازه قدرت در جامعه مدرن به وجود میآید “فرهنگ توده” نام دارد.
یکی از ویژگیهای مهم نظریه فرهنگ توده تشخیص این نوع فرهنگ در کنار “فرهنگ عامه” و “فرهنگ عالی” است. فرهنگ عامه بیانگر نیازها و علائق موجود و واقعی مردم جامعه است که بهصورت خودجوش پدید میآید و در فولکلور تجلی پیدا میکند. در مقابل آن، فرهنگ عالی فرهنگی است که دارای استقلال و بیانگر ذوق راستین هنری و آدبی طبقهای ممتاز در جامعه است. در فرهنگ توده که به شکل تحمیلی و غیرخودجوش در نتیجه تحولات جامعه صنعتی شکل میگیرد، همین تجلیات ادبی و هنری نیز به پیروی از تولید انبوه صنعتی، بهطور مصنوعی باز تولید شده و با شعار “دسترسی مساوی به فرهنگ برای همه” در دسترس همگان قرار میگیرد.
منتقدان، فرهنگ آمریکا را بهعنوان بارزترین مصداق فرهنگ توده و فرایندی به نام “امریکایی شدن فرهنگ” را یکی از مهمترین پیامدهای ظهور فرهنگ توده در جامعه مدرن میدانند. به اعتقاد این گروه، آمریکایی شدن فرهنگ، هسته اصلی فرهنگ توده را تشکیل میدهد.
10- دفلور، ملوین لارنس و اورت ای. دنیس، شناخت ارتباطات جمعی، مترجم: سیروس مرادی زیر نظر ناصر باهنر، ص ۸۷.
11- زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، ص ۷۹.
12- صاحب خلق، نصیر، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، ص ۳۰.
13- همان، ص ۱۹-۱۳.
14- هلال، رضا، مسیح یهودی، ص ۴۱.
15- صاحب خلق، نصیر، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، ص ۳۳.
16- صهیونیزم بهعنوان پروژه بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس، با انقلاب پیوریتنها در انگلستان که علاقه زیادی به عهد عتیق (تورات) و یهودیان از خود نشان میدادند مورد حمایت گستردهای قرار گرفت. صهیونیسم مسیحی نام و عنوان حمایت فعالی است که از سوی مسیحیون از جنبش صهیونیسم به عمل میآید. این نظریه که تشکیل دولت یهودی میتواند نشانهای بر بازگشت مجدد مسیح باشد اولینبار در سخنان و نوشتههای الیور کرامول و پاول فلگن هاور از رهبران و تئولوگهای پروتستان قرن ۱۷ مطرح میگردد. در این رابطه نقش دیکتاتور پیوریتن انگلستان یعنی کرامول نیز بسیار برجسته بود، چرا که وی در قبال تقاضاها و درخواستهای «مناشه بن اسرائیل» پیشگویی مذکور را کاملاً محقق کرد و به آنها اجازه استقرار در انگلستان، تنها کشوری که در آن هیچ یهودی وجود نداشت، را داد. این گروه (پیوریتنها)، بعدها کار مهمتری را نیز انجام دادند و طرح «هواداران یهود» را در شالوده آمریکا نهادینه نمودند. اقدامات پیوریتنها پس از پایان قدرت کرامول در انگلستان پایان نیافت، بلکه دیگران آن را ادامه دادند بهطوری که کارن آرمسترانگ -نویسنده مشهور انگلیسی- در کتاب خود با نام جنگ مقدس مینویسد: «خواسته پیوریتنها در انتقال یهودیان به سرزمینهای مقدس پس از سال های ۱۶۰۰ نیز با همان شدت و حدت دنبال میشد.»
17- صاحب خلق، نصیر، پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، ص ۲۵-۳۳.
منبع: محمدهادی همایون، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)
تمدن شیطان ، تمدن شیطان ، تمدن شیطان
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
تمدن شیطان ، تمدن شیطان ، تمدن شیطان
سلام مقاله خیلی عالی بود
تصویر ابتدا مقاله تزئیتی است؟
سلام. بله، تصویری است از بازی استراتژیک «تمدن ۶ : ظهور و سقوط» (Civilization VI: Rise and Fall)