شوالیه تاریکی برمیخیزد! The Dark Knight Rises
کارگردان: کریستوفر نولان / تهیهکنندگان: اما توماس – کریستوفر نولان – چارلز روون / فیلمنامهنویسان: کریستوفر نولان – دیوید اس. گویر / موسیقی: هانس زیمر / شرکتهای تولیدی: لجندری پیکچرز – دیسی کامیک – سینکاپی فیلمز / توزیعکننده: شرکت برادران وارنر / تاریخ انتشار: ۲۰۱۲ / کشور: بریتانیا – ایالات متحده
ویژگیهای خود سینما بهعنوان یک رسانه دیداری، تاثیر بسزایی در رویکرد صهیونیستها به سینما داشت. بهویژه که این صنعت تاثیر قابل ملاحظهای بر روی بینندگان و تماشاگران فیلمهای سینمایی میگذارد و افکار و اندیشه آنان را در اختیار سینماگران قرار میدهد.
سینمای هالیوود از ابتدای تشکیل تا کنون برای تولید فیلمهای سینمایی بر حسب شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جوامع غربی بهویژه آمریکا و نیز رویدادها و تحولات جهانی، رویکردهای مختلفی داشته است. این رویکردها معمولاً دستمایهی مناسبی برای تولید فیلمهای سینماییِ دستاندرکاران هالیوود بوده است. فعالیتهای سینمای سلطه را با توجه به مجموعهها، برنامهها و سیاستهای آن، میتوان به سه دوره اصلی تقسیم کرد: (۱)
دورهی اول: از اولین کنگره صهیونیستی تا تشکیل دولت اسرائیل
در این دوره فعالیتهای سینمای سلطه در ابتدا به سمت شکلگیری و تثبیت موقعیت صنعت سینمای هالیوود، جهتگیری پیدا کرد و پس از تثبیت آن در دو جهت سیاسی به تولید فیلمهای سینمایی پرداخت:
الف. پاک کردن چهره منفور تاریخ و بدنام آمریکا از کشف تا استقلال
در این دوره سینمای سلطه به کمک سیاست آمریکا آمد و فیلمهای بسیاری ساخته شد تا قتلعام سرخپوستان و بومیان و سیاهپوستان و بردگان را در افکار عمومی جهان به ستیز شجاعانهی مردان متمدن سفیدپوست با قبایل وحشی و نامتمدن بدل کند. تقریباً تمامی فیلمهای وسترنی، سرخپوستان را مهاجمانی نیمهوحشی و مرگآفرین به بینندگان خود معرفی و القاء کردند؛ بومیان بیتمدنی که مهاجران آنگلوساکسون، آنان را به قومی بافرهنگ تبدیل کردند.
ب. پاک کردن چهره منفور یهود و زمینهسازی تشکیل دولت ملی یهود
در این دوره ایجاد زمینههای اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی، تحقق مییابد؛ به همین لحاظ، صهیونیستها به تولید فیلمهایی برگرفته از آموزههای تورات و تلمود پرداختند. آنها بهتدریج این اندیشه را القاء میکردند که فلسطین، سرزمین موعود یهودیان است که خداوند در تورات به آنها بشارت داده. از جمله آثار سینمایی در این راستا میتوان به “تولد یک ملت” (۱۹۱۵) و “پسر سرزمین” (۱۹۲۵) اشاره کرد که یهودیان را به هجرت به فلسطین تشویق میکردند. همچنین فیلمهایی نیز در جهت مظلومنمایی یهود در این دوره تولید شده است. علاوه بر آن، فیلمهای دیگری نیز در این دوره برای تخریب چهره و ماهیت عربها و فلسطینیان تولید شده که میتوان به فیلم “سامسون و دلیله” (۱۹۴۹) اشاره کرد.
دورهی دوم: از تشکیل رژیم صهیونیستی تا پایان جنگ سرد
از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی (۱۹۴۸)، رابطه عمیقی میان اسرائیل و هالیوود پدید آمد. در این دوره، سینمای سلطه با تولید انبوه فیلمهای سینمایی، دو گرایش اسرائیلیِ ضدعربی و ضدکمونیستی (شوروی) را دنبال و به بینندگان خود القاء میکرد:
الف. گرایشات اسرائیلی ضدعربی
در این دوره صهیونیستها که از تأسیس دولت نامشروع اسرائیل فارغ شده بودند، به تولید فیلمهایی روی آوردند که مضامین آن در چند مورد ذیل خلاصه میشود:
اول: اسرائیلیها نماینده فرهنگ و تمدن پیشرفته بشریت هستند.
دوم: اعراب و مسلمانان افرادی وحشی و تروریست هستند.
نمونهی آن فیلم “مهاجمان صندوقچه گمشده” از سری فیلمهای ایندیانا جونز به کارگردانی اسپیلبرگ است که در آن مسلمانان مصری، جاسوس نازیها و آدمهایی بدکاره معرفی شدهاند.
سوم: اعراب باید قضیه فلسطین را فراموش کرده و وجود رژیم صهیونیستی را بپذیرند.
نمونهی آن فیلمهای “نبرد سینا” (۱۹۶۸) و “نامم را نجوا کن” (۱۹۷۲) است.
ب. گرایشات ضدکمونیستی (شوروی)
در این دوره، نبرد فرهنگی آمریکا و شوروی آغاز شد. در بیشتر فیلمهای هالیوودی، شخصیتهای منفی یا شخصاً روسی بوده یا از طریق والدین و…، نسبتی با روسها داشتند. لباس، ظاهر، لهجه و… روسها باید نفرتانگیز تصویر میشد. همچنین قهرمانها در این داستانها که برای نجات یک ملت بلند شده و همهی دشمنان را از بین میبردند، آمریکایی و بهویژه یهودی بودند. در طیفی دیگر از این فیلمها، آنها تصویری از اهداف سیاسی هالیوود را در قالب یک کار سرگرمکننده و سطحی، به تماشاگر ارائه میدادند و با فریبکاری و در رویای تماشاگر، جهانی تخیّلی و دور از واقعیت را ایجاد میکردند که تأثیرات سوء سیاسی و اجتماعی آن تا سالها در ذهن و فکر باقی میماند. این رویکر سینمای هالیوود، اغلب در قالب سینمای علمی-تخیلی تجلّی یافته است.
