مقایسه اعتقادات و سیره ذوالقرنین و کوروش

مقایسه اعتقادات و سیره ذوالقرنین و کوروش

بررسی نظریه کوروش ذوالقرنین (قسمت چهارم) ذوالقرنین و کوروش

یکی از مهم‌ترین معیارهایی که در بررسی تطابق یا عدم تطابق شخصیت‌های تاریخی با ذوالقرنین به‌کار گرفته شده، اعتقادات و سیره عملی این شخصیت‌ها است.

برای مثال، بسیاری از محققین پادشاهی هم‌چون اسکندر را به‌دلیل اعتقادات شرک‌آمیز و قتل و غارت‌هایی که انجام داده، مصداق نادرستی برای ذوالقرنین دانسته‌اند. از سوی دیگر، شخصیتی هم‌چون کوروش کبیر به‌دلیل آن‌که از سوی همگان مورد مدح قرار گرفته و دوست و دشمن بر فضایلش صحّه گذاشته‌اند، از سوی بسیاری از اندیشمندان و در صدر آنان ابوالکلام آزاد، به‌عنوان مابازاء تاریخی ذوالقرنین تلقّی شده است.

جناب ابوالکلام آزاد معتقدات و خصایل اخلاقی کوروش را در بخش‌هایی از کتاب خود مورد بررسی قرار داده و با ارائه شواهدی چند، کوروش را فردی مؤمن و متخلّق به اخلاق الهی دانسته و کوشیده‌اند تا منش و مسلک کوروش و ذوالقرنین را یکسان جلوه دهند….

برای دست‌یابی به نتیجه‌ای صحیح در خصوص اعتقادات و مسلک کوروش، با دو دسته از گزارش‌های تاریخی متفاوت روبه‌رو هستیم؛ برخی از منابع تاریخی، کوروش را مورد ستایش یهوه قلمداد نموده و شبان یا راعی خداوند می‌خوانند که همین امر سبب شده است تا عده‌ای کوروش را مؤیّد به تأییدات الهی بدانند. گروهی از گزارش‌های تاریخی نیز او را خادم مردوک خدای بزرک بابل دانسته و سخن از تعظیم او در برابر رب‌الارباب بابلیان به میان می‌آورند. از سوی دیگر، مذهب و عقاید شخصی کوروش کبیر نیز محل بحث است؛ برخی او را پیرو آیین زردشت و گروهی او را مشرک دانسته‌اند.

جناب ابوالکلام به سیاق رویّه‌ای که عمدتاً از آن تبعیت نموده‌اند، توجهی به معارضات تاریخی نداشته و تنها به شرح و بسط قولی که مطلوبشان بوده است پرداخته‌اند! لیکن راه صحیح برای فردی که در طلب حقیقت است، بررسی معارضات و ارائه دلیل برای اخذ یک قول و ردّ اقوال دیگر است.

بر این اساس، در ادامه ابتدا موضع ابوالکلام آزاد در رابطه با اعتقادات کوروش مورد تبیین قرار گرفته و ادلّه ایشان مبنی بر یکسان بودن معتقدات و منش کوروش و ذوالقرنین ارائه می‌گردد. در ادامه نیز تمامی مباحث اختلافی در خصوص عقاید کوروش یک به یک مورد بررسی قرار خواهند گرفت تا نتیجه‌گیری مناسبی از این اقوال تاریخی متضاد حاصل شود.

عقاید کوروش اعتقادات کورش

آراء ابوالکلام در رابطه با معتقدات کوروش

کوروش کبیر به‌سبب خدمتی که به یهودیان حین تسخیر بابل انجام داده و موجبات بازگشت ایشان به موطنشان را فراهم آورد، در جای‌جای اسفار یهود مورد ستایش‌های کم‌نظیری قرار گرفته است. (۱) به این ترتیب یکی از مسائلی که از سوی ابوالکلام به‌عنوان مستمسکی برای اثبات ایمان کوروش به خدای یکتا مورد استفاده گرفته، فرازهای مختلفی از عهد عتیق است.

بنا به دیدگاه ابوالکلام، قوم یهود به‌سبب نخوت و غروری که داشته‌اند، محال بوده که لب به ستایش فردی بت‌پرست بگشایند، (۲) لذا می‌بایست رابطه‌ی نزدیکی میان مذهب کوروش و دین یهود وجود داشته باشد!

ایشان به‌رغم نبود مدرک تاریخی، حتی این احتمال را هم داده‌اند که پس از فتح بابل، آیین یهود به کوروش عرضه شده و کوروش به‌سبب آن‌که دین یهود را موافق مذهب خود یافته، خدمات عظیمی را به این قوم ارائه نمود تا جایی که یهودیان تا ادوار بعد نیز مقرّب درگاه شاهان هخامنشی گردیدند.

جهت تبیین بحث، به چند نمونه از مدایحی که در رابطه با کوروش در کتب یهود بیان شده و جناب ابوالکلام بدان استناد نموده‌اند، اشاره می‌شود. در سِفر اشعیا آمده است:

خدای نجات‌دهنده می‌فرماید… اورشلیم از نو بنا خواهد شد و شهرهای یهود مجدداً آبادان خواهد گردید، من خانه‌های ویران آن را برای بار دوم از نو بنا خواهم کرد… درباره‌ی کوروش می‌گویم که او برآورنده‌ی رضایت و خشنودی من است. (۳)
خداوند در شأن مسیح خود، کوروش می‌فرماید: من دست او را گرفتم تا ملت‌ها را در حیطه‌ی اقتدار او درآورم و از چنگ پادشاهان خون‌خوار نجات دهم، دروازه‌ها پشت سر هم بر روی او باز شد. آری، من همه‌جا با توام و همه‌جا تو را در راه راست راهنما خواهم بود. دروازه‌های آهنین شکسته و خزاین مدفون و گنج‌های پنهان به دست تو خواهد افتاد، همه‌ی این کارها به‌دست تو خواهد شد، تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خوانده‌ام، خدای اسرائیل می‌باشم. (۴)

در جایی دیگر از سِفر مذکور، از کوروش به عقاب شرق تعبیر شده و چنین می‌نویسد:

هان! نگاه کنید. من عقاب شرق را فرا خواندم. من این مرد را که از سرزمین دور می‌آید و خشنودی مرا فراهم می‌کند، فرا خوانده‌ام. (۵)

مشاهده می‌شود که سِفر اشعیا کوروش را مسیح و نجات‌دهنده یهود قلمداد نموده و از او با صفتِ «برآورنده‌ی رضای خداوند» یاد می‌نماید. قسمت‌هایی از سِفر ارمیاه نیز وعده‌ی نجات یهودیان از بابل و بازگشت به اوطانشان را داده است. بدیهی‌است کسی که این وعده را تحقّق داده کسی جز کوروش نبوده و این امر نشان از شأن کوروش نزد قوم یهود دارد.

مطلب دیگری که ابوالکلام به آن استناد نموده و بر آن اساس، خصایص اخلاقی کوروش را مطابق با یک پادشاه مؤمن و الهی هم‌چون ذوالقرنین دانسته است، «نوع برخورد کوروش با پادشاهان و ملل مغلوب» است. جملات ذیل در این راستا بیان شده‌اند:

حکومت لیدی دست‌نشانده یونان بود، کوروش در جنگ پیروز شد و معمولاً در آن زمان عاقبت ممالک مفتوحه ویرانی و قتل‌عام به‌دست فاتحین بود، اما مورّخین یونان هم می‌نویسند که هیچ چنین چیزی اتفاق نیفتاد، بلکه کوروش با کمال بزرگواری با مغلوبین رفتار کرد به‌طوری که مردم احساس نمی‌کردند که آتش جنگی به خانه آن‌ها کشیده شده است… مردم دنیا، از این جنگ دانستند که کوروش نه‌تنها یک فاتح نیرومند است بلکه یک معلم اخلاق نیز محسوب می‌شود و برخلاف روش‌های سلاطین و دولت‌های سابق، اداره امپراتوری بزرگ خود را بر اساس سیاست اخلاقی قرار داده است. (۶)

ایشان در جایی دیگر، مقایسه‌ای از ویژگی‌های اخلاقی ذوالقرنین و کوروش را به شرح ذیل ارائه نموده‌اند:

اوصاف اخلاقی ذوالقرنین در برابر ماست: نخستینِ آن عدل و داد و رعیّت‌نوازی است، ببینیم این صفت تا چه حد در زندگی کوروش وارد است. قرآن می‌فرماید: سرنوشت این قوم در دست توست، تو می‌توانی آنان را مجازات کنی یا این‌که ببخشی و به نیکی گرایی. مقصود از این طایفه همان قومی است که بدون دلیل به کوروش حمله بردند و بالاخره نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد، البته می‌توانست و می‌بایستی آنان را مجازات نماید. ذوالقرنین چه کرد؟ به مردم گفت بلکه عملاً ثابت کرد که من از آنان که میل ستمگری و ستمکاری دارند نیستم، کسی که ظلم کرد، سزای او ظلم خواهد بود و عذابی شدید خواهد دید، اما کسی که ایمان آورد و عمل نیکو کرد، سزای او نیکی است و در کار او گشایشی حاصل خواهد شد. (۷)

ابوالکلام در ادامه در صدد اثبات زردشتی بودن کوروش برآمده و اخلاق منحصر به‌فرد کوروش را نشأت گرفته از مذهب او دانسته است:

این‌که زردشت قبل از کوروش ظهور کرده و یا معاصر با کوروش بوده مطلبی جداگانه است ولی این‌که کوروش پیرو دین زردشت بوده نمی‌توان شک کرد. درست است که شواهد تاریخی که مستقیماً ما را در آن‌چه گفتیم تأیید کند نداریم، ولی وقتی در آن‌چه قرائن تاریخی به ما می‌دهد، دقت کنیم، از قبول آن‌چه گفتیم گریزی نیست. (۸)

مذهب کوروش

ادله‌ای که ارائه گردید مبیّن نظرات جناب ابوالکلام در باب مذهب کوروش است. لازم به ذکر است که برخی از مواردی که ایشان بدان اشاره نموده و از آن در جهت اثبات موحّد بودنِ کوروش بهره گرفته‌اند، از مسلّمات تاریخ است؛ مانند تعظیم یهودیان از سوی کوروش و خدمات کوروش به آن قوم. لیکن بخشی از مطالب جناب ابوالکلام هم‌چون زردشتی بودن کوروش قطعی نیست.

