خاندان سیسیل و بنیانگذار آن فرانسیس بیکن
سومین خاندان اشرافی بریتانیا از نظر قدمت و اهمیت تاریخی (بعد از خاندان هوارد و خاندان سیمور)، و شاید مهمترین ایشان از نظر تأثیر سیاسی و فرهنگی، خاندان سیسیل است؛ خاندانی که چهار سده تمام در قله سیاست و فرهنگ و اقتصاد بریتانیا جای دارد.
تاریخ خاندان سیسیل با لرد بورلی آغاز میشود. این عنوانی است که سِر ویلیام سیسیل (۱) به آن شهرت داشت؛ کسی که در بخش عمدهی دوران سلطنت الیزابت منشی و وزیر و مشاور اصلی او بود و بدینسان نام خاندان سیسیل را با تحولات عصر الیزابت، با تمامی پیامدهای عظیم جهانی آن، پیوندی ژرف داد.
ویلیام سیسیل در صعود الیزابت به قدرت (۱۵۵۸)، به رغم تمامی مخالفتها و دسیسهها، نقش مؤثر داشت و لذا از همان آغاز مورد توجه فراوان ملکه بود. لرد بورلی را وزیر کاردان و مدیر، و طراح و مجری اصلی سیاستهای داخلی و خارجی الیزابت توصیف میکنند.
ویلیام سیسیل در دوران طولانی اقتدارش ثروتی انبوه اندوخت و دو کاخ باشکوه ساخت که از مهمترین ابنیهی عصر الیزابت است. سِر ویلیام سیسیل به عنوان بنیانگذار سازمان اطلاعاتی بریتانیا (اینتلیجنس سرویس) شناخته میشود.
ویلیام سیسیل (لرد بورلی)
فرانسیس بیکن و انجمن سلطنتی
لرد بورلی، وزیر مقتدر الیزابت و بنیانگذار خاندان سیسیل، خواهر زنی داشت که با فردی به نام سِر نیکلاس بیکن (۲) ازدواج کرد. این نیکلاس بیکن به خانوادهای فقیر از طبقات فرودست جامعه تعلق داشت؛ در دستگاه هنری هشتم برکشیده شد و در مشاغل مهم قضایی منصوب گردید. بیکن، بهرغم تعلّق به آئین پروتستان، در دوران سلطنت ماری کاتولیک آسیبی ندید و در مشاغلش باقی بود. با صعود الیزابت، در سِمَت لرد مهردار سلطنتی منصوب شد و در زمرهی مشاورین ملکه جای گرفت. بیکن، با حمایت باجناقش، در جریان مصادرهی اموال کلیسا و صومعهها سهمی به جیب زد و از این طریق به ثروت رسید. (۳) حاصل وصلت نیکلاس بیکن و خواهر زن لرد بورلی، پسری به نام فرانسیس بیکن است.
فرانسیس بیکن
فرانسیس بیکن (۴) از ۱۲ سالگی مدت کوتاهی در مدرسهی ترینیتی حوزه علمیه کمبریج تحصیل کرد (۱۵۷۳- ۱۵۷۵)؛ سپس به مدت چهار سال راهی مأموریت دیپلماتیک در فرانسه شد. در ۱۸ سالگی بهدلیل مرگ پدر به انگلیس بازگشت (۱۵۷۹) و در سِمَتهای قضایی منصوب شد. در ۲۰ سالگی به عضویت مجلس عوام درآمد. بیکن برای تحقق آرزوهای بلند مالی و سیاسی خود، نگارش رسالهها و اندرزنامههای اجتماعی و سیاسی را آغاز کرد. در سال ۱۵۸۹ اندرزنامهای خطاب به ملکه نوشت ولی راه به جایی نبرد.
