مریمیه و برهنگی قدسی فریتیوف شوان

مریمیه و برهنگی قدسی فریتیوف شوان

مریمیه: از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر (۱۳) برهنگی قدسی

مریمیه و برهنگی قدسی

پیروان شوان در ایران مفاهیم رایج ترادیشنالیستی چون «امر قدسی»، «علم قدسی»، «معرفت قدسی»، و «هنر قدسی» را فراوان به کار می‌برند، ولی درباره‌ی مفهوم «برهنگی قدسی» به‌کلی ساکت‌اند.

شوان از همان آغاز که در لوزان با مادلین ۱۷ساله رابطه‌ی «زمینی» برقرار کرد، در ستایش از زیبایی جسم انسان سخن می‌گفت. نوشتیم که این تأویل شوان از «رابطه جنسی» با مادلین را باید سرآغاز نظریه‌پردازی‌های بعدی او دانست که سرانجام به پیدایش فرقه‌ای به‌نام «مریمیه» انجامید.

در سال‌های پسین، نظریه‌پردازی جنسی شوان تکامل یافت. او «زهد متداول» را به‌دلیل بی‌توجهی به «زیبایی جسم انسان» سرزنش کرد و آن را نشانه‌ی «انحطاط معنوی بشر» و بی‌توجهی به «بالاترین درجه‌ی زیبایی، که زیبایی جسم انسان است» دانست. شوان نوشت:

«به‌دلیل انحطاط معنوی بشر، بالاترین درجه‌ی زیبایی، که [زیبایی] جسم انسان است، در زهد متداول جایگاهی ندارد. در حالی‌که این تئوفانی [تجلّی الهی] می‌تواند مقوّم معنویت باطنی باشد… برهنگی به معنی درونی بودن، ذاتی بودن، نخستین بودن و بدین‌سان جامع بودن است… برهنگی یعنی تلألو نور، یعنی تشعشع جوهر معنوی یا انرژی؛ جسم، صورتی است برای جوهر و از این‌رو جوهر صورت است. ولی زیبایی تنها زیبایی بصری نیست؛ شعر، موسیقی و رقص نیز درونی کردن است؛ نه به تنهایی بلکه در تلفیق با یاد خداوند متعال.» [۱]

شوان مفهوم یونانی «تئوفانی» را به کار می‌برد، به معنی تجلّی خداوند یا حلول خداوند در کالبد انسان؛ آن‌گونه که در اسطوره‌های باستانی یونان یا بین‌النهرین و هند بیان می‌شد.

جملات فوق به‌وضوح نشان می‌دهد که در مناسک فرقه شوان «بالاترین درجه زیبایی»، یعنی «زیبایی جسم انسان» دارای جایگاه ویژه بوده است. بدین‌سان، شوان علاوه بر مفهوم «برهنگی قدسی»، مناسک دینی متناسب با آن را نیز وضع کرد.

گفتیم که پیروان شوان در کُلُنی بلومینگتن خود را «پرایماردیالیست» (نخستین‌گرا) می‌خواندند و مناسک خاص شوان «محافل نخستین‌گرا» نام داشت. اگر منظور از نخستین‌گرایی ارجاع به زندگی انسان در بدو خلقت باشد، که چنین است، این نام با برهنگی پیوند می‌خورد، زیرا طبق آموزه‌های توراتی – یهودی، آدم و حوا در زمان خلقت در بهشت برهنه بودند. [۲] زندگی برهنه در بهشت، همان «برهنگی قدسی» است که شوان از آن سخن می‌گوید. این در حالی است که قرآن کریم [۳] آدم و حوا را در بهشت برهنه نمی‌داند؛ آن‌ها پوشش خاص داشتند و پس از خوردن میوه ممنوعه است که برهنه می‌شوند. آیات فوق در تکریم «پوشش» است و برهنگی را ناشی از اغوای شیطان و فریب خوردن و هبوط انسان می‌داند.

به‌دلیل این تعلّق به «برهنگی قدسی» است که شوان در مکاشفاتش، زنی را که به‌زعم او «مریم مقدس» است، و نیز خود را، برهنه می‌دید و در خانه برهنه بود!! در نقاشی‌های شوان، جسم برهنه‌ی زن جایگاه ویژه دارد و مهم‌ترین این برهنه‌نگاری‌ها، نقاشی‌های متعدد از «مریم مقدس» است. انتشارات ادوبیز بلومینگتن، متعلّق به مریمی‌ها، در سال ۱۹۹۲ بخشی از نقاشی‌های شوان را، با ویرایش مایکل پولاک، در آلبومی منتشر کرده است. نام این آلبوم «تصاویری از زیبایی نخستین‌گرا و رازآمیز» [۴] است. در آلبوم فوق مقاله‌ای از شارلین رومین درج شده. [۵]

برهنگی قدسی و روی جلد آلبوم نقاشی‌های برهنه شوان

روی جلد آلبوم نقاشی‌های شوان

هری اولدمیدو، از پیروان شوان، در کتاب «فریتیوف شوان و فلسفه خالده»، برهنه‌نگاری‌های شوان را این‌گونه تفسیر می‌کند:

«در نقاشی‌های شوان، شکل مؤنث غالباً در حالت برهنگی قدسی نمایانده شده. در اینجا، ما یک دنیا با نمایش زن برهنه در نقاشی‌های رنگ و روغن اروپایی فاصله داریم… نقاشی‌های شوان بسیار به هنر باستانی هندو و نیز به هنر بودایی و شینتو نزدیک است که در آن برهنگی با نخستین‌گرایی پیوند خورده است.» [۶]

در سال ۱۹۹۵ شوان درباره‌ی آلبوم فوق چنین گفت:

«برهنگی قدسی، که نقش مهمی نه فقط در میان هندوها بلکه در میان سرخپوستان نیز ایفا می‌کند، بر بنیاد انطباق قیاسی “درون” و “برون” قرار دارد؛ جسم به‌عنوان “محوطه‌ی بیرونی قلب” دیده می‌شود و قلب به سهم خود نقش جاذبه ایفا می‌کند… در هند گفته می‌شود که برهنگی دارای تأثیرات معنوی است و نیز برهنگی زنانه تجلیات ویژه لاکشمی [۷] است و تأثیرات مفید بر پیرامون خود دارد. برهنگی بیان‌گر و تحقق مجازی بازگشت به ذات، به مبداء، و بدین‌سان به حالت اوّلیه بهشتی است. لالا یوگیشواری، [۸] قدیس بزرگ کشمیری، پس از آن‌که تجلّی الهی را در قلب خود یافت، گفت: “به‌خاطر این است که برهنه می‏رقصم”». [۹]

شوان این‌گونه تعبیرات را در تأویل «حجاب» نیز به‌کار می‌برد. او در مقاله‌ی «راز حجاب» می‌نویسد:

«حجاب رازآمیز جلوه می‌کند، زیرا چیزی را که بسیار مقدس یا بسیار خصوصی است، از نظر پنهان می‌کند… حجاب راز است، زیرا نسبیّت راز است. مطلق، یا نامشروط، رازآمیز است به‌دلیل تجلّی ذاتی. ولی نسبی، یا مشروط، رازآمیز است به‌دلیل عدم تجلّی… حجاب وجود است و برهنگی ماهیت». [۱۰]

سانسور برهنه‌نگاری شوان از مریم مقدس به بهانه برهنگی قدسی

تعدادی از برهنه‌نگاری‌های شوان از مریم مقدس که در وبگاه شوان به‌صورت سانسورشده وجود دارد.

به‌دلیل این «تقدّس جسم برهنه» و «تقدّس زیبایی جسم انسان» است که شوان، و حلقه‌ی او، خود را در مقامی می‌دیدند که از برهنگی و جسم انسانی بهره‌ی «عارفانه» برند و آن را به ابزار «سلوک» خود بدل کنند!!

به‌نوشته‌ی مارک کاسلو، بنیان «برهنگی قدسی» در عقاید شوان، مکاشفات برهنه‌ی او نه تنها با مریم مقدس، بلکه با الهه‌ی «تارا» در آئین بودا و الهه‌ی «کالی» در آئین هندو نیز بوده است. شوان حتی مدعی بود که «زن بوفالوی سفید» را در مکاشفه، برهنه دیده است. تابلوهای این مکاشفه ترسیم شده است. در تعدادی از نقاشی‌های شارلین رومین، شوان به‌صورت مردی نشان داده می‌شود که چپق مقدس را از «زن بوفالوی سفید» می‌گیرد؛ زن فوق برهنه است و از آسمان بر شوان نازل می‌شود. «زن بوفالوی سفید» شخصیت اصلی در آئین «چپق مقدس» سرخپوستان لاکوتا است و موجودی است ماورایی که اوّلین چپق را به سرخپوستان می‌دهد. در آئین فوق، مردی که چپق را می‌گیرد، نماینده‌ی همه‌ی سرخپوستان است. کاسلو می‌نویسد: با بسیاری از سرخپوستان و محقّقان گفت‌وگو کردم و هیچ‌کدام روایتی نشنیده‌‏اند که «زن بوفالوی سفید» برهنه باشد. این تصویر، مخلوق شوان و زائیده‌ی مفهوم «برهنگی قدسی» اوست.

کاسلو می‌افزاید: ماجرای دیدارهای شوان در عالم مکاشفه با زنان برهنه را، که شوان مدعی بود مریم مقدس، الهه‌ی کالی هندوها، الهه‌ی تارای بودائیان، یا زن بوفالوی سفید سرخپوستان لاکوتا، هستند، برای جوزف اپس براون گفت و براون، که در اوایل سال‌های ۱۹۷۰ از شوان جدا شده، پاسخ داد: ممکن است شوان از «تأثیرات شیطانی» الهام گرفته باشد. [۱۱]

سانسور برهنه‌نگاری شوان از مریم مقدس و حضرت عیسی در راستای برهنگی قدسی

یکی از تابلوهای مریم مقدس و کودکش که هردو برهنه هستند، به‌صورت سانسور شده.

رساله «برهنگی قدسی» شوان

عقاید شوان درباره‌ی «برهنگی قدسی» در رساله‌ی او، به همین نام، منعکس شده است. به‌دلیل اهمیت این رساله‌ی کمیاب، که تنها در اختیار خواص مریمی قرار می‌گیرد، [۱۲] و به تنهایی روشنگر تمامی اسرار مریمیه است، ترجمه‌ی فارسی آن را منتشر می‌کنم:

«در مسیرم به سوی مراکش، در سال ۱۹۶۵، زمانی که آسم داشتم و تا حد مرگ مریض بودم، و این مریضی به دلایل اخلاقی بود، بر روی کشتی آن‌چه قبلاً توضیح داده‌ام اتفاق افتاد: من تماسی مبارک را با “باکره آسمانی” تجربه کردم. و نتیجه‌ی فوری آن تمایلی تقریباً غیر قابل کنترل برای برهنه بودن، مثل کودک کوچک او، در من بود. از این واقعه به بعد تا حد امکان برهنه بودم؛ یعنی در واقع اکثر اوقات، مگر وقتی که در خیابان بودم یا کسی را به حضور می‌پذیرفتم یا نیایش می‌کردم. در هر صورت بعضی اوقات علاقه داشتم که لباس خیلی ساده سفید بلندی بپوشم، گویی نیاز به استراحت داشتم از مستی شراب این لطف. در آن دوران برایم فقط برهنگی‌ام وجود داشت به همراه دعای طلب و نزدیکی به “باکره”، گویی که تماس با “باکره” بدن من را تقدیس کرده بود. در برهنگی لباس درونی بودن و علامت خویشاوندی با تمامی خلقت خداوند را حس می‌کردم.

اما پس از مدتی، بخاطر تأثیر محیط، کم و بیش این برهنگی را رها کردم، و در نتیجه جریان لطف الهی که با آن همراه بود از میان رفت. تا این‌که، چند سال بعد، در تابستان ۱۹۷۳، این راز دوباره بر من وارد شد، و چنین کرد [و] بهمراه [آن] این آگاهی غیر قابل مقاومت [در من پدید آمد] که مردی مانند سایر مردان نیستم. معنی خاص این موضوع چنین است: همان‌طور که در “اسم الهی” تجلّی همزمان “حقیقت الهی” و “حضور الهی” وجود دارد، همچنین، یا به همین مقیاس، شخص باید در مرد تقدیس شده، بین تعلیم “حقیقت” و تشعشعی که از جسم ساطع می‌شود فرق بگذارد، و این به تمامی مراتب شرکت و اجرای نقش در لوگوس واحد قابل اطلاق است.

این راز در درون طبیعت شخصی‌ام است، راز تجربه‌کردن جسمانی و برونی مسائلی که شخص به‌صورت درونی از طریق لطف الهی می‌داند و این قبلاً هم گاه به گاه خود را تجلّی داده بود. وقتی شخص به این راز آگاه می‌شود، دوست دارد بگوید: هرجا که با یاد خدا برهنه‌ام همان‌جا خانه‌ی من است، و “اگر بهشتی بر روی زمین است، همین‌جاست”. بعلاوه، این لطف شامل ظرفیت شناخت هر “زیبایی” طبیعی، و بالاتر از همه [شناخت] زیبایی [جسم] انسانی، [که یکی از] تجلیات الهی [است]، می‌شود زیرا هر آن‌چه در مورد جسم تقدیس‌شده‌ی انسانی صادق است در حالت طبیعی نیز صادق است و نیز در مرتبه‌ی دیگر در مورد زیبایی تمامی مخلوقات خداوند [نیز صادق است].

زمانی که هنوز در شِمِن دو لوزان [در حومه‌ی لوزان] زندگی می‌کردم، و حتی قبل از آن، بعضی وقت‌ها هنگام پذیرفتن دوستانم نیمه‌برهنه بودم زیرا در این حالت برایم “برکتی” نهفته است. بعضی گنونی‌ها [پیروان رنه گنون]، بر اساس سنت اسلامی، مرا به این خاطر سرزنش می‌کردند. ولی حتی در سده‌ی نوزدهم در کشورهای مسلمان قدیسان [اولیاء] کاملاً برهنه وجود داشتند و شاید هنوز هم در بعضی جاها باشند. در مورد آن‌ها سنّت ظاهری اعتلاء یافته و طبق قانون درونی “فطرت” زندگی می‌کنند و کسی هم ایشان را خارج از اسلام نمی‌داند. بر اساس تصوف اسلامی، آن‌ها بالاتر از قالب‌ها قرار گرفته‌اند و از درون هر قالب مقدسی خارج شده‌اند زیرا برهنگی جامه‌ی ماوراء قالب‌ها و “حقیقت” موسیقایی است. و نیز، دقیقاً به همین دلیل، [برهنگی] لباسی برونی است که در درون می‌درخشد. سن‌اگوستین می‌گوید: “خوبی مایل است خود را بیان کند”. این کلام شامل برهنگی قدسی نیز می‌شود زیرا در مسیرش “وجود” مشعشعی را اعلام می‌کند که مایل به بروز خود، و بروز “روح” و “خوبی” خود، است.

مواجهه با امر قدسی، یا حقیقتِ لمس شدن از سوی امر قدسی، چیزی است که من از زمان واقعه‌ای که در کشتی رخ داد تجربه کردم؛ و لطفی است که انسان را از جهان جدا می‌کند از طریق آزاد کردن او از تمامی کشش‌های ناسالم و از تمامی تمایلات به رؤیاهای این‌جهانی. و شخص می‌تواند رابطه‌ی [این آزادی] با برهنگی قدسی را بفهمد زیرا از طریق جدا کردن ما از جهان، ما را رها می‌کند، زیرا انسان کاملاً برهنه یا در زیر و یا در وراء جامعه بشری قرار دارد. او یا پوشیده از شرم دنیوی است و یا ملبّس به عزّت آسمانی.

در این رابطه باید اشاره کنم به این‌که پرستش نئوپاگانی و بی‌خدایی جسم و برهنگی چقدر بی‌ارزش و غیرقابل احترام است. آن‌چه طبیعی است و فی‌نفسه شریف، تنها به دلیل پرتو ماوراء الطبیعه است. بدون خداوند تماماً شرافت خود را از دست می‌دهد و تبدیل می‌شود به جهالت شرم‌آور. برهنگی کفرآمیز به حماقت و کراهت ختم می‌شود. و تمامی شرافت زاهد در این است که به دلیل شوق به خداوند بدن را می‌پوشاند یا فراموش می‌کند، حتی اگر چیز دیگری را حس نکند، زیرا عاشق خداوند است، در هر شکل که باشد، و خداوند عاشق اوست، در هر شکل که باشد، و ما باید عاشق او باشیم. اما نوع کاملاً کفرآمیز دیگری از پوشانیدن بدن نیز وجود دارد که به شکلی ددمنشانه تلخ و انتقام‌جویی از سر بخل و حسد و به این دلیل آزاررسانی تنزّه‌طلبانه است: شخص بدن را می‌پوشاند زیرا به‌صورت خداوند ساخته شده و شاهد معصومیت وجودی و یگانگی با سرشت باکره و نیز [طریقی برای] تأمل است؛ و نیز [شخص بدن را می‌پوشاند] به این دلیل که “وجود” ناب را در “روح”، “زیبایی” و “عشق” اعلام می‌کند. و این نگاه نفرت‌آلود [به جسم انسانی] را، به‌صورت مبهم یا حتى صریح، می‌توان در باصطلاح “مؤمنانی” نیز یافت که زیبایی را بد می‌دانند شاید به این دلیل که خودِ آن‌ها همه‌چیز هستند به‌جز زیبا.

هندوها معتقدند که تشعشع قدرت‌های روحانی به سوی برهنگی میل و لطف دارند. مایلم اضافه کنم که لباس، مقصودی دوگانه دارد: پوشانیدن بدن است تا آن‌جا که نمادی از شور و احساسات و شهوت است، یا برعکس، نوعی خاص از ارزشی انسانی یا روحانی را، اغلب در ارتباط با کارکردی اجتماعی، تجلّی می‌دهد. اما، بدن همیشه زیبا نیست، و هر بدنی شاهدی بر معنویت نیست؛ و از سوی دیگر، لباس زیبا همیشه زیباست، و علاوه بر این بروز تنوعی خستگی‌ناپذیر از معناها را اجازه می‌دهد. [برای حل این معضل] امکانی بینابینی وجود دارد که بدن برهنه یا نیمه‌برهنه با جواهرات تزیین شود. در هر دو مورد “جوهر” یگانه و پایدار با نیّتی معیّن تلفیق شده‌اند. بار دیگر: در لباس توجه معطوف به چهره می‌شود، چهره را تنها می‌کند و از این طریق تنها فکر را مورد تأکید قرار می‌دهد. در برهنگی، برعکس، تأکید بر وجود و وحدت است نه بر منزوی کردن و جدایی، و به این صورت کل و واحد را نشان می‌دهد ورای اندیشه و بی‌نهایت.

***

بدن انسان مرکب از سه منطقه است که به‌نحوی از هم مستقل‌اند و شبیه به سه دنیای متفاوت‌اند: سر، بدن و اندام تناسلی. سر یا چهره نماینده‌ی عنصر آگاهی یا اندیشه است، بدن نماینده‌ی عنصر وجود یا هستی است، و اندام تناسلی نماینده‌ی عنصر عشق. در هریک از این سه منطقه، بسته به این‌که انسان مذکر باشد یا مؤنث، معنای خاصی نهفته است. مرد خرد و قدرت را تجسّم می‌بخشد و زن احساس و زیبایی را و هر دو جنسیت “روح” را تجسم می‌بخشند دقیقاً به این دلیل که نوع انسان از روح ساخته شده. اندام تناسلی تجلّی بیرونی قلب است و آن‌چه را که درونی‌ترین است عیان می‌کند. و به این دلیل است که [اندام تناسلی زن و مرد] در اساس بیان‌گر شرافت و تقدّس قلب هستند تا جایی که قلب واسطه‌ی میان خداوند و جهان باشد. بسته به جنسیّت، یا نشان‌گر لبریز شدن و دهش کریمانه‌ی قلب یا دریافت‌گری و پذیرش معصومانه‌ی آن هستند. در قرآن گفته شده که مریم [ع] اندامش [۱۳] را منزّه نگه داشت که این ارجاع شامل قلب و هم‌چنین بدن او نیز می‌شود زیرا قلب او از تأثیرات دنیوی پاک و تنها به روی امر الهی باز بود. هرکس از مریم تقلید می‌کند، و هر قدّیسی باید چنین باشد، باید قلبش را به روی جهان ببندد و به روی خدا باز کند. در “آوازهای سلیمان” [در عهد عتیق] گفته شده: “عشق من، تو تماماً زیبا هستی و هیچ لکه‌ای بر تو نیست”.

در بدن انسان، بازوان به‌نوعی متعلق به منطقه‌ی سینه است؛ و در زنان بیان‌گر نزدیکی به پستان‌هاست. ران‌ها نیز شاهدی بر سکس است؛ گویی در انتظار آن‌اند. بدن زن سکسی‌تر از بدن مرد است، گویی سکس بر آن احاطه دارد. این معنایی برتر نیز دارد، معنایی که بیش از هر چیز به زنانگی تعلّق دارد زیرا زنانگی نه‌تنها بیان‌گر رهاکردن و تسلیم‌شدنِ دریافت‌گرانه [پذیرنده] بلکه بیان‌گر لایتناهی‌بودنِ آزادی‌بخش و راز فراصوری نیز هست. در مورد اندام تناسلی، طبق برخی سنن سامی، موی شرمگاه نتیجه‌ی “هبوط” است و به این دلیل مسلمانان آن را ازاله می‌کنند. در مجموع، تنها زمانی می‌توان از زیبایی و شرافت اندام تناسلی گفت که به دلیل پیامدهای معیّن ناشی از “هبوط” [انسان از بهشت] و در نتیجه شکنندگی و فسادپذیری جسم مادی زشت و بدشکل نشده باشد، و کلیّت انسان، اعم از جسم و روح، شریف باشد. اندام تناسلی هم می‌تواند بیان‌گر حیوانیّت باشد و هم الوهیت. به همین دلیل نمایش آن هم می‌تواند شرم‌آور و هم، کاملاً برعکس، فاخر و آزادی‌بخش باشد آن‌گونه که در برخی آثار هنری، که از هند آغاز می‌شود، این‌گونه است.

سریماد بهاگاواتا [۱۴] اندام تناسلی ویشنو [۱۵] را این‌گونه توصیف کرده است: “پراجاپاتی [۱۶] (خالق نوع بشر) ذَکَر اوست و میترا (خدای روز و خورشید) و وارونا [۱۷] (خدای شب و دریا) بیضه‌های او” به صورت کلی، بیضه‌ها نشان‌گر غنای امکانات الهی وحی مستتر در لوگوس است در حالی که ذَکَر بیان‌گر نیروی بخشندگی، یا قدرت کریمانه لوگوس است. برعکس، فَرج لوگوس است به صورت دروازه‌ای تنگ اما آزادی‌بخش: مدخلی است برای ورود به “جوهر” ناب، و شادی‌بخش. لینگا [۱۸] [نماد ذَکَر در آئین هندو] نشان‌گر آن است که “نامتناهی” صورت متناهی به خود می‌گیرد و شکل خود را به متناهی می‌دهد و به مناسکی مقدس برای پرستش انسان بدل می‌شود. یونی [نماد فَرج در آئین هندو] در نقش خود بیان‌گر آن است که متناهی، یا انسان، به سوی “نامتناهی” یا “الهی” بازمی‌گردد: پایان پذیرش [دریافت‌گری] متبرّک در زن و پایان دهش [سرریز شدن] متبرّک در مرد. به آن‌چه درباره‌ی اندام تناسلی ویشنو گفته شد، باید این را اضافه کنم که در زن پستان‌ها با خدایان میترا و وارونا، و فَرج، به دلیل کارکرد آن در زایش، با پراجاپاتی منطبق است.

پس از هبوط، آدم و حوا از اندام تناسلی خود شرمگین بودند دقیقاً به این دلیل که این اندام بیان‌گر قلب است و تنها قلب است که در موجود میرا می‌تواند گناه را حس کند. گناه اصلی گناه قلب بود که خود را به روی خداوند بست و به روی جهان باز کرد، یا [به‌عبارت دیگر] خود را به سوی جهان و نه به سوی خدا روانه کرد. سریماد بهاگاواتا می‌گوید که غیب‌گوی بزرگ شوکادوا [۱۹] پسر ویاسا [۲۰] هماره کاملاً برهنه بود و قلبش با خدا یگانه بود؛ برای او دیگر جهان درونی و برونی وجود نداشت. و لالا یوگیشواری، قدیسه برهنه کشمیری، درباره‌ی خود می‌گفت: “معلمم فقط یک اصل را به من گفت: از بیرون به درونی‌ترین ورود کن. و این برای من به قانون بدل شد و برای همین شروع کردم به برهنه رقصیدن”.

برهنگی و رقص؛ زندگی به سوی جهان درون [است]. برهنگی آگاهی مشعشع “وجود” است، همان‌گونه که تلاوت “اسم اعظم” طلب جریان آگاهی درونی “وجود” است. برهنگی، وقتی درست درک شود، صورتی است برای فقر مقدس و [معصومیت] کودک‌گونگی. و مضمون آن، و آنچه تمامی معناها را به آن می‌بخشد، درونی‌کردن و آزاد کردن آگاهی “جوهر الهی” است که هم‌زمان “وجود” شفاف و “عشق” طلایی است.

***

قبلاً گفتم که در لحظه‌ای معیّن آگاهی نیرومندی نسبت به تشعشع معنوی بدنم بر من وارد شد. این واقعه کاملاً غیرمنتظره بود و حتی بالاتر از آن، زیرا پیش از آن اغلب در آرزوی مرگ بودم. به‌هرحال، در این جهان پرتناقض، مضطرب و در هر حال فانی هیچ‌چیز عجیب نیست. میل داشتم این تمایل به مرگ در سرشتم را با تلقین این جمله به خود تعدیل کنم: آن‌چه مهم است این نیست که در این جهانم یا در جهان دیگر، مهم این است که با خداوند باشم به‌نحوی که او برایم مقدّر کرده و به‌نام “اسم اعظم” به یقین با خدا هستم. به‌عبارت دیگر، شخص حق دارد به دلیل بدی‌های این دنیا از آن متنفّر باشد ولی باید با “استمداد از خداوند” زندگی را دوست بدارد. زندگی ارزش زیستن دارد به‌خاطر طلب یاری از خدا.

بدین‌سان، تجربه به من آموخت که رابطه‌ای ژرف میان راز مرگ و قدرت تشعشع روحانی جسم وجود دارد؛ [و فقط] آن جسمی که سال‌ها شیرینی “اسم اعظم” را نوشیده و از این‌رو به‌نحوی خاص مرگ را نیز چشیده است.

هم‌پیوندی امر مادی و امر روحانی از طریق لطف: این اساساً به چه معنا است؟ مبداء شروع ما هرچه باشد، یا الطافی که دریافت کرده‌ایم [هرچه باشند]، در حیات معنوی هماره مسئله بازگشت صورت به “جوهر” است، یا بازگشت تصادف به ذات او، بدین‌سان، مساعدت متقابل میان دو قطب: در یک‌سو، دخالت رحمانی امر الهی در امر زمینی، و در سوی دیگر، بازگشت متبرّک امر زمینی به سوی امر الهی. و خدا می‌داند در این طریق چه چیز برای ما بهتر است.

ست، چیت، آناندا (وجود، روح، لطف): [۲۱] وجود عبارت است از روح و لطف. خیلی ساده است نه پیچیده. لطف عبارت است از ناپایان‌پذیری و وحدت و زیبایی و عشق. جسم تمامی این‌ها را متجلّی می‌کند ولی بیش از همه وجود را نمود می‌بخشد و مابقی از این نشئت می‌گیرند: وجود ناب که سرشت آن نور و گرمی، آرامش و شادی، روح و نیکی، حقیقت و محبت است.

***

در اساس همه‌چیز روح است. جسم چیست به‌جز ادامه‌ی روح؟ به این دلیل، هر آن‌چه درباره‌ی تشعشع جسمانی گفتم می‌تواند به روح نیز اطلاق شود زیرا اگر بدن به‌نوعی امتداد روح است پس جزیی از آن است. یعنی روح به‌نوعی محاط بر بدن است. در اینجا منظورم از “روح” مرد درون است. ولی شخص می‌تواند میان جسم، روح و روان نیز تفاوت قائل شود و آن‌گاه درمی‌یابد که رابطه‌ای خاص میان جسم و روح وجود دارد، دقیقاً به این دلیل که آنان دو قطب متضادند.

در قرآن گفته شده: “ای فرزندان آدم، ما لباس را برای شما فرستادیم تا برهنگی‌تان را بپوشانید، و نیز به‌عنوان زینت، ولی جامه‌ی ترس از خداوند بهتر است”. [۲۲] این را می‌توان چنین فهمید: لباس ترس از خدا بهتر از سایر جامه‌هاست؛ پس برهنه باش و خداترس؛ یا می‌توان این‌طور فهمید: بهتر است که برهنه بود و خداترس تا لباس پوشید و از خداوند نترسید. ترس از خدا یعنی توجّه به واقعیت او در همه‌ی عرصه‌ها، و درونی و برونی. در یک‌سو، برهنگی جسمانی جامه درون‌گرایی است و در سوی دیگر روح باید برهنه باشد همان‌گونه که ساده یا فقیر یا خاضع یا کودک‌گونه است. “و خدا بهتر می‌داند”.

***

هرچه شخص باطن‌گراتر باشد کم‌تر به زیبایی به چشم شهوت می‌نگرد، و با دیده‌ی ستایش و عبادت به آن می‌نگرد، [و مجبور است به زیبایی بنگرد] مگر آن‌که کاملاً رابطه‌ی خود را با جهان خارج قطع کند، و در آن زیبایی تجلّی پایان‌ناپذیری الهی را می‌بیند که هم‌زمان عشق و آرامش است.

مایستر اکهارت [۲۳] چه در سر داشت زمانی که از “مرد درون” می‌گفت و می‌افزود که او در “وضع ناممکن” قرار دارد؟ در واقع، ما امکان انتخاب داریم که در وضع “مرد بیرون” باشیم یا “مرد درون”. در حالت “مرد بیرون” در زمان زندگی می‌کنیم، در جهان، در میان وقایع و امور. در حالت “مرد درون” به خدا، به ابدیت، به فراتر از جهان و آن‌چه در آن است، می‌نگریم که پیش از ما وجود داشت و همچون رودی قدسی به آن وارد می‌شویم، و این شالوده‌ی نیایش دائم است. فهم این‌که چرا برهنگی جامه‌ی “مرد درون” است، آسان است، و این‌که چگونه از یک‌سو می‌تواند درونی را تقویت کند و از سوی دیگر برونی را مشعشع کند. ولی بالاتر از همه روح است که باید برهنه باشد. در غیر این‌صورت، جسم به مرد درون تعلق ندارد. در هر حال، ما همیشه این قدرت انتخاب را داریم که در بیرون یا در درون باشیم. خداوند به ما نوعی حق برای بیرونی‌بودن داده است زیرا او ما را در این جهان قرار داده است. ولی ما در این جهانیم فقط به این دلیل که واحد باید خود را در کثرت تجلّی دهد، در باطن و در ظاهر. هرکس به اندازه‌ی کافی در درون زندگی کند از این طریق برون را درونی می‌کند و ظاهر او کیفیتی جدید می‌یابد. مرد برون در جهان به‌صورت گدا و دزد زندگی می‌کند. مرد درون جهان را غنا می‌بخشد و آن را متبرّک می‌کند». [۲۴]

صفحه اول رساله برهنگی قدسی فریتیوف شوان

صفحه اول رساله «برهنگی قدسی» فریتیوف شوان

عکس‌های برهنه شوان

رساله‌ی فوق، شوان را به‌عنوان «استادِ» مهمل‌گوییِ مغلق و فاضلانه، و دوختن جامه برای خود از پارچه‌های مسروقه‌ی این و آن در جایگاهی کم‌نظیر قرار می‌دهد و راز موفقیت او را در مقام «شیخ مریمیه» عیان می‌کند. شارلاتانیسم شوان حیرت‌انگیز است. توصیفی بهتر از این نیافتم برای تسکین رنج ترجمه‌ی هفت صفحه رساله‌ی «برهنگی قدسی» شوان.

فریتیوف شوان و برهنگی قدسی

اندیشکده مطالعات یهود تصویر بسیاری از نقاشی‌ها و عکس‌های برهنه‌ی شوان و زنانش را در اختیار دارد، اما به‌خاطر حفظ عفت عمومی از انتشار آن‌ها خودداری می‌کند.

شوان به مفاد رساله‌ی فوق عمل می‌کرد. تصاویر متعدد از شوان در دست است که امکان چاپ آن برایم مقدور نیست و شوان را کاملاً برهنه، در وضعی بسیار زننده و چندش‌آور، که هیچ نسبتی با «زیبایی» و «تشعشع نورانی» ندارد، در حال «عبادت»! نشان می‌دهد. این به‌جز عکس‌هایی است که شوان کاملاً برهنه با کلاه پَردار سرخپوستی یا با کلاه وایکینگ‌ها گرفته است. به‌علاوه، عکس‌هایی کاملاً برهنه از «زنان» شوان در دست است. در یکی از این عکس‌ها کاترین شوان و فریتیوف شوان کاملاً برهنه‌اند، در عکس دیگر شارلین رومین، «زن» چهارم شوان، کاملاً برهنه است. این دو عکس متعلق به مناسک «چپق مقدس» است که شرح خواهم داد. عکس دیگر در «عبادتگاه» شوان در لوزان گرفته شده و باربارا پری و ماد موری «زنان» دوم و سوم شوان را، کاملاً برهنه، در آغوش هم نشان می‌دهد.

عکس اخیر را کاترین پری، دختر باربارا پری و و ویتال پری، که در آن زمان نوجوان بود، به درخواست شوان از مادرش و ماد موری گرفته است. این را ماد موری به کاسلو گفت و کاترین پری در سال ۱۹۹۱ تأیید کرد. [۲۵] شوان در سال‌های ۱۹۷۰، پیش از آشنایی با شارلین رومین، در پی آن بود که کاترین پری را، به کمک مادرش باربارا، فریب دهد و به چهارمین «زن» خود بدل کند. کاترین پری، به‌رغم این‌که با نام «ماریام» و «ماریه» (مریم) عضو مریمیه بود، تسلیم اغوای مادرش و شوان نشد. بعدها، که کاترین ازدواج کرده بود، شوان در هتلی در رباط مراکش او را، در حضور شوهر کاترین، رشید هدووی، که از «مقدّم»های شوان بود، بوسید. رشید به‌شدّت اعتراض کرد ولی برای حفظ «آبروی» شوان، و «طریقت»، کار بالا نگرفت. سیریل گلسه در یادداشت‌هایش بر اسناد مریمیه ماجرای رسوایی فوق و نحوه‌ی پرده‌پوشی آن را شرح داده است. [۲۶]

علت اخراج «طفیل»، ترادیشنالیستِ مجار، از بلومینگتن اشاره به همین ماجرا در یکی از نامه‌هایش بود. در ۲۰ نوامبر ۱۹۸۸، «طفیل» به استانلی جونز (قدّور) نوشت که ماجرای کاترین پری را از «رشید»، شوهر کاترین و «مقدّم» شوان، شنیده است. [۲۷] متن کامل نامه‌ی «طفیل» را درج کرده‌ام.

بعدها، کاترین پری با مصیبتی بزرگ مواجه شد. پسرش، که از ده سالگی عضو فرقه شده و تحت تأثیر القائات گوستاوو پالیت (جنید) باور کرده بود «مهدی موعود» است، در هفده سالگی، با شلیک گلوله به سر، خودکشی کرد. [۲۸]

ادامه دارد…

نویسنده: استاد عبدالله شهبازی

قسمت قبللینک مرتبطقسمت بعد

پی‌نوشت‌ها:

[۱] Mark Sedgwick, Against the Modern World; Traditionalism and the Secret Intellectual History of the Twentirth Century, Oxford University Press, 2004, p. 174.

[۲] سِفر پیدایش، ۲ / ۲۵.
[۳] سوره‌ی اعراف، ۲۲-۲۷.

[۴] Frithjof Schuon and Michael Pollack, Images of Primordial and Mystic Beauty: Paintings By Frithjof Schuon, Edited by Michael Pollack, Bloomington, Ind.: Abodes, 1992.
[۵] Sharlyn Romaine, “Intention and Style,” ibid.
[۶] Harry Oldmeadow, Frithjof Schuon and the Perennial Philosophy, World Wisdom, 2010, pp. 190-191.

[۷] Lakshmi الهه ثروت و زیبایی و سعادت مادی و معنوی در آئین هندو.

[۸] Lalla Yogishvari
[۹] Frithjof Schuon: Questions and Answers:
https://www.frithjof-schuon.com/interview.htm
[۱۰] Frithjof Schuon, “The Mystery of the Veil”, Studies in Comparative Religion, Vol. 11, No. 2, Spring, 1977.
[۱۱] Koslow, “Two Studies in Intellectual Colonialism.”
[۱۲] Koslow, “Telling Truth to Power.”

[۱۳] شوان نام اندام تناسلی را برده که به احترام تقدّس حضرت مریم (س) در ترجمه تعدیل کردم.
[۱۴] Srimad Bhagavatam [Bhagavata Purana] از کتاب‌های اساطیری آئین هندو.
[۱۵] Vishnu خدای بزرگ ویشنویی‌ها، یکی از سه مذهب اصلی هندو.

[۱۶] Prajapati
[۱۷] Varuna

[۱۸] Linga, Yoni لینگا، یا لینگا شیوا، نماد نیروی باروری مردانه است که با یونی، نماد شاکتی یا نیروی باروری زنانه، نشان داده می‌شود. نماد لینگا استوانه‌ای شبیه به آلت مردانه در حال نعوظ در وسط صفحه مسطح، نماد یونی، قرار دارد. در نمادهایی که از سده‌های اول تا سوم میلادی به دست آمده، لینگا شبیه به آلت واقعی مردانه است ولی به‌تدریج انتزاعی شده. لینگا پس از هبوط، آتشین بود و همه‌چیز را نابود می‌کرد تا سرانجام به یونی رسید و آرام شد.

[۱۹] Shukadeva
[۲۰] Vyasa

[۲۱] Satcitananda سه واژه‌ی سانسکریت که هندوها در ترکیب با هم به‌صورت یک مفهوم به‌کار می‌برند؛ تقریباً به معنی وجود، روح و رحمت.
[۲۲] منظور شوان این آیه است: «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشًا وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ…» (اعراف، ۲۶) شوان به‌جای «تقوا» مفهوم «ترس از خدا» را به‌کار برده.
[۲۳] Meister Eckhart (c. 1260 – c. 1328)
شوان مفاهیم «مرد درون» و «مرد بیرون» را از مایستر اکهارت اخذ کرده است. منظور اکهارت این است که برای «مرد درون» غیرممکن است کاری را خلاف مشیت الهی انجام دهد. برای آشنایی با اندیشه اکهارت بنگرید به مقالات دکتر قاسم کاکایی، از جمله این مقاله: قاسم کاکایی، «نیستی و کارکرد آن در مباحث الهیات در نگاه مولانا و مایستر اکهارت»، پژوهشنامه فلسفه دین، شماره ۱۰، پائیز و زمستان ۱۳۸۶، صص ۳۹-۶۶.

[۲۴] [Frithjof Schuon,] “The Sacred Nudity,” The Glasse Dossier, pp. 447-453.
[۲۵] Koslow, “Telling Truth to Power.”
[۲۶] The Glasse Dossier, p. 547; Koslow, “Varieties of Religious Delusions and Fictions,” p. 274.
[۲۷] The Glasse Dossier, p. 522.
[۲۸] Aldo Vidali, Feathered Snake, 1992, Chapter V: About Children, p. 2. in: Appendix, p. 137.

««« پایان »»»

رنگ‌های به‌کار رفته در متن:

رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوه‌ای ⇐ نقل‌قول‌ها.

برهنگی قدسی ، برهنگی قدسی

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتا پیام رسان بله پیام رسان سروش پیام رسان روبیکا

برهنگی قدسی ، برهنگی قدسی

همچنین ببینید

سیر شوان از اسلام تا دین خالده

سیر شوان از اسلام تا «دین خالده»

شوان و شوانی‌ها می‌کوشند بین اسلام با بت‌پرستی هند انطباق ایجاد کرده و هندوئیسم یا آئین‌های سرخپوستی را جلوه اصیل «دین خالده» بنمایانند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 5 =