پطرس براو، یکی از مردان دینی مسیحی اهل آلمان میگوید: کلیسای کاتولیک
عادت یهود این بود که هنگامیکه منافع یا وعدههای مادّی در برابر آنان قرار میگرفت یا احساس خطر میکردند، به دین مسیحیت بگرایند و در آن هنگام هیچ دلیل قابل قبولی برای اخلاص آنها وجود نداشت و از اینرو آنها میتوانستند به مناصب کلیروسی (۱) بسیار بالا دست یابند. (۲)
با بررسی تاریخ یهود و کسانی که از دیانت یهودیت “به ظاهر” به دیگر دینها گرویدهاند، درمییابیم که اکثر آنها ذرّهای از دو علّت یاد شده که همان «مال دوستی» و «ترس شدید نسبت به زندگی خود و حرص بر حفظ آن» بوده است، منحرف نگشتهاند و سخن خدای تعالی در مورد آنان تحقّق یافته است که:
«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکوا یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یعَمَّرَ وَ اللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یعْمَلُونَ (۳) و آنان را مسلّماً آزمندترین مردم به زندگی و [حتّی حریصتر] از کسانی که شرک میورزند، خواهی یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آنکه اگر چنین عمری هم به او داده شود، وی را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه میکنند، بیناست.»
با این توصیف، یهودیان آمادگی هر کاری را برای «رسیدن به مال» و «حرص برای زندگی دنیا» حتّی اگر منجر به تبدیل دین آنان از روی نفاق گردد، دارند. این چهرهی یهودیان در طول تاریخ است. آنان پرچم ذلّت، حقارت و ترس برافراشتهاند، سرافکنده هستند و به زندگی خود حریصند.
یهودیان به دلایل متعدّدی از دین خود، به دین مسیحیت میگراییدند که مهمترین آنها، «تخریب و تحریف مسیحیت از درون» و خارج کردن آن از مسیری است که عیسی مسیح (ع) آن را ترسیم و تعریف نمود. آنان خواهان آن بودند که چنین حرکتی را در دین اسلام نیز انجام دهند و از اینجا نقش یهودیانی که با هدف فریب، تحریف و فتنهانگیزی به دیانتهای دیگر گراییدند، آغاز میشود. یهودیان خود به این موضوع در «تلمود» اعتراف کردهاند:
اگر یهودیان توانایی فریب آنها (غیریهودیان) را داشته باشند، مجازند با این دعوی که آنها ستارهپرست هستند، آنها را فریب دهند.
و در جای دیگر آمده است:
زندگی غیریهودی و تمامی نیروهای بدنی او، مایملک یهودیان است.
و نیز میگوید:
نیرنگزدن به غیریهود مجاز است.
همچنین در «تلمود» آمده است:
نام خداوند با دروغ گفتن یهودی به غیریهودی آلوده نمیگردد. مثلاً میتواند به یک غیریهودی بگوید: مالی به پدرت دادم؛ امّا او از دنیا رفت و بر عهدهی توست که بدهی او را بپردازی و این تا زمانی است که غیریهودی به دروغ یهودی پی نبرده باشد. (۴)
اینها برخی از آموزههای تلمود است که یهودیان را به نیرنگ و خیانت به غیریهود فرا میخواند و حتّی صراحتاً مجوّز گرویدن به هر دین دیگری را برای یهودیان، با انگیزهی «فریب» و «ایجاد شکاف در صفوف آنها» صادر مینماید؛ همانگونه که خدعه و نیرنگ یعقوب نسبت به برادرش عیسو (۵) را دلیلی برای تجویز فریب و نیرنگ یهود، نسبت به غیریهود میدانند. (۶)
کتاب زوهر میگوید:
حاخام جهودا به حاخام هزقیا میگوید: ستایش و تملّقگویی برای آن کس که میتواند به وسیلهی آن، خود را از دشمن اسرائیل برهاند، واجب است و واقعاً کسی که بتواند خود را از چنگال غیر اسرائیلیان برهاند و علیه آنها بجنگد، شایستهی ستایش بسیار است. خاخام هزقیا پرسید: چگونه پیکار با آنان واجب است؟ خاخام جهودا پاسخ داد: با یک طرح حکیمانه میتوانی به پیکار با آنان برخیزی. پس آنگاه پرسید: نوع این پیکار چگونه است؟ پاسخ داد: شیوهی آن همان شیوهای است که یعقوب ضدّ عیسو برگزید و آن «نیرنگ» و «خیانت» است و تا جایی که ممکن باشد ما باید بدون خستگی و توقّف به پیکار خود ادامه دهیم تا سیستم صحیح بازگردد. بهطور قطع بر ما واجب است که خود را از چنگال آنان برهانیم و بر آن سیطره پیدا کنیم. (۷)
یهود در طول تاریخ، خود به صفات نکوهیدهای که «توراتِ» آنان به آن اشاره کرده، شهرت یافته است. مهمترین این صفات عبارتند از: فریب، خیانت، مکر و حیله. تورات آنان میگوید:
لبهای شما به دروغ سخن میگوید و زبانهای شما به شرّ و بدی به حرکت درمیآید. هرکس دعوت به عدل و حکم به حق ننماید، به باطل و دروغ سخن میگوید. اعمال آنها گناه و افعال آنها ظلم است و پاهای آنان برای شرارت و ریختن خون بیگناهان به حرکت درمیآید. افکار آنان، تفکّر گناه است؛ راه آنان راه تجاوز به عنف و زورگویی است. آنها اصلاً راه صلح را نمیشناسند و در روش آنان عدالت وجود ندارد. (۸)
«انجیل» به زبان عیسی (ع) در مورد آنان میگوید:
ای افعیزادگان! چگونه میتوانید از کارهای نیک سخن بگویید؛ در حالی که خود جزو اشرار میباشید؟!… شما نسلی شریر و فاسق هستید!… (۹)
و «قرآن کریم» دربارهی آنان میگوید:
«لُعِنَ الَّذِینَ کفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ذلِک بِمَا عَصَوْا وَ کانُوا یعْتَدُونَ * کانُوا لاَ یتَنَاهُوْنَ عَن مُنکرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کانُوا یفْعَلُونَ (۱۰) از میان بنیاسرائیل آنان که کفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [کیفر] بهخاطر آن بود که عصیان ورزیدند و [از فرمان خدا] تجاوز کردند. [و] از کار زشتی که آن را مرتکب میشدند، یکدیگر را باز نمیداشتند، راستی چه بد بود آنچه میکردند!»
و صفات بد آنان بسیار بوده (۱۱) و یهود با همین اوصاف بد و شرارتآمیز، توانستند به کرسی پاپ نفوذ نموده و با فساد و تخریب در دیانت مسیحیت زندگی کنند و این موضوع به دشمنی ذاتی و فراگیر آنان نسبت به دیانت مسیحیت باز میگردد و مسیحیان در طول قرون وسطا، دشمنی یهود را با دشمنی و خصومت شدیدتری پاسخ میدادند و از اینرو خداوند عزّوجلّ در مورد یهود و نصاری فرموده است:
«وَ قَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَى شَیءٍ وَ هُمْ یتْلُونَ الْکتَابَ کذلِک قَالَ الَّذِینَ لاَ یعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یحْکمُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یخْتَلِفُونَ (۱۲) و یهودیان گفتند: ترسایان بر حق نیستند و ترسایان گفتند: یهودیان بر حق نیستند، با آنکه آنان کتاب [آسمانی] را میخوانند. افراد نادان نیز [سخنی] همانند گفتهی ایشان گفتند. پس خداوند روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف میکردند، میان آنان داوری خواهد کرد.»
ویل دورانت میگوید:
چرا برخی از مسیحیان و یهودیان از یکدیگر نفرت دارند؟ بدون تردید یک دلیل دائمی برای این موضوع وجود دارد و آن اختلاف شدید در عقاید دینی است؛ زیرا یهودیان دائماً اعتقادات مسیحی را به چالش میکشیدند و این دشمنی دینی منجر به یک آپارتاید مذهبی شد که در ابتدای امر، داوطلبانه بود و بعداً بهصورت امری اجباری درآمد. بر این اساس، یهودیان مسیحیان را با عنوان مشرک و خرافهگرا تحقیر میکردند و آنها را کودن و نفهم مینامیدند. مسیحیان نیز یهود را بهعنوان کافران غریبه که با هیچکس انس و الفت نمیگیرند، مورد تحقیر قرار میدادند. (۱۳)
این گواهی یک مورّخ مسیحی غربی است که ما آن را برای استناد سخن خود، در این متن، بهعنوان دلیلی بر وجود دشمنی مستمر میان یهودیان و مسیحیان در طول تاریخ برگزیدیم؛ امّا به لطف «یهودیانِ مسیحیشده» که خود را در زیر لباس مسیحیت مخفی نمودند، این «یهودیان مخفی» هستند که بیشترین تأثیر را در آنچه اکنون میبینیم؛ یعنی ایجاد روابط صمیمانه بین یهودیان جهان بهطور عام و اسرائیل بهطور خاص با بسیاری از کشورهای غربی مسیحی (اگر نگوییم همهی آنها) و در رأس آنها «ایالات متّحده آمریکا»، اصلیترین حامی رژیم یهودی در اسرائیل داشتهاند.
این اتّفاق یکشبه رخ نداده و بدون تردید نتیجهی تلاشی پیگیر همراه با حیلهگری بسیار و نیرنگ و فریب درازمدّت از سوی یهود بوده است تا به آن چیزی که اکنون در روزگار نحسی که ما در آن به سر میبریم، نائل گشتهاند. ما در این روزگار شاهد آن هستیم که یهود و اذناب آن زمام امور همهی جهان را بهدست گرفتهاند.
آنها چگونه به این جایگاه رسیدند؟ این موضوعی است که ما در آینده به آن خواهیم پرداخت و در آن از تسلسل تاریخیِ فریب یهود نسبت به مسیحیان سخن خواهیم گفت.
اشغال کرسی پاپ در رُم توسط یهود
ویل دورانت میگوید:
در سال ۱۱۳۰م. هیئت کاردینالها به دو گروه تقسیم شد؛ یکی از آنها برای کرسی «اینوسنت دوم» و دومی برای کرسی «اَنکلیتس دوم» در نظر گرفته شد. انکلیتس متعلّق به خانوادهی نجیبزادگان یا ثروتمندان برلیونا بود؛ امّا دارای جَدّی یهودی بود که به دین مسیحیت گرویده بود و دشمنانش او را به طعنه «یهودیزاده» مینامیدند. قدّیس برنام که در غیر این شرایط، دوست یهود بود، نامهای به امپراتور وقت، لوتر دوم فرستاد و در آن اینگونه اظهار داشت:
آنچه بهشدّت برای مسیح شرمآور است، آن است که مردی بر کرسی قدّیس پطرس تکیه زده که اصالتاً یهودی است.
ویل دورانت ادامه میدهد:
این نامه حمایت اکثریت مردان دینی و پادشاهان اروپا، جز یک تن را که اینوسنت دوم بود، جلب کرد و مردم «اروپا» برای تسلّای خاطر خود، سعی در اثبات کاستیهای انکلیتس و اتّهامات وی در ارتکاب کارهای حرام و غارت کلیساهای مسیحی برای کمک به دوستان یهودی خود، نمودند؛ امّا اهل «رم» تا روز مرگ وی در سال ۱۱۳۸م. به او وفادار ماندند. (۱۴)
تفکّر وجود پاپ یهودی، برای کسانی که در ارتباط تام با تحوّلات کلیسا میباشند، غریبه نیست. آنچه در عمل رخ داد این بود که یهود، برای کاستن از قدرت کلیسا، شروع به نفوذ آرام و نامحسوس درون آن نمود، این مهم از راههای مختلفی، همچون نفوذ مردان روحانی که به درجات بالای کلیسا میرسیدند یا در قالب مشاوران عالی بسیاری از پاپها یا از طریق نزدیک شدن به دادگاههای پاپی، در قالب پزشک یا خزانهداران کتابخانههای پاپ صورت میپذیرفت.
آنچه برای آنها اهمیت داشت، نزدیکی زیاد به کلیسا و مردان آن بود؛ به آن سبب که کلیسا در قرون وسطا بر هر چیزی حاکمیت داشت و از تسلّط کامل و حاکمیت مطلق بر زندگی مسیحیان اروپا در تمامی زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و البتّه دینی و فرهنگی برخوردار بود. کلیسا در آن زمان از انحصارات فراوانی بهره میبرد که به مردان کلیسا اجاره میداد حرف آخر را در برابر شاهان و شاهزادگان اروپا بزنند. از اینرو، نزدیک شدن به کلیسا و تحمیل سیطره بر آن، از اولویت بیشتری برای یهود نسبت به سیطره بر پادشاهان و شاهزادگان برخوردار بود؛ زیرا زمام امور در آن زمان، در دست کلیسا و مردان دینی آن بود.
این، روش یهودیان در طول تاریخ بوده است. از آنجا که در دستور کار آنان تشتّت و تفرقه میان مردم و دولتهای جهان قرار گرفته بود، هدف اصلی و مقصد نهاییای که مشتاقانه آن را دنبال میکردند، نزدیکی به مراکز تصمیمگیری در کشورهایی بود که در آن زندگی میکردند. آنان برای انجام رسالتشان از دو ابزار مهمّ «ثروت» و «زن» استفاده میکردند.
اگر ما تاریخ یهود را در میان کشورهایی که در آن زندگی کردهاند مورد بررسی قرار دهیم، این واقعیت را بهوضوح در آن مییابیم. اسلوب و روش دائمی آنان در اینباره، نزدیکی به «مناصب قدرت و تصمیمگیری» از میان پاپها، پادشاهان و شاهزادگان یا رؤسایجمهور بود. هدف در نزد آنان، وسیله را توجیه میکرد و ناگزیریم در اینباره، «خانواده برلیونا» را که از یهودیت به مسیحیت گرایید، بهعنوان نمونه ارائه نماییم. این خانواده ثروتمند در قرن یازدهم میلادی در «رم» زندگی میکرد. یوآکیم پرینز یهودی در مورد این خانواده میگوید:
میزان مشارکت یهود در امور کلیسا، توسط خاندان برلیونا به اوج خود رسید؛ زیرا این خاندان، از خانوادههای بسیار ثروتمند بود و دمیتریوس بی. زلما استاد دانشگاه «فوردهام» به فعّالیتهای صمیمانهی خانوادهی برلیونا اعتراف نموده و یکی از افراد این خاندان بهنام جان گراتین از نفوذ گستردهای بهلحاظ ثروت و ظرفیتهای تأمین مالی برخوردار بود. هیلدبراند، رابطهی نزدیکی با جان گراتین داشت و هر دو در منصب پاپی در یک رتبه قرار داشتند. معروف است که هیلد برانت دارای روابط نزدیکی با مراکز امور مالی بود و از آنجا که هم ناظر حسابهای خزانهداری پاپ بود و هم در دیر «قدّیس پولس» و ادارهی امور پاپ که شامل پاپ و مشاوران ارشد وی میگردید، سرمایهگذاری کرده بود، روابط او با مراکز مالی به حدّاکثر عمق و استحکام خود رسیده بود. از این رو، اگر خاندان برلیونا تنها سه پاپ به کلیسا تقدیم کرده باشند، نقش آنها بهعنوان سرمایهگذار و مستشار در ادارهی پاپ و حامیان ثابتقدم و وفادار و اصلاحطلب پاپ، برای ثبت نام آنها در صفحات تاریخ کلیسا کافی است و عجیب نیست که نامهای آنها در بسیاری از اسناد مربوط به «روم» در طول یک قرن کامل از تاریخ آن در قرون وسطا پدیدار گشته است. خاندان برلیونا در زمانی زندگی میکردند که روابط بین کلیسا و دولت به تیرگی گراییده و درگیری تلخی میان آنها آغاز شده بود و همچون دیگر تصادفات غربی، در اینجا نیز یک یهودی سرگردان به نام دیونیس گراتیاتوس برلیونا، این نزاع و درگیری اساسی را در تاریخ کلیسا هدایت میکرد. (۱۵)
جان گراتین (John Gratian) که این یهودی از او نام میبرد، یوحنّا گراتیان برلیونا (Johannes Gratianus) و لقب پاپی و کلیسایی او گریگوری ششم (Gregory VI) بوده است. او کرسی پاپی را در سال ۱۰۴۵م. اشغال کرد و یکی از مراکز اینترنتی مسیحی، او را پاپ جعلی نامید. (۱۶) گفته میشود که علّت آنکه وی پاپ جعلی نامیده شده، آن است که وی، منصب پاپی را به بهای هزار یا دو هزار پوند طلا از بندیکت نهم که بهلحاظ خونی به خانوادهی یهودی برلیونا مرتبط بود، خریداری کرده است!
پاپ گرگوری ششم
امّا گریگوری هفتم، هیلدبراند (۱۰۷۳-۱۰۸۵م.) بود و به وی وحی شده بود که اصالتاً آلمانی است. همانگونه که ویل دورانت میگوید:
وی از پدر و مادری متعلّق به یک خانوادهی فقیر در روستایی به نام «سوانا» (Sovana) واقع در مردابهای «توسکانی» (Tuscany) متولّد شد و تعالیم خود را در «دیر سنت ماری» واقع بر تپهی «فنتین» در «رُم» فراگرفت. سپس به فرقهی راهبان «بندیکتی» پیوست و هنگامیکه پاپ گریگوری ششم از منصب خود خلع و در سال ۱۰۴۶ م. به «آلمان» تبعید گردید، هیلدبراند صاحب و حامی ویژهی او در تبعید بود.
یوآکیم پرینز یهودی میگوید:
همه میدانند که مراکز مالی توسکانی و برلیونای یهودی، نقش فعّالی در حمایت مالی از هیلدبراند داشتند و از سوی این مراکز، مسئولیت تنظیم امور مالی کرسی اسقفی به وی واگذار شد. زیما جزویتی به روایتی مادّی که موجب ارتباط گریگوری و خاندان برلیونا میشد، اشاره کرده است. زیما این حقیقت را که گریگوری ششم دارای روابط خونی با خاندان برلیونای یهودی است – همانطور که قبلاً اشاره شد – پذیرفته است؛ امّا ارتباط گریگوری هفتم یا همان هیلدبراند با خانوادهی برلیونا از ناحیهی مادر بود و زیما در این باره با پاول همرأی است که: روابط بین هیلدبراند و خاندان برلیونا بسیار نزدیک بوده است؛ امّا اطمینانی وجود ندارد که وی با وجود برخورداری از «سیمای سامی»، دارای اصلیت یهودی باشد. (۱۷)
این پاپ که گریگوری هفتم (Gregory VII) نامیده میشد، قطعنامههایی را صادر کرد که اعتراضات بسیاری را میان اسقفها در کشورهای اروپایی برانگیخت؛ از جملهی آنها میتوان به «تحریم فروش مناصب دینی و کلیسایی» و «ممنوعیت ازدواج مردان دینی مسیحی، شامل قدّیسان و راهبان» اشاره کرد که موجب متّهم نمودن وی از سوی یکی از کاردینالها بهنام هیو، به فسق، قساوت قلب و بهدست آوردن کرسی پاپی توسط او بهوسیلهی رشوه و زور شد.
پاپ گرگوری هفتم
عدم پذیرش قطعنامههای صادر شده توسط گریگوری هفتم از سوی اسقفهای آلمانی، وی را بر آن داشت که جرئت نموده و از پادشاه «آلمان»، هنری بخواهد که تصمیمات پاپ را با توسل به قدرت به اجرا درآورد؛ امّا تنها کاری که شاه هنری انجام داد، آن بود که نامهای به این شرح به گریگوری هفتم فرستاد:
از هنری، پادشاهی که منصب خود را از سوی خداوند و نه به زور و غصب به دست آورده، به هیلدبراند راهب دروغین، نه پاپ. (۱۸)
با وجود این جفا از سوی پادشاه نسبت به پاپ «رم»، در نهایت، این گریگوری هفتم بود که پیروز شد؛ زیرا در آن زمان شور و هیجان مذهبی، فراتر از هر اعتبار و مقامی بود و البتّه فراموش نکنیم که گریگوری هفتم همانطور که قبلاً بیان شد، بهسبب روابط گسترده با مراکز مالی، قبل از اشغال کرسی پاپی، از اعتبارات مالی و مادّی نیز برخوردار بود. از این رو، از نفوذی قویتر و گستردهتر از شاه هنری برخوردار بود.
بدینگونه، حمایتها و پشتیبانیهای مالی بزرگ یهود در پشت تسلّط و گسترش نفوذ گریگوری هفتم بود که او را در تحمیل سیطره و تصمیمات خود بر کلیسا و مردان دینی در سرتاسر «اروپا» یاری کرد و این از جمله عواملی بود که یهود را برانگیخت تا همواره نسبت به پاپهای رم و بهویژه تصمیماتی که در جهت منافع یهودی از سوی آنها صادر میشد، مواضع حمایت اتّخاد نماید. از مهمترین تصمیمات اتخاذ شده در اینباره، میتوان به جنگهای صلیبی اشاره نمود که حامی، هدایتکننده و برافروزندهی آتش آن، یهودیان حاکم بر کلیسا بودند.
پینوشتها:
1. کلیروس: واژهای مشتق از اکلیر و نومئا به معنای میراث است. بهعبارت دیگر اینگونه قسّیسها و رهبانها که به مفهوم مسیحیت توهین میکردند، بنا به تعبیر آنان به میراثهای ملکوتی و مناصب بالای کلیروسی که همان مناصب کهنوتی اهدایی توسط کلیسا میباشد، دست مییافتند.
2. یوآکیم پرینز، «باباوات من الحی الیهودی» [پاپهایی از محلّههای یهودینشین]، ترجمه به عربی: استاد خالد اسعد عیسی، دمشق: دار حسان للطباعة و النشر، ۱۹۸۳م. – ۱۴۰۳ق.، ص ۴۶
3. سورهی بقره، آیهی ۹۶
4. آی. بی. برانایتس، «فضح التلمود؛ تعالیم الحاخامین السّریّة»، تهیه: زهدی فاتح، بیروت: دار النفائس، ص ۱۳۳
5. «سفر التکوین»، فصل ۲۷؛ یوسف رشّاد، «التوراة العدو اللّدود للسّامیة»، دمشق: دارالکتاب العربی.
6. این آموزهها در «کتاب زوهر» آمده است؛ دکتر عبدالوهاب المسیری، «موسوعة المفاهیم و المصطلحات الصهیونیة»، ص ۲۰۶
7. «فضح التلمود»، ص ۱۳۶
8. «سِفر اشعیا»، فصل ۵۹
9. «انجیل متی»، فصل ۱۲
10. سورهی مائده، آیات ۷۸-۷۹
11. «التوراة العدو اللّدود للسامیة».
12. سورهی بقره، آیهی ۱۱۳
13. ویل دورانت، «قصة الحضارة»، قاهره: لجنة التألیف و الترجمة و النشر، صص ۲۶ و ۱۴۳
14. «قصة الحضارة»، صص ۱۶ و ۵۹ و به زودی از خانوادهی برلیونا سخن خواهیم گفت.
15. اقتباس از «باباوات من الحی الیهودی»، صص ۵۶ و ۶۴
16. «موسوعة تاریخ أقباط مصر»، به قلم مسیحی متعصّب عزّت اندراوس با موضوع جدول نامهای کلّیهی پاپهای کاتولیک در طول تاریخ از جمله پاپهای جعلی.
17. «باباوات من الحی الیهودی»، ص ۱۷۷
18. «قصّة الحضارة»، صص ۱۴ و ۳۹۹
منبع: یوسف رشّاد؛ نقشآفرینی یهودیان مخفی در مسیحیت، برگردان: عباس کسکنی، تهران: هلال، چاپ اول.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
رنگ سبز برای آیات قرآن استفاده شده.
کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک ، کلیسای کاتولیک