نفوذ مهرههای فرهنگی یهود (۱) کعبالاحبار
ابواسحاق، کعب بن ماتع حمیری یمنی [۱]، معروف به «کعبالاحبار»، از بزرگترین دانشمندان یهودی بهشمار میآمده است. «حَبر» یا «حِبر» در اصطلاح مردم بهمعنای عالم یهودی بود که بعدها به هر عالمی (مسلمان، مسیحی یا یهودی) نیز اطلاق میشد. [۲] او در زمان جاهلیت از بزرگان علمای یهود در یمن بود. [۳] کعب درحالیکه زمان رسولالله (ص) نیز زنده بود، در زمان خلیفه اول یا خلیفه دوم مسلمان شد! [۴]
کعبالاحبار دربارهی مسلمان شدنش میگوید: پدرم از داناترین مردم به تورات بود. روزی مرا طلبید و اعلام داشت که در دو ورقه کاغذ، مطالبی را نگاشته و در گوشهای از خانه پنهان کرده و تا زنده است راضی نیست کعب، آنها را مطالعه کند. کعب لحظهشماری میکرد تا بالاخره پدرش مُرد وآن کاغذها را مطالعه کرد. آن دو ورقه، شامل اوصاف رسولالله (ص) و امت وی بود:
محمد (ص) که پس از او پیامبری نیست، در مکه زاده میشود و به مدینه هجرت میکند. اخلاقی معتدل دارد و در بازارها فحاشی نمیکند و اهل گذشت است؛ پیروانش همیشه خدا را سپاس میگذارند و عورت خود را میشویند و لنگ به کمر میبندند و انجیلشان در سینههایشان است و به یکدیگر بسیار مهربانند….
کعب، با وجود مطالعهی این دو ورقه، هرگز به رسولالله (ص) ایمان نیاورد و بهگفتهی خودش، هر علامتی را که میدید منتظر دیدن علامت بعدی برای اطمینانخاطر بیشتر بود!! تا اینکه بعد از رسولخدا (ص) در سفری که خلیفهی وقت به یمن داشت، کعب پیش وی رفته اظهار اسلام کرد! چراکه شب قبل از آن، صدای مسلمانی را شنیده بود که این آیه را تلاوت میکرد:
«یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ… ای کسانی که کتاب به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم -و هماهنگ با نشانههایی است که با شماست- ایمان بیاورید، پیش از آنکه صورتهایی را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همانگونه که «اصحاب سبت» [= گروهی از تبهکاران بنیاسرائیل] را دور ساختیم»!! [۵]
بنابر گفته طبری و ابناثیر، کعبالاحبار در سال ۱۷ق (حدود هشتاد سالگی) در زمان خلافت خلیفه دوم، در شهر مدینه، اسلام را پذیرفت. [۶] اما ابناعثم، اسلام او را در سفر خلیفه به بیتالمقدس دانسته نه در آمدن او به مدینه. [۷]
پذیرش اسلام از سوی وی، همزمان با آغاز امارت و فرمانروایی معاویه در شام بود. برخی محققان از دیدار کعبالاحبار از شام و همزمانی نصب معاویه بهعنوان والی آن سرزمین و پذیرش اسلام از سوی کعب، سخن گفته و خاطرنشان کردهاند که میان ایندو، توافقی صورت گرفته است تا بدینوسیله، اهداف خویش را دنبال کنند. [۸]
کعبالاحبار پس از اسلام آوردن به خلیفه دوم میگفت:
«در تورات اینگونه آمده که سرزمینهایی که سکنای بنیاسرائیل بوده است، بهدست مردی از صالحان که بر مؤمنان رحمت و بر کافران شدّت دارد و حرف و عملش یکی است و اطرافیانش هم راهبان شب و شیران روز هستند، آزاد میشود.»
و خلیفه دوم هم سپاس خدا را بهجا آورد. [۹] کعب در پایان عمرش آرزو میکرد:
«کاش گوسفند خانوادهام بودم و آنها مرا سر بریده و میپخته و میخوردند!» [۱۰]
این آرزو از آن جهت جالب است که مشابه آن، از برخی سران صحابه و صاحبان قدرت [۱۱] نیز در پایان عمرشان نقل شده است.
فعالیت فرهنگی- سیاسی کعبالاحبار در چند زمینه نمود چشمگیرتری دارد:
الف. نفوذ به سازمان حکومت
کعبالاحبار بلافاصله پس از ابراز اسلام، تلاش کرد به سازمان حکومت نفوذ کند. او نفوذ فراوانی بر سران حکومت داشت. برخی از سران حکومت، چنان به گفتههای کعب اعتماد داشتند، که حتی خلیفه دوم حقیقت حکمرانی خود را و اینکه «خلیفه است یا پادشاه؟!» در اسرائیلیات او جستوجو میکرد! [۱۲] حتی مهندسی سفر این افراد برای فتح بیتالمقدس، در دستان کعبالاحبار یهودی بود.
در جمادیالاولی سال هفدهم هجری، خلیفه دوم تصمیم به گشت و گذار در سرزمینهای اسلامی گرفت و در این زمینه از مسلمانان مشورت خواست. این درحالی بود که کعبالاحبار در همان سال مسلمان شده بود! [۱۳] کعب در این سفر، جای صخره را به خلیفه نشان داد و تلاش داشت مسجد مسلمانان را پشت صخره بنا کند تا صخره نیز عملاً در قبلهی مسلمانان آن منطقه قرار گیرد! ولی وی این پیشنهاد را نپذیرفت و مسجد را جلوی صخره بنا کرد. همچنین وقتی در راه بازگشت، اهل عراق از خلیفه خواستند به سرزمین آنها نیز برود، کعب به این بهانه که این سرزمین پناهگاه جنّیان یاغی است و نُه بخش از ده قسمت شرّ در این منطقه است و…، رأی او را زد و او را از سفر به عراق منصرف ساخت. [۱۴]
کعبالاحبار شاگردان فراوانی در میان مسلمانان تربیت نمود، نظیر ابوموسی اشعری، ابوهریره، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و… برخی از سران صحابه نیز برای وجاهت کعب تلاش میکردند. [۱۵] برخی از صحابه در مسائل فقهی خود، از او استفتا میکردند! بهعنوان نمونه: درحالیکه ابوذر (غریبانه) در گوشهای از جلسه دربار آنان نشسته بود، خلیفه سوم از کعب پرسید: «ابا اسحاق! اگر زکات مال داده شود، بدهی دیگری در آن وجود دارد؟» کعب گفت: «خیر.» ابوذر برخاست و با عصایش به صورت کعب کوفت و گفت:
«یهودیزاده! تو چنین گمان میکنی که غیر از زکات، حق دیگری در اموال مردم نیست؟! مگر خداوند نمیگوید: “آنها دیگران را بر خود مقدم میدارند، حتی اگر خودشان محتاج باشند”؟ مگر خداوند نمیگوید: “آنها بهخاطر محبت خداوند، غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر میدهند”؟ مگر خداوند نمیگوید: “بخشی از اموال آنها حق گدایان و محرومان است”؟…» [۱۶]
پیشگوییها و حکمتهای! کعبالاحبار در میان افراد سرشناس نیز بسیار طالب داشت! نمونههایی از پیشگوییهای کعب، در لابهلای مطالب این مجموعه ذکر شده است. در آینده نیز دربارهی نقش پیشگوییهای کعب در مرگ سران خلافت، سخن خواهیم گفت. عبدالله بن زبیر نیز ادعا داشت: «هرآنچه را در حکومتش به آن رسیده، قبلاً از زبان کعب شنیده بود.» [۱۷] حجاج بن یوسف پس از کشتن عبدالله بن زبیر، در خزانهی او نامهای از پیشگوییهای کعب پیدا کرد. [۱۸]
همین تسخیر قلوب سران صحابه و سرشناسان جامعه بهوسیلهی کعبالاحبار باعث شده بود تا نگاهی سرشار از عظمت به او را در میان افراد جریان باطل شاهد باشیم: معاویه دربارهی کعب عقیده داشت:
«ابودرداء و عمروعاص، هردو از حکیمان هستند و کعب، یکی از عالمان است. پیشِ او دانشی همانند میوه [پر خاصیت و مفید] است، هرچند ما دربارهی او زیادهروی کردیم!» [۱۹]
ابودرداء هم دربارهی وی معتقد بود: «پیش کعب، علم فراوانی وجود دارد.» [۲۰]
ب. پایبندی ویژه به یهودیت
کعبالاحبار عموماً کارهای خود را مستند به کتابهای بنیاسرائیل میکرد. این مطلب از مطالعهی سیرهی کعب، کاملاً آشکار است. رأسالجالوت به مسلمانان میگفت:
«هرآنچه کعب برایتان بهعنوان پیشگویی از تورات نقل میکند، دروغ است. اینها همه کلماتی است که از پیامبران بنیاسرائیل و حواریان آنها به او رسیده است، همانند روایاتی که از پیامبرتان و اصحابش به شما رسیده است.» [۲۱]
طبق گزارشی، کعبالاحبار هنگام مرگش، تورات تغییرنایافتهای را که پیش خود داشت فرستاد تا در میان دریا بیندازند! [۲۲] کعب، ذوقربات را که از یهودیان ساکن یمن بود، بهعنوان «اعلم الناس» به معاویه معرفی کرد و وقتی ذوقربات به دمشق آمد، به رسم یهودیان به یکدیگر احترام گذاشتند! کعب برای توجیه کار خود به آیهی «وَ إِذَا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا… هرگاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید، یا (لااقل) به همانگونه پاسخ گویید!» [۲۳] استناد کرد!
کعب حتی در تلاوت قرآن، ابتدا تورات را میخواند به این استناد که خداوند تورات را پیش از قرآن نازل کرد! [۲۴] کعب یکبار که به ایلیاء آمده بود، ده یا دوازده دینار به یکی از بزرگان یهود رشوه داد تا صخره سلیمان را به او نشان دهد. سپس گفت:
«سلیمان بر این صخره سه دعا کرد که دوتای آنها مستجاب شد و امیدوارم سومی آنها در قیامت مستجاب شود… و سومین خواستهی او این بود که هرکه به نیّت نماز به این مسجد بیاید، تمامی گناهانش آمرزیده شود.» [۲۵]
از دیگر سو، او نگاهی منفی به مدینه داشت، بهگونهای که شریح بن عبدالله میگوید:
«نامهای از کعب خواندم که در آن آمده بود: مدینه گرفتار مصیبتی خواهد شد که مردم در حالیکه شهر به ذلّت کشیده شده، آن را رها میکنند؛ شهر بهگونهای متروکه میشود که روباه و سایر حیوانات، در کوی و برزن آن کثافت میکنند و کسی جلودارشان نیست!» [۲۶]
کعب، برعکس مدینه، نگاهی سراسر عظمت به «شام» داشت بهگونهای که حتی عقیده داشت:
«چهل سال پیش از تخریب شام، زمین ویران خواهد شد تا آنجا که حتى رعد و برق نیز در هیچکجا غیر از شام، رخ نخواهد داد!» [۲۷]
گزارشهای فراوانی از کعب در قداست و عظمت منطقهی شام را میتوان در کتاب «تاریخ مدینة دمشق»، ملاحظه نمود.
برخی از نویسندگان یهودی نیز، او را مهمترین و تأثیرگذارترین مُهرهی یهود در بین مسلمین معرفی کرده و نوشتهاند:
«لقد کان بعد اسلامه کأنه لم یترک دین اجداده، لأنه کان ینظر الى الاسلام بالعین الیهودیه» [۲۸]
او در ادامه مینویسد:
«با اینکه کعب یهودی بودن خود را مخفی نمیکرد و در بین مردم تورات میخواند و از تلمود خبر میداد، باز شیخالعلمای اسلام بهحساب میآمد.» [۲۹]
در برابر، جواد علی دربارهی کعب مینویسد:
«من باور نمیکنم که آنچه در کتابهای تاریخ و تفسیر بهنام کعبالاحبار آمده است، تماماً از زبان کعب صادر شده باشد، بلکه ممکن است روایت دیگران باشد که به زبان او بستهاند.»
او همچنین در ادامه میگوید:
«احدی به کعب، تألیفی نسبت نداده، بلکه تمام آنچه به وی منسوب است بهصورت شفاهی و سماع بوده، و بسیاری از آنها اندیشههای اسرائیلی هستند که در تورات و تلمود و دیگر کتابهای یهود آمده است و برخی از آنچه به او نسبت دادهاند، مجعول و ساختگی است.» [۳۰]
ج. جامعهپذیر کردن یهودیت
کعبالاحبار آنگاه که میدان رزم را فراهم دید، به ترویج اسرائیلیات در میان مسلمانان و شاگردانش و از جمله ابوهریره پرداخت. او ذبیح، در ماجرای حضرت ابراهیم (ع) را حضرت اسحاق میدانست؛ نه اسماعیل! [۳۱] کعب، به کسانی که به ملاقاتش آمده بودند سفارش کرد:
«وقتی بیتالمقدس رفتید، صخره را میان خود و قبله قرار دهید!» [۳۲]
د. تحریف حقیقت
در ضمن ماجرایی میان کعب و یکی از بزرگان یهود بهنام نعیم، چهلودو نفر از احبار یهود مسلمان شدند! معاویه، که این اتفاق در زمان خلافت او رخ داده بود، نام این عده را در دفتر بیتالمال ثبت کرد. [۳۳] روشن است که ورود چنین حجمی از بزرگان یهود به جامعهی مسلمانان، آنهم در منطقهی «شام» که زیر سلطهی «اسلام اموی» بهسر میبرد، چه عواقب و پیامدهای شومی خواهد داشت. کعب رسماً بهدنبال تحریف معارف اسلامی بود.
شخصی پیش عبدالله بن مسعود آمد و گفت: «برادرتان کعب سلامتان رساند و اینگونه بشارت داد که آیهی “بهیاد بیاور پیمانی را که خداوند از اهل کتاب گرفت که حق را برای مردم بیان کنند و مخفی نسازند” دربارهی شما نازل نشده است!» عبدالله هم پاسخ داد: «تو هم به او سلام برسان و بگو این آیه زمانی نازل شد که تو یهودی بودی!» [۳۴]
بهگفتهی عکرمه، یکبار که روایتی عجیب از کعبالاحبار را برای ابنعباس نقل کردند، عصبانی شد و سه بار گفت:
«کعب دروغ گفته است. او تلاش دارد اسرائیلیات را وارد اسلام کند… خدا این حبر را بکُشد که چقدر نسبت به خداوند، گستاخ است!» [۳۵]
در کلمات برخی از بزرگان غیرشیعه نیز، نکات تأملبرانگیزی دربارهی کعب به چشم میخورد. بخاری میگفت:
«کعب هرچند از راستگوترین محدثان از کتاب (تورات) است، ولی دروغ نیز میگوید.» [۳۶]
ابنکثیر نیز دربارهی کلمات کعب معتقد است:
«کعب، کلمات گذشتگان را با تمام آمیختگی و نادرستی و تحریف و تبدیلهایی که داشت، نقل میکرد. از اینرو برخی از نقلهای وی، با حقیقت تفاوت فراوانی دارد که بیشتر مردم متوجه آن نمیشوند.» [۳۷]
پینوشتها:
[۱] ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۳، ص۳۹۷.
[۲] چنانکه ابنعباس حبر الاُمة و حبر البحر نامیده شده است. (اسد الغابه، ج۳، ص۲۹۱- ذیل اسم عبدالله بن عباس)
[۳] زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۲۸.
[۴] تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۱۵۱.
استاد کعب، ابومسلم جلیلی نیز از یهودیان منطقه یمن بود که بعدها ساکن شام شد. گفته شده در زمان ابوبکر یا عمر یا معاویه مسلمان شد! و برای توجیه اسلام دیروقتش، آیهای از تورات تحریفنشده را بهانه کرد. کنیهی او ابوسموأل بود که ابوبکر آن را پس از مسلمان شدنش، به ابومسلم تغییر داد! احمد حنبل، او را از راویان ثقه منطقه شام میدانست! (تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۲۱۴ به بعد)
[۵] سوره نساء، آیه ۴۷.
[۶] طبری، ج۴، ص۵۹، ابناثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۸۷. زرکلی اسلام او را در زمان ابوبکر دانسته که در زمان حکومت عمر از یمن به مدینه آمده است. ابونعیم اصفهانی هم مینویسد: «او پیامبر را ندید.» و به نقل از خود کعب مینویسد: وقتی به مدینه میرفته، خبر رحلت پیامبر را شنیده است. اما ابنحجر روایت اسلام او را در زمان خلافت عمر ترجیح داده است. ابنحجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۴۸۲؛ خیرالدین الزرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۲۸ و ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج۵، ص۲۳۸۶.
[۷] ابناعثم، کتاب الفتوح، ج۱، ص۲۲۸.
[۸] نجاح طائی، نظریات الخلیفتین، ج۲، ص۲۹۱–۲۹۳.
[۹] تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۱۶۱و۱۶۲.
[۱۰] همان، ص۱۷۲.
[۱۱] شعب الایمان، ج۱، ص۴۸۵و۴۸۶؛ المصنف ابن ابیشیبه، ج۸، ص۱۴۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۵، ص۳۳۰و۳۳۱ و ج۲۵، ص۴۸۲؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۲۹ و ج۱۲، ص۶۱۹.
[۱۲] کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۷۴.
[۱۳] تاریخ مدینة دمشق، ج۱۰، ص۱۵۸.
[۱۴] همان، ج۲، ص۱۷۱.
[۱۵] الدّرالمنثور، ج۴، ص۵۷، و ج۶، ص۲۸۵.
[۱۶] شعب الإیمان بیهقی، ج۳، ص۱۹۵.
او در ماجراهای دیگری نیز از ترس ابوذر، به یکی از صاحبان قدرت پناه برده بود و خود را پشت سر او پنهان کرده بود. (تفسیر قرطبی، ج۳، ص۴۱۷و۴۱۸)
[۱۷] تاریخ مدینة دمشق، ج۱۰، ص۱۶۸.
[۱۸] همان.
[۱۹] همان، ص۱۶۹.
[۲۰] همان، ص۱۵۴.
[۲۱] همان، ص۱۷۱.
[۲۲] همان، ج۵۸، ص۳۴۴و۳۴۵؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۸۸.
[۲۳] سوره نساء، آیه ۸۶.
[۲۴] تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۳۶۷.
[۲۵] همان، ج۵۹، ص۲۵۰.
[۲۶] همان، ج۱، ص۲۸۲.
[۲۷] همان.
[۲۸] اسرائيل ولفنسون (ابوذؤیب)، کعب الاحبار مسلمة الیهود فی الاسلام، ص۵۴.
[۲۹] همان، ص۵۵.
[۳۰] جواد على، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۶۵.
[۳۱] جامع البیان، ج۲۳، ص۹۶و۹۷و۹۸. این درحالی بود که ابنعباس عقیده داشت یهودیان در این ادعا، دروغ میگویند. (همان، ص۱۰۰)
[۳۲] تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۸۷و۲۸۸.
[۳۳] همان، ص۲۸۸.
[۳۴] جامع البیان، ج۴، ص۲۶۹و۲۷۰.
[۳۵] تاریخ طبری، ج۱، ص۴۴.
[۳۶] تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۱۶۹.
[۳۷] البدایة و النهایة، ج۶، ص۶۹.
منبع: حجةالاسلام مهدی طائب، «دشمن شدید»، دفتر دوم، چاپ دوم، تابستان ۹۸، انتشارات شهید کاظمی، صص۱۲۱-۱۲۹. [در مواضع متعددی از کتاب، نویسندهی محترم، بهجای عبارت «خلیفه دوم» از عبارت «یکی از اصحاب» استفاده کرده است، که ما در متن مقاله آن را تغییر دادیم.]
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
رنگ سبز برای آیات قرآن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: