یهود در انتقال قدرت از خلفا به بنیامیه، نقش مهمی داشتند. آنان با نفوذ در دستگاه خلافت، زمام آن را در دست گرفته و طوری جهتدهی کردند که قدرت به بنیامیه – که با یهود متعاهد بودند – منتقل شود.
از نمونههای تلاش برای نفوذ دادنِ بنیامیه به خلافت، به این موارد میتوان اشاره کرد:
الف. ابوسفیان
ابوسفیان صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس [۱]، از سرسختترین دشمنان اسلام و پیامبر اکرم (ص) تا سالهای پایانی عمر پیامبر (ص) بود. او ده سال پیش از عامالفیل در مکه بهدنیا آمد. [۲] اهل تجارت و بازرگانی بود [۳] و از ثروتمندترین افراد قریش و مکه بهشمار میرفت. [۴] پس از بعثت رسولالله (ص)، ابوسفیان با دیگر سران مکه، از سرِ حسادت و رقابت دیرینهی قومی قبیلهای، به دشمنی با آن حضرت برخاست. [۵]
او از کسانی است که پیش از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، تصمیم به ترور پیامبر گرفت [۶] و پس از هجرت نیز، از هیچ کوششی برای نابودی اسلام دریغ نکرد. در اکثر جنگهای مشرکان علیه پیامبر (ص) همچون جنگ بدر، احد و خندق، رهبری جنگ را بهعهده داشت. سرانجام ابوسفیان پس از سالها دشمنی و بهعنوان سردستهی مخالفان قریش علیه پیامبر (ص)، [۷] در سال هشتم، هنگام فتح مکه با وساطت عباس بن عبدالمطلب نزد پیامبر (ص) آمد و اسلام آورد. [۸]
پس از شهادت رسولالله (ص)، وی ابتدا از انتخاب ابوبکر اظهار ناخشنودی کرد [۹]، اما این ناخشنودی سرانجام با انتخاب پسرش یزید [برادر معاویه] به حکمرانی شام [۱۰] به دوستی مبدّل شد. در دوران خلافت عمر بن خطاب، ابوسفیان با او ارتباط صمیمانه داشت و عمر او را احترام میکرد [۱۱]، تا جایی که او را بر فرشی که اختصاصیِ خودش و عباس بود مینشاند. [۱۲] نیز یکی از فرزندان ابوسفیان، یعنی عتبه را به حکومت طائف گمارد [۱۳] و دیگر فرزندش، معاویه را به حکمرانی کل منطقه شامات قرار داد. ابوسفیان بعد از این به نزد عمر آمد و از این توجه وی به معاویه اظهار امتنان کرد و گفت: «ای امیرالمؤمنین از این خدمت که به پسرم کردی تو را سپاسگذارم.» [۱۴]
رابطهی ابوسفیان با عثمان صمیمانهتر بود. [۱۵] او از اینکه فردی از بنیامیه قدرت را بهدست گرفته است بسیار خشنود بود، لذا در جمع امویان گفت:
«اکنون که گوی خلافت بهدست شما افتاده است، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد.» [۱۶]
در مقابل، عثمان نیز او را در شمار نزدیکترین افراد خود قرار داد. [۱۷]
برخی از آیات قرآن در نکوهش کردار ابوسفیان و پیروانش نازل شده است. [۱۸] نیز روایات فراوانی در مذمّت و لعن او و خاندانش وجود دارد؛ چنانچه نقل شده است: پیامبر (ص) نشسته بود؛ ابوسفیان رد شد و سوار چهارپایی بود و معاویه و برادرش همراه او بودند که یکی حیوان را میراند و دیگری از پشت پی میکرد. پس پیامبر فرمودند:
«خداوند لعنت کند حملکننده و حملشونده و راهبرنده و دنبالکننده را.» [۱۹]
ابوسفیان در رفت و آمدهای تجاری خود به شام در زمان جاهلیت، زمینی در منطقهی بلقاء بهنام «قبش» خریداری کرده بود که بعد از وی به معاویه رسید. [۲۰] براساس گزاشهای موجود، ابوسفیان خبر حقانیّت رسولالله (ص) را از بزرگان یهود و مسیحیان نیز شنیده بود. بهعنوان نمونه، خودش ادعا دارد در ایامی که آتش جنگ میان قریش مکه و رسولالله (ص) پس از هجرت به مدینه شعلهور بود، برای تجارت به غزه رفت. آنجا او را برای تحقیق از اوضاع حجاز به دربار هرقل بردند و پس از پرسش و پاسخهایی که میان هرقل و او ردّ و بدل شد، هرقل به حقانیت رسولالله (ص) پی برد. [۲۱]
براساس گزارشی دیگر، ابوسفیان با یکی از احبار منطقهی یمن، نشست و برخاست داشت. یک روز، حبر یهودی از ابوسفیان دربارهی خبر نبوّت رسولالله (ص) جویا شد و ابوسفیان، اخبار غلط به او داد. فردای آن روز، عباس در حضور ابوسفیان، اطلاعات غلط او را تصحیح کرد و حبر یهودی با شنیدن اخبار درست سراسیمه بیرون رفت و فریاد برداشت:
«سر یهود، بریده شد! یهود کشته شد!…» [۲۲]
ابوسفیان ارتباط تنگاتنگی با یهود داشت و در بسیاری از اقدامات خود علیه رسولالله (ص)، از کمک و همفکری یهود بهره میبرد. مثلاً پس از جنگ بدر، او در ذیقعده سال دوم هجرت پس از عبور از بیابان نجد، به سر قنات کوه نَبیت رسیده و مهمان سلام بن مشکم، خزانهدار یهودیان بنینضیر شد و با دریافت اخبار مدینه از وی، [۲۳] مردانی را به این شهر فرستاد. آنان نخلستانی کوچک را در ناحیهی عُرَیض آتش زدند [۲۴] و با کُشتن معبد بن عمرو انصاری [۲۵] و همپیمانش، در مردم مدینه هراس افکندند. رسولخدا (ص) آنان را تا قرقرةالکدر دنبال کرد، اما ابوسفیان و همراهانش از معرکه گریختند. [۲۶]
تحالف بین ابوسفیان و یهود
در جریان جنگ خندق، بین یهود و ابوسفیان تحالفی انجام شد، مبنی بر عداوت با رسولخدا (ص) و همکاری آن دو برای همیشه. بعد از اینکه یهود در مقابل بتهای قریش سجده کرده و دین آنها را بهتر از دین اسلام نامیدند، [۲۷] پنجاه نفر از قریش بههمراه ابوسفیان، با یهود نزد کعبه آمدند و تحالفی با این محتوا انجام دادند که: «لا یخذل بعضنا بعضاً، ولتکوننّ کلمتنا واحدة على هذا الرجل ما بقی منا رجل ففعلوا فتحالفوا على ذلک وتعاقدوا» [۲۸] لذا بر این اساس، بین یهود و آل ابیسفیان، علاقه و ارتباط خاصی بود؛ و چون اهل کتاب مستقیماً نمیتوانستند خلافت اسلام را بهدست گیرند، سعی داشتند برای مقابله با اسلام، خلافت را بهدست معاهدان خود داده و از این راه بتوانند به اهداف خود برسند.
ب. معاویه
معاویة بن ابیسفیان صخر بن حرب بن امیه، بنابر قول مشهور پنج سال پیش از بعثت پیامبر (ص) در مکه بهدنیا آمد. [۲۹] او و پدرش از مخالفان سرسخت اسلام بودند و هردو تا زمان فتح مکه اسلام نیاوردند؛ لذا یکی از «طلقاء» و همچنین از مصادیق «مؤلفة قلوبهم» خوانده شده است. [۳۰] بعد از شهادت رسولالله (ص) او بههمراه برادرش یزید در فتوحات شام شرکت جست [۳۱] و بعد از برادرش، امارت تمام منطقهی شام را بهدست گرفت.
تسامح عمر نسبت به معاویه، تعجب کسانی را برانگیخته است. [۳۲] تا جاییکه حسن بصری میگوید:
«معاویه از همان زمان (بعد از پیامبر) خود را برای خلافت آماده میکرد.» [۳۳]
یهودیان در انتقال قدرت به معاویه نیز تلاش میکردند. کعبالاحبار که نزد برخی از سران صحابه جایگاه خاصی داشت، با سخنان خود چنان در آنها نفوذ کرده بود که با صراحت معاویه را بهعنوان حاکم بعد از عثمان معرفی میکرد. در این رابطه مورّخین نقل کردهاند که معاویه و عدهای، در موسم حج به مدینه آمده بودند. بههمراه کعب و یکی از صحابه بودند که این رجز را از شخصی شنیدند:
«قد علمت ضوامر المطی … وضامرات عوج القسی … أن الأمیر بعده علی … و فی الزبیر خلف رضی … و طلحة الحامی لها ولی.» [۳۴]
کعب با شنیدن این رجز گفت:
«الأمیر والله بعده صاحب البغلة – و أشار إلى معاویة.» [۳۵]
و معاویه بعداً دوباره در این رابطه از کعب پرسید؛ او گفت:
«نعم، أنت الأمیر بعده، ولکنها والله لا تصل إلیک حتى تکذب بحدیثی هذا فوقعت فی نفس معاویة.» [۳۶]
و این امر باعث شد که معاویه در طمع بهدست آوردن خلافت باشد و خود را بر خلافت اصلح بداند. چنانکه نقل شده:
«ما زال معاویة یطمع فیها بعد مقدمه على عثمان» [۳۷]
در مورد دیگر، کعبالاحبار با معاویه بهطور سرّی سخن میگوید و بر خلافت او تأکید میکند. روح بن زنباع نقل میکند، کعب به معاویه چنین میگفت:
«یا معاویة والذی نفسی بیده إن فی کتاب الله المنزل: محمد أحمد، أبوبکر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان الأمین! فالله الله یا معاویة فی أمر هذه الأمة. ثم ناداه الثانیة إن فی کتاب الله المنزل ، ثم أعاد الثالثة.»!! [۳۸]
آیا این مطلب چیزی جز اغراء و تحریک معاویه برای خلافت است؟! گاهی هم معاویه را «رأس الملوک» خوانده و گفته است:
«سألت یشوع عن ملوک هذه الأمة بعد نبیها، وذلک قبل أن یستخلف عمر، فقال: بعد عمر الأمین، یعنی عثمان، ثم رأس الملوک یعنی معاویة.» [۳۹]
ج. ولید بن عقبه
ولید بن عقبة بن ابیمعیط، برادر مادری عثمان است. [۴۰] وی نیز همچون ابوسفیان و معاویه، از کسانی است که تا فتح مکه از سرسختترین دشمنان رسولالله (ص) بود و با فتح مکه، بالاجبار اسلام ظاهری را اختیار کرد.
پَستی وی تا حدّی است که خداوند در قرآن کریم، وی را فاسق معرفی کرده است. [۴۱] با وجود این بعد از رسولالله (ص)، پُستهای مهمی به وی داده شد؛ چنانکه نقل شده او بههمراه عمرو بن عاص، امیر سپاه برای جنگ با شامیان بودند. نیز ولید بن عقبه مأمور جمع و استیفای مالیات قبیلهی قضاعه بود. او با همراهی عمرو به دریافت مالیات مشغول شد. همچنین به ولید بن عقبه فرمان حمله به اردن داده شد و عدهای از اعراب را که آمادهی جهاد شده بودند، برای همراهی با وی فرستادند. در این جنگ فرزند خالد کشته شد و خالد بن سعید که فرماندهی جنگ را بهعهده داشت، بههمراه ولید بن عقبه و سپاهیان به مدینه عقبنشینی کردند؛ همین امر باعث شد تا مدتی اجازهی ورود به مدینه به آنها داده نشود. [۴۲] اما پس از مدتی، اجازهی ورود ولید بن عقبه به مدینه صادر شد. [۴۳]
مسعودی مینویسد:
«چون علی بن ابیطالب (ع) خواست بر ولید حدّ بزند، ولید او را دشنام داد. در این هنگام عقیل بن ابیطالب بر او نهیب زد و گفت: گویا تو نمیدانی چه کسی هستی؟ تو نامسلمانی از روستای (صَفّوریه) هستی. (چرا که پدرش از یهودیان این روستا در اردن بود.)» [۴۴]
امام حسن مجتبی (ع) در پی احتجاج با جماعتی که منکر فضل او و پدرش بودند، در پاسخ به ولید بن عقبه، نَسَب وی به عقبة بن ابیمعیط را زیر سؤال برد و فرمود:
«تو را به قریش چه؟! تو پسر مردی از کفار عجم از شهر صفوریه هستی… ای ولید! به خدا تو از نظر سن بزرگتر از کسی هستی که پدر خود میخوانی! پس بهتر است تو مشغول انتساب خود به پدرت باشی.» [۴۵]
پینوشتها:
[۱] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۴.
[۲] الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.
[۳] بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۲۹.
[۴] ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۸۰.
[۵] ابناسحاق، السیر و المغازی، ص۱۴۴.
[۶] ابنهشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰.
[۷] بلاذری، فتوح البلدان، ج۴، ص۱۲.
[۸] ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲.
[۹] الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۴؛ تاریخ الخلفاء، ص۶۷.
[۱۰] تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷.
[۱۱] سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۷.
[۱۲] ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۱۴۷.
[۱۳] التحفة اللطیفه، ج۲، ص۲۳۸.
[۱۴] فتوح البلدان، ص۱۱۴.
[۱۵] سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۷.
[۱۶] بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲.
[۱۷] شرح نهجالبلاغه، ج۱۷، ص۲۲۷.
[۱۸] واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۱۲۹.
[۱۹] انساب الاشراف ج۵، ص۱۲۹.
[۲۰] فتوح البلدان، ج۱، ص۱۵۳.
[۲۱] الاغانی، ج۶، ص۵۲۳ به بعد.
[۲۲] همان، ص۵۲۶و۵۲۷.
[۲۳] تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۵.
[۲۴] معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴.
[۲۵] تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۶.
[۲۶] همان.
[۲۷] جواهر التاریخ، ج۲ ص۳۳.
[۲۸] المغازی، ج۲ ص۴۴۲؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۹، ص۲۶.
[۲۹] ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۶، ص۱۲۰.
[۳۰] ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۴۱۶.
[۳۱] بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۷۳.
[۳۲] قاضی عبدالجبار معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، ص۵۹۳.
[۳۳] مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۲۴.
[۳۴] «مَرکَبهای لاغراندام و زنان کمانکج نیز میدانند که فرماندهی پس از او، على (ع) است. زبیر نیز جانشینی پسندیده است، و طلحهی پشتیبان نیز شایستگی آن را دارد».
[۳۵] تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۴۳؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۳۰۷؛ الکامل، ج۲، ص۵۲۸؛ السنة، ابوبکر خلال، حدیث۳۴۸.
ترجمه: فرمانده، پس از عثمان، همان سوار بر استر [= معاویه] است.
[۳۶] همان مدارک. [ترجمه: آری؛ تو فرمانده پس از عثمان هستی، ولی حکومت به تو نخواهد رسید، مگر وقتی که منکر این روایت من شوی! این کلام کعب، به دل معاویه، خوش آمد].
[۳۷] همان مدارک. [ترجمه: معاویه، بعد از سفری که پیش عثمان داشت، دائماً طمع در حکومت داشت].
[۳۸] تاریخ دمشق، ج۵۰، ص۱۷۰. [ترجمه: به خدا سوگند در کتاب خدا چنین آمده است: محمد احمد و ابوبکر راستگو و عمر جداساز و عثمان امانتدار. ای معاویه، خدا را در امورات این مردم در نظر داشته باش! کعب سپس دو بار دیگر کلام خود را تکرار کرد].
[۳۹] کتاب الفتن (حماد)، ص۶۹. [ترجمه: از یشوع دربارهی پادشاهان این امت پس از پیامبرشان جویا شدم. او گفت: پس از عمر، عثمانِ امانتدار به حکومت میرسد و پس از او، سرسلسلهی پادشاهان، یعنی معاویه خواهد بود. این درحالی بود که هنوز عمر به خلافت نرسیده بود].
[۴۰] اُسد الغابة، ج۵، ص۴۲۰؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۴۱۳.
[۴۱] چنانکه خداوند در سورهی حجرات آیه۶، میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا»؛ ابنسعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۱؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۰.
[۴۲] ابن اثیر، الکامل، ص۴۰۳-۴۰۶؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۱۵-۵۱۸.
[۴۳] ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۰۶.
[۴۴] مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۵؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۱۴۳.
[۴۵] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص۲۹۲و۲۹۳.
منبع: دشمن شدید، دفتر دوم (برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب)، چاپ دوم، تابستان۹۸، انتشارات شهید کاظمی، صص۲۰۰-۲۰۷؛ با اندکی تصرف.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ نارنجی در تیترهای فرعی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
انتقال قدرت ، انتقال قدرت ، انتقال قدرت
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
انتقال قدرت ، انتقال قدرت ، انتقال قدرت