تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمنشناسی تاریخی (قسمت هجدهم) جنگ بدر
«یهود گفتند: آتش دوزخ جز چند روزی ما را نسوزاند. بگو: آیا با خدا چنین پیمانی بستهاید، تا او خلاف پیمان خود نکند؟ یا آنکه از روی نادانی چنین نسبتی به خدا میدهید؟». (۱)
پیامبر صلیاللهعلیهوآله با هجرت به مدینه درصدد تشکیل حکومت بود. اهل مکه تجربه تشکیل حکومت نداشتند و جنگهایشان همواره داخلی بود. اینجا تفکر یهود به کمک مشرکان آمد. ابوجهل پیشنهاد تهاجم به مدینه را داد و نامهای تهدیدآمیز برای پیامبر صلیاللهعلیهوآله نوشت. این نامه ۲۹ روز پیش از جنگ بدر به دست پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسید. (۲) با دقت در فرازهای این نامه که بسیار فراتر از سطح شعور عرب جاهلی است، میتوان به این نتیجه رسید که این سخنان از سوی جریانی به ابوجهل القا شده است که ما آن را یهود میدانیم.
جنگ بدر
مستشرقان بر اسلام اشکال گرفتهاند که اسلام دین شمشیر بوده و پیامبر صلیاللهعلیهوآله دین خویش را با زور شمشیر پیش برده است. اینان همهی تاریخ را نادیده گرفته و تنها جنگ بدر را نشانه رفتهاند و در علیّت این جنگ گفتهاند: پیامبر صلیاللهعلیهوآله راه کاروانهای تجاری قریش را بست تا آنها از نظر اقتصادی در تنگنا قرار گیرند و مجبور به پذیرش اسلام شوند؛ سپس مشرکان به دفاع از خود برخاستند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله همه را کشت. با بررسی جنگ بدر، درخواهیم یافت که این جنگ، تهاجم نبوده و به راستی حکم دفاع داشته است.
این جنگ برای مشرکان دشوار بود. آنان باید نیروهایشان را صدها کیلومتر از شهر خارج میکردند. از سوی دیگر، انسانهای عیاشی بودند و برای جنگیدن، به آذوقه و مرکب و ساز و برگ فراوان نیاز داشتند. لذا سران شرک گرد هم آمدند و کاروانی تجاری راه انداختند تا سود آن صرف مخارج جنگ با مدینه شود. بیشتر مبارزان جنگ بدر، سرمایهگذاران همان کاروان بودند. لذا خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآله ماموریت جهاد داد:
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (۳) به کسانی که به جنگ بر سرشان تاختهاند و مورد ستم قرار گرفتهاند، اجازه جهاد داده شد و خدا بر پیروز کردن آنها تواناست».
زمانی که ابوسفیان میخواست کاروان را در بدر نگه دارد، دریافت که پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سپاهیانش کاروان را رهگیری کردهاند و از مسیر و زمان عبور آگاهند. به ناچار کاروان را از کنار دریا عبور داده، مدینه را رد کرد و گریخت. در بازگشت نیز ابوسفیان، جاده اصلی را رها کرد و از کنار دریا، مدینه را پشت سر گذاشت. آنان در منطقهای به نام بدر به جاده اصلی بازگشتند، ولی وقتی ابوسفیان متوجه جاسوسان پیامبر صلیاللهعلیهوآله شد، به جاده کنار دریا بازگشت، و پیکی به مکه فرستاد تا مکیان، محافظانی برای کاروان بفرستند. لشکر حفاظتی مکه از جاده اصلی حرکت میکرد، از این رو در عوض کاروان ابوسفیان، با سپاه اسلام مواجه شد.
حضرت توانسته بود برای این عملیات، ۳۱۳ تن را از مدینه همراه خویش کند. شمار بسیاری، بهانه کردند که اگر این جنگ به سبب غنیمت گرفتن است، ما نمیآییم. (۴) چه بسا آیه ذیل دلالت بر این نکته دارد که آنان در واقع میترسیدند.
«کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (۵) جنگ بر شما مقرر شد، در حالی که آن را ناخوش دارید. شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد. خدا میداند و شما نمیدانید».
برخی میگویند جمعیت مدینه در آن زمان کم بوده است، اما این درست نیست؛ چون در سال بعد، از همین مدینه، هزار نیرو برای جنگ احد رهسپار شده و پس از آن، در عملیات خندق سه هزار نفر و در عملیات خیبر شش هزار نفر شرکت جستند. پس باید گفت مدینه جمعیت داشت. اما میزان مقبولیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در بین مردم، کم بود و به تدریج افزون شد. هنگامیکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به یثرب قدم گذاشت، هنوز گروههای زیادی از ساکنان این شهر، اسلام را نپذیرفته بودند و به طور طبیعی در آغاز هجرت، مسلمانان در اقلیت بودند. آن زمان در این شهر، گروههایی از مشرکان و یهودیان و… زندگی میکردند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله را آزار میدادند، اما آن حضرت مامور به صبر بود. (۶)
آغاز فروپاشی کفر
سپاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله یک یا دو اسب با خود آورده بود. (۷) هر چندنفر یک شتر داشتند و چون صد کیلومتر راه در پیش بود، به نوبت سوار آن میشدند. بیش از سه چهارم سپاه شمشیر نداشتند (۸) و به دلیل مشکل مالی، با خود چوب آورده بودند. (۹)
پیش از اینکه سپاه اسلام به بدر برسد و در حالیکه همه در انتظار کاروان تجاری بودند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله از طریق وحی، با خبر شد که کاروان تجاری گریخته است و در عوض آن، بزرگان مشرکان، سر تا پا مسلح در آن منطقه ایستادهاند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله با اعلام وضعیت جدید، سپاه خود را به مشاوره خواست و فرمود: با این سپاه بجنگیم یا نه؟ در این لحظه که ترس و هراس بر سپاه مسلمین چیره شده بود، ابوبکر برخاست و گفت: اینان قریش و متکبران آنان هستند و ما نیز به هیئت جنگ بیرون نیامدهایم. حضرت به او فرمود: بنشین. سپس عمر برخاست و سخنان ابوبکر را تکرار کرد. حضرت او را هم امر به نشستن کرد. بعد از این دو، مقداد برخاست و گفت: یا رسول الله صلیاللهعلیهوآله اینان قریش و متکبرانشان هستند؛ و ما به تو ایمان آورده و تصدیقت کردهایم و شهادت میدهیم آنچه از جانب خدا آوردهای حق است؛ اگر امر کنی که این صخره سخت را بشکافیم، میشکافیم و آن سخن بنیاسرائیل به موسی علیهالسلام را به تو نخواهیم گفت که گفتند:
«إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (۱۰) ای موسی، تا وقتی که جباران درآنجایند، هرگز بدان شهر داخل نخواهیم شد. ما اینجا مینشینیم، تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید».
بلکه ما میگوییم: تو و پروردگارت بجنگید و ما نیز همراه شما خواهیم جنگید. صورت پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این سخنان روشن شد و او را دعا فرمود. سپس رو به انصار کرد و از آنان مشورت خواست. سعد بن معاذ برخاست و سخنانی حماسی، در خصوص جنگ با مشرکان و تایید سخنان مقداد گفت. (۱۱)
مشرکان تصور هم نمیکردند که آنگونه با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روبهرو شوند. آنها گمان میکردند میتوانند نیروهای محدود اسلام را به آسانی قلع و قمع کنند. رسم دیرینه عرب، نبردهای تن به تن در آغاز جنگ بود و پس از آن، حمله عمومی آغاز میشد. سه تن از دلاوران قریش در حالی که غرق در سلاح بودند از میان سپاه بیرون آمدند و هماورد طلبیدند: عتبه، شیبه، ولید. (۱۲)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام، و حمزه و عبیده را که همگی از بستگانش بودند. (۱۳) به میدان فرستاد. امیرالمومنین علیهالسلام ولید را به هلاکت رساند و به یاری حمزه شتافت و در کشتن عتبه شرکت جست. آنگاه همراه حمزه به سراغ هماورد عبیده رفتند و شیبه را نیز به هلاکت رساند. (۱۴) در اینکه هماورد حمزه، عتبه بوده یا شیبه، اختلاف است، ولی به طور قطع علی علیهالسلام در قتل هر سه این افراد که از بستگان نزدیک معاویه بودند. شرکت داشت و بعدها در زمان خلافتش، در نامهای به معاویه، به این عمل خویش افتخار کرد. (۱۵) از میان این سه مجاهد مسلمان، عبیده زخم عمیقی برداشته بود که هنگام بازگشت از بدر، شهید شد.
با به خاک افتادن یلان قریش، سپاه اسلام نیرو گرفت و به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر ارتش کفر که روحیهاش به شدت رو به ضعف نهاده بود. هجوم برد و جنگ سختی درگرفت. سپاه شرک در هم ریخت و مشرکان یک به یک از دم تیغ گذشتند. در حقیقت، کسی که این سپاه را منهدم کرد، علی بن ابیطالب علیهالسلام بود. نیمی از هفتاد کشته بدر را علی علیهالسلام به تنهایی به هلاکت رساند و در کشتن نیمی دیگر نیز شرکت داشت. (۱۶)
اسیرگیری، تخلف از فرمان پیامبر (ص)
سپاه مکه، مجموعهای از سران شرک و سرمایهداران بزرگ مکه، و سردمداران مبارزه با اسلام بود که مانع پیوستن تودههای مردم به اسلام میشدند. اگر سدّ این مجموعه در هم میشکست. اسلام به سرعت تمام شبه جزیره را فرا میگرفت (۱۷) و جنگهای بعدی رخ نمیداد. اگر مسلمین، بصیرت کافی داشتند و پیرو دستورات پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، در همان کارزار اول، کار مشرکان تمام میشد؛ ولی متاسفانه سپاه مسلمان دارای چنان بصیرتی نبود؛ چرا که ساعتی بعد از پراکنده شدن سپاه کفر که بهترین فرصت برای قلع و قمع سران شرک بود، به ناگاه بدون اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمانی در این زمینه داده باشد، جنگ تعطیل شد. علت این امر هم، به اسارت گرفتن شماری از مشرکان بود. وقتی هفتاد نفر از مشرکان به اسارت گرفته شوند، طبیعی است که بیشتر نیروی سیصد نفری مسلمانان، صرف حفاظت از آن اُسرا شود و جنگ خود به خود تعطیل گردد و باقی مشرکان بتوانند از معرکه فرار کرده، جان به در برند.
آیهی نازل شده در این زمینه، بیانی روشن از عمق فاجعه بود:
«مَا کَانَ لِنَبِی أَنْ یکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ لَوْ لاَ کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (۱۸) برای هیچ پیامبری نسزد که اسیرانی داشته باشد تا در زمین کشتار بسیار کند. شما متاع این جهانی را میخواهید و خدا آخرت را میخواهد، و او پیروزمند و حکیم است. اگر پیش از این، از جانب خدا حکمی نشده بود، به سبب آنچه [اسیران] گرفته بودید، عذابی بزرگ به شما میرسید».
نقش یهود
بعضی، طمع برخی مسلمین را مسبّب و مشوّق اسیرگیری دانستهاند. در اینباره نقل شده است که بعضی از انصار نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمدند و از وی خواستند که از کشتن اسیران صرفنظر کند و در عوض گرفتن فدیه، آنها را آزاد سازد و بر این خواستهی خویش پای فشردند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله در پاسخ آنها فرمود: اگر چنین کنیم، سال دیگر به تعدادشان کشته میدهیم. آنها گفتند: باکی نیست، امسال از آنان فدیه میگیریم و سود دنیا میبریم و سال آینده شهید میشویم و به بهشت میرویم. (۱۹)
پذیرفتن این مطلب که مردم عادی گوشه چشمی هم به دنیا داشته باشند، سخت نیست. ولی تمرّد سلحشوران بدری از امر پیامبر صلیاللهعلیهوآله بسیار بعید به نظر میرسد؛ پس باید دلیلی ظریفتر بجوییم. یهود در مدینه پیوسته درصدد بودند که نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله پیروزیهای زودرس نداشته باشد. اگر مشرکان در بدر نابود میشدند، یهود به سرعت سقوط میکرد و منافقان نیز نمیتوانستند آنان را یاری کنند. نفاق داخل مدینه به زمان نیاز داشت. پس نهضت اسلامی باید به تاخیر میافتاد. بنابراین، باید در میان یهود و نفاق داخل مدینه، به دنبال عوامل این نافرمانی گشت؛ چرا که تنها آنها از این امر سود میبردند.
مسلم است که یهود نمیتوانست در این خصوص، فعالیت مستقیم داشته باشند؛ پس چه کسانی عامل مستقیم اسیرگیری در بین مسلمین بودهاند؟ از آنجا که گزارشهای تاریخی در این زمینه چندان گویا نیست، برای پاسخ به این سوال باید در امور پیرامون نبرد بدر دقت کرد. ردپای این جریان را در داستانی از طبری پی میگیریم که ابن ابیالحدید هم آنرا آورده است. طبری پس از اینکه درخواست قریش از ابوبکر و عمر را برای پادرمیانی درباره اسرا نقل میکند، در ادامه میافزاید:
«پس از جنگ، بین عمر و ابابکر، درباره کشتن یا زنده نگهداشتن اسرا اختلاف شد. گروهی طرفدار ابابکر و گروهی طرفدار عمر بودند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله از خیمه بیرون آمد و فرمود: دربارهی این دو دوست خود (عمر و ابابکر) چه میگویید. آنان را آزاد بگذارید که برای هرکدام مَثلی است. ابوبکر مانند میکائیل در میان فرشتگان است که خشنودی و عفو خداوند را برای بندگان فرو میآورد و مَثل او میان پیامبران، همچون ابراهیم علیهالسلام است که میان قوم خود، از عسل نرمتر و شیرینتر بود. قومش برای او آتش افروخت و وی را در آن افکند؛ با وجود این فقط میگفت: «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ (۲۰) اف بر شما و آنچه جز ذات مقدس پروردگار یکتا میپرستید؛ آیا جا ندارد که تعقل و تفکر کنید؟» و به پیشگاه خداوند عرضه میداشت: «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۱) پس کسی که پیرو من شود، از من است شخصی که از من نافرمانی کند، تو بخشنده و مهربانی» و همچون حضرت عیسی علیهالسلام است که عرضه میداشت: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۲) اگر آنان را عذاب کنی، به یقین، ایشان بندگان تو هستند و اگر آنان را بیامرزی، به حتم، تو عزتمند و حکمرانی» مَثل عمر میان فرشتگان، مانند جبرئیل است که به خشم و غضب خداوند، بر دشمنان خدا نازل میشود و مَثل او میان پیامبران، مانند نوح علیهالسلام است که بر قوم خود از سنگ هم سختتر بود که عرضه میداشت: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیاراً (۲۳) و نوح علیهالسلام گفت: ای پروردگار من، بر روی زمین هیچیک از کافران را مگذار» و با این نفرین، خداوند همه اهل زمین را غرق کرد… آنگاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فدیه پرداختن اسرا را پذیرفت و فرمود: اگر روز بدر عذاب نازل میشد، هیچکس جز عمر از آن رهایی نمییافت».
ابن ابی الحدید بعد از نقل این داستان، میگوید: این آیه که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خواند که «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (۲۴) در سوره مائده است و این سوره در آخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده؛ در حالی که جنگ بدر در سال دوم هجرت بوده است. پس چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به این آیه استدلال کرده باشد؟! سپس وی در متن و درستی این حدیث تردید میکند. (۲۵)
در هیچ منبعی تاریخی نیامده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در خصوص فرجام اسرا، اصحاب را به شور دعوت کرده و نظر آنها را طلب کرده باشد؛ و اساساً این سوال مطرح است که چرا تنها این دو تن، نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله در این مورد سخن گفتهاند؟ چرا در این داستان، از افراد دیگری چون علی علیهالسلام و مقداد نامی برده نشده است؟ (۲۶) اگر فقط مسئلهی اظهار رأی مطرح بوده، چرا این دو تن، تا این حد، برای به کرسی نشاندن نظرشان اصرار کردهاند؟ آیا آنها نمیدانستند اینگونه اظهار رأی، که اولی شفاعت اسرا را کند و بیرون رود و دومی داخل شود و حکم به اعدام آنها دهد و این عمل تا چند نوبت تکرار شود، موجب گستاخی عوام خواهد شد و تشنج پدید خواهد آورد و در نهایت، پیامبر صلیاللهعلیهوآله نخواهد توانست نظرش را در خصوص اسرا اعمال کند؟! (۲۷) به هر حال، در نتیجه این واقعه، دشمنان خونی اسلام نجات یافتند و مجال پیدا کردند که سال بعد، جنگی خونین به راه اندازند. افرادی چون خالد بن ولید، عکرمة بن ابیجهل، طلحة بن ابیطلحه، سهیل بن عمرو که فرماندهان دو جناح و پرچمدار مشرکان در نبرد احد بودند، از جمله اسرای بدر بودند. (۲۸) فراریان و آزادشدگان بدر، شخصیتهای مهم قریش بودند که ذرّهای در حقانیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله تردید نداشتند، ولی کینهی آنها به اسلام موجب شد به محض رهایی، آتش جنگ احد را برافروزند.
حال آیا از مجموع این امور، نمیتوان حدس زد که جریان اسیرگیری هم، برنامهای حساب شده بود که افرادی خاص از سپاه مسلمین، آن را پیگیری کردهاند؟
صرفنظر از این حاشیهی بحرانی، جنگ بدر برای مدینه بسیار شیرین بود. پس از این جنگ، مدنیها به قدرت و کارایی اسلام ایمان آوردند و باور کردند پیامبری که توانست این جنگ را پشت سر بگذارد و هفتاد تن از دشمن را بکشد و هفتاد تن اسیر بیاورد، میتواند مدینه را اداره کند.
یهود که متوجه بهبود وضعیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مدینه شده بود. برای ایجاد اخلال در این وضعیت، بیدرنگ نخستین نیروی خود را عملیاتی کرد و به نوعی عمل کرد که با پیامبر صلیاللهعلیهوآله درگیر شود. برای این هدف، بنیقینقاع به شرارت علیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمانها پرداختند؛ بهگونهای که پیامبر صلیاللهعلیهوآله راهی جز نبرد با آنها نداشت. به این ترتیب، شیرینی پیروزی بدر، به تلخی بحران نبرد بنیقینقاع مبدل شد. تفصیل این بحث در بخش آینده خواهد آمد.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱- بقره، آیه ۸۰.
۲- الاحتجاج، ج۱، ص۴۰؛ تفسیر الامام العسکری (ع)، صص ۲۹۴ و ۲۹۵.
۳- حج، آیه ۳۹.
۴- المغازی، ج۱، صص ۱۳۱ و ۱۳۲.
۵- بقره، آیه ۲۱۶.
۶- تاریخ المدینة المنورة، ج۲، صص ۴۵۸ و ۴۵۹.
۷- تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۷۲.
۸- مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۱۶۲.
۹- شرح نهجالبلاغه، ج۱۴، ص۱۱۸.
۱۰- مائده، آیه ۲۴.
۱۱- تفسیر القمی، ج۱، صص ۲۵۸ و ۲۵۹؛ المغازی، ج۱، صص ۴۸ و ۴۹؛ الدر المنثور، ج۳، ص۱۶۳.
۱۲- یکی از زخمیهای جنگ بدر، عمروبن عبدود است، اما صحبتی از او در جنگ بدر نیست. در حالی که در جنگ خندق بسیار از او یاد میشود. در اینجا شخصیت عتبه و شیبه و ولید به حدی بزرگ بود که نوبت به عمروبن عبدود نمیرسید.
۱۳- حمزه، عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، و علی علیهالسلام و عبیده، پسر عموهای پیامبرند.
۱۴- ر.ک:الارشاد، ج۱، ص ۶۷؛ تفسیر القمی، ج۱، ص ۲۵۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص ۲۸۳.
۱۵- شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۸۳.
۱۶-الارشاد، ج۱، ص ۶۹.
۱۷- دقیقاً این اتفاق، بعداز فتح مکه رخ داد.
۱۸- انفال، آیات ۶۷ و ۶۸.
۱۹- تفسیر القمی، ج۱، صص ۱۲۶-۲۷۰.
۲۰- انبیاء، آیه ۶۷.
۲۱- ابراهیم، آیه ۳۶.
۲۲- مائده، آیه ۱۱۸.
۲۳- نوح، آیه ۲۶.
۲۴- مائده، آیه ۱۱۸.
۲۵- شرح نهج البلاغه، ج۱۴، صص ۱۷۳-۱۷۵.
۲۶- غیر از این دو، فقط سعد بن معاذ که بزرگ اوس بود، در خصوص اسیران اظهارنظر کرد و حکم به اعدام آنها داد، ولی این اظهار نظر او در واقع، ابراز آمادگی برای اجرای حکم رسول الله صلیاللهعلیهوآله و پذیرش همه عواقب آن بود (حتی اگر حکم ایشان، اعدام اسیران بود). گرچه به ظاهر عمر در این رای با سعد هم عقیده بود. از سخن دیگر وی، معلوم میشود که او در پیشنهاد حکم اعدام برای اسیران صادق نبوده است؛ عمر هنگامیکه سخن از کشتن اسرا میزد، خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفت: به نظر من، عباس را بیاور و با دست خود گردنش را بزن و به علی بگو گردن برادرش عقیل را بزند و به هر کس بگو گردن اسیر کنار دستش را بزند (ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۶۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۸۳).
۲۷- با توجه به لحن عتاب آمیز آیه ۶۷ سوره انفال (و کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن..) و همچنین اعدام دو تن از اسیران به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآله در میانه راه به هنگام بازگشت از بدر و قبل از پادرمیانی ابوبکر و عمر، چه بسا بتوان گفت که حکم الهی، اعدام حداقل تعدادی از اسیران بوده است.
۲۸- المغازی، ج۱، ص ۱۳۰.
منبع: حجتالاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:
سلام و خسته نباشید.
مقاله مثل همیشه عالی و بی نقص بود.
جنگ احد باید تو آموزشها و کلاسهای نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حتماً تدریس و موشکافی بشه توسط خبرگان و نخبگان این حوزه مثل خود شما بزرگواران و استاد علیاکبر رائفیپور و امثالهم، منی که که در مقابل شما عزیزان یک در مقابل هزارم از این واقعه دهها نکته برداشت کردم و صدها مسئله آموختم که لازمه مؤمنین انقلاب خصوصاً جوانان هست