پشه مالاریا اسم رمز جنگ نرم

پشه مالاریا ؛ اسم رمز جنگ نرم

ارتش سرّی روشنفکران (قسمت دهم) پشه مالاریا
علوم انسانی؛ الهیات جنگ نرم (۳)

علیرغم همه این پروژه‌ها و راهبردها، هیچ‌یک از رؤسای سرویس‌های جاسوسی اروپا و آمریکا که در مقام «مشاوران ویژه اعلیحضرت» عمل می‌کردند، چاره‌ای برای «بی‌ثباتی سیاسی» رژیم سلطنتی خود او نیافتند. از نگاه اغلب این سرویس‌ها، مسئله فقط سقوط شاه ایران نبود، بلکه کابوس آن‌ها «اقتدار سیاسی شیعیان» بود. به ویژه در نگاه کُنت الکساندر دمارانش، «نژاد جدیدی از ابرقدرت‌های سرکش» زاد و ولد می‌کردند که «ایران» در مرکزشان قرار داشت؛ دقیقاً همان جایی که «مسلمانان اصول‌گرا می‌خواهند از گوشه و کنار دنیا، هر نوع مذهب دیگری به جز اسلام را برچینند.» (۴۴) این، همان ذهنیتی است که تئوریسین‌های سرویس‌های جاسوسی موساد و سیا نیز دارند و نامش را «سکولار زدایی از جهان» گذاشته‌اند.

از نگاه لیبرال‌های یهودی، اساساً وقوع انقلاب اسلامی برابر با پیروزی ایران در نخستین صحنه‌های سهمگین «جنگ جهانی چهارم» بود، چون دست‌کم با وقوع این انقلاب، شالوده‌ی فلسفی «فکر مدرنیته» شکست و به قول جرج ویگل، آمریکا در اوج ناباوری مجبور گشت تا «روند سکولار – زدایی از جهان» را به رسمیت بشناسد. (۴۵) جف هینس این روند را یکی از پیامدهای بُهت‌آور سال‌های پایانی قرن بیستم می‌داند و آن را به مرگ تئوری «نوسازی و توسعه اجتماعی لیبرال» تعبیر می‌کند. (۴۶) او می‌گوید انقلاب ۱۹۷۹.م در ایران نادرستی این تئوری‌ها را نشان داد، چون «نوسازی» و «توسعه مدرن» اگرچه به «بی‌هویتی بشر» انجامید، اما به «سکولاریسم محض» و «دین‌زدایی اجتماعی» نرسید، بلکه بشر را به سوی جستجوی هویت، معنا و حقیقت زندگی‌اش کشاند. (۴۷) برنارد لوئیس، استاد برجسته‌ی اسلام‌شناسی در دانشگاه‌های اسرائیل، سال‌ها پیش از ساموئل هانتینگتون زنگ خطر انقلاب اسلامی را چنین به صدا درآورد:

مبارزه آینده چیزی جز «برخورد تمدن‌ها» نیست؛ یعنی یک واکنش احتمالاً غیرعقلانی، اما مطمئناً تاریخی از سوی یک رقیب کهنه علیه «میراث یهودی – مسیحی ما»، علیه «وضعیت کنونی سکولار» ما، و علیه گسترش جهان شمول این دو است. (۴۸)

جهان لحظات حساسی را به خود می‌دید و لیبرال‌ها علیرغم همه نقشه‌هایشان مانند عملیات طبس و کودتای نوژه در اردیبهشت و تیرماه ۱۳۵۹، نتوانستند مسیر تاریخ را به سود خود تغییر دهند. روزهای پایانی آبان ۱۳۵۹، جمبوجت الکساندر دمارانش دوباره از مقر سرویس جاسوسی در پادگان تورل و ۲۰ کیلومتری پاریس برخاست؛ این‌بار نه به سوی ایران یا مراکش، بلکه وارد کریدور هوایی سنت‌لوسیا (کانال پروازی اختصاصی CIA) شد و مسیر کالیفرنیا را پیمود تا در باند فرودگاه اختصاصی یک اقامتگاه ویلایی بنشیند؛ جایی که رونالد ریگان به عنوان برنده‌ی مبارزات انتخاباتی آمریکا، خود را برای ورود به مقر ریاست جمهوری آماده می‌ساخت. نشست محرمانه‌ی کالیفرنیا که ۳ ساعت طول کشید و سرپرست خبرنگاران خارجی مجله نیوزویک نیز در آن حضور یافت، آغازگر یک رشته جلسات پیاپی بود تا رهبر آینده ایالات متحده تصویر روشنی از «پازل ایران» در ذهنش بسازد. (۴۹) بیشتر وقت به رایزنی درباره چگونگی آزادسازی گروگان‌های آمریکایی از ایران و جنگ افغانستان گذشت، اما ریگان ناگهان بحث را نیمه‌کاره گذاشت و از رئیس سرویس جاسوسی فرانسه پرسید: «اشخاصی درست مانند آیت‌الله خمینی، دقیقاً چطور می‌اندیشند؟» (۵۰) دمارانش در پاسخ، از سطح یک بحث‌ سیاسی به درون مسئله‌ای فلسفی رفت و گفت:

آن‌ها آن‌طور که ما می‌بینیم، نمی‌بینند. سیستم داخلی‌شان و فکرشان مانند ما نیست. «دشمنان جدید» ما که «مسلمانان اصول‌گرا» هستند، به عنوان «سربازان خدا» خدمت می‌کنند. بنابراین، «انسان» برای آن‌ها معنای کاملاً متفاوتی نسبت به معنایی که برای ما دارد، داراست. (۵۱)

رونالد ریگان و الکساندر دمارانش
رونالد ریگان و الکساندر دمارانش

درک اطلاعاتی از شخصیت رهبران مسلمان ایران، همیشه مشکل عمده سیستم سیاسی آمریکا بوده است. به روایت دمارانش، رهبران جوامع سرمایه‌داری هیچ وقت «نظم فکری مسلمانان» را نفهمیدند. ریچارد هلمز، رئیس سابق سیا، پس از ۴ سال حضور در ایران گفت که «هیچ وقت نمی‌تواند ایرانیان را درک کند، چون آنان چرخش فکری عجیبی دارند.» (۵۲) در میانه دهه ۱۳۵۰، یک بار هلمز همراه همسر انگلیسی‌اش سینتیا از مشهد و بارگاه امام هشتم شیعیان دیدن کردند. آن‌ها از مشاهده شور و حرارت زائران یکه خوردند و البته به شدت مضطرب شدند. رئیس سابق سیا در خاطراتش آن صحنه‌ها را این گونه جمع‌بندی کرد:

تلاش برای سوق دادن چنین مردمی به سمت غرب که اگر چه عرق از سر و رویشان می‌ریزد، اما برای رساندن دست خود به ضریح امام رضا (علیه‌السلام) چنان اشتیاقی دارند، کار آسانی نیست. (۵۳)

وانگهی، رهبران امنیتی آمریکا در گزارش‌های رسمی‌شان ضمن اعتراف به عدم درک جامعه مذهبی ایران، از ناتوانی خود نیز برای نفوذ در میان انقلابیون واقعی می‌نالیدند. برای همین، از ابتدای انقلاب چاره کار را سرمایه‌گذاری بر روی افزایش نفوذ سیاسی جناحی یافتند که آن را «میانه‌روی‌های اسلامی» در داخل حکومت نامیدند. (۵۴) پیشنهاد کُنت برای گذر از این بحران اطلاعاتی، تغییر سبک جاسوسی از ایران بود: جاسوسی به سبک فرانسوی؛ یعنی یا جاسوسان بومی را استخدام کنید، یا به ایران بروید و «مدت‌ها شهرها را بگردید؛ به زبان مردم کوچه و بازار حرف بزنید و افکار و آرزوهایشان را درک کنید. بعد شما می‌توانید یک تحلیل‌گر اطلاعاتی و یک جاسوس خوب در منطقه باشید.» (۵۵) با پیروی از همین استراتژی، سال‌ها از انجمن ایران‌شناسی فرانسه در خیابان فلسطین تهران به عنوان یک پوشش امنیتی و پاتوق پنهان برای جاسوسان فرانسوی و سرویس‌هایی مانند موساد استفاده می‌گردد. (۵۶)

او سه ماه بعد در بهمن ۱۳۵۹ باز هم به ملاقات ریگان رفت، اما پیش از آن عازم بغداد شد تا شخصاً عملیات نظامی مشترک فرانسه و عراق علیه ایران را در جنگ تحمیلی ارزیابی کند. وقتی پای دمارانش به کاخ صدام حسین رسید، در اولین دیدار با رئیس جمهور عراق از او خواست تا ترتیب حضورش را در اردوگاه اسرای ایرانی بدهد. تصویر «پازل ایران» برای کُنت شفاف‌تر می‌شد و البته، اعتراف کرد «آمادگی لازم برای آنچه می‌دیدم را نداشتم.» (۵۷) اگر دی‌ماه ۱۳۵۷ هنگام آخرین سفرش به تهران لحظه‌های آغازین «جنگ عقیده» را دید، دی ماه ۱۳۵۹ در اردوگاه‌های عراقی صحنه‌های یک «مقاومت» شگفت‌انگیز را شاهد بود:

آنجا نیز ایرانیانی را دیدم که قاطعانه برای فدا کردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند. آن منظره، منادی «جنگ جهانی چهارم» بود که ما فقط «درک نامشخصی» از آن روی صفحه‌ی رادار داریم. (۵۸)

با این حساب، شما مجبورید مغزی داشته باشید که شاید مورد لعنت خداوند است! با گفتن این جمله، الکساندر دمارانش نقشه یک عملیات پنهان برای «جنگ نرم» با مسلمانان اصول‌گرا را جلوی رونالد ریگان پهن کرد. دومین ملاقات آنان در واشنگتن دی.سی و دفتر کار رئیس جمهور آمریکا موسوم به «اُوال آفیس» برگزار شد. برپایه‌ی تحلیل کُنت، جنگ جهانی چهارم «نبرد کشورهای فقیر و سازماندهی نشده، علیه کشورهای غنی و متشکل» بود؛ (۵۹) همان «جنگ فقر و غنا» که وقتی حضرت امام خمینی (ره) از آن سخن گفتند، تصورش لرزه بر اندام لیبرال‌ها انداخت. (۶۰) این جنگ، چنان‌که پیش‌تر دمارانش به صدام گفت: چون گلوله آتشی است که مرزهای فکری را در می‌نوردد و این بار نیز به ریگان گفت:

شما نمی‌توانید با «یک عقیده» به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. باید دست به «کار هوشمندانه‌ای» بزنید، چیزی که من آن را «نبوغ فعال» نامیده‌ام. شما باید «با هر عقیده‌ای به وسیله عقیده بجنگید.» کلام در برابر کلام و گاهی حتی، دروغ در برابر دروغ. ما به «جاسوسی» معتقدیم. بنابراین در این مبارزه باید از «فکر» خود استفاده کنیم. (۶۱)

اسم رمز این عملیات، «مُسکیتو» یا «پشه مالاریا» بود (۶۲) و خطوط استراتژیکِ یک «عملیات مخفی سیاسی» را در بر می‌گرفت که سال‌ها بعد آن را نسخه‌ای از «براندازی نرم» و «انقلاب مخملی» خواندند. هر چند اجرای نقشه جامع عملیات علیه ایران پس از جنگ تحمیلی آغاز شد و در دهه نخست پیروزی انقلاب اسلامی، لیبرال‌ها بیشتر به تدوین زیرساخت‌های نظری «جنگ نرم» پرداختند، اما نخستین سوال رئیس جمهور آمریکا پس از شنیدن اسم رمز عملیات این بود که «چرا پشه مالاریا؟» دمارانش پاسخ داد چون یک «پشه مالاریا» نمی‌تواند خرس را بکشد، ولی می‌تواند آن قدر او را آزار دهد که دیگر نتواند بخوابد. دیگر نتواند چیزی بخورد و از آن همه وزوز، گیج شود. تا به حال هیچ‌کس ندیده که خرس یک پشه مالاریا را بکشد. بنابراین، «پشه مالاریا می‌تواند یک دشمن بسیار خطرناک باشد.» (۶۳) پاسخ رئیس سرویس جاسوسی فرانسه بیشتر از قدرت «مسلمانان اصول‌گرا» حکایت می‌کرد و بعدها این مسئله را بیشتر شکافت. «خرس» تمثیلی از یک «دشمن تجربه نشده‌ی قدرتمند» و «کم نظیر» برای «غرب» بود که مبارزه با آن کاری دشوار و چه بسا «ناممکن» به حساب می‌آمد. به قول دمارانش، این دشمن در طول تاریخ برای «مبارزه» آماده شده و «جنگ عقیده» برای ایرانیان، بخشی از تاریخ و مذهب شیعه است:

آنان حاضرند مشتاقانه برای عقیده خود بمیرند. در حالی که اعتقادات تمدن غرب عمیقاً براساس سعادت مادی استوار است. (۶۴)

دانیل پایپس، یکی از تئوریسین‌های لیبرال‌های یهودی با کنت دمارانش هم عقیده بود و بارها هشدار داد که «چالش بنیادگرایان اسلامی با غرب، ژرف‌تر از چالش کمونیست‌هاست» شوروی کمونیستی صرفاً با سیاست‌های بلوک سرمایه‌داری مخالف بود و ریشه‌های مشترکی با سکولارها داشت، اما مسلمانان چنین نیستند. (۶۵)

عملیات سرّی پشه مالاریا (مُسکیتو) یک جنگ عقیدتی است، بدون شلیک حتی یک گلوله از روی خشم و اجرای آن تنها از «نبوغ فعال جاسوسان» بر می‌آید. کار جاسوسی، بازی با یک «پازل دائمی» است؛ پازلی ساخته شده از شکل‌ها و رنگ‌های مختلف که مدام نیز تغییر شکل می‌دهد. «جاسوسی»، جستجوی بی‌پایانی برای یافتن قطعات این پازل است، منتها، درست در زمانی که یک قطعه جدید پیدا می‌شود تا سر جایش قرار گیرد، شکل پازل عوض می‌شود. صحنه نبرد جنگ جهانی چهارم، عین همین پازل پیچیده است. فقط یک «نبوغ فعال» می‌تواند این پازل در حال تغییر را بشناسد و با آن بازی کند. آیا لیبرال‌ها در نبرد با مسلمانان اصول‌گرا، چنین نبوغی داشتند و می‌توانستند صحنه نبرد را به سود خود رقم بزنند؟ دمارانش، بازگشت به دوران «جنگ‌های صلیبی» را برای درک زمینه‌ی تاریخی این تحولات توصیه می‌کرد و در عین حال، به دست آوردن یک ذهنیت استراتژیک جدید را پیشنهاد می‌داد؛ یعنی جاسوسان همزمان باید در قرن یازدهم و بیست و یکم به سر ببرند تا بتوان بُردن این بازی تازه را بیابند. (۶۶)

جلسه در کاخ سفید کم‌کم به پایان می‌رسید، ولی هنوز سؤالات بی‌شماری وجود داشت. برای چیدن این پازل، چه کسی باید نقش «پشه مالاریا» را بازی کند؟ «روشنفکران جنتلمن» یا «قاچاقچیان مواد مخدر» یا حتی «مترجمان زبده»؟ الکساندر دمارانش رو به رونالد ریگان کرد و گفت که هر سه! چون اساس کار بر فروپاشی عقیدتی، روحی، اخلاقی و جسمی رقیب است و در ضمن، یک قاعده جاسوسی می‌گوید: «همیشه باید برای انجام اعمال کثیف، افراد جنتلمن را استخدام کنید.» (۶۷)
مترجمان، روشنفکران و روزنامه‌نگاران در عملیات «پشه مالاریا» با «نفوذ تدریجی» به کشور هدف، استراتژی «فروپاشی ایدئولوژیک» را تعقیب می‌کنند و قاچاقچیان هم باید با توزیع مجانی یا ارزان مواد مخدر، حریف را با انحطاط اخلاقی و جسمی مواجه سازند. این چنین، بخش مهمی از نقشه «بی‌ثبات‌سازی سیاسی» پیش می‌رود؛ البته با استفاده از مغزی که مورد لعنت خداست! وقتی شرح جزئیات نقشه به پایان رسید، ریگان پشت میز بیضی شکل رئیس جمهور نشست و تلفن امنیتی را برداشت تا با ویلیام کیسی، رئیس سازمان جاسوسی سیا تماس بگیرد و ترتیب دیدار کُنت دمارانش را با او بدهد. فردای آن روز کُنت نزد رئیس جدید CIA رفت و نخستین نشست رسمی دو رهبر برجسته‌ی امنیتی اروپا و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رقم خورد. ویلیام کیسی گرچه برای رئیس جمهور ریگان بیش از یک مدیر قدرتمند امنیتی و مثل یک محرم اسرار بود، اما سکته قلبی‌اش پس از دیدار با کُنت دمارانش خیلی سریع جسم او را تحلیل بُرد و به اجبار بخشی از اختیارات مدیریتی سیا را به جرج بوش (پدر) داد. با این حال، همه ذهن خود را به حل «معمای ایران» دوخت و عاقبت هنگام بحث پیرامون همین موضوع در کنگره آمریکا سکته مغزی کرد و در جا مُرد.

رونالد ریگان و ویلیام کیسی
رونالد ریگان و ویلیام کیسی

دمارانش گرچه ۸ سال از کیسی کوچک‌تر بود و ۸ سال پس از او مُرد، اما هر دو به یک نسل تعلق داشتند؛ هر دو پس از جنگ جهانی دوم وقتشان را به فعالیت‌های جاسوسی گذراندند؛ هر دو سرمایه‌داران سرشناسی بودند و معتمد رؤسای جمهورشان؛ هر دو یک سیاست واحد علیه ایران پی گرفتند و البته هر دو خود را صاحب یک «رسالت تاریخی» می‌دانستند؛ این‌که دفاع از «جهان آزاد» رسالت تاریخی «جاسوسان لیبرال» است و عملیات‌های مخفی بالاخص عملیات سری پشه مالاریا علیه ایران، جزء اصول تمدن دموکراتیک و بخش جذایی‌ناپذیر سیاست خارجی بلوک غرب به شمار می‌رود. (۶۸)

مورخان رسمی CIA پیدایش این رسالت تاریخی را به روابط امنیتی فرانسه با ایالات متحده از قرن هیجدهم میلادی رسانده‌اند؛ چنان‌که روی گودسن می‌نویسد از همان زمانی که توماس پین، نویسنده انگلیسی و خالق رمان‌های مهیجِ انقلابی با حمایت «فراماسونرهای فرانسوی» و در پوشش یک «عملیات مخفی سیاسی» به تحریر و نشر کتاب‌هایی در ستایش «انقلاب آمریکا» پرداخت، تصور وجود چنین رسالتی در ذهن لیبرال‌ها پا گرفت. (۶۹) اکنون پس از گذشت ۲ قرن، همچنان بحث در حول و حوش «رسالت تاریخی جاسوسان لیبرال» جریان داشت. برای موفقیت عملیات مخفی آنان در دفاع از تمدن دموکراتیک، یک استراتژی جدید امنیتی علیه ایران در حال تولد بود که فقط یک لایه از «هزاران لایه‌ی پنهان لیبرالیسم» را نمایان می‌ساخت.

وقتی از ابتدای دهه‌ی ۱۳۶۰ ملاقات‌های دوره‌ای رئیس سرویس جاسوسی فرانسه با رئیس ۶۸ ساله سیا در مقر ۵۰ هکتاری این سازمان نزدیک ییلاق ویرجینیا آغاز شد، کیسی علیرغم بیماری سخت سرطان، روزهای پرکاری را می‌گذراند. سازمان به سبب رسوایی‌های پیاپی، عین رهبرش مبتلا به سرطانی مُهلک بود و در برزخ به سر می‌برد؛ درست مثل یک شرکت ورشکسته، در بستر احتضار. (CIA بین کارمندانش، «شرکت» خطاب می‌شود.) البته رسوایی‌های امنیتی، پاره‌ای از تن جامعه امنیتی آمریکا محسوب می‌گشت و ماجرای تازه‌ای نبود. از سازمانی که خود آمریکایی‌ها آن را «مافیا» و «غول یک چشم» می‌نامیدند، گویا دیگر انتظار رفتار استاندارد نمی‌رفت. بخشی از وقت کیسی به تجدید ساختار سازمانی CIA یا پاکسازی مخالفانش می‌گذشت و بقیه‌ی انرژِی‌اش صرف بازسازی ماموریت‌های استراتژیک آن از جمله عملیات مخفی «بی‌ثبات‌سازی سیاسی» می‌شد. در دوره ریاست کیسی، سازمان به سوی بازبینی در مبانی جاسوسی و ضدجاسوسی دکترین «براندازی نرم» رفت و طراحی «مدل کلاسیک کودتای مخملی» در نیکاراگوئه را آغاز کرد. (۷۰) او همچنین با مشارکت زبیگنیو برژینسکی، مشاور سابق امنیت ملی رئیس جمهور، فاز جدید پروژه فروپاشی حکومت‌های کمونیستی در اروپای شرقی را کلید زد. در کنار همه این‌ها، ویلیام کیسی از ابتدای مسئولیتش در ماجرای جنگ تحمیلی از دست مقاومت ایران مقابل عراقی‌ها عاصی شد و سکته قلبی‌اش هم ناشی از چنین فشارهای طاقت‌فرسایی بود.

اتفاقاً کُنت الکساندر دمارانش با هر دو پروژه‌ی «اروپای شرقی» و «ایران» سروکار داشت؛ دو پروژه‌ای که کمتر از ۱۰ سال بعد پیوندی ناگسستنی با یکدیگر یافتند و مثل یک دوقلو در ادبیات سیاسی و مطالعات امنیتی به هم چسبیدند. آن زمان گزارش‌هایی از یک منبع محرمانه اروپایی درباره ترور پاپ ژان پل دوم به دست سرویس فرانسه رسید. (۷۱) «عالیجناب پاپ» یکی از مخالفان سرسخت سیاست‌های شوروی بود و فرانسوی‌ها مشغول بررسی ارزش یک «کشیش مرده‌ی لهستانی» شدند تا بفهمند مرگ پاپ برای چه کسی بیشتر می‌ارزد. به عبارت دیگر، دمارانش منفعت مرگ یا زندگی «پدر مقدس» را برای لیبرال‌ها سبک و سنگین می‌کرد. (۷۲) پاپ سرزمین شرق را خوب می‌شناخت، کارکرد درونی ذهنی کمونیست‌ها را می‌دانست و مهم‌تر از همه، متحد دولت آمریکا برای براندازی حکومت لهستان به شمار می‌آمد یا همان «تنها نماد مقاومت لهستان در برابر شوروی.» (۷۳) جانشین احتمالی او یک کشیش ایتالیایی بود و نمی‌توانست نقش بهتری از پاپ ژان ‌پل دوم به سود بلوک غرب بازی کند. تحولات بعدی هم نشان داد که ترور پاپ، کودتای مخملی لهستان و کل پروژه «فروپاشی اروپای شرقی» را به سرنوشت نامعلومی گره می‌زد. پس عالیجناب فعلاً باید زنده می‌ماند. در واقع سرویس جاسوسی فرانسه با مطلع ساختن واتیکان از نقشه ترور پاپ، زندگی او را دوباره به آمریکایی‌ها بخشید تا نقشه‌هایشان را پیش ببرند.

ویلیام کیسی از نخستین روزهای کارش در CIA برنامه برگزاری یک رشته گفتگوی محرمانه با پاپ را در واتیکان ریخت و با تدوین استراتژی بی‌ثبات‌سازی سیاسی لهستان، حمایت از جنبش همبستگی لهستان به رهبری لخ‌والسا را تشدید کرد. (۷۴) والسا آن هنگام یک سیاستمدار ۳۷ ساله‌ی کاتولیک بود که با شعار «جامعه مدنی» و برای ساخت شبکه‌ای از «اصلاح‌طلبان کمونیست» به تدریج روابط خود را با ویلیام کیسی توسعه می‌داد. (۷۵) ماموریت والسا، دامن زدن به اعتصابات کارگری و شورش‌های دانشجویی بود تا سیستم عصبی و مدیریتی رژیم حاکم را فلج کنند. (۲۴ سال بعد از آغاز برنامه CIA در لهستان، وزارت خارجه آمریکا رسماً از پیگیری همین استراتژی برای کودتای مخملی در ایران خبر داد و بنیاد باران به ریاست سیدمحمد خاتمی نیز با مطلوب دانستن روش مبارزاتی جنبش همبستگی، همان استراتژی را برگزید.) (۷۶) سازمان سیا سرانجام ۲ کاتولیک را به هم پیوند زد: پاپ و لخ والسا. روز ۱۷ خرداد ۱۳۶۱، کیسی قرار یک ملاقات مخفی را بین رئیس جمهور آمریکا با «پدر مقدس» گذاشت و ژان پل دوم قول داد که همه کلیساها را در دفاع از جنبش همبستگی لهستان بسیج کند و رونالد ریگان نیز دستور تحریم اقتصادی لهستان را صادر کرد. (۷۷) نخستین جرقه‌های کودتای مخملی در همین ملاقات ۵۰ دقیقه‌ای خورد و مشخص شد که شعار تبلیغاتی «جدایی دین از سیاست» در مسیحیت معاصر صرفاً یک «آدرس غلط» است.

دوران ریاست ویلیام کیسی بر CIA البته آغاز یک تاریخ جدید در این سازمان هم بود؛ تاریخی که ما با آن سروکار داریم: عصر «کودتاهای مخملی». البته او پروژه‌های شکست خورده زیادی هم در کارنامه‌اش دارد. ساموئل سه‌گو، افسر اطلاعاتی ارتش اسرائیل در کتاب مثلث ایران از طرح کیسی در سال ۱۳۶۱ برای براندازی حکومت ایران پرده برداشت. سه‌گو می‌‌نویسد این طرح قرار بود با همکاری آمریکا، اسرائیل، سودان و عربستان سعودی اجرا شود:

هدف طرح، بازگرداندن حکومت سلطنتی به ایران در سال ۱۳۶۱ بود. این نقشه قرار بود توسط ژنرال‌های تبعیدی شاه، تحت نظر مستقیم «ویلیام کیسی» (رئیس سازمان سیا) و با کمک مالی «عربستان سعودی» عملیاتی شود؛ ولی حمله اسراییل به لبنان و استعفای «آریل شارون» مانع از اجرای آن گشت. «ملک فهد» پادشاه عربستان قول داده بود که ۸۰۰ میلیون دلار هزینه تسلیحاتی این عملیات را شخصاً بپردازد. (۷۸)

ایران، کیسی را به مرز جنون می‌رساند؛ آن چنان که بالاخره در همان سال ۱۳۶۱ با طراحی عملیات سرّی دیگری این بار نقشه‌ی «قتل» امام خمینی (ره) را کشید تا یک کودتای شبانه را به پیروزی برساند. جیمز بیل درباره ۲ طرح کودتا در ۱ سال توسط CIA اطلاعات جالبی دارد. او می‌نویسد «سال ۱۹۸۷.م همه فهمیدند سرویس اطلاعاتی آمریکا یک شرکت تگزاسی به نام شرکت بین‌المللی پرگرین را استخدام کرده تا خارج از آمریکا و به شکل پنهانی دست به عملیات خرابکاری غیرقانونی بزند.» (۷۹) یکی از نقشه‌های پرگرین در سال ۱۳۶۱ اجرای یک کودتا علیه ایران بود و شامل نقشه‌ی قتل امام خمینی (ره) نیز می‌شد. به روایت بیل:

«ویلیام کیسی» پروژه قتل «آیت‌الله خمینی» را خوب پیش می برد، اما زمانی که مجری نظامی ایرانی طرح سر قرار خود در نیویورک حاضر نشد، این طرح نافرجام ماند؛ کیسی در واقع همین‌جا «سقوط» کرد. برای اجرای عملیات ۱۲۰ میلیون دلار هزینه شده بود. (۸۰)

در همین ایام و ابتدای سال ۱۳۶۲ کیسی در میهمانی یک افسر بلندپایه‌ی CIA رضا پهلوی را در حضور ریچارد هلمز (رئیس پیشین سیا) و مایکل دیور (مشاور کاخ سفید) ملاقات می‌کند. این میهمانی که مرین اسموک ترتیب داد، مقدمه مذاکرات رسمی رئیس سیا با پسر شاه مخلوع شد. (۸۱) از سال ۱۳۶۲ تا زمان مرگ کیسی، برای مدت ۶ سال ماهیانه ۱۵۰ هزار دلار به حساب بانکی شماره Kredit Swiss, FED 104759021 در ژنو برای پروژه‌ی کودتای رضا پهلوی پول واریز می‌شد، اما این طرح هم چنان که احمدعلی مسعود انصاری در کتاب پس از سقوط شرح می‌دهد، شکست خورد. (۸۲)

اسفند ۱۳۶۲ رئیس CIA دکترین امنیتی جدیدی را نیز اعلام کرد و با سرزنش جیمی کارتر، رئیس جمهور قبلی کشورش به سبب جلوگیری از سقوط شاه ایران گفت: «دیگر علیه منافع آمریکا در هیچ کجای جهان چنین اتفاقی نخواهد افتاد.» (۸۳) کیسی مصرانه تأکید می‌کرد سازمانش در تمامی کشورهایی که برای آمریکا اهمیت حیاتی داشته باشد، فعالیت‌های جاسوسی شدیدی را به منظور ارزیابی میزان ثبات سیاسی و اقتصادی این کشورها اعمال می‌کند. (۸۴) از همان روز و شب ویلیام کیسی به تمرکز روی پروژه اروپای شرقی می‌گذشت. البته تز او یک بخش پنهان هم داشت. منافع حیاتی آمریکا در آن نقطه استراتژیک اروپا، نه با جلوگیری از سقوط دیکتاتورها که با اجرای نقشه‌ی «فروپاشی از درون» و «کودتاهای مخملی» تأمین می‌شد؛ توسط یک اقلیت از سیاستمداران حاکم بر کشورهای اروپای شرقی که شعار «اصلاحات از درون» می‌دادند؛ کسانی مانند واسلاو هاول در چکسلواکی که او نیز از دوستان شخصی مشترکِ ریچارد هلمز و کیسی بود.

ولی اشتباه نباید کرد؛ ویلیام کیسی هم مثل خیلی از رهبران جاسوسی دنیا در گوشه ذهن و حافظه‌ی خود طرح‌های سرّی زیادی را پنهان ساخته است. پس از ملاقاتی با کنت الکساندر دمارانش، رئیس سرویس جاسوسی فرانسه، کیسی مانند ریگان سعی می‌کرد تصویر دقیق‌تری از ایران داشته باشد، اما سرانجام یک روز گراهام فولر، مأمور ویژه‌ی آژانس اطلاعات ملی ایالات متحده در خاورمیانه و جنوب آسیا با یک برآورد اطلاعاتی ۵۰ صفحه‌ای از ایران، آب پاکی را روی دست ویلیام کیسی ریخت:

آمریکا با «اوضاع نامساعدی» در مورد گسترش و بسطِ خط‌مشی جدیدش در مورد «ایران» روبه‌روست. سیر وقایع به طور عمده علیه «منافع» ماست؛ متأسفانه آمریکا «هیچ بَرگی» برای «بازی» در ایران ندارد. (۸۵)

ادامه دارد… پشه مالاریا ، پشه مالاریا ، پشه مالاریا ، پشه مالاریا 

قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
44. جنگ جهانی چهارم، ص ۳۴.
45. هینس، جف، «مذهب» در: مسائل سیاست جهان. ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۱، صص ۱۳۹ – ۱۳۰.
46. پیشین.
47. پیشین.
48. Bernard Lewis. “The Roots of Muslim Rage”. Atlantic Monthly, September 1990, P 60.
49. جنگ جهانی چهارم، ص ۳۲۵.
50 جنگ جهانی چهارم، ص ۳۵۷.
51. پیشین.
52. شوکراس، ویلیام. آخرین سفر شاه، صص ۲۴۱ – ۲۴۰.
53. پیشین.
54. A) Rabasa, Angel. Banard, Cheryl. Schwartz, Lowell. Sickle, Peter. Building Moderate Muslim Networks. Rand Pub. 2007.
ب) اسناد لانه جاسوسی آمریکا. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۶، کتاب اول، ص ۸۲.
55) Dans le secret des princes, p 100.
56. الف) فضلی‌نژاد، پیام. ملاقات با جاسوس. این کتاب که خاطرات نویسنده از عصر حاکمیت دولت اصلاحات است، در سال ۱۳۸۵ تحریر شده و به زودی توسط دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان منتشر خواهد شد.
ب) فضلی‌نژاد، پیام. شوالیه‌های ناتوی فرهنگی. تهران: دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان، ۱۳۸۶، صص ۱۳۶ – ۱۳۳.
57. جنگ جهانی چهارم، ص ۲۴۵.
58. پیشین.
59. پیشین، ص ۲۷.
60. «پیام قطعنامه ۵۹۸». صحیفه امام خمینی (رحمة ‌‌الله)، جلد ۲۱، صص ۱۰۰ – ۷۴.
61. برای دیدن مشروح مذاکرات ریگان و دمارانش پیرامون این عملیات، نک: جنگ جهانی چهارم، ص ۱۸ – ۱۱.
62. پیشین.
63. پیشین.
64. جنگ جهانی چهارم، ص ۴۳.
65. Daniel Pipes. “Same Difference: The Islamic Threat Part 1”, National Review (7 November 1994), p 64.
66. جنگ جهانی چهارم، ص ۳۰.
67. دمارانش می‌نویسد: «فلسفه شخصی من همیشه این بوده است که وقتی شما کاری دارید که خصوصاً عمل کثیفی نیز هست، باید یک جنتلمن را برای انجام آن اجیر کنید. اگر یک جنتلمن متقاعد شود کاری که مادر نظر داریم یک اقدام جنگی و یا یک اقدام وطن پرستانه است، در آن صورت ما افراد بسیار خوبی را پیدا خواهیم کرد که برای ما کار کنند… این اصل در مورد هر اقدامی طی عملیات‌های اطلاعاتی «شمال – جنوب» و در جاهایی که نفوذ فرهنگ‌ها و سیستم‌های بیگانه پیچیده‌تر و حساس‌تر از اقدام‌هایی است که ما قبلاً انجام می‌دادیم، مصداق می‌یابد.» نک: پیشین، ص ۳۷۰.
68. پیشین، ص ۱۴۴.
69. گودسن، روی. حیله‌های کثیف. ترجمه سهیلا کیانتاژ. چاپ دوم. تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۵، ص ۲۷۲. برای مطالعه نسخه انگلیسی کتاب، نک:
– Godson, Roy. Dirty Tricks or Trump Cards: U.S. Covert Action and Counterintelligence. Transaction Publishers, 2000.
70. حیله‌های کثیف، ص ۱۱۶ و ۱۹۲.
71. جنگ‌ جهانی چهارم، صص ۳۱۷ – ۳۱۶.
72. پیشین.
73. پیشین.
74. Brennan, Phill. “Advisor: Reagan Threatened War Over Poland’. Newsmax Website. 5 April 2005.
75. Ibid.
76. “Advisor: Reagan Threatened War Over Poland’. Newsmax Website.
77. Ibid.
78. Samuel Segev. The Iranian Triangle. New York: The Free Press, 1988, p10-11.
79. james Bill. op. Cit., p 315.
80. Ibid.
81. مسود انصاری، احمدعلی. پس از سقوط. چاپ ششم. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۶، ص ۲۴۷.
82. پیشین.
83. پری، مارک. کسوف؛ آخرین روزهای سیا. ترجمه غلامحسین صالحیار، بازنشر: ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی. سال هشتم، شماره ۷۴، آبان ۱۳۷۲، صص ۶۷ – ۶۲.
84. پیشین.
85. برای مطالعه ترجمه «گزارش فولر»، نک: «ماجرای مک فارلین: فروش سلاح و آزادی گروگان‌ها» در: هاشمی، محسن و حبیب‌الله حمیدی. اوج دفاع. دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۸، ص ۳۳.
منبع: پیام فضلی‌نژاد ، ارتش سری روشنفکران ، تهران: شرکت انتشارات کیهان.

پشه مالاریا ، پشه مالاریا ، پشه مالاریا ، پشه مالاریا ، پشه مالاریا ، پشه مالاریا

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

Check Also

اهمیت کلیدواژه دروغ در جنگ نرم

اهمیت کلیدواژه «دروغ» در «جنگ نرم»

غرب با «دروغ‌گویی رسانه‌ای» و با تمرکز بر شگرد «خبررسانی جعلی» (Fake news) با تلفیق میان راست و دروغ و تغییر حقایق به «مدیریت افکار عمومی» مبادرت می‌ورزد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × سه =