ارتش سرّی روشنفکران (قسمت بیستوچهارم) فولادوند و دیهیمی
سکولاریسم مقدس آمریکایی (۵)
عزتالله فولادوند سخنرانی خود در «شب هانا آرنت» را با عنوان «مفهوم شَر در فلسفه هانا آرنت» به بازخوانی ماجرای هولوکاست و بررسی عملکرد آدولف آیشمان، رئیس سازمان امنیت آلمان نازی و یکی از روسای اردوگاههای یهودیان، اختصاص داد تا ابتدا از «رژیم صهیونیستی» چهره یک «نظام خشونتپرهیز» را نزد مخاطبانش بیافریند:
به رغم حذف مجازات «اعدام» از قوانین کیفری «اسرائیل»، آیشمان عاقبت چند دقیقه پس از نیمه شب اول ژوئن ۱۹۶۲ در زندان به دار آویخته شد. او تنها کسی بود که در اسرائیل به مجازات اعدام رسید. آنچه افرادی مثل آیشمان را به افرادی آدمکش و ویرانگر تبدیل میکند، همین عجز از تفکر است. نشانههای این افراد، زبان و بیانشان است به جای فکر، در مغزشان مشتی عقاید تقلیدی، ایدئولوژی و پیشداوری جا گرفته و این عقاید قالبی، مانع تفکر اصیل میشود. (۱۳۶)
هدف فولادوند القاء این معنا بود که یک «نظام ایدئولوژیک» بر پایهی عقاید و آرمانهای فرابشری شکل گرفته است تا زمینهساز پیدایش «آرمانشهر» باشد. این نظام، ناگزیر به بازتولید شخصیتهای جنایتکاری مثل آیشمان و رژیمهایی چون نازیها میانجامد. (۱۳۷) سخنان فولادوند پُر از ارجاعات پیدا و پنهان به ایران بود و میخواست ذهن مخاطبان را به مقایسه تطبیقی جمهوری اسلامی با رژیم هیتلری وادارد، چون براساس سند رسمی آکادمی علوم سیاسی آمریکا «نظام مذهبی ایران شرّی بدتر از رژیم آلمان نازی» است و «علم سیاست دموکراتیک» علمی است برای براندازی رژیمهای شرور مانند ایران. (۱۳۸) خط تبلیغاتی روشنفکران سکولار پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز حول و حوش چنین مقایسهی تطبیقیای میگشت.
نخستینبار در مرداد ۱۳۸۴ رامین جهانبگلو در فستیوال تابستانی دفتر تحکیم وحدت باب بحث پیرامون کارکردهای مشابه جمهوری اسلامی و رژیم نازی را گشود (۱۳۹) و ناصر فکوهی نیز در روزنامه سرمایه آن را ادامه داد. (۱۴۰) عزتالله فولادوند هم از رهگذر همین فرضیه آمریکایی و ضمن یک شبیهسازی نمادین میگفت «وقتی جامعه بقای خود را در حفظ آن عادات و رسوم و آداب (ایدئولوژی) میبیند، شهروندان را تشویق به تفکر مستقل نمیکند [در یک نظام ایدئولوژیک] شهروند خوب کسی است که از مجموعهای از رسوم و عادات که به نام اخلاق معرفی شده، پیروی کند.» (۱۴۱) بنابراین وقتی یک انقلاب، ایدئولوژی جدیدی را همراه خود میآورد، «شهروند خوب باید بیچون و چرا پیرو اخلاق جدید شود.» (۱۴۲) این شهروندان «آلت دست شَر و همرنگان با جماعت و افرادی مبتذلاند.» (۱۴۳) از دل آنان جنایتکارانی مانند آدلف آیشمان بیرون میآید، اما «دگراندیشان، ناسازگاران با عقاید ایدئولوژیک قالبی و کسانی که همرنگ جماعت نمیشدند، از مشارکت در نظام اخلاقی نوظهور سرباز زدند.» (۱۴۴)
در همین نقطه، مفهوم «نافرمانی مدنی برای مشروعیتزدایی» از نظام متولد میگردد. به روایت عزتالله فولادوند، غیر از دگراندیشان و روشنفکران بقیه شهروندان «آلت شَر» هستند، زیرا «با رژیم هماهنگ شدند و همگی باید در جایگاه متهمان بنشینند.» (۱۴۵) یعنی، «اکثریت» شهروندانی که یک انقلاب را پذیرفتند (فارغ از اینکه انقلابی بودند یا نه) افرادی مبتذل، آلت شَر و متهم به جنایت هستند؛ فقط به این دلیل که از «اقلیت» روشنفکران لیبرال و ناسازگار با این نظام اخلاقی نوظهور پیروی نکردند! در واقع، فولادوند نسخه سیاسی جیمز برنهام، پدر تئوریک بزرگترین عملیات جاسوسی قرن بیستم در عرصه علوم انسانی و روشنفکری (عملیات PSB) را یادآوری میکرد. خاستگاه این سیاست، حکومتِ مطلق «گروه نخبهی روشنفکران» – موسوم به طبقه اربابان اندیشه – بر اذهان عمومی بود (حکومت اقلیتِ نخبگان بر اکثریتِ عوام) و هدفش، «نابودی تمام الگوهای رایج اعتقادی جهان به نفع ایدئولوژی لیبرالیسم» تعریف شد. (۱۴۶)
اکنون برای «براندازی» یک نظام ایدئولوژیک و نابودی الگوهای اعتقادیاش، چه راهی پیش پای شهروندان خطاکاری است که به رژیم برآمده از «انقلاب اخلاقی» مشروعیت دادند؟ در واقع، آنان چگونه باید «جنایت علیه روشنفکران سکولار» و «اشتباه تاریخی» خود را جبران کنند؟ فولادوند برای گریز از این وضعیت، کتابی از هانا آرنت را تبلیغ میکرد که CIA شش ماه قبلتر و همزمان با سالگرد سلسله کودتاهای مخملی اروپای شرقی، نسخه فارسی آن را با مقدمه لادن برومند به عنوان دستورالعمل «مبارزه مدنی» در ایران انتشار داد؛ (۱۴۷) کتاب «مسئولیت شخصی در رژیمهای دیکتاتوری»:
این کتاب دومین متن از مجموعهای است که به مناسبت روز جهانی ضدفاشیسم و سالروز سقوط دیوار برلین (فروپاشی اروپای شرقی) در اختیار خوانندگان قرار میگیرد. از بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی (۱۳۷۷) تا به امروز (۱۳۸۵)، هر روز برگی به تاریخ ایران افزوده شده که عنوانش «اشتباه کردیم» بوده است. اما اگر گامی به پیش نگذاشته و از خود نپرسیم «چرا و چی شد که اشتباه کردیم؟» تکرار این اقرار به خودی خود راهگشا نخواهد بود. در رابطه با چنین پرسشی است که میتوان از اندیشههای «هانا آرنت» یاری گرفت، که در پی پاسخ به پرسشی مشابه مطرح شده است. (۱۴۸)
سخنرانی فولادوند با تحلیل کتاب آرنت به پایان رسید. او تأکید کرد که برای رهایی از قید یک رژیم توتالیتر «از نظر اخلاقی باید خیر را از شر تشخیص دهیم» و سپس بپرسیم «چرا متهم (شهروند غیرروشنفکر و حامی رژیم) به خدمت این دستگاه درآمد؟» مفهوم «خیر و شر» در تفکر سکولار همان مفهومی است که ساموئل هانتینگتون با ارائهی رسالهی راهبردی «علم سیاست و اصلاحات سیاسی» آن را شرح و بسط داد؛ عمل خیر یعنی «اصلاحات ترقیخواهانهی آمریکایی به عنوان هدف بنیادین علم سیاستِ دموکراتیک برای فروپاشی حکومتهای توتالیتر و شرور» (۱۴۹) که اصلاحطلبان آن را به عنوان یگانه الگوی «گذار به دموکراسی» برگزیدند.
