تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمنشناسی تاریخی (قسمت نوزدهم) جنگ احد
دومین نبرد پیامبر صلیاللهعلیهوآله با مشرکان، جنگ احد بود. یهود به مکه آمدند و در گفتگو با ابوسفیان او را تحریک کردند و قول دادند که در صورت عملیات دوباره، هماهنگ با آنان وارد جنگ خواهند شد. بسیاری از سرمایهگذاران و صاحبان کاروان تجاری مکه، در بدر کشته شده بودند و اموال، بیصاحب شده بود؛ تعدادی نیز مجروح و تعدادی دیگر سرافکنده بازگشته بودند. سال بعد، ابوسفیان سه هزار نیرو برای رزم گرد آورد و به همراه سه هزار نفر نیروی تدارکاتی و تعدادی زن، سپاه شرک را دوباره به راه انداخت.
خبر این لشکرکشی به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله رسید. ایشان به مشورت با یاران خود پرداخت و نخست خود آن حضرت پیشنهاد داد که در داخل مدینه بجنگیم و جنگ را به جنگ شهری تبدیل کنیم؛ چرا که مشرکان پرشمارند و تجهیزات نظامیشان بیشتر است و در میدانهای باز، میتوانند ما را محاصره کنند؛ اما اگر در شهر بجنگیم، چون محل عملیات را میشناسیم، وقتی دشمن وارد کوچههای مدینه شود، سازمانش با تقسیم شدن، به هم میخورد و تضعیف میگردد. از طرفی، همه مردم شهر در این جنگ درگیر میشوند و ما میتوانیم از تمام قوا استفاده بهینه کنیم. (۲۹)
مشرکان، ادوات جنگ شهر، مثل منجنیق و ابزار آتشزدن و خراب کردن قلعه را به همراه نداشتند و جنگ آنها فقط جنگ شمشیر و تیر و نیزه بود. بنابراین، دلیل پیامبر صلیاللهعلیهوآله کامل، و با رعایت همهجانبهی اصول و تاکتیکهای نبرد بود؛ ولی برخی اصحاب، نظر ایشان را نپذیرفتند و جنگ شهر را ننگین دانستند. (۳۰) در اینجا توجه به این نکته لازم است که مشورتهای حضرت، با هدف رشد دادن پیروانش بود. اگر آنها معرفت کاملی به شخصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشتند، نه تنها نظر ایشان را رد نمیکردند، بلکه در مواردی هم که آن حضرت نظری نمیداد، نظر را استفسار میکردند تا از آن بهره ببرند.
نفوذ در رأی مردم و تغییر آن
اصحاب در برابر رای مستحکم پیامبر صلیاللهعلیهوآله که با اصول نظامی سازگار بود، میبایست دلیلی واضح و منطقی میآوردند، اما چنانکه در تاریخ نقل شده، دلیل مخالفان این بود که عار است از شهر خارج نشویم؛ و یا جوانان گفتند: ما در جنگ بدر نتوانستیم شرکت کنیم و امروز میخواهیم جبران کنیم.
دلایل مخالفان پیشنهاد پیامبر صلیاللهعلیهوآله، متعصبانه و بیاساس بود. غیرمنطقی بودن این سخنان و سستی ادلهی خروج از مدینه، نشان میدهد که جریانسازیای رخ داده بود تا واقعیتی را بپوشانند؛ آن واقعیت، تحمیل خروج از شهر بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بود. اگر جنگ، در شهر اتفاق میافتاد، بیشک به سود پیامبر صلیاللهعلیهوآله تمام میشد و ضربهای که مشرکان میبایست در بدر میخوردند و از آن رستند، در اینجا کامل میشد و سقوط شرک، پیش میافتاد.