سینمای علمی-تخیلی، یکی از گونههای معروف آن زمان بود که با هزینهی کم میتوانست وسیلهی مناسبی برای بیان مسئله هستهای باشد. موضوع مطرح در آن عصر، جنبههای منفی استفاده از انرژی هستهای (بمب اتم) بود. هالیوود از همان آغاز قصد داشت به همه بگوید وارد اینگونه آزمایشات نشوند، چون اسباب نابودی خود و زمین را فراهم میآورند. بنابراین “تخریب و نابودی بهوسیله بمب اتم و انرژی هستهای“، در رأس برنامههای تولیدی هالیوود قرار گرفت و از طریق فیلترهای مناسبِ سینمای علمی-تخیلی، به تماشاگران ارائه شد. در میان فیلمهایی که از ۱۹۴۵ به بعد در زمینه هستهای ساخته شده است، کمتر فیلمی در مورد جنبههای مثبت آن روی پرده آمده. در دهه ۶۰ میلادی سینمای هالیوود با تولید فیلمهای علمی-تخیلی، از رونق خاصی بهرهمند شد. مضمون اصلی این فیلمها، چند موضوع ثابت بود:
مسافرت فضایی / بهرسمیّت شناختن اهمیت انسان در جهان / نابودی جهان توسط تلاش در راستای هستهای
دورهی سوم: پس از جنگ سرد
در این دوره نظام سلطه جهانی با فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و بلوک شرق، در پی متحقق ساختن تئوری نظم نوین جهانی و نظام تک قطبی جهان بود. در این دوره دو رخداد تاریخی، نقطهی عطفی برای رویکردهای هالیوود بود:
الف. پیروزی انقلاب اسلامی ایران
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی اردوگاه شرق، تقابل با تمدن و تفکر اسلامی و انقلابی در قالب جبهه شرّ و نیز مسأله آخرالزمان، رویکرد جدید این سینما را تشکیل داده است. جهان در اواخر دهه ۷۰ میلادی، شاهد شروع پیشلرزههایِ نخستین زلزله آخرالزمان با وقوع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بود و ایشان در انقلاب بر دو مسئله مهدویت و نهضت حسینی تأکید میورزیدند. سینمای هالیوود به پیروی از سیاستمداران ایالات متحده و صهیونیسم، واکنش هراسانگیزی نسبت به انقلاب نشان داد.
تهیهکنندگان هالیوود از سویی بهدنبال فیلمهای جوانپسند بودند و از سویی دیگر ناگزیر بودند با تولید فیلمهای سینمایی، چهره انقلاب اسلامی ایران و سایر کشورهای اسلامی را مخدوش و از انقلاب مردمی و اسلامی ایران و سایر کشورهای اسلامی، چهرهای خشونتطلب، جنگافروز و تروریست به مخاطبان فیلمهای سینمایی القاء کنند. از اینرو پس از مدتی چهرههای شاخص فیلمسازی هالیوود برای تولید فیلمهای سینمایی با ویژگیهای فوقالذکر مشخص شدند. سینماگرانی مانند استیون اسپیلبرگ یهودی، فرانسیس فورد کاپولا، جرج لوکاس و مارتین اسکورسیزی.
در جلد اول کتاب “راز رسانه” به نقل از آقای نادر طالبزاده میخوانیم:
ماهیت سینمای غرب بعد از انقلاب اسلامی تغییر کرد. به کسی مثل اسپیلبرگ که یک فیلمساز سرگرمکننده بود توجه کنید؛ فیلمهای فضاییاش “E.T” یا “برخورد از نوع سوم” است. در آن دوران هیچگاه “جنگ دنیاها” نمیساخت؛ فیلمهای تاریخیاش هیچگاه “فهرست شیندلر” نبوده است. این استیون اسپیلبرگی که الان میبینیم، موج انقلاب اسلامی به این صورت درآورده است. درواقع انقلاب اسلامی از اسپیلبرگ آدم دیگری ساخت. از “E.T” میآید و به “جنگ دنیاها” میرسد؛ یعنی معادل همان جنگ تمدنهایی است که هانتینگتون بهعنوان تئوری خود مطرح میکند. اگر توجه کنید، هردوی آنها یک تیتر است. در واقع انقلاب اسلامی بر برخی از حوزههای استراتژیک هالیوود یا برخی از کارگردانان صاحبنظر غرب؛ تاثیرگذار بوده است.
یکی از مشخصههای دهه ۸۰ میلادی در سینمای هالیوود، تولید فیلمهایی با مضمون ضدتروریستی، آن هم از نوع ضداسلامی بود. فیلمهایی که در آنها از ژانرهای سینمایی گذشته مانند موزیکال-جنگی، ترسناک و همچنین علمی-تخیلی استفاده شده است. البته فیلمهای دیگری نیز ساخته شد که هرچند بهطور مستقیم مضامین ضدانقلابی و ضداسلامی نداشت، اما بهدلیل اینکه فیلمهای ترسناک، جنگی و علمی-تخیّلی بودند، جزء پرفروشترین فیلمهای آن زمان شدند.
در دهه ۹۰، تولید فیلمهای سینمایی با مضامین علمی و افسانهای در خصوص پایان دنیا، تروریسم اسلامی و امثالهم را شاهد بودیم. البته سینمای هالیوود در دهه ۹۰، نیمنگاهی نیز به ایران داشته و فیلم “بدون دخترم هرگز” در این راستا ساخته شده است. در دهه ۹۰ فعالیت سازمانیافتهتر اوانجلیستها و مسیحیان صهیونیست که از اوایل دهه دهه ۸۰ بهتدریج از دوره ریگان در صحنه سیاسی آمریکا ظهور یافته بودند، باعث شد تا سینمای هالیوود تولید فیلمهای سینمایی با مضامین آخرالزمانی و پایان دنیا را افزایش دهد.