از سال ۱۵۹۱ دوستی با رابرت دورو (ارل اسکس)، پسرخاله و معشوق مقتدر ملکه، را آغاز کرد و به مشاور سیاسی او بدل شد. ولی حتی اسکس نیز نتوانست بیکن را به آرزویش، مقام مدعیالعمومی انگلیس، برساند. بیکن در سال ۱۵۹۸ اسکس را به سرکوب قیام ایرلندیها ترغیب نمود. با سقوط اسکس، به عضویت هیئتی که مأمور رسیدگی به اتهامات او بود منصوب شد. بیکن نقشی فعال در محاکمه و اعدام حامی و دوست سابقش ایفا نمود! و کمی بعد، برای جلب عنایت ملکه، رسالهای نوشت (۵) و در آن بهسبب دوستی گذشته خود با اسکس طلب استغفار نمود.
رابرت دورو (ارل اسکس)
ارتقاء سریع فرانسیس بیکن در هرم جامعه اشرافی انگلیس از زمان جیمز استوارت (جیمز اول، پادشاه انگلستان) آغاز شد و تنها در این دوران بود که اندرزنامهنویسی وی خریدار یافت. در سال ۱۶۰۳ پسرخالهاش، رابرت سیسیل، نام وی را در فهرست ۳۰۰ نفری جای داد که بهمناسبت تاجگذاری پادشاه جدید به عنوان شهسواری دست یافتند. سِر فرانسیس بیکن در سال بعد در زمرهی مشاورین پادشاه جای گرفت و در سال ۱۶۰۶ با آلیس برنهام (۶) دختر یکی از کدخدایان محلات لندن، ازدواج کرد.
در سال ۱۶۰۹ رسالهی «خرد مردم باستان» (۷) را نوشت. این رساله به معرفی کاربردهای عملی و معانی پنهان اسطورههای باستانی اختصاص داشت. این معروفترین رسالهی بیکن در زمان حیات اوست. وی احتمالاً از سال ۱۶۱۴ نگارش رسالهی «آتلانتیس نو» (۸) را آغاز کرد. این رساله، که مهمترین اثر بیکن انگاشته میشود، پس از مرگ او، در سال ۱۶۲۷ منتشر شد.
پس از مرگ رابرت سیسیل (۱۶۱۲)، بیکن تلاش برای جلب توجه پادشاه را شدّت بخشید و اندرزنامههای متعدد در زمینهی مسائل حکومتی، بهویژه دربارهی رابطه میان مقام سلطنت و پارلمان، نگاشت. این رسالهها مورد توجه جیمز استوارت قرار گرفت و در سال ۱۶۱۳ بیکن را در سِمَت مدعیالعموم گمارد. بیکن در این سِمَت خصومت با کاک، قاضیالقضات، را شدّت بخشید و برای تحقق اهداف خود کوشید تا اختیارات قاضی را، در برابر نهاد سلطنت، بسیار محدود کند. این رقابت سرانجام به عزل کاک (نوامبر ۱۶۱۶) انجامید و کمی بعد (مارس ۱۶۱۷) بیکن ۵۶ ساله در سمت لرد مهردار سلطنتی منصوب شد.
سِر ادوارد کاک؛ دشمن فرانسیس بیکن
او در سال بعد به مقام لرد اول خزانهداری (وزیر اعظم) رسید؛ به بارون ورولام (۹) ملقّب شد و در سال ۱۶۲۱ به عنوان ویسکونت سنآلبانس (۱۰) دست یافت. بریتانیکا یکی از علل مهم رشد بیکن در این سالها را پیوند او با جرج ولیرز 25 ساله، محبوب جدید پادشاه، میداند. مأخذ فوق میافزاید:
آشکار است که بیکن شیفتهی جرج ولیرز بود و برخی از نامههای او به ولیرز احساسی را به نمایش میگذارد فراتر از چاپلوسی. (۱۱)
در این دوران، فرانسیس بیکن زندگی پر تجمّل و مسرفانهای را پیش گرفت و در همین زمان بود (۱۶۲۰) که رسالهی معروف «ارغنون نو» (۱۲) را منتشر کرد و نظرات خود را دربارهی سلطهی انسان بر طبیعت، که پس از هبوط آدم از دست رفته بود، به میان کشید.
