وقتی عرفان نیهیلیستی به همجنسبازی رسید

وقتی عرفان نیهیلیستی به همجنسبازی رسید!

سال ۱۳۴۷، در جریان برگزاری «جشن هنر شیراز»، نمایشنامه‌ای از یک جوان ناشناخته که به هیات انتخاب جشن ارسال شده بود، جرقه‌ی ایجاد تشکیلاتی برای اجرای تئاترهای «مدرن» و «تجربی» را در ذهن «آربی اُوانسیان»، کارگردان و نویسنده و فیلمساز وابسته به جریان «موج نو» زد. (۱) همجنسبازی

آربی اوانسیان و عرفان نیهیلیستی و همجنسبازی

آربی اُوانسیان

نمایشنامه‌ای با بن‌مایه‌های نیهیلیستی، ریشخند مستتر و گاه آشکار اعتقادات دینی و یک نوع فرمالیسم افراطی (که سکه‌ی رایج آن دوران در بین برخی اصحاب صحنه و قلم بود) با عنوان «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگواره‌های دوره بیست‌وپنجم زمین‌شناسی یا چهاردهم، بیستم و غیره فرقی نمی‌کند» از «عباس نعلبندیان» گروهی از «مدرنیست»های افراطی با محوریت اُوانسیان را به فکر تشکیل «کارگاه نمایش» انداخت که قرار بود سنّت‌شکن‌ترین متون تئاتری خارجی و داخلی را اجراء کنند و دست به تجربه‌گرایی از نوع رادیکال در حوزه‌ی نمایش بزنند.

عباس نعلبندیان و عرفان نیهیلیستی و همجنسبازی

عباس نعلبندیان

اُوانسیان که نمونه یک شبه‌روشنفکر برج عاج نشین و بریده از اجتماع بود، آن اندازه خود را «فرهیخته» و دیگران را سطح پایین و عوام می‌دانست که برای اجرای یکی از نمایش‌های خود در جشن هنر شیراز، از تماشاگران نمایش خود آزمون ورودی می‌گرفت تا «فرهیختگی» لازم را برای تماشا داشته باشند! او کسی بود که به‌خاطر نقدهایی که یک خبرنگار وقت روزنامه کیهان به‌نام مریم خوارزمی بر اجرای یک تئاتر شنیع و مستهجن از مجارستان با نام «آتش، خوک، بچه» در جشن هنر نوشته بود، به این خبرنگار در دو نوبت حمله‌ی فیزیکی کرد! این ماجرا چنان رسوایی به بار آورد که کمیته برگزاری مجبور شد از اُوانسیان ابراز برائت کند و هرگونه سِمَت اجرایی او را در آن جشن تکذیب نماید، در حالی‌که اُوانسیان یکی از بانیان و طراحان جشن هنر شیراز محسوب می‌شد. او در اولین و آخرین فیلم بلند سینمایی خود، بازیگر زن جوان فیلم خود را وادار به برهنگی سر صحنه‌ی فیلم کرد و از مدافعان سرسخت «برهنه‌نگاری» و نمایش عریان مسایل جنسی در آثار «هنری» بود.

جشن هنر شیراز برهنگی همجنسبازی 1

جشن هنر شیراز برهنگی همجنسبازی 2

جشن هنر شیراز برهنگی همجنسبازی 3

جشن هنر شیراز برهنگی همجنسبازی 4

مرحوم سعید کنگرانی در مصاحبه‌ای درباره‌ی فیلم «چشمه» چنین گفته بود:

«وقتی سیستمی می‌خواهد فسادی را طبق دستور یا دکترینی وارد فرهنگ سرزمینش کند، سینمای آن هم فیلم چشمه «آربی آوانسیان» می‌شود که در آن یک بازیگر زن را عریان می‌کند؛ کاری که در سینمای ما سابقه نداشت.» (۲)

به هر حال، با حمایت همه‌‌جانبه‌ی رضا قطبی (پسردایی فرح و مدیرعامل رادیو و تلویزیون ملی) و پشتیبانی دفتر فرح، در همان سال ۴۷ تشکیلاتی به‌نام «کارگاه نمایش» در تلویزیون ایجاد شد. اولین کار تولیدی کارگاه نمایش هم همان نمایشنامه‌ی «پژوهشی ژرف…» اثر نعلبندیان بود. مسئولیت این کارگاه بر عهده‌ی فردی به‌نام «بیژن صفاری» قرار گرفت.

بیژن صفاری و همجنسبازی

بیژن صفاری

صفاری از نزدیک‌ترین اعضای محفل نزدیکان فرح دیبا، معمار و عضو هیات امنای بنیاد فرح پهلوی، مشاور سازمان رادیو و تلویزیون، مدیر هنری کارگاه نمایش تلویزیون، از برنامه‌ریزان جشن هنر شیراز و مسئول بخش تئاتر آن و پسر تیمسار سناتور محمدعلی صفاری (چند دوره شهردار تهران، نماینده مجلس ملی و سناتور) بود.

بیژن طراح «بوستان دانشجو» بود که از همان زمان ساخت در دوره‌ی پهلوی، به‌عنوان پاتوقی برای همجنسبازان پایتخت شناخته می‌شد.

بیژن صفاری عضو محفلی از به‌اصطلاح «هنرمندان» نوگرا بود که در زمینه‌ی نقاشی، معماری، و مجسمه‌سازی و سایر حوزه‌های تجسّمی فعال بود و فرح دیبا به‌واسطه‌ی آن‌که خود در رشته معماری در فرانسه تحصیل کرده بود، با بیشتر آن‌ها از دوران دانشجویی در ارتباط بود. این حلقه شامل افرادی چون صفاری، کیوان خسروانی، کامران دیبا (پسرعموی فرح)، حسین زنده‌رودی، پرویز تناولی، آیدین آغداشلو، سهراب محوی و… بود که ویژگی کاری بسیاری از آن‌ها فرانکوفیلیسم، نیهیلیسم، بی‌پروایی در نمایش عناصر جنسی و فرمالیسم بعضاً افراطی بود. این حلقه یک محفل خاص خود در ساختمانی متعلق به یکی از دوستان اشرف به‌نام خانم سیف شکل دادند که پاتوق آن‌ها بود و به «کلوب رشت ۲۹» (پلاک ۲۹ خیابان رشت تهران) مشهور شد.

پرویز تناولی، عضو محوری این حلقه که به نوعی بانی تشکیل رشت ۲۹ بود و در کنار «کامران دیبا» و «رکسانا صبا» آن را راه انداختند (۳)، در مصاحبه‌ای تشکیل این محفل را شرح داده است:

«تمام اصناف در آن زمان پاتوق داشتند مثل گچ‌کارها، بناها یا شیروانی‌سازها. هرکدام از آن‌ها قهوه‌خانه‌ای به‌عنوان پاتوق داشتند که در آن‌جا دور هم جمع می‌شدند و حتی سفارش‌هایشان را در همان‌جا دریافت می‌کردند. در نتیجه ما هم به این فکر افتادیم که مرکزی درست کنیم تا نقاشان هم محلی برای خودشان داشته باشند و بتوانند دور هم جمع شوند. در یکی از فرعی‌های خیابان حافظ، بالاتر از دانشگاه پلی‌تکنیک (امیرکبیر) در خیابان رشت، ساختمانی را اجاره و نوسازی کردیم، در و پنجره‌هایش را تعویض و تابلوهای نقاشان را بر دیوارها نصب کردیم. در قالب یک باشگاه خصوصی، ناهار و شام می‌دادیم و برای نقاشان، موسیقیدان‌ها، تئاتری‌ها، سینماگران و تعدادی از مجموعه‌داران هم که دست‌اندرکار بودند، کارت صادر می‌کردیم. این باشگاه حدود سه سال عمر کرد. سال ۱۳۴۶ افتتاح شد اما بعداً به‌دلیل مشغله زیاد من و کامران دیبا، باشگاه را بستیم.» (۴)

پرویز تناولی و عرفان نیهیلیستی و همجنسبازی

پرویز تناولی در جوانی

کامران دیبا و همجنسبازی

کامران دیبا از کودکی تا میانسالی

رابطه‌ی پرویز تناولی با کامران دیبا آن اندازه عمیق بود که خانه‌ی تناولی که در منطقه‌ی نیاوران تهران واقع شده و خودش مدت‌ها پیگیر موزه شدن آن بود، توسط کامران دیبا پسرعموی فرح پهلوی طراحی شده است. رابطه‌ی تناولی با فرهنگمردان وابسته به شاه به دهه‌ی ۱۳۳۰ می‌رسد. در سال ۱۳۳۶ تناولی مجموعه‌ای از آثارش را در تهران به نمایش گذاشت که با استقبال دولتمردان عصر پهلوی روبرو شد. در همین زمان مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ رژیم شاه به وی بورس تحصیلی در شهر میلان ایتالیا اهدا کرد و همین سرآغاز پیوند تناولی با رژیم پهلوی برای ترویج هنر نهیلیستی غربی در ایران شد و به‌تدریج با دفتر فرح پهلوی ارتباطات تنگاتنگی پیدا کرد.

کامران دیبا پسرعموی فرح و همجنسبازی

کامران دیبا

در وصف «نیهیلیسم» (پوچ‌گرایی) جاری در کارهای تناولی همین بس که نماد آثار او، مجسمه‌های موسوم به «هیچ» است. او خود به صراحت، نهایت تکاپوی هنری خود را همین «هیچ»ها معرفی کرده است:

«اگر روزنامه‌های دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ را نگاه کنید متوجه می‌شوید که آن‌جا گفته بودم می‌خواهم دنیا را پر از «هیچ» کنم. نمی‌دانم چقدر آن ایده انجام شد و کاری هم به آن نداریم، زیرا این «هیچ‌»ها ساخته شد و به خانه‌های مردم راه پیدا کرد.»

پرویز تناولی و هیچ و همجنسبازی

پرویز تناولی و «هیچ»هایش!

او اضافه می‌کند:

«در یک دوره‌هایی از کارم فقط «هیچ» می‌ساختم و کار دیگری انجام نمی‌دادم. گاه نیز مجسمه‌های «هیچ» را با تلفیق شاعر، عاشق و دیوارها کار کردم. در هر حال «هیچ» دوست قدیمی بود که با هم اخت شده‌ایم.» (۵)

و از آن‌جا که در هنر «مدرن» و «پیشرو» عصر پهلوی دوم، همیشه «نیهلیسم» با «وقاحت جنسی» همراه بود، تناولی با پشتیبانی و حمایت دفتر ملکه، مجسمه‌هایی از آلت تناسلی ساخت که در محوطه کاخ نیاوران نصب شد.

اما در آثار این حلقه، وجوه دین‌ستیزانه و نگاه ریشخندگرانه به نمادهای مذهبی هم به وفور دیده می شد، چنان که «پیام فضلی نژاد»، نویسنده و پژوهش‌گر فرهنگی در مصاحبه‌ای گفت:

«پرویز تناولی در دهه‌ی ۱۳۴۰ با بودجه و تبلیغات دفتر فرح پهلوی تبدیل به سمبل هنرمندان مدرنیست شد و به سفارش دربار مجسمه‌هایی را از اندام تناسلی برای محوطه‌ی کاخ نیاوران ساخت. سال ۱۳۴۸، اوج دین‌ستیزی وی بود و مجسمه‌ای از یک ضریح – که برای مسلمانان نمادی قدسی است – ساخت و داخل ضریح یک آفتابه گذاشت و زیر آن نوشت که “ما همه را دوست داریم”!» (۶)

فرح پهلوی و امیرعباس هویدا و اسدالله علم و همجنسبازی

فرح پهلوی در کنار چادر جشن هنر شیراز به همراه اسدالله علم و امیرعباس هویدا
مراسم افتتاحیه جشن هنر شیراز در تخت جمشید، سال ۱۳۴۹

از دیگر همراهان و شرکای تناولی در اداره‌ی محفل «رشت ۲۹» همان‌گونه که گفته شد، کامران دیبا بود. دیبا که یک معمار مدرنیست و فرم‌گرا بود، ساختمان کنونی تئاتر شهر را طراحی کرد.

اما شهرت دیبا در کنار معماری، به داستان‌های متعدد از همجنسبازی او بازمی گشت و روابطی که با فردی به‌نام «کیوان خسروانی» داشت. کیوان خسروانی، طراح لباس شخصی فرح پهلوی، که او هم در زمینه‌ی معماری و مرمّت آثار تاریخی در فرانسه تحصیل کرده بود، فرزند سپهبد مرتضی خسروانی، از فرماندهان رده بالای ارتش شاهنشاهی و رئیس دادرسی ارتش و همچنین برادرزاده‌ی سپهبد پرویز خسروانی، بنیانگذار و مالک باشگاه «تاج» بود. خسروانی‌ها از بهایی‌های مشهوری بودند که به‌واسطه‌ی روابط نزدیک با امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر بهایی شاه) به مدارج بالا رسیدند.

کیوان خسروانی و همجنسبازی

کیوان خسروانی

کیوان خسروانی و کامران دیبا به اتفاق هم یک بوتیک لباس موسوم به «N1» (نامبر وان) در تقاطع دو خیابان ایرج و ثریا (سمیه فعلی) راه انداختند که به پاتوقی برای همجنسبازان تبدیل شد. فضاحت این بوتیک و دو صاحب همجنسباز آن، آن اندازه بالا گرفت که در نهایت در سال ۱۳۴۹ با دستور شخص سپهبد محسن مبصر (رئیس کل شهربانی)، پلیس به محفل اصلی فرزندان همجنسباز امرای ارتش و وابستگان دربار (البته همه‌ی اعضای این محفل همجنسباز یا وابستگان درجه یک دربار نبودند) یعنی کلوب رشت ۲۹ حمله برد و همه‌ی آن‌ها از جمله کیوان خسروانی و کامران دیبا و پرویز تناولی و حسین زنده‌رودی و… را دستگیر کرد. لیکن این حمله به‌شدت برای سپهبد مبصر گران تمام شد و با اعمال نفوذ شخص فرح دیبا، که حامی اصلی این محفل محسوب می‌شد، هم دستگیرشدگان آزاد شدند و هم سهپبد مبصر از کار برکنار و مغضوب شد. (۷)

کلوب رشت 29 کلوب همجنسبازی و همجنسبازان

عکسی از فضای داخلی کلوب رشت ۲۹

این‌جا باید به این نکته‌ی بسیار مهم در تاریخچه‌ی جریان شبه‌روشنفکری اشاره کرد که از نیمه‌ی دهه‌ی ۴۰ شمسی، جریانی فرهنگی در حوزه‌های مختلف، با هدایت و حمایت فرح و کارگزاری افرادی چون سیدحسین نصر و داریوش شایگان به‌راه افتاد که به‌دنبال ترویج یک نوع عرفان انفعالی و خنثی، ملغمه‌ای از هندوئیسم و بودیسم و صوفیسم اسلامی و لیبرالیسم اجتماعی و سلطنت‌طلبی سیاسی، بود. از شاخصه‌های این جریان که در سینما، معماری، تئاتر، مجسمه‌سازی، نقاشی و حوزه‌های مختلف فرهنگی و هنری (با پول وزارت فرهنگ و هنر و سایر مؤسسات فرهنگی دربار) در حال نشو و نما بود، یک نوع نگاه «مستشرقانه» و «توریست‌پسند» به عناصری از سنّت ایرانی-اسلامی بود. به بیان دیگر، در این ملغمه‌ی فکری، فرد می‌توانست بدون اعتقاد به مبانی دین باشد، ولی آثارش طبع «عرفانی» را به رخ بکشد، یا در زیست خود «سوپرمدرن» و «ضدسنّت» باشد، ولی کار هنریش عکاسی از سقاخانه، حسینیه و تکایای قدیمی باشد، بهایی باشد ولی دل‌مشغولی هنریش ثبت تعزیه امام حسین (ع) در نقاط مختلف کشور باشد و… که انتهای آن به نوعی «عتیقه‌بازی» با سنّت‌ها می‌رسید که فرد فی‌المثل، مجسمه‌ی بودا را در کنار علامت دست حضرت اباالفضل (ع) و صلیب مسیح در میزانسن کافه یا خانه‌اش می‌نشاند. این نوع رویکرد به «سنّت» که شاید بتوان آن را «فتیشیسم فرهنگی» نامید، به‌شدّت از اواخر دهه‌ی ۴۰ تا پیروزی انقلاب در ساحت فرهنگی و هنری رواج داشت و بعد از انقلاب هم با یک وقفه‌ای چندساله، دوباره از اواخر دهه‌ی ۶۰ سربرآورد.

شجاع‌الدین شفا و ریچارد فرای و سید حسین نصر

شجاع‌الدین شفا (سوم از راست) – ریچارد فرای (دوم از چپ) – سید حسین نصر (اول از چپ)

جالب این‌جاست که بدانیم شهید بزرگوار سیدمرتضی آوینی که به‌واسطه‌ی رشته تحصیلی و تمایلات شبه‌روشنفکری خود پیش از انقلاب (که خودِ شهید به تفصیل درباره‌ی آن دورانِ خود سخن گفته) در نقدی بر فیلم «هامون» (داریوش مهرجویی / ۱۳۶۹) درباره‌ی این ملغمه‌ی فکری چنین گفته است:

«روشنفکرجماعت هیچ تعلقی به شرق و ساحت عارفانه‌ی آن ندارند و اگر هم قرار است روزی این «مرض وابستگی و غرب‌زدگی فلاکت‌بار» ما حل شود، نسخه‌ای را باید آقای «پل توییچل» و یا کارلوس کاستاندا بنویسد… و خب، از عجایب مشایخ طریقت روشنفکری یکی هم آن است که می‌توانند چیزهای متناقض را با هم جمع کنند (!) و البته این دیگر جمع نیست، تفریق است و همان‌طور که گفتم، وقتی باطن عرفان را از دین تفریق کنیم چیزی که بر جای می‌ماند یک‌جور مذهب خانقاهی است که با چلوی چرب و چیلی و کباب برگ و سیگار وینستون و کنیاک سه‌ستاره و «دن خوان » و جی. دی. سالینجر و «تفسیر عتیق نیشابوری» و امامزاده ابراهیم و تار و تنبور و… حتی ریش (!) جمع می‌شود…

فیلم هامون داریوش مهرجویی

«مهشید»، زن هامون، از آن «روشنفکرهای شاملویی» است که خود را در مجلات «آدینه» و «دنیای سخن» پیدا کرده‌اند؛ از «کتابسرا» خرید می‌کنند و پاتوقشان «گالری سیحون» است و اولین راندووی آن‌ها هم در کتابسراست… نماینده‌ی تمام‌عیار این‌ها در زمان آن ملعون، کیوان خسروانی و کامران دیبا بودند که تا خرخره در یک اشرافیت فاسد لجن غرق بودند، اما قصرهایشان را با کاهگل و آب‌نما و بادگیر و طاق‌های گنبدی‌شکل و کاشی… می‌ساختند مثل هامون و مهشید در جست‌وجوی احساس نوستالژی، به شاه عبدالعظیم و امامزاده ابراهیم و امامزاده یحیی می‌رفتند و حتی با لبان خمرآشنا و گناه‌آلوده‌ی خویش ضریح مقدس مردان خدا را هم می‌آلودند، اما در عین حال، با یکدیگر رسماً ازدواج می‌کردند و خانواده‌ای کاملاً مردانه (!) تشکیل می‌دادند.» (۸)

شهید آوینی در برابر عرفان نیهیلیستی و همجنسبازی

به هر حال، برخی مشتریان و «پانسیونر»های دائمی کلوپ رشت ۲۹ عبارت بودند از: کیوان خسروانی، بیژن صفاری، لیلی امامی خویی (همسر مطلقه هویدا)، کامبیز و سیروس آتابای (خواهرزاده‌های شاه)، پرویز تناولی، حسین زنده‌رودی، کامران دیبا، مهرنوش شریعت‌پناهی و عده‌ای دیگر از مردان و زنان درباری و امرای لشکر و وزرا و مدیران ارشد رژیم پهلوی.

طبیعی بود که وقتی همجنسبازان نشان‌داری چون بیژن صفاری، کامران دیبا و کیوان خسروانی محور یک محفل می‌شدند، حدس زدن این‌که چه میزان انحطاط اخلاقی در میان «کلوب‌نشینان» رسوخ کرده بود، دشوار نیست.

حتی امیرعباس هویدا -نخست‌وزیر وقت- هم که دچار بیماری همجنس‌بازی (هموسکسوالیته) بود، برای گذران اوقات فراغت و سرگرم شدن با مردان دلخواهش، بعضی از شب‌ها به این کلوپ می‌آمد. همچنین برخی از زنان همجنس‌باز دربار و وابسته به اقشار بالای جامعه نیز برای انجام اعمال خلاف اخلاق خود به این کلوپ می‌آمدند و اغلب، همپالکی – یا به‌اصطلاح خودشان «پارتنر» – خود را از میان دختران فقیر انتخاب می کردند.

برخی از اوقات هم فرح پهلوی به‌صورت ظاهراً غیرتشریفاتی و مثلاً ناگهانی در کلوپ رشت ۲۹ حضور می‌یافت و ضمن مورد تفقّد قراردادن حاضرین و اعطای جوایزی به شاعران و هنرمندان حاضر در این محل، به تقویت این جریان کمک‌های شایانی می‌کرد. جوایزی که فرح به این افراد می‌داد عمدتاً بورس‌های مطالعاتی خارج از کشور و سفرهای تفریحی به نقاط مختلف دنیا بود. (۹)

از این رو، «رشت ۲۹» خیلی زود محفلی برای عیاشی‌های عجیب و غریب و کامجویی‌های افراطی شد و در اواخر فعالیت آن از محفل «هنرمندان» به‌اصطلاح «پیشرو» در حوزه‌ی تجسمی به پاتوق همجنسبازانی چون «محمد خردادیان» (رقصنده مرد تالار رودکی و بعد موسیقی‌های لس‌انجلسی) و «اسکندر حجتی» (معروف به حجی جون، مجری شبکه‌های لس‌انجلسی) تبدیل گردید. (۱۰)

اما بیژن صفاری، با چنین فساد و انحطاط اخلاقی، سرپرست «کارگاه نمایش» شد که به بهانه‌ی «آوانگاردیسم» و «کشف شیوه‌های نوین نمایشی» و «پیداکردن راه‌های بهتر و متفاوت برای ارتباط با تماشاچی و مخاطب» و امثال این‌ها، بودجه‌ی کلانی را از طریق دفتر فرح (دوست صمیمی بیژن صفاری) در اختیار داشت. طبیعی بود که بازیگران حرفه‌ای و قدیمی‌تر چندان تمایل نداشتند که با تشکیلاتی کار کنند که کسی چون بیژن صفاری سرپرست و کسی چون اُوانسیان مدیر آن بود و هیچ ابایی در شکستن حدود اخلاقی و عرفی جامعه نداشتند. از این‌رو، کارگاه نمایش شروع به جذب بازیگران و عوامل جوان و بسیار جوانی کرد که به‌خاطر نداشتن رزومه قبلی، کاملاً در اختیار کارگردان باشند و به دستورات او تن دهند.

لازم به ذکر است که دیگر کارگردان اصلی کارگاه نمایش در کنار اُوانسیان، یک کارگردان آسوری تبار به نام «آشور بانیپال بابلا» بود که علی‌رغم این که در جوانی تحصیلات دینی در الاهیات مسیحی کرده بود (۱۱)، فردی لائیک و به‌شدت هنجارشکن در حوزه‌ی هنری بود و در وقاحت جنسی در آثار نمایشی و نقاشی‌های خود، چند قدم از امثال اُوانسیان هم جلوتر بود. او که مرید و سرسپرده‌ی بیژن صفاری بود‌ (۱۲)، همان کسی است که در سال ۵۶ (با عذرخواهی از مخاطبان) نمایشگاهی از نقاشی‌های خود از بدن برهنه و پایین‌تنه خود را در گالری ثریا در تهران به نمایش گذاشت که مهمان ویژه این نمایشگاه کسی نبود جز: فرح پهلوی (۱۳)

آشوربانیپال بابلا و همجنسبازی

آشوربانیپال بابلا

آشور بانی‌پال چند نمایشنامه بر روی صحنه آورد. در یکی از این نمایشنامه‌ها تمام هنرپیشه‌های زن و مرد آن لُخت و عریان -به صورت مادر زاد- به صحنه می‌آمدند و در مقابل چشم تماشاگران هنرنمایی! می‌کردند و در نمایشنامه‌ای دیگر، هنرپیشگان در حین اجرای برنامه برخی از تماشاچیان را به باد ناسزا می‌گرفتند و به آنان فحش‌های رکیک می‌دادند و واکنش خشم‌آلود بعضی از تماشاچیان را به حساب موفقیت خود در وادار کردن تماشاچی به بازی و دخالت در نمایش خود تلقی می‌کردند.

اعضای کارگاه نمایش و همجنسبازی

اعضای کارگاه نمایش – نوروز ۱۳۵۲
بیژن صفاری (ردیف اول، نفر وسط)، آربی اُوانسیان (ردیف سوم، نفر اول از چپ)، عباس نعلبندیان (ردیف پنجم، نفر وسط با عینک)

از بازیگران جوانی که جذب این مرکز شدند می‌توان به هوشنگ توزیع و شهره وزیری‌تبار (آغداشلو) اشاره کرد که هر دو وابسته به فرقه بهاییت بودند (۱۵) و چند سال بعد از پیروزی انقلاب در لس آنجلس با هم ازدواج کردند. درباره‌ی انحطاط اخلاقی شهره آغداشلو (که در فرایندی عجیب به ناگهان در میانسالی در هالیوود رشد کرد و در ۲۰۰۳ بابت بازی معمولیش در «خانه‌ای از شن و مه»، نامزد اسکار شد و بعد یک پای ثابت ساخت فیلم‌های ضدایرانی در آمریکا شد) بد نیست باز به مصاحبه‌ی افشاگرانه مرحوم کنگرانی رجعت کنیم:

عباس نعلبندیان و شهره آغداشلو و هوشنگ توزیع و همجنسبازی

پشت صحنه یکی از نمایش‌های آشوربانیپال بابلا: ردیف جلو از راست عباس نعلبندیان و شهره آغداشلو و هوشنگ توزیع (ردیف عقب از چپ)

«یک نمونه‌اش مهمانی‌های جشنواره فیلم تهران. در طول این جشنواره دو کوکتل در کاخ سبز اشرف برگزار شد. بازیگران خارجی می‌آمدند تا با بازیگران ایرانی آشنا شوند. برای دو تا از این مهمانی‌ها اسم مرا هم رد کردند و به‌خاطر شنیده‌هایی که از این ماجراها داشتم، ترس وحشتناکی بر من مستولی شده بود. به هر حال به‌صورت مهمان رفتم و هیچ اتفاقی هم در آن‌جا نیفتاد، جز این‌که با کسانی آشنا شدم که بیشترشان در فکر تصرف من بودند. یکی از آن‌ها هم خانم آغداشلو و دوستانش بودند که دوره‌ی جوانی را برایم تبدیل به دوره‌ی سیاهی و تباهی کردند و پای مواد مخدر به زندگی من باز شد. فکرش را بکنید کسی که همیشه به همراه داشتن مسواک و خمیردندان معروف بود و حتی سیگار هم جز یکی دو بار نکشیده بود و همیشه صبح‌ها طناب می‌زد، به چنین وادی‌ افتاد.

افشاگری سعید کنگرانی درباره فساد سینما و همجنسبازی

من زمانی با واسطه‌گری خانم آغداشلو با این‌گونه زن‌ها آشنا شدم که بسیار آدم مقیّدی بودم و همین‌طوری به کسی راه نمی‌دادم. نامزدم هم دبیرستانی بود و بین دو خانواده درباره‌ی ازدواج ما صحبت شده بود و همیشه تصویرش جلوی چشمم بود، ولی آن‌ها با ولنگاری‌هایشان مرا به دام کشیدند. من نه چیزی درباره‌ی مواد مخدر می‌دانستم و نه در خانواده‌ام چنین چیزی سابقه داشت، بعد از یک‌سال متوجه شدم به‌صورت «بخوری» مرا معتاد کرده‌اند.» (۱۶)

شهره آغداشلو و هوشنگ توزیع و همجنسبازی

شهره آغداشلو و هوشنگ توزیع

اما رویدادی در سال ۵۶ با محوریت «بیژن صفاری» رخ داد که نه‌تنها زلزله‌ای در فضای اجتماعی پایتخت ایجاد کرد، که به نمادی از اوج سقوط اخلاقی دربار و وابستگان آن تبدیل شد.

در یکی از شب‌های بهمن ۵۶، در هتل «کومور»، واقع در خیابان تخت جمشید (طالقانی فعلی)، جنب خیابان پهلوی (خیابان حضرت ولیعصر عج)، که یکی از پاتوق‌های اصلی هنرمندان به‌اصطلاح «آوانگارد»، فرزندان مقامات و مسئولان رژیم پهلوی و البته همجنسبازان پایتخت بود، یک مراسم عروسی بسیار مجلّل و پُر خرج برگزار شد. در رستوران «فیروزه» در طبقه‌ی بالای این هتل که ویوی ۳۶۰ درجه به تهران داشت، آن شب جشنی برگزار شد که مهمان صاحب نام و مقام کم نداشت. کارت‌های دعوت به زبان فرانسه برای بسیاری از مقامات لشکری و کشوری ارسال شده بود اما به‌دلیل جوّ ماه‌های پایانی سال ۵۶ (کمتر از یک سال مانده به انقلاب ۵۷)، بسیاری از مقامات به‌جای خود نماینده و یا دوست نزدیکی را فرستادند.

هتل کومور و همجنسبازی

ساختمان هتل کومور در خیابان تخت جمشید (طالقانی کنونی) در وسط تصویر

فرح پهلوی، پیام تبریکش را توسط دوست نزدیک و مشاورش، لیلی متین‌دفتری فرستاده بود و از دربار هم سروناز پهلوی (از برادرزادگان پادشاه) حضور داشت. اما مهم‌ترین مهمانان «هنری» این جشن، چهره‌های اصلی خانه نمایش و محفل رشت ۲۹ از قبیل هوشنگ توزیع، شهره و آیدین آغداشلو، بهمن محصص،‌ پرویز تناولی، منوچهر شیبانی و آشور بانیپال بابلا بودند. این مجلس، یک جشن عروسی «خاص» بود که یک طرف آن «بیژن صفاری» قرار داشت که خود از معماران هتل کومور محسوب می شد.

نکته‌ی فاجعه‌بار این جشن این بود که در این مراسم «بیژن صفاری» با «پسر» دیگری به نام «سهراب محوی» ازدواج می‌کرد!

بیژن صفاری نقاش و معمار، مشاور هنری سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، طراح پارک دانشجو و کاخ نیاوران، از برنامه‌ریزان جشن هنر شیراز و از مسئولان کارگاه نمایش و از صمیمی‌ترین دوستان ملکه پهلوی، با دوست پسرش سهراب محوی، آن اندازه وقیح شدند که تصمیم گرفتند رابطه‌ی عفن و تهوع‌آور چندساله‌ی خود را «رسمی» کنند و در پایتخت یک کشور اسلامی شیعه عقد ازدواج ببندند! (۱۷)

سهراب محوی (باز هم متعلق به فرقه بهاییت) (۱۸)، فرزند «ابوالفتح محوی» از ثروتمندترین تاجران عصر پهلوی (پدرخوانده مافیای فاسد تجاری در عرصه‌ی هتلداری، کازنو و آژانس‌های هوایی و تجارت اسلحه) (۱۹) و پیشخدمت مخصوص شاه بود. «علی شهبازی»، بادیگارد مخصوص شاه در کتاب خاطرات خود، ابوالفتح محوی را جزو حلقه‌ی فاسدی معرفی می‌کند که کار آن‌ها فراهم کردن بساط عیاشی‌های جنسی محمدرضا بود. (۲۰)

ابوالفتح محوی و همجنسبازی

ابوالفتح محوی (نفر وسط پشت شاه)

ذکر این ماجرای گندآلود و مشمئزکننده، صرفاً از آن‌رو بود که نشان دهیم وقتی از «فساد» دربار پهلوی و سرریز آن به محیط‌های فرهنگی و هنری حرف می‌زنیم، دقیقاً منظور چیست.

نویسنده: سهیل صفاری

منابع:

۱- https://www.youtube.com/watch?v=pV22N1RdHh0
۲- https://www.farsnews.com/news/13940531000732
۳- http://club29.ca/modules.php?name=Menu_Items&op=show&pageid=7&region=1
۴- https://fa.camagallery.com/news/parviz-tanavoli-from-boom-gallery-to-Rasht29club-before-the-revolution
۵- https://www.khabaronline.ir/detail/155993/culture/visual
۶- https://nasimonline.ir/Content/Detail/903715
۷- http://www.pyknet.net/1388/hafteh/107/39KEYAVAN.htm
۸- http://old.aviny.com/Aviny/Naghd_Film/Hamon.aspx
۹- yon.ir/J5GSO
۱۰- http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_4.html
۱۱- http://www.rangmagazine.com/post/2217
۱۲- https://www.radiofarda.com/a/f4_ashur_banipal_artist_rebellion_iran/3552560.html

۱۳- نیمه پنهان، سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، جلد ششم، صفحات ۱۱۹ و ۱۲۰
۱۴- همان.

۱۵- http://shiastudies.com/fa/14457
۱۶- https://www.farsnews.com/news/13940531000732
۱۷- https://halatnewsdotcom.wordpress.com/2016/06/30
۱۸- https://magiran.com/npview.asp?ID=1252985
۱۹- https://kayhan.ir/fa/news/95264
۲۰- https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/11/13/641711

««« پایان »»»

آشنایی با رنگ‌های به‌کار رفته در مقاله‌ی فوق:

رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوه‌ای برای نقل‌قول استفاده می‌شود.
رنگ قرمز برای لینک‌دادن استفاده شده.

همجنسبازی ، همجنسبازی

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی ، همجنسبازی

همچنین ببینید

ردپای یهود در طرح کشف حجاب رضاخانی

ردپای یهود در طرح کشف حجاب رضاخانی

بنابر اسناد و مدارک موجود علی‌اصغر حکمت و محمود جم از عوامل مستقیم فراماسونری و شبکه جهانی صهیونیسم دو عامل اصلی توطئه کشف حجاب بودند.

یک نظر

  1. چه‌قدر فرح دیبا مشمئز کننده بود
    دربار روی انگشت ایشون میچرخید
    چه‌قدر این زن کثیف و متعفن بود و هست
    خدا لعنتش کنه به زودی به درک واصل بشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 + 2 =