در این دهه بهتدریج مسائل پایان دنیا، آخرالزمان، شیطان و عقاید مسیحیان صهیونیست و اوانجلیستها در قالب فیلمهای علمی-تخیلی و حتی ترسناک و پلیسی شکل گرفت. در دهه آخر قرن ۲۰، سینمای هالیوود بیش از گذشته برآورندهی خواستهها و نمایانگر سیاستهای جهانی صهیونیسم بود. در این دوره مجموعاً چهار الگوی روانی در فیلمهای هالیوودی مطرح است:
۱. ظهور منجی و بُردن اُمّت خود به سرزمین موعود
۲. حفظ جهان از خطراتی که آیندهی آن را تهدید میکند، آنهم توسط غرب و بهویژه آمریکا
۳. خلیج فارس مرکز حرکتهای تروریستی جهان
۴. جنگ بعدی، نبرد نهایی بین دنیای کفر و جهانِ آزاد خواهد بود و نتیجه آن، ظهور مجدد حضرت عیسی بهعنوان پادشاه جهان است
ب. حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱
در این دوره، سینمای سلطه وارد فاز جدیدی از فعالیتهای خود شد؛ مسأله تروریسم اسلامی بهشدت در فیلمها دنبال شده و ضدیّت با تمدنهای کهن و قومیّتستیزی و بهویژه اسلامستیزی به آن اضافه شد؛ بهطور کل نوعی بدبینی نسبت به شرق و مسلمانان در سینمای سلطه شکل گرفت که نقطه اوج آن فیلم “فتنه” بود.
فرمان ابلهانه جنگ علیه تروریسم در هالیوود، بازخوردهای شخصیای را ایجاد نموده و کشورها، فرهنگها، و ادیان را به سوژههای مسلّم آثار “ضدتروریستی” تقلیل داد. از این پس نمونههای بسیاری از این آثار دیده شد که با گذر از کلیشهی قاچاقچیان مکزیکی و کلمبیایی، جنایتکاران چینی و دزدان و آشوبگران روسی، به بمبگذاران و تروریستهای عرب و مسلمان میپردازد. علاوه بر این، ما در طیف آثار علمی-تخیلی نیز (بهصورت استعاری و غیرمستقیم) شاهد آثار ضدتروریستی هستیم که به دو نمونهی آن اشاره میکنم:
۱- سِری جنگ ستارگان (حمله کلونها)
بهنوشته هفتهنامه نیوزویک، جنگ آمریکا در افغانستان بر سینمای این کشور نیز تأثیر گذاشته و خواهد گذاشت؛ حتی مدیران اجرایی هالیوود به درخواست بوش با “کارل راو” (مأمور مخفی وی) ملاقات کردند تا درباره نقش شرکتهای فیلمسازی در توجیه عملکرد نظامی آمریکا در افغانستان، بحث و گفتوگو کنند (۲). پس از این ملاقاتها در تاریخ ۱۳/۵/۲۰۰۲، اپیزود دوم سِری فیلمهای جنگ ستارگان با عنوان “حمله کلونها”، روانهی اکران سینماهای آمریکای شمالی و اروپا شد.
۲- فیلم جنگ دنیاها
استیون اسپیلبرگ در سال ۲۰۰۵ فیلم تخیّلی و رعبانگیز “جنگ دنیاها” را دربارهی حملات وحشتناک به خاک آمریکا ساخت. همانطور که مطرح شد، او سالها فیلمهای تخیّلی و کمدی میساخت، اما اینبار براساس دیدگاه بدبینانه خود (پس از واقعه ۱۱ سپتامبر) به جهان گفته بود که “دیگر نمیتوانم خوشبینانه به آسمان نگاه کنم“، به سینمای وحشت روی آورد و دست به ساخت این فیلم زد. البته این فیلم به توصیه مقامات نومحافظهکار و جنگافروز آمریکایی برای فریب افکار عمومی جهان بهویژه مردم آمریکا در خصوص توجیه حملات نظامی آمریکا به افغانستان و عراق ساخته شده است. چنانکه مارک مک کینتون، مشاور کاخ سفید، در ارتباط با اشغال افغانستان میگوید: “هالیوود برای کمک به تلاشهای جنگ، جلوتر از ما بوده است و آنچه ما اکنون سعی در انجام آن داریم، این است که بگوییم متشکریم“. (۳)
حال میرسیم به فیلم مورد نظر خودمان. ابتدا به بیوگرافی خیلی کوتاهی از سه شخصیت بین، رأسالغول و بتمن (بر اساس تاریخچه کمیکها) اشاره میکنم:
بین
این شخصیت توسط چاک دیکستون، داگ موئنچ و گراهام نولان برای سری داستانهای بتمن: سقوط شوالیه (۱۹۹۳) خلق شده است. بین در لغت به معنی دزد، مایه هلاکت و قاتل است. بین در سانتا پریسکا در کارائیب به دنیا آمد. پدر بین، ادموند دورانس بوده است. بین بهسبب جنایات پدرش (که محکوم به حبس ابد بود)، در زندان زیرزمینی “پنادورا” زاده و بزرگ شد. او از وابستگان انجمن سایهها (league of shadows) است. این شخصیت در فیلم بتمن و رابین (۱۹۹۷) (با بازی رابرت سوئنس) و در فیلم خیزش شوالیه تاریکی (۲۰۱۲) (با بازی تام هاردی) ظاهر شده است. بین دارای هیکلی بزرگ است و نیروی وی از یک انسان عادی خیلی بیشتر است. بین ضریب هوشی بالایی داشته و تخصّص زیادی در فنون جنگی و ایجاد استراتژیهای جنگی دارد. بین توانایی چندزبانی داشته و مسلّط به زبانهای بسیاری مانند اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی، اردو، فارسی، دری، روسی، آلمانی، ماندارین و لاتین است. در فیلم شوالیه تاریکی برمیخیزد، بتمن در چندین مبارزه، قادر به شکست بین نبوده و در پایان متوجه میشود تنها نقطهضعف بین، ماسک وی است که با ضربه به ماسک بین، از قدرت او میکاهد.
