میرزا کریم خان رشتی چهرۀ مرموز تاریخ معاصر ایران

میرزا کریم خان رشتی چهرۀ مرموز تاریخ معاصر ایران (۲)

اینتلیجنس سرویس و نهضت جنگل / میرزا کریم خان رشتی

در چنین شرایط حساس سیاسی، که اینتلیجنس سرویس به شدت درگیر توطئه‌ها و تحریکات سیاسی ـ اطلاعاتی در ایران است، حادثه‌ای عجیب و نا‌منتظر رخ داد: سقوط تزاریسم در فوریه ۱۹۱۷ و متعاقب آن پیروزی انقلاب بلشویکی در نوامبر (اکتبر) در روسیه، تحولات جدید جهانی بر اوضاع داخلی ایران تأثیر گذارد و استعمار بریتانیا هراسان از خطر توسعه‌ی بلشویسم توجه اصلی خود را به ایران و نهضت‌های انقلابی آن در خراسان و آذربایجان و فارس و به‌ویژه گیلان معطوف داشت. گیلان از دو نظر واجد اهمیت بیش‌تر بود: نخست، به دلیل عمق و همگانی بودن نهضتی که به رهبری میرزا کوچک‌خان جنگلی آغاز شده و به خاطر قرب مسافت می‌توانست هر آن دولت مرکزی نابسامان و فروپاشیده را در تهران در معرض تسخیر انقلابیون جنگل قرار دهد؛ دوم به دلیل هم‌جواری با روسیه و ارتباطات نزدیک انقلابیون جنگل با قفقاز. در نتیجه طرح ایجاد یک «کمربند فولادین» پیرامون بلشویسم و لاجرم یک دیکتاتوری قدرتمند نظامی در ایران، در «وایت هال» لندن برنامه‌ریزی شد. بدیهی است که در اجرای این طرح اینتلیجنس سرویس دارای جایگاه اصلی بود.

اینتلیجنس سرویس در خطه گیلان از شبکه کارآمد و منتفذی برخوردار بود که در رأس آن میرزا کریم‌خان رشتی قرار داشت. میرزا کریم‌خان و برادرش، سردار محیی، نه تنها نسبت به اوضاع منطقه شناخت کافی داشتند، بلکه زمانی خود در رأس «کمیته ستار» آغازگر نهضت مشروطه در گیلان بوده و میرزا کوچک‌خان و سایر انقلابیون ساده‌دل جنگل در صفوف قشون آن‌ها حضور داشته و حتی در زمان کودتای ۱۳۲۹ ق. ناصرالملک قراگوزلو در تبعید محترمانه قم همراه آنان بوده است. (۱) مرحوم فخرائی در گزارش مستند خود اطلاع می‌دهد که در همان زمان نیز روحیات میرزا کوچک‌خان، که آرمان‌های اصیل و والایی را در سر می‌پرورانید، با پندار و کردار مجاهد نماهایی که بر گرده‌ی نهضت سوار شده بودند هم‌خوانی نداشت:

میرزا مردی زودرنج و حسّاس بود. کما این‌که بعد از فتح قزوین به علت کارهای خلاف قاعده که بعضی از مجاهدین سر می‌زد معترضانه به رشت برگشت، لیکن میرزا کریم خان رشتی (خان اکبر)، که آن وقت ریاست کمیته ستار را به عهده داشت او و مجاهدین همراهش را با استمالت فراوان برگردانید… میرزا کوچک خان در دوران اقامت تهران از کارهای ناهنجار برخی از مجاهدین افسرده شد، حتی با عبدالحسین‌خان معزالسلطان که بعد از فتح تهران لقب سردار محیی گرفت و نمی‌خواست یا نمی‌توانست از اعمال مجاهدین جلوگیری نماید، قطع رابطه کرد و با آن که در نهایت عسرت می‌زیست از پذیرفتن کمک‌های مادی سردار امتناع می‌ورزید. (۲)

میرزا کوچک خان جنگلی

میرزا کوچک‌خان جنگلی رحمةالله‌علیه

در چنین شرایطی که نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک‌خان خطری جدّی برای مطامع بریتانیا محسوب می‌شد، در سال ۱۳۳۸ق. ۱۹۱۹م. در تهران شاهد پیدایش سازمانی سرّی و توطئه‌گر هستیم، که به «کمیته آهن» یا «کمیته ‌زرگنده» شهرت دارد. ظاهراً در رأس «کمیته زرگنده» سیدضیاءالدین طباطبائی، مدیر روزنامه رعد قرار داشته؛ روزنامه‌نگار جوانی که از آغاز دوره مشروطه (۱۳۲۷ق.) با های و هوی آزادی‌خواهی پرچم «ناسیونالیسم» خود را عَلَم کرده و با شعارهای تند علیه اشرافیت حاکم برای خود وجهه می‌اندوخت و مدتی بعد به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین عوامل سیاسی استعمار بریتانیا در صحنه سیاست ایران شناخته شد. در میان اعضای کمیته، نامِ آشنایِ میرزا کریم خان رشتی را می‌بینیم که با توجه به پیشینه‌ی عجیب او می‌توانیم وی را هدایت‌گر اصلی و مغز متفکر «کمیته زرگنده» بدانیم.

یحیی دولت‌آبادی می‌نویسد:

مدیر رعد [سیدضیاء] در خانه ییلاقی خود که نزدیک سفارت انگلیس اما در زرگنده است کمیته‌ای تشکیل داده مرکب از جمعی از ایرانیان و از ارامنه دوست و همفکر و خیال خود در سیاست داخلی و خارجی. این کمیته مخفی است، ولی نگارنده دورادور به‌واسطه نزدیکی جایگاه ییلاقیم به خانه مزبور و به سبب شناسایی اشخاصی که به آن خانه روز و شب آمد و شد دارند… بر جریان این کار آگاه هستم… بعضی از اعضای حوزه مزبور در قلهک و زرگنده منزل ییلاقی دارند، مانند میرزا محمودخان مدیرالملک [محمود جم] رئیس انبار ارزاق، دکتر منوچهرخان طبیب ژندارمری، میرزا موسی‌خان رئیس خالصجات، مسعودخان سرهنگ ژاندارمری. جمعی هم از تهران می‌آیند و می‌روند مانند ملک‌الشعراء بهار خراسانی، میرزا کریم‌خان گیلانی، دکتر مودب‌الدوله کرمانی، سیدمحمد تدیّن ‌بیرجندی، اپیکیان ارمنی و غیره… بالجمله کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس است در تهران در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد… یک جمع از معروفین به وطن‌خواهی، که بیش‌تر آن‌ها مهاجرین محرم ۱۳۳۴ هـ. هستند، به دستیاری آقا میرزا محمدصادق طباطبائی اعتدالی سابق و دوستان او حوزه‌ای تشکیل داده [و] به [دلیل] خصوصیت شخصی با مدیر کمیته زرگنده به این جمعیت مربوط و در کارها تا یک اندازه با آن‌ها شرکت می‌نمایند. این جمع از مسلک پیش خود دست برداشته خود را اکنون سوسیالیست می‌خوانند تا به این عنوان بتوانند بلشویک‌ها را فریب بدهند، در صورتی که عنوان سوسیالیستی به بعضی از آن‌ها به هیچ‌وجه مناسبت ندارد. (۳)

توضیحات فوق مشخص می‌سازد که «کمیته زرگنده» با چنین ترکیب باز، یک شبکه سیاسی بوده که اینتلیجنس سرویس در پوشش آن، رجال گوناگون را مؤتلف می‌ساخته و استراتژی خود را پیش می‌برده است. لذا، می‌توانیم «کمیته زرگنده» را یک کانون توطئه‌گر بدانیم که مجری طرح‌های سرویس اطلاعاتی انگلستان بوده است. ما کاملاً محقّیم ادعا کنیم که میرزا کریم خان رشتی ارتباطات این کمیته را با اردشیر ریپورتر برقرار می‌کرده و طرح‌های اینتلیجنس سرویس را به آن انتقال می‌داده است؛ هرچند سیدضیاء از طریق حبیب‌الله ‌رشیدیان دارای ارتباط موازی با وزارت خارجه انگلیس (نرمان وزیرمختار بریتانیا در تهران) نیز بوده است. (۴)

میرزا کریم‌خان رشتی در جوانی

میرزا کریم‌خان رشتی در جوانی

چنان که اسناد تاریخی گواهی می‌دهند، «کمیته زرگنده» دارای ۲ کارکرد اصلی بوده است: «سرکوب نهضت جنگل» و «استقرار یک دیکتاتوری آهنین در ایران».

سناریویی که برای سرکوب نهضت جنگل پیاده شد، تصویر یک طرح کامل و پیچیده اطلاعتی را نشان می‌دهد که پیش از این در ماجرای «کمیته ستار» و در خرابکاری علیه «دولت آزاد ایران» با‌ آن آشنا شدیم:

ایجاد شبکه قلابی با نقاب انقلابی‌گری و افراطی‌گری، (۵) نفوذ در صفوف نهضت و تلاش برای به‌دست گرفتن رهبری آن و در صورت عدم موفقیت در این امر خرابکاری و توطئه‌گری.

طرح ایجاد شبکه‌های قلابی، که در سرویس‌های اطلاعاتی غرب به عنوان بخشی از «استراتژی فریب» آموزش داده می‌شود، در چند دهه بعد زیربنای پیچیده‌ترین عملیات خرابکارانه اینتلیجنس سرویس را در همه نهضت‌های انقلابی تشکیل داد، در جنگ جهانی دوم با نام‌ «عملیات صلیب دوبله» بارها‌ آزموده شد و در دهه‌های ۱۹۵۰ـ۱۹۶۰ میراث غنی تجارت آن در اختیار «آژانس مرکزی اطلاعات» آمریکا (سیا) قرار گرفت. گفتنی است که کمونیست‌‌های روسیه نیز در کوران عملیات «چکا» در دهه ۱۹۲۰ به‌تدریج با «استراتژی فریب» آشنا شدند و در دهه ۱۹۳۰ با نام «عملیات تراست» با موفقیت آن را علیه مهاجرین روس در اروپا و آمریکا پیاده کردند. (۶)

دولت‌آبادی نحوه‌ی اجرای این طرح را توسط میرزا کریم خان رشتی علیه نهضت جنگل چنین فاش می‌سازد:

خلاصه چیزی که در این وقت انگلیسیان را در ایران مشّوش و شاه و دولتیان را مضطرب دارد. وقایع گیلان است و ترس این‌که میرزا کوچک‌خان و مجاهدین رو به تهران بیایند. ولی انگلیسیان در این وقت تدبیری می‌کنند که تا مدتی بعد کسی به حقیقت آن پی نمی‌برد و آن این است که:

یک قوه ملی به دست متموّلین گیلانی ضد میرزا کوچک خان به تقلید همان قوه مجاهدین… می‌سازند تا این قوه عملیات قوه‌ی وارد شده را خنثی کرده میان رؤسای آن‌ها اختلاف کلمه و نفاق بیندازد و از ارتکاب فجایع هم دریغ نکند تا اسباب انزجار گیلانیان بی‌طرف از عنوان بلشویکی بگردد و اگر بشود میرزا کوچک خان را هم که مبغوض آن‌هاست و یک قوه ایرانی ثابت قدمی است، محو بسازند.

بدیهی است خوانین و ملاکین بزرگ گیلان مانند فتح‌الله‌خان سردار منصور [سپهدار رشتی]، که در کابینه وثوق‌الدوله وزیر جنگ بوده است و علاقه بسیار او در گیلان به دست مجاهدین افتاده و سردار معتمد [گیلانی] و سردار محیی و غیر این‌ها، چه از بابت ضدیّت با میرزا کوچک‌خان و چه از بابت علاقه شدید به محو شدن قوه‌ی متجاسرین بهتر اسباب بوده‌اند.

سردار محیی… که… پس از حوادث مهاجرت [دولت «ایران آزاد»] و بعد از انقلاب روسیه گاهی در تهران و گاهی در گیلان بی‌تکلیف امرار حیات می‌کرده است، در این وقت با ارتباط به «کمیته زرگنده» چنان که احتمال داده می‌شود با دستور مخفی، به گیلان رفته با برادر کوچک خود [میرزا کریم خان رشتی] بی‌آن‌که کسی معترض آن‌ها بشود چندی در رشت می‌مانند و خود را بلشویک می‌خوانند و از این‌جا بلشویک مصنوعی به گیلان شروع می‌شود. بلشویک شدن اشخاصی که این جامه به اندام آن‌ها به هیچ‌وجه برازندگی ندارد و باورکردنی نیست البته از روی سیاست و خارج از عادت است. خصوصاً که دیده می‌شود دست سیاست بیگانه به توسط کمیته زرگنده از آستین همین بلشویک ساختگی در گیلان آمده رل بزرگی بازی می‌نماید. بلی، انگلیسیان با همین دست میانه میرزا کوچک‌خان و سردستگان مجاهدین تازه وارد شده از قبیل احسان‌الله خان و غیره را برهم زده، شعله آتش ریاست جمهور میرزا کوچک‌خان را هنوز درست برافروخته نشده خاموش می‌کنند.

میرزا کوچک‌خان نه می‌توانست با تندروی شدید رفقای مجاهدنمای تازه وارد شده‌ی خودش کاملاً موافق باشد، چنان که پیش از این اشارت رفته، و نه از بلشویک مصنوعی گیلان، که با زور و زر و نفوذ اشرافی خوانین و متموّلین درجه اول گیلان [خانواده اکبر] خودنمایی کرده است، مقاومت کند؛ خاصه که مجاهدنماها هم آلت دست این قوه‌ی ساختگی شده باشند. کاری که توانسته است بکند این بوده که به جایگاه خود در جنگل بازگشت نماید. این است که هرچه توانسته از اسلحه و ملزومات جنگی و پول بردارد برداشته به جای خود برگشته است، بی‌آن‌که مخالفین وی توانسته باشند او را گرفتار سازند. و این با اوضاع جاری رشت خصوصاً در مقابل بلشویک‌های مصنوعی کار آسانی نبوده است.

خلاصه این‌که، میرزا کوچک‌خان می‌رود و مانعی که در پیش پای احسان‌الله‌خان و رفقای قفقازی و ایرانی او بوده است برطرف می‌شود و بلشویک ساختگی گیلانی بی‌مانع می‌توانند به دست او [احسان‌الله خان] به مقاصد سیاسی و ضد بلشویکی خود رسیده، نقشه‌ای را که مأمور اجرای‌ آن هستند عملی نمایند. و شاید احسان‌الله خان که سال‌هاست در کسوت مجاهدین و آزادی‌خواهان است و در این راه رنج و تعب بسیار کشیده، از روی حرص به دریدن پرده‌های استبدادی، مسلک معتدل میرزا کوچک‌خان را پسند نکرده باشد و به واسطه دور بودن از سیاست و ندیدن دست‌های قوی که بر ضد میرزا کوچک‌خان از آستین‌های خارجی و داخلی درآمده و پی‌نبردن به نقشه‌های تودرتویی که می‌خواهند به دست او اجراء کنند، فریب خورده باشد.

به هرحال قوه‌ی بلشویک‌نمای افسادکننده، بعد از دوری جستن میرزا کوچک‌خان فوراً و جداً به اجرای نقشه خویش می‌پردازد. سردار محیی و برادرش [میرزا کریم‌خان رشتی] رخت سربازی بلشویکی در بر نموده در برداشتن قدم‌های سریع بلشویکی از هیچ کمونیست‌نمای شرور عقب نمی‌مانند… (۷)

نقش میرزا کریم‌خان رشتی به‌عنوان مجری اصلی عملیات توطئه‌گرانه علیه نهضت جنگل در سایر مآخذ معتبر موجود نیز ثبت است. مرحوم فخرائی، که بی‌شک اعتبار کنونی نهضت جنگل مرهون قلم آن بزرگوار است و اگر او نبود امروز تاریخ جنگل و یاد سردار مظلوم آن در پوشش تحریف‌های مورّخین خود فروخته به دست ما می‌رسید، به صراحت می‌نویسد:

میرزا کریم‌خان رشتی که در واقعه‌ی مشروطیت از سرجنبانان متنفّذ به‌شمار می‌رفت و ملاکین درجه‌ی اول گیلان مانند سردار معتمد [پدر حسن اکبر] و سپهدار [فتح‌الله اکبر] و حاجی سیدرضی و جز این‌ها از نامبرده حساب می‌بردند، این‌بار نیز پیش‌قدم شد، اما چون مرد زیرک و عاقل و سیاست‌مدار بود، علناً وارد میدان مبارزه نگردید و به عادت همیشگی خود دیگران را آلت فعل نموده و خود در پشت‌پرده‌ی استتار به انتظار نشست. (۸)

«آلت فعل» میرزا کریم خان رشتی دو چهره‌ی ماجراجویی است که پیش‌تر با ‌آن‌ها آشنا شدیم؛ برادر بزرگ او «سردار محیی» و «احسان‌الله خان دوستدار».

عبدالحسین خان معزالسلطان سردار محیی

عبدالحسین خان معزالسلطان – سردار محیی

داستان «کودتای سرخ» احسان‌الله‌خان و سردار محیی علیه انقلابیون مسلمان جنگل داستان آشنایی است و در این‌جا مجال ورود در این بحث نیست. تنها باید افزود که عملیات گسترده اینتلیجنس سرویس علیه نهضت جنگل، که در آن مأمورین برجسته‌ای چون کاپیتان نوئل و میجر اوکشوت (۹) شرکت داشتند، در اسناد تاریخی تصریح شده است. مرحوم فخرائی در اثر ارزشمند خود، «سردار جنگل»، اطلاعاتی ارائه می‌دهد که بیانگر آشنایی مأمورین شوروی با برخی مسائل پس پرده است:

یکی از تصمیمات مخالفین، اعزام حاجی احمد کسمائی با یک عده افراد مسلح از طهران به گیلان بود. تصمیم دیگر فرستادن میرابوطالب و رحیم شیشه‌بر، که هردو از سرشناسان مشروطیت گیلان بودند. اینان مأموریت داشتند که با فکر و نقشه سردار محیی و قوه اجرایی حاجی احمد و سیدجلال چمنی… با جنگل در آویزند و پیشوایش را به هر تقدیر از صحنه انقلاب گیلان براندازد… سردار محیی در بحبوحه انقلاب مشاور احسان[الله‌خان] شد و او را به اتخاذ تصمیمات بی‌رویه وامی‌داشت تا جایی که مصادره اموال مردم بدون اجازه او صورت می‌گرفت و او بود که احسان را در کینه‌توزی و عنادورزی ترغیب می‌نمود… در هرحال ورود حضرات را محافل مطلع در این موقع باریک به نقشه میرزا کریم خان رشتی مربوط می‌دانستند و یکی از محافل شخص فرماندهی قوای سرخ، گیکالو بود که حدس خود را در این زمینه به رئیس دفترش، حسن مهری، اظهار داشته بود. گیکالو با دستورهای رمزی که از مقامات شوروی دریافت می‌داشت حوادث جاری و یا در شرف وقوع با شمّ سیاسی و نظامیش تجزیه و تحلیل می‌کرد و روابط علت و معلومی‌شان را کشف می‌نمود.

گیکالو بعد از استحضار از‌ آمدن حاجی احمد به شهسوار همراه ۶۰ تن افراد مسلح، دستور داد او را دستگیر نموده به رشت بیاورند و نفراتش را کلاً خلع سلاح کنند. احسان[الله خان] که هیچ‌گاه تمایلی به ملاقات حاجی احمد نشان نمی‌داد [و] حتی حاضر بود دستور بدهد او را از درد زندگی راحت کنند، با کمال تعجب در رشت از وی ملاقات نمود. چه گفت‌وگویی بین‌ آن‌ها ردوبدل شد بر ما پوشیده است. همین‌قدر معلوم است که یک روز بعد از ملاقات احسان و حاجی احمد، پیامی از میرزا رسید که پرسیده بود: «چه رمزی زیر سر این بازگشت نهفته است؟» معلوم شد نخست‌وزیر ایران، سیدضیاءالدین طباطبائی به توصیه میرزا کریم خان رشتی مأموریت این چند نفر را تصویب کرده و وجه کافی را در اختیارشان گذارده است. (۱۰)

دامنه‌ی نفوذ و اعمال نفوذ اینتلیجنس سرویس در بلشویک‌های گیلان و خرابکاری مشترک آنان علیه نهضت جنگل در حدّی است که در سال ۱۹۲۰م. عبدالحسین نعیمی، مأمور مخفی اینتلیجنس سرویس، در نخستین کنگره حزب کمونیست ایران شرکت کرد. تقی شاهین، به نقل از مجله انترناسیونال کمونیستی (شماره۱۴، مسکو، نوامبر ۱۹۲۰) می‌نویسد:

عبدالحسین نعیمی نماینده «کمیته آزادکننده ایران» پیام تبریک کمیته را به کنگره خواند. کمیته آزاد کننده ایران در نامه خود بعد از تبریک گفتن افتتاح نخستین کنگره حزب کمونیست، آمادگی خود را برای فعالیت مشترک با کمونیست‌ها اعلام داشت. نامه از طرف احسان‌الله خان رئیس کمیته امضاء گردیده بود. (۱۱)

احسان الله خان دوستدار نفوذی بهاییت در نهضت جنگل

احسان‌الله‌خان دوستدار نفوذی بهاییت در نهضت جنگل

معمولاً تمایل محقّقین در بررسی نهضت جنگل این بوده که به علت فقدان دلائل کافی، حرکات مشکوک احسان‌الله خان را به تندروی و افراطی‌گری او نسبت می‌دهند و ظاهراً میرزا کوچک‌خان نیز چنین برداشتی از او داشته است. میرزا کوچک‌خان در نامه مورخ ۱۷ نوامبر ۱۹۲۱ به حیدر عمواوغلی هرچند هوشیارانه و به صراحت سردار محیی را «خائن» می‌خواند، مع‌هذا احسان‌الله‌خان را به چنین صفتی منتسب نمی‌سازد و تنها او را «یک آدم الکلی که تمام مشاعر خود را از دست داده» و واجد صفات منفی دیگر از این دست معرفی می‌کند. (۱۲)

دولت‌آبادی نیز، همان‌گونه که دیدیم، احسان‌الله‌خان را فریب‌خورده‌ی میرزا کریم خان رشتی و سردار محیی می‌داند که به علت «حرص» در ماجراجویی و «دور بودن از سیاست» نقشه‌های «تودرتوی» انگلیس و «دست‌های قوی خارجی و داخلی» پشت‌پرده را علیه میرزا کوچک‌خان ندید و به دام آنان افتاد.

ماهیت مشکوک احسان‌الله‌خان هرچه باشد، در این تردید نیست که حرکت ‌او، «کمیته نجات ایران» و جناح چپ نهضت جنگل یک حرکت ساخته و پرداخته سرویس اطلاعاتی بریتانیا بوده است. بیهوده نیست که در دهه بعد، گ.پ.او ـ سازمان امنیت شوروی ـ در هیستری جاسوس‌یابی خود به جان مهاجرین ایرانی افتاد و اکثریت مطلق آنان را به‌عنوان «مأمور اینتلیجنس سرویس» در زیر شکنجه به هلاکت رسانید. کمونیست‌های سرشناسی چون ابوالقاسم ذرّه، عبدالحسین حسابی، کریم نیک‌بین، (حسن فارس)، حسین شرقی، مرتضی علوی و لادبن (برادر نیما یوشیج) در سیبری مدفون شدند و تنها کسانی چون کامران آقازاده (آقایف) و امین اسدی از این مهلکه جان به در بردند که با گ.پ.او روابط نزدیک داشتند. (۱۳)

احسان‌الله خان دوستدار نفوذی بهاییت در نهضت جنگل

احسان‌الله‌خان دوستدار (ردیف بالا نفر وسط)

این پیگرد جّدی گ.پ.او علیه عوامل نفوذی اینتلیجنس سرویس در کمونیست‌های ایرانی هرقدر ناشی از جوّ پلیسی دوران استالین ارزیابی شود، مسلماً فاقد پایه و مبنای عینی نبوده است. در دهه‌های بعد کمونیست‌های ایران به وجود شبکه جاسوسی انگلیس در جنگل اعتراف کردند، ولی کوشیدند گناهان خود را مسکوت گذارند. در سال ۱۹۵۵، بهرام آقایف، وزیر کابینه «سرخ» احسان‌الله خان و بازمانده کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران گفت:

در زمان قیام، آدم‌های مشکوک از تهران، قزوین و شهرهای دیگر به رشت و انزلی می‌آمدند. حوادث بعدی نشان داد که اکثر آن‌ها جاسوس انگلیس بودند. (۱۴)

و تقی شاهین اعتراف می‌کند:

انگلیسی‌ها و حکومت تهران… یک شبکه نیرومند جاسوسی‌ در گیلان پدید آورده بودند. در اختیار این شبکه مبالغ معتنابهی پول و وسائل دیگر گذاشته شده بود. (۱۵)

مع‌هذا، این کلّی‌گویی‌ها در داوری این مورّخ کمونیست تغییری ایجاد نمی‌کند و شاهین هم‌چنان مغرضانه به تکریم سردار محیی و احسان‌الله‌خان و تکذیب سردار مظلوم می‌پردازد. او می‌نویسد:

او [میرزا کوچک‌خان] چشم دیدن نزدیکی احسان‌الله خان نسبت به کمونیست‌ها و فداکاری‌های وی در راه مبارزه [؟!] را نداشت. به‌طور کلی، کوچک‌خان علاقه‌ای به منافع توده‌های خلق نداشت[؟!]. او شخصی بود خرافاتی، عوام، سالوس و مقام‌پرست [؟!] که نمی‌توانست خود را از تأثیر زمین‌داران بزرگ [؟!] و روحانیان مرتجع [؟!] برحذر دارد…
احسان‌الله‌خان اعقادی به کوچک‌خان نداشت. او به تزلزل و سازش‌کاری کوچک‌خان وقوف داشته و بارها شاهد تغییرات موضع‌گیری‌های سیاسی او بوده است. (۱۶)

احسان‌الله‌خان دوستدار نفوذی بهاییت در نهضت جنگل

احسان‌الله‌خان دوستدار در اواخر عمر در شوروی

این مبحث را با ذکر فرجام شوم سردار محیی به پایان می‌بریم:

در پی شکست نهضت جنگل، که اصلی‌ترین عامل آن عملیات مشکوک احسان‌الله‌خان و سردار محیی بود، این دو به‌همراه کمونیست‌هایی چون ابوالقاسم ذرّه، سیدعبدالحسین حسابی و لادبن (برادر نیما یوشیج) به شوروی گریختند.

پناه‌بردن سردار محیی به شوروی نیز از پرده‌های مرموز این ماجراست. سردار محیی، که از «سرداران مشروطه» محسوب می‌شد و از متموّلین طراز اول گیلان بود و پیوندهای وی با مجامع فراماسونری و نفوذ عظیم برادرش، میرزا کریم خان رشتی که در همین زمان مشیر و مشاور رضاخان بود، در صفحات پیشین مشاهده شد، نیازی به این پناهندگی نداشت. لذا، باید علت این حرکت را به طرح اردشیر ریپورتر و سرویس اطلاعاتی انگلیس نسبت داد که تصّور می‌کرد سردار محیی، به دلیل وجهه‌ای که در انقلاب مشروطه و نهضت جنگل به‌عنوان لیدر جناح «انقلابی» و «چپ» اندوخته، خواهد توانست از طریق روابط گسترده و دیرین خود و برادرش میرزا کریم‌خان، با لنین و اُرژُنیکیدزه و استالین و نریمان نریمانوف به سطوح عالی حکومت نوپای شوروی نفوذ کند. (۱۷) مع‌هذا، و علی‌رغم این تصور اینتلیجنس سرویس، سردار محیی در سال ۱۳۰۰ ش./ ۱۹۲۱ م. در سن قریب به ۵۰ سالگی به طرزی مرموز در شوروی ناپدید شد. سیدحسن تقی‌زاده که ظاهراً از فرجام سردار محیی اطلاعاتی در دست داشته، در خاطرات شفاهی خود نحوه‌ی مرگ او را با رمز و ایهام بیان می‌کند:

معزالسطان که خیلی رشید بود و بعدها سردار محیی لقب گرفت و رفت روسیه و ناپدید شد. (۱۸)
معزالسلطان… واقعاً وجودش مغتنم و در واقع سردسته مجاهدین بود. بعدها به روسیه رفت. عاقبت معلوم نشد چه شد. (۱۹)

آیا تجسّس گیکالو [Nikolai Gikalo]، فرمانده نیروهای ارتش سرخ در گیلان، پیرامون نقش میرزا کریم خان رشتی در حوادث گیلان، که قبلاً بیان شد، توضیح‌گر فرجام مرموز سردار یحیی در شووری نیست؟ آیا سردار محیی به دلیل روابط پنهانی با اینتلیجنس سرویس توسط «چکا» دستگیر و سر به نیست نشد؟ (۲۰)

سردار محیی برادر میرزا کریم خان رشتی

میرزا کریم خان رشتی و صعود رضاخان به سلطنت

گفتیم که به تبع استراتژی جدید بریتانیا، یکی از کارکردهای «کمیته زرگنده» حرکت در جهت استقرار یک «دیکتاتوری‌ آهنین» در ایران بود. این طرح باید در دو مرحله به ثمر می‌رسید:

در مرحله نخست دیکتاتور آینده در پوشش سیدضیاء طباطبائی، روزنامه‌نگار جوان و «آزادی‌خواه» و «ناسیونالیست»، قدرت را به‌دست می‌گرفت و در مرحله دوم گام‌به‌گام به سمت استقرار یک دیکتاتوری متمرکز و قوی پیش می‌رفت. کلیات این استراتژی روشن است، ولی مشخص نیست که آیا از‌ آغاز هدف استقرار یک نظام نوین سلطنتی بوده و یا استقرار نظام جمهوری از نوع آتاتورک. به‌نظر می‌رسد که در میان مقامات وزارت خارجه انگلیس در آن زمان شکل نظام آینده چندان مشخص نبوده و شاید بیش‌تر به ماهیت استقرار یک دیکتاتوری نظامی توجه داشته و حذف شاه بی‌اراده قاجار را ضرور نمی‌دانسته‌اند. بعدها، با سیر حوادث استقرار نظام جمهوری مورد توجه لندن قرار گرفت و تنها پس از این‌که «بلوای جمهوریت» رضاخان با شکست مواجه شد، طرح استقرار سلطنت پهلوی شکل محتوم خود را یافت. از سوی دیگر، با توجه به خاطرات اردشیرجی به‌نظر می‌رسد که وی از آغاز برنامه‌ی دقیقی داشته و با پشتوانه نیرومند خود در لندن و بمبئی و با شبکه منتفذ خود در ایران سیر حوادث را به سمت تحقّق نیات «باستان‌گرایانه» خود (استقرار سلطنت «پهلوی») هدایت می‌نموده و گام به گام وزارت خارجه انگلیس را با این طرح موافق می‌کرده است.

کاندید اجرای این استراتژی، که باید حکومت مقتدر و متمرکز آینده ایران را به سود بریتانیا به دست آهنین خود گیرد، چگونه انتخاب شد؟ اسناد و خاطرات موجود نشان می‌دهد که ظاهراً در آغاز مقامات انگلیسی حاضر در صحنه، کاندید مشخصی نداشته‌اند. گویا برای اجرای کودتای ۳ حوت ۱۲۹۹ به افرادی چون امیر موثق نخجوان مراجعه شد و آنان نپذیرفتند و بالاخره رضاخان میرپنج انتخاب نهایی «وایت‌هال» بود، که کودتا را با آتریاد همدان (مرکب از ۱۲۰۰نفر) با موفقیت به انجام رسانید.

گفتیم که رضاخان ماکزیم در سال ۱۳۳۲ق./۱۹۱۳ م. در زمره چماقداران سردار محیی در کردستان حضور داشت و با شروع جنگ اول جهانی و آغاز هماهنگی میان دو قدرت متحد روس و انگلیس در سال ۱۳۳۴ ق./۱۹۱۵م. با درجه‌ی میرپنجی در رأس تیپ همدان قرار گرفت. میرزا کریم خان رشتی از این قزاق خشن شناختی کافی داشت و واسطه ارتباط مستقیم اردشیر ریپورتر، رئیس شبکه اینتلیجنس سرویس در ایران، با او در مهرماه ۱۲۹۷ ش./ اکتبر۱۹۱۷م. شد. درباره‌ی جزئیات این ارتباط در ‌آینده، در زندگی‌نامه اردشیرجی، توضیح بیش‌تر خواهیم داد.

به منظور تسهیل جریان کودتا و تضمین موفقیت کامل آن از طریق «کمیته زرگنده» فتح‌الله اکبر (سپهدار رشتی) در منصب ریاست‌الوزرایی قرار گرفت. دولت‌آبادی‌ می‌نویسد:

کمیته زرگنده، که اکنون مرکب است از طرفداران قرارداد و یک عده از دمکرات‌ها و یک جمع از اعتدالیون قدیم که حالا خود را سوسیالیست می‌خوانند و نظریات انگلیسیان را هم در تشکیل کابینه و غیره دربردارد، می‌خواهند رئیس دولتی بر سر کار ‌آورند که با مقاصد خصوصی آن‌ها همراه باشد و با اجرای قرارداد موافق یا غیرمخالف. و چون میرزا کریم‌خان گیلانی نفوذی در کمیته مزبور دارد و گیلان در دست برادران اوست و آن‌ها به فتح‌الله‌خان سپهدار گیلانی بستگی دارند، در نظر گرفته می‌شود که فتح‌الله‌خان زمامدار دولت بگردد. اما چون او هنوز مقام تصدی ریاست دولت را ندارد و مورد توجه ملیون نیست، می‌خواهند میرزا حسن‌خان مستوفی‌الممالک رئیس شود و سپهدار با یک عده دیگری را که در نظر دارند عضو کابینه او بنمایند. حتی زمزمه می‌کنند که برخلاف رسم و عادت مملکت دو نفر از اعضای معمّم کمیته را که سید ضیاءالدین طباطبائی و میرزا محمدصادق طباطبائی باشند در آن کمیته به مقام وزارت رسانیده، یکی وزیر عدلیه بگردد و دیگری وزیر معارف. و به این ترتیب رفته رفته زمام امور دولت را به دست کمیته درآورده مقاصد انگلیسیان را در اجرای قرارداد برآورند و خود نیز هریک به مقاصد شخصی برسند. انگلیسیان هم در این نقشه آن‌ها را کمک می‌نمایند. (۲۱)

مهدی بامداد نیز به صراحت می‌نویسد:

در سال ۱۲۹۹ خ. چون قرار بود که کودتا بشود، او [سپهدار رشتی] را به دستیاری میرزا کریم خان رشتی پسر عمویش که با جاهایی ارتباط کامل داشت روی کار آوردند… او در این سال نخست‌وزیر شد و وزارت کشور هم به عهده خودش بود… (۲۲)

میرزا کریم‌خان رشتی در میان‌سالی

میرزا کریم‌خان رشتی در میان‌سالی

درباره‌ی کودتای ۱۲۹۹، کناره‌گیری سیدضیاء و حوادث پس از آن، که طی سال‌های ۱۳۰۰ـ۱۳۰۴ ش. رضاخان در نقش مرد قدرتمند ایران و سرکوبگر نهضت جنگل و بنیان‌گذار دولت متمرکز و تأمین‌کننده امنیت کشور و بیانگر «ناسیونالیسم ایرانی» و در یک کلام «ناجی» ایران به‌تدریج چهره‌آرایی کرد، وارد جزئیات نمی‌شویم. این داستان، داستانی است مشهور و سرشار از خدعه و نیرنگ و خشونت و توطئه. درباره‌ی نقش بریتانیا در طراحی و اجرای این حوادث سخن فراوان گفته شده، اسناد فراوان انتشار یافته و مسأله از بدیهیات تاریخ معاصر ایران است. مع‌هذا، حاشیه‌پردازی زیر ضرور به نظر می‌رسد:

در سال‌های اخیر تلاش ظریف و زیرکانه‌ای از سوی معدود محقّقین صورت می‌گیرد تا این مسأله «بدیهی» زیر سئوال برده شود و صعود رضاخان به سلطنت نه طرح و دسیسه استعمار بریتانیا، بلکه «سیر طبیعی» رویدادها وانمود گردد. اهداف مغرضانه‌ی این بازنویسی تاریخ روشن است. دستمایه این تلاش، عمدتاً اسناد علنی شده‌ی وزارت خارجه انگلیس است که به دعاوی این دست محقّقین چهره‌ی «علمی» و «تحقیقی» می‌بخشد! تصور بر این است که گویی در آرشیو وزارت خارجه بریتانیا باید سند عضویت رضاخان نه عامل و مأمور انگلیس، بلکه «خودساخته» و «ناسیونالیست» و حتی «ضدانگلیسی» بوده است. این‌گونه محققین باید به این پرسش‌ها پاسخ دهند که چرا چنین سندی در مورد اردشیر ریپورتر، مأمور عالی‌رتبه اینتلیجنس سرویس که نقش برجسته او در حوادث دوران تاریخی فوق مورد اعتراف خود انگلیسی‌هاست، و یا در مورد شبکه‌های وسیع جاسوسی انگلیس در ایران و یا حتی سازمان‌های پوششی چون «کمیته آهن» نه در «ایندیا آفیس» و نه در هیچ آرشیو علنی شده‌ی دولت بریتانیا یافت نمی‌شود؟! پاسخ روشن است. این‌گونه اسناد را تنها و تنها می‌توان در بایگانی راکد و پنهان MI6 جست‌وجو کرد و لاغیر، از دیدگاه این دست محققین گویا نهادی به‌نام «اینتلیجنس سرویس» که شهرت آن‌ گاه حتی به نحو اغراق‌آمیز و بیمارگونه رواج داده شده، وجود خارجی ندارد و هرچه هست نهادهای علنی دولت بریتانیاست!

دامنه‌ی این دعاوی تجدیدنظرگرایانه تا بدان‌جا گسترش می‌یابد که می‌نویسند:

درباره‌ی دخالت رسمی دولت بریتانیا در کودتا نیز نه تنها نمی‌توان به نتیجه مطلوب رسید، بلکه اسناد و مدارک موجود حاکی از عدم اطلاع و بی‌خبری کامل اولیای وزارت‌خارجه و وزارت جنگ بریتانیا از جریان کودتای [۱۲۹۹] می‌باشند. (۲۳)

و چنین ادامه می‌دهند:

پس از الغای قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس و قدرت یافتن رضاخان روابط ایران و انگلیس نیز در مجرای طبیعی خود قرار گرفت و دولت بریتانیا که ظاهراً نه موجبی برای دخالت در امور ایران داشت[؟!] و نه می‌توانست مانند سال‌های قبل از ۱۹۲۱ در ایران دخالت کند [؟!]، سیاستی روشن و مشخص را در ایران تعقیب می‌کرد که در جهت حمایت از گسترش قدرت حکومت مرکزی و تقویت بنیه نظامی ایران قرار داشت. (۲۴)

این حرکت مشکوک در جهت تبرئه سلطنت پهلوی و ایجاد نوعی «مشروعیت» تاریخی برای‌ آن و تجدیدنظر در بدیهیات و مسلّمات تاریخ معاصر ایران بر مبنای اسناد وزارت‌خارجه انگلیس، حرکتی تازه نیست و در واقع این دست محققین ایرانی ۲۰ سال دیر وارد معرکه شده‌اند. پیشگام این حرکت س. ل. آقایف، مورّخ شوروی، است که در سال ۱۹۷۰ کتاب او با نام ایران در دوران بحران سال‌های ۱۹۲۰ـ۱۹۲۵ توسط بنگاه انتشاراتی نائوکا (دانش) در مسکو منتشر شد. آقایف کودتای ۳ حوت ۱۲۹۹ را «پیروزی نیروهای ملی» ارزیابی می‌کرد که پس از آن رضاخان به‌عنوان «نماینده نیروهای ملی» وارد نزاع با سیدضیاء طباطبائی،‌ «نماینده نیروهای هوادار انگلستان»، شد و با استقرار سلطنت پهلوی یک رژیم مستقل و ملی در ایران برقرار گردید!! در این کتاب تمرکز قدرت توسط رضاخان و تقویت نیروهای نظامی ایران یک حرکت ضدانگلیسی ارزیابی می‌شد، دست‌مایه‌ی آقایف اسناد منتشره‌ی وزارت خارجه انگلیس مربوط به سال‌های ۱۹۱۹ـ۱۹۳۹ و به‌ویژه مکاتبات لرد کرزن، وزیرخارجه وقت، با نرمان، سفیر وقت انگلیس در ایران از ژانویه ۱۹۲۰ تا مارس ۱۹۲۱ بود که به‌صورت ۲۰۴ فقره سند مورد استناد نویسنده قرار گرفته بود. این کتاب در زمان خود مورد انتقاد محقّقین و مورّخین ایرانی و غیرایرانی قرار گرفت و به‌عنوان یک تلاش دیپلماتیک از سوی دولت شوروی برای توسعه روابط اقتصادی با رژیم پهلوی و نوعی «تاریخ‌نگاری رسمی» ارزیابی شد. اتکاء صرف بر اسناد وزارت خارجه انگلیس و نادیده‌گرفتن انبوه اسناد دیگر و عدم کاربرد شیوه‌ی تحلیل منطقی و تاریخی، اگر مشکوک یا مغرضانه ارزیابی نشود، آثار این دست «محقّقین» را تا حد رونوشت مواضع دیپلماتیک وزارت خارجه انگلیس تنزل می‌دهد.

میرزا کریم‌خان رشتی و سردار محیی و نسیم شمال

نشسته از راست: سردار محیی، اشرف‌الدین نسیم شمال، میرزا خلیل رفیع و میرزا کریم‌خان رشتی

پس از این گریز مختصر، سرگذشت میرزا کریم خان رشتی را در سال‌های پس از کودتای ۱۲۹۹ پی می‌گیریم:

در سال‌های پس از کودتا، میرزا کریم خان رشتی را در کنار رضاخان و در نقش مشیر و مشاور او می‌یابیم. در این‌ سال‌ها میرزا کریم‌خان هم‌بازی آس و یار غار سردار سپه بوده است:

شب‌ها که در عمارت بیرونی، حضرت اشرف [رضاخان] با امیرلشکر خدایارخان و سردار رفعت امیرلشکر نقدی برای تفریح و سرگرمی آس بازی می‌‌کردند، قائم‌مقام‌الملک هم شرکت داشت. اخیراً میرزا کریم خان رشتی (خان اکبر) که مرد فوق‌العاده باهوش و زیرکی است و بعداً هم صارم‌الدوله شرکت داشتند. (۲۵)

به تبع همین نقش است که در «بلوای جمهوریت»، میرزا کریم خان رشتی دوش به دوش رضاخان از تعزیه‌گردانان اصلی است. بهار صحنه‌ای از تظاهرات عظیم مردم تهران علیه «جمهوری» انگلیس‌ساخته و مقابله‌ی اوباش رضاخان را تصویر می‌کند. این واقعه مربوط به روز ۲۹ اسفند ۱۳۰۲ ش. است که سیلی‌خوردن مرحوم سیدحسن مدرس به تحریک رضاخان، موجی از خشم مردم تهران را برانگیخته است:

… دسته بزرگی از چاله‌میدان که یکی از محلات پرجمعیت تهران است، به زعامت مرحوم حاج شیخ عبدالحسین خرازی با بیرق‌های سفیدی که روی آن نوشته شده بود «اراده اراده‌ی ملت است». «ما جمهوری نمی‌خواهیم» حرکت کرده، جمعی از روحانیون را با خود برداشته، از خیابان‌های اسمعیل بزار و بازار داخل مسجد شاه شدند و هم‌چنین از سایر کوی‌های تهران دسته‌های بزرگ دیگر به آنان ملحق شده، جمعیتی عظیم که به چندین هزار نفر می‌رسید و پی‌درپی از مردم شهر به آنان می‌پیوستند و دم‌به‌دم بر انبوه غوغا افزوده می‌شد، گرد شده؛ و از راه بازار… به طرف بهارستان، این جمعیت عظیم در حرکت آمد.

جمعیت فوق پس از درهم شکستن سدّ مأمورین نظامی و انتظامی رضاخان وارد صحن مجلس شد:

صحن مجلس پر شد و میدان بهارستان نیز پر شد و هنوز دنباله جمعیت در توپخانه و ناصریه و لاله‌زار فشار می‌آورد.

در این نمایش عظیم مردمی، روحانیون در حال ایراد سخنرانی علیه رضاخان بودند که:

در این حین یکباره دیده شد که جمعی مختصر با علم و چوب از در مجلس وارد شدند و فریاد «زنده باد جمهوری» برآوردند! و نیز معلوم شد رئیس دولت [رضاخان] امر کرده است دو فوج نظامی پیاده به مجلس بیاید و آن‌ها هم آمده، بیرون مجلس مترصد اجرای اوامر ایشان‌اند؛ و خودشان هم به اتفاق چند نفر از سیاسیون و صاحب‌منصبان به سوی مجلس می‌آیند…

عده‌ای قلیل جمهوری‌خواه که صدنفر هم نبودند، به اعتماد رئیس دولت از «لقانطه» بیرون دویده، بدان طرز که اشاره شد، پیشاپیش سردار سپه خود را به مجلس انداختند و فریاد زنده‌باد جمهوری بلند کردند، ولی از مردم کتک خورده، متواری گردیدند. ده دقیقه طول نکشید که سردار سپه شلاق بلندی در دست، پهلو به پهلوی میرزا کریم خان رشتی با عده‌ی همراهان وارد گردید و تا محاذات حوضخانه آمد، اما به زحمت از میان مردم عبور می‌کرد، تا رسید به بحبوحه‌ی جمعیتی که به سخنرانی ناطقی گوش می‌دادند و پشتشان به درب مجلس و رویشان به سخنگو بود و رئیس دولت را نمی‌دیدند و از پیش پای ایشان برنخاسته، راه ندادند. سردار سپه این‌جا با شلاقی که در دست داشت، اشاره کرد و چند تن صاحب‌منصب که به همراه مشارالیه بودند، با شمشیر کشیده به مردمی که نشسته بودند حمله بردند و جمعی سرباز نیز با ته تفنگ و سرنیزه به زدن مردم از سه طرف مشغول شدند و جماعت را لوله کرده روی هم ریختند. بزن بزن شروع شد…

دیدم که سردار سپه پیش‌خرند، لب گلکاری‌ها… ایستاده، شنل آبی به دوش دارد. شیخی معمّم که گویا حاج شیخ مهدی سلطان بود، جلو آمد و چیزی به سردار سپه گفته و به روی او تف انداخت و یکی از همراهان سردار سپه، میرزا کریم خان، سیلی به شیخ زد و او را به پاسبانان سپرد که ببرند و حبس کنند… (۲۶)

در این دوران، مهم‌ترین نقش میرزا کریم خان رشتی وساطت او در جلب نیروهای «دمکرات» و «چپ» و در رأس آن‌ها سلیمان میرزا اسکندری به سوی رضاخان بوده و تمهیدات محیلانه میرزا کریم و نقاب چپ‌نمائی که در آن ید طولایی داشت، در جلب نظر مساعد دولت شوروی به سوی رضاخان، به‌عنوان پرچم‌دار «ناسیونالیسم ایرانی» و «مبارزه ضدفئودالی» بورژوازی ملی ایران!، و موافقت آن با صعود رضاخان به سلطنت بسیار مؤثر بوده است. حسین مکی درباره این نقش میرزا کریم خان می‌نویسد:

میرزا کریم خان رشتی نیز مشیر و مشاور سفارت شوروی بود و هنگام تغییر سلطنت رل‌های حسّاسی در سفارت شوروی بازی نمود و برای موافق ساختن سیاسیون شوروی نسبت به سردار سپه فعالیت‌های بی‌شماری کرد. مشارالیه مدت‌ها با لیدرهای احزاب سوسیالیست از نزدیک تماس گرفت. حالا من نمی‌دانم که بعضی از لیدرهای سوسیالیست هم همین نقشه میرزا کریم خان را تعقیب می‌کردند یا نه، ولی آن‌چه معلوم و مسلم است این است که سوسیالیست‌ها در تقویت سردار سپه کوشیدند و نمایندگان آن‌ها هم که در مجلس بودند چه در دوره چهارم و چه در دوره پنجم همه‌جا از سردار سپه تقویت کرده او را یک نفر رجل ملّی و خدمت‌گزار ایران معرفی نمودند. (۲۷)

محمدتقی بهار ملک‌الشعراء بهار ملک الشعرا

ملک‌الشعراء ‌بهار

به تبع همین نقش میرزا کریم‌خان بود که مرحوم ملک‌الشعراء ‌بهار در «جمهوری‌نامه» خویش جایگاه خاصی به او داد:

چو جمهوری شود آقای دشتی … علمدارش بود شیطان رشتی
تدین آن سفید کهنه مشتی … نشیند عصرها در توی هشتی
کند کور و کچل‌ها را خبردار … ز حلاج و ز زرواس و ز سمسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
رضاخان، کهنه الدنگ قلندر … نموده نوحه‌ی جمهوری از بر
عجب جنسی است این! الله اکبر … گهی عرعر نماید چون خر نر
زمانی پاچه گیرد چون سگ هار … ولی غافل ز گردن‌بند و افسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
موافق گشته لندن این سخن را … که ‌فوری خواست سر پرستی ‌لُرَن را
برد گر شومیاتسکی سوءظن را … فرستم پیششان استاد فن را
همان مهتر نسیم رند عیار … کریم رشتی آن شیّاد طرّار
دریغ از راه دور و رنج بسیار

در خاطرات منتشر نشده‌ی سلیمان بهبودی متن توافق‌نامه سرّی میان رضاخان، سلیمان محسن اسکندری، سیدمحمدصادق طباطبائی، امیرلشکر خدایارخان و میرزا کریم خان موجود است که دارای اهمیت تاریخی جدّی است. [تصویر و متن آن در انتهای همین مقاله آمده است.] این سند نشان می‌دهد که صمیمیت میرزا کریم با سلیمان میرزا، که در دوران دولت «ایران آزاد» نظام‌السلطنه مافی از عوامل فروپاشی این دولت بود، در سال‌های ۱۳۰۲ـ۱۳۰۴ش. به بند و بست‌های سرّی و پنهانی میان دو سیاست شوروی و انگلیس و توافق آن‌ها در صعود رضاخان به سلطنت انجامید. احسان طبری می‌نویسد:

در مسئله روی کار آمدن رضاخان، سلیمان میرزا در همکاری نزدیک با حزب کمونیست ایران کار می‌کرد و دستورهای سفارت شوری را دراین باره عملی می‌نمود. (۲۸)

بدین‌سان، در آذرسال ۱۳۰۴ش./ جمادی الثانی ۱۳۴۴ق.، سناریویی که ۱۸ سال پیش با تشکیل «کمیته ستار» در رشت آغاز شد، با شروع سلطنت ۵۳ ساله پهلوی به فرجام رسید.

پایانی بر یک دوران

با سقوط دیکتاتوری رضاخان و آغاز دهه ۱۳۲۰، که شاهد یکی دیگر از فعال‌ترین دوره‌های فعالیت اینتلیجنس سرویس در ایران هستیم، مجدداً عوامل کهن سرویس جاسوسی انگلیس را در صحنه فعال سیاسی ـ اطلاعاتی مشاهده می‌کنیم. در واقع می‌توانیم بگوییم که شبکه‌های نوین اینتلیجنس سرویس در ایران بر شانه‌های این نسل کهنسال جاسوس بازسازی شد. میرزا کریم خان رشتی نیز مجدداً به میدان آمد، ولی در میدانی که بازیگران اصلی آن نسلی جوان و به شدت جاه‌طلب بود، او دیگر جلوه و رنگ پیشین را نداشت. در سال‌های ۱۳۲۴ـ۱۳۲۶ میرزا کریم هماره در دربار و در کنار محمدرضا پهلوی است و نقش رایزنی خردمند را برای شاه جوان ایفاء می‌کند. او در دوران دولت احمد قوام، به همراه دو زن جاه‌طلب و دسیسه‌گر دربار، تاج‌الملوک و اشرف پهلوی، درگیر توطئه‌ای علیه این نخست‌وزیر قدرتمند می‌شود و لذا در اردیبهشت ۱۳۲۵ به‌دستور او، که پشت‌گرم به حمایت امپریالیسم جوان آمریکاست، دستگیر و زندانی می‌گردد. خبرگزاری رویتر خبر دستگیری میرزا کریم خان رشتی را چنین مخابره می‌کند:

کریم رشتی که یکی از مشاورین مخصوص اعلی‌حضرت پادشاه ایران و از دوستان بریتانیاست، بنا به دستور رئیس دولت به اتهام تحریک علیه امنیت کشور توقیف شده است. (۲۹)

احمد سمیعی، به نقل از مورّخ‌الدوله سپهر، شرح می‌دهد که در پی دستگیری میرزا کریم خان، شاه جوان با تضرّع و خواری آزادی او را از قوام تقاضا کرد و قوام متفرعنانه پاسخ داد: «آن آدم با مادر و خواهر شما بر ضد من تحریک می‌کند، همان بهتر که در توقیف بماند» و سپس به سردی با شاه دست داد. (۳۰)

شاید این حادثه، که بیانگر دگرگونی شرایط جهانی بود و ناقوس زوال امپراتوری «بریتانیای کبیر» و به همراه آن افول نسل کهن سیاست‌سازان و جاسوسان را به صدا در می‌آورد، بیش از هر چیز دیگر برای میرزا کریم خان رشتی تلخ و ناگوار بود و سبب مرگ او در ۲۹ فروردین ۱۳۲۶، در سنّ قریب به ۷۰سالگی، شد. با مرگ میرزا کریم خان، شاه جوان به همراه محرم‌ترین دوستش، حسین فردوست، با هواپیمای کوچک خود در آسمان تهران به پرواز درآمد و بدین‌سان دردمندانه در تشیع جنازه‌ی با شکوه او شرکت کرد. (۳۱)

تصویر توافقنامه سری رضاخان و میرزا کریم خان رشتی

متن معاهده سری رضاخان و میرزا کریم خان رشتی

بسم‌الله الرحمن الرحیم
امضاء کنندگان ذیل خداوند متعال را گواه گرفته به کلام‌الله مجید قسم یاد می‌کند و به ضمانت قول و شرافت و ناموس و وجدان خود بر طبق مواد آتیه با یکدیگر معاهده نموده پیمان می‌بندند و با اتحاد و اتفاق و صمیمیت کامله در حفظ استقلال و تمامیت ایران و اقدام فداکارانه در پیشرفت ترقیات قشونی و سیاسی و اداری و فلاحتی و تجارتی و صنعتی و علمی مملکت و نجات وطن از خرابی‌ها و اوضاع ناگوار کنونی می‌کوشند.
۱ ـ ریاست عالیه نظام ایران کماکان با شخص حضرت اشرف آقای رضاخان سردارسپه وزیر جنگ خواهد بود و حضرت معظم‌له قوه مجریه این هیئت هستند.
۲ ـ افراد این هیئت هرجا و در هر حال باشند و به هر مقام نائل شوند از صمیم قلب با یکدیگر دوست صمیمی بوده با جان و مال و حیثیت و عرض و ناموس یکدیگر ثبات و مقاومت خواهند نمود و نخواهند گذاشت هیچ قوه و هیچ وسیله باعث تفرقه آنان شده آن‌ها را از یکدیگر جدا کند.
۳ ـ این هیئت در تشکیل دولت و کلیه امور مملکتی (غیر از نظام که اداره آن با شخص آقای سردار سپه است) با یکدیگر مشورت و اتخاذ تصمیم نموده و به موقع اجرا خواهند گذارد.
۴ ـ هیچ‌یک از اعضاء این هیئت نمی‌توانند از مواد این تعهدنامه تخلف ورزند و همچنین انی هیئت حق ندارد به مجرد حرف و سوءظن عضوی از اعضاء خود را تخلف کننده از مواد مزبور بداند مگر آن‌که حقیقت امر مکشوف و ثابت شده باشد و این در صورتی است که مسئله قبلاً در هیئت مطرح و معلوم شود و در آن صورت مجازات مقصر به‌نظر هیئت تعیین خواهد شد.
۵ ـ این هیئت با مشورت و صلاح‌دید همدیگر سعی خواهد کرد که اشخاص خوش‌سابقه را که به هیچ‌وجه آلوده خیانت و ارتشاء نباشد جمع‌آوری نموده در اطراف این هیئت تمرکز دهد که بعداً در انجام مقصود مقدس این هیئت کار کنند.
۶ ـ این هیئت اقدام خواهد نمود که دولتی قادر و لایق تشکیل داده به دست آن دولت از ریشه و اساس به اصلاح امور مملکت قیام کند و تمام همت خود را متوجه خواهد نمود که دولت مذکور مدتی کافی که لااقل کم‌تر از ۳ سال نباشد قائم و باقی باشد.
۷ ـ امضاء کنندگان این ورقه حق ندارند که با احدی خارج از این هیئت تعهداتی داشته باشند که ناسخ با مواد این تعهد باشد.
۸ ـ هرگاه یکی از اعضاء این هیئت در نزد هیئت محکوم به اشتباه گردیده یا فوت نماید یا به مأموریتی منصوب شود که در ظرف شش ماه نتواند در جلسات هیئت حضور به‌هم رساند این هیئت با مشورت یکدیگر یک نفر امین صالح به جای او انتخاب خواهد کرد.
۹ ـ هیئت لااقل در هر ۱۵ روز یک جلسه خواهد داشت.
۱۰ ـ مواد فوق پنج سال حتمی‌الاجرا بوده پس از آن به اتفاق آراء هیئت ممکن است تجدید شود. و عین این حال صمیمیت و دوستی بین اعضاء هیئت ثابت و باقی خواهد بود. قبل از خاتمه پنج سال مذکور هیچ‌یک حق استعفا ندارند مگر این‌که مبتلا به مرض مزمن شده یا قادر به تفکر و تعقل نباشد.
۱۱ ـ این مواد سری بوده افشاء آن نزد هرکس باشد ممنوع است.
۱۲ ـ بحول و قوه و بفضل الهی و توجه اولیاء اطهار سلام الله علیهم اجمعین عهد مقدس و میثاق مبارک و پیمان شکست‌ناپذیر فوق در تاریخ شب سه‌شنبه ۱۶ میزان ۱۳۰۲ هجری شمسی مطابق ۲۷ صفرالمظفر ۱۳۴۲ هجری قمری در عمارت شهری حضرت اشرف آقای سردار سپه دامت شوکته با حضور حضرات آقایان امضاءکنندگان ذیل برقرار و منعقد و امضاء گردید.
رضا ـ سلیمان محسن ـ محمدصادق طباطبائی ـ خدایار ـ عبدالکریم

قسمت قبلی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:

۱. بهار، ملک‌الشعراء؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷ و ۱۳۶۳، ج۱ ص۱۶۷.
۲. فخرائی، ابراهیم؛ سردار جنگل، تهران: جاویدان، چاپ یازدهم، ۱۳۶۶، صص۴۰و۴۲.
۳. دولت‌آبادی، یحیی؛ حیات یحیی، تهران: فردوسی – عطار، ۱۳۶۱، ج ۴، صص۱۵۰ـ۱۵۱.
۴. اسناد وزارت خارجه انگلیس تنها بیانگر ارتباطات سیدضیاء با نورمان است.
۵. تجربه تاریخ به اثبات رسانیده که معمولاً انقلابیون اصیل در مقابل دعاوی افراط‌گرایانه سریع‌تر خلع‌سلاح می‌شوند و با این نقاب بهتر می‌توان عناصر ناآگاه و پرشور و عوام را جلب کرد.
۶. «عملیات تراست» به عملیاتی اطلاق می‌گردد که توسط سازمان اطلاعاتی شوروی (گ.پ.او) از سال ۱۹۲۲ علیه ضدانقلابیون مهاجر روسیه سازمان یافت. این عملیات به «سازمان تراست» منتسب است که به عنوان جبهه‌ی ائتلافی گروه‌های ضدبلشویکی به کانون اصلی فعالیت‌های اپوزسیون مهاجر روس بدل شده بود. مرکز فعالیت‌های این سازمان در لهستان بود و در رأس آن ساوینکوف، انقلابی معروف روس، قرار داشت.
بوریس ساوینکوف (۱۸۷۹ـ۱۹۲۵) فعالیت‌های خود را از سال‌های ۱۸۹۰، از دوران دانشجویی در سن‌پطرزبورگ و در صفوف جنبش نارودیزم، علیه رژیم تزاری آغاز کرد. او به عنوان یکی از رهبران جناح چپ «حزب سوسیالیست انقلابی» (اس.ار) در ترور پله‌وه، وزیر کشور و رئیس پلیس روسیه، و ترورهای دیگر نقش داشت و لذا دستگیر و به اعدام محکوم شد. ولی وی موفق به فرارگردید و در سال ۱۹۰۶ به سوئیس گریخت. پس از سقوط تزاریسم، ساوینکوف به روسیه بازگشت و در دولت الکساندر کرنسکی معاون وزارت جنگ شد. پس از پیروزی بلشویک‌ها، ساوینکوف به مخالفت با آنان پرداخت و در سال ۱۹۱۸ رهبری عملیات تروریستی علیه رژیم جدید را به دست گرفت و شورش‌های متعددی را سازمان داد و پس از شکست، فعالیت‌های خود را در لهستان ادامه داد. ساوینکوف در لهستان از حمایت ژنرال پیلسودسکی و اینتلیجنس سرویس بریتانیا برخوردار بود و سیدنی رایلی، سرجاسوس یهودی ـ انگلیسی، و وینستون چرچیل در تماس مستقیم با وی قرار داشتند. چرچیل پس از نخستین ملاقات با ساوینکوف او را به عنوان «یک تروریست خوب» برای اهداف خود و دارای قدرتی «نزدیک به اعجاز» ارزیابی کرد (Andrew,P.286)، بدین‌سان، ساوینکوف در راس «سازمان تراست» قرار گرفت و قریب به ۳۰ هزار مهاجر روس را وارد تشکیلات نظامی خود نمود.
در تابستان ۱۹۲۲ یکی از همکاران ساوینکوف، در حین ورود به خاک روسیه، دستگیر شد و پس از پذیرش همکاری با«گ. پ.او» آزاد گردید و بدین‌ترتیب نفوذ پنهان بلشویک‌ها «در سازمان تراست» پی‌ریزی شد. ابعاد این نفوذ تا بدان‌جا رسید که یکی از افسران عالی‌رتبه «گ. پ. او» در پوشش یکی از رهبران «سازمان تراست» در مسکو، به ورشو و پاریس سفر کرد و با ساوینکوف ملاقات نمود. او از ساوینکوف خواست که برای رهبری مستقیم سازمان به روسیه بیاید. ساوینکوف در آغاز امتناع نمود و یکی از معاونین خود را اعزام داشت. او نیز دستگیر شد و به عنوان مأمور نفوذی بلشویک‌ها به فعالیت خود ادامه داد و ساوینکوف را به ادامه فعالیت در درون روسیه ترغیب کرد. بالاخره، ساوینکوف پذیرفت و پس از ورود به روسیه دستگیر شد او در ۲۷ اوت ۱۹۲۲ در دادگاه به جرائم خود اعتراف کرد و از رژیم بلشویکی تقاضای عفو نمود. اعترافات ساوینکوف سبب شد که وی تنها به ۱۰ سال زندان محکوم گردد. سیدنی رایلی، سرجاسوس اینتلیجنس سرویس، ابتدا اعترافات ساوینکوف را جعلی خواند ولی مدتی بعد «خیانت» وی را پذرفت. ساوینکوف در زندان تلاش کرد تا آزاد شود و در صفوف سازمان اطلاعاتی شوروی فعالیت نماید و زمانی که این درخواست وی عقیم ماند خودکشی کرد.
نفوذ بلشویک‌ها در «سازمان تراست» با دستگیری ساوینکوف پایان نیافت و این بار علیه سیدنی رایلی متمرکز شد. رایلی نیز با تمهیداتی مشابه به درون روسیه کشانیده شد و در مسکو با دو تن از رهبران «تراست» که در واقع مأمورین «گ.پ.او» بودند، به طرح‌ریزی یک سلسله‌ی عملیات پرداخت و زمانی که مدارک کافی علیه وی به دست آمد، دستگیر شد. رایلی نیز در زندان تسلیم شد و طی نامه‌ای به فلیکس دزرژینسکی، رئیس سازمان امنیت شوروی، تعهد کرد اگر بخشوده شود، کلیه اطلاعات خود را «درباره اینتلیجنس سرویس»، سازمان اطلاعاتی امریکا و مهاجرین روس» در اختیار او قرار خواهد داد. ظاهراً این درخواست پذیرفته نشد و رایلی در نوامبر ۱۹۲۵ تیرباران گردید. پس از مرگ سیدنی رایلی، وی در انگلستان به عنوان «سلطان جاسوسان بریتانیا» به شهرت افسانه‌ای رسید و شایعاتی نیز رواج یافت که مرگ وی صحت نداشته و او هم‌چنان به عملیات پنهان خود ادامه می‌دهد. تنها درسال ۱۹۲۸ بود که رژیم شوروی با انتشار کتاب جنگ پنهان علیه روسیه شوروی (چاپ مسکو) بخشی از بازجویی‌های رایلی را فاش کرد.
۷. دولت آبادی، ج۴، صص ۱۵۱ـ۱۵۴
۸. فخرائی، سردار جنگل، ص۴۵۳
۹. میجر اوکشوت در پوشش رئیس بانک شاهنشاهی رشت فعالیت می‌کرد. او و کاپیتان نوئل توسط میرزا کوچک‌ خان دستگیر شدند، ولی پس از مدتی اقدام به فرار کردند. اوکشوت موفق شد ولی نوئل دستگیر گردید. نوئل پس از آزادی بلافاصله برای ترور واسموس به جنوب رفت وسپس در سال ۱۹۲۲م. شورش لرستان را رهبری نمود (سردار جنگل، صص۱۱۳ـ۱۱۴)
۱۰. فخرائی، سردار جنگل، صص ۳۶۶ـ۳۶۷
۱۱. شاهین، تقی (ت. ا. ابراهیموف)؛ پیدایش حزب کمونیست ایران. ترجمه ر. رادنیا، تهران: گونش، ۱۳۶۰، ص۱۹۰، درباره عبدالحسین نعیمی، که بعدها پدرزن سپهبد پرویز خسروانی شد، مراجعه شود به: همین کتاب، ج۲، صص ۴۵۴ـ۴۵۵.
از دیگر عوامل شناخته‌شده‌ای که در نهضت جنگل نقش مخرب و توطئه‌گرانه ایفاء کردند، باید به میرزا رضاخان افشار و غلامحسین ابتهاج اشاره کرد.. رضا افشار (متولد۱۲۶۶ـ متوفی؟) هم‌زمان با نهضت پیشکار مالیه گیلان بود. او به همراهی با انقلابیون پرداخت و در «کمیته اتحاد اسلامی» مسئولیت مالی را به دست گرفت. وی از عوامل مؤثر در تفرقه میان سران نهضت بود وسپس در بحبوحه‌ی گرفتاری‌های نهضت ۸۴۰ هزارریال پول‌های جمع‌آوری شده از مردم برای مصارف جنگی را دربرداشت و به تهران گریخت (سردار جنگل، ص۹۷). او با این پول به کسب تجارت پرداخت و ثروت بسیار اندوخت و برای تحصیل به آمریکا رفت. او در هیئت میلسپو مترجم شد و قاعدتاً گرایش وی به آمریکا و همکاری با میلسپو بی«حکمت» نبود. رضا افشار در دوران سلطنت رضا شاه مشاغل متعددی چون حکومت گیلان (۱۳۰۷)، حکومت کرمان (۱۳۱۰)، مسئول راهسازی کشور (۱۳۱۱) و استانداری اصفهان به عهده داشت.
غلامحسین ابتهاج (۱۲۷۷ـ۱۳۴۴) نیز از جاسوسان شناخته شده اینتلیجنس سرویس در نهضت جنگل بود که توسط انقلابیون دستگیر شد. انقلابیون قصد محاکمه و مجازات وی را داشتند، ولی با وساطت احسان‌‌الله‌خان! و رضا افشار! آزاد شد.
۱۲. شاهین، ص۲۱۱ (به‌نقل از آرشیو انستیتوی تاریخ آکادمی علوم‌ آذربایجان شوروی، عنوان ۸۸۰، ص۵۲). تقی شاهین از این انتسابات میرزا کوچک خان به سردار محیی و احسان‌الله‌خان، که به‌زعم او «سران برجسته جنبش»اند، سخت برآشفته و می‌نویسد: «کوچک‌خان در تلاش آن بود تا با ایجاد اختلاف در بین سران جنبش و یا لکه‌دار کردن آن‌ها از طریق بهتان بافی [!] و افترازنی [!] آنان را کنار بزند.» (همان مأخذ)،
۱۳. دکتر آشتیانی از بستگان نزدیک نیما یوشیج می‌گوید: «لادبن اسفندیاری از طرف استالین مأمور تحقیق و تفحص در مورد کمونیست‌‌های ایران گردید که وی در نهایت امر بدین‌جا می‌رسد که کمونیست‌های ایران غالباً جاسوس انگلیس هستند. لذا استالین به خود وی مظنون می‌گردد و بعد از سه سال زندان وی را پس از شکنجه‌های فراوان سر به نیست می‌کنند.» ( قوام‌الدین بینائی، «گشت و گذاری در دنیای سیاست و تفکر سیاسی نیما یوشیج»، کیهان، ۹ مهر ۱۳۶۹)
۱۴. شاهین، ص ۲۰۸
۱۵. همان مأخذ، ص ۲۰۷
۱۶. همان مأخذ، ص۲۱۲ و ۲۲۲
۱۷. درباره میزان نفوذ میرزا کریم خان رشتی بر برادر بزرگ‌اش عبدالحسین‌خان معزالسلطان (سردار محیی) به مقاله «انقلاب گیلان چگونه آغاز شد؟» نوشته عبدالحسین نوایی (مجله یادگار، سال چهارم، شماره سوم، آبان ۱۳۲۶) مراجعه شود. نوایی می‌نویسد: «این برادر کوچک‌تر، که یک انقلابی فکور و دوراندیش بود، مرحوم میرزا کریم‌خان معروف است. مرحوم میرزا کریم‌خان یکی از وجودهای فوق‌العاده‌ای بود که گه‌گاه از کارخانه آفرینش بیرون می‌آید [؟!]. هوش فوق‌العاده و جسارت بی‌حد ولی عاقلانه به‌خصوص دوراندیشی‌های وی سبب شده بود که عبدالحسین‌خان معزالسلطان، برادر کوچک‌تر را واجب‌الاطاعه دانسته و او را قبول و دستوراتش را اجرا نماید. میرزا کریم‌خان بی‌آن‌که قصد تظاهر داشته باشد نقشه‌های آزادی‌خواهانه خود را به وسیله برادر تندرو خویش به مرحله اجرا می‌گذاشت و در حقیقت وی قوه مدیره و مقننه کمیته [ستار] بود و معزالسلطان قوه مجریه…» (مأخذ فوق، ص۴۷)
۱۸. تقی‌زاده، سیدحسن؛ زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقی‌زاده، به کوشش ایرج افشار، تهران: علمی، ۱۳۶۸، ص۷۲۲.
۱۹. همان مأخذ، ص۱۵۱.
۲۰. احسان‌الله‌خان تا سال ۱۹۳۲ م. مورد پیگرد گ.پ.او قرار نگرفت و مورد تأیید حکومت شوروی بود. او در سال‌های ۱۹۳۰ـ ۱۹۳۲در مجله نوویه وستوک (شرق‌نو) به درج خاطرات خود پرداخت و ضمن آن ادعاهای فراوان در جهت بی‌اعتبار ساختن میرزا کوچک‌خان و مقصر قلمداد کردن او و دفاع از مواضع «انقلابی» خود مطرح ساخت. مع‌هذا، دست سرنوشت او را از مجازات معاف نکرد. سازمان امنیت تازه تأسیس شووری (ان. کا. و. د) در پی‌گیری رخنه عوامل اینتلیجنس سرویس در میان کمونیست‌های ایرانی و قفقاز، در دهه ۱۹۳۰ به احسان‌الله‌خان نیز مظنون شد. او دستگیر شد و در دخمه‌های «ساختمان دزرژینسکی» به هلاکت رسید. عبدالله بهرامی، صاحب منصب تأمینات در اواخر قاجاریه که در مدرسه تربیت با احسان‌الله‌خان همکلاس بوده، در خاطراتش می‌نویسد: «… از آن جا [شوروی] گاهی [احسان‌الله‌خان] به توسط مسافرین و آشنایان برای من پیغام می‌فرستاد و در همان‌جا تأهل اختیار کرده و دارای چندین پسر شده بود که در قشون سرخ خدمت می‌کردند. اخیراً معلوم شد که در یکی از تصفیه‌های معمولی بالشویک او را هم توقیف و تبعید نموده و در محبس فوت کرده است.» (بهرامی، عبدالله؛ خاطرات عبدالله بهرامی، تهران: علمی، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص۴۹۴).
۲۱. دولت‌آبادی، ج۴، ص۱۶۴.
۲۲. بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران: زوار، ۱۳۴۷-۱۳۵۷، ج۳، ص۵۳.
۲۳. ذوقی، ایرج؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ: ۱۹۰۰-۱۹۲۵، تهران: پاژنگ، ۱۳۶۸، ص۴۵۶.
۲۴. همان مأخذ، ص۴۸۷.
نمونه دیگری از این‌گونه تلاش‌ها در کتاب اقتصاد سیاسی ایران نوشته محمدعلی (همایون) کاتوزیان (ج۱، صص۱۱۵ـ۱۱۹) مشاهده‌ می‌شود. نویسنده تا بدان‌جا پیش می‌رود که به تخفیف شدید نقش استعماری بریتانیا و شبکه‌های اطلاعاتی آن در ایران دست می‌زند و «سیاستمدران محافظه‌کار» ایران و حتی سیدحسن تقی‌زاده ـ که یکی از شناخته‌‌شده‌ترین عوامل شبکه اردشیر ریپورتر است ـ را از «اتهام» وابستگی به اینتلیجنس سرویس تطهیر می‌کند (همان مأخذ، ج۲، ص۱۸). لازم به توضیح است که کتاب فوق پس از انتشار در «مجامع دانشگاهی» انگلیس مورد استقبال قرار گرفت و به اصطلاح «لانسه» شد. چنین رویه‌ای از سوی «مجامع دانشگاهی» آمریکا و انگلیس و بخش فارسی رادیو بی.بی.سی در مورد خود نویسنده نیز مشاهده می‌شود.
از جمله این تلاش‌ها باید به ادعایی که در خاطرات میرزا ابوالقاسم‌خان کحال‌زاده (دیده‌ها و شنیده‌ها چاپ تهران، ۱۳۶۳) مطرح شده، نیز اشاره کرد. کتاب فوق، به نقل از کحال‌زاده مدعی است که گویا وی در اکتبر۱۹۱۷ (یعنی دقیقاً همان تاریخی که رضاخان وارد ارتباط مستقیم با اردشیرجی شد!) واسطه تماس رضاخان با رودلف زُمر، شارژدافر آلمان در ایران بوده و رضاخان در این ملاقات، در حضور کحال‌زاده!، خواستار کمک دولت آلمان به وی برای کودتا و پایان بخشیدن به هرج و مرج و فعالیت «جاسوسان انگلیس»! شده است. این «سند» پس از انتشار مورد استناد برخی نشریات سلطنت‌طلب در خارج از کشور قرار گرفت و از جمله«ا.ع.تافته» به تجدید چاپ آن در مجله روزگار نو (چاپ پاریس) دست زد. (درباره فرد فوق به همین کتاب، ج۲، ص ۳۴۲ و زیرنویس ص۱۸۴ مراجعه شود). به اعتقاد ما، این دعوی چیزی جز یک جعل آشکار نیست. دلایلی که به‌طور جدی این «سند» را مخدوش می‌سازد، به شرح زیر است: ۱ـ کحال‌زاده در زمان جنگ اول جهانی منشی سفارت آلمان در تهران بوده. طبق شواهد و قرائن کاملاَ منطقی، در این زمان تعدادی از کارمندان ایرانی سفارتخانه‌های محارب از عوامل پنهان انگلیس بوده‌اند و دستگاه اطلاعاتی بریتانیا حتی از عوامل ایرانی خود در برلن (حسینقلی نواب و تقی‌زاده) بهره جدی می‌برده است. بنابراین، خود کحال‌زاده نیز در معرض ظن است و آن‌چه که این ظن را تشدید می‌کند نقش وی پس از شهریور ۱۳۲۰ است که در شرایط اشغال ایران در رأس اداره‌ی تبلیغات کشور قرار گرفت! ۲ـ این ادعا کاملاً تازگی دارد وطی قریب به ۶۵ سال پس از کودتای ۱۲۹۹ هیچ‌گاه عنوان نشده و چنان نچسب بوده که حتی سپهر، به عنوان محرم‌ترین و مطلع‌ترین کارمند ایرانی سفارت آلمان، کوچک‌ترین قرینه‌ای بر آن نیافته تا در خاطرات خود منعکس کند. ۳ـ اسناد فراوان و تردیدناپذیر و از جمله خاطرات اردشیرجی کم‌ترین شبهه‌ای در زمینه وابستگی رضاخان به استعمار انگلیس باقی نمی‌گذارد و لذا در بهترین حالت باید ادعای فوق را از ترفند‌های پیچیده‌ی شبکه اردشیرجی درآان زمان دانست، که موارد متعدد آن توضیح داده شده است.
۲۵. بهبودی، سلیمان؛ بیست سال با اعلیحضرت رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، متن تایپی، ص۱۹.
۲۶. بهار، ج۲، صص۴۶ـ۴۷.
۲۷. مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران، تهران، نشر ناشر، ۱۳۶۳-۱۳۶۶، ج۳، ص۳۸۷.
۲۸. طبری، احسان؛ کژراهه – خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص۱۸.
۲۹. ایران ما، شماره ۵۲۲، ۱۵/۲/۱۳۲۵
۳۰. سمیعی، احمد؛ سی و هفت سال، تهران: شباویز، ۱۳۶۵، صص۴۸ـ۵۰.
۳۱. همان مأخذ، ص۴۸.

منبع: عبدالله شهبازی؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، جلد دوم، چاپ سی‌ودوم، ۱۳۹۳.

««« پایان »»»

آشنایی با رنگ‌های به‌کار رفته در مقاله‌ی فوق:

رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوه‌ای برای نقل‌قول استفاده می‌شود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینک‌دادن استفاده شده.

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتا پیام رسان بله پیام رسان سروش پیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

اهمیت کلیدواژه دروغ در جنگ نرم

اهمیت کلیدواژه «دروغ» در «جنگ نرم»

غرب با «دروغ‌گویی رسانه‌ای» و با تمرکز بر شگرد «خبررسانی جعلی» (Fake news) با تلفیق میان راست و دروغ و تغییر حقایق به «مدیریت افکار عمومی» مبادرت می‌ورزد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − هجده =