خشایار دیهیمی (۱۵۰) نيز از ابتدای مراسم «شب هانا آرنت» در تالار بتهوون خانه هنرمندان ایران حضور داشت و پس از عزتالله فولادوند به پشت تریبون رفت تا از «شستوشوی مغزی در رژیمهای وحشت» بگوید. او بدون مقدمه چینی گفت باید ببینیم در کدام جوامع و در چه شرایطی جنایتکارانی مثل آیشمان تولید میشوند و «مسئولیت جمعی» ما در این موقعیت چیست؟ سپس دیهیمی ادعا کرد که «چنین تهدیدهایی در جامعه ما» در حال افزایش است و به توصیف نظام سیاسی ایران از منظر هانا آرنت پرداخت. (۱۵۱) نقطه آغاز توصیفش، انکار ظریف نقش دین و عرفان در سیاستورزی بود و نتیجه گرفت «آنها که در جستجوی چیزی ماوراء این جهان مشترک انسانی هستند، راه را برای از میان بردن همبستگی انسانی هموار میکنند.» (۱۵۲) نگاه ماوراء طبیعی به سیاست، از منظر دیهیمی نقطهی زایش توتالیتاریسم و خودکامگی است، چون منجر به پیدایش یک «ایدئولوژی» میشود و میخواهد به تبیین هستی و تاریخ بپردازد. از دل ایدئولوژی هم «حکومت وحشت مطلق» در میآید.
دقیقاً در همین نقطه، همهی ابهامها زاده میشود. چرا باید پذیرفت که هر ایدئولوژیای ناگزیر به وحشت مطلق میانجامد؟ آیا چون کمونیسم، نازیسم و لیبرالیسم در تجربه تاریخی خود به نظامیگری (میلیتاریسم) و خشونتورزی راه بردهاند، دیگر ایدئولوژیها و مکاتب نیز الزاماً چنین مسیری را خواهند پیمود؟ آیا جنس ایدئولوژیها و شیوه تبیین آنها از هستی، سبب تفاوت در کارکردشان نمیشود؟ دیهیمی به هیچ کدام از این پرسشها پاسخ نمیدهد و به آسانی از کنارشان میگذرد، زیرا جوابی ندارد. وانگهی، برمبنای استقراء که در علم مدرن فاقد اعتبار است، نظریه خود را ارائه میکند و میگوید:
«حکومت توتالیتر» در همه جا از «توده مردم» حرف میزند: توده مردم چنین میخواهند، توده مردم چنین میگویند؛ با آن عنصر ایدئولوژیکی که پیشاپیش به این توده مردم، به این کل نامعلوم، آرزوهای دروغ القاء کرده است. خواستهها و مطالباتی که مطالبات آنها نیست، مطالبات واقعی انسانی نیست، بلکه فقط به شکل شعار، به شکل یک «حق مسلم» که معلوم نیست کجاست و چیست، به آدمها حقنه میشود. موقعی که حکومت توتالیتر ظاهر میشود، انسانها از هم جدا میشوند. انسانهای منزوی و تکافتاده، یک توده عظیمی که یک شعار را تکرار میکنند، اما کوچکترین ارتباط میانشان وجود ندارد. وقتی که سیل جمعیت راه میافتد، گویی بیانیهای قرائت میشود، خواستههایی گفته میشود، احسنتی گفته میشود. ولی این آدمها واقعاً نمیدانند که با هم چه نسبتی دارند. (۱۵۳)
عنصر مشترک تحلیلهای فولادوند و دیهیمی «شورش روشنفکرانه» علیه خواست تاریخی یک ملت است. یک سرخوردگی کهنه گریبان سکولارها را چسبیده است، چون ایرانیان در انقلاب اسلامی هم به هویت روشنفکران غربزده پشت کردند و هم آنان را از گردونه سیاستورزی کنار نهادند. فولادوند غیر از عده قلیلی از روشنفکران، بقیه شهروندان را «آلت شر» و «گناهکار» نامید، چون به وضع موجود تن دادهاند و دیهیمی نیز به همین راه رفت؛ اما چرا این طایفه از روشنفکران همواره رویاروی مردم ایستادهاند و از شکستهای پیاپی درس نمیگیرند؟ یا شعور عبرتآموزی ندارند، یا از فهم تحولات تاریخ عاجزند. هر دو گزینه نشان از قواره ذهنی تنگ آنان برای درک جامعهشان دارد. محمد درخشش، وزیر فرهنگ کابینه علی امینی، در سال ۱۳۷۷ پاسخ تکان دهندهای به دلایل بیاعتباری روشنفکران ایرانی میدهد. او که یکی از تئوریسینهای اپوزیسیون برانداز و از جاسوسان برجسته CIA است، در فصلنامه مهرگان به بیان عقدههای تاریخی آنان میپردازد و با اعترافات ناخواسته خود، باب یک نقد درون گروهی را میگشاید. (۱۵۴) درخشش، انقلاب اسلامی را «سنگ محکی برای اثبات بیاعتباری روشنفکران چپ و راست و میانهروی ملی در میان مردم» میداند:
«روشنفکران ایرانی» فقط در بین خودشان میلولند و به همین دلیل مستمعین سخنرانیهای آنان فقط خودشانند و هیچگاه اثری از شرکت «تودههای مردم» در این محافل وجود نداشته است. روشنفکران ما هیچگاه و در هیچ زمانی کوچکترین پایگاهی در میان تودههای مردم نداشتهاند؛ زیرا آنها همواره به صورت یک طبقه ممتاز و تافته جدا بافته، خرج خود را از خرج تودههای مردم جدا ساختهاند. به همین دلیل آنچه میگویند و آنچه مینویسند در محدوده دید و افکار و تأمین «منافع طبقاتی» خویش است و مشهورترین نوشتههای نویسندگان به نام، کوچکترین جاذبهای برای توده مردم ندارد. مردم حتی معروفترین نویسندگان و اهل قلم را نمیشناسند، زیرا در ایران اصولاً نویسنده مردمی وجود ندارد. (۱۵۵)
حالا، چه کسی به ناحق از «توده مردم» دم میزند و به زور و تزویر خود را به جای «سخنگوی مردم» مینشاند؟ یک نظام متکی به مشروعیت توأمان مردمی و الهی یا روشنفکرانی که حتی به اعتراف محمد درخشش نیز «از زندگی، دردها، رنجها و عادات و رسوم تودهها بیاطلاع هستند.» (۱۵۶) برای همین، سرخوردگی تاریخی سکولارها گاهگاهی از لابهلای تزهایشان بیرون میزند و راهی جز فحاشی به شهروندان نمییابند. تعارض تکاندهندهای است؛ روشنفکرانی که خود را «سخنگوی مردم» و «وجدان جامعه» میدانند، به همان مردم و وجدانشان ناسزا میگویند! مردم پیشرو که روشنفکران واپسگرا را طرد کردهاند، نزد فولادوند و دیهیمی تبدیل به یک «کل نامعلوم» میشوند که با «آرزوهای دروغ» فریب خوردهاند. شگفتانگیزتر اینکه وقتی برای حمایت از آرمانهای انقلابی «سیل جمعیت به راه میافتد، کوچکترین ارتباطی میانشان وجود ندارد و این آدمها نمیدانند که با هم چه نسبتی دارند.» در نگاه آنان همهی مردم «آلتِ شر» خودکامگان هستند و جمهوری اسلامی نیز جز یک «حکومت وحشت مطلق» نیست؛ چون این نظام بر پایهی آموزههای امام خمینی (ره) اعتقاد دارد:
ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیتیافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمیشوند؛ و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمیدارند. (۱۵۷)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
136. فولادوند، عزتالله. «مفهوم شر در فلسفه هانا آرنت» (متن کامل سخنرانی). فصلنامه بخارا، شمره ۵۸، زمستان ۱۳۸۵، ص ۳۶.
137. پیشین.
138. Huntington, Samuel P. “One Soul at a Time: Pilitical Science and Political Reform”, the American Pilitical Science Review, Vol. 82, No. 1. Mar, 1988.
139. جهانبگلو، رامین. «هیچگاه طرفدار اصلاح طلبان نبودهام». سایت اطلاعات نت، ۹ مرداد ۱۳۸۴، از:
140. فکوهی، ناصر. «هانا آرنت: فیلسوف خشونت و رنج انسانی». روزنامه سرمایه، ۱۷ بهمن ۱۳۸۴.
141 و ۱۴۲ و ۱۴۳ و ۱۴۴ و ۱۴۵. «مفهوم شر در فلسفه هانا آرنت»، ص ۴۰.
146. Saunders, Frances. The Cultural Cold War: The CIA and the world of Arts and Letters, P 243.
147. آرنت، هانا. مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری. ترجمه لادن برومند. واشنگتن. دی. سی: بنیاد عبدالرحمن برومند، ۲۰۰۸. (بازیابی شده در ۳۰ تیر ۱۳۸۹) از:
http://www.iranrights.org/farsi/document-514-1085.php#-edn1
148. پیشین. «مقدمه مترجم»، صص ۵ – ۴.
149. هانتینگتون، ساموئل، «آهسته و پیوسته: علم سیاست و اصلاحات سیاسی» در: گذار به دموکراسی (ملاحظات نظری و مفهومی). ترجمه محمدعلی کدیور. تهران: نشر گامنو، ۱۳۸۶، صص ۳۵ – ۱۹.
150. خشایار دیهیمی سال ۱۳۳۴ در تبریز به دنیا آمد. در دانشگاه شیمی و سپس زبان انگلیسی خواند. ابتدای انقلاب به اتهام سیاسی روانه زندان شد. سال ۱۳۵۸ با هفتهنامه جنبش متعلق به علیاصغر حاج سید جوادی همکاری کرد. این هفتهنامه با مشارکت اسلام کاظمیه (عامل CIA و رابط علی امینی) منتشر میگشت. دیهیمی به گفته خودش مانند یک «لیبرال رادیکال» در آن مقاله مینوشت تا از خط مشی نهضت آزادی ایران دفاع کند. شاید دیهیمی در میان مردم شخصیت سرشناسی نباشد، اما با ترجمه ۱۰۰ اثر در حوزه علوم انسانی سکولار، فلسفه و ادبیات غرب یک مترجم سکولار پُرکار بود. از سویی عضو گروهک نهضت آزادی ایران به شمار میرفت و از طرفی مشاور عالیرتبهی حزب مشارکت ایران. حتی در حساسترین لحظات، مصطفی تاجزاده تدوین بخشی از راهکارهای انتخاباتی اصلاحطلبان را به دیهیمی سپرد. در ۳ دهه گذشته، او ۳ دوره فعالیت حرفهای را برای انجام ماموریتش گذرانده است. دهه ۱۳۶۰ پیوندهای خود را با نهادهای فکری حاکمیت برقرار کرد. از سال ۱۳۶۲ به سازمان آموزش و انتشارات انقلاب اسلامی رفت؛ سازمانی که پس از مصادره انتشارات آمریکایی فرانکلین جایگزین آن شد؛ اما بدنه مدیریتیاش همچنان در اختیار نسل قدیم فرانکلینیها و مترجمان سکولار مانند امیرحسین آریانپور، باقر پرهام و داریوش آشوری ماند. دیهیمی در سال ۱۳۶۴ به عنوان یکی از سرویراستاران سازمان برگزیده شد و ترجمه کتاب گفتگو با مرگ اثر آرتور کوستلر را منتشر کرد؛ همان هنگام که ترجمه کتاب ظلمت در نیمروز (روایت دادگاههای استالینی برای تصفیه ایدئولوژیک) از این نویسنده چاپ شد. کوستلر، داستاننویس یهودی و اهل بوداپست، یکی از رهبران بزرگترین عملیات جاسوسی عملیات PSB به شمار میرفت که سال ۱۹۴۹ رسماً به عضویت CIA درآمد. دیهیمی بعدها کتاب زندگی و آثار آرتور کوستلر را انتشار داد. خشایار دیهیمی هر روز فعالیتهای خود را گسترش میداد. در ابتدای دهه ۱۳۷۰ پس از پیوند با دولتمردان دولت سازندگی چون محمدتقی بانکی و علی میرزایی به عنوان دبیر شورای نویسندگان ماهنامه نگاه نو انتخاب گشت. در طول دوران فعالیت حرفهای دیهیمی در عرصه ترجمه و مطبوعات، علاقه او به نشر آثار آیزایا برلین از جنسی دیگر است، مثل یک پروژه مادامالعمر و دستور کار دائم. از هنگام انتشار نخستین شماره ماهنامه نگاه نو در مهر ۱۳۷۰، دیهیمی و رامین جهانبگلو در این نشریه سلسله مقالاتی درباره آیزایا برلین نوشتند و او را «استاد تفکر آزادیخواهی» خواندند. اگر عزتالله فولادوند با معرفی هانا آرنت یکی از ۳ ضلع مثلث یهودی اصلاحات در ایران را کامل کرد، دیهیمی نیز با تبلیغات برای آیزایا برلین سهمی بزرگ در ساختن دومین ضلع این مثلث داشت. همچنین او هدف مجله نگاه نو را احیاء تفکر کانون نویسندگان ایران تعریف کرد که بسیاری از اعضاء مرکزیت آن کانون روابط تنگاتنگی با سرویسهای جاسوسی لیبرال داشتند. شمارههایی از مجله به تجلیل از محمود دولتآبادی، کاوه گلستان، مرتضی ممیز، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، منوچهر آتشی و… اختصاص یافت. از نویسندگانی مانند کامران فانی (رضوانالله فانی) تا داریوش آشوری یا مترجمان سکولار چون عزتالله فولادوند و نادر انتخابی در آن حضوری پُررنگ داشتند. حورا یاوری، پرویز دوایی و محمدرضا نیکفر از فعالان اپوزیسیون سیاسی خارج کشور به درخواست دیهیمی برای نگاه نو مطلب مینوشتند. سپس به فکر چاپ یک مجموع کتاب ۱۰۰ جلدی نیز با نام نسل قلم افتاد. این مجموعه ترجمه دایرةالمعارف ادبیات جهان بود که سال ۱۹۷۴ در دوران اوج جنگ سرد با همکاری انجمن فرهنگی بریتانیا و دانشگاه مینه سوتا تدوین شد و نام نویسندگان مقبول CIA مانند مارسل پروست، تی. اس. الیوت، هربرت رید، آلبر کامو، میلان کوندرا و … در آن به چشم میخورد. دیهیمی کلوب نسل قلم را در ایران به همراه ۳ تن از دوستانش به نامهای آرمان امید، حسن ملکی و بهرام داوری تشکیل داد و از مترجمانی مانند عزتالله فولادوند، کریم امامی (سرویراستار انتشارات آمریکایی فرانکلین)، عبدالله کوثری و مهدی سحابی (مترجم آثار سلمان رشدی) برای کار دعوت کرد. او میخواست هر ماه ۲ جلد کتاب را روانه بازار کند و یک شبکه بزرگ از مشترکان برای پیشفروش کتابها بسازد تا بتواند آن را به صورت مستمر تغذیه فکری کند. در سال ۱۳۷۲ این شبکه با ۱۰۰۰ مشترک ثابت و ۶۰۰ هزار تومان سرمایه فعالیتش را آغاز کرد و مدام بر تعداد اعضاء آن افزوده میشد. طی ۶ سال مجموعه نسل قلم به ۱۰۰ جلد کتاب پیرامون ادبیات غرب رسید و دیهیمی یک پروژه صد جلدی دیگر را نیز کلید زد. در واقع، او را باید موسس و مدیر «کلوب لیبرالهای رادیکال» شناخت. دیهیمی فقط از رانتهای دولت کارگزارن بهره نگرفت، بلکه در دولت اصلاحات از حمایتهای بیشتری برخوردار شد. مدیریت تحریریه انتشارات طرح نو بر عهده او بود و احمد مسجد جامعی نیز ابتدا در جایگاه قائممقام و سپس به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات در زمره اصلیترین حامیان مالی این انتشارات قرار داشت. خشایار دیهیمی به عنوان چهره برجسته مبلغان صهیونیسم، همواره از رانت دولتهای سازندگی و اصلاحات برای اشاعه افکارش بهره میبرد. او از سال ۱۳۷۶ طرح جامعی برای اشاعهی فلسفه غرب ریخت و زندگینامه فکری فیلسوفانی که مدال ملی علوم انسانی را از رئیس جمهور آمریکا گرفتند، در مجموعه کتابهای صدجلدی نامآوران فرهنگ ترجمه کرد؛ مثل جان رالز، فیلسوف تحلیلی معاصر که بارها بیل کلینتون او را به سبب نگارش تئوری عدالت ستود. سال ۱۳۸۰ در انتشارات طرح نو ترجمه مجموعه کتابهای این فیلسوف یهودی را آغاز کرد، اما پروژه نیمه کاره ماند و هنگامی که مشاور عالی نشر ماهی شد، کار ناتمامش را به آنجا برد تا به سرانجام برساند. برای انتشار گسترده تئوریهای برلین دلایل بسیاری داشت؛ مانند فولادوند که دیدیم برای تبلیغ هاناآرنت از انگیزههای زیادی برخوردار بود. سال ۱۳۸۲، همان هنگامی که دیهیمی ترجمه آثار ریچارد رورتی، یکی دیگر از فیلسوفان و جاسوسان بلندپایه CIA را آغاز کرد و زمینههای سفر او به ایران را میچید، مرتضی حاجی وزیر آموزش و پرورش دولت اصلاحات نیز به دنبال تحقق یک برنامه جامع «آموزش شهروندی» در مدارس کشور بود و ماموریت اجرای آن را به سازمان دانشآموزی سپرد. این سازمان که زیرنظر مستقیم وزیر و ریاست آن برعهده معاون وزیر بود، بودجه کلانی را به نشر اگر با مدیریت علیاصغر سیدآبادی اختصاص داد تا مجموعه کتابهایی پیرامون این موضوع آماده سازد. خشایار دیهیمی و رامین جهانبگلو مشاوران اصلی برنامه جامع «آموزش شهروندی» وزارت آموزش و پرورش بودند و نشر اگر واسطه اختصاص بودجه دولت اصلاحات به آنان و روشنفکران سکولاری نظیر سعید حنایی کاشانی و محمد ضیمران شد تا با تدوین کتابهای شهروندی، دموکراسی، مشارکت، گفتگو، فلسفه و دنیای مجازی به گسترش آموزههای سیاسی سکولاریسم در مدارس ایران بپردازند. حتی وزارت آموزش و پرورش این کتابها را میان دانشآموزان به مسابقه گذاشت تا آنان به خواندن تئوریهای دیهیمی و جهانبگلو ترغیب شوند؛ تئوریهایی که آشکارا پروژه «فروپاشی ایدئولوژیک» جمهوری اسلامی را تعقیب میکرد.
151. دیهیمی، خشایار. «هانا آرنت» (متن کامل سخنرانی). فصلنامه بخارا، شماره ۵۸، زمستان ۱۳۸۵، صص ۵۶ – ۴۷.
152. پیشین، ص ۴۹.
153. پیشین، ص ۵۰.
154. درخشش، محمد. فصلنامه مهرگان (چاپ آمریکا)، شماره ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۷۷؛ به نقل از: انقلاب و روشنفکران (جلد ۱۰ مجموعه نیمه پنهان).
155. پیشین، ص ۴.
156. پیشین.
157. «پیام امام خمینی به فرهنگیان و دانشجویان مراکز تربیت معلم» (۷ دی ۱۳۶۰). نک: صحیفه امام خمینی (ره). جلد ۱۵. چاپ چهارم. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵، ص ۴۴۸ – ۴۴۷.
منبع: پیام فضلینژاد ، ارتش سری روشنفکران ، تهران: شرکت انتشارات کیهان.
فولادوند و دیهیمی ، فولادوند و دیهیمی ، فولادوند و دیهیمی ، فولادوند و دیهیمی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: