آیا کوروش و اجدادش پادشاه بودند؟ کوروش در روایات ایرانی
نویسنده: محمدابراهیم باستانی پاریزی
متأسفانه تاریخ حیات کوروش بر ما روشن نیست. مطالبی که از زندگانی او داریم مربوط به مورخین یونانی است. مورخینی که سالها بعد از او میزیستهاند و از کشوری بودند که صدها فرسنگ تا پارس فاصله دارد و زبان آنها هیچ نسبتی با زبان فارسی نداشته است و از نظر تاریخ و فرهنگ و آداب کمتر مناسبتی با هم داشتهاند و علاوه بر آن وقایع زمان او را فقط تا آنجا ضبط میکردهاند که مربوط به تاریخ یونان میشده است. این است که دوران کودکی کوروش، محیط زندگانی او، وضع حکومت و سیاست فلات ایران، حکام و امرای قبل کوروش و بسیاری از اختصاصات ملی و مملکتی بالکل مجهول مانده است.
بنده در طی مرور بعض تواریخ شرقی، متوجه شدم که نام کوروش در بسیاری از این کتابها آمده است. منتهی منبع و مأخذ اصلی آن کتب نیز بیشتر روایات یهود بوده است و جز یکی دو مورد، منبع دیگری مورد استفاده آنان قرار نگرفته و بدین جهت فقط از یک نقطه نظر به احوال کوروش مینگرد و آن مسئله بنیاسرائیل است و لاغیر، طبعاً چنین روایاتی که جنبه مذهبی هم دارد اغلب با اساطیر و افسانه آمیخته است و از نظر تاریخی مغشوش و درهم میشود. با همه اینها در همین کوره راهها باز ممکن است به منزلی از منازل مقصود رسید.
نخستین مطلبی که از این روایات برمیآید این است که در آن عهد – زمان شروع حیات سیاسی کوروش – مرکزیت حکمت و سیاست کشور ایران در بلخ بوده است و سلاطین ایرانی که به کیانیان معروفند در این شهر که شهر زیبا (۱) هم خوانده شده حکومت میکردهاند و حکام و ولاتی به شهرهای ایران میفرستادهاند و زردشت در زمان یکی از همین سلاطین یعنی ویشتاسب ظهور کرده است.
در این روزگار، انقلابات و آشفتگیهایی در مغرب ایران یعنی در حدود بابل و خوزستان (عیلام و انزان) پیش آمده است و خصوصاً مسئله یهود ایجاد ناراحتیهایی نموده بود تا به قول طبری:
«فاختار (بهمن) من اهل بیت الملکه داریوش بن مهری ولد ماذی بن یافث بن نوح و کان بناخت بخترشه (بخت نصر) و اختار کیرش کیکوان من ولد غیلم بن سام، و کان خازناً علی بیت مال بهمن و اخشویرش بن کیرش بن جاماسب الملقب بالعالم و…» (۲)
در اینجا باید توضیح دهم که پیش از آنکه صحبت از کوروش به میان آید، لهراسب پادشاه بلخ برای آرام ساختن نواحی شام و اورشلیم بختنصر را به مغرب فرستاد و او موفق به آرام کردن آن نواحی شد. اما بنیاسرائیل از او فرمان نبردند و او بر ایشان حمله برد و:
«شمشیر به بنیاسرائیل اندر نهاد و مردان ایشان را میکشت و زنان و کودکان را برده و اسیر میگرفت.»
«از آن ضعیفان که مانده بودند و از شمشیر بختنصر رسته بودند… به مصر شدند… چون بختنصر بشنید… به مصر شد و با مالک مصر حرب کرد و بر وی دست یافت و او را بگرفت و بکشت… پس از حدود مغرب بازگشت و باز به عراق آمد به لب دجله به خلقی بسیار از اسیران و با غنیمت و خواسته بیمر، از هر شهری اسیران داشت بسیار از بنیاسرائیل و از مصر و از فلسطین (۳) و بیتالمقدس همه ویران شده بود و سقفهای آن افتاده، و خلق تبه شده و درختان را بر پای مانده و کس نبود که بخورد و جویهای آب روان… و خدای تعالی بر بنیاسرائیل دوباره خشم گرفت و بخت نصر را بر ایشان مسلط گردانید و برگماشت تا همه را میکشت و زن و فرزندشان را آورده و برده میکردند… یکبار به روزگار ملک لهراسباندر، و این دوم بار به روزگار ملک بهمن پسر ملک گشتاسب…» (۴)
داستان هجوم بختنصر در دوبار به روایات تاریخی به تکرار آمده است و هرچند فاصله زمانی آنرا کم و بیش نوشتهاند اما به هرحال خساراتی که به قوم یهود وارد شد غیرقابل جبران بود و به قول مسعودی تعداد کسانی که از یهود اسیر شدند هیجده هزار تن بود. (۵)
پس از مرگ لهراسب و روی کار آمدن گشتاسب، او از خرابکاری بختنصر در اندوه شد:
«کس فرستاد بزمین عراق و بابل… و بختنصر هم آنجا نشست ساخته بود. سرهنگی بود نام او کورس و مر بختنصر را از آن ولایت معزول کرد و به در خویش باز خواند به بلخ، و مر آن طرف را بدین کورس داد.» (۶)
در صورتی که این روایت را بخواهیم بپذیریم، باید این کوروش را که معاصر با بختالنصر بوده است کوروش دوم پدر کمبوجیه دوم (۷) و بالنتیجه جد کوروش سوم (کوروش بزرگ) بدانیم که از طرف گشتاسب به سرزمینهای مغرب گسیل شده است.
در همین ایام که گشتاسب و پسرش بهمن با همکاری یکدیگر سلطنت میکردند. ترکان (قبایل زردپوست و ماساگتها- سکها) بر نواحی شرقی ایران و خصوصاً بلخ هجوم آورده بودند و پدر و پسر (بهمن) ناگزیر شدند بیشتر وقت خود را صرف دفع ایشان نمایند و در این جنگها شکستی نیز نصیب مردم بلخ شد و زن گشتاسب که در بلعمی «حوطس» خوانده شده و شاید صورت محرفی از کلمه آتوسا باشد به قتل رسید (باید توضیح داد که کوروش دوم جد کوروش بزرگ و همچنین خود کوروش بزرگ هر دو دختری به نام آتوسا داشتهاند.)
چندی بعد گشتاسب درگذشت و بهمن پسر او و بنا به روایتی نوه گشتاسب (پسر اسفندیار) به پادشاهی رسید و او خواست به کمک بختنصر که قاعدتاً باید غیر از بختالنصر سابقالذکر باشد (و هر چند کتب تاریخی هر دو را یکی پنداشتهاند) اوضاع مغرب را مجدداً آرام کند. بختنصر:
«پنجاه هزار مرد از لشکر برگزید و سیصد سرهنگ و از خاندانهای ملک چهار تن تا وزیران او باشند: یکی را نام داریوش بن مهری دوم کیرشبن کیکوان (۸) و او خازن بهمن بود و سه دیگر احشویرش و چهارم بهرام بن کیرش (۹) و سپاه بکشید و رفت سوی زمین عراق و بابل… و سپاهی را همی گرد کرد و برگ میساخت، و از فرزندان سنحاریب (سناخریب) یک تن مانده بود به زمین بابل نام او بختالنصربن نبوزرادن و ملک موصل او را بود.» (۱۰)
در اینجا باید متوجه شد که در این دوره از تاریخ نام چند تن بختنصر میآید که هرکدام از نظر حوزه حکمروایی و زمان حکومت تفاوت دارند و اکنون باز بر سر سخن رویم:
بخت نصر آهنگ شام کرد و بیتالمقدس را ویران کرد و خلقی از بنیاسرائیل بکشت و خلقی بسیار برده کرد که اندر سپاه او صد هزار غلامچه بود نارسیده. به جز از بزرگان و زنان و دختران، آنگاه سپاه خویش را بفرمود تا به بیابان آن ناحیت اندر شد – و هر یک سپری با او بود حرب را – آن سپر پر خاک کردند و ریگ بیاوردند و به شهر بیتالمقدس برافکندند تا آن شهر به زیر ریگ اندر پنهان شد، چنانکه اثرش نماند… اسیران را بر گرفت از بنیاسرائیل و سوی عراق باز آمد و به ملک بنشست و از بردگان بنیاسرائیل از غلامان و پیغمبرزادگان و مهترزادگان صدهزار و چهار هزار بگزید و پیش خویش اندر بندگی برپا میکرد… و در آن ملک چهل سال بماند پس بمرد، او را پسری آمد نام وی اولمرودخ… پس بمرد و از او پسری بماند به نام اوبلتثصر (۱۱) … یکسال اندر ملک بود… داریوش او را بکشت… و سه سال اندر ملک ببود و از آن چهارگانه که با بختالنصر بودند، داریوش و کیرش با او مانده بود و چون سه سال از ملک داریوش ماذی بگذشت بهمن او را عزل کرد و کیرش الغیلمی را ملک عراق و شام داد و به وی نبشت که با بنیاسرائیل مهربانی کن تا هر جای که خواهند بباشند یا به زمین خود باز شوند. (۱۲)
بختنصر با یهود خشونت بسیار روا داشته بود و وضعی پیش آورده بود که منجر به اسارت آنان و خرابی بیتالمقدس شده بود. پس از آنکه بلتثصر به حکومت بابل منصوب شد، بهمن فرمان عزل او را صادر کرد و حکومت حدود بابل را به داریوش ماذی سپرد (۱۳) و معلوم است که کاری از او برنیامده و به ناچار این وظیفه را به عهده کوروش سپرده است:
«ثم عزله بهمن (ای عزل داریوش) و ولی مکانه کیرش الغیلمی من ولدغیلم…» (۱۴)
در روایات اسلامی نام کوروش بسیاری از جاها به صورت کیرش (کیرش، کیارش، سیروس؟) آمده است و این کوروش اصلاً غیلمی (عیلامی؟) بوده است طبری گوید:
قد زعم بعضهم (ای بعض المورخین) ان کیرش هو بشتاسب و انکر ذلک من قبله بعضهم و قال کیارش انما هو عم لجد بشتاسب و قال هو کیارش اخو کیقاوس بن کتیبه بن کیقباد الاکبر و ویشتاسب الملک هو ابن کیلهر اسب بن کیوجی (کبوجیه) بن کیمنوش بن کیقاوس بن کیبه بن کیقباد الاکبر. (۱۵)
و البته این را میدانیم که ویشتاسب (بشتاسب) پدر داریوش کبیر با کوروش سوم (کوروش بزرگ) از دو رشته نسبت خود را به کمبوجیه اول پسر چیشپش اول پسر هخامنش میرساندهاند. گفتیم روایات اسلامی در این باب مغشوش است معذلک جزئی از حقیقت را دارد. ابن خلدون هم در باب انتصاب کوروش گوید:
«و قیل ان بهمن، بعث داریوش من ملوک ماری (ماد) بن نانب و کیرش بن کیکوس (قمبوزس، کمبوجیه؟) من ملوک بنی علیم (عیلام؟) بن سام…» (۱۶)
تقریباً در همه تواریخ برای دادن انتظام نقاط غربی و خصوصاً خوزستان نام کوروش و داریوش مادی همراه برده شده، نیز میدانیم که داریوش بزرگ قبل از قتل گئومات و رسیدن به سلطنت والی فارس از جانب کوروش بوده است.
در باب علت انتخاب کوروش همه مورخین نوشتهاند که برای حل مسئله یهود و ترمیم مظالم بختالنصر انجام گرفته است. طبری گوید:
«فلما صار الامر الی کیرش، کتب بهمن ان یرفق ببنیاسرائیل و یطلق علیهم النزول حیث احبوا و الرجوع الی ارضهم…» (۱۷)
ابن البلخی گوید:
چون بخت النصر گذشته شد پسرش داشت نمرود نام یک چندی به جای پدر بنشست و بعد او پسرش داشت بلتالنصر نام همچنین پدر داشت (؟) اما کار ندانستند کرد و بهمن او را عزل فرمود و بهجای او کیرش را بگماشت و تمکین داد و فرمود تا بنیاسرائیل را نیکو دارد و ایشانرا باز جای خویش فرستد و هر که را بنیاسرائیل اختیار کنند، بر ایشان گمارد، ایشان دانیال علیهالسلام را اختیار کردند و این کیرش را نسبت این است: کیرش بن احشوارش بن کیرش بن جاماسب بن لهراسب. (۱۸)
ابن خلدون نیز به روایتی نام پدر او را اخشوارش (خشایارشا؟) نوشته است گوید:
«و قیل ان کیرش هو ابن اخشوارش بن جاماسب بن لهراسب و ابوه اخشوارش.» (۱۹)
ولی همان روایت نخست یعنی «کیرش بن کیکو» را ترجیح میدهد و گوید:
«و کتب الیه بهمن بان یرفق ببنیاسرائیل و یحسن ملکتهم و ان یردهم الی ارضهم، ففعل…» (۲۰)
کوروش به دستور بهمن با بابل جنگید و یهود را به بیتالمقدس باز پس فرستاد، مسعودی گوید:
«و قیل انه (ای بهمن) فی ملکه رد بقا یا بنیاسرائیل الی بیتالمقدس، فکان مقامهم ببابل الی ان رجعوا الی بیتالمقدس سبعین سنه و ذلک فی ایام کورس الفارسی الملک علی العراق من قبل بهمن و بهمن یومئذ ببلخ…» (۲۱)
و حمزه اصفهانی گوید:
«و یقال ان الذی ادعا ربنا (ای بناء بیتالمقدس) الیالعماره بعد سبعین سنه ملک اسمه بالعبرانیه کوروش و تزعم الیهود انه بهمن بن اسفندیار و ذلک غیر موافق لتاریخ الفرس.» (۲۲)
در تفسیر ابوالفتوح آمده است:
«خدای تعالی بر زبان بعضی پیغمبران امر کرد پادشاهی از پادشاهان پارس را نام او کوروش و او مردی بود مؤمن که: برو و بنیاسرائیل را از دست بختالنصر بستان و حلی بیتالمقدس از او بستان و باز جای خود بر، او برفت و با بختالنصر کارزار کرد و بنیاسرائیل را از دست او بستد و حلی بیتالمقدس باز گرفت و باز جای آورد.» (۲۳)
خواندمیر گوید:
«چون گشتاسب از خرابی بختالنصر در بیتالمقدس وقوف یافت کوروش نامی را به ایالت ولایت بابل نامزد نموده بختالنصر را باز طلبیده حکم فرمود که دست از اسیران بنیاسرائیل بدارد تا بوطن مألوف رفته در تعمیر اراضی مقدسه لوازم اهتمام بجای آورند.»
البته این نکته که کوروش با بختالنصر جنگیده باشد اشتباه است و روایات اسلامی عموماً به صورت مغشوش و آن نیز به علت شهرت بختالنصر، نام او را در جنگ بابل آوردهاند و حال آنکه کوروش سالها بعد از مرگ بختنصر و با یکی از جانشینانش یعنی نبونید جنگیده بود. ابنخلدون تا حدی صورت صحیح واقعه را آورده و گوید:
«و کانمده دولته (ای دوله بختالنصر) خمساً و اربعین سنه و ملک بعده اویل مروماخ (۲۴) ثم بعده ابنه فیلسنصر بن اویل ثم غلب علیهم کوروش و ازال ملکهم، و هوالذی رد بنی اسرائیل الی بیتالمقدس، فعمروه وجددوابه ملکا.» (۲۵)
و در باب آبادان ساختن بیتالمقدس نیز مورخین همداستانند، بیرونی گوید:
«و قد بناه (ای بنی بیتالمقدس) کوروش عامل بهمن علی بابل و اعاد عماره الشام…» (۲۶)
ابن اثیر جریان واقعه را بدینصورت آورده است:
«چون اراده خداوندی به بازگشت بنیاسرائیل به بیتالمقدس قرار گرفت، بختالنصر مرده بود. بعد از او پسرش اولمردج (ص: اول مردوخ) به سلطنت رسید و بیستوسه سال حکومت کرد و سپس از دنیا رفت و پسر او که بلتشصر نامیده میشد به سلطنت رسیده و پس از یکسال سلطنت توسط پادشاه فارس معزول شد.» (۲۷)
حمدالله مستوفی گوید:
«بختالنصر بکین یحیی پیغمبر بیتالمقدس خراب کرد… تا ملکی از ملوک فارس که بنیاسرائیل او را کوشک (۲۸) (ظ: کوروش) و فارسیان گودرز اشغانی (؟) خوانند آنرا به حال عمارت آورد.» (۲۹)
اینکه کوروش نماینده و عامل و کارگزار بهمن در خوزستان و بابل باشد، آنقدرها با روایات یونانی و آنچه امروز از تاریخ زندگی کوروش داریم مباینت و مخالفت ندارد. زیرا اولاً دوران زندگی کوروش را یونانیان خیلی مبهم و تاریک و افسانهآمیز نوشتهاند و روی کارآمدن او به روایت آنها غیرطبیعی است، و حال آنکه روایات اسلامی به ظاهر طبیعیتر مینماید. اینکه دولتی عظیم در سواحل آمودریا و بلخ بوده باشد که بر تمام فلات ایران حکومت کند، هیچ استبعادی ندارد و اینکه یکی از افراد نزدیک خاندان سلطنت به حکومت خوزستان و انزان و برای سرکوبی حکام بابل انتخاب شود، هیچ مستبعد نیست.
پینوشتها:
1- الکامل مدینه الحسناء و این ترجمه بلخ بامی (روشن) است.
2- تاریخ الامم والملوک طبری، ج۱ ص۳۸۵
3- از ترجمه بلعمی، صص۶۴۱ تا ۶۴۵
4- از ترجمه بلعمی، صص۶۴۵-۶۵۵
5- مروج الذهب، ص۲۶
6- ترجمه بلعمی، ص۶۴۸
7- بعضی نیز فقط به یک کمبوجیه و یک کوروش قبل از کوروش بزرگ قائلند.
8- طبری: من ولد فیلم بن سام
9- طبری: احشویرش بن کیرش جاماسب الملقب بالعالم و بهرام بن کیرش بن بشتاسب
10- ترجمه بلعمی ص۶۷۱
11- البدء والتاریخ: بلطاشص
12- ترجمه بلعمی ص۶۷۴
13- طبری، ج۱، ص۳۸۶
14- ایضاً همان کتاب و همان صفحه
15- تاریخ الامم والملوک ج۱ ص۴۰۷
16- کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب والجم البربر و من عاصر هم من ذویالسلطان الاکبر ج۲ ص۱۰۸.
17- تاریخ الامم والملوک ج۱، ص۳۸۶
18- فارسنامه چاپ تهرانی ص۴۳
19- کتاب العبر، ج م، ص۱۰۸
20- همان کتاب، ص۱۰۹
21- مروج الذهب، ج۱، ص۹۹.
22- تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، ص۵۹.
23- جلد ششم، ص۲۷۶.
24- صحیح: اولمردوخ، جریان تاریخی واقعه این است: در سال ۵۶۱ پس از بختالنصر فرزند ارشد اواول مردوک جانشین او شد. ولی در سال بعد شورشیان او را خلع کردند و نرگال و سپس لابازی مردوک به حکومت رسید تا بالاخره نبونید در ۵۵۵ بر تخت نشست و به شهر تیما رفت و پسرش بالتازار (بلتشصر) جانشین او در شهر بود کوروش که بر او تاخت.
25- کتاب العبر، ج۲، ص۱۰۸.
26- آثار الباقیه چاپ لایپزیک، ص۲۰.
27- الکامل، ج۱، ص۱۱۴.
28- قزوینی نیز در آثار البلاد (ص۱۶۰) نام او را کوشک نوشته که ظاهراً اشتباه نساخ است.
29- نزهه القلوب چاپ دبیر سیاقی، ص۱۷.
تذکر: این متن قسمتی از مقالهای است که پیشتر در شماره ۱۱ مجله بررسیهای تاریخی (دی ماه ۱۳۴۶) منتشر شده بود.
کوروش در روایات ایرانی ، کوروش در روایات ایرانی
بیشتر بدانیم:
کوروش در تورات : مسیح خداوند یا منصوب خداوند؟
کوروش هخامنشی در منابع کهن ایرانی
کوروش هخامنشی و مصادره اسناد تاریخی
محبوبیت مردمی: کوروش یا نبونید؟
از مقبره مادر سلیمان تا آرامگاه کوروش
تمدنهایی که به دست کوروش نابود شدند
روز جهانی کوروش ؛ حقیقت یا دروغ؟
کوروش و ذوالقرنین ؛ تقابل شاخها
پاسارگاد یا زیارتگاه اختصاصی بانوان؟
آیا کوروش بردهداری را لغو کرد؟
بانو یوتاب جدیدترین جعل کوروش پرستان!
پادشاهی کوروش و هخامنشیان؛ افسانه یا واقعیت؟
پیرامون مرگ کوروش کبیر و مقبرهی او
کوروش هخامنشی و دو راهی بتپرستی و ریاکاری
اوستا کوروشپرستان را رسوا میکند!
روز جهانی كوروش در بین زرتشتیان
تناقض منشور کوروش با کتیبه بیستون
کوروش در روایات ایرانی ، کوروش در روایات ایرانی
…..
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: