با مراجعه به احادیث رسولالله (ص) در منابع غیرشیعی، به حجم گستردهای از روایات برمیخوریم که براساس آنها، رسول الله (ص) اصرار ویژهای بر مخالفت با یهود دارد. براساس این دسته از روایات، رسولالله (ص) ضمن بیان حکم فقهی، اصرار دارد بر جنبهی مخالفت آن با احکام یهود تصریح کند! [۱] جعل حدیث
آن حضرت از تشبّه به یهود و نصارا نهی میفرمود؛ [۲] همچنین مسلمانان را از پیگیری رفتارهای نادرست یهودیان، برحذر میداشت. [۳] مخالفتهای رسولالله (ص) در احکام با یهودیان و اصرار بر علنی کردنِ جنبهی مخالفت آن، چنان زیاد شده بود که صدای یهودیان را نیز درآورده بود! بهگونهای که میگفتند: گویا این مرد کمر همت بسته در هر مسألهای با ما مخالفت کند! [۴]
ولی متأسفانه با وجود تمامی این اصرارها و تصریحها، باز شاهد آن هستیم که جریان حاکم، تلاش گستردهای برای بازگرداندن آبروی رفته به روی یهودیان دارد!
نکتهی بسیار مهم و قابل تأمل اینکه، جریان حاکم که خود پایهگذار قانون منع حدیث است، هرجا لازم میدانست به احادیث خودساخته استناد میکرد و به شیطنتهای خود رنگ دینی میداد.
در ادامه، در ضمن سه عنوان به بررسی تلاشهای جریان حاکم برای تغییر شرایط میپردازیم:
۱) تلاش برای برتریبخشی به آیین یهود
الف) جایگاه برتر حضرت موسی (ع)
یکی از نمونههای بارز فعالیت نیروهای جریان باطل در راستای قداستبخشی و بالابردن جایگاه دین یهود در میان مسلمانان، جعل حدیث دربارهی برتری مقام حضرت موسی (ع) نسبت به رسولالله (ص) است.
از ابوهریره نقل شده است: دو نفر، یکی مسلمان و دیگری یهودی، با هم درگیر شدند. مسلمان میگفت: به آنکه محمد (ص) را بر تمامی مخلوقاتش برگزید سوگند. یهودی هم میگفت: به آنکه موسی (ع) را بر تمامی مخلوقاتش برگزید سوگند. مسلمان، یهودی را کتک زد و یهودی، شکایت به رسولالله (ص) برد. رسولالله (ص)، ضارب را طلبید و پس از شنیدن توضیحات او گفت:
«مرا بر موسی (ع) برتری ندهید، چراکه پس از اینکه برای بار نخست در صور دمیده میشود، من نیز از خود بیخود میشوم ولی زودتر از دیگران به خود میآیم و موسی (ع) را میبینم که در کنار عرش الهی ایستاده است. نمیدانم او پیش از من به هوش آمده یا اصلاً نفخ صور در او اثری نداشته است!» [۵]
ب) جایگاه ویژهی تورات
با نگاهی به تاریخ، شاهد موارد متعددی از موافقت کلام برخی از صحابه با عبارتهای تورات هستیم. در اینجا فقط به ذکر مواردی از خلیفه دوم بسنده میکنیم:
براساس یک گزارش، خلیفه دوم درحالیکه نوشتهای شامل بخشی از تورات را در دست داشت، نزد رسولالله (ص) آمد و گفت: «این متن را همراه مردی از اهل کتاب دیدم و به نظرم رسید برایت بخوانم.» صورت رسولالله (ص) به شدت تغییر کرد. عبدالله بن حارث به وی نهیب زد: «مگر صورت رسولالله را نمیبینی؟» وی (با دیدن صورت برافروخته پیامبر) گفت: «خدا و اسلام و محمد (ص) را بهعنوان پروردگار و دین و رسول میپذیریم.» این کلام او باعث شد صورت رسولالله (ص) به حالت عادی بازگردد. حضرت فرمودند:
«اگر موسی (ع) نیز میآمد و شما پیرو او میشدید، به بیراهه رفته بودید. پیامبر شما من هستم و امت من هم شما هستید.» [۶]
عبدالرزاق در گزارش دقیقتری از این ماجرا از زبان خلیفه دوم چنین نقل میکند:
«برادری از بنیقریظه داشتم. روزی پیش او رفتم و برایم گوشههایی از حکمتهای جامع تورات را نوشت. آن متن را نزد رسول الله (ص) آوردم و اجازه گرفتم که بخوانم…» [۷]
در نقل دیگری، وی این جملات تورات را از یکی از برادرانش از یهودیان بنیزریق شنیده بود. [۸] نیز نقل شده: «رسول خدا (ص) چهار بار با صدای بلند فرمود: نقل از یهود ممنوع است.» [۹] با این حال، خلیفه دوم جهت اخذ علوم از یهود یک ملاقات خصوصی با رهبر فقهی یهودیان تشکیل داد. [۱۰]
براساس گزارش دوم، در ضمن ماجرایی از خود خلیفه دوم نقل شده است:
روزی به سمت خیبر رفتم و از مردی یهودی کلماتی شنیدم که برایم جالب بود. از او خواستم آن کلمات را برایم بازگو کند تا بنویسم. او هم پذیرفت و من پوستی آوردم و او میگفت و من مینوشتم. نزد رسولالله (ص) آمدم و ماجرا را گفتم. رسولالله (ص) گفت: «ظاهراً کلام او را نوشتهای؟» گفتم: آری! فرمود: «بیاور ببینم». من از شادی اینکه چیزی را که رسولالله (ص) دوست دارد برایش بیاورم، به سرعت رفتم و پوست را آوردم و مقداری از آن را خواندم. متوجه رنگ به رنگ شدن صورت رسولالله (ص) شدم و دیگر جرأت نکردم ادامه دهم. رسولالله (ص) با آب دهان خود، متنی را که نوشته بودم پاک میکرد و میگفت: «آنها را پیروی نکنید. هم خودشان گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند.» [۱۱]
طبق گزارش سوم، وی به رسولالله (ص) گفت: «ما از یهودیان سخنانی جالب توجه میشنویم؛ اجازه داریم بعضی از آنها را بنویسیم؟» ولی حضرت پاسخ داد:
«شما هم همانند یهودیان و مسیحیان در حیرت به سر میبرید؟ من حقیقتی سفید و پالایش شده را برایتان آوردهام. موسی (ع) هم اگر زنده بود، راهی جز پیروی از من نداشت.» [۱۲]
در گزارش چهارم هم میخوانیم:
«او از رسولالله (ص) درباره یادگیری تورات جویا شد و پاسخ شنید: به آن ایمان بیاور، ولی آن را فرانگیر. آنچه را که خدا بهسوی شما فرستاده را فرابگیرید.» [۱۳]
وقتی به اهمیت دوچندان این گزارشها پی میبریم که بدانیم در مواردی که نامی از خلیفه دوم نیست، رفتار تندتری از رسولالله (ص) نقل شده است. طبق یک گزارش، وقتی گروهی از مسلمانان نوشتههای خود از شنیدههایشان از یهود را برای رسولالله (ص) آوردند، حضرت به آنها نهیب زد:
«برای اثبات حماقت یا گمراهی مردم، همین اندازه کافی است که مطالب پیامبرشان را رها کرده به سراغ مطالب پیامبری که به سوی دیگران مبعوث شده، بروند!» پس از این ماجرا بود که آیه نازل شد: «آیا برای آنها قرآنی که بر تو نازل کردیم و بر آنها تلاوت میشود، کافی نیست؟!» [۱۴]
در گزارشی مشابه از این ماجرا، رسولالله (ص) فرمود:
«شدیدترین حماقتها و بیشترین گمراهیها از آنِ گروهی است که آنچه را پیامبرشان برایشان آورده رها کرده، به سراغ پیامبری که بهسوی گروه دیگری فرستاده شده و امتی غیر از امت خود میروند…» [۱۵]
همچنین از رسولالله (ص) نقل شده است که فرمود:
«هیچ چیز را از اهل کتاب نپرسید! آنها که خودشان گمراه هستند چگونه شما را هدایت خواهند کرد؟ (شما در صورت تأیید گفتهی آنها) یا حرف باطلی را پذیرفتهاید و یا حرف حقی را باطل انگاشتهاید. به خدا سوگند اگر موسی نیز امروزه زنده بود، چارهای جز پیروی من نداشت.» [۱۶]
برخی وقتی دیدند این ماجراها قابل انکار نیست، به فکر افتادند تا رفت و آمد ناصواب خلیفه دوم با یهود را با نزول آیهی قرآن، مشروعیت بخشند! آنچنان که گفتهاند، ماجرا از آنجا شروع شد که وی زمینی بالای شهر مدینه داشت که به آن رفت و آمد میکرد. راه عبور او از کنار مدراس یهودیان میگذشت و هروقت گذرش به آنجا میافتاد، برای شنیدن حرفهایشان پیششان میرفت. یک روز که پیش یهودیان رفت، آنها به تعریف و تمجیدش پرداختند که: «ای عمر! ما هیچیک از یاران محمد را بیش از تو دوست نداریم! آنها هروقت گذرشان به اینجا میافتد ما را اذیت میکنند ولی تو اینگونه نیستی و ما به (یهودیشدن) تو امید داریم!» وی گفت: «بزرگترین سوگند شما چیست؟» گفتند: «به رحمانی که تورات را در طور سینا بر موسی (ع) فرو فرستاد سوگند میخوریم.» خلیفه دوم گفت: «به همین سوگند خودتان قسمتان میدهم که آیا از محمد (ص) چیزی در کتابهای شما هست؟» آنها ساکت شدند…. براساس ادامهی ماجرا، او به دفاع از جایگاه جبرئیل که یهودیان از او نفرت داشتند پرداخت و وقتی پیش رسولالله (ص) آمد، برخی از آیات سوره بقره [۹۷و۹۸] در تأیید کلام او نازل شده بود!! [۱۷]
خلیفه دوم در ضمن ماجرایی دیگر، خودش برای مسلمانان اینگونه نقل کرد: «روزهایی که یهودیان به مدراس میرفتند من نیز در کلاسشان حاضر میشدم و از اینکه فرقان و تورات یکدیگر را تأیید میکنند، شگفتزده میشدم! یک روز آنها به من گفتند: فلانی! هیچیک از یاران تو را بیشتر از تو دوست نداریم. گفتم: چرا؟ گفتند: تو با ما رفت و آمد داری. گفتم: رفت و آمد من بهخاطر شگفتی از همصدایی فرقان و تورات است!…» ادامهی این ماجرا نیز همانند گزارش پیشین است. [۱۸]
این ارتباطها، همانگونه که در گزارشهای بالا نیز به آن تصریح شده، مربوط به مدینه میباشد. از برخی گزارشها نیز چنین برمیآید که این ارتباطها اثر خود را گذاشته، و تعلیمات یهودی در ذهن و روح او رسوخ کرده بود؛ بهگونهای که در پارهای موارد، کلام او برگرفته از تورات بود:
یهودیان از او دربارهی آیهی «بهسوی آمرزش خدایتان و بهشتی که آسمان و زمین را فراگرفته بشتابید» این سؤال را مطرح کردند که: پس آتش کجاست؟ او گفت: وقتی شب میشود، روز کجا میرود؟ روز که میشود، شب کجا میرود؟ یهودیان گفتند: حرفهای توراتی میزنی! [۱۹]
در نمونهی دوم، روزی کعبالاحبار پیش خلیفه دوم بود که وی گفت: وای بر فرمانروای زمین از دست فرمانروای آسمان. وی ادامه داد: مگر آن (فرمانروایی) که به حساب خودش رسیدگی کرده باشد. کعب گفت: به آنکه جانم در دست اوست سوگند، در تورات نیز همینگونه است. وی با شنیدن این کلام به سجده افتاد! [۲۰]
مردی از اهل کتاب نزد خلیفه دوم آمد و گفت: السلام علیک یا ملک العرب! او گفت: آیا اینچنین در کتابتان مییابید؟ آیا اینچنین نیست که اول پیغمبر است، بعد خلیفه، بعد امیرالمؤمنین و سپس پادشاهان میآیند؟ آن مرد گفت: آری. [۲۱]
کار ارادت خلیفه دوم به تورات، به جایی رسیده بود که حتی شاهد تجویز ضمنی قرائت تورات از سوی او هستیم. وی به کعبالاحبار اجازه داده بود:
اگر میدانی این کتاب، همان توراتی است که بر موسی (ع) نازل شده است، شبانهروز آن را بخوان! [۲۲]
رفتارهایی اینچنین، باعث شده بود تب توراتزدگی چنان در جامعه بالا بگیرد که ابنعباس زبان به اعتراض گشوده بود. ابنعباس در اعتراض به مراجعهی مردم به اهل کتاب میگفت:
«چگونه به خودتان اجازه میدهید مطالب خود را از اهل کتاب پرسوجو کنید؟ حال آنکه قرآن، تازهترین کتاب خداوند، در میان شماست. مگر قرآن به شما خبر نداده که آنها کتاب خدا را تحریف کردند و تغییر دادند و آنچه را خودشان نوشته بودند، به نام کتاب آسمانی معرفی کردند؟ مگر پیامبری که در میانتان بود شما را از پرسش از آنها نهى نکرد؟ (چگونه به سراغ آنها میروید حال آنکه) هیچیک از آنها را سراغ نداریم که دربارهی آیات قرآن از شما سؤال کرده باشند.» [۲۳]
ج) جایگاه بیتالمقدس
درباره قداست بیتالمقدس و سرزمین شام، روایات فراوانی در منابع غیرشیعی میتوان یافت. در اینکه بیتالمقدس از اماکن محترم اسلامی بهشمار میآید، بحثی نیست. برای اثبات این نکته همین بس که در قرآن از این منطقه به «الأرض المقدسة» [۲۴] یاد شده است و مسجدالاقصی، در مسیر اسراء و معراج رسولالله (ص) قرار داشت. ولی مسأله اینجاست که در برخی منابع غیرشیعی، نگاهی ویژه را به این منطقه شاهدیم که جز با نگاه افراطی و اسرائیلی، سازگار نیست.
بهعنوان نمونه، در روایاتی که از زبان رسولالله (ص) جعل شد، بیتالمقدس بهعنوان زمین حشر و نشر مردم معرفی گردید. از رسولالله (ص) گزارش شده است که درباره بیتالمقدس فرمود: «آنجا سرزمین حشر و نشر مردم است. به آنجا بروید و نماز بخوانید که نماز در آن مکان، معادل هزار نماز در جاهای دیگر است.» و حضرت سفارش فرمود: «هرکه نمیتواند به بیتالمقدس برود، روغن زیتون به آنجا هدیه کند تا در چراغهای آن مکان استفاده شود. این کار، معادل نماز خواندن در آنجاست!» [۲۵] در گزارشی دیگر نیز، رسولالله (ص) سفارش به نماز در بیتالمقدس فرمود و خبرداد روزگاری خواهد آمد که اندازه جای یک کمان از فضای پیرامون بیتالمقدس، از تمامی دنیا برتر و بهتر خواهد بود! [۲۶] این تعریف و تمجیدها، در سطحی وسیعتر، شامل شام نیز میشد:
کعبالاحبار اصرار داشت در تورات چنین آمده که، حکومت رسولالله (ص) در شام تشکیل خواهد شد! [۲۷] برخی از بزرگان صحابه هم، شام را بهعنوان محل سکونت «أبدال» [۲۸] و نیز جماعتی که بدون حساب و کتاب به بهشت میروند [۲۹] معرفی کردهاند! همچنین ادعا شده قرآن در شام هم نازل شد! [۳۰] حتی براساس گزارشی، حرکت رسولالله (ص) به سمت تبوک، بهخاطر تعریف یهودیان از سرزمین شام بهعنوان سرزمین انبیاء بود!! [۳۱]
متأسفانه رفتار برخی از صحابه، تأثیر مستقیم در قداستبخشی به شام و افراط در اهمیت بیتالمقدس دارد. ظاهراً اقدام عملی در قداستبخشی افراطی به بیتالمقدس را از همان اولین روزهای پس از شهادت رسولالله (ص) شاهد هستیم. آنجا که براساس گزارشی عجیب، پس از شهادت رسولالله (ص)، مهاجران تصمیم داشتند جنازه حضرت را برای دفن به مکه منتقل کنند و انصار اصرار داشتند جنازه در مدینه بماند و گروهی دیگر، میخواستند ایشان را به بیتالمقدس که آرامگاه انبیای الهی است منتقل کنند! [۳۲]
د) پناه بردن به گزارشهای یهودی بهجای احادیث نبوی
در تاریخ، موارد متعددی را میتوان مشاهده کرد که برخی از اصحاب نامدار پیامبر (ص)، به گزارشهای یهودیان بهجای احادیث نبوی پناه میبردند! در اینجا فقط به ذکر دو مورد از خلیفه دوم بسنده میکنیم:
نمونه نخست:
خلیفه دوم از مردی یهودی، پس از آنکه از راستگویی او مطمئن شد، درباره دجال پرسید و پاسخ شنید: «به خدای یهود سوگند! زاده مریم او را در منطقه لُدّ خواهد کشت.» [۳۳] این درحالی است که در این زمینه روایات متعدد و معتبری از رسولالله (ص) در دست است که آنها را در کتب مختلف دست اول منابع غیرشیعی میتوان یافت.
نمونه دوم:
گروهی از یهودیان، برای خلیفه دوم اینگونه گزارش کردند: جماعتی از بنیاسرائیل دچار وبا و مجبور به کوچ اجباری از سرزمینشان شدند، ولی خداوند آنها را میراند و سایر بنیاسرائیل بر مزار آنها دیواری کشیدند. پس از آنکه استخوانهای آنها پوسید، خداوند حزقیل نبی را فرستاد و به دعای او، آنها زنده شدند. [۳۴] حال آنکه اصل این ماجرا در قرآن نیز آمده است [۳۵] و گزارش یهودیان، حاوی نکتهی خاص و جالب توجهی نیست که خلیفه دوم بخواهد به آن اعتماد کند.
۲) تلاش برای آبروبخشی به یهودیان
الف) تصدیق کلام بزرگان یهود از سوی رسولالله (ص)
در منابع غیرشیعی، به روایتهایی برمیخوریم که علم علمای یهود به احوال قیامت و در پی آن، تصدیق سخن آنها از سوی رسولالله (ص) را بیان میکند!
نمونه نخست:
دانشمندی از یهود گفت: زمانی که قیامت برپا میشود، خداوند آسمانها را روی یک انگشت و زمینها را روی انگشتی دیگر و آب و خاک را روی انگشت سوم و خلایق را روی چهارمین انگشت قرار میدهد، سپس آنها را تکان میدهد و میگوید: منم فرمانروا، منم فرمانروا! رسولالله (ص) را دیدم که میخندید، طوری که دندانهایش آشکار شد؛ و این بهخاطر تعجب حضرت و تصدیق گفتار آن دانشمند یهودی بود. سپس رسولالله (ص) تلاوت فرمود: وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ… [۳۶]؛ و آنها خدا را آنگونه که باید، نشناختند…» [۳۷]
از محتوای متعارض و ناسازگار این گزارش -که صدای بزرگان عامه را نیز درآورده [۳۸]- کاملاً آشکار است که راوی تلاش دارد سختترین شرایط را به نفع یهودیان، مصادره کند!
نمونه دوم:
از ابوسعید خدری نقل شده است:
«از رسولالله (ص) شنیدم که میگفت: زمین در روز قیامت قطعه نانی خواهد شد که خداوند آن را همانگونه که شما در سفر نان خود را تا میکنید؛ تا کرده و آن را برای اهل بهشت نگه داشته است. یکی از بزرگان یهود آمد و گفت: محمد! خداوند بر تو برکت دهد؛ میخواهی بگویم خداوند برای اهل بهشت، چه تدارک دیده؟ فرمود: بگو. گفت: زمین، یکدست تبدیل به نان میشود. و حرف رسولالله (ص) را تکرار کرد. حضرت به ما نگریست و بهگونهای خندید که دندانش پیدا شد. سپس فرمود: خورشت آنها را هم بگویم؟ گفتند: آری. گفت: خورشت آنان، گاو و ماهی است…» [۳۹]
ب) تصدیق پاسخهای نامأنوس رسول الله (ص) از سوی بزرگان یهود
در نمونه دیگری از آبروبخشی به یهودیان، شاهد آن هستیم که بزرگان یهود، پاسخهای عجیب و غریب رسولالله (ص) به پرسشهایشان را تأیید میکنند و آن را دلیل حقانیّت او بهشمار میآورند! بهعنوان نمونه: یکی از احبار یهود پیش رسولالله (ص) آمد و پرسید:
«روزی که زمین دگرگون میشود، مردم کجا خواهند بود؟ نخستین کسی که از صراط رد میشود کیست؟ در بهشت به آنها چه چیزی تحفه میدهند و خوراک و آشامیدنی آنها چیست؟»
رسولالله (ص) نیز پاسخهایی نامأنوس به او داد:
«مردم، آن روز در تاریکی کنار صراط هستند و پیش از همه، فقرای مهاجران از پل میگذرند و نخستین خوراکی آنها گوشهای از جگر ماهی است که بسیار خوشمزه است و خوراکشان، گوشت گاو و آشامیدنی آنها هم از چشمه سلسبیل است…»
جالب آنکه یهودی نیز رسولالله (ص) را تصدیق کرد و رسالت او را پذیرفت و رسولالله (ص) نیز گفت: «پاسخ پرسشهای او به من الهام میشد!» [۴۰]
ج) حکم براساس خوابها و پیشنهادهای یهودی
رسولالله (ص) در اثر انتقاد یک یهودی، به ترک سخنی که در بین مسلمانان رایج بود، و جایگزینی آن با سخنی دیگر دستور داد. این ماجرا به گونههای متفاوتی گزارش شده است:
یکبار از زنی به نام قتیله نقل شده: «مردی یهودی نزد رسولالله (ص) آمده و گفت: شما مشرکید؛ چراکه میگویید: آنچه خداوند خواست و آنچه من خواستم» [مَا شَاءَ اللهُ و شِئْتُ] و نیز میگویید: «سوگند به کعبه» [والکعبة]. رسولالله (ص) به مسلمانان دستور داد هرگاه خواستند سوگند یاد کنند، بگویند: «سوگند به پروردگار کعبه» [وَ رَبّ الْکعْبَة] و نیز بگویند: «هرچه خداوند خواست و سپس من خواستم» [مَا شاءَ اللهُ ثمَّ شِئْتُ]. [۴۱]
در گزارشی دیگر: «یک یهودی در خواب دید که گفته میشود: بهترین امت، امت محمد (ص) است؛ به شرط آنکه نگویند “هرچه خداوند و هرچه محمد (ص) خواست” [مَا شَاءَ اللهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ]. شخص یهودی خواب خود را برای رسولالله (ص) نقل کرد و حضرت به مسلمانان فرمود: نگویید هرچه خداوند و هرچه محمد (ص) خواست؛ بلکه فقط بگویید هرچه خداوند خواست! [مَا شَاءَ اللهُ وَحْدَهُ]» [۴۲]
در گزارش سوم ماجرا، از طفیل بن سخبره، برادر رضاعی عایشه گزارش شده است: «در خواب دیدم که گویا نزد گروهی از یهود رفتهام. گفتم: شما کیستید؟ گفتند: ما قوم یهود هستیم. گفتم: چرا شما میگویید عُزیر پسر خداست؟ گفتند: چرا شما میگویید هرآنچه خداوند خواست و هرآنچه محمد (ص) خواست؟ [مَا شَاءَ اللهُ وَ مَا شَاءَ مُحَمَّدٌ] سپس نزد گروهی از مسیحیان رفتم و گفتم: چرا شما میگویید مسیح پسر خداست؟ گفتند: چرا شما میگویید که هرآنچه خداوند خواست و هرآنچه محمد (ص) خواست؟ طفیل میگوید: خواب خود را به عدهای گفتم و سپس به نزد رسولالله (ص) رفته و ایشان را هم از خواب خود مطلع نمودم. حضرت پرسید: آیا خواب خود را به کسی گفتهای؟ گفتم: بله. رسولالله (ص) برخاسته و خطبهای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: اما بعد، همانا طفیل خوابی دیده که به تعدادی از شما تعریف کرده است. شما سخنی میگفتید که حیا از شما، مانع میشد که شما را از گفتن آن منع کنم…» [۴۳]
۳) تحریف احادیث ناظر به یهود
از دقت در تاریخ، بهخوبی روشن میشود که رسولالله (ص) اصرار عجیبی بر کوبیدن یهودیان دارد. در برابر، شاهد آن هستیم که جریان باطل، تمام تلاش خود را برای آبروبخشی به این شجره ملعونه بهکار میگیرد. در گوشهی دیگری از این فعالیت، برخی افراد جریان حاکم در حدّ توان خود، بهدنبال پاک نمودن ساحت یهود از روایاتی است که شامل نکوهش و کاستن از موقعیت آنها در اذهان مسلمانان است. موارد متعددی از این دست فعالیت را میتوان یافت که در اینجا به ذکر برخی موارد، بسنده میشود.
نمونه نخست:
خلیفه دوم پس از مجروح شدن، وقتی دید برخی به حال او گریه میکنند، به آنها گفت: تو را به خدا، مگر نمیدانی رسولالله (ص) فرمود: «هرکس که بر او گریه شود، عذاب میشود»؟ راوی گوید: این ماجرا را برای موسی بن طلحه گفتم؛ او از عایشه برایم نقل کرد که این کلام رسولالله (ص)، درباره یهودیان بود! (نه هرکسی که بر او گریه شود). [۴۴]
نمونه دوم:
به عایشه گفتند که ابوهریره میگوید: «رسولالله (ص) فرمود: نحوست در سه چیز است: خانه، زن و اسب». عایشه گفت:
«ابوهریره سخن رسولالله (ص) را کامل نشنیده است. او وقتی پیش رسولالله (ص) آمد که آن حضرت داشت میفرمود: “خداوند یهود را بکشد؛ آنها میگویند: نحوست، در سه چیز است: خانه، زن و اسب”. [۴۵] اما ابوهریره فقط آخر این حدیث را شنید!» [۴۶]
نمونه سوم:
یکبار، وقتی جنازه مردی یهودی را از برابر رسولالله (ص) تشییع میکردند، حضرت برخاست. براساس گزارشهای موجود، این برخاستن یا بهخاطر کراهت از بوی بد جنازه بود؛ [۴۷] و یا اینکه حضرت خوش نداشت جنازه یهودی از بالای سر ایشان رد شود. [۴۸]
ولی باز شاهد آن هستیم که برخی برای تلطیف این فضا، علت برخاستن رسولالله (ص) را بهخاطر ترس و فزع از مرگ؛ [۴۹] و یا بهخاطر حضور ملائکه دانستهاند! [۵۰] برپایهی گزارشی دیگر، عدهای تلاش داشتند این مسأله را بهعنوان یک سیره نبوی معرفی کنند! ولی امیرالمؤمنین (ع) پاسخ داد:
رسولالله (ص) فقط یکبار در مقابل جنازه یهودی بلند شد و قبل یا بعد از آن، هیچوقت این کار را تکرار نکرد. [۵۱]
آنگاه از پشتپرده این تلاش همگانی آگاه میشویم که بدانیم، امیرالمؤمنین (ع) این افراد را «یهودیان مسلمانشده» معرفی فرمود. زید بن وهب میگوید:
«در حضور امیرالمؤمنین (ع) از برخاستن در مقابل جنازه صحبت کردیم. ابومسعود گفت: ما همواره این کار را انجام میدادیم. حضرت فرمود: راست گفتی؛ این کار مربوط به زمانی بود که یهودی بودید.» [۵۲]
نمونه چهارم:
برخی بهدنبال آن بودند تا پارهای از آیات مرتبط با یهود را به دیگران نسبت دهند. از ابنوهب روایت شده است:
«ابنزید در مورد آیه “…وَ ضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکنَةُ…” [۵۳] گفت: منظور از این عده، یهودیان بنیاسرائیلند. به او گفتم: آیه، دربارهی قبطیان مصر است [نه یهود بنیاسرائیل]. ابنزید گفت: این آیه چه ربطی به قبطیان مصر دارد؟! نه، بهخدا قسم آنها قبطیان مصر نبودند؛ بلکه یهودیان بنیاسرائیل بودند.» [۵۴]
پینوشتها:
[۱] فهرستی از نمونههای اصرار رسول الله (ص) بر مخالفت با یهودیان را در مقالات بعدی ذکر خواهیم کرد.
[۲] سنن ترمذی، ج۴، ص۱۵۹و۱۶۰؛ المعجم الأوسط، ج۷، ص۲۳۸؛ مسند شهاب، ج۲، ص۲۰۵.
[۳] تفسیر ابن ابیحاتم، ج۱۱، ص۴۵؛ تفسیر ابنکثیر، ج۲، ص ۲۶۸.
[۴] مسلم، ج۱، ص۱۶۹؛ فتح الباری، ج۱، ص۴۲۱.
[۵] بخاری، ج۳، ص۸۸ و ج۴، ص۱۳۲و۱۳۳ (از ابوهریره) و ج۵، ص۱۹۶ (از ابوسعید خدری) و ج۸، ص۴۷و۴۸ (از ابوسعید خدری)؛ و…
در اینکه ضارب یهودی چه کسی بوده است، سه گزارش وجود دارد. رک: فتح الباری، ج۶، ص۳۱۷و۳۱۸؛ المصنف ابن ابیشیبه، ج۷، ص۴۴۲ و ج۷، ص۴۵۱.
[۶] الدرالمنثور، ج۵، ص۱۴۸و۱۴۹؛ المصنف عبدالرزاق، ج۶، ص۱۱۲و۱۱۳؛ جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۴۲؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۸۷.
[۷] المصنف عبدالرزاق، ج۶، ص۱۱۳؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۷۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۳۸۶ (نهتنها مضمون این گزارشها را رد نمیکند، بلکه بیانی در تأیید آنها نیز دارد.)
[۸] مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۷۴. فراموش نکنیم که بنیزریق، قبیلهی لبید بن اعصم، ماهرترین ساحر مدینه و سحرکنندهی رسول الله (ص) بر اساس گزارش متواتر اهل سنت است!
[۹] سیوطی، درالمنثور، ج۳، ص۱۷۹.
[۱۰] طبری، تاریخ طبری، ترجمه، ج۵، صفحه ۱۷۸۸.
[۱۱] مسند الشامیین، ج۳، ص۸۵؛ تفسیر ابنکثیر، ج۲، ص۴۸۵.
[۱۲] الفایق زمخشری، ج۳، ص۴۱۱؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۱۴۹.
[۱۳] شعب الایمان، ج۴، ص۳۰۸.
[۱۴] جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۴۰؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج۹، ص۳۰۳۶؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۱۴۸و۱۴۹.
[۱۵] الدرالمنثور، ج۵، ص۱۴۹.
[۱۶] مسنداحمد، ج۳، ص۳۳۸؛ مسند ابویعلی، ج۴، ص۱۰۲؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۷۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۸۱.
ابنکثیر هم نهتنها این روایت را رد نمیکند، بلکه بیانی در تأیید آن از خودش اضافه میکند. (تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۳۸۶).
[۱۷] جامع البیان، ج۱، ص۶۱۰و۶۱۱؛ جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۱۰۱و۱۰۲؛ فتح الباری، ج۸، ص۱۲۶و۱۲۷.
[۱۸] جامع البیان، ج۱، ص۶۰۸-۶۱۰؛ کنزالعمال، ج۲، ص۳۵۳و۳۵۴.
[۱۹] عمدة القاری، ج۲، ص۹۸؛ الریاض النضرة، ج۲، ص۲۹۷؛ جامع البیان، ج۴، ص۱۲۳ (چندین نفل از این ماجرا را آورده است).
اصل این ماجرا بدون اشاره به توراتی بودن آن، درباره رسول الله (ص) نیز نقل شده است. (تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۰۴)
[۲۰] کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۷۵.
[۲۱] مصنف، ابن ابیشیبه، ج۸، ص۸۰۰.
[۲۲] جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۴۳.
[۲۳] همان، ص۴۲.
[۲۴] سوره مائده، آیه ۲۱.
[۲۵] مسند احمد، ج۶، ص۴۶۳؛ مسند ابنراهویه، ج۵، ص۱۰۶؛ مسند ابویعلی، ج۱۲، ص۵۲۳.
[۲۶] تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۷۵؛ کنزالعمال، ج۱۴، ص۱۴۷ (الرویانی).
[۲۷] سنن دارمی، ج۱، ص۵ (دو گزارش مشابه یکدیگر)؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج۱۰، ص۳۳۵۴؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۲۹۲؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۸۶ به بعد؛ تاریخ المدینة، ج۲، ص۶۳۴و۶۳۵؛ و…
این مضمون، در ضمن ماجرایی میان رسول الله (ص) و مردی یهودی به نام جریجره نیز نقل شده است. (المستدرک، ج۲، ص۶۲۲؛ دلائل النبوة بیهقی، ج۶، ص۲۸۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۸۴).
[۲۸] تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۲۹۵.
[۲۹] مسند احمد، ج۱، ص۱۹؛ مسند الشامیین، ج۳، ص۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۵، ص۱۸۰و۱۸۲؛ النهایة ابناثیر، ج۱، ص۱۱۲؛ کنزالعمال، ج۱۴، ص۱۴۴.
[۳۰] المعجم الکبیر، ج۸، ص۱۷۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۶۵.
[۳۱] دلائل النبوة بیهقی، ج۵، ص۲۵۴و۲۵۵؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج۷، ص۲۳۴۱؛ تفسیرثعلبی، ج۶، ص۱۱۹؛ اسباب النزول واحدی، ص۱۹۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۷۸؛ فتح الباری، ج۸، ص۸۵.
[۳۲] الملل و النحل، ج۱، ص۲۳.
[۳۳] المصنف عبدالرزاق، ج۱۱، ص۳۹۸؛ المصنف ابن ابیشیبة، ج۸، ص۶۵۳.
[۳۴] المحرر الوجیز ابنعطیة، ج۱، ص۳۲۷.
[۳۵] سوره بقره، آیه ۲۵۹.
[۳۶] سوره انعام، آیه ۹۱.
[۳۷] بخاری، ج۸، ص۲۰۲.
[۳۸] بهعنوان نمونه به نقل کلمات عینی (عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۰۸) و ابنجوزی (دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه، ص۲۰۶) مراجعه شود.
[۳۹] بخاری، ج۷، ص۱۹۴.
[۴۰] مسلم، ج۱، ص۱۷۲و۱۷۳. بخاری نیز این گزارش را با تفاوتهایی نقل کرده و تصریح میکند یهودی سؤالکننده، عبدالله بن سلام است و این ماجرا منجر به اسلام آوردن او شد!!
[۴۱] السنن الکبری نسائی، ج۶، ص۲۴۵؛ فتح الباری، ج۱۱، ص۴۷؛ عمدة القاری، ج۲۳، ص۱۸۱.
[۴۲] مسند ابویعلی، ج۸، ص۱۱۸و۱۱۹؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۰۸و۲۰۹.
[۴۳] الآحاد والمثانی، ج۵، ص۲۱۳و۲۱۴؛ مسند احمد، ج۵، ص۷۲؛ المصنف عبدالرزاق، ج۱۱، ص۲۸؛ صحیح ابنحبان، ج۱۳، ص۳۲.
[۴۴] مسلم، ج۳، ص۴۲.
[۴۵] این روایت را عبدالله بن عمر نیز از رسول الله (ص) نقل کرده است. (بخاری، ج۷، ص۳۱؛ و…)
[۴۶] مسند أبوداود، ص۲۱۵؛ مسند الشامیین، ج۴ ص۳۴۲.
[۴۷] مسنداحمد، ج۱، ص۲۰۱؛ مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۸؛ المعجم الاوسط، ج۷، ص۲۰؛ المصنف ابن أبیشیبة، ج۳، ص۲۳۶.
[۴۸] السنن الکبری نسائی، ج۱، ص۶۲۷و۶۲۸.
[۴۹] مسند ابویعلی، ج۳، ص۴۵۴؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۹.
[۵۰] السنن الکبرى نسائی، ج۱، ص۶۲۷و۶۲۸.
[۵۱] أمالی محاملی، ص۱۸۶و۱۸۷؛ ناسخ الحدیث و منسوخه ابن شاهین، ص۳۹۵و۳۹۶.
[۵۲] مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۸.
[۵۳] سوره بقره، آیه ۶۱.
[۵۴] جامع البیان، ج۱، ص۴۴۹و۴۵۰.
منبع: حجةالاسلام مهدی طائب، «دشمن شدید»، دفتر دوم، چاپ دوم، تابستان ۹۸، انتشارات شهید کاظمی، صص۶۸-۸۵. [در مواضع متعددی از کتاب، نویسنده بهجای عبارت «خلیفه دوم» از عبارت «یکی از اصحاب» استفاده کرده است، که ما در متن مقاله آن را تغییر دادیم.]
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ نارنجی در تیترهای فرعی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
رنگ سبز برای آیات قرآن استفاده شده.
جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث
جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث ، جعل حدیث