غفلت تئوریک در تدوین کتب دانشگاهی

غفلت تئوریک در تدوین کتب دانشگاهی

نگاهی به یک کتاب نامناسب سازمان سمت در حوزه ادبیات و کتب دانشگاهی

سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)

بعد از انقلاب فرهنگی، مسأله مهم بازنگری در منابع و کتب درسی علوم انسانی دانشگاه‌ها مطرح گردید و به منظور پیشبرد این امر «سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها» (سمت) تأسیس شد. خودِ «سمت» در بخش آغازین کتب منتشره‌اش، ذیل عنوانِ «سخن سمت»، چنین می‌آورد:

«یکی از اهداف مهم انقلاب فرهنگی، ایجاد دگرگونی اساسی در دروس علوم انسانی دانشگاه‌ها بوده است و این امر؛ مستلزم بازنگری منابع درسی موجود و تدوین منابع مبنایی و عملی معتبر و مستند با در نظر گرفتن دیدگاه اسلامی در مبانی و مسائل این علوم است. ستاد انقلاب فرهنگی در این زمینه گام‌هایی برداشته بود، اما اهمیت موضوع اقتضا می‌کرد که سازمانی مخصوص این کار تأسیس شود و شورای عالی انقلاب فرهنگی در تاریخ ۷/۱۲/۶۳ تأسیس «سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها» را که به اختصار «سمت» نامیده می‌شود، تصویب کرد. بنابراین هدف سازمان این است که با استمداد از عنایت خداوند و همت و همکاری دانشمندان و استادان متعهد و دلسوز، به مطالعات و تحقیقات لازم بپردازد و در هر کدام از رشته‌های علوم انسانی به تألیف و ترجمه منابع درسی اصلی، فرعی و جنبی اقدام کند.»

بنا به آنچه خود «سمت» می‌گوید، این سازمان تأسیس شده است تا در چارچوب اهداف انقلاب فرهنگی، اقدم به «بازنگری منابع درسی موجود و تدوین منابع مبنایی و علمی و معتبر و مستند با در نظر گرفتن دیدگاه اسلامی در مبانی و مسائل این علوم» نماید. بنابراین محصولات تولیدی سمت (کتب منتشره توسط آن به‌ویژه کتب تألیفی منتشره) باید فارغ و رها از آلودگی به پیرایه‌ها و مضامینِ سکولاریستی، مدرنیستی ـ روشنفکرانه و فارغ از هر نوع تبلیغ ایدئولوژی‌ها و مضامین اومانیستی باشند.

تدوین کتب دانشگاهی در سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها سمت

ضمن ارج نهادن به کوشش و زحمات مسئولان محترم سمت و تقدیر از این‌که کتب متشره آن‌ها در موضوعات و مباحث فلسفه اسلامی، فقه و کلام اسلامی و برخی رشته‌های دیگر نوعاً مفید و مناسب و متناسب با اهداف و مأموریت سمت است، معتقدیم که برخی کتب سمت در حوزه‌های «زبان و ادبیات فارسی»، «تاریخ»، «علوم سیاسی»، «بین‌الملل»، و «هنر» به لحاظ محتوا و سمت‌وسو و جهت فکری حاکم بر آن‌ها متأسفانه مبتنی بر اهداف سمت نبوده و ضمن فاصله‌گرفتن از اهداف ارزشمند سابق‌الذکر، با کمال تأسف مروّج رویکردهای لیبرالیستی و آراء اومانیستی و دیدگاه‌های غلط غرب‌زده در حوزه مباحث تاریخی علوم سیاسی و ادبی گردیده‌اند.

نکته نگران کننده این است که تعداد عناوین آثار این‌گونه متأسفانه پُرشمار است و انتشار آثاری با درون‌مایه‌های مروّج مدرنیسم و یا از نویسندگان روشنفکر و سکولار ـ لیبرالیست، گویی در برخی دپارتمان‌های سمت، حالت جریان مستمر پیدا کرده است و دیگر نمی‌توان ظهور و بروز آن‌ها را محصول یک اشتباه و یا سهو و خطایِ فردی و از این قبیل دانست. به‌نظر می‌رسد در گروه‌های آموزشی «زبان و ادب فارسی»، «علوم سیاسی»، «تاریخ» و «بین‌الملل» نگرش و جریان فکری‌ای حاکم است که حساسیّت چندانی نسبت به مرزبندی با روشنفکری سکولار، لیبرالیسم و آراء مروّج ناسیونالیسم باستان‌گرا و نظایر این‌ها ندارد. به‌عنوان نمونه یک کتاب از گروه «زبان و ادب فارسی» را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

* کتاب ادوار نثر فارسی (از مشروطیت تا انقلاب اسلامی) نوشته هرمز رحیمیان

اولین چاپ این کتاب مربوط به «تابستان ۱۳۸۰» است. در سال ۱۳۸۷ (چاپ پنجم) کتاب دارای اضافاتی گردید که البته مشکلات محتوایی مبنایی آن را برطرف نکرد. چاپ سال ۱۳۹۱ مبنای بررسی ما است. این کتاب ۳۱۶ صفحه دارد و از چهار بخش و فصول مختلف تشکیل شده است.

کتاب ادوار نثر فارسی از مشروطیت تا انقلاب اسلامی نوشته هرمز رحیمیان از کتب دانشگاهی

در این کتاب در صفحات و مباحث مختلف از چهره‌های روشنفکر ضد روحانیت و ضد اسلامی و بعضاً ماسون و مروج غرب‌زدگی تمجید و ستایش شده است و یا در ارائه‌ی مباحث مربوط به زندگینامه و افکار ایشان، به وجوه منفی و سیاه افکار و اعمال آن‌ها هیچ اشاره‌ای نگردیده است، بدین‌ترتیب تصویری که از این اشخاص در ذهن جوانان دانشجو نقش می‌بندد، تصویری مثبت است که همدلی مخاطب را همراه خواهد داشت. باید توجه داشت که تعداد زیادی از دانشجویان چون مطالعات خارج از کتب درسی چندانی ندارند، از طریق امثال این کتاب با این اشخاص آشنا می‌شوند و چون این اثر (و آثار نظیر آن) در زمره‌ی کتب درسی (فلذا معتبر است) مورد پذیرش مخاطب قرار می‌گیرد. بدین‌سان نگارنده کتاب (خواسته یا ناخواسته) دست به تطهیر بسیاری از چهره‌های منحرف و سکولاریست روشنفکری پرداخته و از شخصیت و آراء و آثار و جریان فکری این‌ها در ذهن مخاطب الگوسازی کرده و این چهره‌ها را به مرجع فرهنگی و فکری و ادبی در اذهان دانشجویان و مخاطبین بدل می‌نماید. به این نمونه‌ها توجه کنید:

میرزا ملکم خان

۱. میرزا ملکم‌خان

در صفحه ۵ به «میرزا ملکم‌خان» و «روزنامه قانون» او اشاره می‌کند و چنین می‌نویسد:

«روزنامه قانون؛ سال انتشار آن ۱۳۰۷ق در لندن به مدیریت و نویسندگی میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله. نثر ساده و روان ملکم‌خان و مطالب تازه‌اش بسیاری از مردم تشنه آزادی و طرفداران حاکمیت قانون را به خود جلب می‌کرد. ناظم‌الدوله به اسلوب نویسندگی قدما و مُنشیان درباری سخت می‌تاخت و بی‌پروا آنان را مورد انتقاد و گاه استهزاء قرار می‌داد.»

نویسنده درباره میرزا ملکم‌خان به‌گونه‌ای سخن گفته است که گویا او نویسنده‌ای بوده که در روزنامه قانون از آزادی و حاکمیت قانون طرفداری می‌کرده است. چرا به موازات ارائه‌ی این تصویر مثبت از ملکم‌خان، هیچ اشاره‌ای به این واقعیت نمی‌کند که ملکم مروّج وابستگی ایران به استعمار انگلیس بوده است و معتقد بوده که ایرانی نیاز به عقل و اندیشیدن ندارد و اروپایی‌ها به‌جای او می‌اندیشند و ایرانیان باید فقط تقلید و تبعیت نمایند؟! هم‌چنین هیچ اشاره‌ای نمی‌کند که مکلم در روزنامه‌اش وقتی از حاکمیت قانون نام می‌برده و به تبلیغ آن می‌پرداخته درواقع به‌دنبال جایگزینی حاکمیت قانونِ سکولاریستی غربی به جای شریعت اسلامی بوده است و به همین دلیل است که روحانیون و علمای وقت او را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهند!!

آزادیِ مدنظر ملکم در روزنامه «قانون» نیز آزادی لیبرالی (یعنی آزادی اباحه) بوده است. خود ملکم هم دلّال قراردادهای استعماری بوده است و زمانی که در پی دلّالی برای قرارداد استعماری «لاتاری» و انجام چند فقره کلاهبرداری و شکایت‌های کمپانی‌های مختلف از او و اعتراضات مختلف روحانیون و مردم به اعطای این امتیاز، شاه ناگزیر از لغو آن می‌شود، ملکم بر سر غیظ آمده و روزنامه «قانون» را علیه ناصرالدین‌شاه منتشر می‌کند تا از شاه باج بگیرد و زمانی که سرانجام به امتیازی می‌رسد، انتشار روزنامه را متوقف می‌کند.

این‌ها بخشی از حقایق بیّن تاریخی درباره افکار و شخصیت میرزا ملکم است که حتی روشنفکران نیز بعضاً بدان اذعان دارند و اگرچه به‌لحاظ فکری، آراء سکولاریستی ملکم را می‌پسندند و ترویج می‌کنند معتقدند که وی شخصیت و رفتارهای شارلاتانیستی‌ای داشته که آبروی روشنفکران را برده است و می‌کوشیدند تا از آن‌ها تبرّی جویند. (به‌عنوان دو نمونه نگاه کنید به: «فشاهی، محمدرضا؛ تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران» و «طبری، احسان؛ زوال زمین‌داری سنّتی در ایران»)

مکلم به لحاظ فکری فردی کاملاً سکولاریست است. او ارمنی‌زاده‌ای است که مدعی بود مسلمان شده است، اما در ازدواج و انتخاب همسر و زندگی روزانه‌اش صراحتاً خلاف احکام شرعی عمل کرده و وصیّت کرد که پس از مرگ جسد او را بسوزانند که چنین هم شد. او از مدافعان آشکار وابستگی به استعمار بوده و اولین لُژ رسمی فراماسونی را در ایران تأسیس کرده بود.

چرا «هرمز رحیمیان» در توصیفاتش درباره ملکم حتی به صورت گذرا حداقل به یکی دو نکته‌ی مهم از این موارد اشاره نکرده است تا درباره او روشنگری کرده باشد و به عکس در مجموع تصویری مثبت از ملکم ارائه می‌دهد.

میرزا آقاخان کرمانی بابی ازلی

۲. میرزا آقاخان کرمانی

در صفحات ۱۴ و ۱۵ کتاب از «میرزا آقاخان کرمانی» و «میرزا ملکم‌خان» به‌عنوان «اصلاح‌طلبان» و «آزادی‌خواهان» نام می‌برد و در چند سطر بعد «ملک‌المتکلمین» را «خطیب خوش‌نام عصر انقلاب مشروطه» نامیده و چهره‌ای «آزادی‌خواه» از او ارائه می‌دهد.

میرزا آقاخان کرمانی که در این کتاب «اصلاح‌طلب» و «آزادی‌خواه» نامیده شده است، از پیروان «باب» و داماد «میرزا یحیی صبح ازل» و از طرفداران گرایشِ موسوم به «ازلی» بوده است. میرزا آقاخان در سال‌های پایانی عمر خود، با تظاهر به الحاد مطالبی در توهین نسبت به اسلام منتشر کرد. ملک‌المتکلمین نیز از چهره‌های ملبّس به روحانیت بود که به پیروی از باب گرایید. ملک‌المتکلمین از بابی‌های فعال در «انجمن‌های مخفی» بود. وجه مشترک ملک‌المتکلمین و میرزا آقاخان کرمانی و میرزا ملکم‌خان (و نیز «زین‌العابدین مراغه‌ای» و «طالبوف» که در صفحات ۱۴ و ۱۵ کتاب از آن‌ها به‌عنوان اصلاح‌طلب و آزادی‌خواه نام برده شده است) کوشش آن‌ها در مسیر ترویج مدرنیته و سکولاریسم (به طُرُق و صور مختلف) و فعالیت آنان در جهت بسترسازی برای بسط نفوذ غرب‌زدگی شبه‌مدرن بوده است.

نویسنده کتاب، هیچ اشاره‌ای به وابستگی‌های فراماسونی و جوهر ناسالم و غرب‌زده افکار این افراد نمی‌کند و اهداف اصلی آن‌ها در مبارزه علیه قاجاریه را توضیح نمی‌دهد.

حسن پیرنیا در کتب دانشگاهی

۳. حسن پیرنیا

در کتاب، «حسن پیرنیا» و کتاب «ایران باستان» او این‌گونه معرفی شده است:

«در رشته تاریخ‌نویسی، حسن پیرنیا (۱۲۵۲-۱۳۱۴ش) ملقّب به مشیرالدوله کتاب مفصل ایران باستان را در سه جلد نوشت و به سال ۱۳۱۱ و ۱۳۱۳ منتشر کرد. این کتاب با شیوه‌ی علمی و با استفاده از منابع و مآخذ معتبر تألیف شد و راهگشای تاریخ‌نویسان بعد گردید.» [ص۱۱۵]

عبارتی که در یک کتاب درسی می‌آید باید متقن و دقیق و روشنگر باشد، اما آنچه که در عبارتِ نقل شده، آمده است، اصلاً چنین نیست:

کتاب ایران باستان «با شیوه‌ی علمی و با استفاده از منابع و مآخذ معتبر» تألیف نگردیده است. این کتاب اثری است در ترویج «ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان‌گرای شاهنشاهی» مطلوب و مدنظر رژیم پهلوی، و مشحون از اغراق‌ها و زیاده‌گویی‌ها و احساساتِ خامِ ملّی‌گرایانه و آمیخته به نژادپرستیِ «آریامدارانه». ایدئولوژی ناسیونالیسم باستانگرایِ آریامدارانه (که هویت ایدئولوژیک رژیم پهلوی را رقم زده بود) توسط مستشرقانِ غالباً یهودی نظیر «گیرشمن» و «مولر» و با حمایت دولت انگلستان و با مباشرتِ «جیمز موریه» و «سر هارفورد جونز» و «جیمز فریزر» برای مقابله با فرهنگ و هویّت اسلامی مردم ایران تدوین گردید. «سِر جان ملکم» در سال ۱۲۱۵ق با نگارش «تاریخ ایران» طرح اصلیِ روایتی ناسیونال ـ شووینیستی از تاریخ ایران را درافکند. بعدها «سِر اردشیر ریپورتر» (مأمور مخفی دولت انگلیس) و «محمدعلی فروغی» کوشیدند تا در پی تأسیس رژیم پهلوی توسط رضاخان، ناسیونالیسم باستان‌گرا را به‌عنوان محور هویّت ایدئولوژیک آن تدوین نمایید.

در سال ۱۳۰۶ رضاشاه، «حسن پیرنیا» را مأمور کرد که کتابی درباره ایران باستان بر پایه‌ی ادعاهای ایدئولوژی «ناسیونالیسم باستان‌گرای آریامحور» بنویسد تا اساس تألیف کتاب‌های درسی مدارس و دانشگاه‌ها قرار گیرد. پیرنیا در سال ۱۳۰۶ کتابی یک‌جلدی و در سال‌های ۱۳۱۱ و ۱۳۱۳ متن مفصل سه‌جلدیِ «ایران باستان» را نوشت. برخلاف مدعای آقای رحیمیان، این کتاب اثری «با شیوه‌ی علمی و با استفاده از منابع و مآخذ معتبر» نمی‌باشد، بلکه روایتی درآمیخته با اغراق و بعضاً برخی افسانه‌ها از تاریخ ایران است که اساس و شاکله‌اش بر پایه‌ی ادعاهای نژادپرستانه مستشرقانِ اغلب یهودی در خصوص «قوم آریا» نهاده شده است. این کتاب یک اثر کاملاً ایدئولوژیک به‌منظور ترویج ناسیونالیسم باستانگرا است.

اما «حسن پیرنیا» (مشیرالدوله) که این‌گونه از کتاب تاریخش تمجید شده است، کیست؟ حسن پیرنیا ملقب به مشیرالدوله یکی از فرزندان میرزا نصرالله غفاری مشیرالدوله است. میرزا نصرالله مشیرالدوله، عضو فراماسونری و یکی از بسترسازان غربزدگی شبه‌مدرن در ایران بود. میرزا نصرالله مشیرالدوله به دلیل شرکت در واسطه‌گری برای واگذاری امتیاز نفت ایران به «دارسی» انگلیس (همان امتیاز ننگین دارسی) رشوه کلانی می‌گیرد و به‌واسطه این رشوه ثروت زیادی برای فرزندانش به‌جا می‌گذارد. حسن پیرنیا عضو لژ فراماسونی و از سیاستمداران و دولتمردان انگلوفیل بود و به همین دلیل نقش مهمی در سیاست‌گزاری‌های رژیم رضاشاه بازی کرد.

محمدعلی جمال‌زاده در کتب دانشگاهی

۴. محمدعلی جمال‌زاده

در بخش دوم کتاب، نویسنده درباره «محمدعلی جمال‌زاده» سخن می‌گوید. درباره برخی وجوه فنّی نثر و شیوه داستان‌نویسی جمالزاده سخن گفته و از او در مقام نویسنده‌ی نخستین داستان‌­­های کوتاه زبان فارسی تمجید می‌شود و به ارتباط او با «روشنفکران ایرانی مهاجر همچون محمد قزوینی و سیدحسن تقی‌زاده در برلن» و انتشار «مجله سیاسی ـ فرهنگی کاوه» اشاره می‌شود، اما از ورای این توصیف‌ها و ارج‌گذاری‌ها و ترسیم چهره‌ی یک نویسنده دلسوز و خدوم فرهنگی که تحولی در نثر و داستان‏‌نویسی به زبان فارسی پدید آورده است، هیچ اشاره‌ای به وجوه منفی کارنامه‌ی جمال‌زاده نمی‌شود.

جمال‌زاده همراه با تقی‌زاده و محمد قزوینی از مروّجان ایدئولوژی ناسیونالیسم باستانگرا و از بسترسازانِ سیطره و تحکیم غربزدگی شبه‌مدرن در ایران بودند. مضمون برخی آثار داستانی و مقالاتِ جمال‌زاده سکولاریستی است. جمال‌زاده به بهانه‌ی مبارزه با خرافات، همراه و همسو با روشنفکران مدرنیست زمان خود نوعی روحانیت‌ستیزی را پیش می‌برد و خواهان به حاشیه راندنِ روحانیون و خارج کردن دین از عرصه‌ی سیاسی ـ اجتماعی بود. جمالزاده در داستانِ «معصومه شیرازی» به اهانت نسبت به روحانیت شیعه می‌پردازد و می‌کوشد تا چهره‌ای مزوّر و ریاکار از روحانیت شیعه ارائه دهد. جمال‌زاده در اثر داستانیِ «صحرای محشر» اصلِ اعتقادیِ معاد را به تمسخر می­‌گیرد.

ابراهیم پورداوود در کتب دانشگاهی

۵. ابراهیم پورداوود

در صفحات ۱۱۴ و ۱۱۵ کتاب درباره «ابراهیم پورداوود» سخن گفته می‌شود و این‌که:

«مجذوب فرهنگ ایران پیش از اسلام بود و زبان‌های اوستایی و پهلوی را در هند فراگرفت و علاوه بر ترجمه و تفسیر بخش‌‏های پنج‌گانه‌ی اوستا، برخی متون پهلوی را به فارسی درآورد و خود نیز کتاب‌هایی در زمینه‌ی زبان و آیین و فرهنگ ایران باستان تألیف کرد.»

در صفحه ۷۵ کتاب، ابراهیم پورداوود را در کنار امثال ملک‌الشعرای بهار و بدیع‌الزمان فروزان‌فر در زمره‌ی «استادان بزرگ» می‌نامد. تصویری که در مجموع از پورداوود ارائه می‌شود، تصویر یک نویسنده و پژوهشگر و محقق است که «مجذوب فرهنگ ایران پیش از اسلام بود» و به نویسندگی و تدریس در دانشگاه اشتغال داشت.

اما ابراهیم پورداوود کیست؟ پورداوود فرزند یکی از ملّاکان ثروتمند گیلان است، چند سفر به اروپا رفت و در مدرسه معروف «لاییک» در بیروت به تحصیل پرداخت. مدرسه لائیک از طرف کانون‌های استعماری تأسیس و اداره می‌شد و وظیفه‌ی آن تربیت و پرورش کادرهای فرهنگی و سیاسی و اداری برای کشورهای تحت سلطه استعمار غرب مدرن بود. امیرعباس هویدا، شاپور بختیار و سپهبد تیمور بختیار در زمره‌ی شاگردان و فارغ‌التحصیل‌های مدرسه لائیک بیروت بودند.

پورداوود در جوانی به آیین زرتشت گرایید و در برلین در پیوند با محمدعلی جمال‌زاده و حسین کاظم‌زاده ایرانشهر و محمد قزوینی و صادق هدایت در شبکه فرهنگی ـ سیاسیای که حسن تقی‌زاده تأسیس کرده بود عضو شد و به فعالیت پرداخت. این شبکه به ترویج سکولاریسم و ناسیونالیسم باستان‌گرا می‌پرداخت و اعضای آن به رجال و چهره‌های سیاسی ـ فرهنگی رژیم رضاشاه و محمدرضاشاه بدل گردیدند.

پورداوود در هند با عوامل فرهنگی و سیاسی دولت انگلستان مرتبط شد. فراماسون معروف هندی «رابیندرانات تاگور» که یکی از کارگزاران فرهنگی وابسته به انگلستان و از دشمنان مسلمانان هند بود، پورداوود را جذب تشکیلات استعماری انگلستان در این کشور نموده، پورداوود مورد حمایت و توجه «انجمن ایران‌لیگ» قرار گرفت. انجمن ایران‌لیگ که اهداف کانون‌های استعماری و ماسونیِ دولت انگلستان را دنبال می‌کرد، با جذب پورداوود و صادق هدایت و عبدالحسین سپنتا، آن‌ها را در مسیر ترویج ناسیونالیسم باستان‏‌گرا و مبارزه با فرهنگ اسلامی، تربیت کرد و مورد حمایت قرار داد. شبکه‌های استعماری وابسته به انگلستان در هندوستان و به‌ویژه فرمانداری انگلیسی هند و اردشیر ریپورتر نقش بسیار مهمی در حمایت و زمینه‌سازی برای به قدرت رسیدن رضاخان و تأسیس رژیم پهلوی داشتند. همین کانون‌ها امثال پورداوود را به‌عنوان ایدئولوگ‌های ناسیونالیسم باستان‌گرا به رژیم پهلوی متصل کردند.

رژیم رضاشاه توجه خاصی به پورداوود داشت و پورداوود نیز ضمن مدح و ستایش رضاشاه، او را تشویق می‏‌کرد که دین رسمی ایران را از اسلام به آیین زرتشت تغییر دهد. پورداوود در مدح رضاخان شعر سروده بود. او در اشعار خود به اعراب مسلمان حمله می‌کند و به شیوه‌ی مستشرقان یهودی، اسلام‌آوردن ایران را عامل «انحطاط و عقب‌ماندگی ایران» نامیده و در مدح به اصطلاح «عظمت ایران باستان» (که دروغی بزرگ و ساخته عوامل استعمار است که به منظور تحریک توهمات ملی‌گرایانه و نژادپرستانه ساخته و پرداخته شده و هدف نهایی آن مبارزه با اسلام است) سخن‌سرایی کرده است.

رژیم محمدرضاشاه برای پورداوود جشن بزرگداشت گرفت و جشن‏‌نامه‌ای به نام او انتشار داد. رژیم اشغالگر قدس نیز در سال ۱۳۴۰ او را به سرزمین‌های اشغالی دعوت کرد و در «کنگره یادبود دو هزار و پانصدمین سال آزادی یهودیان به دست کوروش» به تمجید و ستایش از او پرداخت. پاپ پُل ششم، رهبر وقت کاتولیک‌های جهان به او نشان «شوالیه سن سیلوستر» عطا کرد. پورداوود به دلیل دشمنی با فرهنگ اسلامی، خواهانِ تغییر الفبای فارسی (به قول پورداوود: «الفبای عربی») به الفبای «خط دین دبیره» (خط نگارشی اوستا که روحانیون زرتشتی از آن استفاده می‌کنند) بود. در یک جمع‌بندی کوتاه باید گفت که ابراهیم پورداوود یک روشنفکر مرتدِ سکولار ـ ناسیونالیست و کارگزار فرهنگی استعمار غرب و رژیم پهلوی بود که دشمنی و نفرت خاصی از اسلام و فرهنگ اسلامی داشت.

صادق هدایت در کتب دانشگاهی

۶. صادق هدایت

در این کتاب در ذیل چند میان‌تیتر و عنوان مختلف درباره صادق هدایت سخنان آمیخته به مدح و تمجید و ثنا آمده و هیچ اشاره‌ای به وجوه منفی و ناهنجار و ضد دینی و ضد اخلاقی صادق هدایت نشده و مجموعاً از او چهره‌ی یک قهرمان فرهنگی هنری ارائه گردیده است. آیا به‌راستی این‌گونه سخن‌گفتن درباره‌ی هدایت، دروغ‌گویی و تحریف حقیقت نیست؟! آیا «سمت» فکر کرده است که دارد چه کسی را به‌عنوان یک شخصیت «دارای درون پیچیده فلسفی و تفکر جدّی» و «مبتکر نثری که به‌وسیله‌ی آن باریک‌ترین و دقیق‌ترین اندیشه‌های بشری و نظریه‌های فلسفی را بیان و مطرح می‏‌کند»، به دانشجویان القاء می‌کند؟!

صادق هدایت بر اساس معیارهای روان‌شناسی و روان‌پزشکی مدرن، بیماری افسرده بود که از اختلالات شخصیتی عمیق رنج می‌برد. هدایت در آثار و نیز در زندگی و معاشرت‏‌هایش فردی هتّاک و بی‌ادب بود و دارای رکاکت کلام بود. هدایت، بنا به اذعان معاشران (و بنا به اشاره‌های تلویحی و بعضاً تصریحات خودش) از بیماری‌های اخلاقی ـ جنسی نظیر همجنس‌گرایی و عادت به استمناء و هذیان‌های جنسی رنج می‌برد. هدایت (به گواهی آثار و شهادت دوستانش) روشنفکری ضد اسلام بود. او تا مرز جنون، از اسلام و روحانیت شیعه متنفّر بود. هدایت گرفتار ابسوردیته عمیق نیست‌‏انگارانه بود. در آثار هدایت مشهود است که حتی با دستور زبان فارسی چندان آشنایی نداشته است. نامه‌های هدایت گاه همراه با آن‌چنان موارد شرم‌آور و زشتی از اعمال و افکار شنیع است که حتی بیان آن‌ها خجالت‌آور است. علاقمندان و آن‌ها که می‌خواهند با برخی وجوه شرم‌آور شخصیت هدایت آشنا شوند می‏‌توانند به مقاله استاد رضا رهگذر به آدرس ذیل رجوع نمایند:
رهگذر، رضا، گوشهای از اخلاقیات هدایت، در زندگی و آثارش، ماهنامه اقلیم نقد، شماره ۱۱، تیر ۱۳۹۲.

متن کتاب درباره صادق هدایت، یک تمجیدنامه‌ی تمام‌عیار از اوست. به گوشه‌ای از این مدح و تمجیدها (فقط گوشه‌ای از آن‌ها) توجه نمایید:

«یکی از شگفتی‌های شخصیت هدایت، به رغم آن درون پیچیده‌ی فلسفی و تفکر جدّی و روحیه‌ی درون‌گرایی، شوخ‌طبعی‌ها، بذله‌گویی‌ها، نکته‌گیری‌ها و لطیفه‌پرانی‌های او است… طنز هدایت البته ابزاری است بُرّنده در خدمت انتقاد. آن‌جا که از کج‌اندیشی‌ها و نامردی‌ها و خودنمایی‌ها و ریاکاری‌های زمان به ستوه می‌آمد، سلاح تیز طنز و هزل و لودگی را به‌کار می‌بست، هدایت “رندی اندیشه‌ور” و نکته‌یاب و باریک‌بین بود.» [ص۸۹]

«هدایت مبتکر نثری است که به‌وسیله‌ی آن باریک‌ترین و دقیق‌ترین اندیشه‌های بشری و ظریف‌ترین پرسش‏‌های کهن و نظریه‌های فلسفی را بیان و مطرح می‌کند.» [ص۹۲]

«در جمله‌هایی که به عنوان نمونه از بوف کور نقل شد، در عین سادگی، دنیایی از ابهام و راز و رمز نهفته است و تنها از طریق تفسیر و تأویل مبتنی بر نقد روان‌شناختی می‌توان به کشف این جهان رازآلود نائل آمد… نثر هدایت در داستان‌هایی نظیر علویه خانم و حاجی آقا، در عین عامیانگی، نثری زنده و تپنده و جاذب و به اصطلاح “عوام‌فهمِ خواص‌پسند” است.» [ص۹۲]

«هدایت همواره تلاش کرد با توصیف صادقانه واقعیت، تصوراتی را که اندیشه‌ی حامیان وضع موجود بر آن‌ها استوار بود، درهم شکند… شأن نویسنده “بوف کور” فراتر از آن بود که در حال و هوای ادبیات مثلاً رئالیسم بخشنامه‌ای [مقصود، رئالیسم متعهد است که هدایت تمایلی به آن نداشت؛ زیرا فاقد هر تعهد و آرمان بلند و متعالی بود./ نویسنده نقد] قلم بزند.» [ص۸۹]

آدمی حیرت می‌کند! آیا نویسنده‌ی «ادوار نثر فارسی» و «سمت» به‌راستی این حرف‌ها را درباره هدایت قبول دارند؟! این‌که رکاکت کلام و انبوهی از تعابیر زشت و فحش‌های لُمپنی را که هدایت در «علویه خانم» می‌آورد، «نثری زنده و تپنده و جاذب» بنامیم، آیا فریفتن مخاطب نیست؟! با این حساب می‌توان همه‌ی ناسزاهایِ لُمپنیِ اوباش و تعابیر مُستهجن و زشت آن‌ها را نیز از مصادیق «نثر زنده و تپنده و جاذب» دانست.

برای کسی که «بوف کور» را خوانده است، خنده‌آور است که کسی بخواهد داستانی وهم‌آلود و هذیانی (که آیینه‌ی روانِ بیمار و پریشان‌احوال است) همچون بوف کور را «دنیایی از ابهام و راز و رمز» بنامد، این توصیفات روشنفکرانه و روشنفکرپسندانه عمری است توسط سکولار ـ مدرنیست‌های مروّج پوچ‌انگاری درباره‌ی بوف کور و برخی آثار دیگر هدایت بیان می‌شود. نکته‌ی تلخ و گریه‌آور این است که در کتاب درسیِ رسمیِ نظام جمهوری اسلامی (تولید سمت) چنین مدعاهایِ بی‌پایه‌ای به دانشجو و مخاطب تحویل شود.

نویسنده‌ی سمت به‌گونه‌ای درباره‌ی هدایت و نثر هدایت سخن می‌گوید که گویا با یک داستان‌نویس اندیشمند و یک نثر سالم و فاخرِ یک متفکر جدی روبه‌روییم، نه با نثر شلخته و دارای انبوه اغلاطِ دستوریِ یک داستان‌‏نویس متوسط! در این کتاب چندبار به نمایشنامه مُستهجن و ضد دینیِ «افسانه آفرینش» اشاره شده و از آن نام برده شده است و در صفحه ۱۰۹ کتاب چند سطر هم به توضیح آن اختصاص داده شده است، اما هیچ اشاره‌ای به محتوای کفرآلود و آشکارا ضد دینیِ این نمایش نمی‌شود. چرا؟!

کتاب «ادوار نثر فارسی» موارد پُر اشتباه بسیار دیگری هم دارد که به منظور پرهیز از اطاله کلام (و چون پرداختن به جزئیات همه آن موارد خارج از حوصله این رساله است) صرفاً به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم:

پرویز ناتل خانلری در کتب دانشگاهی

۷. پرویز ناتل خانلری

در موارد مختلف در این کتاب به مدح و ثناگویی نسبت به دکتر «پرویز ناتل خانلری» پرداخته شده و از او سیمای یک پژوهشگر و نویسنده و یک «استاد» ارائه گردیده است. در صفحات مختلف کتاب بارها با لقب «استاد» از او نام برده شده است و به‌ویژه در صفحات ۲۵۷ و ۲۵۸ در تمجید او قلم‌فرسایی گردیده است، (چون حجم این نوشتار محدود است و بنا بر اختصار و اجمال است، لذا از نقل نمونه‌ها درمی‌گذریم) اما در هیچ‌جای کتاب به این حقایق اشاره نشده است که: خانلری یک روشنفکر درباری بود که در سال ۱۳۴۲ (هنگام قیام ۱۵ خرداد) از طرفدارانِ سرکوبِ خونین و شدید اعتراضات مردمی بود. خانلری روشنفکر مدرنیستِ فراماسون و از تئوریسین‌هایِ مروج ناسیونالیسمِ باستان‌گرا در ایران بود. خانلری دشمن اسلام و روحانیت شیعه و مروّج سکولاریسم اومانیستی بود.

سعید نفیسی و اسرائیل

۸. سعید نفیسی

درباره‌ی سعید نفیسی هم وضع به همین صورت است. از او با عناوینی چون رمان‌نویس و پژوهشگر ادبی و تاریخی و کسی که دارای «مقالات عملی و ادبی، ساده و روان و جذاب و خالی از حشو، زواید و اثرگذار» است، (و چندین مدح و ثنای دیگر) اما هیچ اشاره‌ای نمی‌شود به این‌که او تمایلات آشکار و تعلقات صهیونیستی داشت و با برخی مسئولان رژیم صهیونیستی در ارتباط مستمر بود، او مداح و مدافع رژیم صهیونیستی و نیز کارگزار و مداح رژیم پهلوی بود. اشاره‌ای نمی‌شود به این‌که او کتابی سراپا دروغ در قهرمان‌سازی از رضاشاه درباره زندگی او نوشت (اینجا)، و اشاره‌ای به ترویج نوعی رمانیسم مبتذلِ ضد اخلاقی توسط سعید نفیسی در سال‌های اختناق رضاشاهی و دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ نمی‌شود و نیز درباره‌ی نقش او در ترویج ایدئولوژی استعمارساخته‌ی ناسیونالیسم باستان‌گرا اشاره‌ای صورت نمی‌گیرد. و باز طبق روال این کتاب، یکسره و یکجانبه تصویر یک «پژوهشگر عالِم» معتبر از او ارائه می‌شود (و این کار با دیگرانی چون: «مجتبی مینوی»، «محمد معین» و «بدیع‌الزمان فروزانفر» و چند نفر دیگر هم صورت گرفته است که از اشاره به آن خودداری می‌کنیم.)

صادق چوبک در کتب دانشگاهی

۹. صادق چوبک

کوشش به‌منظور تطهیر و توجیه چهره‌های روشنفکری ادبی و غیرادبی و قهرمان‌سازی از آن‌ها، در این کتاب درباره‌ی «صادق چوبک» و «ابراهیم گلستان» نیز صورت گرفته است. در بحث از چوبک اگرچه اندک اشاره‌ای به زشت‌نگاری‌ها و مستهجن‌نویسی‌های چوبک می‌شود، (وضع چوبک از این نظر آن‌قدر خراب است که دیگر نویسنده‌ی سمت نمی‌توانست اندکی از بسیار را در این خصوص عنوان ننماید) اما باز بلافاصله تلاش می‌شود تا با آوردن نقل‌قول‌های مؤید و مثبت و ربط دادن افتضاحاتِ قلمی چوبک به اوضاع اجتماعی ـ سیاسیِ زمانه (آخر توصیفات مستهجن از روابط جنسی و تخیّلات بیمار جنسی در آثار چوبک، چه ربطی به شرایط نابسامان سیاسی دارد؟! آن هم در نویسنده‌ای چون چوبک که هم دوست صمیمی «هویدا» بود و هم از مواهب کنسرسیوم و شرکت نفت بهره می‌برد) به‌نوعی شخصیت بیمار و آثار زشت و سیاه و مستهجن او را توجیه نماید و باز هیچ اشاره‌ای به دشمنی خاص چوبک و هتّاکی‌های آشکار ضد اسلامی او در کتاب «سنگ صبور» نمی‌شود. در صفحات ۲۳۱ و ۲۳۲ بیش از یک صفحه درباره‌ی «سنگ صبور» صحبت می‌کند و از آن تعریف و تمجید می‌نماید و در ستایش از آن این‌گونه می‌نویسد:

«نثر چوبک به رغم عامیانه بودن، زنده و نافذ است. همراه با توصیف‌های تازه و ملموس و در نتیجه مؤثر، و با پشتوانه‌ای از واژگان تخاطب و ترکیب‌های عامیانه.»

اما هیچ انتقادی نسبت به محتوای بسیار زشت و ضد اسلامی و غیراخلاقی آن صورت نمی‌گیرد.

ابراهیم گلستان در کتب دانشگاهی

۱۰. ابراهیم گلستان

وضع در مورد «ابراهیم گلستان» هم همین‌گونه است. ابراهیم گلستان نویسنده‌ای است بسیار کم‌کار، جمعاً سه چهار کتاب داستان (که اغلب آن‌ها مجموعه داستان‌های کوتاه دوران جوانی او بودند) بیشتر از او منتشر نگردید. روابط گلستان با کنسرسیوم نفتی و شرکت نفت انگلستان و افتضاحات اخلاقی او و مسائل مالی‌اش آن‌قدر خجالت‌آور بود که بسیاری از روشنفکران همسو و همفکر او از ترس قرار گرفتن در معرض اتهام، از گلستان تبرّی می‌جستند. حال، در کتاب «ادوار نثر فارسی» درباره‌ی او چنین نوشته می‌شود:

«گلستان را یکی از معدود نویسندگان صاحب سبک این دوره قلمداد کرده‌ایم…
به همان اندازه که دل‌مشغول استفاده از شگردهای داستانی است، نسبت به انسجام هنری و خوش‌آهنگی و سرزندگی و زیبایی نثر خود نیز سخت پایبندی نشان می‌دهد، تا آن‌جا که گاهی نثرش مبدل به شعر می‏‌شود: نثری کوتاه و آهنگین، با تکرارهایی حساب‌شده در افعال و واژه‌های تک‌هجایی (نوعی سجع‌پردازی مدرن)…»

و مُشتی تمجید و ستایش دیگر، و باز بی‌آن‌که به وابستگی گلستان به استعمار انگلیس و به محتوای مبتذل آثار داستانی او (به‌گونه‌ای که اکثر آثار داستانی او حتی در ایام وزارت «مهاجرانی» در دولت اصلاحات هم امکان انتشار نیافت)، و به دین‌ستیزی و اخلاق‌گریزی آثار داستانی و سینمایی و افتضاحات مالی او کمترین اشاره‌ای شود. افتضاحاتی که «جلال آل‌احمد» در همان سال‌های دهه‌ی چهل در نقد گلستان و آثار او شجاعانه به آن‌ها پرداخت.

جالب این است که نویسنده‌ی سمت که از انتقاد به «هدایت» و «خانلری» و «نفیسی» و امثالهم خودداری می‌کند و اگر اندک اشاره‌ای (به نقل از دیگران) در انتقاد جزئی از «چوبک» و «گلستان» می‌نویسد، بلافاصله به طُرُق مختلف به پاسخ‌گویی آن انتقادات پرداخته و چهره‌ی چوبک و گلستان و امثال آن‌ها را از انتقادات تطهیر می‌نماید، درباره‌ی جلال آل‌احمد (که امروز بیش از زمان شاه، مورد هجوم کینه و نفرت و عُقده‌گشایی‌ها و هتّاکی روشنفکران سکولار ـ لیبرال قرار دارد) زبان به انتقاد می‌گشاید و آل احمد را با عباراتی از این دست (نمونه‌‏ای از چند مورد) می‌نوازد:

«اما این مسائل را با نثری خام و بی‌جاذبه می‌نویسد و گاهی موضوع‌های ملموس و بدیهی را برای خواننده توضیح می‌دهد: عینیت را بی آن‌که با ذهنیت خود درآمیزد، بیان می‌کند و از این‌رو از عنصر خلاقیّت در آن خبری نیست… هنوز جمله‌های دراز ملال‌آوری دارد…» [صص۱۸۰-۱۸۳]

آدمی گمان می‌کند گویا «آل‌احمد» نیز می‌بایست مثل «هدایت» و «چوبک» در آثار خود فحش‌های رکیک چارواداری و عبارات مستهجن به کار می‌برد، تا آنگاه نویسنده‌ی سمت او را دارای «نثری زنده و تپنده و جاذب» (عباراتی که نویسنده درباره‌ی نثر رکیک و فحاشانه «علویه خانم» اثر صادق هدایت به کار برده بود) بنامد یا شاید نویسنده دارد در کتاب رسمی درسی جمهوری اسلامی ایران به نفع روشنفکران غرب‌زده، از آل‌احمد انتقام می‌گیرد!

غلامحسین ساعدی در کتب دانشگاهی

۱۱. غلامحسین ساعدی

یکی دیگر از شاهکارهای این کتاب سمت، ارائه‌ی گزارشی آمیخته با تمجید از «غلامحسین ساعدی» است، باز هم بی آن‌که به درونمایه‌های سکولاریستی و ضد دینی آثار ساعدی و نیز شخصیت ضد دین او اندک اشاره‌ای هم گردد. ساعدی در سال‌های پس از انقلاب اسلامی در خارج از کشور، علناً و صراحتاً به هتّاکی نسبت به اسلام و امام خمینی می‌پرداخت و فعالانه علیه جمهوری اسلامی ایران فعالیت سیاسی می‌کرد.

«نثر ساعدی در تمام نوشته‌هایش، به‌ویژه در عزاداران بیل، نثری زنده و واقعی و عاری از یکنواختی ملال‏‌آور است و مخصوصاً عنصر «واقع‌نمایی» داستان‌ها را همین زبان و عناصر سازنده‌ی آن تضمین می‌کند. واژه‌ها و اعلام روستایی با محتوی اثر سخت تطابق و سنخیت دارد.» [ص۲۴۰]

فارغ از این‌که بخش عمده‌ای از این ستایش‌ها، بی‌پایه و اغراق‏‌آمیز است، باید پرسید چه تعمّدی وجود دارد که کتاب درسیِ سمت وقتی درباره‌ی ساعدی سخن می‌گوید، هیچ رویکرد تحلیلی ـ انتقادی و روشنگرانه‌ای نسبت به محتوا و درونمایه‌ی آثار و شخصیت و افکار و دین‌ستیزی‌های هتاکانه و عملکرد ضد انقلابی او ندارد؟!

هوشنگ گلشیری در کتب دانشگاهی

۱۲. هوشنگ گلشیری

نویسنده گویی قصد کرده است که در فرصتی که نگارش کتاب «ادوار نثر فارسی» برایش فراهم آورده است، یکسره و یکطرفه در مدح و ستایش روشنفکران داستان‌نویس و رساله‌نویس و ژورنالیست سکولار سخن بگوید و تصویری اندیشمند و هنرمند و اعجاب‌آور از آن‌ها ارائه دهد. این‌گونه است که به مدح و ستایش از «هوشنگ گلشیری» و «بهرام صادقی» و «محمود دولت‌آبادی» نیز می‌پردازد که چون نقل کامل آن‌ها خسته کننده است، به دو نمونه‌ی کوتاه ذیل بسنده می‌کنیم:

«“شازده احتجاب” اعتبار و آوازه‌ای برای گلشیری به ارمغان آورد و او را در ردیف داستان‌نویسان برجسته معاصر قرار داد… نثر گلشیری، به رغم سادگی در ظاهر، دشوار و سنگین و دیریاب است و خواننده حتی خواننده حرفه‌ای، گاه ناگزیر می­­‌شود بندی یا عبارتی را چند بار بخواند تا در پس تصویرهای نمادین و تمثیل‌های دور از ذهن، مقصود او را دریابد. بعضی جمله‌هایش، به‌ویژه توصیف‌ها، شعرگونه است و به زیبایی آن افزوده است…» [صص۲۴۳و۲۴۴]

«یکی دیگر از نویسندگان اواخر دهه چهل که داستان‌هایش به‌ویژه در نظر منتقدان، خوش درخشید، بهرام صادقی است… صادقی در “سنگر و قمقمه‌های خالی” مایه‌هایی از طنز تلخ و گزنده را به‌عنوان چاشنی وارد کرده است…»

«هوشنگ گلشیری»، که نویسنده این‌گونه یک‌طرفه به ستایش از او پرداخته است، داستان‌نویسی سکولار است که برخی صفحه‌های مستهجن همان «شازده احتجاب» سبب گردیده است که سال‌های سال این رمان او (پس از انقلاب) مجوّز نشر به‌دست نیاورد و در کابینه «اصلاحات» نیز ظاهراً با حذف‌هایی، مجوّز گرفته است. گلشیری نویسنده‌ای تکنیک‌زده و فُرمالیست است و به‌ویژه در سال‌های پس از انقلاب، فُرمالیسم ادبی او محملی برای ترویج سکولاریسم نئولیبرالیستی بوده است و از این طریق، صدمات بسیاری به سرمایه و موجودی ادبیات و نویسندگان انقلاب اسلامی (به‌ویژه در حوزه هنری) وارد گردید. گلشیری که در سال‌های پس از انقلاب به نگارش آثار داستانی با مضامین آشکار ضد اسلامی و ضد انقلابی نظیر «جن‌نامه» و «شاه سیاه‌پوشان» پرداخت.

گلشیری در دو سال اول انقلاب با گروهک تروریستی «فدائیان خلق» هم‌سویی و همکاری داشت و بارها زیر اعلامیه‌های علیه انقلاب و جمهوری اسلام را امضاء کرد. گلشیری در داستان «شاه سیاه‌پوشان» تصویری سیاه از امام خمینی و انقلاب اسلامی ارائه می‌دهد. گلشیری نئولیبرالیستی مُلحد بود که آثار داستانی او نظیر «مثل همیشه»، «شازده احتجاب» و «برّه راعی» و… همیشه با تصاویری از مِی‏‌خوارگی و زن‏‌بارگی و هرزگی و فضای روسپی‌خانه‌ها همراه بوده است.

ایرج پزشک‌زاد در کتب دانشگاهی

۱۳. ایرج پزشک‌زاد

این کتاب که گویا در تمجیدنامه‌اش نسبت به ارواح روشنفکری نمی‌خواهد نام هیچ ضد انقلاب و ضد دینی را از قلم بیندازد، حتی به ستایش از «ایرج پزشک‌زاد» (روشنفکر قلم به مزد وابسته به دربار که قبل و بعد از انقلاب، به اسلام و دیانت هتاکی می‌کرده است) نیز می‌پردازد و طرفه این‌که «دایی‌جان ناپلئون» (رمان مستهجن ضد دین و ضد اخلاقی که حتی خاتمی و مهاجرانی و مسجدجامعی نیز در دوران وزارتشان جرأت صدور مجوز برای آن را نیافتند و هنگامی که فیلم «دایی‌جان ناپلئون» در سال ۱۳۵۶ از تلویزیون شاه پخش شد، در همان زمان اعتراضاتِ طلاب و روحانیون و مردم متدین را برانگیخت) را «حماسه طنزپردازی» می‌نامد. به عبارات کتاب «ادوار نثر فارسی» در این‌باره دقت کنید:

«دایی‌جان ناپلئون را باید حماسه‌ی طنزپردازی یا ریشخندی به حساب آورد، حماسه‌ای از نوع “دون‌کیشوت” اثر سر وانتس که شهرت جهانی دارد…» [ص۲۴۸]

رمان «دایی‌جان ناپلئون» (این کتابی که نویسنده آن را «حماسه» می‌نامد) اثری است شدیداً مستهجن و ضد اخلاقی که به استهزاء برخی مفاهیم و شعائر و شخصیت‌های دینی (از جمله حضرت مسلم) نیز می‌پردازد.

«دایی‌جان ناپلئون» کتابی است که می‌کوشد تا به تطهیر استعمار انگلستان و نقش مخرّب آن در ایران بپردازد و با بهره‌گیری از یک طنز مستهجن و شدیداً اروتیک، هر نوع نگرانی و بدبینی نسبت به استعمار انگلستان را توهّمی بیمارگونه از سنخ توهّم پارانویید «دایی‌جان ناپلئون» (و به قول نئولیبرال‌های پس از انقلاب «توهّم توطئه») جلوه دهد.

ذبیح‌الله صفا در کتب دانشگاهی

۱۴. ذبیح‌الله صفا

در صفحات دیگری از این کتاب زنجیره‌ی ستایش‌ها نسبت به «ذبیح‌الله صفا» (که کتاب از او با عنوان «استاد» نام می‌برد) قطار شده است، باز بی‌‌‏آن‌که گفته شود ذبیح‌الله صفا، روشنفکر فراماسون درباری از کارگزاران و ایدئولوگ‌های ناسیونالیسم باستان‌گرای رژیم پهلوی بود.

او در همان آثاری که نویسنده درباره‌ی آن‌ها زبان به تمجید و ستایش گشوده است، به ترویج آریاگرایی شووینیستی و ناسیونالیسم باستان‏گرای سکولاریستی پرداخته و تحت لوای دشمنی با «تازیان» (عرب‏‌ستیزی) در واقع به تحریف تاریخ علیه مسلمانان پرداخته و به‌صورت غیرمستقیم و از طریق ترویج به اصطلاح «عرفان ایرانی» و «فرهنگ و ادب فارسی»، به تضعیف فرهنگ اسلامی مشغول بوده است. (کاری که همکاران درباری دیگر او نظیر «شجاع‌الدین شفا» و «حسن تقی‌زاده»، هر یک به طریقی، بدان اقدام کرده‌اند.)

ذبیح‌الله صفا با بالا گرفتن امواج انقلاب اسلامی و اعتراضات مردمی، از ایران فرار کرد. او یکی از مبلّغان و ایدئولوگ‌های مورد اعتماد رژیم پهلوی بود و مأموریت ترویج سکولاریسم ناسیونالیستی را در میان ارتشی‌های آن رژیم بر عهده داشت.

یک جمع‌بندی کوتاه درباره کتاب «ادوار نثر فارسی»

این کتاب موارد منفی و خلاف واقع و قابل نقد بسیاری (غیر از آن‌چه به آن اشاره کردیم) دارد که مجال پرداختن به آن­­‌ها در تنگنای این گزارش مختصر وجود ندارد و فعلاً از آن‌ها می‌گذریم، اما در مقام جمع‌بندی و داوری درباره‌ی محتوا و سمت‌وسوی حاکم بر این کتاب این موارد را فهرست‌وار متذکر می‌شویم:

۱. این کتاب رویکردی کاملاً یک‌طرفه در جهت تطهیر چهره‌های روشنفکری غرب‌زده سکولاریست و قهرمان‌سازی از آن‌ها دارد.

۲. در بررسی‌ها و قضاوت‌های ارائه شده در این کتاب در خصوص آثار و نیز شخصیت و پیشینه‌‌ی نویسندگان روشنفکر (اعم از داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، پژوهشگر و…)، بسیاری از حقایق روشنگر و مفید (برای دانشجویان مسلمانی که نیاز به شناخت و مرزبندی با تهاجم فرهنگی و عوامل و مجریان آن دارد) بیان نشده است و چهره‌ای تحریف‌شده از شخصیت و افکار، و تصویری غیرواقعی از آثار آن‌ها (مبتنی بر تمجید اغراق‌آمیز یک­­‌طرفه و بدون هرگونه نقد و یا با نقدی کمرنگ و از سر اجبار که تحت‌الشعاع تمجیدها قرار دارد) ارائه گردیده است. این‌گونه بررسی‌ها و تصویرگری‌های غیرواقعی و تحریف‌‏آمیز یقیناً موجب گمراهی اذهان دانشجویان و آسیب‌پذیری آن‌ها نسبت به جریان تهاجم فرهنگی می‌شود و از نویسندگان و پژوهشگران روشنفکر و آثار نوعاً ضد اسلامی ـ ضد اخلاقی و بعضاً ضد انقلابی آن‌ها برای دانشجویان مخاطب این کتاب، مرجع و الگو می‌سازد.

۳. آن‌گونه که از محتوای این اثر برمی‌آید، نویسنده‌ی این کتاب تعلقات تام و تمام سکولار ـ لیبرالی دارد و روح و بینش حاکم بر این کتاب، ظهور نگرشِ نئولیبرالی به ادبیات منثور معاصر است.

۴. انتشار این کتاب و ارائه‌ی آن به‌عنوان کتاب درسی رسمی توسط سمت با هر انگیزه و نیّت و دلیلی که صورت گرفته باشد، حرکتی در مسیر ترویج آراء و مشهورات مسموم روشنفکریِ شبه‌مدرنیست و تبلیغ آثار آن‌ها و خدمت‌گزاری برای جریان تهاجم فرهنگی دشمن علیه انقلاب و نظام اسلامی است. انتشار این کتاب به عنوان کتاب درسی توسط سمت، آثار مخرّب آن را چند برابر کرده است.

۵. پیشنهاد می‌شود نگارش کتابی با همین عنوان برای همین واحد درسی به نویسنده‌ای متعهد و انقلابی (مثلاً استاد محمدرضا سرشار) سپرده شود و کتاب فعلی جمع‌آوری و از تدریس آن جلوگیری شود.

منبع: کتاب «غفلت تئوریک خطرناک»، نویسنده: «شهریار زرشناس»، به انتخاب و تلخیص: اندیشکده مطالعات یهود

««« پایان »»»

آشنایی با رنگ‌های به‌کار رفته در این یادداشت:

رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ نارنجی ⇐ تیترهای فرعی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوه‌ای ⇐ نقل قول.

کتب دانشگاهی ، کتب دانشگاهی

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتا پیام رسان بله پیام رسان سروش پیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

میرزا کریم خان رشتی چهرۀ مرموز تاریخ معاصر ایران

میرزا کریم خان رشتی چهرۀ مرموز تاریخ معاصر ایران (۲)

زمانی‌که نهضت جنگل و میرزا کوچک‌خان خطر جدی برای بریتانیا بود، شاهد پیدایش سازمانی سرّی هستیم به هدایت میرزا کریم خان رشتی بنام «کمیته ‌زرگنده».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + شانزده =