به هر روی با بیان آراء ابوالکلام مشخص شد که پاره‌ای از گزارش‌های تاریخی حاکی از خدمات کوروش به پیروان یکی از ادیان ابراهیمی بوده و این امر سبب شده تا برخی از محققین، کوروش را فردی مؤمن و متعهد به اخلاق الهی قلمداد کنند. اما از سوی دیگر، اسناد دیگری نیز وجود دارند که نشان‌دهنده تعظیم مشرکان و خدایانشان از سوی کوروش است. از این روی می‌بایست اسناد فوق‌الذکر را هم مورد بررسی قرار داده و بر این اساس قضاوت صحیح‌تری از معتقدات و منش کوروش کبیر حاصل نمود.

تسامح کوروش در قبال عقاید خرافی

درنگی بر مستندات تاریخی معلوم می‌سازد که توجّهات محبت‌آمیز کوروش به آداب و عقاید ملّت‌ها، منحصر به قوم یهود نبوده و این پادشاه، اعتقاد تمامی ملت‌ها اعم از مشرکین و موحّدین را مورد تکریم قرار داده است. در ادامه شواهدی در راستای اثبات رویکرد آمیخته با تسامح کوروش در برابر ادیان باطل و عقاید شرک‌آمیز ارائه خواهد شد.

عقاید کوروش در کتیبه‌های بابل

پس از تسلط کوروش بر بابل، اعلامیه‌ای از سوی او صادر شد که بر روی استوانه‌ای گلی نگاشته شده و به استوانه کوروش موسوم است. استوانه کوروش در سال ۱۸۷۹ در منطقه بابل و در پرستشگاه اساگیل (۹)، معبد بزرگ مردوک یافت شد. به‌تازگی بخش‌هایی از نسخه‌ی دیگر استوانه در مجموعه بابلی موزه بریتانیا شناخته شده که بازمانده نسخه‌ی بایگانی‌شده استوانه است. (۱۰)

متن این استوانه ۴۵ سطر دارد که ۱۹ سطر نخست آن از زبان مردوک بیان شده و در ادامه زاویه‌ی دید از مردوک به کوروش تغییر یافته است. (۱۱) سطرهای ابتدایی به مذمّت و بدگویی از نبونید و شمردن تقصیرات او اختصاص یافته و آن‌گاه چنین آمده است:

نبونید پادشاهی بود ضعیف‌النفس، در ارخ (اوروک) و سایر شهرها احکام بد داد، همه‌روزه خیال‌های بد کرد و قربانی‌های روزانه را موقوف داشت… در پرستش مردوک، شاه خدایان، به اهمال و مسامحه قائل شد، هرچه می‌کرد به ضرر شهرش بود، آن‌قدر بر اهالی تحمیل کرد، که آن‌ها را رو به فنا برد. پادشاه خدایان از آه و ناله اهالی سخت در غضب شد و از ایالت آن‌ها خارج گردید. خدایان دیگر از این جهت، که آن‌ها را به بابل مردوک آورده بودند، خشمناک از منازلشان بیرون رفتند. مردم استغاثه کرده گفتند، نظری کن. او به منازلی، که خرابه‌هایی شده و به اهالی سومر و اکد، که مانند مرده‌هایی هستند، نظر کرده بر آن‌ها رحم آورد. او به تمام ممالک نظر انداخت و در جست‌وجوی پادشاهی عادل شد، که به قلب او نزدیک باشد، تا دست او را بگیرد. در این وقت کوروش پادشاه انشان را اسم برد و برای سلطنت عالم طلبید. مردوک، آقای بزرگ، مدافع و حامی تمام امّتش، با مسرّت به او (یعنی به کوروش) نگریست، به کارهای او و قلب عدالت‌خواه او برکات خود را نازل کرد و به او فرمود به طرف شهر مردوک عزیمت کند. مانند رفیق و دوستی رهبر او گردید. لشکر او، که مانند آب رود به‌شمار درنمی‌آید، با او (یعنی با کوروش) مسلّح حرکت می‌کرد. بی‌جنگ و جدال او را داخل بابل کرد و شهر خود را از تعدّی خلاصی بخشید. شاه نبونید را، که نسبت به مردوک بی‌احترامی کرده بود، به‌دست او (کوروش) سپرد. تمام اهالی بابل، تمام سومر و اکّد و بزرگان و ولات، او را (یعنی کوروش را) تعظیم کردند و پاهای او را بوسیدند، همگی از پادشاهی او خوشنود شدند و شادی و شعف از صورتشان هویدا بود. همه در تقدیس و تسبیح آقایی بودند (مقصود مردوک است)، که مرده‌ها را زنده کرد و مردم را از فنا و فلاکت نجات داد. (۱۲)

مضامین مهمی که در این بخش از استوانه کوروش ذکر شده بدین شرح است:

خشم خدای بزرگ بابل از اقدامات موهن نبونید، برانداختن حمایت‌های مناسب از پرستشگاه‌های مردوک و تحمیل مالیات‌های ویرانگر بر مردم. نیز در این بیانیه آمده است که نبونید، پادشاه مخلوع بابل، خدایان سومر و اکد را به بابل آورده و به همین سبب مردم این نواحی از او سخت رنجیده بودند، زیرا براساس معتقدات اهالی بابل، وقتی که خدای شهری را از شهرش بیرون می‌بردند، مانند آن بود، که او را به اسارت برده باشند. لذا کوروش این خدایان را به مواطن اصلی خود بازگردانده و موجبات خوشحالی مردوک و دیگر خدایان را فراهم آورد. (۱۳)

ضمناً از مفاد این متن صریحاً استنباط می‌شود که کوروش مورد عنایت و پادشاه برگزیده‌ی مردوک بوده و شأن و عظمت مردوک که در زمان نبونید مخدوش شده بود را بار دیگر به دوران اوج خود بازگردانده است.

منشور کوروش استوانه کوروش

مضمون مابقی استوانه کوروش، یعنی سطرهای ۲۰-۴۵ که از زبان کوروش بیان شده، بدین شرح است:

منم کوروش، شاه عالم، شاه بزرگ، شاه قوی‌شوکت، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار مملکت، پسر کمبوجیه شاه بزرگ – شاه شهر انشان، نوه کوروش شاه بزرگ – شاه شهر انشان، از اعقاب چیش‌پش شاه بزرگ – شاه شهر انشان، شاخه سلطنت ابدی، که سلسله‌اش مورد محبت بل و نبو (ارباب انواع بزرگ بابل) است و حکمرانیش به قلب آن‌ها نزدیک. وقتی‌که من بی‌جنگ و جدال وارد تین‌تیر (بابل) شدم، با مسرّت و شادمانیِ مردم در قصر پادشاهان بر سریر سلطنت نشستم. مردوک، آقای بزرگ، قلوب نجیب اهالی بابل را به طرف من متوجّه کرد، زیرا من همه‌روزه در فکر پرستش او بودم. لشکر بزرگ من به‌آرامی وارد بابل شد، من نگذاشتم دشمنی به سومر و اکد قدم بگذارد. اوضاع داخلی بابل و امکنه مقدّسه آن قلب مرا تکان داد و اهالی بابل به اجرای مرام خود موفق شده از قید اشخاص بی‌دین رستند. من خرابی خانه‌های آن‌ها را مانع شدم، من نگذاشتم اهالی از هستی ساقط شوند. مردوک، آقای بزرگ، از کارهای من مشعوف شد و وقتی که از ته قلب و با مسرّت، الوهبت بلندمرتبه او را تجلیل می‌کردیم، به من، که کوروش هستم، و او را تعظیم می‌کنم، به پسرم کمبوجیه و تمام لشکر من از راه عنایت برکات خود را نازل کرد. پادشاهانی، که در تمام ممالک عالم در قصور خود نشسته‌اند، از دریای بالا تا دریای پایین… و پادشاهان غرب، که در خیمه‌ها زندگانی می‌کنند، تماماً باج سنگین خود را آوردند و در بابل پاهای مرا بوسیدند. از… تا آسور و شوش، آگاده، اش‌نوناک، زامبان، م‌تورنو، دری، با ولایت گوتی‌ها و شهرهایی که در آن‌طرف دجله واقع و از ایام قدیم بنا شده، خدایانی را که در اینجاها زندگانی می‌کردند، به جاهای مزبور برگرداندم، تا در همان‌جا الى الابد مقیم باشند. اهالی این محل‌ها را جمع کردم، منازل آن‌ها را از نو ساختم و خدایان سومر و اکد را که نبونید به بابل آورده و باعث خشم آقای خدایان شده بود، به امر مردوک، آقای بزرگ، بی‌آسیب به قصرهای آن‌ها موسوم به «شادی دل» برگردانیدم. از خدایانی که به شهرهای خودشان به‌واسطه من برگشته‌اند، خواستارم، که همه‌روزه در پیشگاه بل و نبو طول عمر مرا بخواهند و نظر عنایت به من دارند و به مردوک آقای من بگویند: کوروش شاه، تو را تعظیم می‌کند. (۱۴)

براساس این بخش از استوانه، کوروش کبیر خود را مورد محبّت و توجّه مردوک دانسته، او را تعظیم کرده، و از خدای بابلیان تقاضا نموده که برکاتش را بر او و فرزندش نازل کند. مضاف بر این، کوروش مردم بابل را در جهت اجرای مرام و مذهب خود یاری نموده و به این مسأله، مباهات کرده است.

صرف‌نظر از استوانه کوروش، کتیبه‌های دیگری نیز در طیّ اکتشافات باستان‌شناسی یافت شده است که مضمون آن‌ها کاملاً هم‌راستا و سازگار با مفاد استوانه کوروش بوده و همگی آنها بر تکریم عقاید و رسوم مشرکین از سوی کوروش کبیر دلالت می‌کنند! بر روی کتیبه‌ای که در شهر اوروک به‌دست آمده چنین نگاشته شده: «کوروش اساگیل و ازیدا (۱۵) را دوست دارد» و در کتیبه دیگری که به شهر اور مربوط است نوشته شده: «کوروش خدایان را به پرستشگاه‌هایشان بازگرداند». (۱۶)

یکی از الواحی که در شهر اور یافت شده به تعظیم و خشوع کوروش در برابر الهه ماه، موسوم به سین (۱۷)، اختصاص دارد. از این کتیبه چنین برمی‌آید که کوروش معبد سین را بازسازی کرده و فتوحات گسترده خود را این‌بار مدیون تحیّات و برکاتی دانسته که از جانب سین بر او نازل شده است!! (۱۸)

جالب است بدانیم که نوشته‌های مورّخین یونانی نیز مفاد کتیبه‌های بابلی را تأیید می‌کند. گزنفون در سیروپدی گزارش داده است که کوروش هنگام فتح بابل قربانی‌هایی را به خدایان از جمله خدای بزرگ (مردوک) تقدیم نموده که این نقل‌قول تاریخی کاملاً مؤید مطالب الواح بابلی است. (۱۹) اسناد تجاری بابل که به زبان اکدی نگاشته شده و مربوط به دوران فتح بابل است نیز صراحتاً این معنا را منتقل می‌کنند که کوروش هیچ تغییر شاخصی در اقتصاد، رسوم و آیین‌های بابلیان ایجاد نکرد و لذا هیچ نشانه‌ای از شورش بر علیه او در این اسناد به چشم نمی‌خورد. (۲۰)

کوروش در فینیقیه

پس از تسخیر بابل، مملکت کلده با شهرهای قدیم سومر و اکد و کلیه مستملکات دولت سابق بابل از جمله فینیقیه جزئی از ایران گردید. مذهب مردم فینیقیه شِرک و بت‌پرستی بود و چیزهای زیاد از بابل اخذ کرده بودند. در میان خدایان آنها در درجه‌ی اول بل (بعل)، یا خدای آسمان بود، که او را ملکارت، یعنی پادشاه خدایان می‌خواندند. از خدایان زن، بیش از سایرین آستارت را می‌پرستیدند که همان ایستار (ایشتر) بابلی است و آن را ملکه آسمان و نیز خدای توالد و تناسل می‌دانستند. از سایر خدایان، ال، رب‌النوع سامی‌ها، معروف بود که در صیغه مؤنث به آن الات می‌گفتند. (۲۱)

سین الهه ماه و بعل خدای آسمان

سین الهه ماه و بعل خدای آسمان

کوروش نسبت به فینیقیه هم سیاست ملایمی اتخاذ کرد؛ شهر صیدا، که در زمان بخت‌النصر دوّم آسیب زیاد یافته، پَست شده بود و دیگر امیر یا پادشاهی نداشت، در این زمان از نو ارتقاء یافته، دارای پادشاهی از خود شد، که دربار ایران معین می‌کرد. صور، که در زمان بخت‌النصر آسیبی نیافته بود، به حال خود باقی ماند و کوروش، با این مقصود، که شهرهای فینیقیه با یکدیگر متحد نشوند، برای هرکدام امیری از خود فینیقی‌ها معین کرد. (۲۲)

براین اساس می‌توان گفت که سیاست کوروش در قبال مردم بت‌پرست فینیقیه نیز مشابه با سایر ممالک و براساس نرمش و مدارا بوده است. به بیان دیگر، کوروش در فینیقیه نیز مردم را در عقایدشان آزاد گذاشته و والیانی که هم‌چون سایر مردم فینیقیه بت‌پرست بودند، بر آنان گماشت. این امر دلیل دیگری است که ثابت می‌کند کوروش کبیر در رابطه با ادیان مختلف، قائل به تساهل و تسامح بوده است.

تکریم پادشاهان مغلوب از سوی کوروش

علاوه بر مضامین شرک‌آمیز الواح بابل و رفتار کوروش در قبال مردم فینیقیه، حقایق دیگری نیز از گزاره‌های تاریخی مستفاد می‌شود که دلالت بر رویّه تسامح‌آمیز کوروش در برابر شِرک و بت‌پرستی دارد. رویکردی که کوروش در برخورد با پادشاهان مغلوب هم چون کرزوس، تیگران و نبونید داشته، محل تأمل است.

براساس آنچه هرودوت و دیگران نقل نموده‌اند، کرزوس مورد ملاطفت کوروش قرار گرفته و به‌عنوان مهمان سلطنتی در دربار کوروش و کمبوجیه باقی ماند (۲۳)، و حتی بر اساس نقلی که از هرودوت در دست داریم، کرزوس در جنگ‌هایی که کوروش در اواخر عمرش در شمال‌شرق ایران با ماساژت‌ها انجام داد، در مقام مشاور کوروش، او را ملازمت نمود! (۲۴) نوشته‌های گزنفون نیز مؤید این مطلب است؛ چرا که او نیز از همراهی کرزوس با کوروش در تمامی سفرها از جمله فتوحات بابل سخن گفته است. (۲۵)

چنین است شرح حال تیگران پادشاه ارمنستان که از مشاوران و ملازمان کوروش گردید. (۲۶) نبونید پادشاه بابل نیز مورد عفو کوروش قرار گرفت و چنان‌که برسوس مورّخ کلدانی نوشته، کوروش از قتل او صرف‌نظر، و او را تا آخر عمر به کرمان تبعید نمود. (۲۷) حتی چنان‌که در الواح بابلی آمده، برای فرزند نبونید که در جنگ با کوروش کشته شد هم از سوی کوروش عزای عمومی اعلام گردید. (۲۸)

تردیدی نیست که برخورد کوروش با ملل و پادشاهان مغلوب از یک‌سو نشان از انسان‌دوستی و دوری او از خوی حیوانیّت و وحشی‌گری دارد و این خصیصه برخلاف تمامی پادشاهان آن روزگار بوده است. لیکن با یک نگرش دیگر این سؤال به ذهن متبادر می‌شود که چرا این پادشاهان مشرک، ملازم و مشاور کوروش گردیده‌اند؟!!

رفتار کوروش با پادشاهان مغلوب

حقیقت امر آن است که رفتار کوروش با پادشاهانِ مغلوب اگرچه برخلاف روش متداول سایر پادشاهان آن زمان بوده، لیکن از یک پادشاه الهی انتظار نمی‌رود که ظالمین و کافرین را ملازم و همراه خود قرار دهد!

به دیگر سخن، چشم‌پوشی از عقوبت این افراد [اگر مرتکب ظلم و جنایت نشده باشند،] امری بسیار پسندیده است، لیکن به‌کارگیری آنان در مقامِ مشاور و منصوب‌کردن ایشان به‌عنوان والیان شهرها، از یک پادشاه الهی پذیرفتنی نیست! چنان‌که کوروش با امرای جدید فینیقیه این‌طور رفتار نمود، والی کلیکیه را از خود آنان برگزید (۲۹)، و در سارد (پایتخت لیدیه) نیز فردی از اهالی همان دیار با نام پاک‌تیاس (۳۰) را به‌عنوان والی جدید منصوب نمود. (۳۱)

مگر آن‌که بگوییم تمامی این پادشاهان از جمله حاکمان ارمنستان، لیدیه، کیلیکیه و فینیقیه پس از مواجهه با کوروش از عقاید خرافی خود بازگشته و قائل به وحدانیّت خدای یکتا شده‌اند، که برای اثبات این مدعا هیچ دلیل و حتی قرینه‌ی تاریخی وجود ندارد!

نکته دیگری که در این بخش می‌بایست بدان اشاره شود آن است که نوع سلوک کوروش با پادشاهان مغلوب و به‌طور خاص کرزوس پادشاه لیدیه با آیات سوره کهف نیز مطابقت ندارد. مطابق بیان ابوالکلام آزاد، «جنگ کوروش در لیدیه»، معادل «سفر ذوالقرنین به مغرب‌الشمس» است. به این ترتیب می‌بایست رویکرد کوروش در لیدیه با رفتار ذوالقرنین در مغرب‌الشمس تطابق داشته باشد، حال آن‌که چنین نیست!

به تصریح آیات سوره کهف، ذوالقرنین در مغرب‌الشمس با قومی ملاقات نمود و بین تعذیب و احسان به آن‌ها مخیّر گردید، سپس وعده داد که ظالمان این قوم را عذاب خواهد کرد. اما کوروش نه تنها کرزوس را عقاب نکرد، بلکه او را تفقّد نموده و تا آخر عمر از مشاورانش قرار داد! این در حالی‌است که به تصریح مستندات تاریخی، کرزوس و اهالی لیدیه از جمله پاک‌تیاس که به‌عنوان والی کوروش منصوب شد، همگی مشرک بوده و هیچ‌یک به خدای یکتا معتقد نبودند.

تمامی این موارد حاکی از آن است که ماجرای سفر ذوالقرنین به مغرب‌الشمس با داستان لشکرکشی کوروش به لیدیه تفاوت‌های آشکاری دارند.

دیدگاه ابوالکلام و طرفداران نظریه او درباره تسامح مذهبی کوروش

مطالبی که در استوانه کوروش، کتیبه‌های بابلی و تواریخ مدوّن در رابطه با رویکرد مذهبی کوروش کبیر نقل شده، چالشی بزرگ برای کسانی است که در صدد تطبیق او با ذوالقرنین هستند. زیرا نمی‌توان کوروش را هم «شبان و راعی خدای یکتا» دانست، چنان‌که در اسفار یهود آمده، و هم «خادم و نگهبان مردوک، سین و دیگر خدایان بابل»!

اغلب محققینی که کوروش را ذوالقرنین می‌دانند، تلاشی در جهت رفع این شبهات ننموده و به‌کلّی قضیه را مسکوت گذاشته‌اند. جناب ابوالکلام نیز در رساله‌ی خود به محتوای الواح بابلی اشاره نکرده و در صدد توجیه سخنان شرک‌آمیز کوروش برنیامده است! لیکن یکی از طرفداران نظریه‌ی ایشان، بیاناتی را در جهت توجیه مطالب استوانه کوروش ارائه نموده است:

نکته‌ای که در رابطه با کوروش محل شبهه و سؤال است آیین و مذهب او است. براساس سنگ‌نوشته‌ای که از کوروش در بابل یافت شده و به‌عنوان اولین اعلامیه حقوق بشر شناخته می‌شود، کوروش به مردوک خدای بابل و مجسمه او احترام گذاشته و او را آقای خود می‌شمارد، بنابراین او مشرک است نه موحّد و مؤمن به خدایی که انبیاء الهی معرفی نموده‌اند.
توضیح آن‌که آیین کوروش را نمی‌توانیم از بیانیه‌های بابلی به‌دست آوریم زیرا کتیبه‌های بابلی از نگاه کاهنان بابلی نگاشته شده است. مشابه همین امر در مورد شخصیت اخلاقی و آیین کوروش نیز در منابع یونانی مطرح است و نمی‌توان آیین کوروش را از این منابع به‌دست آورد. چون این منابع از نظر فکری و مذهبی در همان چارچوب فکری خود به موضوع نگاه می‌کنند. (۳۲)

کاهنان بابلی

در خصوص جملات فوق باید گفت که رأی ایشان در خصوص نگاشته‌شدن کتیبه‌های بابلی از نگاه کاهنان، کاملاً صحیح است. مطالعات نوین ثابت کرده است که تدوین و نگارش استوانه کوروش به یقین موافق نظرات و معتقدات کاهنان و مردم بابل بوده است. (۳۳) کورت (۳۴) به بررسی الگوی ادبی استوانه کوروش پرداخته و آن را با کتیبه‌های فاتحانی هم چون آسوربانی‌پال و سارگن مقایسه کرده است. از دیدگاه او استوانه کوروش به سبک و سیاق سایر کتیبه‌های پادشاهی بابل تدوین شده و لذا جای هیچ تعجبی نیست که محوریّت آن با مردوک، خدای بابل بوده و کوروش نیز مانند کشورگشایانی چون آسوریانی‌پال و سارگن مورد عنایت ویژه مردوک نمایانده شده است.

استولپر (۳۵) نیز در مقاله‌ای با عنوان «قالب، زبان و محتوای استوانه کوروش»، به این نکته اشاره نموده که دبیران بابلی در نگاشتن استوانه کوروش از سنّت هزارساله کتیبه‌های آشوری و بابلی الهام گرفته و علاوه بر انتساب اموری هم‌چون بازسازی پرستشگاه‌ها، کاخ‌ها و برج و باروها به پادشاهان فاتح، بر پشتیبانی خدایان از این فرمانروایان تأکید نموده‌اند. (۳۶)

اما توجه به این نکته ضروری‌است که بیانیه‌های کاهنان، حین استیلای کوروش بر بابل صادر شده و کاهنان نمی‌توانستند مطالبی را ایراد نمایند که خلاف معتقدات پادشاهی غالب مانند کوروش باشد. آیا می‌توان پذیرفت پادشاه قدرتمندی چون کوروش، قدرت مخالفت با صدور بیانیه‌ی شرک‌آمیز از سوی کاهنان را نداشته باشد؟! روشن است که چنین نیست و اگر کاهنان توانسته‌اند در زمان روی کار آمدن کوروش بیانیه‌ای را با مضامین شرک‌آمیز منتشر نموده و کوروش را مورد عنایت مردوک بخوانند، تنها به‌دلیل اذن و رضایت خود کوروش بوده است.

استولپر در بخشی از مقاله خود به بررسی مخاطبان استوانه کوروش پرداخته و تصریح نموده است که کوروش کبیر به یقین از محتوای این بیانیه خرسند بوده، چرا که این متن ابزاری بوده تا پیام فتح او را به گوش آیندگان برساند. (۳۷) لذا است که بدون وجود هیچ اجبار و اکراهی بر نوشتن این بیانیه و متّصف‌شدن به شِرک و مردوک‌پرستی رضایت داده است.

در سطور آتی این نوشتار شواهد فراوانی ارائه خواهد شد که ثابت می‌کند کوروش کبیر و دیگر پادشاهان هخامنشی این رویکرد تسامحی را مشی اساسی و دستور کار اصلی خود قرار داده بودند تا سلطنت بر امپراتوری پهناور خود را که مشتمل بر قومیّت‌ها و مذاهب گوناگون بود، تسهیل نمایند. فرای ضمن اشاره به اعتقادات مردم بابل، اذعان نموده است که حضور در معبد مردوک و تعظیم در برابر او، مهم‌ترین عامل اعطای مشروعیت به پادشاهان بابل بوده و کوروش نیز برای کسب این مشروعیت و رسمیّت‌بخشی به حکومتش، از تکریم و تعظیم مردوک خودداری نکرده است. (۳۸)

در رابطه با نوشته‌های یونانیان از زندگی کوروش نیز باید گفت که بسیاری از صاحب‌نظران اعتقاد دارند که مورّخین یونانی هم‌چون گزنفون و هرودوت، هنگام نقل داستان‌هایی از کوروش، وقایع تاریخی را از منظر یک یونانی روایت نموده و تکریم ارباب انواع یونانی را به کوروش نسبت داده‌اند. لیکن نکته حائز اهمیّت آن‌جاست که مورّخین مذکور با فاصله‌ی زمانیِ چند ده ساله از کوروش می‌زیسته و مطالبی را بیان نموده‌اند که کوروش قدرت اِعمال‌نظر بر آراء ایشان را نداشته است. اما این امر در رابطه با بیانیه کاهنان که در زمان کوروش نگاشته شده، صادق نیست.

مضاف بر این، مطالبی که در خصوص رفتار کوروش با مردم و پادشاهان ممالک مغلوب ارائه گردید، ثابت می‌کند که پادشاهان هخامنشی از جمله کوروش اساساً مردم را در معتقداتشان آزاد گذاشته و با عقاید شرک‌آمیز ملل همراهی می‌نمودند تا پایه‌های حکومت خویش را مستحکم نموده، قلوب مردم را تسخیر نمایند. لذا این رویکرد کوروش منحصر به بیانیه بابل نبوده که با انتساب مطالب شرک‌آمیزِ بیانیه‌ها به کاهنان، کلیه‌ی شبهات موجود در ارتباط با عقاید کوروش کبیر را حلّ و فصل نماییم!

بت‌ها و خدایان بابل و سومر و اکد

علاوه بر تمامی دلایل فوق، بیانیه بابلی تنها محدود به انتسابِ اعتقادات شرک‌آمیز به کوروش نیست، بلکه این اسناد تاریخی، سخن از اَعمالی همچون بازگرداندن خدایان سومر و اکد به اوطانشان به میان آورده و این امر فراتر از یک توصیف و تعریف بی‌پایه و اساس است، بلکه خبر از یک امر واقع در رابطه با کوروش می‌دهد و آن تعظیم خدایان از سوی او است.

تسامح کوروش کبیر و سایر پادشاهان هخامنشی در رابطه با ادیان ملّت‌ها در حدّی از وضوح است که همان پژوهشگرانی که کوروش را از بیان جملات کفرآمیز تبرئه کرده بودند، در جایی دیگر به مماشات هخامنشیان با ملل مختلف اشاره نموده و پذیرفته‌اند که مطالبی که از سوی کاهنان بیان گردیده، با رضایت کوروش بوده است:

مماشات هخامنشیان با ملل مغلوب نوعی تعامل سازنده‌ی طرفینی است. چون پادشاه هخامنشی حاکم است و می‌خواهد حکومت کند، به زیردستان خود اجازه می‌دهد آن‌طور که آنان دوست دارند او را توصیف و تعریف کنند. (۳۹)

این اعتراف خود ناشی از رویّه‌ای است که از سوی پادشاهان هخامنشی در تکریم اعتقادات ملل مختلف انجام می‌گرفته است. لیکن زیبنده‌ی یک پادشاه الهی نیست که چنین تعامل سازنده‌ای را بپذیرد! تن دادن به این تعامل، مستلزم آن است که یک پادشاه، اتّصاف به کُفر از سوی مردم را پذیرفته و بر عقاید خرافی آنها صحّه بگذارد و این امر خلاف اصول ادیان توحیدی است.

جناب ابوالکلام آزاد که در صدد است کوروش و ذوالقرنین را یک فرد واحد جلوه دهد نیز در برابر این حقیقت مسلّم تاریخی (تکریم اعتقادات خرافی ملل توسط کوروش کبیر) سر فرود آورده و گفته است:

کوروش در فتوحات خود بسیار مهربان بود، پس از فتح هیچ‌وقت دولت‌های محلی را برنمی‌انداخت یا دخالتی در دین و عقاید و آداب و اقتصاد آنان نمی‌کرد، بلکه فقط به أخذ خراجی معیّن اکتفا می‌نمود و تنها ناظر امور مهم بود. (۴۰)

مشاهده می‌شود که جناب ابوالکلام نیز قائل‌اند که کوروش کبیر انسان‌ها را در اعتقاداتشان آزاد گذاشته و مخالفتی برای بت‌پرستیِ بت‌پرستان در ممالکش نداشته است! اما باید توجه داشت که آزاد گذاشتن ملل در پیروی از عقاید خرافی رویّه‌ی هیچ‌یک از انبیاء و پادشاهان الهی نبوده است.

گویی جناب ابوالکلام از یاد برده‌اند که در آیات قرآن صحبت از بت‌شکنی ابراهیم (ع) به میان آمده و اگر قبول کنیم که کوروش همان ذوالقرنین است، چه تفاوت شگرفی بین رویکرد او و رفتار ابراهیم (ع) وجود داشته است!

تردیدی نیست که اصل اصیل تمامی ادیان، عدم وجود اکراه و اجبار در پذیرش توحید است (لا اکراه فی الدین)، لیکن این امر مستلزم سکوت پیامبران و اولیای الهی در برابر عقاید باطل و همراهی با مشرکین نیست، بلکه بدان معنا است که تمامی انسان‌ها، پس از دریافت تحذیرات و هشدارهای انبیاء و حصول علم نسبت به بی‌پایه بودن بت‌پرستی، در نهایت در پذیرش دین، آزاد و مختارند. با این حال، این امر، انبیاء و رسولان الهی را از اعلام بطلان شِرک و تقابل صریح با بت‌پرستی بازنداشته است.

تابلو ابراهیم بت شکن فرشچیان

روش انبیاء و حکام الهی در برخورد با شرک و بت‌پرستی

تفاوت رویّه‌ای که کوروش کبیر در برخورد با عقاید باطل ملّت‌ها در پیش گرفت با رویکرد انبیاء و حکمرانان الهی به‌حدّی آشکار است که شاید نیازی برای ارائه توضیحات بیشتر و برشمردن وجوه تمایز میان سیره انبیاء با سبک زندگی کوروش نباشد. اما برای تبیین بیشتر بحث و از آن‌جا که به هر روی کوروش کبیر اصلی‌ترین گزینه‌ای است که از سوی مفسّرین به‌عنوان مابازا تاریخی ذوالقرنین معرفی شده است، لازم به‌نظر می‌رسد که به نکاتی در این خصوص اشاره گردد.

مروری بر سیره انبیاء الهی مشخص می‌کند که ایشان هرگز مُهر تأییدی بر عقاید خرافی ملّت‌ها نزده و همواره در جهت تنبّه مردم به بطلان بت‌پرستی و شِرک کوشیده‌اند. برای مثال، حضرت ابراهیم (ع) از هر فرصتی برای انذار قوم و اهلش استفاده کرده و مطالبی را در ردّ بت‌پرستی به ایشان گوشزد می‌نمودند. آیات ذیل بدین مضمون اشاره دارد:

«وَ لَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَالِمِينَ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (انبیاء : ۵۱-۵۴) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و نسبت به او آگاه بودیم. آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمه‌های بی‌روح چیست که شما آن‌ها را پرستش می‌کنید؟! گفتند: ما پدران خود را یافتیم که آن‌ها را عبادت می‌کنند. گفت: مسلّماً شما و پدرانتان، در گمراهی آشکاری بوده‌اید.»

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (شعراء : ۶۹-۷۳) و خبر ابراهیم را برای آنان بخوان آن هنگام که به پدر و قومش گفت چه می‌پرستید؟ گفتند: بت‌هایی را می‌پرستیم و پیوسته به عبادتشان قیام می‌کنیم. گفت: آیا وقتی آن‌ها را می‌خوانید صدای شما را می‌شنوند؟ یا سودتان دهند یا زیان زنند؟»

«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ… (ممتحنه : ۴) شما الگوی نیکویی در ابراهیم و کسانی که با او بودند دارید. آن زمان که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم، به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یکتا ایمان بیاورید.»

براساس این آیات حضرت ابراهیم (ع) از بت‌پرستان و از اَعمال باطل ایشان برائت جسته و دشمنی و عداوت خود با ایشان را اِعلام و اظهار داشتند. این در حالی است که این پیامبر الهی دارای سلطنت دنیوی نبوده و در استضعاف قرار داشته، با این حال در برابر عقاید خرافی قومش سکوت نکرده و نسبت به نابودی بت‌های آنان مبادرت نموده است.

حضرت سلیمان (ع) نیز عقاید خرافی ملّت‌ها را برنتابیده و در جهت نابودی آن اقدام نمودند. بنا بر آیات سوره نمل، هدهد که قاصد حضرت سلیمان بود از قومی که خورشید را پرستش می‌کردند برای ایشان خبر آورد. حضرت سلیمان نیز با نوشتن نامه‌ای قوم خورشیدپرست را به پرستش خدای یکتا دعوت نمودند:

«إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل : ۳۰-۳۱) این نامه از سلیمان است، و چنین می‌باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان، بر من برتری نجویید و با پذیرش و تسلیم نزد من آیید.»

در نهایت نیز همین عمل حضرت سلیمان منجر به هدایت این قوم و ملکه آنها گردید. سیره دیگر پیامبران الهی بالأخص پیامبر مکرم اسلام (ص) هنگام فتح مکه و در سایر ادوار حیات پربرکت ایشان نیز سرشار از اقداماتی است که در جهت محو و نابودی اعتقادات خرافی و پرستش بت‌ها صورت پذیرفته که ذکر آنها موجب اطاله کلام است. علاقه‌مندان می‌توانند بخشی از آیاتی را که به این موضوع اختصاص دارد، با مراجعه به جلد سوم بحارالانوار در ابتدای بابی با عنوان «عبادة الأصنام و الکواکب و الأشجار و النیرین و علّة حدوثها و عقاب مَن عبدها أو قرّب إلیها قرباناً» تفصیلاً مطالعه نمایند. (۴۱)

سلیمان و بلقیس ملکه سبا

نقاشی آمدن ملکه سبا به محضر حضرت سلیمان (ع)

در این بخش به‌طور اجمالی و با استناد به چندین آیه، اشاره کوتاهی به سیره انبیاء و پادشاهان الهی گردید تا تفاوت سیره ایشان با رویکرد کوروش کبیر تبیین گردد. اساساً از دیدگاه قرآن، در صورتی‌که یک فرمانروا اقوامی را که دارای مذاهب خرافی هستند، ارشاد نکرده و آنان را در جهت پرستش خدایان دروغینشان یاری نماید، فایده‌ای بر تمکین او در ارض و سلطنت دنیویّه‌اش مترتب نیست. خداوند متعال امر به معروف و نهی از منکر را از بارزترین صفات مؤمنینی دانسته است که تمکین در ارض به آنان اعطا می‌شود:

«الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (حج : ۴۱) همان کسانی که هرگاه در زمین به آن‌ها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می‌دارند، و زکات می‌دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، و سرانجام تمامی کارها از آنِ خداست.»

لذا نخستین گام در برقراری یک حکومت الهی «امر کردن مردم به توحید» به‌عنوان بالاترین معروف و «زدودن جامعه از شِرک» به‌عنوان بالاترین منکَر است. این در حالی است که کوروش کبیر، به‌رغم تمامی رأفت و نیک‌اندیشی‌ای که نسبت به رعایای خود روا داشت، از تمکینی که خداوند متعال در زمین به او عطا نمود در راستای نیل به این هدف بهره نگرفت. لذا است که نمی‌توان او را مصداق پادشاهی الهی هم‌چون ذوالقرنین دانست.

یک حکمران الهی نمی‌تواند در برخورد با شِرک منفعل رفتار نماید؛ از آیات سوره کهف نیز این‌طور استنباط می‌شود که ذوالقرنین نیز در برابر امور منکَر، منفعل نبوده، به ظالمان وعده‌ی تعذیب و عقاب داد:

«قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْراً (کهف : ۸۷) گفت: اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش بازمی‌گردد، و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد.»

تردیدی نیست که شِرک از بزرگترین گناهان بوده و به تصریحِ قرآن ظلم عظیم است و هرگز نمی‌توان انتظار داشت که ذوالقرنین در رواج این امر بکوشد.

سیاست‌های مذهبی کوروش کبیر

تا بدین‌جا دو دسته از گزارش‌های تاریخی متناقض در رابطه با اعتقادات کوروش ذکر گردید که یکی حاکی از مؤید بودن او از جانب خدای یکتا بوده و دیگری نشان‌دهنده احترام او به ادیان باطل و مذاهب خرافی است. برای جمع نمودن میان مستندات موجود در رابطه با اعتقادات کوروش، مناسب است تا کند و کاوی در زمینه‌ی علت رویکردی که کوروش در قبال مذاهب و ادیان مختف اتخاذ نمود، انجام گیرد. با روشن‌شدن این امر، تفسیر اقوال متناقض در رابطه با اعتقادات او نیز میسّر می‌شود.

توضیح آن‌که، کلید فهم گزارش‌های تاریخی مختلفی که در رابطه با کوروش به‌دست ما رسیده است، تمایز قائل شدن میان «اعتقادات شخصی کوروش» با «سیاست مذهبی» او در قبال رعایا و مردمان امپراتوری‌اش است. در واقع باید گفت که تکریم و تعظیم آداب و عقاید مختلف در امپراتوری هخامنشی از سوی کوروش کبیر، دلیل قاطعی بر پایبندی او به هیچ‌یک از این ادیان و مذاهب نبوده و ریشه رویکرد تسامح‌آمیز کوروش در قبال قومیّت‌های گوناگون را می‌بایست در امور سیاسی جست‌وجو نمود.

با این توضیح، شایسته است که مباحث آتی را در دو عنوان کلی مورد مطالعه قرار دهیم؛ نخست، سیاست مذهبی کوروش در امپراتوری هخامنشی و سپس، اعتقادات شخصی خود او، که مبحث نخست در این قسمت، و مبحث دوم در ادامه این نوشتار بررسی می‌شود.

سیاست‌های مذهبی و اعتقادات شخصی کوروش

پیش‌تر ذکر شد که اسناد متواتر تاریخی مشتمل بر کتب مورّخین یونانی، اسفار یهود و الواح بابلی همگی بر این مطلب صحّه می‌گذارند که کوروش نه‌تنها اقوام مختلف را در معتقداتشان آزاد می‌گذاشته، بلکه خود نیز به تکریم خدایان و نوسازی و آذین‌بندی معابد و پرستشگاه‌های قومیّت‌ها و مذاهب مختلف مبادرت می‌ورزیده و این حقیقت در حدّی از وضوح است که حتی جناب ابوالکلام و طرفداران نظریه ایشان نیز به آن اذعان نموده‌اند.

به‌نظر می‌رسد برخی از مورّخین و خاورشناسان معاصر که با اتکاء بر متواترات تاریخی درباره‌ی کوروش اظهارنظر نموده و در صدد تطبیق او با ذوالقرنین نبوده‌اند، قضاوت صحیح‌تری در رابطه با او داشته‌اند. مراجعه به آراء ایشان، در یافتن دلایل رویکردی که کوروش در برابر اقوام مختلف اتّخاذ نمود، سودمند خواهد بود. سایکس در کتاب تاریخ ایران می‌نویسد:

کوروش از آنجا که مدبّر و زرنگ بود دست‌های بل رب‌النوع را گرفت و این رفتار، رعایای جدید او را مسرور کرد و به‌علاوه بت‌هایی که نبونید به بابل آورده بود را به بلاد خودشان معاودت داد. (۴۲)

به اعتقاد سایکس، تعظیم شعائر بابلیان از سوی کوروش نشانه‌ی تدبیر و ذکاوت کوروش و در جهت همراهی با رعایای جدیدش یعنی مردم بابل بوده است. برای آن‌که جوانب بیشتری از این قضیه مکشوف گردد، به نظراتی که ویل دورانت در این رابطه ارائه نموده مراجعه می‌کنیم:

یکی از ارکان سیاست و حکومت کوروش این بود که برای ملل و اقوام مختلفی که اجزای امپراتوری او را تشکیل می‌دادند به آزادی عقیده دینی و عبادت معتقد بود. این خود می‌رساند که او براصل اول حکومت‌کردن بر مردم آگاهی داشت و می‌دانست که دین از دولت نیرومندتر است به‌همین جهت او هرگز شهرها را غارت نمی‌کرد و معابد را ویران نمی‌ساخت بلکه نسبت به خدایان ملل مغلوب با چشم احترام می‌نگریست و برای نگهداری پرستشگاه‌ها و آرامگاه‌های خدایان از خود کمک مالی نیز می‌کرد. هروقت سرزمینی را می‌گشود که جهانگشای دیگری پیش از او به آن‌جا نرفته بود با کمال ورع و تقوا قربانی‌هایی به خدایان آن محل تقدیم می‌نمود. (۴۳)

رویکرد کوروش در قبال مذاهب و اقوام مختلف در جملات فوق تبیین شده است. در حقیقت باید گفت این کار کوروش ریشه‌ی سیاسی داشته، به‌این ترتیب که او مذاهب ملل مختلف را محترم می‌شمرد نه به دلیل آن‌که حقیقتاً بدان معتقد بود، بلکه احترام به ادیان ملّت‌ها، پایه‌های حکومت او را مستحکم می‌نمود و این غایت اصلی این فرمانروای نابغه بود.

دریایی، در مقاله‌ای با عنوان «مذهب کوروش بزرگ» به بررسی اقوال مختلف در خصوص مذهب کوروش و جمع‌بندی آن‌ها پرداخته است. او اشاره‌ی جالب‌توجّهی به شباهت‌های چشمگیر میان کتاب اشعیاء نبی و استوانه کوروش دارد: «مردوک دست او را گرفت: کوروش، شاه انشان» (۴۴)، «کوروش که یهوه دست او را گرفته است» (۴۵). از این‌روی چه یهوه باشد، چه مردوک و چه خدایان دیگر، به‌نظر می‌رسد عمل کوروش در راستای معتقد نشان دادن خود نسبت به سنّت‌های مختلف بوده و این امر خشنودی روحانیون و نخبگان محلی را در پی داشته است. (۴۶)

مستندات مشابهی که به بازسازی پرستشگاه‌های یهودیان و ترمیم معابد مردم بابل به ترتیب در کتاب عزرا و کتیبه‌های بابلی اشاره دارد نیز دلیل دیگری برای اثبات این مدعا است. (۴۷)

از دیگر اشتراکات میان روایات یهودی و الواح بابلی، بازگرداندن استقلال مالی به معابد و اعطای معافیت‌های مالیاتی است. براساس متن استوانه، کوروش خود را فردی معرفی کرده است که به مالیات‌گیری‌های نبونید از اماکن مذهبی بابل پایان داده و قدرت اقتصادی این پرستشگاه‌ها را بدان‌ها بازگردانده است. (۴۸) کتاب عزرا نیز به معافیت‌های اعمال شده بر مالیات‌ها و عوارض اشاره نموده است. (۴۹)

کورت معتقد است که این سیاست کوروش به‌رغم آن‌که کاهش عایدی حکومت را به‌دنبال داشت، لیکن نقاط کلیدی و مراکز حساس امپراتوری هخامنشی، و ساتراپ‌هایی را به کانون‌های وفادار به کوروش مبدّل کرد که مستعد شورش و قیام علیه هخامنشیان بودند و سیطره حکومت مرکزی بر این نواحی را تضمین نمود. (۵۰)

کوروش و معابد بت‌پرستی

مورّخین روسی (گرانتوسکی و دیگران) نیز توصیف مشابهی از سیاست مذهبی کوروش ارائه نموده‌اند:

کوروش با پیروی از سنّت شاهان بابل برای خدای مردوک قربانی داد، معبدهای بابلی، آشوری و ایلامی را نوسازی کرد، بر آن شد مردمی را که با زور به بین‌النهرین کوچانده شده بودند به زادگاه‌های خودشان برگرداند. این سیاست نرمش نسبت به مردم بومی و احترام به سنّت‌ها و آیین‌های آن‌ها، با رفتار پادشاهان آشوری و بابلی نسبت به مردم کشورهای مغلوب از زمین تا آسمان فرق داشت و همین کار تصرّف تمامی کشور، از جمله مناطق واقع در باختر بین‌النهرین را برای او آسان کرد. (۵۱)

براساس آراء فوق، کوروش قائل به تسامح در بحث ادیان بوده و ملل را آزاد می‌گذاشته و این امر به‌عنوان دلیل توفیق‌یافتن کوروش در فتوحات کثیره‌اش در بین‌النهرین برشمرده شده است. مضاف بر این، بین عنایات کوروش به مردم بابل و توجهات او به قوم یهود که به بابل کوچانده شده بودند، تفاوتی وجود نداشته و کلیّه‌ی اقوام اعم از معتقدین به خدای یکتا و مشرکین، مورد لطف کوروش قرار گرفته‌اند. این مورّخین در ادامه مطالبی را به شرح ذیل اضافه می‌کنند:

در نظر اول در بابل هیچ‌چیز تغییر نکرد. بابلی‌ها موقعیّت ممتاز خود را حفظ کردند، کاهنان امکان یافتند به ترویج کیش باستانی خود بپردازند و کوروش در نوسازی معبدهایشان به آن‌ها کمک کرد. علاوه بر این گویا چون کوروش رسماً از سوی خدای بابلی‌ها یعنی مردوک به فرمانروایی بابل منصوب شده بود، در این دیار فرمانروای بیگانه‌ای به‌شمار نمی‌آمد، به‌ویژه که از سنّت‌های مقدس بابلی‌ها پیروی می‌کرد. کوروش لقب «پادشاه بابل» را هم برای خود اختیار کرد، جانشینان او نیز این عنوان را نگاه داشتند، اما از همه‌ی این‌ها گذشته، بابل از یک کشور مستقل به ساتراپ‌نشین دولت هخامنشی تبدیل شد، و از نظر سیاست خارجی از هرگونه استقلالی محروم بود، از لحاظ اداره امور داخلی هم، فرماندهی ارتش و مقام‌های بزرگ کشوری را والیان یا حکّام پارسی به‌دست گرفتند. (۵۲)

مورّخین روسی به‌درستی استدلال نموده‌اند که همراهی کوروش با ملل مختلف در آداب و اعتقاداتشان موجب ایجاد حسّ دوستی ملّت‌ها با کوروش شده و همین امر پایه‌های حکومت او را تقویت می‌نمود. اما این امر یک حربه‌ی سیاسی و فنّ مملکت‌داری بود که در نهایتِ ظرافت و هوشمندی از سوی کوروش به کار گرفته شد، به این ترتیب ملّت‌ها عملاً استقلال خود را از دست داده و مجبور بودند تحت لوای او روزگار بگذرانند.

با قبول آن‌که کوروش تمامی مذاهب و نه یک آیین خاص را آن‌هم با عنایت به مصالح سیاسی و برای دوام حکومتش تکریم نموده، کلیّه‌ی گزارش‌های تاریخی متناقض در رابطه با اعتقادات کوروش قابل توجیه و تفسیر است. به بیان دیگر، هم اقوالی که به تکریم یهودیان و بازگرداندن آنان به اورشلیم اشاره نموده، صحیح هستند و هم اسنادی که سخن از خضوع کوروش در برابر خدای بابلیان به میان آورده‌اند و نباید هم‌چون جناب ابوالکلام یکی از اقوال را بر دیگری ترجیح داده و با استناد به آن کوروش کبیر را یک پادشاه الهی جلوه دهیم!

حقیقت امر، صحّت تمامی این گزارش‌ها است، زیرا رویکرد کوروش ریشه‌ی سیاسی داشته و ناشی از جهت‌گیری مذهبی او نبوده است. در مباحث آتی توضیحاتی اجمالی در رابطه با مذهب و اعتقادات شخصی کوروش ارائه خواهد شد، لیکن عقاید شخصی کوروش اهمیت چندانی در تطبیق او با ذوالقرنین ندارد. متواترات تاریخی به ما می‌گویند که جهان‌بینی و مذهب کوروش او را از تکریم اعتقادات باطل ملّت‌ها برای رسیدن به تفوّق سیاسی منع نمی‌کرده و این تنها نتیجه‌ای است که در این بحث حائز اهمیت است.

این‌که کوروش مشرک بوده یا زردشتی و یا مِهرپرست، تغییری در اصل موضوع حاصل نمی‌کند. همین‌که بدانیم معتقدات کوروش به او اجازه‌ی احترام به عقاید انحرافی و شرک‌آمیز ملل مختلف را می‌داده برای ما کافی است که بین او و پادشاهان الهی تفاوت قائل باشیم. با این حال، نرمش و مدارای او با اقوام گوناگون، او را از سایر پادشاهان ظالم آن ادوار هم متمایز کرده و خاطره‌ی نیکی از او به یادگار گذاشته و این، حقیقتی غیر قابل انکار است.

تکریم اعتقادات ملل مغلوب منحصر به کوروش نبوده و سایر پادشاهان هخامنشی نیز همین رویه را دنبال می‌نمودند. همین امر یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیّت آنان در تشکیل حکومتی عظیم با وسعتی خیره‌کننده بود که در آن روزگار نظیر نداشت. پیرنیا تحلیل جامعی را در رابطه با مذهب شاهان هخامنشی ارائه نموده که به جهت جامعیّت و اشتمال آن بر نکات سودمند، در ذیل نقل شده است:

شاهان هخامنشی تعصّب مذهبی نداشتند و بنابراین هر ملّتی را به معتقدات خود وامی‌گذاشتند و به این هم اکتفاء نکرده آداب مذهبی سایر ملل را در ممالک آن‌ها به‌جا می‌آوردند. مثلاً بابلی‌ها نوشته‌اند که کوروش بل – مردوک رب‌النوع بزرگ بابلی را می‌پرستیده و داریوش در نوروز هر سال دست هیکل رب‌النوع مزبور را می‌گرفته و نیز مصری‌ها راجع به داریوش عقیده داشتند که مذهب مصری‌ها را در معبد بزرگ سائیس برقرار کرد. معلوم است که این رفتار شاهان هخامنشی تا اندازه‌ای از نظر سیاسی و برای جذب قلوب بود ولیکن باز این سؤال پیش می‌آید که این شاهان چه معتقداتی داشتند که به آن‌ها اجازه می‌داده نسبت به مذاهب دیگران به نظر اغماض بنگرند و حتی آداب مذهبی آن‌ها را به‌جا آرند؟ مورّخین یونانی در باب مذاهب ایرانی‌ها نه دقیق شده و نه به شرح پرداخته‌اند بنابراین آنچه راجع به این مطلب استنباط شده کلیّاتی است که از اوستا و کتیبه‌ها و آثار شاهان هخامنشی به‌دست آمده است. موافق این مدارک چنین به نظر می‌آید که شاهان هخامنشی پیروان مذهب زرتشتی بوده‌اند، زیرا در کتیبه‌های آن‌ها خدای بزرگ اهورمزده است و چنان‌که معلوم است این اسم اختصاص به مذهب زرتشت دارد امّا در کتیبه‌های اردشیر دوم که در شوش و همدان کشف شده چیز تازه‌ای مشاهده می‌شود. این شاه راجع به بنایی گوید من صورت مهر و ناهید را ساخته در آن گذاردم. از این‌جا باید استنباط کرد: اولاً پرستش مِهر که از قدیم در مذهب آریان‌های ایرانی بوده و آن را رب‌النوع آفتاب دانسته به نام او قسم می‌خوردند در این زمان قوّت گرفته بود. ثانیاً چون ساختن صورت خدا یا ارباب انواع و پرستش این صورت‌ها برخلاف مذهب آریان‌های ایرانی و زرتشت بوده و با این حال اردشیر دوم صورت مِهر و ناهید را ساخته پس معتقدات بابلی‌ها و ایلامی‌ها در مذهب شاهان هخامنشی اثر کرده و مذهب آن‌ها را آلوده به خرافاتی نموده بود. (۵۳)

کوروش و میترائیسم و مهرپرستی

اعتقادات شخصی کوروش

تحقیقاتی فراگیر، هم در میان مورّخین کشورمان و هم در میان خاورشناسان، به بررسی مذهب و اعتقادات شخصی کوروش کبیر اختصاص یافته و نظرات گوناگونی نیز در این خصوص ابراز شده است که شرح و بسط تمامی آن‌ها و بیان ادلّه‌ی مذکور در این تحقیقات در این مختصر نمی‌گنجد. در این‌جا تنها به اجمال به برخی از این آراء اشاره می‌شود.

به بیان لمب (۵۴)، کوروش با پیروان زردشت که بیشتر در مشرق ایران منتشر بودند قبل از اواسط سنّش برخورد نکرده بود و لذا محتمل است که کوروش مانند آریایی‌های قدیم مشرک بوده باشد. (۵۵) جناب باستانی پاریزی به تردید محقّقین در خصوص زردشتی بودن کوروش اشاره نموده و خود ایشان نیز کوروش را آناهیتاپرست دانسته است. (۵۶) بویس (۵۷) در مقاله‌ای با عنوان «مذهب کوروش کبیر» (۵۸) ضمن بیان اختلاف‌نظرهای موجود در خصوص اعتقادات کوروش، شواهدی را گردآوری نموده و بر آن اساس کوروش را زردشتی می‌داند. او در پاسخ به محتوای شرک‌آمیز الواح بابلی و استوانه کوروش نیز به این موضوع اشاره کرده که این متون به‌دست کاهنان بابلی تدوین شده و لذا انعکاس‌دهنده مذهب حقیقی کوروش نیست. (۵۹) کورت نیز بر این باور است که متون بابلی به هیچ‌وجه چیزی از اعتقادات شخصی کوروش را مکشوف نمی‌کند، چرا که اساساً این متون موافق با خواست مخاطبان آن تهیه شده است. (۶۰)

دریایی ضمن اشاره به ابهامات موجود در خصوص مذهب مزداگرایی در میان پادشاهان نخست هخامنشی، اسناد مختلف و گاه معارض موجود در رابطه با مذهب کوروش را ارائه کرده است. به بیان او، شناخته‌شده‌ترین دختر کوروش آتوسا نام داشته که‌این نام با سنّت مزدایی و آیین زردشت مرتبط است. هم‌چنین در آرامگاه کوروش پیکر شاه با زمین – که مقدّس است – تماس پیدا نکرده که شاید نشان از متابعت او از آیین زردشت باشد. با این حال، دریایی شواهدی از احترام کوروش به میترا را نیز ذکر کرده است. تصویر یک گل نیلوفر در ورودی آرامگاه کوروش می‌تواند نشانه‌ای از ارتباط او با میترا ایزد مهم پیش از زردشت که بعدها به آیین مزدایی راه یافت تلقّی گردد.

شواهد دال بر احترام کوروش به میترا بدین‌جا منحصر نشده و گزارش کتزیاس مبنی بر قربانی‌کردن اسب از سوی کمبوجیه برای پدرش کوروش نیز نشان از یک آیین هند و ایرانی دارد. گزنفون و هرودوت هم در شرح فتح بابل و رژه سلطنتی کوروش، به قربانی‌کردن اسب برای خوشید (میترا) اشاره نموده‌اند. دریایی پس از اشاره به تمامی این گزارش‌ها، نتیجه‌ای مشابه با کورت به‌دست داده و اذعان کرده که آگاهی‌های ما از عقاید شخصی کوروش بسیار اندک است. (۶۱)

در جمع‌بندی آراء محققین مختلف در رابطه با مذهب کوروش باید گفت که دانسته‌های ما از آیین کوروش به‌اندازه‌ای نیست که بتوان در این خصوص اظهارنظر قطعی و یقینی نمود. شاید کوروش از پیروان آیین زردشت بوده، اما نشو و نمای او در محیط چندفرهنگی انشان که در مجاورت بین‌النهرین قرار داشته، زمینه‌ی مساعدی را برای تسامح او در برابر مشرکین فراهم آورده باشد. می‌دانیم که از کوروش کبیر کتیبه‌ی جامعی چون بیستون، به زبان پارسی باستان و برای مخاطبان پارسی به‌جا نمانده است. شاید اگر چنین سندی موجود بود می‌دیدیم که کوروش هم‌چون داریوش اول، اهورامزدا را ستوده، لیکن درست همانند داریوش، در برابر مخاطبان بابلی، مردوک را خدای خود دانسته است. با این حال تمامی این گزاره‌ها در حد احتمال باقی مانده و قطعیت ندارند.

به‌خلاف عدم قطعیّت در ارتباط با آیین شخصی کوروش، در مسأله‌ی تطبیق او با ذوالقرنین می‌توان اظهارنظر قطعی نمود. زیرا گزارش‌های متواتر تاریخی نشان از تسامح او در قبال ادیان باطل داشته و همین امر ذوالقرنین بودنِ کوروش را ناممکن می‌سازد. در واقع حتی اگر زردشتی بودن کوروش را بپذیریم، باز هم به توفیقی برای انطباق کوروش کبیر و ذوالقرنین دست نیافته‌ایم. مسأله مهم در این بحث، سیره یک فرمانروا است، نه مذهب او. ای بسا پادشاهان مسلمانی که در تاریخ ایران به سلطنت رسیده و مرام و مسلک آنان به دور از آیین مسلمانی بوده است. در نتیجه می‌بایست روش زندگی پادشاهان با حاکمی الهی چون ذوالقرنین سنجیده شود، نه مذهبی که صرفاً اقرار به متابعت از آن دارند.

نتیجه آن‌که تلاش برای اثبات زردشتی بودن کوروش در انطباق او با ذوالقرنین راه‌گشا نخواهد بود، چه پادشاهانی چون داریوش و خشایارشا، که زردشتی بودن ایشان قطعی است گاه مبادرت به اعمالی نموده‌اند که از یک حاکم الهی پذیرفتنی نیست. بنابراین کوروش کبیر که زردشتی بودنش تنها محتمل بوده و اثبات نشده است نیز به طریق اولی از چنین خطاهایی مصون نیست.

در این‌جا مباحث مربوط به معتقدات کوروش را با ارائه‌ی یک روش مناسب که می‌تواند در بررسی اقوال تاریخیِ متناقض، سودمند واقع شود، به پایان می‌بریم.

میترا و آناهیتا

رویّه‌ی صحیح در مواجهه با معارضات تاریخی

به‌طور کلّی حصول نتیجه‌ی صحیح در برخورد با گزارش‌های تاریخی متناقض، در گرو تنبّه به یک اصل عقلی است که دین اسلام نیز بر آن صحّه گذاشته و آن «اخذ محکمات، و توجیه متشابهات با استناد به محکمات» است.

به‌طور کلی رویکردی در توجیه و تفسیر متشابهات پذیرفته است، که به نفی و تخطئه‌ی محکمات منجر نشود که در این‌صورت راه را به خطا رفته‌ایم. آن‌چه در بحث حاضر یعنی بررسی اعتقادات کوروش، از محکمات به‌شمار می‌آید، متواترات تاریخی و اصول تخطّی‌ناپذیر اسلام مبنی نفی شرک است. کسانی که کوروش کبیر را مابازاء تاریخی ذوالقرنین می‌دانند، یا باید مسلّمات تاریخی مبنی بر تکریم عقاید انحرافی از سوی کوروش را منکر شده و یا اصول اعتقادی اسلام مبنی بر قبح شرک را نفی نمایند و این چیزی جز نفی محکمات نیست!

اشاره شد که جناب ابوالکلام شواهدی را ارائه نموده‌اند تا ثابت کنند که کوروش هخامنشی همان ذوالقرنین قرآن است؛ بخش‌هایی از اسفار یهود و تندیسی که در مشهد مرغاب یافت شده و جناب ابوالکلام مدعی است که متعلق به کوروش است، از شواهدی است که ایشان در جهت اثبات مدعای خود از آن بهره جسته‌اند. لیکن بر محقّقین پوشیده نیست که میزان حجیّت مطالب مندرج در اسفار یهود، صحّت انتساب تندیس مذکور به کوروش، زردشتی بودن او، ساخته شدن سد داریال توسط او و مطالب دیگری از این دست، همگی محل تردید بوده و صاحب‌نظران در آن اختلاف دارند.

به بیان دیگر، تمامی این موارد از متشابهات بحث به‌شمار می‌آیند و می‌بایست به‌گونه‌ای مورد استناد قرار گیرند که محکمات را تخطئه نکنند. جناب ابوالکلام با استناد به اسفار یهود و با مجموعه‌ای از گمانه‌زنی‌ها در رابطه با مذهب کوروش و نیز با تمسّک به تعداد دیگری از امور متشابه نظریه‌ی خود را بسط داده‌اند، غافل از آن‌که اگر نظریه‌ی ایشان را که بر پایه‌ی متشابهات بنا شده است بپذیریم، یا باید قبح شرک و ترویج عقاید خرافی را انکار کنیم و یا متواترات تاریخی مبنی بر تکریم مذاهب انحرافی از سوی کوروش کبیر را منکر شویم و این به تصریح ادلّه‌ی عقلی و نقلی طریقی است باطل که ما را به سرمنزل مقصود نمی‌رساند.

اما در صورتی که به محکمات تکیه نماییم، حتی اگر نتوانیم تمامی سوالات خود در رابطه با متشابهاتِ بحث را پاسخ دهیم (برای مثال درنیابیم که کوروش زردشتی بوده یا نه و یا مطالبی که در رابطه با کوروش در اسفار نقل شده تا چه حد صحت داشته است) باز هم نتیجه‌ی نادرستی را به‌دست نیاورده‌ایم.

ادامه دارد… ذوالقرنین و کوروش

نویسنده: احسان روحی / با تلخیص اندیشکده مطالعات یهود

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
(۱) «مذهب کوروش بزرگ»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۲۳
(۲) این فرض جناب ابوالکلام که یهودیان هرگز لب به ستایش مشرکین نگشوده‌اند نیز خلاف واقع است. در آینده ضمن بررسی متون مقدس اهل کتاب خواهیم دید که یهودیان مدایح فراوانی را نثار اسکندر مقدونی کرده‌اند که به تصریح مستندات متواتر تاریخی، پادشاهی مشرک، سفّاک و به دور از سجایای اخلاقی بوده است!
(۳) کوروش کبیر (ذوالقرنین)، ص۱۸۲
(۴) همان.
(۵) همان.
(۶) همان، ص۲۱۲
(۷) همان، ص۲۳۷
(۸) همان، ص۲۵۰

(۹) E-sagil

(۱۰) «قالب، زبان و محتوای استوانه کوروش»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۴۰
(۱۱) همان، ص۴۰-۴۲
(۱۲) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷

(۱۳) Kuhrt, “The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy”, pp. 87-8

(۱۴) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷
(۱۵) E-sagil و E-zida نام دو معبد از معابد بزرگ بابل بوده است.
(۱۶) «مذهب کوروش بزرگ»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۱۱

(۱۷) Sin
(۱۸) Kuhrt, “The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy”, p. 89

(۱۹) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۴۲۵ و کوروش کبیر (ذوالقرنین)، ص۸۴

(۲۰) Frye, The History of Ancient Iran, p. 95

(۲۱) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۴۴۲
(۲۲) همان، ص۴۴۶

(۲۳) Frye, The History of Ancient Iran, p. 95; Shahbazi, “The Achaemenid Persian Empire (550-330 BCE)”, p. 123

(۲۴) تاریخ هرودوت، ج۱، ص۲۸۰
(۲۵) کوروش‌نامه، ص۲۰۵
(۲۶) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۴۷۶

(۲۷) Shahbazi, “The Achaemenid Persian Empire (550-330 BCE)”, p. 125

(۲۸) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۳۹۱

(۲۹) Shahbazi, “The Achaemenid Persian Empire (550-330 BCE)”, p. 123
(۳۰) Pactyes
(۳۱) Briant, From Cyrus to Alexander: a history of the Persian Empire, pp. 37-8

(۳۲) «ذوالقرنین در قرآن و کتب عهد عتیق»؛ به‌نقل از پایگاه مقالات مؤسسه نور

(۳۳) Boyce, Mary, “The religion of cyrus the great.” Achaemenid History III, eds. A. kuhrt and H. sancisi-Weerdenburg 1531, 1988, p. 29
(۳۴) Kuhrt
(۳۵) Stolper

(۳۶) «قالب، زبان و محتوای استوانه کوروش»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۳۹
(۳۷) همان، ص۴۴

(۳۸) Frye, The History of Ancient Iran, p. 94

(۳۹) «ذوالقرنین در قرآن و کتب عهد عتیق»؛ به‌نقل از پایگاه مقالات مؤسسه نور
(۴۰) کوروش کبیر (ذوالقرنین)، ص۲۲۴
(۴۱) بحارالانوار، ج۳، ص۲۴۴
(۴۲) تاریخ ایران، ج۱، ص۱۹۷
(۴۳) تاریخ تمدن، ص۴۰۹
(۴۴) استوانه کوروش، سطر ۱۲
(۴۵) اشعیاء، باب۴۲، آیه۲۸، ۴۴-۱ / ۴۵
(۴۶) «مذهب کوروش بزرگ»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۲۴
(۴۷) همان، ص۲۳
(۴۸) «کوروش بزرگ»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۱۵

(۴۹) Kuhrt, “The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy”, p. 94
(۵۰) Ibid, pp. 93-4

(۵۱) تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص۷۸
(۵۲) همان.
(۵۳) تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳

(۵۴) Lamb

(۵۵) کوروش کبیر (به قلم هارولد لمب)، ص۳۷۶
(۵۶) کوروش کبیر (ذوالقرنین)، ص۲۵۰

(۵۷) Boyce
(۵۸) Religion of Cyrus the Great
(۵۹) Boyce, Mary, “The religion of cyrus the great.” Achaemenid History III, eds. A. kuhrt and H. sancisi-Weerdenburg 1531, 1988, pp. 15. 31
(۶۰) Kuhrt, “The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy”, p. 89

(۶۱) «مذهب کوروش بزرگ»، کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران، ص۲۱-۲۷

منبع: کتاب «در جستجوی ذوالقرنین»؛ نوشته: «احسان روحی»، نشر «نگاه معاصر»، چاپ اول، ۱۳۹۷.

ذوالقرنین و کوروش ، ذوالقرنین و کوروش

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

ذوالقرنین و کوروش ، ذوالقرنین و کوروش

ذوالقرنین و کوروش ، ذوالقرنین و کوروش

همچنین ببینید

نظام بانکداری یهودی در پادشاهی کوروش و هخامنشیان

نظام بانکداری یهودی در پادشاهی کوروش و هخامنشیان

بانکداران یهودی، شامل بانک اگیبی و پسران و بانک مورشو و پسران در طول فعالیت خود، تمام قدرت پولی منطقه را در دوران پادشاهی هخامنشیان در اختیار داشتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 + 10 =