حادثه غدیر خم و حدیث غدیر، به اعتراف بزرگان علمای اهلسنت، حدیثی است متواتر كه هیچ شكی در صدور آن نیست. (امینی، الغدیر، ۱ : ۲۹۴-۳۱۳ و نجفی مرعشی، ملحقات احقاق الحق، ۲ : ۴۲۳) و به لحاظ دلالت برای شخص منصفی كه بخواهد به قصد تحقیق آن را بررسی نماید، بقدری از قرائن حالیه و مقالیه برخوردار میباشد كه دلالت این حدیث را بر ولایت و امامت حضرت علی (ع) بعد از پیامبر اكرم (ص) كاملاً روشن و آشكار مینماید. (میلانی، نفحات الازهار، ج۸و۹) غدیر خم
اما در اینجا مهمترین مسئلهای كه در ارتباط با حدیث غدیر به نظر میرسد، كه حتی از پرداختن به سند و دلالت آن نیز با اهمیتتر است، این است كه پس چرا آنگونه كه تاریخ نشان میدهد به این حدیث عمل نشد و تاریخ اسلام بر خلاف جهت حدیث غدیر رقم خورد؟
از عوامل بسیار مهم در عملكرد یك قوم، مراجع فکری آن قوم میباشند كه مستقیماً نقش خود را در گزینشها و تعیین رفتار یک قوم، ایفا مینمایند. در این میان نقش مرجعیت فكری و دینی یهود كه چند قرن پیش از ظهور اسلام در جزیرةالعرب حضور داشتند بسیار حائز اهمیت است. حضوری كه تأثیر آن بر اعراب از مرجعیت نوپای اسلام بسیار ریشهدارتر بود.
برتری فرهنگی و علمی یهود نسبت به اعراب جاهلی
بیتردید یهودیان نسبت به اعراب در سطح فكری و فرهنگی بالاتری قرار داشتند و در مقایسه با اعراب كه از تمامی مظاهر فرهنگ حتی خواندن و نوشتن بیبهره بودند، بسیار پیش بودند، و با داشتن كتاب و عالمان دینی از چنان هیبتی برخوردار بودند كه خود بخود عرب جاهلی در برابر آنان احساس حقارت مینمود و به برتری آنان اعتراف داشت.
دكتر علیاكبر فیاض مینویسد:
یهود در عربستان، كنیسه و مدرسه و تمام آداب تلمودی را داشت. بدینجهت خودشان را از اعراب امّی خیلی برتر میدانستند، خود اعراب نیز آنها را به همین سِمَت ملاحظه میكردند و به كاهنان و علمای آنها گوش میدادند. از اعراب یهودی شده در تاریخ نیز نام برده شده است. (علیاكبر فیاض، تاریخ اسلام، ۴۷)
و از اینرو اهل كتاب در نظر اعراب به عنوان دانشمندان صاحبنظر جلوه كرده و همین امر موجب خودباختگی عرب در برابر آنها بود.
علامه طباطبایی نیز میگوید:
یهود در دنیای قبل از اسلام خود را اشرف ملل میدانست و سیادت و تقدم بر سایر اقوام را حق مسلّم خود میپنداشت، و خود را اهل كتاب نامیده به داشتن ربانیین و احبار مباهات مینمود. به علم و حكمت خود میبالید و سایر مردم را بیسواد مینامید. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ۶ : ۳۴)
یهود، مرجع اعراب جاهلی
هیمنهی فكری یهود، در طول چند قرن بر اعرابی كه از علوم و معارف تهی بودند، باعث شده بود كه آنان در مسائل معرفتی همچون شناخت انبیاء، تاریخ پیامبران و امم گذشته، به اهل كتاب رجوع نموده و تكیه و اعتمادشان بر آنان باشد. از اینرو میبینیم، در سالهای اولیه بعثت پیامبر (ص)، قریش نمایندگانی را به یثرب میفرستد تا دربارهی نبوت آن حضرت از یهودیان تحقیق كنند. (ابن سعد، طبقات الكبری، ۱ : ۱۶۵)
برای اثبات مرجعیت یهود در بین اعراب، كافی است بدانیم كم نبودند كسانی كه وقتی مواجه با دعوت به اسلام میشدند، به حبر یا راهبی مراجعه نموده، صدق چنین دعوتی را جویا میگشتند. گاهی اهل یك قبیله كه اسلام بر آنها عرضه میشد، به سراغ اهل كتاب رفته و از نبوت محمد (ص) سؤال مینمودند.
در منا، پیامبر، قومی را كه میسره نامی در میان آنها بود به اسلام دعوت نمودند، قوم مخالفت كردند، اما میسره به آنها گفت به سراغ یهودیان فدک برویم و در مورد ادعای این مرد از آنها سئوال كنیم. (ابن كثیر، البدایة و النهایة، ۳ : ۱۷۸)
و مهمتر از همه، اسلام اهل یثرب است كه زمینهی ایمان آوردن آنان، همان اطمینان و اعتمادی است كه اوس و خزرج به سخنان یهودیان به عنوان مراجع فكری خود داشتند.
زمانی كه پیامبر اكرم (ص) با گروهی از قبیلهی خزرج ملاقات كرد و آنان را دعوت به اسلام نمود، آنان با توجه به آنچه از یهودیان دربارهی ظهور قریبالوقوع پیامبری در این سرزمین شنیده بودند، به یكدیگر گفتند: بخدا قسم این همان پیامبری است كه یهود به آمدنش ما را وعده میداد، بیایید در ایمان بر آنها سبقت بگیریم. (محمد ابن اسحاق، سیره ابن هشام، ۲ : ۲۹۲)
عملكرد یهود در برابر اسلام
مرجعیت فكری یهود و اعتماد اعراب به آنها هرچند با پیشگوییهایی كه از ظهور پیامبر در سرزمین حجاز نموده بودند، زمینهساز پذیرش اسلام توسط برخی اعراب، بخصوص انصار را فراهم نمود، اما این تكیهگاه فكری اعراب، بعد از اسلام بخصوص بعد از هجرت پیامبر (ص) به مدینه بهگونهی دیگر رفتار نمود.
علت چنین امری، این بود كه آنان هرچند منتظر ظهور پیامبری در سرزمین عربستان بودند، اما نه از نژاد عرب و نه از غیر بنیاسرائیل! یهود بر اساس عقایدی كه به شدت تحریف شده بود، اعتقاد داشت هیچگاه نبوت از بنیاسرائیل خارج نمیشود و همیشه این قوم بهعنوان نژاد برتر باقی خواهد ماند. و لذا هرچند به فرمودهی قرآن، پیامبر را همچون فرزندان خویش میشناختند، (بقره/۱۴۶؛ انعام/۲۰) اما بهعلت خوی برتریطلبی و حسادت، در مقابل پیامبر (ص) ایستادند، و در راه نابودی اسلام از هیچ تلاشی فروگذار نكردند، تا جایی كه قرآن كریم از آنها به سختترین دشمنان نسبت به مؤمنین یاد كرده است. (مائده/۸۲)
احمد شلبی میگوید:
یهود میخواست كه پیامبر از میان آنها و برای آنها باشد، و تسلط آنان را بر مردم تقویت كند و جایگاه آنها را برتری بخشد. لیكن اسلام بدست مردی از عرب كه از یهود نبود، آمد و میان مردم مساوات برقرار نمود، پس یهود را به عنوان قوم برتر باقی نگذاشت. (احمد شلبی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ۴۴۴)
علامه طباطبایی مینویسد:
یهود وقتی مشاهده كرد كه قرآنی بر قریش (كه زمانی به خاطر علم و كتاب یهود در برابرآنها خضوع میكردند) نازل شده، خصوصاً وقتی در آن كتاب نظر كرد و آن را كتابی آسمانی و ناظر به سایر كتب آسمانی دید، آن را سرشار از حقیقت و مشتمل بر عالیترین تعلیمات و وحی و كاملترین طریق هدایت یافت از اینرو بیشتر از پیش به ذلّت و بیارجی علم و كتاب خود كه سالها به رخ جهانیان میكشید، پی برد و به ناچار از خواب و خیال بیدار شده و به طغیان و كفر خود افزود. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ۶ : ۳۴-۳۵)
لذا تاریخ نشان میدهد، یهود به خاطر حسادت و حس برتریطلبی كه داشت از هرگونه تلاشی برای نابودی اسلام دریغ نكرد و از نفوذ فكری و مرجعیت خود، در بین اعراب، بسیار بهره برد.
علمای یهود از یكسو سراغ مشركان عرب میرفتند، و آنان را به جنگ با اسلام ترغیب مینمودند. و در چنین شرایطی مشركان از علمای یهود سؤال میكردند، شما كه اهل علم و كتاب اول هستید، به ما بگوئید آیا دین ما بهتر است یا دین محمد و یهودیان در جواب میگفتند: دین شما برتر و به حق اولیتر است. (ابن كثیر، السیرة النبویة، ۱۱/۲۰۱) و همین پاسخ باعث میشد مشركان با روحیه و انگیزهی بیشتری به جنگ اسلام بروند. قرآن كریم، با نقل این قضاوت بناحق یهود كه در اثر كینه و حسد نسبت به اسلام صورت گرفته بود، آنان را لعن و نفرین نموده است. (نساء/۵۱-۵۲)
از سویی دیگر، یهودیان در میان اعراب مسلمان بهگونهای دیگر از نفوذ خود استفاده نموده تا با ایجاد شك در اعتقادات مسلمین و تضعیف روحیه آنان موجبات شكست آنان را در حمله مشركین فراهم آورند. نمونهای از توطئههایی را كه یهود انجام میدادند و قرآن نیز به آن اشاره دارد (آل عمران/۷۲) این است كه در اول روز اظهار ایمان میكردند و آخر روز از ایمان خود برمیگشتند. تا مسلمانان كه هنوز آنان را اهل كتاب و علم میدانستند، بازگشت آنان را از ایمان، به یافتن مدركی در تورات مبنی بر عدم حقانیت اسلام نسبت دهند و از اینرو مسلمانها هم دچار شك و تردید نسبت به اسلام و رسالت پیامبر اكرم (ص) شده و به كفر و یا عقاید یهود بازگردند. (سیوطی، الدر المنثور، ۲ : ۴۳؛ جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة الرسول، ۶ : ۳۱)
از جمله تلاشهای دیگری كه یهود برای شكست اسلام انجام داد، ترویج و انتشار تورات و افكار یهود، در بین مسلمانان بود. (بخاری، صحیح بخاری، ۸ : ۱۶۰) تا بدینوسیله با عقاید مسموم و تحریفشدهی یهود، عقاید پاك و خالص اسلام را آلوده ساخته و زمینههای انحراف این دین الهی را نیز همچون یهودیت و مسیحیت، آماده سازد.
متأسفانه این ترفند یهود، جواب داد و عدای از صحابه پیامبر (ص) با آنكه آیاتی از قرآن در تحذیر مسلمانان از یهود و اعلام تحریف كتب آنها نازل شده بود و رسول گرامی اسلام (ص) نیز مسلمانان را از خطراتی كه از جانب یهود تهدیدشان میكرد برحذر داشته بودند، برخلاف دستورات خدا و پیامبرش به فرا گرفتن تورات از یهودیان اقدام نمودند.
سیوطی در ذیل آیهی «أَوَلَمْ یكْفِهِمْ أَنّا اَنْزَلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ یُتْلی عَلَیهِمْ»، این روایت را نقل میكند كه گروهی از صحابه اقدام به تعلیم تورات و نوشتن آن كرده بودند. به پیامبر (ص) كه خبر رسید، آن حضرت فرمودند:
از حماقت و گمراهی یك قوم همین بس كه از آنچه پیامبرشان آورده است، روی برگردانند و به سوی آنچه دیگران آوردهاند، بروند. (سیوطی، الدر المنثور، ۵ : ۱۴۸)
در این میان، روایات فراوانی در كتب معتبر شیعه و سنی به چشم میخورد كه از مجموع آنها چنین برمیآید كه عمر در بین صحابه بیشتر از همه مشتاق فراگرفتن تورات و تعلّم از یهود بوده است. روایاتی كه به احادیث تهوّک مشهور است پرده از چنین حقایقی برمیدارد.
عمر روزی به پیامبر گفت، اهل كتاب احادیثی را برای ما میگویند كه به دل مینشیند و ما را وامیدارد كه آنها را بنویسیم. پیامبر فرمودند:
ای پسر خطاب، آیا همانگونه كه یهود و نصاری متحیّرند شما نیز دچار سرگردانی و تردید شدهاید؟! قسم به كسی كه جان محمد در دست اوست، دینی روشن و به دور از هرگونه انحراف و آلودگی برای شما آوردهام. (ابن منظور، لسان العرب، ۱۰ : ۵۰۸)
در نقلی دیگر آمده است كه اینبار عمر با نوشتهای كه از مطالب یهود تعلیم گرفته بود به حضور پیامبر رسید و گفت: برادری از بنیقریظه را دیدم و این مطالب را برایم از تورات نوشت، آیا بر شما عرضه بدارم؟ از شدت ناراحتی رنگ چهره پیامبر سرخ شد و فرمودند:
قسم به كسی كه جان محمد در دست اوست، اگر موسی در میان شما بیاید و از او تبعیت كنید و مرا ترك نمائید، به حتم گمراه شدهاید. شما بهره من از امتها هستید و من بهره شما از پیامبرانم. (احمد ابن حنبل، مسند احمد، ۳ : ۳۸۷)
در خبر دیگری كه حكایت از تكرار أخذ مطالب یهود توسط عمر دارد، پیامبر بقدری ناراحت و خشمگین شدند كه انصار فریاد السلاح السلاح سر دادند و آنگاه كه گرداگرد منبر پیامبر حلقه زدند، آن حضرت فرمودند:
من همه چیز را برای شما آوردهام، راهی روشن و بدور از هرگونه ناپاكی در برابر شما گشودم، پس سرگردان نشوید و اجازه ندهید سرگردانان شما را مجذوب خود كنند. (ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ۲ : ۴۰۸)
جالب اینجاست كه حفصه دختر عمر و همسر پیامبر اكرم (ص) در نقلی، كتابی را كه قصه یوسف در آن نوشته شده بود و از اهل كتاب گرفته بود، نزد رسول خدا آورد و برای آن حضرت شروع به خواندن كرد. چهره پیامبر (ص) دگرگون شد و فرمودند:
قسم به خدایی كه جانم در دست اوست، اگر یوسف بیاید در حالی كه من در میان شما باشم و آنگاه شما از او تبعیت نمایید و مرا رها كنید، بطور حتم گمراهید. (عبدالرزاق، مصنف، ۶ : ۱۱۴)
علاوه بر احادیث تهوک كه از برخورد شدید پیامبر اكرم (ص) نسبت به ارتباط مسلمانان با افكار و عقاید یهودیان حكایت دارد، قرآن كریم نیز در آیات متعدد مسلمانان را از اتخاذ اهل كتاب به عنوان اولیاء نهی نموده است. (مائده/۵۱-۵۷) و آیات دیگری كه مبنی بر تحذیر مسلمانان از یهود نازل شده (بقره/۱۰۹؛۱۲۰)، همه نشانگر خطری است كه مسلمانان را در این زمینه تهدید مینمود. و از طرفی نشان میدهد، در میان مسلمانان در فراگیری بعضی مطالب از یهود، اقبال عمومی وجود داشته است.
علاوه بر هیمنه فكری یهود در قبل از اسلام بر اعراب، علت عمدهی چنین توجهی به سوی منابع مكتوب یهود، كه علامه طباطبایی هم به آن اشاره دارند، اهتمام خاصی بوده است كه اهل كتاب به بیان قصص انبیاء سلف و دیگر داستانهای دینی داشتهاند. و از طرفی قرآن در نقل قصص، چون كتاب هدایت است، به بیان نكتههای مهم در ارتباط با مقصود اكتفاء نموده است. (المیزان، ۱۳ : ۲۹۱)
لذا شوق به شنیدن داستانهایی كه قسمتهایی كوتاه از آنها در قرآن آمده بود، موجب شد چنین مطالبی در میان مسلمانان از طریق یهود رواج بیابد. و حتی بنا به نقلی كه گذشت از خانه پیامبر و در دست همسر آن حضرت، حفصه نیز سر در آورد.
اما نكته مهم در ارتباط با این قصص، تحریفات و خرافاتی بود كه در این داستانها وارد شده بود، همان نكتهای كه قرآن و پیامبر اكرم (ص) به خاطر آن، مسلمانان را نسبت به نزدیكی با یهود و فراگیری از آنها بر حذر میداشتند.
این قصص كه به قصد تخریب اعتقادات، خصوصاً اعتقاد به مقام عصمت و قداست انبیای الهی تنظیم شده بودند، نه تنها در آنها از عصمت و قداست انبیاء خبری نبود بلكه رسولان حق را تا حد انسانهای شهوتران پستی كه از هیچگونه جنایتی ابا ندارند پایین میكشیدند. مانند داستان حضرت داود (ع) كه در آن به حضرت داود نسبت زنا با همسر یكی از فرماندهانش بنام اوریا داده شده و آنگاه فرمان كشتن اوریا را در بحبوحه جنگ میدهد تا زن او را تصاحب كند (مجمع الكنائس الشرقیة، الكتاب المقدس، صموئیل الثانی، الاصحاح۱۱) و یا داستان لوط (ع)، كه آن حضرت توسط دو دخترش مست شده و در حال مستی با آنها همبستر و صاحب فرزند از دخترانش گردیده است. (همان، سفر تكوین، اصحاح۱۹، بند۳۰-۳۸).
وجود برخی قصص مشابه با قصههای انبیاء در تورات، در كتب معتبر اهل سنت همچون صحیح بخاری و صحیح مسلم كه صحابه آنها را نقل كردهاند، دلیلی است كه نشر این داستانها را از سوی یهودیان در بین مسلمانان به اثبات میرساند. (صحیح بخاری، ۴ : ۱۱۲، صحیح مسلم، ۷ : ۹۸)
كمترین تأثیر اینگونه قصص، خصوصاً بر اعرابی كه مدتها یهود را به عنوان مرجع فكری خود و اهل كتاب و علم میدانستند، ایجاد شك و تردید در مقام و منزلت همه انبیاء الهی و ازجمله شأن قدسی و الهی پیامبر اكرم (ص) بوده و در نتیجهی چنین نگرشی است كه برخی اصحاب به خود اجازه میدادند كه خود را همسنگ و یا به قول عمر، زمیل (ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ۳ : ۲۹۱) و همردیف پیامبر دانسته و در نتیجه در فرامین و احكامی كه مخالف طبع آنهاست به اظهار نظر و مخالفت و اعتراض بپردازند.
ظهور مخالفتها در برابر پیامبر اسلام (ص)
بیجهت نیست كه اولین مخالفتها و اعتراضهای علنی و جدّی در برابر پیامبر اكرم (ص) از كسی صادر شود كه بیشترین ارتباط را در بین صحابه با تعالیم یهود، از او گزارش شده است. آری، عمر كسی است كه در صلح حدیبیه با اعتراض شدید به پیامبر اكرم (ص)، اینصلح را ننگی برای اسلام خواند، و با آنكه رسول خدا (ص) میفرمود: من هرچه كردم به امرخدا بوده است، در وی اثر نكرد، و اعتراضش را به دیگران منتقل مینمود. و لذا در این واقعه گفت: از ابتدای اسلامم اینگونه به شك نیفتاده بودم. (سیوطی، الدر المنثور، ۶ : ۷۷)
نتیجهی اعتراضات عمر در بین سایر مسلمانان
سیوطی در ادامهی جریان صلح حدیبیه میگوید:
چون نوشتن صلحنامه به پایان رسید رسول خدا (ص) به اصحاب فرمودند: برخیزید و قربانی كنید و سپس سرهای خود را بتراشید. راوی میگوید بخدا قسم احدی بلند نشد حتی پیامبر اكرم (ص) سه مرتبه امر خود را تكرار نمودند تا آنكه خود آن حضرت بلند شده قربانی كردند و سر تراشیدند. آنگاه كه اصحاب چنین دیدند بلند شده و فرمان را انجام دادند، ولی هنگام سر تراشیدن از شدت ناراحتی نزدیك بود یكدیگر را بكشند. (همان، ۶ : ۷۷-۷۸)
ادامه مخالفتها و تضعیف جدی مرجعیت پیامبر اكرم (ص)
در حجةالوداع [به تعبیر دقیقتر: حجةالبلاغ]، بسیاری از مسلمانان بدون قربانی با پیامبر اكرم (ص) آمده بودند و با نزولآیهی «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (بقره/۱۹۶) پیامبر فرمودند: عمره در حج داخل شد تا روز قیامت. آنگاه امر كردند تا منادی ندا دهد: هركس با خود قربانی نیاورده، حجّش را به عمره تبدیل كند و از احرام خارج شود، و كسانی كه قربانی همراه دارند به احرام باقی باشند. بعضی از مردم اطاعتكرده و برخی مخالفت نمودند. (صحیح مسلم، ۴ : ۳۷)
در صحیح مسلم آمده است كه حتی كسانی كه اطاعت نمودند، این امر بر آنها بسیار سنگین میآمد و قلباً نمیتوانستند به آن رضایت دهند، تا آنكه پیامبر فرمودند، اگر قربانی نداشتم، من هم از احرام بیرون میآمدم. (همان)
ولی در اثر مخالفت عدهای، پیامبر بسیار ناراحت شدند و عایشه كه علت ناراحتی آن حضرت را جویا شد، آن حضرت فرمودند: مگر نمیبینی به حكمی مردم را امر میكنم و آنان در انجام آن در تردید بسر میبرند؟! (همان، ۴ : ۳۴)
از جمله مخالفان در این واقعه، عمر بود. پیامبر اكرم (ص) او را خواند و به او گفت: چرا تو را در احرام میبینم، آیا با خود قربانی آوردهای؟ عمر گفت: نه! پیامبر فرمودند: پس چرا از احرام خارج نشدی در حالیكه امر كردم هركس قربانی نیاورده از احرام خارج شود؟ عمر گفت: بخدا قسم از احرام خارج نمیشوم در حالیكه شما مُحرمید! پیامبر (ص) فرمودند:
«انك لن تؤمن بها حتی تموت ابداً» هرگز به چنین حكمی ایمان نخواهی آورد. (شیخ مفید، الارشاد، ۱ : ۱۷۴)
شواهد تاریخی نشان میدهد، هرچه به زمان رحلت پیامبر اكرم (ص) نزدیک میشویم حالت عدم انقیاد نسبت به دستورات پیامبر در بین مسلمین بیشتر میگردد، كه ناشی از شیوع رو به گسترش تفكرات یهودی و تحتالشعاع قرار گرفتن مرجعیت پیامبر اكرم (ص) است. بهگونهای كه وقتی رسول خدا (ص) مأمور رساندن امر الهی مبنی بر امامت و ولایت علی (ع) میگردند، خوف از طغیان مردم دارند و لذا تا نزول آیه مبنی بر مصون ماندن آن حضرت در تبلیغ این وحی، مبادرت به چنین كاری ننمودند. (مائده/۶۷)
حذف مرجعیت پیامبر (ص)
شدیدترین مخالفتها در برابر اوامر پیامبر در رزیّه یوم الخمیس اتفاق افتاد همان روزیكه پیامبر اكرم (ص) قلم و كاغذی طلبیدند تا مطلبی بنویسند كه امت بعد از او گمراه نشوند. در اینجا عمر یعنی همان كسی كه بیشتر از همهی اصحاب سراغ یهودیان میرفت و همانكه بیشتر از همه بر پیامبر اعتراض میكرد، اینبار با لحنی بیادبانه و با توهین به ساحت مقدس نبوی، و با شعار حسبنا كتاب الله، مانع از نوشتن مهمترین و سرنوشتسازترین مكتوب در تاریخ اسلام گردید! در حالی كه گروهی از حضار به طرفداری از پیامبر اكرم (ص) سخن میگفتند گروهی دیگر همان حرف عمر را تكرار میكردند و چون اختلاف بالا گرفت پیامبر از آنان خواست كه خارج شوند. (صحیح بخاری، ۷ : ۹)
آری شعار و یا بهتر بگوئیم نظریهی «حسبنا كتاب الله» در واقع نفی مرجعیت پیامبر است و اینكه با وجود كتاب خدا، دیگر به سخن پیامبر احتیاجی نیست! لذا نقیب استاد ابن ابیالحدید میگوید:
آنچه در جریان مصیبت روز پنجشنبه صورت گرفت بدتر از مخالفت نص در امر خلافت بود. زیرا در برابر پیامبر و همه طرفداران و انصار، وقتی نفی سنت و مرجعیت پیامبر میشود، بعد از رحلت آن حضرت مخالفت در نص خلافت پیامبر، راحتتر و بدون هیچ ترسی انجام میگیرد. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۲ : ۸۸)
با چنین وضعیتی و با چنین دیدگاهی كه اصحاب، نسبت به مرجعیت و نصوص صادر شده از آن حضرت داشتند، آیا اعتباری برای حدیث غدیر، در نزد آنان باقی میماند؟! در چنین شرایطی نه آنكه صحابه منكر غدیر و دلالت آن بر امامت و خلافت علی (ع) شوند، بلكه طرفداران نظریهی «حسبنا كتاب الله» دیگر نص پیامبر را نافذ نمیدانستند و برایخود حق اجتهاد و رأی قائل بودند! و سقیفه ظهور همین اجتهادها و مصلحتاندیشیهایی بود كه صحابه بعد از نفی مرجعیت پیامبر (ص) به اجرا گذاشتند.
نابودی آثار باقی مانده از مرجعیت پیامبر اكرم (ص)
آنچه كه بیشتر از توطئهی یهود با همكاری برخی صحابه در حذف مرجعیت پیامبر اسلام (ص) و روی كار آمدن دوبارهی مرجعیت فكری و دینی یهود، پرده برمیدارد، عملكرد سه خلیفهای است كه بعد از پیامبر اكرم (ص) روی كار آمدند.
نابودی احادیث یا سنت پیامبر (ص) هرچند از زمان ابوبكر آغاز شد، (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ۱ : ۵) اما در زمان عمر شدت گرفت و با اعلام همگانی از مردم خواست، كسانی كه مكتوبی از رسول خدا (ص) دارند، نزد او ببرند. وی پس از جمعآوری احادیث و مدتی تفكر در مورد آنها، همه را آتش زد.
عمر سوزاندن احادیث نبوی را با جملهی «مشناة كمشناة اهل الكتاب» توجیه نمود. (ابن سعد، طبقات الكبری، ۵ : ۱۸۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۵ : ۵۹) مقایسهی سنت نبوی با میشنای یهود، عناد عمر را با سنت نبوی نشان میدهد. زیرا میشنا احادیث شفوی بود كه صد و پنجاه سال بعد از میلاد مسیح شروع به جمعآوری شد و تا سال دویست و شانزده میلادی توسط حاخامها ادامهیافت. (احمد شلبی، مقارنةالادیان (الیهودیة)، ۱ : ۱۱۰) و مسلّم است كه فاصله چند قرن میان موسی (ع) و تدوین میشنا، باعث شد تا دست تحریف به آن دراز شده و افزودن خرافات و اوهام، آنرا بهگونهای تغییر دهد كه جز ضلالت و گمراهی حاصلی نداشته باشد. (صحیح بخاری، ۶ : ۱۶۰) حال چگونه میتواند با سنت نبوی كه صحابه مستقیماً از رسول خدا (ص) شنیدهاند و زمانی بر آن نگذشته است مقایسه گردد؟!
عمر حذف مرجعیت پیامبر را تا آنجا ادامه داد كه از نقل شفاهی احادیث رسول خدا (ص) نیز جلوگیری نمود و حتی كسانی را كه مخالفت میكردند مجازات میكرد. (حاكم نیشابوری، مستدرك حاكم، ۱ : ۱۱۰)
مرجعیت یهود در اسلام
در چنین شرایطی كه عمر، عرصه را از هرگونه مرجعیت پیامبر، چه مرجعیت عترت و چه مرجعیت سنت خالی نموده بود، یهودیانی كه در پشت صحنه منتظر چنین فرصتی بودند، وارد صحنه شدند. از مهمترین علمای یهود كه نقش بسزائی را در چنین برههای از تاریخ اسلام در راه گسترش اسرائیلیات در بین مسلمانان ایفا نمود، كعب الاحبار از علمای یهود یمن است. ذهبی دربارهی او گفته است:
كعب الاحبار از علمای یهود بود كه بعد از رحلت پیامبر اكرم (ص) مسلمان شد و در زمان عمر از یمن به شام آمد. با اصحاب محمد (ص) جلسات و نشست و برخاستهایی داشت و برای آنها از كتابهای اسرائیلی نقل نموده و از عجائب و غرائب سخن میگفت و بسیار آگاه به كتب یهود بود. (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۳ : ۴۸۹)
عمر در حالیكه بشدت با سنت نبوی مبارزه میكرد، به یهودی تازه مسلمان شدهای چون كعب الاحبار اجازه داد كه برای مردم از كتب قدیم نقل نماید و چه بسیار كه خود او به پای سخنرانیهای كعب مینشست و به مردم اجازه داد تا به سخنان او گوش دهند و آنها را برای دیگران نقل نمایند. مطالبی كه آمیختهای از حق و باطل بود و این امت حتی به یك حرف آن احتیاجی نداشتند. (ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۴ : ۱۹)
نفوذ فكری یهود از گذشتههای دور در میان اعراب، باعث شد تا با ورود كعبالاحبار در لباس اسلام، در شرایطی كه مسلمانان در خلأ مرجعیت پیامبر (ص) بسر میبردند، گرداگرد او جمع شوند و از او از اخبار آینده و ملاحم و فتن سؤال نمایند.
جریان دیگری كه مرجعیت اهل كتاب را هرچه بیشتر گسترش داد و افكار و اعتقادات اهل كتاب را در میان مسلمانان شایع نمود، آمدن قصّاصین با اجازه رسمی از طرف حاكمیت است. آنان میتوانستند مساجدی چون مسجد الرسول (ص) را اشغال نموده و با حكایتهای بنیاسرائیل و قصص دیگری كه در راستای اهداف فكری و فرهنگی یهود بود، مردم به دور مانده از حقایق اسلام را سرگرم نمایند. (جعفر مرتضی، الصحیح من السیرة، ۱ : ۱۲۳)
ابن شبّه میگوید:
اولین كسی كه به قصهگویی پرداخت، تمیم الداری است كه با اجازه رسمی از عمر میتوانست هر جمعه برای مردم قصه بگوید. عثمان دفعات قصهگویی را به دو بار در هفته افزایش داد. (عمر ابن شبه، تاریخ مدینة المنورة، ۱ : ۱۱) عمر تمیم داری را خیرالمؤمنین لقب داده بود. (سیر اعلام النبلاء، ۲ : ۴۴۶)
و چنین تحولات فكری و فرهنگی در تاریخ اسلام بود، كه زمینهی روی كار آمدن بنیامیه را فراهم نمود. بنیامیهای كه مدت بیست سال با همكاری یهود بر علیه اسلام شمشیر كشیده بودند و در سال هشتم هجری بعد از فتح مكه از ترس كشته شدن با نام طلقاء اسلام آوردند. این تحولات چنان اسلام را از حقیقت خود جدا نمود كه وقتی حضرت علی (ع) به حكومت رسید. فرمودند: «انّ بلیتكم قد عادت كهیئتها یوم بعث الله نبیكم» (نهجالبلاغة، خ۱۶، ص۴۹) همان بلا و مصیبتی كه روز بعثت پیامبرتان دامنگیرتان بود، به همان شكل دوباره بازگشتهاست.
با روی كار آمدن بنیامیه، آنان با ادامهی سیاستهای سه خلیفهی اول، و بكارگیری علمای یهود و نصاری در تغذیه فكری و دینی مردم و مشاوره با آنها در امر حكومت، دست به اقدام دیگری زدند كه بیشتر از پیش چهرهی اسلام را به انحراف كشاند.
آری پدیدهی جعل حدیث كه با صرف هزینههای هنگفت از سوی معاویه صورت میگرفت صحابه را تطمیع مینمود تا احادیثی در مدح خلفا و دشمنان اهل بیت و یا در ذم علی (ع) جعل نمایند. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، ۱۱ : ۴۴)
و بدینترتیب با منع تدوین سنت نبوی و ورود اسرائیلیات توسط احبار و علمای یهود بهصورت گسترده در بین مسلمانان، و با جعل احادیث توسط برخی صحابهی خود فروخته، اینها منابعی شدند كه در دو قرن بعد، افرادی چون بخاری و مسلم، اقدام به تدوین و جمعآوری مهمترین كتب حدیثی اهل سنت نمودند. و بدینترتیب میشنایی بمانند میشنای یهود، در اسلام نیز رقم خورد و سخن پیامبر اكرم (ص) تحقق یافت كه:
«لتتبعن سنن من قبلكم شبراً بشبر…» (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۸ : ۵۷)
كتاب نامه
۱. قرآن كریم.
2. امام علی (ع). نهجالبلاغه. گردآوری سیدرضی، تحقیق: صبحی الصالح، قم: مؤسسة دارالهجرة، چ۲، ۱۴۲۲ه.ق.
3. ابن ابی الحدید، عبدالحمید. شرح نهجالبلاغه. تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: داراحیاءالكتب العربیة، [بیتا].
4. ابن اسحاق، محمد. سیره ابن هشام. [بیجا]: مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳.
5. ابن حجر عسقلانی، احمد. لسان المیزان. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ۲، ۱۳۹۰ه.ق.
6. ابن حنبل، احمد. مسند احمد. بیروت: دار صادر، [بیتا].
7. ابن سعد، محمد. الطبقات الكبری. بیروت: دار صادر، [بیتا].
8. ابن شبه، عمر. تاریخ مدینة المنورة. قم: دارالفكر، ۱۴۱۰ه.ق.
9. ابن كثیر، اسماعیل. البدایة و النهایة. بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ه.ق.
10. ــــــــــــــــ. تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دارالمعرفة، ۱۴۱۲ه.ق.
11. ــــــــــــــــ. السیرة النبویة. بیروت: دارالمعرفة، ۱۳۹۶ه.ق.
12. ابن منظور، محمد. لسان العرب. قم: نشر ادب الحوزة، ۱۴۰۵ه.ق.
13. امینی، عبدالحسین. الغدیر. بیروت: دارالكتاب العربی، چ۴، ۱۳۹۷ه.ق.
14. بخاری، محمد. صحیح بخاری. بیروت: دارالفكر، ۱۴۰۱ه.ق.
15. حاكم نیشابوری، محمد بن محمد. مستدرك حاكم. بیروت: دارالمعرفة، ۱۴۰۶ه.ق.
16. ذهبی، شمسالدین. تذكرة الحفاظ. [بیجا]: انتشارات مكتبة الحرم المكی، [بیتا].
17. ـــــــــــــــ. سیر اعلام النبلاء. بیروت: موسسة الرسالة، چ۹، ۱۴۱۳ه.ق.
18. سیوطی، جلالالدین. الدرالمنثور. بیروت: دارالفكر، ۱۳۶۵ه.
19. شلبی، احمد. موسوعة التاریخ الاسلامی (السیرة النبویه العطرة – بخش الیهود و المسلمون). قاهرة: مكتبة المصریة، چ۱۳، ۱۹۸۹م.
20. ـــــــــــــــ. مقارنة الادیان (الیهودیة). قاهرة: مكتبة النهضة المصریة، چ۳، ۱۹۷۳م.
21. طباطبائی، محمدحسین. تفسیر المیزان. قم: نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، [بیتا].
22. طبری، ابن جریر. تاریخ الامم و الملوك. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، [بیتا].
23. عبدالرزاق، ابیبكر. مصنف عبدالرزاق. [بیجا]: المجلس العلمی، [بیتا].
24. فیاض، علیاكبر. تاریخ اسلام. تهران: دانشگاه تهران، چ۹، ۱۳۷۸.
25. مجمع الكنائس الشرقیة. الكتاب المقدس. بیروت: دارالكتاب المقدس فی العالم العربی، چ۲، [بیتا].
26. مرتضی العاملی، جعفر. الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص). بیروت: دارالهادی، چ۴، ۱۴۱۵ه.ق.
27. مرعشی، شهابالدین. شرح احقاق الحق. قم: منشورات مكتبة آیةالله مرعشی، [بیتا].
28-شیخ مفید،الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. قم: دار المفید، [بیتا].
29. میلانی، علی. نفحات الازهار. قم: مؤلف، ۱۴۱۴ه.ق.
30. نیشابوری، مسلم بن الحجاج. صحیح مسلم. بیروت: دارالفكر، [بیتا].
غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم ، غدیر خم
مخالفین امروزهم وضعیت بهتری ندارن ودایمابین حق وباطل سرگردان اند.
تو همین دوران هم چندبار ….. مثل آب خوردن تاریخ اسلام رو تحریف کرد