رأسالغول
این شخصیت توسط دنیل اونیل و نیل آدامز خلق شد و برای اولینبار در شماره ۲۳۲ مجموعه کمیک بتمن (۱۹۷۱) حضور پیدا کرد. نام این شخصیت در عربی به معنی “سر دیو” است؛ البته در انگلیسی تلفظ این کلمه “رایش الگول” یا “راز الگول” است. رأسالغول تقریباً ۷۰۰ سال پیش در یک قبیله عشایری در یکی از بیابانهای عربی، چشم به جهان گشود و در واقع اصالتاً عرب است. این شخصیت بهسبب چاه لازاروس پیت، تقریباً نامیرا است. رأسالغول همچنین با بین متحد شد؛ وی تصور میکرد که بین یک وارث احتمالی بسیار خوب است.
رأسالغول جامعه انسانی و بشریت را بهعنوان یک سرطان میدید که سیّاره زمین را مسموم میکنند؛ بههمین دلیل او بهدنبال راهی میگشت که بخش زیادی از آنها را نابود کند تا بلکه به این طریق بتواند این فاجعه زیستمحیطی را بهطور کل از بین ببرد. جملهای از او وجود دارد که بیانگر این دیدگاهش است:
من هم با عنوان مجرم خطاب میشوم، هم بهعنوان یک نابغه، و من هیچکدام از آنها نیستم. من یک هنرمندم؛ من یک تصویر از زمین در ذهنم دارم که در آن، این سیاره درست همانند یک کوه پوشانده از برف، تمیز و پاک است، یا حتی مثل یک بیابان.
بتمن
بتمن یا مرد خفاشی، یک شخصیت خیالی ابرقهرمان در کتابهای کامیک منتشر شده توسط دیسی کامیکس است. این شخصیت توسط باب کِین، یهودی اشکنازی (طراح) و بیل فینگر (نویسنده) خلق شد و برای اولینبار در شماره ۲۷ از مجموعه کمیکهای کاراگاهی (۱۹۳۹) حضور یافت. به این شخصیت با القابی مانند “مبارز شنل پوش”، “شوالیه تاریکی” و “بزرگترین کاراگاه دنیا” نیز اشاره میشود.
باب کین این شخصیت را براساس شخصیتهای محبوب داستانهایی چون زورو، دراکولا و جیمز باند خلق کرده است. بتمن مانند زورو زندگی دوگانهای دارد، همانند جیمز باند از تجهیزات پیشرفته استفاده میکند و دستیاری به این منظور دارد. همانند دراکولا، شبها پدیدار شده و از نماد خفاش بهره میبرد. (۴)
بروس وین (bruce wayne) انسانی عادی و سرمایهداری مرفّه است که جز عیّاشی کار دیگری ندارد. او در کودکی در یک سانحه، پدر و مادر خود را از دست داد و یتیم شد. سپس طی ماجراهایی توسط یک “تروریست بینالمللی” آموزشهای رزمی را فراگرفت و بعد در دوران جوانی به گاتهام بازگشت و وارث همهی اموال پدرش شد. او بهواسطه سرمایهی هنگفتش صاحب نیمی از شهر گاتهام است.
همانطور که میدانید، ماجراهای بتمن در شهر خیالی “گاتهام” رخ میدهد. شهری که مملوّ از خلافکاران است و هر از گاهی با پیداشدن شروری گردنکلفت، آرامش آن از بین رفته و جنایت در آن به اوج خود میرسد. در فرهنگ عامه مردم انگلیس، کلمه گاتهام از دو بخش gat و ham که به معنی “بز” و”خانه” هستند، تشکیل شده و در مجموع بهصورت اصطلاحی “اصطبل بز” برای اشارهی عامیانه به اجتماع شهری بهکار میرود. درواقع از این اصطلاح عامیانه برای خطاب قرار دادن هر اجتماع شهری قابل سکونت استفاده میشود. مثلاً اکثر روزنامهنگاران آمریکایی در اصطلاحی عامیانه، نیویورک را گاتهام سیتی هم خطاب میکنند؛ بهگونهای که تقریباً این دو نام مترادف یکدیگر شناخته میشوند. از دیگر ویژگیهای گاتهام که آن را از سایرین مستثنی میکند، این است که شهری مدرن و اشراف نشین است. (۵)
تحلیل:
گاتهام شهری است که در دورهای مبتلا به بیوتروریسم شده است (فیلم اول)؛ در دورهی دیگری دیوانهای را در لباس یک دلقک شاهد بوده که هرج و مرج و جنایت را در شهر به سطح بالایی میرساند (فیلم دوم)؛ و حالا شاهد انقلابی (ظاهراً) مردمی است که در اثر شرایط موجود توسط یک مرد نقابدار بهوجود آمده. تحلیل قسمت سوم از سهگانه بتمن، از زوایای مختلفی قرار است در این مقاله صورت بگیرد؛ این تحلیل را در سه قسمت انجام میدهیم:
۱- بتمن، پرچمدار نظام سرمایهداری
همانطور که در بیوگرافی کوتاه از بروس وین اشاره شد، او فردی ثروتمند بوده و مالک نیمی از گاتهام است؛ بنابراین در اصل بروس وین برای نجات سرمایهی خود با افراد شرور مبارزه میکند. اگر بتمن این دارایی را نداشت، نمیتوانست چنین امکاناتی را تهیه کند؛ درواقع پول عامل اصلی تبدیل شدن بتمن به یک منجی تمام عیار است (اصل تفکر سرمایهداری) (۶)؛ اگر دقت کنید جوکر (در قسمت دوم فیلم) در اولین اقدام خود به بانک حمله میکند. بین نیز در اولین حرکت عیان خود، به مرکز بورس حملهور شده و موجی از رعب و وحشت را پدید میآورد. این اقدام دو شخصیت را میتوان حرکتی در جهت مبارزه با نظام سرمایهداری در نظر گرفت.
همانطور که میدانید در قسمت سوم فیلم، قوانین سختگیرانهای برای شهر گاتهام توسط مقامات تصویب میشود و به تبع، آمار جرم و جنایت در شهر پایین میآید؛ اما افزایش تضاد طبقاتی باعث بروز مشکلاتی عمیق در شهر میشود. درواقع این شرایط، شهر را به انبار باروتی مبدّل میکند که تنها نیازمند یک جرقه برای منفجر شدن است. بین از این نارضایتیها استفاده کرده و سعی میکند مردم گاتهام را به براندازی حکومت و اعتراضی همهجانبه تشویق کند:
بین: گاتهام را از فساد پاک میکنیم؛ از ثروتمندها، از ستمگران. از کسانی که شما رو با افسانههای “فرصتهای برابر” عقب نگهداشتند و شهر رو به شما برمیگردونیم؛ به مردم. گاتهام مال شماست؛ هیچکس دخالتی نمیکنه؛ هرکاری میخواید بکنید؛ ولی با حمله به “بلک گیت” و آزادی مظلومها شروع میکنیم.
بین: قدرتمندها رو از لونههای آلودشون بیرون میکشیم و به دنیای سردی پرتشون میکنیم که خوب میشناسید و در برابرش مقاومت کردند…
بین یک انقلاب (ظاهراً) مردمی برای براندازی حکومت ثروتمندان شکل میدهد. در ظاهر بین تلاش میکند تا حکومت گاتهام را از یک اُلیگارشی (حکومت افراد خاص و ثروتمند بر سایرین) به یک حکومت مردمی عادلانه تبدیل کند؛ ولی در اصل او از حمایت و همراهی مردم سوءاستفاده کرده و یک دیکتاتوری خونین شکل میدهد. پس از حاکم شدن بین بر گاتهام، مشاهده میشود که چگونه او و دار و دستهاش از دادگاهها و قانون بهنفع خودشان استفاده کرده و مخالفان خود را سرکوب میکنند!
در این بخش فیلم چنین القاء میشود که هرگونه مخالفت و مبارزه با نظام سرمایهداری و هرگونه اعتراض به ظلم و استثمار طبقات حاکم، در نهایت به شکلگیری یک دیکتاتوری میانجامد و نابودی و ویرانی و همچنین پشیمانی را بهدنبال دارد. از اینرو، هیچ دلیلی ندارد که مردم به شورش و انقلاب روی بیاورند؛ چرا که در داخل سیستم، ابرقهرمانانی هستند که از حقوق آنها دفاع کرده و امنیت را برقرار میکنند. در حقیقت از ما خواسته میشود حقیقی بودن افسانهی ثروتمندان دلسوز و به فکر قشر فقیر که نقش پدران جامعه را ایفا میکنند (همچون زورو، بتمن و...) را بپذیریم.
در سهگانه بتمن (مخصوصاً فیلمهای دوم و سوم)، ما سه ویژگی عمده را برای ایدئولوژیهای مخالف سرمایهداری درک میکنیم:
الف- خشونتگرا
در مورد این ویژگی میتوانم بگویم که سازندگان فیلم از نوشتههای خانم “هانا آرنت“، الهام گرفتهاند.
هانا آرنت یهودی آلمانیتبار (۱۹۷۵-۱۹۰۶)، از چهرههای برجسته جاسوسی آکادمیک در قرن بیستم و یکی از سخنگویان محافظهکار آمریکایی در دوران جنگ سرد است. او منتسب به یکی از خانوادههای اشراف یهودی و سکولار است؛ زنی که هم درقامت یک تئوریسین سیاسی ظاهر گشت و هم در کسوت یکی از رهبران سازمان بینالمللی زنان صهیونیست. هانا آرنت شگردی پیچیده داشت و در آثار گوناگونش کوشید تا ایدئولوژیهای منتقد “نظام سرمایهداری” را خشونتگرا نشان دهد؛ شگردی که لیبرالها همواره از آن بهره میجستند. (۷)
ب- آنارشیست (هرج و مرج طلب)
این ویژگی بهوضوح در فیلم مشاهده میشود و هم درمورد بین و هم درمورد جوکر صادق است؛ حتی در برخی دیالوگها، مستقیماً به این موضوع اشاره میشود:
جوکر: من مأمور هرج و مرجم / هرج و مرج منصفانس / تنها راه منطقی برای زنده بودن، بدون قانون بودنه
این ویژگی بیانگر آن است که ایدئولوژیهای منتقد سرمایهداری به هیچ قانون و چارچوبی پایبند نبوده و تنها راه حرکت و پیروزی خود را در گرو بیقانونی میدانند. در همین راستا ما در فیلم شاهد بودیم که رأسالغول معتقد بود که با توجه به فساد سیستمی موجود در گاتهام، با قوانین مدنی نمیتوان به جنگ جرم و فساد در آن رفت!
ج- دارای شعارهای فریبنده
برای مثال رأسالغول با شعار اصلاح گاتهام، اقدام به تخریب آن میکند؛ یا بین با شعار مردمی کردنِ حکومت گاتهام، حمایت مردم را جذب میکند.
۲- بتمن، مبارزی علیه تروریسم
در فیلم اول، گروه شرور را دستهای بهنام انجمن سایهها (league of shadows) تشکیل دادهاند که هدف اصلی آنها ایجاد اعتدال و اصلاح در شهری است که رو به تباهی است (گاتهام)، تا در مسیر پیشرفت و تعالی حرکت کند. اما شیوهای که این گروه برای انجام اصلاحات خود در جهت ایجاد شهری آرمانی اتخاذ میکند، توسل به زور و خشونت است:
رأسالغول: نوبت گاتهام رسیده؛ مثه قسطنطنیه و روم؛ حالا گاتهام جایی برای رنج و بیعدالتی شده؛ کارش از نجات گذشته و باید بذاریم بمیره؛ این مهمترین نقش انجمن سایههاست؛ این کاریه که ما قرنهاست انجام میدیم؛ گاتهام باید نابود بشه!
(جوابِ) وین: من به گاتهام برمیگردم و با جنایتکارها مبارزه میکنم ولی تبدیل به یک جلاد نمیشم.
بهنظر میرسد در این بخش فیلم، سازندگان در نظر داشتند که با نگاه به اصلاح اجتماعی از پشت دوربین لیبرال، به نقد رویکرد دیگری بپردازند. دیوید ساموئل گویر (نویسنده فیلم بتمن آغاز کرد) اشاره میکند که در پرداخت شخصیت رأسالغول، نگاهی به شخصیت اسامه بن لادن داشته است. انتخاب یک نام عجیب برای رئیس یک گروه خشن و مدعی برقراری جامعه آرمانی در این فیلم را درواقع میتوان شکلی از اسلامهراسی در لفّافه دانست؛ درواقع میتوان انجمن سایهها را کنایهای از گروههای تروریستی در نظر گرفت. بهخصوص که در قسمت سوم فیلم، در برنامهای تلوزیونی، یکی از مقامات آمریکا، بین و دار و دستهاش را “تروریست” خطاب کرده و میگوید: “ما با تروریست مذاکره نمیکنیم“. حتی نوع پوشش افراد بین هم به گروههای تروریستی شباهت فوقالعاده زیادی دارد.
همچنین برنامهریزی رأسالغول برای برخورد قطار با برج وین در اواخر فیلم اول، میتواند استعارهای هنرمندانه برای حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و برخورد هواپیما با برجهای دوقلو باشد.
علاوه بر این اگر بهیاد داشته باشید، اسپیلبرگ در فیلم “جنگ دنیاها” چند ویژگی را بهصورت کلی و غیرمستقیم برای موجودات فضایی که (استعارهای از) تروریستها بودند، ذکر میکند که یکی از آنها داشتن ساختار پنهانی و زیرزمینی و عدم توانایی برای پیشبینی ظهور آنها است؛ این ویژگی را ما برای دار و دسته بین در فیلم سوم شاهد بودیم. نظاره میکردیم که بین و گروهش برای مدتها در زیر زمین (فاضلاب) بوده و مشغول برنامهریزی بودند.
در اواخر فیلم اول، شاهد رویارویی بتمن بهعنوان نماد آزادی و عدالت (تفکر لیبرال) و رأسالغول بهعنوان نماد خشونت و اجبار (تفکر اسلامی-تروریستی) هستیم که با پیروزی بتمن، شهر گاتهام (ظاهراً) از خشونت و افراطگرایی نجات یافته و حرکت بهسوی اعتدال و پیشرفت را آغاز میکند. برخی منتقدان، اقدامات فراقانونی بتمن در مبارزه با جنایتکاران را با اقدامات جرج بوش در جنگ (ادعاییاش) علیه تروریسم، مقایسه کرده و بیان داشتهاند همانگونه که مبارزات بتمن با اشرار همراه با تلفات جانی بوده است، جنگ علیه تروریسم هم تلفات جانی دارد؛ از این منظر، این فیلم میتواند تأییدی بر جنگافروزیهای دولت بوش باشد که به بهانهی حفظ امنیت انجام شده است.
اشاره به تصویب قوانین محدودکننده مدنی در فیلم سوم و زندانیشدن عدهای بیگناه بهخاطر آن قوانین در زندان بلک گیت، آشکارا استعارهای از قوانینی است که بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر و در دوره بوش، در آمریکا تصویب شد و بهموجب این قوانین دولت بوش میتوانست مکالمات مردم را شنود کرده و به اطلاعات رایانهای آنها، دسترسی داشته باشد؛ از همینرو دولت بوش توانست افرادی را بدون محاکمه و بهمدت طولانی، در زندانهایی مانند گوانتانامو نگهداری کند.
۳- بتمن، منجی الهی
برای این بخش از تحلیل، لازم است ابتدا به دو بحث دیگر اشاره کنم:
اول: فیلم سینمایی مردی که آینده را دید – نوستراداموس
رویکرد آخرالزمانی در فیلمهای هالیوود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و مسیحیت صهیونیستی با هراس از پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در منطقه، سیاستگذاریهای سینمایی خود را درباره پیشگوییهای آینده جهان و بشریت و آخرالزمان متمرکز ساخت. یکی از مسائل محوری در تئوری آخرالزمان صهیونیستی، مسأله “آرماگدون” است. واقعه آرماگدن اشارهای است به اینکه در زمانیکه اسرائیل بسیار قدرتمند بوده و یهودیان جهان در اسرائیل متمرکز شدهاند، یک درگیری و جنگ بزرگ اتمی در منطقه “هَرَّمَجیدون” (“هار” در عبری بهمعنی کوه است) رخ میدهد و بعد از این جنگ که منجر به کشته شدن تعداد بیشماری از مردم میشود (حدود ۳میلیارد نفر)، حضرت عیسی ظهور میکند.
یکی از آثار سینمایی که در دهه هشتاد میلادی (۱۹۸۱) و در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران ساخته شد، فیلم “مردی که آینده را دید” بود. راوی این فیلم آقای “اورسن ولز” بود. (او کارگردان و بازیگر سرشناس سینمای قرن بیستم است که پیوند عمیقی با کانونهای صهیونیستی داشته است.) این فیلم در ابتدا روایتی است از زندگی نوستراداموس (طبیب و دانشمند یهودی فرانسوی) که در ادامه به بیان سنتوریهای او و بررسی انطباق آن با حوادث گذشته میپردازد و همچنین پیشگوییهایی نیز برای آینده دارد.
در این فیلم بیان میشود که نوستراداموس ظهور ۳ ضدمسیح را پیشبینی کرده است. اولی ناپلئون بناپارت بوده و دومی آدولف هیتلر. سومی را که آقای ولز “پادشاه رعب” (king of terror) مینامید، هنوز نیامده. در فیلم بیان میشود که سومین ضدمسیح از نسل (حضرت) محمد بوده و عربتبار است و همچنین از سرزمین عربستان ظهور میکند؛ او ردایی آبیرنگ بر دوش و عمامهای بر سر دارد. او به جنگ هستهای با جهان غرب (بهویژه آمریکا) میپردازد. نکته قابل توجه این است که در فیلم، علامت هلال و ستاره که نمادی از مسلمانان است، روی موشکهایی که خاورمیانه را به مقصد غرب ترک میکنند، نقش بسته است! حتی در این سنتوریها از ایران بهعنوان متحد پادشاه رعب، نام برده شده است:
“از زمین، هوا و دریا رهبر بزرگ با لشکر خوفناک خود عبور خواهد کرد؛ از سرزمین پارس بیش از یک میلیون نفر به تسخیر سرزمینهای عیسویان خواهند آمد.”
سازندهی فیلم، با مهارت هرچه تمامتر این مطلب را منتقل میکند که خطر عمدهای که جهان امروز را تهدید میکند، اسلام است و در این راستا نقش رهبری ایران در حمله به غرب را (که با توجه به قطعات هماهنگ که از سنتوریهای نوستراداموس انتخاب شده است) مورد تأکید ویژه قرار میدهد. در این فیلم برای معرفی سومین ضدمسیح از کلمهای استفاده میشود که در اذهان عمومی و رسانهها پیشزمینه دارد: “terror“. نکته اصلی فیلم، بزرگ جلوه دادن تهدید اتمی ایران برای جهانیان است؛ همانطور که مطرح شد، این فیلم در دهه ۸۰ میلادی ساخته شده است؛ یعنی زمانی که مثل امروز، اصلاً پیگیری برنامههای اتمی ایران مطرح نبوده. ولی سازندگان این فیلم آنچنان واقعیت را تحریف میکنند که گویی ایران دارای صدها کلاهک هستهای است و هرلحظه ممکن است دنیا را نابود کند!
البته این نکته را باید متذکر شد که تهیهکنندگان فیلم با استفاده از تفسیر به رأی به این برداشتها از پیشگوییهای نوستراداموس رسیدهاند و سنتوریهای او را جوری در کنار هم قرار دادهاند تا مفهوم مورد نظر آنها برداشت شود. برای مثال در این فیلم، ضدمسیح فردی مسلمان معرفی شده و توصیف او بهگونهای صورت گرفته تا در ذهن بیننده، ضدمسیح سوم مساوی موعود مسلمانان قرار گیرد؛ در صورتیکه نوستراداموس هرگز ضدمسیح را فردی مسلمان معرفی نکرده و این خود تحریفی آشکار است.
در بخشی از فیلم، آقای ولز این سؤال را مطرح میسازد که: “آیا خاورمیانه در بیست سال آینده توانایی رسیدن به سلاح هستهای را خواهد داشت؟” و پاسخی که براساس سنتوریهای نوستراداموس به سوال داده میشود این است: “بله؛ در صورت اتحاد با شوروی (روسیه) خواهد داشت“.
دوم: آثار جوئل ریچاردسون
اگر بخواهم بهطور خلاصه در مورد ریچاردسون توضیح بدهم، او یکی از نویسندگان غربی است که به تفسیر کتاب مقدس میپردازد؛ کتابهای او بسیار پُرفروش بوده و طرفداران زیادی دارد. او در کتب مختلف خود مانند “ضدمسیح مسلمان” (the islamic antichrist)، یک خط مشخص را دنبال کرده است. او در آثار خود کوشیده است با استفاده از منابع اسلامی (غالباً منابع اهل سنت) و تفاسیر مهملی که از کتاب مقدس میکند، به این نتیجه برسد که “ضدمسیح (دجال) در مسیحیت، همان موعود مسلمانان (مهدی) است.” او معتقد است پیشگوییهای اسلام و انجیل در مورد آخرالزمان، در یک قالب میگنجد و آن کسی که مسلمانان بهعنوان منجی میشناسند، دقیقاً نشانههای کسی را دارد که مسیحیان بهعنوان ضدمسیح میشناسند.
دو بحثی را که مطرح شد در ذهن داشته باشید، حال بیایید بار دیگر ویژگی بین را بر اساس تاریخچه کمیک و همچنین فیلم سوم بتمن مرور کنیم:
بین فردی است که به چندین زبان مسلط است و به اسم طبقات مستضعف و مظلوم جامعه قیام میکند. بار دیگر به این اظهارات بین توجه کنید:
بین: گاتهام را از فساد پاک میکنیم؛ از ثروتمندها؛ از ستمگران. از کسانی که شما رو با افسانههای فرصتهای برابر عقب نگهداشتند و شهر رو به شما برمیگردونیم؛ به مردم. گاتهام مال شماست. هیچکس دخالتی نمیکنه؛ هرکاری میخواید بکنید. ولی با حمله به بلک گیت و آزادی مظلومها شروع میکنیم.
بین: قدرتمندها رو از لونههای آلودشون بیرون میکشیم و به دنیای سردی پرتشون میکنیم که خوب میشناسید و در برابرش مقاومت کردند. دادگاهها تشکیل خواهد شد…
بین: ما بهعنوان فاتح اینجا نیومدیم؛ بلکه بهعنوان “نیروهای آزادیبخش” اینجا آمدهایم تا اداره این شهر رو به مردم برگردونیم.
بین وارث رأسالغول بوده و برای تحقق آرمانهای او قیام میکند:
بین: انجمن سایهها خود منم و میخوام به آرزوی رأسالغول جامهی عمل بپوشونم.
حال رأسالغول چه کسی است؟ کسی است که اصالتاً عرب است (!) و ۷۰۰ سال پیش مکتبی به نام انجمن سایهها را پایهگذاری میکند (!) که وارث این مکتب و کسی که در انتها به اسم او و برای تحقق آرمانهای او قیام میکند (!)، بین است.
از سوی دیگر در فیلم شاهد آن هستیم که بین قصد دارد گاتهام را با یک بمب اتمی ۴ مگاتنی نابود کند. اگر دقت کرده باشید، در این فیلم نیز مانند فیلم جنگ دنیاها، تقریباً از هیچ جای دیگر در دنیا سخن به میان نیامده و درواقع گاتهام نمایندهای است از جهان غرب؛ در اصل این جهان غرب است که با یک تهدید اتمی (جنگ اتمی) مواجه شده است.
حال اگر این توصیفات در کنار اطلاعاتی که امثال فیلم نوستراداموس و مهملات ریچاردسون در اختیار یک بیننده غربی قرار میدهند، قرار گیرد به نظر شما استنتاج آن بیننده در ناخودآگاه از شخصیت بین چه میشود؟ بله؛ درست است؛ بین بهعنوان یک “king of terror” و ضدمسیح (آن هم از نوع مسلمان) تداعی میشود؛ پادشاه رعبی که طبق فیلم، در راستای جنگ اتمی، روسها به او کمک میکنند. (۸) ضدمسیحی که بتمن به نمایندگی از نظام سرمایهداری، به نمایندگی از نهادی ضدتروریستی و بالاخره به نمایندگی از یک تفکر الهی، علیه او به مبارزه میپردازد.
در حقیقت ما در این فیلم با نوعی تئوری آخرالزمانی صهیونیستی مواجه هستیم؛ البته این تئوری را در فیلمهایی مانند هری پاتر، مردان ایکس – آخرالزمان، ماتریکس و… نیز شاهد بودهایم.
نویسنده: علی حامدین
منبع: اندیشکده مطالعات یهود
پینوشتها: شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی
(۱) این تقسیم، برگرفته از کتاب «سینمای سلطه» نوشته دکتر مجید صفاتاج است.
(۲) روزنامه جمهوری اسلامی، هالیوود به جنگ میرود، ۲۷/۹/۱۳۸۰
(۳) فریب بزرگ، ص۱۱۲
(۴) به نقل از سایت inaghd
(۵) همان منبع
(۶) همان منبع
(۷) نگاه کنید به: اندیشکده مطالعات یهود
(۸) در فیلم یک دانشمند روس تبدیل منبع انرژی به بمب هستهای را انجام میدهد. در واقع ما با رگهای از روسستیزی در فیلم مواجه هستیم.
شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی ، شوالیه تاریکی
واقعا عالی بود. نویسنده به جنبههای جالبی پرداخته بود.??
سلام. بتمن های نولان بعد از ۱۱ سپتامبر ساخته شده اند. دوران هراس عمومی غرب از تهدیدی انسانی با منشا ناشناخته که از سرزمین های دور می آمد. برای تماشاگر این دوران نمی شد همان غول آهنی یخی «بتمن و رابین» یا جیم کری با لباس سبز چسبان «بتمن برای همیشه» را به مصاف بتمن فرستاد. چون تماشاگر این دوران نسبتی بین زندگی واقعی خودش با این فانتزی ها نمی دید که به تماشای چنین فیلمی برود و کمپانی سازنده ورشکست می شد ( هر دو بتمنی که این جا اسم بردم از نظر تجاری شکست خورده بودند). پس فیلم ها باید علاوه بر تصویرپردازی و موسیقی در داستان و شخصیت ها هم به دوران تازه نزدیک می شدند تا بفروشند. این منحصر به بتمن نولان نبود. نگاه کنید به حال و هوای تلخ و شبه مستند فیلم هایی مثل بورن در همین دوران و تفاوتی که با اکشن های آرنولد و راکی و دیگران در سال های پیش از بحران ۱۱ سپتامبر داشتند. یا تفاوت جیمز باندهای این دهه با جیمز باندهای قدیمی تر. این در هالیوود بی سابقه نیست. پدرخوانده ها در دهه ۷۰ از همه گنگستری های پیش از خود دریده تر و خشن تر بودند و پرفروش تر. فیلم پرفروش دهه ۸۰ اما جنگ ستارگان است با اسطوره شناسی کودکانه اش. در همین دهه فیلم آینده نگر سیاه و ترسناک بلیدرانر یا فیلم تیره و خشن گاو خشمگین چنان شکستی می خورند که ریدلی اسکات و اسکورسیزی تا چند سال نمی توانند فیلم بسازند. سیستمی که بر پایه سودآوری شکل گرفته باید به روز باشد تا از جامعه عقب نماند.
اشاره دیوید اس. گویر به بن لادن هم در همین قالب قابل فهم است. و مت ریوز هم در بتمن جدید ریدلر را از چیزی که جیم کری بازی کرده بود، تبدیل کرد به یک قاتل روانی جامعه ستیز (و غیر مسلمان! که از اثرات خوب برجام است) که از درون جامعه امریکا امده و ارتشش را با استفاده از شبکه های اجتماعی جمع می کند.
می خواهم بگویم پناه بردن به خرافات برای رمزگشایی از چیزهایی که رمزی درونشان نیست، اسمش هر چه باشد مبارزه با استکبار نیست. گاهی جواب جلوی چشم مان است و رفتن به گذشته های دور فقط از جواب دورمان می کند.