جرج ولیزر؛ معشوق جیمز یکم
در سال ۱۶۱۸ روابط بیکن با جرج ولیرز به تیرگی گرایید. علت این امر، تمایل برادر کوچک ولیرز به ازدواج با دختر سِر ادوارد کاک (۱۳) دشمن دیرین بیکن، بود. بیکن کوشید مانع این وصلت شود و لذا مخالفین وی نیز دسیسه را آغاز کردند. در سال ۱۶۲۱ دو اتهام «فساد مالی» و «دریافت رشوه» علیه بیکن مطرح شد. بیکن ابتدا تمارض کرد و سپس دریافت هدایا را پذیرفت. به پرداخت ۴۰ هزار پوند جریمه، زندان و انفصال از مشاغل دولتی و قضایی و اخراج از پارلمان محکوم شد. کمی بعد از زندان آزاد شد و پرداخت جریمه نیز به حالت تعلیق درآمد. معهذا دیگر مورد عنایت جرج ولیرز نبود.
بیکن بار دیگر به نگارش روی آورد تا شاید از این طریق لطف از دست رفتهی پادشاه و ولیرز را جلب کند؛ به نگارش رسالههایی دربارهی تاریخ انگلستان و زندگی شاهان سلسله تودور، ربا و چشماندازهای جنگ با اسپانیا، مسائل علوم طبیعی و غیره پرداخت. هرچند او موفق شد در بارعام سال ۱۶۲۳ دست پادشاه را ببوسد ولی هیچگاه موقعیت پیشین را به دست نیاورد. فرانسیسن بیکن در ۹ آوریل ۱۶۲۶ درگذشت. مورّخین، لرد بیکن را در زندگی سیاسی «فرومایه و چاپلوس، بیرحم و غیرقابل اعتماد» توصیف کردهاند. (۱۴)
فرانسیس بیکن
*****
گفتیم که فرانسیس بیکن از سهامداران کمپانی نیوفاوندلند بود و از نظریهپردازان توسعهطلبی ماوراء بحار. او رسالهای نوشت بهنام «درباره پلانتها» که در آن از سرمایهگذاری درازمدت در مستعمرات دفاع میکرد. (بنگرید به: اینجا) بیکن در آثار متأخر قلمی خود، پس از شکست در عرصهی سیاست، مروّج نوستالژی عصر الیزابت بود و نوعی حکومت آرمانی را توصیف میکرد که در آن پادشاه به راهنمایی بزرگان و مشاوران خردمندش گوش فرادهد. معهذا، او به استقلال و اقتدار کامل پادشاه باور داشت و این با آن نوع نظام حکومتی که با نام سلطنت مشروطه شناخته میشود تفاوت فراوان دارد. در سلطنت مشروطه مجلس محدودکنندهی قدرت پادشاه است ولی در نظام آرمانی بیکن با پادشاهی فهیم و خیرخواه سرو کار داریم که داوطلبانه اندرزهای خردمندان را به کار میبندد.
مهمترین رسالهی بیکن در عرصهی اندیشهی سیاسی «آتلانتیس نو» است. او در این رساله، جزیرهای بهنام «بنسالم» (۱۵) را توصیف میکند که پادشاه آن فردی بهنام «سلیمان» است. در این سرزمینِ خیالی، نهادی مرکب از خردمندان و دانشمندان وجود دارد که «خانه سلیمان» (۱۶) نامیده میشود. در خانهی سلیمان برای تمامی رشتههای علوم، آزمایشگاهها و مدارسی وجود دارد و دانشمندان به کار مشغولاند. در این سرزمین، باغهای پهناوری است که تمامی انواع حیوانات در آن نگهداری میشود و خانهها انباشته از انواع شگفتیهای طبیعت و آثار هنری است. گروهی خاص از این خردمندان بهطور دائم به سیاحت و جهانگردی مشغولاند و تمامی یافتههای خود در سایر نقاط جهان را به خانه سلیمان منتقل میکنند. (۱۷)
طرح روی جلد دو چاپ مختلف از کتاب آتلانتیس نو
در واقع، این جامعهی آرمانی لرد بیکن تلفیقی است از افسانهی یونانی «آتلانتیس» (۱۸) و «اسطورههای یهودی» با آرزوهای دور و دراز مهاجمان ماوراء بحار آن عصر. این جملهی سومبارت را به یاد داشته باشیم که:
در تمامیِ سده هفدهم، همهی نظریهپردازیهای فلسفی و سیاست عملی در میان ملتهای اروپای شمالی – غربی تنها یک هدف داشت: تقلید از هلند در تجارت، در صنعت و در تصرّف مستعمرات. (بنگرید به: اینجا)
منظور بیکن هرچه بود، داستان او بر نخبگان بریتانیای نیمهی دوم سده هفدهم تأثیر فراوان بر جای نهاد و آرمانی قابل تحقق را فراروی اندیشهپردازان سیاسی، دولتمردان و ماجراجویان قرار داد. رؤیای بیکن دال بر حضور «نهاد خردمندان» در کنار مدیران سیاسی و ادارهی امور بر شالودهی دانش و تجربهی ایشان، در حوالی نیمهی سده هفدهم به تأسیس «انجمن سلطنتی» انجامید. (۱۹) اسقف اسپرات (۲۰) نخستین مورّخ انجمن سلطنتی (۱۶۶۷)، آرمان این نهاد را چنین توصیف کرده است:
دربارهی آنچه به اعضای بنیانگذار انجمن بازمیگردد باید متذکر شد که آنان آزادانه مردانی متعلّق به ادیان، کشورها و مشاغل مختلف را برگزیدهاند… زیرا آشکارا اعتراف میکنند که در پیِ تأسیس یک فلسفهی انگلیسی، اسکاتی، ایرلندی، لهستانی یا پروتستان نیستند، بلکه در پیِ تأسیس یک فلسفهی بشری هستند. (۲۱)
نشان انجمن سلطنتی
این آرمان را چندان بشردوستانه نباید پنداشت، زیرا مدعیان آن نه تنها بومیان آمریکا و سیاهان آفریقا، بلکه حتی وارثان تمدنهای کهن و نامدار شرقی را در زمرهی بشر نمیپنداشتند. این کلام نغز در سرلوحهی منظومهای بلند جای دارد که بند بند آن با خون هزاران انسان بومی آمریکا و آفریقا و مشرقزمین نگاشته شده؛ و بر زبان کسانی جاری است که خود، طراحان و کارگردانان این فاجعه بودند، نه منتقدان آن. و تنها این نیست. این سخن در سرآغاز دورانی جای دارد که جزایر بریتانیا را به صحنهی کشتارهای موحش و گستردهی کاتولیکها و جاکوبیتها بدل ساخت. اسقف اسپرات مورّخ انجمنی است که کمی بعد (۱۶۸۷) برخی از اعضای نامدار آن، بهویژه اسحاق نیوتون، مبارزهای شدید را علیه تلاش جیمز دوم برای ورود کاتولیکها به حوزهی علمیه کمبریج آغاز کردند.
*****
فرانسیس بیکن مؤلف رسالههای فراوانی است که مجموع آنها در ۱۵ مجلد به چاپ رسیده است. چنانکه دیدیم، او تمامی این رسالهها را در ادوار مختلف زندگیاش با هدف جلب توجه حکمرانان وقت، الیزابت و جیمز، و کسب مقامات و مشاغل حکومتی نگاشته؛ و بر پایهی همین آثار است که امروزه جایگاهی کمنظیر را در عرصهی اندیشه به او اعطا نمودهاند. گروهی او را «بنیانگذار دانش جدید تجربی» میخوانند. این ادعایی است بس بزرگ و زمانی پذیرفتنی است که به وجود دانش تجربی پیش از سده هفدهم قائل نباشیم. اثبات این ادعا کار آسانی نیست.
فرانسیس بیکن
در تاریخنگاری جدید غرب چنین دعاوی فراوان به چشم میخورد: گالیله “کاشف” کرویت زمین انگاشته میشود، ویلیام هاروی (۲۲) “کاشف” گردش خون، اسحاق نیوتون “کاشف” قانون جاذبه و غیره و غیره. حال آنکه بسیاری از این “اکتشافات” از سدهها پیش در تمدنهای کهن شرقی شناخته شده بود. این “اکتشافات” درست به “کشف” آمریکا و هند و جاوه میماند!! جانمایهی اینگونه دعاوی، نوعی نژادپرستی فرهنگی است که «اروپا محوری» نام دارد و مبداء و کانون تمدن بشری را، از آغاز تا به امروز، در “غرب” میبیند. این نگرشی است انحصارگرایانه و خودپرستانه به تاریخ علم و اندیشه که انجمن سلطنتی لندن از بنیانگذاران آن بود.
پیشتر دربارهی نهضت ترجمه و انتقال دانش از تمدن اسلامی به اروپا در سدههای دوازدهم میلادی به بعد و نقش یهودیان در این فرایند (بنگرید به: اینجا) و نیز درباره لرد هربرت چربوری و آغاز اندیشهی فلسفی در انگلستان سخن گفتیم. (بنگرید به: اینجا) در واقع، آغاز بسیاری از شاخههای علوم در بریتانیا به سده هفدهم بازمیگردد و با نام انجمن سلطنتی و بهویژه رئیس نامدار، مقتدر و خودکامهی (۲۳) آن (۱۷۰۳- ۱۷۲۷)، سِر اسحاق نیوتون (۲۴) در پیوند است.
سِر اسحاق نیوتون
برای نمونه، دانش نجوم در انگلستان بهطور جدّی با جان فلامستید (۲۵) و ادموند هالی (۲۶) آغاز شد. فلامستید یک کشیش تحصیلکرده کمبریج بود که چارلز دوم، بهدلیل علاقهی فراوان به طالعبینی، او را در سِمَت منجّم خود منصوب کرد. فلامستید بهعنوان اولین منجّم دربار بریتانیا شناخته میشود. هالی نیز یک کشیش تحصیلکرده آکسفورد بود. او در سال ۱۶۷۸ عضو انجمن سلطنتی شد و در سال ۱۷۲۰ پس از فلامستید در سِمَت منجّم دربار بریتانیا جای گرفت. بهنوشتهی ویلیام کالیر (۱۸۸۲)، علوم طبیعی با اسحاق نیوتون در انگلستان تولد یافت. معهذا، تنها دانش مطبوع پادشاهان انگلیس شیمی بود و این بهدلیل جاذبهی کیمیاگری در دوران فوق است. چارلز دوم به کیمیا علاقهی فراوان داشت؛ در کاخ خود در وایتهال آزمایشگاهی به پا کرد و شخصاً به کیمیاگری پرداخت. (۲۷)
تأسیس انجمن سلطنتی لندن سرآغاز تحوّلی جدّی در حوزههای علمیه بریتانیا، بهویژه آکسفورد و کمبریج، است. پیشینهی حوزهی آکسفورد به سده دوازدهم و حوزهی کمبریج به سده سیزدهم میلادی میرسد. معهذا، این دو نهاد تعلیم و تعلّم، بهسان سایر نهادهای مشابه در اروپا، تنها در سدههای هفدهم و هیجدهم بهتدریج به کانونهای جدّی علمی بدل شدند و تدریس و تحقیق در شاخههای متنوع علوم، بجز علوم دینی، را آغاز کردند. برای نمونه، کتابخانه بادلین (۲۸) آکسفورد را، که امروزه بهدلیل انبوه نُسَخ کهن کمیاب و نایاب آن شهرت جهانی دارد، سِر توماس بادلی (۲۹) از درباریان الیزابت تودور و جیمز استوارت، در سال ۱۶۰۲ بنیان نهاد. معهذا، در سدههای هیجدهم و نوزدهم و همپای گسترش امپراتوری جهانی بریتانیا بود که سیل نُسَخ خطّی از هر گوشهی عالم بهسوی این کتابخانه روان شد. این نیز تحقّق یکی دیگر از آرمانهای بیکن در رسالهی آتلانتیس نو بود.
فرانسیس بیکن
*****
برخی محقّقین، تأسیس «فراماسونری» در اوایل سده هیجدهم را تحقّق آرمانی میدانند که فرانسیس بیکن در رسالهی آتلانتیس نو بیان داشته است. این نهاد نیز، چون خانه سلیمان بیکن، مجمعی از نخبگان بود که به کارِ ساختنِ دنیای نو مشغول بودند. گروهی از اعضای انجمن سلطنتی لندن در تأسیس این نهاد نقشی مؤثر داشتند. کمّ و کیف پیوند اولیهی فراماسونری با انجمن فوق روشن نیست؛ ولی در این تردید نیست که برخی از اعضای انجمن سلطنتی از بنیانگذاران و اعضای گراندلژ انگلستان بودند. بیهوده نیست که فراماسونها سِر رابرت مورای، یکی از بنیانگذاران و اولین رئیس انجمن سلطنتی (۱۶۶۶)، و تعدادی دیگر از اعضای نامدار این انجمن، چون اسحاق نیوتون را از پیشکسوتان فراماسونری میدانند. (بنگرید به: اینجا) این در حالی است که در دوران حیات برخی از ایشان، مانند مورای، نهادی به نام “فراماسونری” وجود نداشت. در آینده در اینباره بهطور مشروح سخن خواهیم گفت. (۳۰)
نویسنده: استاد عبدالله شهبازی
پینوشتها:
(۱) Sir William Cecil, 1 st Baron Burghley of Burghley (1520-1598).
(۲) Sir Nicholas Bacon (1510-1579).
(۳) Americana, 1985, vol. 3, p. 27.
(۴) Francis Bacon (1561-1626).
(۵) Apologie in Certaine Imputations Concerning the Late Earle of Essex (1604).
(۶) Alice Barnham.
(۷) De Sapientia Veterum.
(۸) The New Atlantis.
(۹) Baron Verulam.
(۱۰) Viscount of St. Albans
(۱۱) “Bacon, Francis”, Britannica CD 1998.
(۱۲) Novum Organum.
(۱۳) Sir Edward Coke (1552-1634).
سِر ادوارد کاک از برکشیدگان ویلیام سیسیل، وزیر اعظم الیزابت، و دشمن و رقیب اصلی بیکن بود و بعدها قاضیالقضات مقتدر انگلیس شد. وی ریاست برخی محاکم مهم، از جمله دادگاههای ارل اسکس و سِر والتر رالیگ، را بهدست داشت. بهنوشته بریتانیکا (۱۹۹۸)، روش او در این محاکم، بهویژه در رابطه با رالیگ، حتی طبق موازین آن عصر، وحشیانه بود.
(۱۴) Americana, 1985, vol. 3, p. 23.
(۱۵) Bensalem.
(۱۶) Solomon’s House.
(۱۷) Francis Bacon, The Works of Francis Bacon, collected and edited by James Spedding, Robert Leslie Ellis, and Douglas Denon Heath, New Yourk: Hurd & Houghton, 1863- 1872 [15 vol.], vol. 5. Pp. 347-413.
(۱۸) در اساطیر یونان باستان، آتلانتیس جزیرهای است بزرگ در غرب جبلالطارق، بزرگتر از آسیای صغیر و آفریقا. در مکالمات منسوب به افلاطون، سرزمینی غنی، زیبا و حاصلخیز توصیف شده که شاهی به نام اطلس بر آن حکومت میکند. حکمرانان این جزیره قصد تصرف اروپا را داشتند ولی آتنیها پیشدستی کردند و آن را اشغال نمودند. اروپاییان تا سده هفدهم به وجود این جزیره باور داشتند و در جستجوی آن بودند. نام اقیانوس اطلس و جبال اطلس در آفریقا برگرفته از این اسطوره است.
(۱۹) Americana, 1985, vol. 3, p.
پیشینه انجمن سلطنتی به حوالی سال ۱۶۴۵ میرسد. (بنگرید به: اینجا) این زمانی است که گروهی با عنوان “انجمن سلطنتی لندن برای پیشرفت دانش طبیعی” (Royal Society of London for the Promotion of Natural Knowledge)” گردهماییهایی را آغاز کردند. موجودیت این محفل، که به طور عمده از پوریتانها و هواداران فرانسیس بیکن تشکیل شده بود، در سال ۱۶۶۲ مورد تأیی چارلز دوم قرار گرفت وطی فرمانی تسجیل شد. بنیانگذاران و اعضای اولیه انجمن سلطنتی عبارتند از اسقف جان ویلکینز (John Wilkins)، جوزف گلانویل (Joseph Clanvill)، جان والیس (John Wallis)، رابرت هوک (Robert Hooke) و کریستوفر رن. این انجمن در سده هیجدهم در اروپا به شهرت رسید. نشریه آن، که از سال ۱۶۶۵ منتشر شد، به نام مقاولات فلسفی (Philosophical Transactions) از کهنترین نشریات اروپاست. اسحاق نیوتون در ۱۶۷۱ به ریاست آن برگزیده شد و ادموند هالی منجم در سال ۱۶۷۸. “نشان کاپلی” (The Copley Medal) که این انجمن به دانشمندان اعطا میکند مهمترین نشان علمی بریتانیا به شمار میرود. در حال حاضر انجمن سلطنتی بیش از یکهزار عضو دارد که ۹۰ نفر از ایشان خارجی هستند.
(۲۰) Spratt.
(۲۱) Robert Freke Gould, The History of Freemasonry, [1885] London: Caxton Publishing Company, vol, IV, p. 400.
(۲۲) William Harvey (1578-1675).
هاروی پزشک مخصوص جیمز اول و چارلز اول و از سال ۱۶۵۴ رئیس انجمن سلطنتی پزشکان (Royal Society of Physicians) بود.
(۲۳) نیوتون را جاهطلب و خودکامه توصیف کردهاند که از جایگاه خود در انجمن سلطنتی برای مقاصد شخصی سود میبرد. از جمله، انتشار رسالههای فلامستید اعتراض سخت این منجم سرشناس را برانگیخت. نیوتون دوست صمیمی چارلز مونتاگ، ارل هالیفاکس اول، صراف معروف لندن و بنیانگذار بانک انگلستان بود. مونتاگ در سالهای ۱۶۹۵ – ۱۶۹۸ رئیس انجمن سلطنتی بود و در سال ۱۶۹۶ به کمک او نیوتون در سمت رئیس ضرابخانه انگلستان منصوب شد. مونتاگ در این دوران وزیر خزانهداری ویلیام اورانژ (ویلیام سوم) شد ولی کمی بعد (۱۶۹۷) مجبور به استعفا گردید در حالیکه شایعات فراوان درباره فساد مالی او بر سر زبانها بود. (Americana, 1985, vol. 19,p. 387; vol. 20, p. 289).
(۲۴) Sir Isaac Newton (1642-1727).
منبعی برای پیگیری نسبت خویشاوندی سراسحاق نیوتون و توماس نیوتون، اسقف متنفذ بندر بریستول در سده هیجدهم و “دوست بزرگ یهودیان”، در دست نداشتم. (بنگرید به: اینجا).
(۲۵) John Flamsteed (1646-1719).
(۲۶) Edmund Halley (1656-1742).
(۲۷) William Francis Collier, History of the British Empire, London: T. Nelson and Sons, 1882, p. 259.
(۲۸) Bodelian Library.
(۲۹) Sir Thomas Bodley.
(۳۰) زرسالاران یهودی و پارسی، جلد سوم: آریستوکراسی و غرب جدید، عبدالله شهبازی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ پنجم، پاییز ۱۳۹۰، صص۳۰۱و۳۰۶-۳۱۳.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
فرانسیس بیکن ، فرانسیس بیکن
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: