بسیاری از یهودیانی که در زمان حاکمیت امپراتوری عثمانی بهعنوان «مسلمان» یا «یهودی اسلامآورده» در ساختار نظام عثمانی رخنه کرده بودند، با فراهم آمدن شرایط لازم جهت طرح ایدههای صهیونیستی، به همکاری مؤثّر با سران انقلاب ۱۹۰۸م پرداختند. آتاتورک
هرچند که سران انقلاب از عوامل یهودی ترک بودند، ولی آنان مانند یک کاتالیزور صهیونیستی برای تأسیس یک حکومت لائیک ضدّ اسلامی بر ویرانههای عثمانی عمل نمودند.
طلعت پاشا که نمایندهی شهر «ادرنه» در مجلس و یهودی بود، به سِمَت وزیر کشور انقلاب ترکهای جوان برگزیده شد. او بهعنوان تئوریسین این گروه نیز مطرح بود.
جمال پاشا که یک فرماندهی نظامی اقتدارگرای عثمانی با استعداد عالی در امور اطلاعرسانی و هماهنگی بود، شورش علیه عبدالحمید، خلیفهی عثمانی را سازماندهی کرد.
انور پاشا هم که رهبری جریان شورش سال ۱۹۰۸م را علیه عثمانی بهعهده داشت نیز یک یهودی بود.
«سه پاشا» از راست به چپ: «انور پاشا»، «طلعت پاشا»، «جمال پاشا»
سه نفر یاد شده، که یک مثلث شوم ضداسلامی را تشکیل میدادند، توانستند گروه «جمعیت آزادی عثمانی» [۱] را که در «سالونیک» با تلاش «اسماعیل جان بولات» و مصطفی کمال (آتاتورک) تشکیل شده بود، با خود همراه سازند و از پتانسیلهای این انجمن یهودی- صهیونیستی، بهرهبرداری کنند.
گروه «جمعیت آزادی عثمانی»، بهسرعت در میان افسران و کارمندان دولتِ ولایات «مقدونیه» نفوذ یافته بود و افراد این گروه، بهصورت هستههای کوچک و مانند تروریستهای بلغاری سازماندهی شده بودند.
سازمان جدید، ظاهراً جلسههای خود را در «لژهای فراماسونری» برگزار میکرد و کمکهای مالی و حمایتهای دیگری از «یهودیان مسلمانشده» یا از دونمسها (دونمههای بهظاهر مسلمان) [۲] دریافت میداشت. این سازمان همچنین با گروههای ملی و مسلمان آلبانیایی، که در شمال توسط فراماسونری و صهیونیسم سازماندهی شده بودند، تماس گرفت و اختلاف نظرهای موجود دربارهی چگونگی تشکیلات نهایی امپراتوری را تحتالشّعاع خواست مشترکشان، یعنی مبارزه با سلطان قرار دادند. [۳]
«انجمن آزادی عثمانی» و سایر مخالفان در سال ۱۹۰۷م بهرهبری طلعت پاشا، جمال پاشا و انور پاشا پس از ائتلاف با «ترکهای جوان» [۴] ساکن پاریس، گروه «اپوزیسیون اتحاد و ترقّی» را تشکیل دادند. آنان با شعار اجرای قانون اساسی مصوّب ۱۸۷۶م، خواهان اصلاحات در جامعهی عثمانی با برکناری عبدالحمید از قدرت شدند. اما بعد از آنکه سلطان عبدالحمید قانون اساسی سال ۱۸۷۶م را پذیرفت، تقریباً خلع سلاح شدند، لیکن در سال ۱۹۰۹م مجدداً با شورش نظامی علیه باب عالی، عبدالحمید را از سلطنت خلع نمودند.
مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) یهودی دونمه
دقیقاً بعد از خلع عبدالحمید و کودتای ۱۹۰۹م، «فراماسونری»، که بازوی دیگر صهیونیسم بود، توسط صهیونیسم گسترش یافت و یهودیان مهاجرت به «فلسطین» را با شدت هرچه بیشتر ادامه دادند. با اجرای قانون اساسی و تأسیس «مجلس مبعوثان»، یهودیان بسیاری در قالب نمایندگان مردم از شهرهای بزرگ مثل «اسلامبول»، «ادرنه»، «سالونیک» و… وارد مجلس شدند.
همین جریان در خصوص وزرا نیز صادق بود. چنان که از تعداد ۱۳ پست وزارت دولت «ترکان جوان»، چهار وزارتخانه در دست یهودیان قرار داشت؛ وزارت پست و تلگراف در دست «اوسقان افندی»، که یک صهیونیست تمامعیار بود، سپرده شد. او پنج سال قبل از وزیر شدن، تنها یک منشی دونپایه بود ولی دستهای نامرئی صهیونیسم به یکباره از او وزیر ساخت.
یهودی رومانیالاصل دیگری بهنام «بساریا افندی» (Nicolae Constantin Batzaria) که نماینده مجلس و نویسنده روزنامه صهیونیستی «ترک جوان» بود، به سِمَت وزیر کار و امور اجتماعی برگزیده شد. وزارت بازرگانی و کشاورزی توسط یک صهیونیست کامل بهنام «نسیم مازلیاح» که قبلاً نماینده مجلس بود، تصاحب گردید.
معروفترین یهودی دونمه (بهظاهر مسلمان) «جاوید بیگ» (Mehmed Cavid Bey) نام داشت، که وزارت اقتصادی و دارایی را در اختیار گرفت.
از راست به چپ: «اوسقان افندی»، «بساریا افندی»، «جاوید بیگ»
نکتهی قابل تأمل اینکه، در میان اعضای کابینهی دولت ترکان جوان، حتی یک عرب وجود نداشت. تنها یک نفر مسیحی بهنام «سلیمان بستانی» پست وزارت را در اختیار داشت، که او هم در سال ۱۹۱۴م استعفا داد. ریاست کابینه نیز بهعهدهی «سعید حلیم پاشا» بود. مهرهی وابستهای که فقط به منافع «صهیونیسم جهانی» میاندیشید. بیشترین درصد مهاجرت یهودیان به «فلسطین» در زمان وی صورت گرفت.
پس از آنکه در ۲۳ آوریل ۱۹۰۹م «اسلامبول» توسط ارتشِ بهاصطلاح نجاتدهنده که برای سرکوب یک شورش مردمی آمده بود، تصرف شد، یهودیان دونمه نیز در قالب «کمیته اتحاد و ترقی»، که مرکز آن در شهر صهیونی- ماسونی «سالونیک» بود، کنترل حاکمیت عثمانی را بهدست گرفتند. در سال ۱۹۱۰م، صهیونیستهای «انگلستان» توانستند پایههای نفوذ سیاسی اقتصادی خود را به لطف «شبکهی براندازان صهیونیست» در حکومت تازهتأسیس «اتحاد و ترقی» مستحکم کنند. بهطوری که در ژوئیه ۱۹۱۰م جاوید بیگ (وزیر اقتصاد و دارایی) به «لندن» رفت و بهمناسبت ورود او به لندن، «ارنست کاسل» یک مجلس شاهی ترتیب داد و او را «وینستون چرچیل» که شش ماه پیش ارتقای رتبه یافته و اکنون وزیر دولت بود و همچنین با «دیوید لوید جورج» وزیر خزانهداری، آشنا ساخت.
چرچیل از این وزیر ترک بسیار استقبال کرد. جاوید بیگ هم از این همه توجّهی که این دو لیبرال رادیکال به وی داشتند، بسیار مسرور گشت. آنها به جاوید بیگ و «طلعت بیگ»، عضو غیرنظامی هیئت رهبران سهگانهی ترکهای جوان، بینهایت محبت کردند. چرچیل که آمده بود تا با آنها روابط حسنه برقرار کند و تقاضای ترکان را برای یک اتحاد بپذیرد، بیآنکه به امتیازات سیاسی و استراتژیک این پیشنهاد توجهی داشته باشد و با لحنی آمرانه برایشان موعظه کرد که: «اگر طالب دوستی بریتانیا هستند، باید رفتاری صحیح و شایسته از خود نشان دهند.» [۵]
در حقیقت، اتحاد دائمی با لندن تمام آن چیزی نبود که مورد انتظار شبکهی جهانی صهیونیسم از دولتمردان «اتحاد و ترقّی» بود، بلکه ایجاد بستر مناسب برای تجزیه و فروپاشی کامل امپراتوری عظیم عثمانی و تبدیل این امپراتوری به جزیرههای سیاسی پراکنده و تحت کنترل، هدف نهایی آنان بود.
بهدنبال این همسویی و اتحاد صهیونیستی در داخل و خارج از دولت عثمانی، روند نابودی و براندازی این امپراتوری اسلامی سرعت و شتاب بیشتری به خود گرفت.
«محمود شوکت پاشا» که یک یهودی اهل «سالونیک» بود، فرماندهی ارتش سرکوبگر را بهعهده داشت و عناصری چون مصطفی کمال (آتاتورک)، انور پاشا، طلعت پاشا، جمال پاشا و نیازی پاشا او را همراهی میکردند.
آنان با خلع عبدالحمید از سلطنت مشروطه، برادرش محمد پنجم (رشاد) را به خلافت بدون اقتدار گماردند. سپس با حاکمیت یهودیان دونمه، سازمان صهیونیسم جهانی بر «فلسطین» تسلط کامل پیدا کرد و «اورشلیم»، شهری که جمعیتش از ۲۳هزار نفر به ۸۵هزار نفر رسید، تأسیس شد. متأسفانه با حذف محور اقتدار و اتحاد دولت عثمانی توسط عوامل صهیونیسم، روند اضمحلال و فروپاشی آن امپراتوری بزرگ چنین بهسرعت آغاز شد.
محمد پنجم (محمد رشیدالدین)
«ایتالیا» که قبلاً از طریق «لژ فراماسونری کاربوناری» با اعضای انجمن سرّی «اتحاد و ترقّی» ارتباط داشت، در سپتامبر ۱۹۱۱م به سهولت «لیبی» را تصرف کرد و کشورهای حوزهی بالکان، بهراحتی از حاکمیت عثمانی خارج شدند. «اتریش»، ایالت «بوسنی» و «هرزگوین» را تصاحب کرد. «بلغارستان» اعلام استقلال کرد. «جزیره کرت» به «یونان» ضمیمه شد. «سوریه»، «لبنان»، «اردن»، «عراق» و «شبهجزیره عربستان» از «عثمانی» جدا شده و بهصورت کشورهای مستقل، تحت نفوذ استعمار درآمدند. قریب نیم میلیون ترک، طی جنگ جهانی کشته شدند. کردها تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند. بالغ بر یک میلیون ارمنی به دست «انجمن اتحاد و ترقّی» قتلعام شدند. حدود ۸۰هزار نفر از نیروهای ارتش «ترکیه» به اسارت درآمدند.
ادامهی این وضعیت و شرایط اسفبار جنگ جهانی، باعث ناامیدی مردم ترک از دولتمردان کمیتهی یهودی- صهیونیستی اتحاد و ترقّی شد. چنانکه، رشتهی امور از دست سران اصلی یعنی انور، طلعت و جمال پاشا خارج شد و مطابق طرح از پیش تعیینشده، هر سه نفر یهودی یاد شده، در ۱۲۹۷/۸/۱۲ه.ش (۲ نوامبر ۱۹۱۸م) از «ترکیه» فرار کردند.
سناریوی متلاشی ساختن امپراتوری عثمانی پس از پایان حاکمیت انجمن صهیونی- ماسونی اتحاد و ترقّی، بسیار ماهرانه ادامه یافت. بهگونهای که با هدایت صهیونیستهای انگلیس و سازمان جهانی صهیونیسم، نیروهای نظامی یونانی که جزو متفقّین محسوب میشدند، در خرداد ۱۲۹۸ه.ش (مه ۱۹۱۹م)، سرزمینهای زیادی از امپراتوری شکستخوردهی عثمانی از جمله شهرهای مهمّ «ازمیر» و «سالونیک» را تصرف کردند. در همین زمان، ژنرال فرانسوی، «فرانشه دسپری» [۶] سوار بر اسب همچون یک شوالیهی فاتح به جبران شکست بزرگ از سلطان محمد فاتح، در شهر «اسلامبول» تحت حمایت نیروهای یونانی از کلّ شهر بازدید کرد. چنین وضعیتی، شرایط روانی بسیار منفی را بر مردم عثمانی تحمیل کرد. ضمن اینکه یونانیها نیز در ترویج اندیشهی «امپراتوری یونان بزرگ» تبلیغات زیادی انجام دادند و مدعی بازسازی «بیزانس» مسیحی بودند.
اما به یکباره همهچیز ناگهان تغییر یافت، «مصطفی کمال پاشا» (آتاتورک) در همان روزهای استقرار ارتش «یونان» به «بندر سامسون»، در «دریای سیاه» رفت و باقیماندهی ارتش شکستخورده را سازماندهی کرد و به جنگ صوری با یونانیها پرداخت.
مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) یهودی دونمه
حرکت ارتش بازسازیشده با تبلیغات شدید دستگاه خبرپراکنی صهیونیستی BBC و سایر مطبوعات وابسته، همچون «دیلی نیوز» آمیخته شد و مطابق هماهنگیهای به عمل آمدهی متفّقین، حتی قبل از ورود آتاتورک به «ازمیر» آن شهر توسط یونانیها تخلیه گردید. مصطفی کمال بهعنوان کسی که توانست متّفقین را شکست دهد، به مردم «ترکیه» تحمیل شد!
آتاتورک توانست با حمایت صهیونیسم، رهبری نظامی عثمانی را بهدست گیرد و با تبلیغات فراوان، بسیاری از مردم و عناصر حکومتی را همراه خود سازد و بهعنوان یک سردار بزرگ، ضمن جشن و پایکوبی وارد «اسلامبول» شود. او در سال ۱۳۰۱ه.ش (۱۹۲۲م)، با هماهنگی مجلس، ابتدا قدرت و مقام سلطنت را از سلطان وحیدالدّین، که جانشین محمد پنجم شده بود، سلب کرد و پس از آنکه وحیدالدّین از کشور فرار کرد، پسرعمویش عبدالمجید، بهعنوان آخرین حاکم عثمانی صرفاً بهعنوان خلیفه بهجای وی نشست و درنهایت او نیز توسط آتاتورک از مقام خلافت عزل شد. چنانکه در شب ۱۳۰۳/۸/۷ه.ش (۱۹۲۴/۱۰/۲۹م) نمایندگان مجلس که عمدتاً دونمه بودند، (فتحی بیک، عصمت پاشا، کمالالدین و…) در ضیافت شام منزل آتاتورک شرکت کردند و پس از صرف شام و شراب تصمیم به خلع مقام خلافت و عزل عبدالمجید و برقراری «جمهوری لائیک» گرفتند.
فردای آن روز یعنی ۱۳۰۳/۸/۸ه.ش (۱۹۲۴/۱۰/۳۰م) لایحهی انحلال خلافت و فروپاشی عثمانی در مجلس نمایندگان با حمایت جمع کثیری از مسلماننماها به تصویب رسید.
همینکه سران جمهوری لائیک در «ترکیه» قدرت را بهدست گرفتند، درواقع این کشور بهدست صهیونیسم فتح شد. آنها توانستند بهوسیلهی آتاتورک، تمامی نمادهای اسلامی و شعائر مذهبی را از ارکان جامعه حذف کنند و خدمات بزرگی را به یهودیان پراکندهی جهان ارائه نمایند. به اعتقاد خانم «دیانا مقلّد»، نویسنده یهودی ایرانی:
«با شعلهور شدن آتش جنگ دوم جهانی، جمهوری ترکیه بار دیگر به یهودیان فراری اروپا، که عمدتاً آوارگان کشورها و مناطقی چون فرانسه، اسپانیا، اتریش، سیسیل، سالونیکا و باواریا بودند پناه داد و بدینترتیب نقش اساسی در نجات جان یهودیان فراری اروپا ایفا کرد. با آغاز جنگ دوم جهانی و گسترش یهودیستیزی، بنا به دعوت مصطفی کمال آتاتورک بنیانگذار دولت نوین و سکولار ترکیه، صدها تن از استادان یهودی دانشگاههای آلمان نازی به ترکیه آمدند و مناصب مهمّی به آنها واگذار شد، بسیاری از این افراد حتی بعد از پایان جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۵م نیز همچنان در این کشور باقی ماندند.» [۷]
کودتای آتاتورک
مصطفی کمال در سال ۱۸۸۱م. در شهر بندری «سالونیک»، بهشت یهودیان ماسون و مسلماننما در یک خانواده یهودی دونمه بهدنیا آمد. در سنّ ۷ سالگی پدرش فوت کرد و در ۱۲ سالگی به مدرسه نظام وارد شد و چون در «لیبی» از خود لیاقت نظامی نشان داد، شهرت به سراغ وی آمد. او که افسری جوان بود، در گوشه و کنار مرزهای عثمانی حضور نظامی داشت. در سال ۱۹۰۴م نیز بهعلت تمرّد و اختلال، مدتی به زندان عبدالحمید رفت. پس از آنکه در کودتاهای قبلی همراه انور پاشا و محمود شوکت پاشا وابستگی خود را به صهیونیسم و فراماسونری دونمه ثابت کرد، در لیست انتظار قدرت قرار گرفت و حمایتهای فراوانی از او در سیستم حاکمیت عثمانی از طرف عناصر نفوذی به عمل میآمد.
در جریان حملهی نیروهای انگلیسی به «فلسطین» هنگامیکه ژنرال «اریش فون فالکنهاین» [۸]، فرماندهی دیگر آلمانی او را مأمور حمله به انگلیسها در «فلسطین» کرد، آشکارا از انجام این دستور خودداری کرد و از شغل خود استعفا داد. لیکن هشت ماه بعد مجدداً به مقام فرماندهی رسید و دو ماه بعد شغل فالکنهاین به او واگذار شد. [۹]
او پس از واگذاری قسمتهای مهمی از ایالت «حلب» و «فلسطین» به انگلیسها، به «دمشق» عقبنشینی صوری کرد و درواقع فلسطین را به ژنرال انگلیسی «ادموند آلنبی» [۱۰] تقدیم کرد.
آتاتورک پس از شکستهای کاملی که بر «عثمانی» در جریان جنگ جهانی اول تحمیل شد، به بندر «سامسون» در ساحل «دریای سیاه» رفت و از آنجا بهعنوان یک نقطهی امید و منجی دولت عثمانی با تبلیغات زیاد، به بازسازی نیروهای باقیماندهی ارتش سوم اقدام کرد. آتاتورک موفق شد، در «آنکارا» دولتِ در سایه تشکیل دهد و مجلس ملی را (با همان اعضای مجلس منحل شده توسط سلطان) افتتاح کند. به حمایت از آتاتورک، «محمد رفعت بورکچی» [۱۱] بهعنوان مفتی آنکارا احکام صادره از «اسلامبول» را باطل اعلام میکرد.
«محمد رفعت بورکچی» مفتی آنکارا
در جنگی که خلیفه، علیه نیروهای ملیگرای آتاتورک در سال ۱۲۹۹ه.ش (۱۹۲۰م) شروع کرد، بهدلیل «معاهده سور» [۱۲] و تبلیغات یونانیان برای حمله و تصرف عثمانی نتیجهای حاصل نشد.
حملهی یونانیان به حکومت عثمانی با چراغ سبز متّفقین انجام شد. ترکهای آناتولی به فرماندهی آتاتورک، شعار دفاع ملی را پیشهی خود ساختند. پیروزیهای ظاهری آتاتورک در ۲ شهریور ۱۳۰۰ه.ش (۲۴ اوت ۱۹۲۱م) در مقابل نظامیان یونانی که از قبل همهی مناطق مورد نظر را تخلیه کرده بودند، در رسانههای تبلیغاتی داخلی و خارجی وابسته به صهیونیسم، انعکاس وسیعی یافت. مصطفی کمال بهعنوان غازی (جنگجوی مسلمان) وارد اسلامبول شد و شبکههای صهیونی- ماسونی بهمناسبت ورود او، جشن ملی اعلام کردند و در همین زمان دولت او در آنکارا توسط قدرتهای خارجی مورد شناسایی واقع شد. حتی اتحاد جماهیر شوروی یک موافقتنامهی مرزی با نیروهای آتاتورک امضا کرد. در شهریور ۱۳۰۱ه.ش (اوت ۱۹۲۲م) ارتش فروپاشیدهی عثمانی تحت فرماندهی آتاتورک به پیروزیهای مهمی که از قبل طراحی شده بود، دست یافت.
کنفرانس صلح در «لوزان» [۱۳] که از ۳۰ آبان ۱۳۰۱ه.ش (۲۰ نوامبر ۱۹۲۲م) آغاز میشد، اختلافی عمیق را میان دولت آنکارا و دولت اسلامبول بهوجود آورد؛ زیرا متّفقین از هر دو دولت برای شرکت در این کنفرانس دعوت کردند.
در این میان، آتاتورک تصمیم گرفته بود که سلطنت و خلافت را از یکدیگر جدا کند. بنابراین او با زیرکی تمام بهمنظور جلب رضایت شریعتمندان و علما در ۹ آبان (۳۱ اکتبر) لایحهی «جمعیت دفاع از حقوق» را به مجلس ملی در «آنکارا» ارائه کرد و با تهدیدات و رایزنیهای قبلی که وجود داشت، براساس مصوّبهی مجلس، ۱۰ آبان ۱۳۰۱ه.ش (اول نوامبر ۱۹۲۲م) سلطنت از خلافت جدا شد.
با تصویب این لایحه در ۲۶ آبان (۱۷ نوامبر) سلطان وحیدالدّین (محمد ششم) از کشور فرار کرد و مجلس، پسرعمویش عبدالمجید دوم را به خلافت برگزید و نتیجه اینکه، «معاهده صلح لوزان» توسط هیئت آتاتورک به امضا رسید. آتاتورک در ۱۵ آذر ۱۳۰۱ه.ش (۶ دسامبر ۱۹۲۲م) حزب مردم را تأسیس کرد تا بتواند از راههای سیاسی به اهداف خود برسد.
از راست: سلطان وحیدالدّین و عبدالمجید دوم
با فعالیتهای سیاسی آتاتورک در ۲۲ مهر ۱۳۰۲ه.ش (۱۳ اکتبر ۱۹۲۳م) مجلس طرحی را به تصویب رسانید که براساس آن آنکارا مرکز سیاسی حکومت «ترکیه» شد و درنهایت پس از ۵ قرن، مرکز حاکمیت تغییر یافت و بلافاصله پس از این طرح، لایحهی انحلال سلطنت و برقراری جمهوریت در «عثمانی» با ۱۵۸ رأی موافق و بدون مخالف! به تصویب مجلس رسید.
آتاتورک بهعنوان رئیسجمهور و «عصمت اینونو» بهعنوان نخستوزیر انتخاب شدند. بعد از آن آتاتورک با تطمیع و تهدید نمایندگان مخالف، با همراهی نمایندگان ماسونی- صهیونیستی در ۱۰ اسفند ۱۳۰۲ه.ش (اول مارس ۱۹۲۴م) بعد از افتتاح اولین جلسهی مجلس کبیر، خلع خلیفه، عبدالمجید و انحلال همیشگی خلافت و اخراج خاندان عثمانی را، به تصویب مجلس رسانید. از جمله برنامههای ضدّاسلامی وی، حذف نام اسلامبول و جعل نام بیمفهوم استانبول بر این شهر اسلامی بود. وی دستور حذف زبان و خطّ عربی را صادر کرد و حتی اقامهی اذان به دستور وی به زبان ترکی گفته میشد. از دیگر اقدامات وی، کشف حجاب زنان مسلمان در ترکیه بود.
پینوشتها:
[۱] در پاییز سال ۱۹۰۶م تعدادی از افسران نظامی جوان «دونمه» در حکومت عثمانی که در «دمشق» مستقر بودند، به رهبری مصطفی کمال (آتاتورک)، «انجمن وطن و آزادی» را تأسیس نموده و شاخههای انجمن را در میان افسران ارتش پنجم عثمانی در شهرهای یافا، بیروت، عریش و قدس گسترش دادند.
در مهر ۱۲۸۵ه.ش (سپتامبر ۱۹۰۶م) تعدادی یهودی دونمه دیگر به نامهای اسماعیل جان بولات، طلعت پاشا، مدحت شکری، بورس علی طاهر و… با هماهنگی «انجمن وطن و آزادی» در دمشق اقدام به تأسیس «انجمن آزادی عثمانی» در میان افسران ارتش سوم سالونیک نمودند که بعدها به «انجمن سالونیک» معروف شد.
علاوه بر افراد یاد شده اعضای مهم دیگر انجمن متحد شدهی سالونیک، نسیم مازلیاح، نسیم روسو، انور پاشا و قاراصوه نام داشتند، که آنها نیز از یهودیان مقیم «سالونیک» بودند.
[۲] دونمه (ترکی: dönme) به یک گروه از «یهودیان مخفی» در امپراتوری عثمانی اطلاق میشود که ظاهراً اسلام آورده ولیکن در واقع یهودی و شابتایی بودند. این گروه، از پیروان «شابتای زوی» تشکیل شده بودند که یک کابالیست قرن هفدهمی بود که ابتدا ادعای مسیح بودن کرد و در نهایت بهظاهر مسلمان شد. بعد از زوی پیروان او نیز به اسلام گرویدند و «دونمه» نامیده شدند.
[۳] استانفورد جی شا – ازل کورال شا؛ «تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید»، محمود رمضانزاده، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰، چاپ اول، ج۲، ص۴۵۱.
[۴] «ترکان جوان» (به ترکی: Jön Türkler، برگرفته از فرانسوی: Jeunes Turcs) نام عمومی ائتلافی از چند گروه سیاسی تجددگرا اعم از ملیگرا، مشروطهخواه و اصلاحطلب است که در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم در ترکیه عثمانی فعالیت میکردند. در سال ۱۸۸۹م، این جنبش در میان دانشآموختگان نظامی آغاز شد و به قشرهای دیگر جامعه گسترش پیدا کرد و به جنبشی علیه سلطان عبدالحمید دوم تبدیل شد. ترکان جوان در سال ۱۹۰۶م، «جمعیت اتحاد و ترقی» را بهطور رسمی پایه گذاشتند و یکی از جریانهای اصلی سیاسی و فرهنگی اواخر دوره عثمانی بهشمار میرفتند. از میان آنها، سه پاشا (محمد طلعت پاشا، اسماعیل انور پاشا، احمد جمال پاشا)، از زمان کودتای ۱۹۱۳م تا پایان جنگ جهانی اول بر قلمروی عثمانی حکم راندند.
[۵] آنتونی آلفری؛ «ادوارد هفتم و دربار یهودی او»، صص۳۲۲-۳۲۱.
[۷] دیانا مقلّد؛ «نشریه افق بینا»، مقاله: «یهودیان ترکیه»، انجمن کلیمیان تهران، ۱۳۸۲، ج۲۲، ص۳۴.
[۹] ریچارد رابینسون، «جمهوری اول ترکیه»؛ ایرج امینی، کتابفروشی تهران، ۱۳۵۵، ص۳۷.
[۱۰] Edmund Allenby, 1st Viscount Allenby
[۱۱] Mehmet Rifat Börekçi
[۱۲] Treaty of Sèvres
[۱۳] Treaty of Lausanne
.
منبع: محسن فرسایی؛ «براندازی صهیونیستی در امپراتوری عثمانی»، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول، ۱۳۸۸؛ با ویرایش و توضیحات اندیشکده مطالعات یهود.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
جالبه
و آیندگان نیز درباره اردوغان نیز خواهند نوشت …