هنگامیکه ابوسفیان به سوی مدینه میآمد، متوجه جاسوسان پیامبر صلیاللهعلیهوآله شد و از ماندن مسلمین در شهر ابراز نگرانی کرد، (۳۱) با وجود این به مسیر خود ادامه داد. آیا این مطلب نشاندهنده آن نیست که او پیش از جنگ، از خروج سپاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله مطمئن بوده است؟ به عبارت دیگر، این امر که او از قبل، میدانست برخی پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مجبور به خروج از شهر میکنند، حاکی از ارتباط وی با عدهای از مسلمین نیست؟
در جریان مشاوره، دو دستگی و اختلافی بین مردم رخ داد. امثال عبدالله بن ابی بن سلول و یارانش بر ماندن در شهر اصرار داشتند (۳۲) و طرفدار پیشنهاد پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند و عدهای مخالف این نظر بودند. در پایان، حضرت پذیرفت که از شهر خارج شوند، ایشان پس از اقامه نماز، به منزل رفت تا لباس و زره بر تن کند و سلاح بردارد و همراه ایشان، دو نفر نیز داخل شدند. (۳۳) در این لحظه، مردم از اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بر خروج از شهر مجبور کرده بودند، پشیمان شدند. هنگامیکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از منزل خارج شد، مخالفان جنگ شهری به نزد ایشان آمدند و پشیمانی خویش را از مخالفت با نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ابراز کردند، اما حضرت نپذیرفت و فرمود: من شما را به این امر دعوت کردم و شما آن را نپذیرفتید. شایسته نیست برای پیامبری، پس از پوشیدن زره، آن را درآورد، تا زمانی که با دشمن نبرد کند. (۳۴)
در اینجا، جای این پرسش است که چرا مردم، نخست نظر به خروج دادند و سپس پشیمان شدند؟
آیا پاسخ این پرسش، با دو نفری که همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآله داخل خانه شدند، ارتباط نداشت؟ هنگامیکه آن دو در بین مردم بودند. نظر مردم، خروج از شهر بود؛ اما هنگامیکه آنها ساعتی از میان مردم خارج شدند، یکباره نظر مردم دگرگون شد! پس هستهی مرکزی مخالفت با نظر نخست پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله مبنی بر نبرد در شهر مدینه، این دو تن بودند که چون ساعتی از میان مردم دور شدند، تودهی مردم بر آن شدند که همان نظر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را -جنگ در شهر- اجرا کنند.
این نکته در خور تامل است که چرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله که موافق جنگ شهری بود، در شرایطی که مخالفان، دست از مخالفت برداشتند، از تصمیم به خروج برنگشت؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانست تغییر رأی مردم به دلیل دوری آندو است و با پیوستن ایشان به جمع مردم و جوسازی مجدد، تغییر دوباره رأی آنها محتمل است و ساعتی دیگر نظرشان تغییر میکند و رأیی دیگر خواهند داد. در واقع، نظریه خروج، از جانب مردم نبود، بلکه به آنان القا شده بود. درست همانند سال پیش که طرح اسیرگیری به آنها القا شد. افزون بر آن، فرماندهای چون رسول الله صلیاللهعلیهوآله نمیتوانست هر لحظه نظر خود را تغییر دهد. همچنین باید توجه داشت که اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این نبرد سخت، میخواست رأی خود را بدون در نظر داشتن عوامل محیطی و نظر مردم اعمال کند. مردم با او همراهی لازم را نمیکردند. گذشته از اینها، جنگ بدر نقشهی خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای حمله به کاروان بود. بنابراین، خود حضرت نظر میداد؛ ولی اینجا، جنگ دفاعی بود و نظر مدافعان نیز اهمیت داشت.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله که قلبش برای پیروزی مسلمانان میتپید، با وجود مخالفت مردم با پیشنهادش، برای خاموش کردن آتش فتنه داخلی هنگام نبرد، نظر القا شده به مردم را بهناچار پذیرفت و فرمود: از این پس، اگر به فرمان من باشید، پیروز هستید. (۳۵) گروهی به سرکردگی عبدالله بن ابی که در پی بهانهجویی بود، از فرمان رسول الله صلیاللهعلیهوآله برای خروج از شهر سر برتافتند و از سپاه آن حضرت کناره گرفتند، آنها با این کار، آرامش خاطر سپاه را بر هم زدند. (۳۶) این واقعه به خوبی نشان میدهد که جریان نفاق، چند لایه بود و هرگاه با تدبیر وحیآمیز پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فتنه تفرقهافکنی خنثی میشد، لایه بعدی در جهت تخریب بنای نوپای جامعه اسلامی فعال میگردید.
طمع و آزمندی، زمینهساز نفوذ دشمن
حضرت، دامنه کوه احد را برای میدان مبارزه برگزید؛ چون کوههای احد در پشت جبهه اسلام، سدّی طبیعی بود. هدف دشمن، تهاجم به مدینه و آتش زدن آنجا نبود؛ بلکه تنها پیامبر صلیاللهعلیهوآله را میخواستند. تنها نقطه ضعف احد، جبل الرماة بود؛ همان کوه انشعابی از احد که تنگهای ایجاد کرده بود و دشمن میتوانست از پشت آن دور بزند و پشت سر مسلمانان بیاید، پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به این مسئله آگاه بود. از اینرو، در آن تنگه ۵۴ نفر را گماشت و فرمود: این تنگه را ببندید و حتی اگر دیدید که ما مشرکان را تا مکه دنبال کردهایم، این محل را رها نکنید و اگر هم دیدید آنها ما را تا مدینه عقب راندهاند، باز این محل را حفظ کنید.
آرایش سپاه، همانند روز بدر بود. مشرکان با سروصدای فراوان طبلها، به میدان آمدند. این سوی میدان، نه اسبی بود و نه وسیلهای، طلحة بن ابیطلحه که قهرمان و علمدار مشرکان بود، پیش آمد و مبارزه طلبید. حضرت علی علیهالسلام به میدان رفت و او و سپس برادرش را کشت. دیگران نیز پیش آمدند و پرچم سپاه شرک را به دست گرفتند که علی بن ابیطالب علیهالسلام همه را به هلاکت رساند. دیگر کسی نبود که علم را بردارد. علم مشرکان افتاده بود و لشکر کفر هم نظاره میکرد. با کشته شدن علمداران مشرکان و فرمان حمله پیامبر صلیاللهعلیهوآله هم مسلمانان روحیه گرفتند و هم نیروهای دشمن پراکنده شدند و گریختند. زنان، بردگان، پولها و طلاهای بسیاری که دشمن از مکه با خود آورده بود، جا ماند. مسلمانان سراغ غنائم رفتند؛ اما مومنان حقیقی همچنان در حال تعقیب دشمن بودند. نگهبانان تنگه که همرزمانشان را در حال جمعآوری غنائم دیدند، از تنگه به زیر آمدند. عبدالله بن جبیر سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به آنها گوشزد کرد، ولی نصیحت وی سودی نبخشید و تنها دوازده تن همراه او باقی ماندند.
خالد بن ولید و یارانش که در کمین تنگه بودند، با خالی شدن تنگه از محافظان، پیش راندند و باقی ماندگان را به شهادت رساندند، سپس از پشت سر مسلمانان به آنها حمله کردند. (۳۷) نخستین هدف دشمن، شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بود. با حمله خالد، مشرکانی که فرار میکردند، بازگشتند. حضرت علی علیهالسلام میدانست در آن لحظه حساس، هدف نخست مشرکان، شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که در صحنه نبرد حضور داشت. از اینرو، به قصد حراست از وجود نازنین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، به سرعت، خویش را به آن بزرگوار رساند. رسول خدا در گیرودار معرکه هجمه خالد و یارانش از سویی و از سوی دیگر فرار بسیاری از مسلمانان، تنها و بییاور مانده بود. علی علیهالسلام در این بازگشت، قصد جنگ نداشت. او در جنگ بدر شمار بسیاری از دشمن را از پا درآورد و زخم چندانی نخورد؛ اما در جنگ احد تعداد کمی را از پا درآورد و هفتاد زخم خورد؛ به گونهای که هر زخمی را میبستند، زخم کنار آن سرباز میکرد. این زخمها زمانی بر پیکرش وارد آمد که تمام دغدغهاش، رسیدن به وجود مبارک حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله بود و با سرعت پیش میرفت تا به پیامبر صلیاللهعلیهوآله برسد.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر روی زمین افتاده بود و مشرکان به اندازهای به ایشان نزدیک شده بودند که با سنگ، حضرت را میزدند. تنها، ابهت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود که به آنان اجازه نمیداد پیش روند و کار را تمام کنند. حضرت که تنها با سنگ از خود دفاع میکرد، در حالی که پیشانی خویش را از خون پاک میکرد، فرمود: «جمعیتی که چهره پیامبر خود را با خون او رنگین کردند، چگونه رستگار میشوند؟» در همین حال، بر دعوت آنها به سوی خداوند حریص بود و این نشاندهنده کمال عاطفه و مهر اوست برای هدایت انسانها به سوی سعادت و رستگاری. (۳۸) علی علیهالسلام خود را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله رساند و حلقه محاصره ایشان را به عقب راند. گروهی از مسلمانان که دریافتند پیامبر صلیاللهعلیهوآله زنده است نیرویی گرفتند و ایشان را از معرکه نجات دادند.
شایعه کشته شدن پیامبر صلیاللهعلیهوآله
در شرایط بحرانی نبرد، ناگهان فریادی برخاست که پیامبر صلیاللهعلیهوآله کشته شد. مسلمانانی که در آن گیرودار، اندک مقاومتی داشتند، با شنیدن این خبر پا به فرار گذاشتند و همهی نیروی شرک آزاد شد. شایعه کشته شدن پیامبر صلیاللهعلیهوآله را حتی دشمن هم باور کرده بود. امر به قدری مشتبه شده بود که ابوسفیان نیز نمیدانست پیامبر صلیاللهعلیهوآله زنده است یا نه. (۳۹)
مطابق متون تاریخی، در چند زمان شیطان فریاد زد:
۱- شب پیمان عقبه در منا که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با اهل مدینه قرارداد میبست، شیطان فریاد زد: ای گروه قریش و عرب، این محمد است که میخواهد با اهالی یثرب برای جنگ با شما قرارداد ببندد… (۴۰)
۲- در جلسهای که تصمیم داشتند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بکشند، شیطان در قالب پیرمردی از اهل نجد آمد و پیشنهاد داد از تمام قبایل جمع شوند تا امکان خونخواهی نباشد؛ (۴۱)
۳- در جنگ احد که فریاد زد: پیامبر کشته شد. (۴۲)
دربارهی ناله شیطان، باید با دیدهی تردید به این خبر نگریست. این مطلبی است که تنها تاریخنگاران به آن پرداختهاند و روایتی در اینباره نقل نشده است. از طرفی، روشن نیست که در نقلهای تاریخی آیا منظور از شیطان، واقعاً ابلیس بوده و او این کارها را انجام داده است یا اینکه باید به دنبال شیطانهایی از جنس انسان باشیم. در واقع، هر کجا در تاریخ کاری را به اینصورت به شیطان نسبت دهند، باید علامت پرسشی در برابر آن گذاشت و آن را از پوشیدهگویی مورخان به شمار آورد. آیا اساساً از نظر کلامی و فلسفی، شیطان حق دارد اینچنین ظاهر شود و در راه دین انحراف ایجاد کند؟
کسی که در احد فریاد قتل پیامبر صلیاللهعلیهوآله را سر داد، قطعاً از جنس جن نبوده است. اطمینان داریم که او از مشرکان نیز نبوده است؛ چرا که اگر این خبر از سوی مشرکان بود، ابوسفیان در درستی یا نادرستی آن مردّد نمیشد؛ بنابراین، این سخن را باید نفوذیهایی از سپاه مسلمانان گفته باشند که میخواستند این عملیات به ضرر پیامبر صلیاللهعلیهوآله تمام شود.
به هر حال، جنگ احد تمام شد، ولی این جنگ وضعیتی بحرانی برای مدینه ایجاد کرد؛ چرا که مردم مدینه در شب عقبه در منا تعهد داده بودند که با جان و مالشان از پیامبر صلیاللهعلیهوآله حمایت میکنند؛ اما خلاف آنرا انجام دادند و در احد پیامبر صلیاللهعلیهوآله را رها کردند و گریختند. خداوند متعال نیز ایشان را سرزنش فرمود. این بحران با عفو عمومی خداوند فروکش کرد. (۴۳) بزرگترین ضربه در جنگ احد برای پیامبر صلیاللهعلیهوآله شهادت حمزه سیدالشهدا بود.
تابلو نقاشی «لا فتی الا علی»، اثر حسن روحالامین، با مضمون رشادت امام علی (ع) در جنگ احد
نبرد حمراء الاسد
پس از نبرد احد، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله خبر رسید که مشرکان تصمیم گرفتهاند به مدینه بازگردند و آنرا غارت کنند. آنها از اینکه به آسانی از پیروزی قطعی خود دست کشیده و در حالیکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله هنوز زنده بود، جنگ را رها کرده بودند، پشیمان شدند.
در حالیکه سپاهیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مدینه بازگشته و مشغول دفن جنازهها بودند، منادی پیامبر صلیاللهعلیهوآله اعلام کرد: فقط کسانی که دیروز در جنگ زخمی برداشتهاند، آماده تعقیب دشمن شوند. انصار پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حالی که بیشترشان زخمی بودند و خون از زخمهایشان جاری بود، آهنگ قریش کردند. (۴۴) به نظر میرسد اصرار به حضور زخمیهای احد منحصراً برای نبرد حمراء الاسد به نوعی رسوا کردن فراریان روز احد بود که اغلب از بزرگان مهاجران بودند.
نقش عملیات روانی در پیشبرد نبرد
در راه بازگشت مشرکان، شخصی به ایشان رسید که از مدینه به مکه میرفت. از او اخبار مدینه را پرسیدند: گفت: محمد و اصحابش را در حمراء الاسد دیدم. سربازانش در نهایت خشم از مدینه خارج شدهاند و در پی شمایند. آنها از نتیجه نبرد دیروز، به شدت پشیمانند. او به قدری از وضعیت روحی و روانی سپاه اسلام سخن گفت که ابوسفیان از ادامه راه منصرف شد و گفت: ما به پیروزی بزرگی دست یافتهایم؛ اگر بازگردیم، تن به شکست دادهایم. وی به نعیم بن مسعود اشجعی که از تجار مکه بود و به مدینه میرفت، گفت: اگر از راه حمراء الاسد بروی و با محمد و اصحابش ملاقات کنی و آنان را از تعقیب ما بازداری، من ده شتر پربار از خرما و مویز به تو میدهم. نعیم پذیرفت و هنگامیکه به سپاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسید، به آنان گفت: بازگردید که همسوگندان قریش و هرکس به جنگ احد نیامده بود، با ایشان متحد شدهاند و شما تاب رویارویی با آنان را ندارید. مسلمانان با ایمانی استوار در پاسخ گفتند: ما پروای آنان نداریم.
«الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ الَّذینَ قَالَ لَهم النَّاسُ اِنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (۴۵) از میان آن کسان که پس از زخم خوردن، باز هم فرمان خدا و رسولش را اجابت کردند، آنان که نیکوکار باشند و از خدای خود بترسند، مزدی بزرگ دارند. کسانی که مردم به آنها گفتند مردم برای جنگ با شما گرد آمدهاند، از آنها بترسید، و این سخن بر ایمانشان بیفزود و گفتند: خدا ما را بسنده است و چه نیکو یاوری است».
جبرئیل نازل شد و به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گفت: بازگرد که خداوند رعبی از شما در دل قریش افکنده است و آنان برگشتهاند. کاروان مسلمانان، در بین راه به کاروانی تجاری برخورد و خرید و فروشی با آنان کرد و سودی برد؛ و این چنین خداوند جزای پرهیزکاران و متوکلان را در دنیا و آخرت عطا میکند. (۴۶)
«فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (۴۷) پس، از جنگ بازگشتند، در حالی که نعمت و فضل خدا را به همراه داشتند و هیچ آسیبی به آنها نرسیده بود. اینان به راه خشنودی خدا رفتند و خدا را بخشایشی عظیم است».
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
29- ر.ک: نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۲۲۳.
30- ر.ک: تفسیر القمی، ج۱، ص۱۱۱؛ مجمع البیان، ج۲، ص۳۷۷.
31- المغازی، ج۱، ص۲۰۵.
32- المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ مجمع البیان، ج۲، ص ۳۷۷.
33- شرح نهج البلاغه، ج۱۴، صص ۲۲۵ و ۲۲۶
34- المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، صص۲۲۵ و ۲۲۶
35- شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۲۶
36- تفسیر القمی، ج۱، ص۱۲۲؛ المغازی، ج۱، ص۲۱۹
37-تفسیر القمی، ج۱، صص ۱۱۱ و ۱۱۲؛ مجمع البیان، ج۲، ص۳۷۸
38- ر.ک: مجمع البیان، ج۲، ص۳۸۵
39- شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۴۴
40- تفسیر القمی، ج۱، ص۲۷۳؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۹۴
41-تفسیر القمی، ج۱، صص ۲۷۳- ۲۷۵؛ السیرة النبویة، ج۱، صص ۴۸۰-۴۸۲.
42- ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۷. ابن ابی الحدید فریاد شیطان در روز احد را از زبان عمر چنین نقل میکند: «چون شیطان بانگ برآورد که محمد کشته شد، من همچون ماده بزی به کوه گریختم…».
43- آل عمران، آیه ۱۵۵.
44- شرح نهج البلاغه، ج۲۰، صص ۱۸۴ و ۱۸۵؛ تفسیر القمی، ج۱، صص ۱۲۴و ۱۲۵.
45- آل عمران، آیات ۱۷۲ و ۱۷۳.
46- تفسیر القمی، ج۱، ص ۱۲۵؛ مجمع البیان، ج۱، ص ۴۴۷.
47- آل عمران، آیه ۱۷۴.
منبع: حجتالاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم.
جنگ احد ، جنگ احد ، جنگ احد ، جنگ احد
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: